68/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 19
﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾﴿19﴾
تعريف دين
اين آيه مباركه كه سه فصل را در برداشت، فصل اوّلش اين بود كه دين همان اسلام است، فصل دوم اينكه سبب پيدايش اختلاف در دين ستم عالمان دين است و فصل سوم اين است كه ذات اقدس الهي به اين ستم سريعاً كيفر ميدهد.
معناي لغوي و اصطلاحي
در فصل اول فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ اشاره شد دينِ لغوي همان اسلام لغوي است، دين اصطلاحي همان اسلام اصطلاحي است و سيدناالاستاد(رضوان الله تعالي عليه) هم اينچنين معنا كردند، گفتند منظور از اين ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ حضور تشريعي است، نه تكويني. وقتي دين، حضور تشريعي داشت يعني تشريع دين كه تشريع اين قوانين باشد ﴿عِندَ اللّهِ﴾ است; كسي حق ندارد دين را يعني مجموعه قوانين را تشريع كند، وقتي منظور از اين ﴿عِندَ اللّهِ﴾ حضور تشريعي شد، مراد از اين دين، دين اصطلاحي و دين معهود شرعي خواهد بود و در نتيجه منظور از اسلام هم، اسلام مصطلح است كه مجموعه قوانين است.
رابطه بين تدين و تسليم از ديدگاه علامه طباطبائي(ره)
آنگاه در خلال اين شرح به تديّن و تسليم هم اشاره كردند كه تديّن همان تسليم بما شرع الله است، اگر كسي متديّن بود تسليم «ما جاء به النبي» ميشود. پس فتحصّل كه منظور از دين، مجموعه قوانين است و مراد از ﴿عِندَ اللّهِ﴾ حضور تشريعي است، نه تكويني در نتيجه مراد از اسلام هم همين دين مصطلح و معروف و معهود است كه مجموعه قوانين خواهد بود و تديّن به اين دين عبارت از تسليم «بما جاء به النبي» است.
تعريف قرآن كريم از دين
در قرآن كريم گاهي دين به معناي همان انقياد است، قهراً اسلام هم به معناي انقياد خواهد بود، گاهي به معناي مجموعه قوانين و مصطلح معروف هست، قهراً اسلام هم معناي مجموعه همان قوانين خواهد بود يعني گردن نهادن به همه قوانين اعتقادي و اخلاقي و عملي، اينكه گفته شد ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ٭ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[1] يعني همين ديني كه حضور تشريعي دارد، همين ديني كه از اصول شروع ميشود و به فروع ختم ميشود، اين ميشود ﴿دِينِ اللَّهِ﴾، ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ چه مشركيني كه وثني بودند مسلمان ميشوند، چه يهودي و مسيحي كه اهل كتاب بودند اهل قرآن ميشوند آنها هم ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده است كه ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[2] منظور از اين دين، همين مجموعه قوانين است يعني در مجموعه قوانيني كه خداي سبحان وضع كرده است حرجي نيست يا در اول سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[3] يعني در اين مجموعه قوانين يا در سورهٴ مباركهٴ «توبه» وقتي دعوت ميكند طالبان علوم الهي را كه به مراكز علمي بروند و فقيه بشوند تفقّه در دين كنند منظور از دين همان مجموعه قوانين است. آيهٴ 122 سورهٴ «توبه» كه آيهٴ معروفي است ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ اين دين، همان «الف» و «لام»اش، «الف» و «لام» عهد است كه همان مجموعه قوانيني است از اصول و فروع و باز در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 29 اين است كه يهوديها و ساير اهل كتاب به دين حق متديّن نيستند ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ با اينكه اينها دين به معناي انقياد الي الله و تجاه الله را دارند و در موارد ديگري هم كه سخن از دين مطرح است يعني همين مجموعه قوانين، چه اينكه در اوايل سورهٴ «توبه» آيه يازده اين است ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ بنابراين دين در اينجا مجموعه قوانين است و مراد از اين حضور هم حضور تشريعي است، آنگاه خدا ميشود شارع و اين دين ميشود مشروع و شريعت و منظور از اسلام هم همان اسلام مصطلح هست و تديّن ميشود تسليم.
