درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 21 الی 24

 

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾﴿21﴾﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾﴿22﴾﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾﴿23﴾﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾﴿24﴾

 

سخت‌ترين عقوبت اخروي

آخرين مطلبي كه درباره آن دو آيه‌اي كه چند روز بحث شد مانده است اين است كه از ابي‌عبيده جرّار رسيده است كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال شد كه چه كسي در قيامت عذابش از ديگران بيشتر است؟ حضرت طبق اين نقل فرمود كسي كه پيامبري را كُشته باشد يا كسي كه آمر به معروف و ناهي از منكري را كشته باشد، بعد اين كريمه را تلاوت كرد كه ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾[1] .

منتها سؤالي كه هست اين است كه آيا اين مقتولين كه آمر به معروف و ناهي از منكرند بايد مسلمان باشند يا اگر غيرمسلماني قيام كرد براي حفظ عدل و قِسط، او هم در حدّي است كه كُشتن او اين كيفرهاي دردناك را به همراه دارد يعني در كشورهاي غيراسلامي اگر مرداني خواهان قِسط و عدل بودند و قيام كردند، كشتن اينها جزء كشتن آمرين به قسط است و آن مقتولين هم در رديف همين مقتوليني كه آيه گفت قرار دارند و قاتلين آنها هم در رديف همين قاتليني است كه آيه مي‌فرمايد يا آنها حُكم جدايي دارند؟

گاهي ممكن است به اين اطلاق تمسّك بشود و گفته شود كه آمر به قسط لازم نيست مسلمان باشد، غيرمسلمان هم اگر مردم را به قسط دعوت كرد و براي حفظ قسط قيام كرد و كشته شد، قتل چنين كسي آن پيامدهاي سه‌گانه را خواهد داشت ولي بايد در مسئله تفصيل داد.

اولاً اين كسي كه مسلمان نيست ولي آمر به قِسط است و براي حفظ عدل و قسط قيام مي‌كند اين از آن جهت كه كافرِ به آيات الهي است مشمول گروه اول است و از آن جهت كه يك تفكّر مادي دارد در برابر انبيا مقاومت مي‌كند، انبيا كه او را به خدا و قيامت دعوت مي‌كنند نسبت به انبيا سرسختي نشان مي‌دهد پس، از اين نظر هم جزء گروه اول است، هم جزء گروه دوم. اگر ماركسيتي، اگر ملحدي فقط اين خوي را دارد كه مسائل ماليِ كشورش را به غارت نبرند و عادلانه بين هر ذي‌حقّي توزيع بشود فقط اين خوي را دارد از اين جهت به قسط و عدل قيام مي‌كند ولي درباره مسائل معارف الهي توحيد، نبوت، عصمت انبيا، قيامت و مانند آن هم داخل در گروه اول است كه ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ و هم انبيا (عليهم السلام) كه براي ترويج اين معارف تلاش و كوشش مي‌كنند نسبت به آ‌نها هم سرسختي نشان مي‌دهد و در برابر آن مقاومت مي‌كند.

اين گروه سوم گرچه كشتن اينها ظلم است ولي اينها در رديف شهدا نيستند يقيناً و اعمال اينها هم در دنيا و آخرت حَبط است يعني اثري از اين مبارزهٴ عليه ستم نمي‌برند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ زيرا ملحدي است كه نسبت به معارف الهي عناد دارد، نسبت به پيام‌آوران الهي سرسختي مي‌كند، فقط اين خويِ انساني را دارد كه در مسائل مالي و حقوق اجتماعي ستم نمي‌كند و در برابر ستمكاران هم قيام مي‌كند.

