درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/01/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 1 الی 4

 

﴿الم﴾﴿1﴾﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ﴾﴿2﴾﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ﴾﴿3﴾﴿مِن قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَام﴾ٍ﴿4﴾

 

بيان اصول دين در پرتو آيات مذكور

اين چند آيه مجموعهٴ اصول دين را به همراه دارد هم توحيد، هم نبوت و هم معاد. توحيدش را با ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ﴾ بيان فرمود، نبوّت را با ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ توضيح داد، معادش را با ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ بيان فرمود.

جامعيّت ﴿هُوَ الحَيُّ القيّوم﴾ نسبت به اسماي حسناي حق

مطلب بعدي آن است كه چند اسم از اسماي حسناي حق در اين بخش از آيات يادآوري شد كه مهم‌ترين آنها بعد از كلمهٴ مباركهٴ الله همان ﴿هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ﴾ است كه احياناً اسم اعظم خواهد بود و جامع همه اينها يعني حتي فوقِ الله و فوقِ ﴿الحَيُّ الْقَيُّومُ﴾ همان هويّت مطلقه‌اي است كه از آن به عنوان ﴿هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ﴾ ياد شده است و صدر اين سوره كه با توحيد شروع شد براي آن است كه در بخش مهمّي از اين سوره احتجاج با قائلين به تثليث و امثال ذلك مطرح است. اگر سخن از احتجاج با مسيحيت است و آنها گرفتار تثليث‌اند در صدر سوره بايد از توحيد حق سخن به ميان بيايد، از حيّ و قيّوم بودن او سخن به ميان بيايد تا ديگر مسئله ابن الله بودن و نظاير آن طرح نشود.

علت نزول دفعي فقراتي از سور‌ه، در كلام امين‌الاسلام و فخررازي

در ذيل همين بخش از آيات سوره «آل‌عمران» هم امام رازي و هم مرحوم امين‌الاسلام در مجمع نقل كردند كه اين بخش از سوره «آل‌عمران» تا هشتاد و چند آيه اوليه اين سوره، يكجا نازل شده است درباره جريان احتجاجات مسيحيت و جريان مباهله را هم في‌الجمله اينجا ذكر كرده است.[1] وقتي اسلام در مدينه رشد كرد و همگان را به قرآن دعوت كرد، اهل كتاب كه در مدينه و در اطراف مدينه به سر مي‌بردند، براي احتجاج به مدينه آمدند در حضور حضرت و با او محاجّه كنند، البته آنها با تشريفات ظاهري آمدند كه بعضي از افراد ساده‌انديش صدر اسلام وقتي آنها را با آن جلال و شكوه مادي مي‌ديدند مي‌گفتند عجب آدم متمدّني هستند.

در كتاب تحف‌العقول اين حديث هست كه وقتي آن مسيحي اهل نجران ظاهرا‌ً باآن لباس فاخر وارد شد يك مسلمان ساده‌انديش هم گفت: «ما اعقل هذا الرجل»; عجب مرد عاقلي اين زيبايي و زرق و برق ظاهري در او اثر گذاشت. گفت: «ما اعقل هذا الرجل»، آن‌گاه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق اين نقل فرمود: «مه إنّ العاقل مَن وَحّد الله»[2] ; ساكت باش نگو اين شخص چقدر عاقل است، آن كه به دام تثليث افتاده است او عاقل نيست آن كه موحد است عاقل است: «مه إنّ العاقلَ مَن وَحّدَ الله».

آنها آمدند با همان تشريفات عباديشان وارد مدينه شدند يا وارد مسجد شدند و هنگام نماز كه فرارسيد ناقوس زدند و در همان مسجد بعد از ناقوس به عبادت خود مشغول شدند كه عده‌اي از مسلمانان خواستند اعتراض كنند كه در مسجد جاي ناقوس مسيحيان نيست، طبق اين نقل رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود فعلاً آنها را آزاد بگذاريد ولو در مسجد من هم كه است اينها ناقوس بزنند تا كم كم بعد از محاجّه اينها ايمان بياورند يا اگر ايمان نياوردند در مسجد سخن از ناقوس به ميان نياورند، چه اينكه اين‌چنين هم شد. اين صبر و تحمل در صدر اسلام بود. اگر كسي بخواهد فرهنگ توحيد را منتشر كند و ديگران را به اسلام فرا بخواند خواه و ناخواه مقداري از حرفهاي آنها را بايد گوش بدهد وگرنه هيچ‌گاه اولين بار ممكن نبود بگويند شما وارد مسجد نشويد يا در مسجد ناقوس نزنيد، هم آنها را به مسجد راه دادند و هم اجازه دادند كه آنها ناقوس بزنند كه مشروح اين جريان در ذيل آيه مباهله قهراً مطرح مي‌شود، ولي هم در تفسير امام رازي و هم در مجمع مرحوم امين‌الاسلام طبرسي اين قصه در ذيل همين آيات اوليه سوره «آل‌عمران» آمده است.[3]

