68/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 21 الی 22
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾﴿21﴾ ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾﴿22﴾
منافات نداشتن سرعت محاسبه اعمال با معطّل شدن در مواقف
قبلاً درباره كساني كه براساس بَغيْ و ستم مايه انحراف ديني را فراهم كردند تهديد ضِمني فرمود به صورت ﴿فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾[1] اين سرعت حساب، همانطوري كه در آخرت ظهور ميكند، در دنيا هم ظهور ميكند. گاهي خداي سبحان انسان را معطّل ميكند و نحوهٴ معطّلي هم حسابرسي اوست. اگر عدهاي پنجاه هزار سال معطّلاند[2] ، نه براي آن است كه نوبتشان بعد از پنجاه هزار سال است، بلكه الآن خداي سبحان به سرعت حسابرسي كرده، فرمود اينها بايد پنجاه هزار سال بمانند. گاهي شخص گرفتار است و معطّل است و نميداند كه اين بعد از حسابرسي خداست كه چنين حُكمي شده وگرنه ذيل همان آيهاي كه قيامت را روز پنجاه هزار سال تحديد ميكند يعني محدود ميكند حدّش را ذكر ميكند روايتي هست كه قبلاً آن روايت عنايت شد كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال ميكند «ما أطول هذا اليوم» فرمود: «والذي نفس محمد بيده» اين روز براي مؤمن به اندازه نماز واجب بيشتر طول نميكشد[3] يك نماز واجب چهار ركعت حداكثر ده دقيقه، بيشتر طول نميكشد، گرچه بعضي از بزرگاني بودند كه كلّ وقت اين واجب موسّع را به خواندن نماز گذراندند يعني بزرگاني بودند، مراجعي بودند كه گاهي ظهرينشان را از ظهر شروع ميكردند تا پايان عصر كه چنين نمازي هم خواندند؛ به جاي اينكه بعد از نماز به مسائل ديگر بپردازند كلّ اين وقت را يعني از اول ظهر تا پايان عصر را اين چند ساعت را به خواندن نافلهٴ ظهرين و خود ظهر و عصر با آن واجبات و مستحباتشان پرداختند مثلاً، ولي سخن در اين است كه به اندازه يك نماز واجب، مؤمن در قيامت بيشتر معطّل نيست[4] پس براي همه پنجاه هزار سال نيست، اينكه يك عده «خمسين أَلف عام» ميمانند اين نه براي آن است كه حسابرسي طول ميكشد، بلكه ذات اقدس الهي كه سريعالحساب است حُكم كرده است بعد از حساب كه اينها بايد پنجاه هزار سال در اين موقف بمانند، بعد وارد مواقف بعدي بشوند كه اين با سرعت حساب حقتعالي منافاتي ندارد، لذا وقتي انسان وارد صحنهٴ قيامت شد معلوم ميشود چه كسي بايد به اندازه يك نماز بماند، چه كسي به اندازه يك روز بماند، چه كسي به اندازه پنجاه هزار سال بماند اينها همه مشخص است.
عواقب انكار آيات و قتل انبا در دنيا و آخرت
قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾[5] آن وقت اين متني است كه به دنبال او شرح آمده و آن شرح اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾؛ اينها كساني نيستند كه خداي سبحان به اينها مهلت بدهد در قيامت حساب اينها را رسيدگي كند، اينها گرفتار وَهن و خِزي دنيايي هم هستند، لذا اعمالشان در دنيا بياثر است و در آخرت هم بياثر، نه اعمال خيرشان در دنيا و آخرت بياثر است يعني كاري كه اينها كردند براي رفاه دنيا به مقصد نميرسند يك وقت است كسي كار خير ميكند و از اين كار خير بهره نميبرد، يك وقت نه، كسي دسيسه ميكند و به فكر رفاه، دسيسه ميكند اين دسيسه باطل است، به جايي نميرسد، نه اينكه اينها كارِ خير دارند و كارِ خيرشان به ثمر نميرسد يعني كاري كه به گمانشان خير بود و هدفشان را تأمين ميكرد اين كارها بياثر مانده است. پس آن سريعالحسابي كه در متن آمده شرحش شامل حال اين گروه هم خواهد شد. حالا ببينيم قرآن كريم درباره اينها آن سرعت حساب را و حَبط اعمال اينها را در دنيا چگونه بازگو ميكند.