هماهنگي دين نظري و دين تشريعي و مصطلا
آنگاه در هماهنگي اين دينِ فطري و دينِ تشريعي و مصطلح، بياني است كه از مجموعهٴ آيهٴ محل بحث و آيهٴ سورهٴ «روم»[4] استفاده ميشود و بيان آن هماهنگي اين است، همانطوري كه يك درخت وقتي رشد ميكند اين در نهانِ خود و در نهادِ خود همه خواستهها را دارد كه چه آبي ميطلبد، هر آبي براي رشد اين درخت سودمند نيست چه آبي ميطلبد و چقدر آب ميخواهد و در چه فصلي از سال آب ميخواهد همه اينها در درون درخت تعبيه شد و هنگامي كه شاخ و برِ او رشد كرد، چه وقت بايد هرس كرد، چه وقت بايد قطع كرد اين در درون درخت هست، اگر سرما يا گرما زايد از حد بود، به درخت آسيب رساند، بيمار شد با چه دارويي بيماري درخت بايد درمان بشود اين خواسته هم در درون درخت هست. يك مهندس ماهرِ كشاورزي كه درختشناس است همه اين خواستههاي دروني درخت را براساس تجارب متمادي كشف ميكند و به صورت يك كتاب شرح زندگي درخت را مينگارد، بعد به يك باغبان ماهر ميسپارد ميگويد اين كتاب، آييننامه باربري اين درخت است اين درخت اگر بخواهد ثمر بدهد بايد برابر اين كتاب باشد، گاهي خود آن مهندس ماهر باغبان خواهد بود.
ذات اقدس الهي انسان را همانند شجرهٴ طوبا، درختي كه از زمين برويد معرفي كرد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾[5] بعد فرمود چه چيزي مايه حيات شماست، چه چيزي مايه مرگ شماست، چه چيزي مايه سلامت شماست، چه چيزي مايه مرض شماست همه در درون شما خواسته است، در خواستههاي دروني و نهاني شما هست چه موقع انسان مريض ميشود، چه گروهي ﴿فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[6] است، چه چيزي اين مرض را درمان ميكند كه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[7] يا ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[8] همه رذايل اخلاقي و عقايد سوء را به عنوان مرض ميداند و اينها را در دل به عنوان مرض ياد ميكند كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[9] گاهي مسائل اعتقادي را مرض ميداند، گاهي مسائل اخلاقي را مرض ميداند، گاهي گرايشهاي سوء سياسي را مرض ميداند كه تعبير ميكند ميگويد اينهايي كه مريضاند گرايش به اين طرف و آن طرف دارند ميگويند شايد اوضاع برگردد، آنها كه مريضاند در نامحرم طمع ميكنند و امثال ذلك، اينها را هم مرض معرفي ميكند بعد ميفرمايد اين قرآن كه ما نازل كرديم ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾ اگر جهل است به علم تبديل ميكند، اگر مسائل اخلاقي است به نزاهت اخلاقي تبديل ميكند و سرانجام تنزيه و تزكيه به عهده قرآن كريم خواهد بود. همه خواستههايي را كه در درون اين درخت است كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾[10] تبيين ميكند، تبيين اين خواستهها به صورت يك كتاب است به نام قرآن كريم، به يك باغبان ماهر كه هم او مهندس است و هم باغبان به نام رسول(عليه آلاف التحية و الثناء) ميدهد، ميگويد اين درختها را يعني انسانها را با اين كتاب يعني قرآن، شكوفا كن. اول خودش را ميپروراند، بعد ميگويد تو كه حالا رشد كردي با اين آييننامه، با اين دستورالعمل انسان را بساز. به تعبير سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) كه در تفسير ملاحظه فرموديد فرمود علمِ تفسير موضوع او انسانسازي است هر علمي موضوعي دارد و قبل از اينكه انسان در مدرسهها و حوزهها ترقّي كند و درس تفسير بخواند و مدرّس تفسير بشود قبل از اينكه او مفسّر قرآن باشد، قرآن مفسّر اوست.
نقش قرآن در ترقّي انسان
قرآن انسانيّتِ انسان را شرح ميكند; روح او را به او نشان ميدهد، خواستههاي روح او را به او نشان ميدهد، بدن او را به او نشان ميدهد، خواستههاي بدني او را به او نشان ميدهد، رابطه روح و جسم را به او نشان ميدهد، گذشتههاي او را براي او شرح ميدهد، آينده دوري كه در پيش دارد براي او گزارش ميدهد.