مطلب بعدي آن است كه بين تنزيل و انزال فرق گذاشتند، زمخشري در كشاف مانند بعضي از ادبا بر اين است كه تنزيل مفيد تدريج يا تكثير است و انزال مفيد دفعي است، چون تورات و انجيل دفعتاً نازل شده است و قرآن كريم تدريجاً نازل شده است، لذا درباره قرآن به تنزيل ياد كرد، درباره تورات و انجيل به انزال ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ﴾.

فرق «تنزيل و انزال» در كلام زمخشري

نقد سخن زمخشري

بر اين سخنِ زمخشري در كشاف نقدي شده است كه قرآن كريم هم انزال را در مورد امر تدريجي ياد كرده است با اينكه شما گفتيد انزال در امور دفعي است و هم تنزيل را در موارد دفعي ياد كرده است با اينكه شما گفتيد تنزيل در موارد تدريجي است هر دوجا نقض مي‌شود، اما از اينكه انزال را در مورد تدريجي ياد كرده است، همان آيه معروف سورهٴ «رعد» است كه فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا﴾[4] در تشبيه اينكه فيض حق از خدا نازل شده است، هر كسي به اندازه استعداد خود اين فيض را دريافت كرد، فرمود همان‌طوري كه خدا باران را نازل كرد و هر ظرفي به اندازه ظرفيتش از اين باران بهره بُرد: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا﴾; هر وادي، هر درّه، هر بيابان به اندازه ظرفيتش از اين باران مدد گرفت. با اينكه باران امري است تدريجي مع‌ذلك درباره نزول او به انزال ياد شده است نه تنزيل نفرمود «نزّل من السماء ماءً»، بلكه فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.

پس انزال در مورد تدريج هم به كار مي‌رود، چه اينكه تنزيل هم در مورد دفعي به كار مي‌رود. مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه سخن از تنزيل قرآن به ميان آمده است آنجا با اينكه قرآن را دفعتاً و يكجا خواستند نازل بشود با فعل تنزيل ياد شد، آيه 32 سورهٴ «فرقان» اين است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چون قرآن در حوادث گوناگون، در جنگ و صلح، در مكه و مدينه، قبل از هجرت و بعد از هجرت، در زمانهاي گوناگون، بعد از طرح سؤالهاي مختلف، آيه به آيه، سوره به سوره تدريجاً نازل مي‌شد مخالفين گفتند همان‌طوري كه تورات و انجيل يكجا نازل شد، قرآن هم يكجا نازل بشود به صورت يك كتاب همان‌طوري كه تورات دفعتاً نازل شد، انجيل دفعتاً نازل شد، چرا قرآن يكجا دفعتاً نازل نشده است. با اينكه منظور آن است كه اين كتاب دفعتاً نازل بشود و جملتاً واحدتاً نازل بشود، تدريجي نباشد مع‌ذلك به تنزيل ياد كرده است نه انزال، ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ با اينكه مناسب اين بود بفرمايد: «لولا انزل عليه القرآن جملةً واحدةً»، چه اينكه در موارد ديگر يك امر واحد را قرآن با تنزيل ياد مي‌كند كه نظير همين نقض سورهٴ «فرقان» در سورهٴ «انعام» هم آمده است، آيه 37 سورهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ كه منظور از اين آيه معجزه است، كه چرا معجزه نازل نمي‌شود. خب اين معجزه امري است كه دفعتاً حاصل مي‌شود، نظير احياي موتا يا صاعقه و مانند آن، اين امر دفعي را از آن با تنزيل ياد كرده است، فرمود چرا معجزه بر او تنزيل نشد با اينكه يك امر بود و مناسب بود كه انزال ياد شود تنزيل ياد شده است، پس نمي‌شود گفت كه انزال براي دفعي است تنزيل براي تدريجي، چون از هر دو طرف نقض شد براي اينكه انزال در امر تدريجي به كار رفت، نظير ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾[5] تنزيل در امر دفعي به كار رفت، نظير ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾[6] اين نقض.