ذلت قاتلان انبيا در دنيا ، نشانه سرعت عقوبت الهي
درباره آخرت كه خب اينها به عذاب اليم مبتلا ميشوند، درباره دنيا ميفرمايد اينها رسوايند ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾ هر جا باشند ذليلاند اينها يا بايد برگردند به دامن دين كه به طناب الهي متمسّك بشوند، اين ميشود ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[6] يا بايد به دام ابرقدرتي گرفتار بشوند اين ميشود «بحبل من الناس»، اينها يا عزيزند اگر برگردند مسلمان بشوند، اگر برنگشتند بايد برده ديگري باشند و اين بردگي خِزي است، مبادا كسي خيال بكند اسرائيل با همه ستم چطور الآن سرور است، الآن واقع برده است آنهايي كه برگشتند و توبه كردند «بحبل من الله» متمسّك شدند نجات پيدا كردند، نشد «بحبل من الناس» است. اين حَبْل مردمي، همان طوق بندگيِ ديگران را به گردن نهادن است، لذا خداي سبحان كه سريعالحساب است نسبت به اينها حسابرسي سريع كرده و اينها را به ذلت مبتلا كرده.
در آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت از قتل انبيا كه به دست اينها انجام گرفت سخن به ميان آمد و ذلت و زبوني آنها هم در همين جريان بازگو شد. آيهٴ 61 سورهٴ «بقره» كه قبلاً بحثش گذشت اين بود ﴿وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ چرا؟ ﴿ذلِكَ بِأَ نَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ پس اين رسوايي و ذلت و عذاب خواري در دنيا بر اينها، تحميل شد نشانه سرعت حساب حقتعالي است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ بيآبرو شدن يك عذاب روحي است؛ اما در جامعه هست.
پرسش:...
پاسخ: تا چه گناهي باشد، بعضيها را خدا مهلت ميدهد. در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» باز آيهاي كه بحثش قبلاً گذشت آيهٴ نود و 91 اين بود اينها كسانياند كه ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَي مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَي غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾[7] يعني سكّهٴ ذلّت به نام اينها زده شد، گاهي ميفرمايد عذاب مُهين دارند آن اهانتبار، آن توهينبار، آن هون و وَهن و خِزي و رسوايي دامنگير اينهاست، پس گاهي تعبير اين است كه سكّهٴ خواري به نام اينها خورد، داغ شدن خلاصه به خواري و ذلّت، گاهي ميفرمايد: ﴿لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ اين اختصاصي به قيامت ندارد در دنيا هم اينها عذاب مُهين دارند، آنگاه فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا﴾ اينها براساس همان مسئله نژادپرستي نميگويند «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ما قبول داريم، ميگويند آنچه بر ما نازل شده است قبول داريم يعني خصوص تورات، نه «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا﴾ يعني بر خصوص يهوديها ﴿وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ﴾ ماوراي تورات كه انجيل و قرآن است آن هم حق است، «ما انزل الله» است و حرفهاي تورات را تصديق ميكند؛ اما كفر ميورزند، آنگاه فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ اگر بسيار خب شما نسبت به «ما انزل عليكم» ايمان داريد، خب آن انبيايي كه شما داشتيد همان «ما انزل عليكم» را براي شما ميگفتند پس چرا آنها را كُشتيد؟ اين ميشود جدال احسن ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[8] بعد حالا جريان گوسالهپرستي اينها را بازگو ميكند.