علّت ظلم در قتل آمران به قسط در حكومتهاي الحادي

گرچه قتل او ظلم است و ظلم به او حرام است، ولي او از اين كار طَرفي نمي‌بندد. يك بحث درباره مقتول هست، يك بحث درباره قاتل، چون ظلم جزء محرّمات انسانيِ اسلام است، اختصاصي به حوزه مسلمين ندارد. اسلام يك سلسله دستورات بين‌المللي به عنوان دستورات انساني دارد، يك سلسله وظايفي هم در حوزه خود دارد. ارث، كيفيت عبادت و امثال ذلك اينها يك مسائل داخلي اسلام است مسلمان به مسلمان ارث مي‌دهد، مسلمان از مسلمان ارث مي‌برد، از غير مسلم ارث مي‌برد ولي از مسلمان جز مسلمان كسي ارث نمي‌برد. ارث قسمت مهمّش يك مسئله داخلي است در حوزه اسلام يعني اگر از منطقه اسلام فاصله گرفتند ديگر ارث و امثال ارث خبري نيست.

اما مسئله حرمت ظلم، مسئله حرمت خيانت، مسئله وجوب ردّ امانت و امثال ذلك اينها جزء مسائل انسانيِ اسلام است يعني انسان نبايد ظلم بكند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غيرمسلمان، غيرمسلمان هم اعم از كافر و يا اهل كتاب. نبايد خيانت بكند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غيرمسلمان. اداي امانت و ردّ امانت لازم است خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غيرمسلمان، اينها جزء احكام بين‌المللي و انساني اسلام است. در همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در عهدنامه مالك مرقوم فرمودند كه «لا تَكونَنّ عليهم سَبعاً ضارياً»؛ گرگ خون‌آشام نسبت به اين مردم نباش «فانّهم صِنفانِ إمّا أخٌ لك في الدين و إما نظيرٌ لك في الخلق»[2] ؛ مي‌فرمايد ستم نكن براي اينكه مردم دو قسم‌اند يا مسلمان‌اند كه برادر ديني تواند يا مسلمان نيستند كه همنوع تو‌اند، نظيرِ انساني تواند نه نظير اسلامي تو. از آن جهت كه ظلم مطلقا حرام است و بَغي مطلقا حرام است خواه مظلوم مسلمان باشد خواه غيرمسلمان، كُشتن افرادي كه براي قسط و عدل قيام كردند حرام است و زمينه‌اي است براي همان سه كيفر، لكن مقتولين از اين كار طَرفي نمي‌بندند. آن كارهايي كه آل‌فرعون داشتند ظلمي بود؛ اما اين‌چنين نبود كه آن بني‌اسرائيل، آن ابناي از بين رفته ثوابي ببرند حالا خردسالان حساب ديگري دارند. پس اين يك مطلب كه احكام اسلام دو قِسم است بخشي مربوط به داخلهٴ حوزهٴ اسلامي است، بخشي مربوط به جهان انسانيّت است.

ظلم بودن قتل به غير حق و كيفيت محاسبه اعمال مقتولين

ظلمِ به هر كسي حرام است ظلم باشد يعني تعدّي از حق و اينهايي كه ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اين قاتلين مبتلا به آن كيفرهاي گوناگون‌اند؛ اما مقتولها آنها هم از اين كار طرفي مي‌بندند يا نه، اينها چند گروه‌اند. گروه اول كساني‌اند كه هم مشمول ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾اند، هم مشمول ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾اند، هم به آيات الهي كفر مي‌ورزند، هم در برابر انبيا سرسختي نشان مي‌دهند، زيرا مي‌گويند اينها ديني آوردند كه مخدّر جامعه است و انبيا را هم حاضرند از پا دربياورند؛ منتها در مسائل مالي سعي مي‌كنند به قسط و عدل قيام بكنند اين گروه كه سعي مي‌كنند در مسائل مالي به قِسط و عدل قيام بكنند، چون از نظر كفر به آيات الهي در زُمرهٴ گروه اول‌اند و از نظر قتل انبيا در رديف گروه دوم‌اند، اين‌گونه از افراد گرچه مبارزه كردند و مظلومانه كشته شدند و قتل آنها حرام است اينها مظلوم‌اند، نه شهيد اولاً و اثري هم بر خونشان بار نيست ثانياً ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر.

اولويت مبارزه با دشمنان نزديك

پرسش:...