پرسش:...

علت تعبير به «غيث» در آيهٴ ﴿يُنَزّلُ الغَيْث﴾

پاسخ: چون به نياز تشنه‌ها اعم از انسان و حيوان و مزرعه و مرتع پاسخ مي‌دهد، لذا غيث گفتند يعني خاصيّت باران اين است كه به خواسته‌ها پاسخ مثبت مي‌دهد و اگر كسي مشكل ديگران را حل كند مي‌گويند اغاثه كرده است او غُوث داد، او مُغيث است; همان‌طوري كه باران به نياز تشنه‌ها پاسخ مثبت مي‌دهد اگر كسي به نياز نيازمندان پاسخ مثبت داد مي‌گويند اغاثه كرده است كه آن اغاثه از همين غيث به معناي باران است و چون باران يك امر تدريجي است وقتي تدريجيّتش ملاحظه شد كلمهٴ ﴿يُنَزِّلُ﴾[7] به كار برده مي‌شود وقتي مجموعش كه بيش از يك امر نيست مي‌گوييم يك بار، باران آمد وقتي اين مجموع ملاحظه شد كلمهٴ «انزال» به كار برده مي‌شود كه فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.

پرسش:...

كيفيت به‌كارگيري «تنزيل و انزال»

پاسخ: بله; درباره قرآن كريم هم انزال هست فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[8] يا ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[9] يا ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ ٴ﴾[10] ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[11] و مانند آن. كلمه انزال درباره قرآن كريم فراوان است، كلمه تنزيل هم هست; منتها مصحّح اطلاق در اين‌گونه از موارد چيست؟ ايشان مي‌فرمايند اگر امر تدريجي را به لحاظ جمع ببينيم كلمه انزال به كار برده مي‌شود مثل مواردي كه درباره قرآن انزال به كار برده شد و اگر امر تدريجي را به لحاظ امور متدرّجه و متكثّره مشاهده بكنيم تنزيل به كار برده مي‌شود، نظير ﴿يُنَزِّلُ الْغَيْثَ﴾[12] و امثال ذلك و اما اينكه در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾[13] در اينجا اين ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ منافي با آن تنزيل نيست چرا، چون قرآن كلام حق است نظير تورات نيست كه دفعتاً يا الواحي نصيب موسي شده باشد كه كلام، بالأخره تدريجش را دارد مثل اينكه ما به كسي كه خواست پراكنده حرف بزند مي‌گوييم يكجا حرفت را بزن، اينكه مي‌گوييم يكجا حرفت را بزن نه يعني هر چه حرف داري با يك كلمه ادا كن يعني اينكه يك ساعت حرف بزني، بعد مدّتي ساكت باشي دوباره حرف بزني اين‌چنين نباشد يكجا حرفت را بزن.

قرآن از آن جهت كه كلام است سوره به سوره است آيه به آيه است تدريجش هميشه محفوظ است، لذا مصحّح كلمه تنزيل را هميشه دارد با اينكه ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ هست، چون كلام است نه كتاب، گرچه به ديد ديگري كتاب است نه كلام و گرچه به ديد سوّم هم كلام است و هم كتاب، آنجا كه مي‌خواهند بگويند اين آيات را پشت سر هم بگو هم كلمه تنزيل را به كار مي‌برند، چون آيات تدريجي است كلام است و هم ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ را مي‌گويند تا خواسته‌شان را بيان كنند كه در ظرف 23 سال حرف نزن يكجا حرف بزن، نظير آن كاري كه [در] تورات و انجيل شده است.

به هر حال اينها عنايتهاي كلامي است كه اگر ثابت بشود آنچه را كه زمخشري ادّعا كرده است كه انزال براي دفع است و تنزيل براي تدريج مصحّح دارد البته.

پرسش:...