چگونگي رفع ذلّت از منكران آيات الهي
در بحثهاي ديگر هم باز سخن از قتل انبيا به وسيله اينها مطرح شد كه اينها انبيا را شهيد كردند. در همين سورهٴ «آلعمران» آيهٴ 112 اين است: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا﴾؛ اينها هر جا باشند ذليلاند ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ كه برگردند توبه كنند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ آن گروه اهل كتاب كه برگشتند به ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[9] عمل كردند ميشوند عزيز اگر به «حبلالله» متمسّك نشدند، به «حبل من الناس» تن در ميدهند، اليوم اينچنين هستند. اين طناب بردگي غرب است كه الآن گردن اسرائيل سنگيني ميكند يا انسان عزيز است در صورتي كه به «حبل الله» متمسّك بشود يا ذليل است در صورتي كه به «حبل الناس» متمسّك بشود، فرمود: ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن اينها به دام ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ مبتلايند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اين ذلّت كه بايد ذليل باشند، تحقير بشوند اين تحقير با يكي از دو عامل برطرف ميشود يا واقعاً رفع ميشود همان ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ است ميشود ايمان، يا زير پوشش بردگي غرب حل شده است همان ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ است، اينكه انسان يهود را بگيرد برده كند و داغ ذلّت بر پيشاني او بنهد اين فعلاً براي اينكه طناب غرب روي گردن اوست برطرف شد؛ اما برده شد اينچنين نيست كه حالا سهمي از عزّت و آزادي داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ يا اين وضعي كه دارند ﴿أَيْنَما ثُقِفُوا﴾ كه كُشته ميشوند، استرقاق ميشوند امثال ذلك، اين باحدالنحوين برطرف ميشود، ديگر يهودي كه در زير چتر آمريكاست اينچنين نيست كه هر كسي به او دسترسي داشته باشد او را استرقاق كند و مانند آن. فعلاً مثل كلاب هراشاند؛ اين كلاب يا تربيت ميشوند ميشود كَلب معلّم يا بالأخره زنجير گردن اوست، اگر كسي بخواهد درباره كلاب هراش سخن بگويد، بگويد هر جا بروند كتك ميخورند دو تا استثنا ميزند به آن، ميگويد يا اين سگ تربيت ميشود، ميشود كلب معلّم يا نه، زنجيرش ميكنند، اين استثنا براي هر دو درست است ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ اگر تربيت بشوند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾[10] اگر زنجيري شدند ديگر هر جا نيستند، در دست هر كسي نيستند.
تفكيك يهوديان آمر به معروف از قاتلان انبيا
﴿وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾ پس قتل انبيا، زمينهٴ اين است كه ذات اقدس الهي كه سريعالحساب است حساب آنها را سريعاً برسد؛ نگذارد كه به آخرت موكول بشود در دنيا هم اينچنين است؛ اما البته همه يهوديها اين طور نبودند بعد هم آمده است كه ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ٭ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[11] اين دو تا آيه قبلاً خوانده شد كه همه يهوديها يكسان نيستند؛ اما الان تكرار شد، براي اينكه معلوم بشود كه در يهوديها يك عده آمر به معروف و ناهي عن المنكر بودند؛ اما نه در حدّ مسئله گفتن يا سخنراني كردن يا موعظه كردن بعد بگويند ما تكليفمان را انجام داديم. حالا معلوم ميشود كه امر به معروف از كجا شروع ميشود و به كجا ختم ميشود، اين دو آيه نظر شريفتان باشد كه ذات اقدس الهي فوراً گروهي از يهوديها را به عظمت ستود، فرمود: ﴿لَيْسُوا سَوَاءً﴾؛ همهشان يكسان نيستند ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾؛ اهل تهجّدند، سحرخيزند، شبزندهدارند و ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ همين گروه كساني هستند كه همراه انبيايشان شربت شهادت نوشيدند. سرّ تكرار اين آيه در اين بحث اين است كه در آيه محل بحث سورهٴ «آلعمران» كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ همينهايند اينها را شهيد كردند، اينها كساني بودند كه ﴿يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾ بودند ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ بودند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن براي آن است كه در بين يهوديها انبياي فراواني مبعوث شدند، هيچ امتي به اندازه يهود داراي انبيا نبودند.
پرسش:...
پاسخ: چون فرمود: ﴿فِي الدُّنْيَا﴾ است، زود اينها رسوا خواهند شد و ذليل ميشوند.
پرسش:...
پاسخ: يعني هر عملي كه در دنيا انجام دادند براي تأمين عزّت و آبرو بياثر شد.
پرسش:...
پاسخ: نه، اينها احسان نكردند «لله» كه، اينها احسان كردند تا حيثيتشان محفوظ باشد و نماند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، «لله» كه نبود اينها ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ اينها براي جلب حيثيت بود، خدا ميفرمايد اين عمل بياثر شد اينها هر كاري بكنند كه بخواهند حيثيتي جلب بكنند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾.