پاسخ: آن حالا بايد ديد كه چه دسيسه‌اي زير اين كار است، مسئولين ما بهتر از ما آشنا هستند ولي منظور اين است كه اگر ما فلسطين عزيز را در برداريم و همسايه‌هاي نزديك را در برداريم، ذات اقدس الهي به ما فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾[3] همين پانامايي كه شاه خائن را مدّتها داشت و به ما پس نمي‌داد اين هم امروز به اين وضع مبتلا شد ديگر و وضع جنگ هم از اينجا شروع مي‌شود ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾ آنچه دمِ دست شماست، دمِ تيغ شماست اول از اينها شروع كنيد، نه دورترها ما الآ‌ن گرفتار مسئله لبنانيم و گرفتار مسئله فلسطينيم، گرفتار مسلمان و شيعيان در بنديم بعد نوبت به آنها مي‌رسد تازه كافركُشي هم درجاتي دارد ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾ يعني آنچه در تِلو شماست، وليّ شماست، يلي شماست، پهلوي شماست اين مقدم است اين هم ﴿يَلُونَكُم﴾ي كه مربوط به موقعيت جغرافيايي را شامل مي‌شود، همان اولويتها و ﴿يَلُونَكُم﴾ي كه مربوط به موقعيتهاي اسلامي است. الآن اولين وظيفه ما بعد از تثبيت داخل، مربوط به مسئله فلسطين و لبنان و امثال ذلك است.

حبط اعمال ملحدان آگاه و افراد مستضعف

اين گروه كه اين‌چنين‌اند؛ اين گروه كساني‌اند كه جزء ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾[4] اند، جزء ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾اند و هر كس جزء گروه اول شد يا جزء گروه دوم شد، چه رسد به اينكه مجموع گروه اول و دوم باشد ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾.

گروه بعدي از اين ملحدان كساني‌اند كه فقط جزء گروه اول‌اند يعني ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾اند؛ اما انبيا را نمي‌كشند در مقابل انبيا سرسختي نشان نمي‌دهند؛ اما اين نه براي آنكه انبيا مردم را به الله و قيامت دعوت مي‌كنند و اينها قبول دارند، بلكه انبيا هم مردم را به الله و قيامت دعوت مي‌كنند كه قِسط اعتقادي است و عدل نفساني است، هم مردم را به قسط و عدل مالي و حقوق اجتماعي دعوت مي‌كنند، چون اين ملحدان در برابر انبيا صف‌آرايي نمي‌كنند و حاضر به قتل انبيا نيستند، براي اينكه آ‌ن جنبهٴ مردمي دعوتهاي انبيا را قبول دارند، گرچه جنبه الهي دعوت را كه اصيل است قبول ندارند، اينها جزء گروه دوم نيستند و اما جزء گروه اول هستند يعني جزء ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾اند و از آن جهت كه مشرك‌اند ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[5] ظالم‌اند و چون مشمول گروه اول‌اند ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ هستند، كافر از عمل خود طرفي نمي‌بندد.

مي‌ماند گروه سوم، پس اين دو گروه از ملحدان، گرچه مظلوم‌اند و ظلم به آ‌نها حرام است؛ اما آنها از كارشان طرفي نمي‌بندند، مي‌ماند ملحداني كه جزء مستضعفان فكري‌اند؛ دسترسي به معارف الهي ندارند، دسترسي به رهاورد انبيا ندارند ولي اين مقدار را مي‌فهمند كه نبايد به كسي ستم كرد، اينها جزء ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ نيستند، چون استضعاف فكري دارند، جزء ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ هم نيستند، چون آن عناد و تعمّد را ندارند فقط همين مقدار مي‌فهمند كه اين منابع كشورشان بايد در خود كشور صرف بشود و نمي‌گذارند دولتمردانشان غارت بكنند. اين خب، همين مقدار درك مي‌كنند اينها هم مظلوم‌اند و ظلم به اينها حرام است، هم اعمال اينها حَبط نيست براي اينكه نه در گروه اول و دوم‌اند، نه در خصوص گروه اول اينها را نمي‌شود گفت ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ حالا يا براي اينكه دسترسي ندارد، يا اين مسائل را خوب درك نمي‌كند هيچ عنادي ندارند، اينها كساني‌اند كه ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[6] اند. احياناً ذات اقدس الهي مي‌داند با آ‌نها چه بكند و مانند آن.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آنها كه در كشورهاي اسلامي هستند دسترسي به مسائل دارند چطور مي‌شود كه اين فرياد از يك گروه فراواني برخيزد و آنها به اين توجه نكنند. يك وقت است كسي بي‌اعتناست خب، اين بي‌اعتنايي جرم است. يك وقت نه، دسترسي ندارد يا آن كشش فكري را ندارد نه بي‌اعتنا باشد، تعمّدي در كار باشد يا تساهلي در كار باشد دسترسي ندارد، مثل بسياري از مناطق دوردست چين كه اصلاً افكار اسلامي آنجا نرفته است، تازه آنهايي هم كه مسلمان‌اند اسلامشان فقط در حدّ گفتن «لا اله الا الله» است همين، ديگر مسئله نماز و روزه و امثال ذلك را اصلاً درك نمي‌كنند كه شبانه‌روز بايد نماز خواند، با اينكه جزء ضروري‌ترين ضروريات اسلامي است.