پاسخ: نه; چون اگر مصحّح است براي آن است كه ما در رتبه سابقه آن امر تدريجي را دفعي ديديم بعد كلمه انزال را به كار برديم نه انزال در مورد تدريج به كار برده شد كه بشود مجاز، قبل از اينكه ما كلمهٴ انزال را به معناي تدريج استعمال كنيم، آن امر تدريجي را يكجا ديديم به لحاظ آن وحدت جمعي‌اش، بعد كلمهٴ انزال استعمال شد يا اگر تنزيل در مورد يك امر دفعي است براي آن است كه آن امر دفعي كه داراي اجزاست، اجزاي او را مشاهده كرديم بعد كلمهٴ تنزيل را استعمال كرديم نه اينكه تنزيل كه براي تدريج است استعمال شده باشد براي امر دفعي «بما أنّه دفعي» يا انزال كه براي امر دفعي است استعمال شده باشد در امر تدريجي «بما أنّه تدريجي».

اما به هر حال «و الأمر في ذلك سهل».

پرسش:...

پاسخ: معجزه يك بار احياي موتيٰ است يا يك صاعقه است، مثل اينكه گفتند: ﴿فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ﴾[14] و امثال ذلك اين ديگر، نظير سخن نيست كه تدريجاً آيه به آيه و سوره به سوره نازل بشود.

پرسش:...

موارد استعمال ﴿نُزِّلَ﴾ در آيات

پاسخ: با اينكه گفتند آيه، چون خود آن شيء يك امر است و داراي اجزاست اجزاي او را كه مي‌بينيم مي‌شود ﴿نُزِّلَ﴾ اگر شيئي بسيط محض باشد و اجزا نداشته باشد همان‌طوري كه خودش واحد است، اجزايي هم نداشته باشد بسيط باشد آن‌گاه است كه جاي تنزيل نيست، نمي‌شود گفت ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ﴾[15] خب.

تبيين صفات سه‌گانه قرآن كريم

﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ براي قرآن در اينجا سه صفت ذكر كرد; يكي اينكه كتاب است، كتاب به اصطلاح مجموعه قوانين و مقرّرات است زبور را كتاب نمي‌گويند انبياي اولواالعزم داراي كتاب‌اند يعني اين پنج پيامبر معروف(عليهم السلام) داراي كتاب‌اند وگرنه بقيه انبيا صاحب و حافظ شريعت انبياي سَلف‌اند خودشان داراي كتاب نيستند خداوند به داود زبور داد نه كتاب به داود و سليمان كتاب نداد [چون] آنها حافظ توارت موساي كليم (سلام الله عليه) بودند.

پرسش:...

پاسخ: قرآن را كتاب ناميد چون مجموعه قوانين و مقرّرات است، وصف ديگرش اين است كه بالحق است كه در بحث ديروز گذشت، وصف سوّم اين است كه ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ اين كلمه «مصدّق» در بسياري از سوره‌هايي آمده است كه آنها مدني است، نظير سوره «بقره»[16] ، سوره «آل‌عمران»، سورهٴ «مائده»،[17] سوره «نساء»[18] و امثال ذلك. در بخشي از سوره‌هاي مكّي هم آمده است، نظير سوره «فاطر»[19] و سوره «احقاف».[20]

پرسش:...

بيان معناي كتاب

پاسخ: كتاب به معناي مجموعه قوانين و حدود و شريعت نه، البته نصيحت و مواعظ و اخلاق و امثال ذلك بود، صحيفه داشتند اما كتاب نداشتند. مثل زبور كه يك سلسله مواعظ اخلاقي است زبور حدود و قوانين و مقرّرات در آن نيست خود داود(سلام الله عليه) برابر تورات موساي كليم حُكم مي‌كرد.

پرسش:...

پاسخ: كتاب مجموعه قوانين است به اصطلاح قرآن كريم.

بررسي دوگانه قرآن كريم دربارهٴ تورات و انجيل

﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ كمي از اين عنوان در سوره‌هاي مكّي نازل شد قسمت مهمّش در مدينه آمده است، براي اينكه مسئلهٴ اقليّتهاي ديني مثل مسيحيت و يهوديت در مدينه بيش از مكه مطرح بود، چه اينكه خود آنها هم مصدّق يكديگرند يعني انجيل مسيح مصدّق تورات است. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 46 اين است كه ﴿وَقَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُديً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُديً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ﴾ تا اينكه در آيه 48 مي‌فرمايد: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾; نسبت به كتابهاي ديگر فقط تصديق است، نسبت به قرآن كريم گذشته از تصديق، هِيمنه هم هست، سيطره هم است.

پرسش:...