ذلت يهود در اثر قتل انبيا و نفرين پيامبران
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم همين مضمون گذشته را تأييد ميكند ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ٭ ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾[12] اين گروه كه قتل انبيا داشتند ذات اقدس الهي ميفرمايد ما اين كارشان، اين سيئهشان را هم نوشتيم و كيفرشان را هم به آنها خواهيم داد. در سورهٴ «نساء» هم همين مضمون آمده ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ چون معجزات فراواني آمده است همه اينها را كفر ورزيدند ﴿وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غَلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلاً ٭ وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَي مَرْيَمَ بُهْتَاناً عَظِيماً﴾[13] تا اينكه ميفرمايد: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ﴾[14] كه اينها را ذات اقدس الهي مؤاخذه كرده است هم در دنيا، هم در آخرت. حيثيت اينها را در دنيا به زبان انبياي خود اينها برد. اينها يك سلسله از انبيا را شهيد كردند، انبياي بعدي كه آمدند مرتب اينها را لعن كردند كه ديگر چيزي براي اين سلسله نمانده است از حيثيتهاي دنيا. در سورهٴ «مائده» آيهٴ 78 اين است كه ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ﴾ به لسان انبياي بعدي همه اينها لعن شدند پس حيثيتي براي آنها در دنيا نمانده است، حالا حيثيتهاي اخروي و عذاب اخروي هم كه سرِ جايش محفوظ است. ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾. موارد ديگري هم باز همين مضمون آمده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ وقتي كه آبرويشان رفت اين ذلّت و عزّت كه ديگر حقيقت شرعي نيست كسي بيآبرو شد ميشود ذليل.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ همين كه شما در جريان اين جنگ تحميلي ديديد اينها از آمريكا خواستند كه پرچم آمريكا روي كشتيهاي نفتكششان برود اين ذلّت نيست.
پرسش:...
پاسخ: ذليل هستند؛ منتها از ترس، مثل يك كلاب هراشي كه بردگي دارد اينكه چيزي نميفهمد ذلّت و عزّت كه يك حقيقت شرعي ندارد كه ما بگوييم به اصطلاح متشرّع اين است كه، يك امر عُرفي است مگر چنين رايگان او حاضر است بيايد پرچمش را روي كشتي اينها بگذارد يا اين ناچار است كه ذليلانه، ملتمسانه از آنها مسئلت كند به آنها باج بدهد تا آنها پرچم بگذارند مگر ذلت چيست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن مزدوري ميكند غرض اين است كه وقتي انسان ميرود ميگويد من زير چتر شما باشم؛ مگر ذلّت امري است كه حالا شارع بايد آن را معنا بكند همه دنيا فهميدند اينها ذلّت پذيرفتند ديگر، اينكه ديگر يك مسئله جعلي كه نيست كه ما بگوييم در اسلام به چه معناست، در كفر به چه معناست كه، بيآبرو شدن. فرمود اينها در اثر قتل انبيا، حيثيتهاي دنيايي اينها هم زير سؤال رفته.
توصيف قرآن كريم از عالمان ربّاني قوم يهود
در بخشهاي ديگر هم باز همين مضمون آمده است اين راجع به ﴿الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ كه سرعت حساب در اين زمينه است. مانده جملهٴ بعدي كه ﴿وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اينها كسانياند كه انبياي سلف(عليهم السلام) اينها را خوب تربيت كردند، همين گروهي بودند كه ﴿يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾[15] بودند ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾[16] بودند ﴿وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[17] بودند، همين جزء علماي يهودي بودند، خب كه اينها را انبياي سلف(عليهم السلام) تربيت كردند. اين گروه كه شبزندهداران بنياسرائيل بودند و مؤمن به مبدأ و معاد بودند و آمر به معروف و ناهي عن المنكر بودند اينها را ميگفتند رِبّيون، عالمِ رباني، عالم رباني است براي اينكه ﴿يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾ آنكه رابطهاش با ذات اقدس الهي قوي است اين ربّاني است. آنكه به فكر تدبير و تربيت و تربيب مردم است ربّاني است. اين دو قيد بايد باشد تا كسي بشود عالمِ ربّاني. اين دو قيد را در آن آيات تلاوت شده ذات اقدس الهي به اين گروه از علماي اهل يهوديت اسناد داد، فرمود: ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾[18] پس ارتباطشان با خدا با رب قوي است. ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾ هم در همين ارتباط است ﴿وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[19] پس ارتباط تربيتي و تربيبي اينها با مردم قوي است ميشوند عالمِ ربّاني. اينگونه از افراد كه عالم ربّانياند دستپرورده خود آن انبيا هستند براي اينكه انبيا آمدند تا شاگردان خاص بپرورانند و آنها را عالم ربّاني كنند، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه در پيش داريم، ميفرمايد هيچ پيامبري نيامد كه مردم را به طرف خود دعوت كند ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ كه در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هست و قبلاً هم اين آيه به مناسبتي اشاره شده است كه اينها موظفاند ربّاني باشند؛ آيهٴ 79 سورهٴ «آلعمران» ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ﴾؛ هيچ كسي مأموريت پيدا نكرد كه از طرف خدا وحي دريافت كند، مردم را به خود دعوت كند، بلكه موظف است مردم را به الله دعوت كند ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾.