پرسش:...

پاسخ: خب كافرند ديگر، اين مقدار را درك كردند.

قتل به غير حق ملحدان، از مصاديق ظلم

به هر حال پس ملحدان و ماركسيستها و امثال ذلك كه داعيه قيام به نفع قسط و عدل دارند به اين سه صنف تقسيم شده‌اند. قتل هر سه صنف، مطلقاً حرام است و اينها در هر حال مظلوم‌اند؛ منتها بعضي از اينها اعمالشان در دنيا حبط است؛ منتها در آخرت عذاب كمتري دارند و بعضي از اينها اعمالشان گرچه در آخرت حبط است، در دنيا حبط نيست، براي اينكه آن راه تعمّد بر ترك معارف را نداشتند.

پرسش:...

پاسخ: چرا؛ اگر جنگي شده است آنها از آن جهت كه قيام كردند و مي‌خواهند نبوت را از بين ببرند كه مهدورالدم‌اند در غير حال جنگ سخن است وگرنه آ‌نها كه قيام كردند اگر حمله كردند، كه دفاع بر مسلمين واجب است، اگر جنگ هم جنگ ابتدايي شد به دستور معصوم(سلام الله عليه) بر آنها پذيرش واجب است، آنجا حق است، نه «بغير حق».

پرسش:...

پاسخ: اگر آن‌چنان استضعافي كه راه تحقيق برايشان بسته باشد ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[7] اند.

اينها تتمّه بحث مربوط به آيات كه چند روز بحث شد.

ويژگي آمران به قسد در نهج البلاغه

درباره امر به قِسط بياني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه دارد كه امر به قسط را با ائتمار به قسط يكجا ذكر مي‌كند. خطبه 222 خطبه‌اي است كه وقتي حضرت اين آيه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[8] را قرائت فرمودند، درباره اهل ذكر اين خطبه را ايراد كردند، فرمود: «وَإِنّ لِلذِّكْرِ لأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْيَا بَدَلاً، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَيَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ، وَيَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَيَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَكَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَي الآخِرَةِ»؛ اينها اهل ذكرند اين‌گونه از مردان كساني‌اند كه ﴿لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ كه «يأمرون بالقسط و يأتمرون به وينهون عن المنكر ويتناهون عنه» و مانند آن.

چگونگي اعراض اهل كتاب از آيات الهي

آيهٴ بعدي اين است كه ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ اين تبيين همان اصل كلي است كه قبلاً فرمود ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾[9] فرمود نمي‌بينيد اينها كه بعضي از كتاب به آنها داده شد ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾، ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾؛ نمي‌بينيد كه اينها بهره‌اي از مقداري از كتاب آسماني دارند اينها به كتاب الله دعوت مي‌شوند تا كتاب الله بين اينها حَكَم باشد و حاكم باشد؛ اما ﴿ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾؛ اينها در حال اعراض رو برمي‌گردانند كه اين ﴿يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ يك جمله حاليهٴ مؤكّده هم است، چون اعراض همان تولّي است.