اول قرآن مفسّر انسان است، بعد انسان كه رشد كرد يك مقدار علوم حصولي فراگرفت به خدمت قرآن ميرود خيال ميكند كه دارد قرآن را تفسير ميكند، در حقيقت انسان متن است و قرآن شرح او، مفسّر او، حقيقت او را دارد بيان ميكند، چه اينكه مفسّر عالم هم است قرآن هم جهان را تفسير ميكند، هم آدم را تفسير ميكند. آنگاه آن انسان كامل كه خودش در مكتب حق رشد كرد اين قرآن كه مفسّر آدميّتِ آدمي است او را آييننامه زندگي وي ميشمارد، ميگويد تو با اين بايد رشد كني. اگر خدا بخواهد از آن خواستههاي دروني انسان سخن بگويد ميگويد ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[11] اگر بخواهد از اين دينِ مشروع سخن بگويد ميگويد ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ يا ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[12] يا ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[13] يا ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[14] يا ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[15] و مانند آن.
اينگونه از تعبيرات ناظر به اين دينِ تشريعي است كه به صورت قرآن و عترت ظهور كرده است، آن تعبير كه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ناظر به دين تكويني است. آن ديني تكويني يك وحدت تكويني دارد كه يك وجود واقعي است در درونِ هر انساني، مثل اينكه تمام خواستههاي درخت يك وجود واقعي است در نهادِ درخت كه هر آبي را قبول نميكند، با هر آبي هم رشد نميكند، در هر فصلي هم اگر آب بخورد ثمر نميدهد ميزاني دارد بالأخره، چه آبي را جذب بكند و چه وقت آب جذب بكند و تا چه وقت آب جذب بكند و چه مقدار هرس بشود تا ثمر بدهد. تمام آن آييننامه كشاورزي در درون درخت هست به عنوان يك وجود واقعي. تمام قرآن و عترت در درون جانِ آدمي هست به عنوان يك وجود واقعي اين يك واحد بسيط است كه اگر آن را شرح بكنند آن متن تكويني را شرح بكنند ميشود قرآن و عترت، لذا چيزي از دين تحميلِ بر انسان نيست، بلكه انسان مشرّف ميشود به دين، نه مكلّف. شرفِ انسان در دين است، نه كلفتي و رنجي بر انسان و اين دين، شرح خواستههاي انسان است، اگر منظور از اين حضور، حضور تشريعي شد آن اسلام هم اسلام تشريعي خواهد بود، تسليم هم تسليم تشريعي. پس «التسليم في قبال التديّن» است، «الاسلام في قبال الدين» است، «التكوين في قبال التكوين» است و «التشريع في قبال التشريع» همان دين فطري را خداي سبحان به صورت قرآن يا به صورت ساير كتابهاي سماوي به اختلاف عصرها راه باز كرد و به انسانها نشان داد و اگر ميگويد ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾[16] اين صدرش ناظر به اين دين تشريعي است، مثل اينكه يك مهندس كشاورزي به درخت بگويد آييننامهات را بگير، اگر درخت آگاه بود و خود ميتوانست برابر اين آييننامه عمل كند، مهندس ماهر به درخت ميگفت «خذوا ما آتيناك بقوة» اين آييننامه را بگيريد.
انسان گياهي است چيزفهم و آگاه ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾[17] اينچنين است، آنگاه آييننامه ما را به ما داد فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[18] اين تنها اختصاص به بنياسرائيل ندارد كه اين ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ﴾ حرف خداست به همه انسانها، گاهي به يحيي(سلام الله عليه) ميفرمايد: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[19] گاهي به بنياسرائيل ميفرمايد: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ گاهي به مسلمين ميفرمايد: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[20] . در ذيل اين ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ و امثال ذلك حديثي است كه قبلاً هم اين حديث خوانده شد كه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند: «أ بقوة بالأبدان أم بقوّة بالقلب» فرمود: «بهما جميعا»[21] هم خوب بفهميد، هم خوب عمل كنيد اين تنها آرم برادران عزيز سپاهي و بسيجي كه نيست كه فقط با بازوهاي توانا دين را بگيرند اين آرم حوزه هم است، آرم دانشگاه هم است فرمود: «بهما جميعا» هم خوب بفهميد، هم از فهميده خوب دفاع كنيد. اگر درخت، چيز ميفهميد اين مهندس ماهر به درخت ميگفت «يا شجر خذ الكتاب بقوة» انسان كه چيز ميفهمد ذات اقدس الهي به او ميگويد ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ بعد ميفرمايد اين همان خواستههاي درون شماست چيز زايدي ما نفرستاديم كه بر شما تلخ باشد اگر احياناً احساس مرارت ميكنيد ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[22] .