همتايي عقوبت قتل آمران به معروف با قتل انبيا
وقتي اينچنين شد آنگاه اينها ميشوند ربّاني، وقتي ربّاني شدند مشمول آن اصل كلّياند كه در همين سورهٴ «آلعمران» آمده است ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[20] «رِبّي» يعني كسي كه شديدالارتباط به رب است و شديدالارتباط بالمربوب اين ميشود «ربّ»ي. اينگونه از ربّيون با انبيا همصفاند و همقتال، يهوديهايِ كافرِ ﴿بِآيَاتِ اللّهِ﴾ هم ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾، هم ﴿يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اينها را شهيد ميكردند، آنگاه خطر به قتل رساندن اينگونه از علماي ربّاني در رديف قتل انبيا قرار گرفت، البته با هم فرق دارند، لذا در نوع اين موارد كلمهٴ ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ بعد از قتل انبيا آمده، نه بعد از قتل ﴿الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اينها هم ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ است؛ اما چون همتاي قتل انبيا نيست، نفرمود «يقتلون النبيين و الذين يأمرون بالقسط من الناس بغير حق». خب، هم قتل افراد عادي همتاي قتل انبيا نيست و هم مقتولين يكسان نيستند، لذا اين فعل تكرار شد ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ هم فعل تكرار شد، هم كلمهٴ ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ در جملهٴ اُولاست، در جمله ثانيه نيست اينها خصوصياتي است كه مربوط به انبيا(عليهم السلام) است؛ اما اينگونه از افراد ربّي و ربّاني در سايه تربيت انبيا اينچنين تربيت شدند كه امر به معروف را تا مرز شهادت رساندند.
محدوده و مراتب اجراي امر به معروف و نهي از منكر
از اينجا يك مطلب فقهي ديگر روشن ميشود و آن اين است كه مرز امر به معروف و نهي از منكر تا كجاست؟ از اين كريمه به خوبي استفاده ميشود كه اينها شهيد شدند، قيامشان به حق بود، مقاومتشان به حق بود، براي اينكه اگر قيامشان به حق نبود، بيخود خودشان را به كُشتن ميدادند ذات اقدس الهي قتل اينها را در كنار قتل انبيا ذكر نميكرد، پس اينها مرداني بودند كه ريختن خون اينها در كنار ريختن خون انبيا ذكر ميشود، اينها براي امر به معروف و نهي از منكر تا مرز شهادت هم رفتند، اين كجاست كه انسان تا مرز شهادت ميتواند برود.
بيانذلك اين است كه مسئلهٴ امر به معروف و نهي از منكر، اول از خود انسان و داخلهٴ خانواده شروع ميشود، بعد قبيله شروع ميشود، بعد ديگران. اول از ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[21] شروع ميشود بعد وقتي محيط خانوادگي تربيت شد به قبيله و عشيره ميرسد كه ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[22] وقتي عشيرهٴ نزديك آدم و اقربين هدايت شدند، آنگاه نسبت به ديگران هم هست ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[23] بعد ميرسد به مسئولين حكومت كه آن ديگر در كلّ كشور و قلمرو حكومت اسلامي است. آن را در سورهٴ مباركهٴ «حج» مشخص فرمود كه آن قلمروش خيلي وسيعتر از اينهاست.
