64/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیه 40 و 41 سوره بقره
﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ﴾ ﴿وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ﴾
تذكر نعمت در حقيقت زمينه شكر نعمت است. اين كه خداي سبحان اصرار دارد انسان متذكر نعمت حق باشد براي اين كه مايل است انسان در حال سعادت بماند و انساني كه متذكر نعمت نباشد به ياد ولينعمتش نيست و انساني كه به ياد ولي نعمت خود نبود، نعمت را در راه باطل صرف ميكند، تبديل به نقمت ميشود و سعادت را از دست ميدهد.
بيان ذلك اين است كه خداي سبحان طبع اولي انسان را به انسان تفهيم ميكند و سنّت الهي را هم به انسان تفهيم ميكند ميفرمايد: طبع اولي انسان اين است كه وقتي نعمتي به او داده شد بيراهه ميرود اين طبع اوست گرچه فطرت او بر توحيد است امّا طبع او بر سوء استفاده از نعم است هم نعمتها را به عنوان كرامت خود ميپندارد كه فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾[1] و هم اين كه نعمت باعث سركشي اوست كه ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأي بِجَانِبِهِ﴾[2] اين طبع انسان است، نه فطرت انسان. فطرت انسان به سمت توحيد است ولي طبع انسان اين است كه وقتي به نعمت رسيد از خدا رو برميگرداند پس طبع اوّلي انسان آن است كه با گرفتن نعمت از خدا روبرميگرداند چون آن كه انسان را آفريد از خصيصه هستي او از همه باخبرتر است. فرمود: طبع انسان اين است وقتي نعمتي به او برسد او از خدا رو برميگرداند.
بعد هم سنّت الهي را ذكر كرد فرمود: هر كس از نعمت خدا سوء استفاده كرد خدا نعمت را تغيير ميدهد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[3] يا ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[4] اين سنت خداست و اين سنت هم بر صراط مستقيم است چون ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[5] و اين سنت هم تخلف و تحويل و تبديلپذير نيست چون *«﴿لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾[6] و ﴿لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾[7] اگر اينچنين شد كه انسان در برابر يافت نعمت آن را كرامت تلقي ميكند، يك كرامت كاذبه، چون نعمت امتحان است نه تكريم و اگر اينچنين است كه روي پندار باطل كه نعمت را كرامت ميداند نعمت را به ميل خود صرف ميكند. ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾[8] و اگر هر كه نعمت را بيراهه صرف كرد خداي سبحان تغيير نعمت ميدهد و اگر خدا تغيير نعمت داد احدي بر انسان نعمت روا نميدارد چون همه نعم از آنِ خداست براي اين كه انسان به اين روز سياه مبتلا نشود.
خداي سبحان مكرّر در مكرّر به انسانها با عناوين گوناگون گوشزد ميكند كه به ياد نعمت حق باشيد گاهي ميگويد ﴿اُذكروا﴾ و گاهي ميفرمايد ﴿اُشكروا﴾[9] گاهي ميفرمايد ﴿و أمّا بنعمة ربّك فحدّث﴾[10] اين ذكر نعمت يا تحدّت به نعمت زمينه شكر نعمت است گر چه اينها مفهوماً از هم جدا هستند ولي مصداقاً كنار هم هستند اين كه ميفرمايد: ﴿و أمّا بنعمة ربّك فحدّث﴾ نه يعني فقط بگو كه خدا به من اين را داد و آن را داد خب خدا به من اين را داد و آن را داد كه چه كنم؟ اين تحديث نعمت در حقيقت شكر نعمت است. يعني شاكر باش نعمت را بجا صرف كن يا اين كه فرمود: ﴿اُذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم﴾ نه يعني بگو خدا به ما اين نعمت داد خدا به ما آن نعمت داد اين ذكر نعمت شما را به ذكر منعم هدايت كند كه نعمت را بجا صرف كنيد. پس لسان ﴿أمّا ينعمة ربّك فحدّث﴾ و زبان ﴿اُذكروا نعمتي الّتي أنعمتُ عليكم﴾ لُبّاً زبان اُشكروا نعمهٴ الله است. يعني شاكر باشيد. چرا؟ چون اگر اين تذكرها نباشد انسان طبعاً از نعمت سوء استفاده ميكند و به طرف خود ميگرايد نه به طرف خدا، خودخواه ميشود نه خدا خواه و انسان خودخواه نعمت را بيجا صرف ميكند و خدا مهلت نميدهد كسي نعمت او را بيجا صرف كند. حالا اين آيات را ملاحظه بفرماييد.