خب، در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) راجع به اينكه اسلام همان دين است و دين همان اسلام است برابر آيات قرآني آمده[23] و اينكه وجود مبارك رسول خدا به دين معروف مبعوث شده آن هم در خطبه دوم نهجالبلاغه هست. [24]
پرسش:...
پاسخ: اين دين همانطور است ديگر تمام خواستههاي انسان به صورت باز و روشن در كتاب و سنّت آمده است كه به چه وسيلهاي انسان ترقّي كند، چه چيزي او را بيمار ميكند و اگر بيمار شد راهِ درمانش چيست؟
پرسش:...
پاسخ: اين را در همان سورهٴ مباركهٴ «روم» فرمود، فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾ اين يك جمله، ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ اين دو جمله، ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اين سه جمله، ﴿ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾ چهار جمله، ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾;[25] اكثريِ مردم گرفتار غفلت و حجاباند. اينكه گاهي در روايات دارد كه دليلِ خداشناسي چيست؟ حضرت فرمود اگر سفر دريا كردي، سوار كشتي شدي، كشتي شكست، خود را در برابر امواج و تلاطم قهّار اسير ديدي، به كجا متوجّهي اين براي آن است كه در حال مشكلات همه اين پردهها كنار ميرود. انسان در حال عادي خيال ميكند قدرتي دارد، از قدرت او كاري ساخته است يا دوست و آشنا و قبيله و عشيرهاي دارد از آنها كار ساخته است در حالي كه از هيچكدام كاري ساخته نيست و همه اينها مجاري فيض حقاند، اگر از خود انسان كاري ساخته است، از دوست انسان به انسان، احساني شده است فرمود: «جوارحكم جنوده»[26] سربازان الهياند كه به انسان كمك ميكنند، هيچ كسي نميتواند بگويد من خودم زحمت كشيدم درس خواندم و عالم شدم اين را هيچكس نميتواند بگويد، گاهي خداي سبحان دستور ميدهد اين سربازها عقبنشيني كنند انسان تنها ميماند، وقتي تنها ماند آن وقت ميفهمد كار به دست ديگري است اينچنين نيست كه خدا آن وقت حضور داشته باشد كه، اينچنين نيست كه فقط خدا در دريا، در جريان كشتي، كشتي بشكند آن وقت خدا حضور داشته باشد و كارها را به عهده بگيرد هر وقت كار از ديگران ساخته نيست، از خدا ساخته باشد كه هميشه كار از خداست اين ماييم كه گاهي ميبينيم، گاهي نميبينيم.
فطرت اينچنين است. اوحدي از انسانها هر كارِ خيري به آنها برسد ولو به دست خودِ آنها ميگويند «الحمدلله» هر كار خيري، نه اينكه از راه ﴿لاَ يَحْتَسِبُ﴾[27] اگر خيري به او برسد بگويد «الحمدلله» يا از ديگري به او خيري برسد بگويد «الحمدلله» نه، كاري كه خودش ميكند با كارِ خودش، خودش را تأمين ميكند بگويد «الحمدلله»، چون «جوارحكم جنوده»[28] اين در بيانات نوراني حضرت در نهجالبلاغه هست، فرمود اينچنين نيست كه دست براي شما باشد، خود شما سرباز اوييد. چطور اگر يك وقت خواست بگيرد شما را با دست خودتان ميگيرد حرفي ميزنيد كه گرفتار ميشويد، با زبان شما، شما را ميگيرد پس معلوم ميشود زبان شما سرباز اوست، دست شما سرباز اوست.
اوحدي از انسانها كه هميشه در حال حضورند اينها هر كاري كه انجام دادند ميگويند «الحمدلله رب العالمين» و اما توده مردم غافلاند، لذا در همان ذيل آيهٴ فطرت فرمود: ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾[29] نوعاً گرفتار خطا در تطبيقاند.
پرسش:...
پاسخ: دارند، لذا انبيا آمدند «و يثيروا لهم دفائن العقول»[30] حالا راه ميافتند.