يك مطلب در اين است كه اين ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ يعني چه، مطلب دوم اين است كه اينها دعوت مي‌شوند كه كتاب الله بين اينها حكومت كند و حَكم باشد اين درباره چيست، سوم اينكه اين تولّي و اعراضشان چه منشأيي دارد، منشأ اين تولّي و اعراض را همان ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ ذكر فرمودند و منشأ آن نژادپرستي هم، فريب ديني است كه يكي پس از ديگري اين مطالب به هم مرتبط است.

وجوهي در معناي ﴿الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الكِتَابِ﴾

اما امر اول كه فرمود: ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ با اينكه تورات را خدا به عنوان نور معرفي كرد، چه اينكه انجيل هم اين‌چنين است؛ اما اين كتابي كه اينها تحريف كردند مقداري از آن كتاب در دست اينهاست، بقيه در دست اينها نيست و تحريف‌شده است، از اين جهت ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ يك وجه.

وجه دوم اين است كه همهٴ كتاب را الآن دارند؛ منتها از باب ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[10] ، ﴿نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ بهره آنها شد نه همه كتاب ـ دو وجه ـ آنچه اين وجه دوم را هم تصحيح مي‌كند اين است كه ﴿يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ كه مربوط به امر دوم است اين است كه در بعضي از موارد رسول اكرم مأمور شد به آنها بفرمايد كه من اين حُكمي كه كرده‌ام برابر همان توراتي است كه نوشته است و در دسترس شماست ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[11] ؛ شما اگر راست مي‌گوييد، مي‌گوييد بايد تورات حاكم باشد به تورات عمل كنيم، خب همين توراتي كه الآ‌ن در دست شماست بياوريد، ببينيد همين حرفي كه من مي‌گويم دارد يا نه ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ گرچه بخش ديگري از اين آيات، محرّف شده است ـ آيات تورات‌ـ ؛ اما آن مقداري كه دارند هم مورد قبول اينها نيست، لذا فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ كه اينها ﴿يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾.

وظيفه محكمه اسلامي نسبت به اهل كتاب

قاضيِ اسلامي اگر اهل كتاب به او مراجعه كردند مخيّر است كه هم برابر قانون خود آنها عمل كند و حُكم كند و هم برابر قانون قرآن عمل بكند، چون بالقسط بايد عمل بكند يا اعراض مي‌كند يا برابر كتاب آنها عمل مي‌كند يا برابر كتاب خود.

امام(رضوان الله عليه) اين‌چنين فتواي شريفشان بود كه اگر برابر قرآن عمل بكنند اُولي است يا احوط. نوع فتواهاي امام براي تشكيل يك حكومت هماهنگ آماده بود وگرنه كشوري كه در آن اقليّتهاي ديني وجود دارند براي آنها يك قانون جزا و يك قضاي جداگانه دشوار است. در مسائل شخصي نظير حالات عبادي شخصي آن مهم نيست؛ اما در قانون كشور ديگر يك قاضي برابر يهوديها يك طور، براي مسيحيها يك طور، براي مسلمين طور ديگر حكم بكند اين ناهماهنگ است، لذا در همان تحريرالوسيله قبل از اينكه مسئله پيروزي انقلاب در كار باشد يعني اصلاً طرز تفكّرش طوري بود كه مي‌شد با آن فتوا جامعه را اداره كرد؛ اما آن كسي كه مي‌گويد قاضي مختار است ديگر يك طرف را ترجيح نمي‌دهد نمي‌گويد اوليٰ اين است يا احوط اين است اين بهانه‌اي است براي ديگري، در مواردي كه فتواي آ‌نها يا حُكم آنها به سود آنهاست يا آسان‌تر است مي‌خواهند كه محكمهٴ نظام اسلامي هم برابر كتاب آنها حُكم بكند.

به هر حال در اسلام اين هست، گرچه احوط اين است كه برابر قرآن كريم حُكم بشود.