پاسخ: اسمش برده نشده ولي مي‌فرمايد ما به نوح و به ابراهيم شريعت و وحي فرستاديم همان‌طوري كه براي موسي و عيسي و وجود مبارك رسول الله(عليهم الصلاة و عليهم السلام). اين مسئله ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ كه در چند جاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» ذكر شده است و بحثش قبلاً گذشت از اين جهت نيازي به تكرار نيست، نظير آيه 89 سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و آيه 101 همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش تمام شد فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و همان‌طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد اگر اين تصديق با اعلام به تحريف همراه نبود معنايش آن بود كه هر چه در تورات و انجيل هست صحيح است، اما آيه تحريف مي‌گويد اهل كتاب، كتاب آسماني خود را تحريف كردند ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾[21] . بنابراين قرآن دو مطلب دارد; يكي اينكه تورات و انجيل حق است; يكي اينكه در تورات و انجيل تحريف راه پيدا كرد، پس اين تصديقش مي‌شود في‌الجمله، نه بالجمله.

عرضه كردن مطالب تورات و انجيل بر قرآن

ما اگر خواستيم بفهميم اين مطلبي كه در تورات يا انجيل است حق است يا نه، بايد بر قرآن عرضه بشود قهراً تورات و انجيل به منزلهٴ خبر و رواياتي هستند كه از ائمه(عليهم السلام) نقل شدند در همين حد مي‌ارزند آن عزّت و عظمت اوّلي را در اثر تحريف از دست دادند.

درباره روايات هم اين‌چنين است چون روايات مجعول هست و از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه بعد از من دروغگويان احاديثي را به نام من جعل مي‌كنند[22] كه اين حديث خودش دلالت مي‌كند بر اينكه به رسول الله افترا بسته‌اند، براي اينكه اين حديث يا صادق است يا كاذب، اگر اين حديث صادق باشد معلوم مي‌شود عده‌اي بر پيغمبر دروغ بستند، اگر اين حديث كاذب باشد همين حديث دليل است بر اينكه بر پيغمبر دروغ بستند چون همين حديث را از پيغمبر نقل كردند كه پيغمبر فرمود بعد از من چيزي را به نام من نقل مي‌كنند و اسناد مي‌دهند، چون در روايات دسّ و جعل راه پيدا كرد، لذا اگر ما خواستيم روايتي را بفهميم حق است يا نه، چه در روايات متعارضه، چه در روايات غير متعارضه بايد به كتاب الله عرضه كنيم،[23] عرض بر كتاب الله از آن معيارهاي اوليه حجيّت خبر است في‌نفسه، نه در مسئله ترجيح هر دو متعارضين.

در نصوص علاجيه آمده است كه يكي از مرجّحات يا تعيين حجّت از لا حجت عرض بر قرآن است، ولي يك باب ديگري مرحوم كليني منعقد كرده است در كتاب شريف كافي كه اصلاً ارزش هر روايت به اين است كه بر قرآن عرضه بشود، اگر مخالف بود كه بايد طرد بشود [و] اگر مخالف نبود بايد قبول بشود،[24] البته نبايد توقّع داشت كه همه خصوصيات روايات را در قرآن يافت، بلكه بايد ديد مخالف قرآن نباشد، نه موافق قرآن باشد. قهراً مسئله تصديق تورات و انجيل هم اين‌چنين است، چون فرمود يهوديها تحريف كرده‌اند ﴿وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً﴾ كه ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾[25] پس اگر خواستيم ببينيم اين مطلبي كه در تورات و انجيل آمده است حق است يا نه، حتماً بايد بر كتاب‌الله عرضه بشود.

وجه تسميه ﴿بَينَ يَديه﴾ در آيهٴ ﴿مُصدِّقاً لِما بَينَ يَديه﴾

﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ اما چرا ﴿بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ هست نفرمود «لمصدّقاً لما قبله» براي اينكه تورات يك كتاب زندهٴ رسميِ روز بود براي يهوديت، انجيل يك كتاب رسمي روز بود براي مسيحيّت، آشكار بود روشن بود جزء گذشته‌هاي تاريخ نبود كه بفرمايد: «مصدقا لما قبل» چون آ‌ن‌وقت هم كتابها بودند، فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾.