ميفرمايد در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 41 اين است ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾؛ اگر متمكّن بشوند و قدرتي پيدا كنند ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ خب، اينها درجات امر به معروف و نهي از منكر است «بعضها فوق بعض» تا برسد به يك نظام حكومتي، بعد آنگاه اصل امر به قِسط را ذات اقدس الهي كارِ خدا ميداند.
حقيقت امر به معروف و برترين مراتب آن
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود، آيهٴ 29 سورهٴ «اعراف» اين است ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾ اينگونه از ربّانيها چون شديدالارتباط به رباند، متخلّق به اخلاق الهياند ذات اقدس الهي «امر بالقسط» اينها هم ﴿يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ قِسط، در همه مراتب ظهور دارد، گاهي به صورت امر به معروف، گاهي به صورت نهي از منكر در ميآيد اينها هم در بخشي فرمود: ﴿يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ بعد بخش ديگري را باز كرد فرمود: ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[24] اين گروه كه ﴿يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾اند جزء همراهان راستين آن انبيا هستند كه تا مرز شهادت حاضرند، چون عالماند، چون ربّانياند ﴿بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾[25] اينها ميدانند كه اين امر به قِسط محدودهاش كجاست، امر به معروف محورش كجاست، نهي از منكر مدارش كجاست، كجا بايد قيام كرد ولو حيثيت آدم در خطر باشد، كجا اگر آبروي آدم در خطر است نبايد قيام كرد، كجا بايد قيام كرد ولو انسان ضرب و شَتم ببيند، كجا نبايد قيام كرد، كجا بايد قيام كرد ولو انسان را شهيد بكنند. اين است كه وقتي در آن اوايل انقلاب ملاحظه فرموديد كار از گناهِ عملي گذشت، رسيد به گناههاي اعتقادي، امام(رضوان الله عليه) آن اعلاميه را دادند كه امروز مبارزه لازم است «بلغ ما بلغ» اين «بلغ ما بلغ» همين است. اين بزرگاني كه خون اينها رديف خون انبيا ريخته شد ميدانستند و ميديدند كه بالأخره كُشتن است و آن كار را ميكردند و ذات اقدس الهي از اينها به عظمت ياد ميكند، آنجا كه اصل دين در خطر است نه جا براي تقيّه است، نه جا براي حفظ آبروي شخص است، نه جا براي حفظ مال شخصي. آنجا كه نه، كاري به اصل نظام و اصل دين و اصل آيين و اصول دين و امثال ذلك نيست يك گناه شخصي است كسي دارد ميكند، خب آنجا همين مراتبي است كه براي امر به معروف ذكر كردند، انزجار قلبي هست، گفتن هست، ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[26] هست، اگر هم اثر نكرد رها ميكنيد ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾[27] خب تمام شد و رفت؛ اما حالا اگر نه، طوري است كه ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ شد، اينجا هم بايد باز صبر كرد گفت حالا كه اثر نميكند، من احتمال تأثير را نميدهم به وظيفهام عمل كردهام هيچ مسئلهگو را كه كسي نميكُشد كه، مسئله گفتن غير از امر به معروف كردن است سخنراني كردن، موعظه كردن اينها در بخش ﴿يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[28] است، امر به معروف در فقه فرمان است غير از موعظه، موعظه حساب ديگري دارد، نصيحت حساب ديگري دارد، ارشاد يك حساب ديگري دارد، امر حساب ديگري دارد. اينكه بايد دست به گريبان بشوند ضرب و شَتم هم كنارش هست اين امر است، باب امر به معروف در باب جهاد ذكر ميشود غير از موعظه است، يك وقت كسي نصيحت ميكند، سخنراني ميكند اين خيال ميكند دارد امر به معروف ميكند اين دارد سخنراني ميكند، دارد موعظه ميكند، دارد تبليغ ميكند، دارد تعليم ميدهد؛ اما آنجا كه تن به تن در برابر گناه يك گناهكار بايستد و جلويش را بگيرد بگويد به تو ميگويم چرا ميكني، اين را ميگويند امر به معروف، اين را ميگويند نهي از منكر.
پرسش:...
پاسخ: آن موعظه به معناي اعم است كه ذات اقدس الهي هم واعظ است ﴿أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾[29] .