جامعيت تورات در بيان احكام و هيمنه قرآن بر آن

اينها دعوت شدند ﴿إِلَي كِتَابِ اللّهِ﴾ كه امر ثاني است ﴿يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ قرآن كريم دارد ما به آنها تورات داديم كه ﴿فِيهَا هُديً وَنُورٌ﴾[12] است، ﴿وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[13] مي‌گويند تورات موساي كليم تقريباً از جامع‌ترين كتابهاست كه نزديك قرآن كريم است، گرچه قرآن هيمنه دارد و مهيمن است، چون تعبير قرآن كريم درباره تورات اين است كه ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ و درباره خود قرآن تعبير اين است كه ﴿نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[14] از اين ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ كه درباره قرآن است و از آن ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ كه درباره تورات است، خواستند استفاده كنند كه تورات يك كتاب جامعي است.

به هر حال آنچه را كه خداي سبحان به موساي كليم دارد جامع بود، اين‌چنين نبود كه مقداري همان‌جا ريخت و پاش شده كه.

پرسش:...

پاسخ: آن تورات هم هست ديگر، انجيل هم هست. هم قرآن هست آن خطوط كلي كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾[15] در همه هست ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ﴾[16] هم كه در همه هست؛ منتها ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[17] اين است كه فرق دارد با بعضي از معارف ديگر وگرنه اگر مطلبي در هر سه كتاب باشد صادق است كه اين را تورات گفته، انجيل گفته و قرآ‌ن گفته.

اعراض اهل كتاب از احكام الهي

﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ كه اين امر ثاني است، اين امر ثاني ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ برابر با همان آيهٴ 213 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه بحث مبسوطي داشت و آن اين بود كه ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾؛ اين كتاب آمده است تا بين مردم حَكَم باشد و حاكم باشد در موارد اختلاف. الآن هم در اينجا مي‌فرمايد اين كتاب اينها دعوت شدند به كتاب ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ﴾ گروهي از همينها رو برمي‌گردانند، «تولّي» همان رو برگرداندن است ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ هم تأكيد اين فعل است ﴿ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ در حالي كه اينها رو برگردان‌اند اصولاً.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ همان تورات و انجيل هم كافي است، جدال احسن است ديگر يعني هم حق است في نفسه، هم مورد قبول آنهاست.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و كارگزاران نظام اسلامي آنها را دعوت مي‌كنند كه برابر كتاب خدا با آنها رفتار بشود.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ خداي سبحان كه فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ﴾[18] اما اينها يا چون محرّف است ﴿نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ هست يا چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[19] است ﴿نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ است كه دو وجه بود وگرنه كتاب تام بود، كتابِ تام به اينها داده شد كه ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[20] است.

خب اين گروه كه دعوت شدند ﴿إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ در اين زمينه نقل كردند كه يك حادثه اخلاقي پيش آمد كه حُكم او بين خود بني‌اسرائيل اختلاف بود آيا حُكم، رجم است يا تخفيف و حُكمي است آسان‌تر از رجم. اينها را فرستادند به حضور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد گفتند كه اگر رهبر اسلامي اين‌چنين حُكم كرد قبول كنيد و اگر اين‌طور حُكم نكرد قبول نكنيد. آمدند در محكمهٴ اسلامي و اين قاضي اسلامي، وجود مبارك حضرت بينشان حُكم‌الله را بيان كرد كه اين حُكم‌الله هم در قرآن است و هم در تورات ﴿ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾[21] . در اين‌گونه از موارد است كه حضرت فرمود اينكه من گفتم مخصوص قرآن نيست در تورات هم هست ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[22] .

خب، اينها ﴿يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ از اينجا معلوم مي‌شود كه اين ﴿أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ از باب اين است كه ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است.

تبيين علل اعراض از اكام الهي در سورهٴ ‌«‌نور»