علت توصيف تورات و انجيل در قالب اوصافه دوگانه

و از نظر سير تاريخي البته مي‌فرمايد تورات و انجيل قبل بودند، چه اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾ پس سرّ اينكه از تورات و انجيل به دو وصف ياد كرد; يكي اينكه اينها قبلاً نازل شدند [و] يكي اينكه اينها هم‌اكنون هستند سرّ اين دو وجه اين دو نكته است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾، ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾. تورات و انجيل را همان‌طوري كه زمخشري بيان كرد كلمه غيرعربي‌اند; يكي عِبري است و ديگري سرياني. عده‌اي به زحمت افتادند كه ريشهٴ لغوي تورات و انجيل را در كلمات عرب جستجو كنند و خود را به زحمت انداختند. ولي ظاهراً اين دو كلمه عجمي است و غيرعربي است تورات را و انجيل را نازل كرده است. به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) همان‌طوري كه تورات مفرد است، انجيل هم مفرد است يعني بيش از يك كتاب نبود و پيدايش اناجيل اربعه نشان مي‌دهد كه دسّ و تحريفي راه پيدا كرده است، چون اين اناجيل اربعه سخن از اختلافات قرائت نيست كه انسان بگويد يك كتاب است با چهار قرائت، بلكه چهار كتاب است مضامينشان، محتوايشان احياناً با هم اختلاف دارند، بنابراين يكي از اينها بالأخره حق است، بقيه باطل. حالا حق ممكن است در بين اينها پراكنده باشد ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾.

تبيين معاني ﴿هُديً لِلنّاس﴾

﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ يا وصف قرآن است كه نظير ﴿مُصَدِّقاً﴾ مي‌شود كه «نزل عليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه هدي للناس»، نظير اينكه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[26] و هم مي‌تواند اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ صفت تورات و انجيل باشد، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» وصفي كه براي تورات و انجيل ذكر فرمود همان هدايت است كه فرمود ما تورات را نازل كرديم; آيه 44 سورهٴ «مائده» اين است ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا﴾ در آيه 46 هم فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُديً وَنُورٌ﴾ پس اين هدايت هم مي‌تواند وصف قرآن باشد، هم مي‌تواند وصف انجيل و تورات باشد هم وصف همه باشد يعني اينكه هر كدام از اينها اين كتابهاي آسماني اينها ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ هستند.

پرسش:...

پاسخ: اينها گفتند از اصحاب آن حضرت‌اند، بالأخره انجيل يكي است كه در بين اينها پراكنده است.

﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ٭ مِن قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ﴾ اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ مي‌تواند وصف براي همه اين كتابهاي ياد شده باشد هم براي قرآن هم براي تورات هم براي انجيل. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾.

پرسش:...

هيمنه قرآن كريم نسبت به تورات و انجيل

پاسخ: قرآن اصول دين آنها را نه تنها نسخ نكرده امضا كرده، بلكه تكميل كرده است معارف را، اخلاقيات را و خطوط كلي شريعت را نه تنها نسخ نكرده است، امضا كرده است در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» وقتي جريان قصاص را شرح مي‌دهد در آيه 45 سورهٴ «مائده» اين‌چنين مي‌فرمايد، مي‌فرمايد: ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ و همينها هم مستند حكم فقهي ماست حالا ما در تورات گفتيم قصاص هست، «النفس بالنفس» هست چه قصاص نفس و چه قصاص طرف، قصاص نفس همين است كه مي‌فرمايد: ﴿ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾، قصاص طرف همين است كه فرمود: ﴿وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾. اين دو بخش فقهي در كتاب قصاص كه قصاص نفس و قصاص طرف از همين‌جا استنباط شده است.

عدم استصحاب شريعت سابقه

بعد هم فرمود شما هم به همين احكام كليّاتش عمل كنيد و ما هم موظفيم به همه كتابهاي انبياي سلف ايمان بياوريم نه تنها به خود انبيا، بلكه به كتابهاي آنها چه اينكه در سورهٴ «نساء» آيه 136 فرمود كه ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَي رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِن قَبْلُ﴾; فرمود مؤمنين! شما به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، به قرآني كه بر پيامبرش نازل كرد ايمان بياوريد، به كتابهايي كه براي انبياي گذشته قبل از قرآن نازل كرده است ايمان بياوريد اين نيازي هم به استصحاب شريعت سابق نيست.

پرسش:...

پاسخ: نه; حضرت فرمود اگر شما بر دينتان باقي هستيد بايد مسلمان باشيد، چون در كتاب شما بشارت داده شده است معلوم مي‌شود شما بر دينتان باقي نيستيد فرمود من مؤمنم به عيسايي كه بشارت داد، كافرم به عيسايي كه منكر پيغمبر باشد: «أنا مؤمن بعيسي و كافر بعيسي»[27] همه را مشخص فرمود در آن مصاحبه.