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است كه آن موعظه «بالمعنيالأعم» است نه موعظهاي كه در مقابل امر به معروف و نهي از منكر است. انسان يك وقت كلّي ميگويد اينكه امر به معروف نيست. يك وقت درگيري تن به تن با تبهكار است كه آقا چرا اين كار را ميكني اين ميشود نهي از منكر، اين كار را نكن! اين ميشود نهي از منكر. يك وقت يك سلسله كلياتي را در سخنراني ميگويد اين يك درجه ثواب دارد، يك وقت در برابر گناه ميايستد حالا يا آن مرحلهٴ اول است يا مرحلهٴ وُسطاست يا مرحله نهايي است، بالأخره در برابر گناه ميايستد.
علّت همتايي قتل علماي رباني با قتل انبياي الهي
پرسش:...
پاسخ: نه حالا وقتي كه ميخواهد در برابر گناه بايستد شرايطي دارد. يك وقت است كه اگر كلّي بگويد اثر ندارد؛ اما تنگاتنگ بگويد آقا چرا اين كار را انجام ميدهي اين اثر دارد، خب اينكه واجب است، اگر نه، با اين وضع گفتن اثر نكرد بايد شديدتر بگويد، خب بايد شديدتر بگويد. يك وقت است نه، براي خودش خطر دارد و او سودي هم نميبرد، اثري هم ندارد خب اينجا نهي از منكر ساقط است. يك وقت است نه، اصل نظام در خطر است اينجا ديگر جاي تقيّه نيست، اينجا جاي «ولو بلغ ما بلغ» است، اينكه ذات اقدس الهي فرمود مرداني در بنياسرائيل بودند كه تا پاي شهادت رفتند و خونشان همتاي خون انبيا ريخته شد در اين زمينه است، اينها كساني بودند كه مقاتله ميكردند يا به نحو امر به معروف و نهي از منكر يا نه، مقاتله رسمي بود.
عكس العمل متفاوت عالمان رباني يا تبهكاران
اينگونه از مردان خونشان همتاي خون انبياست، آن گروه يعني تبهكارها، تحمّل هيچگونه انتقادي را ندارند، اينها كسانياند كه اهل سَطْوتاند در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 72 اين است كه ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا﴾ اينها مربوط به اهل كتاب نيست، البته مشركيني هستند كه اينچنيناند اهل كتابي هم كه ﴿يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ البته در حُكم مشركاند، فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ﴾ ﴿فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، ﴿الْمُنكَرَ﴾ را ميبيني ﴿تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ ميخواهند سطوت نشان بدهند. همين كه آيات ما بر آنها خوانده شد اينها با سَطْوت برخورد ميكردند، اينها همان گروهي هستند كه هيچگونه امر به معروف و نهي از منكر و امر به قسط را تحمل نميكنند، پس اگر فرمود: ﴿يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اينها كسانياند كه وقتي احساس كنند اصل دين، زير سؤال رفته است، ميگويند «بلغ ما بلغ» ديگر نميگويند حالا ما را ميكُشند يا آبرويمان در خطر است.
پرسش:...
پاسخ: خب؛ اين نظير امر به معروف درباره واجب، واجب؛ درباره مستحب، مستحب مرزي دارد بالأخره، اگر ببيند كه شهيد بشود، دين بهتر رونق پيدا ميكند اينجا ميشود مستحب، اگر ببيند كه شهيد بشود، اصل دين محفوظ ميماند اينجا ميشود واجب، حالا تا موقع چه باشد اگر كسي عالم ربّاني شد ميفهمد كجا نبايد شهيد بشود، كجا مستحب است شهيد بشود، كجا واجب است شهيد بشود، اگر عالم ربّاني نبود باكش نيست يا متهوّرانه خود را به كُشتن ميدهد يا نه، جبونانه سخن از تقيّه به ميان ميآورد يا افراط است يا تفريط ولي اگر عالم رباني شد ميفهمد كه كجا بايد ساكت بود و كجا بايد حرف زد و كجا بايد حرف زد كه آبرو نريزد و كجا بايد حرف زد كه آبرو هم اگر ريخت عيب ندارد، كجا بايد حرف زد تا به شهادت برسد و امثال ذلك.
«و الحمد لله رب العالمين»