در خطبهٴ دوم نهجالبلاغه درباره دين ميفرمايد من شهادت ميدهم كه ذات اقدس الهي رسول خود را (عليه آلاف التحية و الثناء) «بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ» فرستاده است: «أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ» همين دينِ معروف كه از اصول شروع ميشود به فروع ختم ميشود.
پرسش:...
پاسخ: نه; پذيرشاش هست ميطلبد، خدا هم به اندازهاي كه او ميطلبد، ميدهد، آب در درخت نيست ولي درخت تشنه آب است، نه تشنه هر آب، آب صاف و زلال، نه هر وقت بلكه وقت مشخص دارد، نه هر اندازه [بلكه] يك مقدار مشخص دارد هر اندازه كه شجر تشنه است آن كشاورز ماهر به او آب ميدهد، هر اندازه كه انسانيت انسان گنجايش آن را دارد ذات اقدس الهي اين آب زندگاني را فرستاده است ماء الحياة است، فرمود اين شما را زنده ميكند.
نقش دين (اسلام) در تكامل انسان
در خطبهٴ 161 كه اوصاف وجود مبارك رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريع ميكند ميفرمايد خداي سبحان دينِ خود را به دست او ظاهر كرده است «أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الَْمجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَ بَيَّنَ بِهِ الْأَحْكَامَ الْمَفْصُولَةَ. فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْأِسْلامِ دِيناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ» همان تعبير قرآن كريم در نهجالبلاغه هم آمده است كه كسي غير اسلام را به عنوان دين بپذيرد شقاوت او ظاهر ميشود، اينها درباره دين بود.
درباره اسلام هم در خطبهٴ 198 اينچنين ميفرمايد: «ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ» اين تقريراً بازگو كننده همين كلمه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ است: «ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، وَ اصْطَنَعَهُ عَلَي عَيْنِهِ، وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ، وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَي مَحَبَّتِهِ. أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ، وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ» تا پايان، خب پس اين اسلام همين مجموعه قوانين و عقايدي كه هست اين «دينُ الله» است و نوع تعبيري كه در قرآن كريم هست در نهجالبلاغه هست كه لابد ملاحظه فرموديد.
در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» يكي از آياتي كه در پيش داريم آيهاي است كه با همين بحث ما همراه است، آيهٴ 83 سورهٴ «آلعمران» ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَرْض طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ گرچه ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَرْض﴾ همان اسلامِ تكويني است. ميفرمايد همه موجودات تابع خدايند، مسلماناند مُنقادند اين ميشود انقياد تكويني، شما هم دين اله را داشته باشيد; منتها انقياد شما عبارت از پذيرش همهٴ «ما جاء به النبي» است، لذا در ذيل همين آيه هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايد تسليم اعتقاد و عمل كه دين را دين مشروع و مصطلح گرفتند، اسلام را اسلام مصطلح گرفتند; منتها تسليم «جميع ما جاء به النبي» خواهد بود. يكي از چيزهايي كه نبي آورد مربوط به اصول است، يكي ديگرش هم مربوط به فروع.
پرسش:
پاسخ: خداي سبحان كه اعلم به جميع اشياست ميداند كه اين ارتباط فطرت با طبيعت تا چه وقت زمينههاي اختلاف را فراهم ميكند، لذا شريعتها را به وسيله انبيا تغيير ميدهد يا شريعتها را يعني احكام فرعي و جزئي را به وسيله يك پيامبر تغيير ميدهد به نام نسخ; اما اگر براي حقتعالي معلوم شد كه ديگر «الي يوم القيامه» عاملي براي تغيير شريعت نيست يا اگر تفاوتي پيش بيايد آن اجتهاد مستمر ميتواند خواستههاي مردم هر عصر را تأمين بكند ديگر نيازي به آوردن شرع جديد نيست. اين درياي بيكران هر عصري ميتواند ظهوري داشته باشد، آن ظهور با اجتهاد مشخص ميشود، اگر نياز مردم در عصري به سبك ديگر بود ميشود از شريعت، مطلبي را استنباط كرد كه برابر رفع نياز باشد يك و اگر ظواهر شريعت اجازه نداد براساس تزاحم اهمّ و مهم ـ كه اين هم باز حُكم اوليّ خود شريعت است ـ ميتوان مهم را فداي اهم كرد دو، اينچنين نيست كه همواره تغيير پيدا بكنند فيالجمله تغيير دارد، نه بالجمله و فيالجمله هم شرايع متغيّرند. در ادوار گذشته هم اينچنين نبود كه هر چند سالي يك پيامبر بيايد و شرايع گذشته را عوض بكند اين انبياي ابراهيمي(سلام الله عليهم اجمعين) بسياري از اينها حافظ شريعت پيشين بودند، فقط موسي و عيسي(سلام الله عليهما) بودند كه يك تفاوت كوتاهي در بعضي از شرايع داشتند وگرنه بقيه همه اين انبياي ابراهيمي حافظ همان شريعت حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) بودند حتي لوطي هم كه همزمان آن حضرت بود حافظ آن شريعت بود و اگر يعقوب بود، اسحاق بود، سليمان بود، داود بود، همه اين انبياي ابرهيمي اينها هيچكدام شريعت نياوردند، شايد بيش از 1400 سال هم طول كشيد اينها همه حافظ شريعت حضرت ابراهيم بودند.