غرض آن است كه نيازي به استصحاب شريعت سابقه نيست، چون همين آيه به ما مي‌فرمايد شما به كتابهاي انبياي گذشته ايمان بياوريد[28] نه يعني ايمان بياوريد كه پيغمبري بوده است و كتابي داشته است، نه مؤمن باشيد! همان‌طور كه به قرآن ايمان مي‌آوريد در جزء منابع فقهي شماست، جزء منابع معرفتي شماست به انجيل و تورات هم ايمان بياوريد به آن استدلال كنيد عمل كنيد بنابراين اگر چيزي نسخ نشد يا تحريف بودنش ثابت نشد به حجيتش باقي است. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ اين فرقان هم مي‌تواند مثل هدايت وصف قرآن كريم باشد. هم كتاب[29] هم قرآن[30] هم فرقان بر قرآن كريم اطلاق شده است، چه اينكه فرقان بر كتاب موسي و عيسي(سلام الله عليهما) هم اطلاق شده است. در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» مي‌فرمايد ما به اينها فرقان داده‌ايم، آيه 48 سورهٴ «انبياء» اين است كه ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ﴾ پس همان‌طوري كه قرآن فرقان است، تورات هم فرقان است و همان‌طوري كه در بحث هدايت سه احتمال بود و احتمال سوم جامع بود.

فرقان و بررسي احتمالات سه‌گانه آن

در مسئلهٴ فرقان هم سه احتمال است و احتمال سوم جامع است; يك احتمال اينكه منظور از اين فرقان قرآن باشد; يكي اينكه مخصوص خود تورات و انجيل باشد; سوم اينكه جامع بين تورات و انجيل و قرآن كريم باشد، چون همه اينها فرقان‌اند فارق بين حق و باطل‌اند و احياناً كلمه فرقان بر معجزه هم اطلاق مي‌شود كه امام رازي به اين معناي چهارم تكيه مي‌كند كه ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ يعني «انزل المعجزه» بر معجزه امام رازي خيلي تكيه مي‌كند، در ذيل آيه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾[31] ملاحظه فرموديد اين آن قدر افراط كرد كه گفت اگر پيامبر بخواهد بفهمد اين شخصي كه كلام را آورده فرشته است نه غير فرشته، معجزه مي‌خواهد فرشته هم اگر بخواهد بفهمد اين كلامي كه شنيده است كلام الله است و كلام غير خدا نيست معجزه مي‌طلبد. سخن امام رازي در افراط است، گفتاري كه به بعضي از متكلّمين نسبت داده‌اند و گفتند معجزه يك سند عوامي است براي محقّق كافي نيست براي افراد ساده‌لوح خوب است آن در حدّ تفريط است معجزه يك برهان قرآني است و برهان عقلي است تلازم هم دارد، اما در مورد شك و رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هرگز شك نمي‌كند فرشته‌ها هرگز شك نمي‌كنند كه نيازي به معجزه داشته باشند، پس اين ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ مي‌تواند جامع هر سه قِسم باشد. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ آن‌گاه نوبت به آن اصل سوم مي‌رسد كه مسئله معاد است ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . مجمع‌البيان، ج2، ص695.
[2] . مستدرك‌الوسائل، ج11، ص210; تحف‌العقول، ص54.
[3] . مجمع‌البيان، ج2، ص695.
[4] . سورهٴ رعد، آيهٴ 17.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 22.
[6] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 32.
[7] . سورهٴ انفال، آيهٴ 11.
[8] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 105.
[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[10] . سورهٴ دخان، آيهٴ 3.
[11] . سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[12] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 34.
[13] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 32.
[14] . سورهٴ انفال، آيهٴ 32.
[15] . سورهٴ انعام، آيهٴ 37.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 41.
[17] . سورهٴ مائده، آيهٴ 46.
[18] . سورهٴ نساء، آيهٴ 47.
[19] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 31.
[20] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 30.
[21] . سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[22] . ر.ك: بحارالأنوار، ج2، ص225.
[23] . ر.ك: بحارالأنوار، ج2، ص225.
[24] . ر.ك: الكافي، ج1، ص69.
[25] . سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[27] . ر.ك: بحارالأنوار، ج10، ص302.
[28] . سورهٴ نساء، آيهٴ 136.
[29] . سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[30] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[31] . سورهٴ بقره، آيهٴ 285.