حالا با صرف‌نظر از آن جريان تاريخي، مشابه اين مسئله را قرآن درباره گروه ديگري هم دارد كه عده‌اي خود را به قرآن نزديك مي‌كنند ولي وقتي به محكمهٴ قرآن دعوت شدند برمي‌گردند اگر حُكم به سود آنها بود مي‌پذيرند، اگر به سود آنها نبود نمي‌پذيرند. قرآن اين را تحليل مي‌كند مي‌فرمايد چرا شما نمي‌پذيريد، مي‌ترسيد كه رسول خدا ـ ‌معاذالله‌ـ بر شما ستمي روا داشته باشد اين‌چنين نيست. قرآن حُكمِ جائرانه‌اي كرده باشد اين هم كه نيست، در اواخر سورهٴ مباركهٴ «نور» هست آيه 48 به بعد ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ در نوعِ اين موارد، اول سخن از خدا و پيامبر است، بعد ضمير مفرد ذكر مي‌شود «إذا دعوا الي الله و رسوله ليحكما بينهم» نيست ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ است، نظير ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ﴾[23] نه «دعواكم»، گرچه استجابت خدا و پيامبر است؛ اما يك سخن است كه از زبان پيامبر شنيده مي‌شود، نفرمود «استجيبوا لله و للرسول اذا دعواكم»، فرمود: ﴿إِذَا دَعَاكُمْ﴾ در اينجا هم فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ﴾ نه «ليحكما»، چون رسول از آن جهت كه رسول است حُكمي جز حُكم خدا ندارد. همان تعبيري كه در ذيل آيهٴ محل بحث دارد كه ﴿يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ مشابه آن تعبير در همين آيهٴ 48 سورهٴ «نور» دارد كه ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ بعد مي‌فرمايد: ﴿وَإِن يَكُن لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ﴾ اگر آن جريان قضا و منازعه به سود اينها باشد با اذعان و اعتراف مي‌آيند، اگر به سود اينها نباشد نمي‌آيند. حالا تحليل مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿أَفِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[24] اين يك منفصلهٴ به قياس استثنايي است، بعد يك منفصله‌اي كنار هم ذكر مي‌كنند، بعد اكثر اين تاليها را ابطال مي‌كنند يكي را اثبات مي‌كنند، مي‌فرمايد سرّش چيست يا اينها قلبشان مريض است يا در شك‌اند يا مي‌ترسند كه محكمهٴ اسلامي عليه حق و قسط و عدل حكم بكند اينها نيست، بلكه همان اوّلي است ﴿بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ نه محكمهٴ اسلامي خلاف عدل و قسط حكم مي‌كند، نه اينها شك دارند، مسئله بر اينها روشن است شكّي ندارند؛ عالماً عامداً رو برمي‌گردانند اينها اين گروه‌اند؛ اما ﴿إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[25] ؛ مؤمنين وقتي به محكمهٴ عدل دعوت مي‌شوند حرفشان ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾ است. غيرمؤمن وقتي به محكمه دعوت مي‌شود ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾[26] منشأ اين اعراض هم شك نيست، چون اينها عالم‌اند، ترس از قسط و عدم اجراي قسط و عدل نيست چون مي‌دانند در محكمه اسلام جز قِسط و عدل چيزي اجرا نمي‌شود ﴿بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ است.

آيهٴ محل بحث هم از همين قبيل است كه ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ منتها كم‌كم به امر سوم مي‌رسيم كه انگيزه آ‌نها در اين اعراض چيست، آن تحليل را اينجا ذكر مي‌كند كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] تفسير الميزان، ج3، ص127.
[2] . نهج‌البلاغه، نامه 53.
[3] توبه/سوره9، آیه123.
[4] آل عمران/سوره3، آیه112.
[5] لقمان/سوره31، آیه13.
[6] توبه/سوره9، آیه106.
[7] توبه/سوره9، آیه106.
[8] سوره نور، آيات 36 و 37.
[9] آل عمران/سوره3، آیه19.
[10] نساء/سوره4، آیه150.
[11] آل عمران/سوره3، آیه93.
[12] مائده/سوره5، آیه44.
[13] اعراف/سوره7، آیه145.
[14] نحل/سوره16، آیه89.
[15] آل عمران/سوره3، آیه19.
[16] آل عمران/سوره3، آیه50.
[17] مائده/سوره5، آیه48.
[18] مائده/سوره5، آیه44.
[19] نساء/سوره4، آیه150.
[20] انعام/سوره6، آیه154.
[21] . ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج2، ص265.
[22] آل عمران/سوره3، آیه93.
[23] انفال/سوره8، آیه24.
[24] نور/سوره24، آیه50.
[25] نور/سوره24، آیه51.
[26] نور/سوره24، آیه48.