پرسش:...
پاسخ: آنها اولاً ثابت نشد، در ﴿لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا﴾[31] آنجا بحث شد كه اينگونه از مسائل حاد ثابت نشد و اگر هم ثابت بشود به عنوان فيالجمله و نمونه است، ما از اين نمونهها گاهي هم داشتيم.
غرض آن است كه اين دينِ ابراهيمي شايد قرنها طول كشيد و ثابت بود اينچنين نيست كه بعد از هر چند سال يك شريعت جديدي بيايد كه حالا ما نسبت به آينده نگران باشيم كه، هر طوري گذشته تثبيت شد آينده هم بشرح ايضاً [همچنين]. شما حالا بررسي كنيد ببينيد كه از زمان حضرت ابراهيم تا زمان وجود مبارك رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين همه تفاوتهاي عصر و نسل چند شريعت عوض شد، خيلي كم. اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي اينها را پيشبيني نكند و نداند كه خواستههاي مردم تا روز قيامت چيست، اگر بعضي از امور در اجرا گير كرده است، در زمان غيبت وليعصر(ارواحنا فداه) كسي كه جاي او نشسته است ميتواند تشخيص بدهد چه چيزي مهم است، چه چيزي اهم، چون تشخيص مهم و اهم كار هر كسي نيست آنگاه مهم را فداي اهم بكند كه خود متن دين به ما دستور داد، چون اين احكام كه براي فرشتهها نيامده كه تزاحم نباشد اين احكام براي جهان حركت و طبيعت است در جهان حركت و طبيعت تزاحم هست، اگر خداي سبحان پيشبيني كرده است «كما هو الحق» نبايد گفت پس خاتميّت با تحوّلي كه بشر دارد چيست؟ بشر در چه چيزي تحوّل پيدا كرد؟ در فروع حيات يا در اصول زندگي؟ در فروع حيات و دين كه با فروع حيات كار ندارد دين حلال و حرام آورد، ميخواهد بفرمايد حالا كسي با أستر سفر كند يا با هواپيما سفر كند، فرقي نميكند كه.
پرسش:...
پاسخ: بله; اين يك نمونهٴ بارزي است از اينكه شريعتها با هم فرق كرده.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه خداي سبحان دين را براي اين فرستاده است كه مردم را به آن رقّي و سعادتشان برساند، آن وقت فرمود مثلاً فلان ركعت نماز بخوانيد، الآن ميفرمايد فلان ركعت نماز بخوانيد و جبران كرده است راه باز است، اگر قبلاً بيشتر بود، الآن هم باز هست الآن مثلاً در حال سفر گفتند شما به جاي چهار ركعت، دو ركعت نماز بخوانيد; اما اين نه به آن معناست آن ثواب دو ركعت را از شما گرفتند و راه را بستند، تخفيفي است. اگر كسي خواست ثواب چهار ركعت را ببرد باز هم به او راه نشان دادند كه بعد از خواندن دو ركعت سي بار تسبيحات اربعه بگويد، يا چهل بار اين ثواب همان دو ركعتي را كه قصر شده است ميبرد، اينچنين نيست كه يك چيز را ببرند «لا الي بدل» ممكن است يك تفاوت موضعي و جزئي را روا بدارند.
«و الحمد لله رب العالمين»