در سوره فصّلت و همچنين نحل اينچنين آمده است كه انسان نعمت را كه يافت، رو برميگرداند و اعراض ميكند، ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾[11] سوره فصّلت آيه ٥١ «نأي» يعني «بَعُدَ» به طرف خود ميرود يعني خودخواه ميشود. و انسان خودخواه نائي است، بعيد است نه متقرّب. انسان خداخواه است كه «قربةً إلي الله» گام برميدارد همه عبادات قربان است منتها درباره نماز از آن جهت كه جزو برجستهترين عبادات است وارد شده است «الصّلاة قربان كلّ تقى»[12] نماز باعث تقرب انسان اِلي المولي است. صوم هم اينچنين است درس و بحث هم اينچنين است. زكات و خمس و جهاد هم اينچنين است. هر عمل قربي كه انسان را به الله نزديك كند قربان كلّ تقي است پس انسان متنعّم اگر به او تذكّر داده نشود خودخواه ميشود ﴿نأي بجانبه﴾[13] به سمت خود ميگرايد نه تنها مالَ إلي جانبه چون ميل به خودخواهي بُعد از خداست. نفرمود به اين كه مال الي جانبه چون ميل به خودخواهي همان و بُعد از خداخواهي همان. انسان ميشود نائي و دور. ﴿نأي بجانبه﴾ و منشأش همانست كه در سوره فجر فرمود: ﴿فأمّا الإنسان إذا ما ابتليه ربّه فأكرمه و نعّمه فيقول ربّي أكرمن﴾[14] ما او را با نعمت ميآزماييم اين خيال كرد ما او را تكريم كرديم، او مبتلاي به نعمت است چون همان طوري كه انسان مبتلا به فقر ميشود مبتلا به نعمت ميشود، همان طوري كه مبتلا به مرض ميشود مبتلا به سلامت ميشود سلامت هم مثل مرض بلوا و امتحان الهي است. انسان سالم مبتلا به سلامت است انسان بيمار مبتلا به مرض است هر دو بلوا است. منتها مؤمن اينها را بلوا ميداند شاكر است غير مؤمن اينها را كرامت ميپندارد وخودگراست. فرمود: اگر نعمت را كرامت خود پنداشت به سمت خود گرايش پيدا ميكند و كسي كه به سمت خود گرايش پيدا كرد البته از خدا دور ميشود وقتي از خدا دور شد نعمت را بيجا صرف ميكند وقتي نعمت را بيجا صرف كرد چه در سوره انفال چه در مورد ديگر اين را به عنوان يك سنّت تخلّف ناپذير الهي ذكر كرد. آيه ٥٣ سوره انفال اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[15] اگر كسي تغيير روحيه داد خدا نعمت را عوض ميكند چون تمام آسيب از تغيير نفس است. انسان ديدش كه عوض شد اوصافش عوض ميشود وقتي اوصافش عوض شد نعمت را بيجا صرف ميكند وقتي نعمت را بيجا صرف كرد خداي سبحان تغيير ميدهد ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً﴾ اين ﴿لم يك﴾ نشانه سنّت است يعني هرگز خدا اينچنين نميكند. سنّت خدا بر اين است كه نعمتي كه داد نميگيرد مگر انسان در روحيه خود دگرگوني ايجاد كند كه به وسيله آن دگرگوني كه در حقيقت خودخواهي است نعم را بيجا صرف كند ﴿حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[16] بعد جريان فراعنه را ذكر ميكند ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كَانُوا ظَالِمِينَ﴾[17] ما نعمت داديم اينها خودخواه شدند نِعَم را بيجا صرف كردند و ما هم آنها را به كام دريا فرو برديم. اين ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[18] هم مؤيد همين آيهاي است كه در سوره انفال آمده است براي اين كه اينچنين نشود انسان گرفتار عذاب الهي نشود مكرّر به انبيا دستور ميدهند كه مردم را متذكر نعمت خدا كنيد. پس آيهاي كه فرمود: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ يا آيه ٣ سوره فاطر كه به همه انسانها دستور تذكر نعمت ميدهد براي آن است كه نعمت را بيجا صرف نكنند آيه ٣ سوره فاطر اين است: ﴿يا أيّها النّاس اُذكروا نعمت اللهِ عليكم﴾[19] سخن از بني اسراييل و امثال ذلك نيست سخن از هر انسان است آن هم بالاترين نعمت، نعمت هستي است. لذا فرمود: ﴿يا أيّها النّاس اذكروا نعمت الله عليكم هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[20] او هم خالق شماست هم ربّ شماست هم هستي به شما داد هم اين هستي را ميپروراند هم شما را خلق كرد هم روزي ميدهد.
البته نعمت رهبري كه جزو برجستهترين نعم است در آيه 3 سوره مائده استفاده ميشود كه فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[21] همه نِعَم را خداي سبحان داد امّا نعمت رهبري و نعمت و لايت بالاترين نعم است هيچ نعمتي بالاتر از ولايت و امامت نيست فرمود: «و أتممت عليكم نعمتي» نعمت به تعبير سيدنا الأستاد (رضوان الله عليه) در قرآن كريم عند الإطلاق نعمت ولايت است[22] ساير نعم را خداي سبحان قيد ميآورد كه فلان نعمت، نعمت آسمان، نعمت زمين، نعمت هستي، نعمت ميوهها و آبها و امثال ذلك امّا نعمت عند الإطلاق وقتي مقيّد نشود نعمت ولايت است. نظير اين آيه ٣ سوره مائده كه فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾[23] چنان كه ذيل آيه كريمه ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[24] از امام ششم(سلام الله عليه) رسيده است كه «نحن النّعيم»[25] يا درباره ابراهيم(سلام الله عليه) كه هست ﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾[26] جنت نعيم، جنت ولايت است نعمت عند الإطلاق البته آن نعمت كامله است. امّا غرض اين كه حصر نيست منحصر در او نيست.
بنابراين، اگر تذكر نباشد انساني كه طبعش اين است كه با دريافت نعمت خودخواه خواهد شد اين نعمت را بيجا صرف ميكند و سنّت الهي هم اين است كه نعمت را از انسان مسرف ميگيرد. و اگر خداي سبحان لطفش از يك گروهي برگشت و نعمت را گرفت احدي به آنها نعمت نميرساند. چون ﴿ما يمسك فلا مرسل﴾ همان طوري كه اگر خدا كسي را متنعم كرد احدي نميتواند در رحمت خدا را ببندد. ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ﴾[29] از آن طرف ﴿و ما يمسك فلا مرسل﴾[30] اگر خداي سبحان در رحمت را به روي گروه يا شخصي بست كه ميتواند باز كند؟ چون كليد پيش اوست. ﴿عنده مفاتح الغيب﴾[31] اگر مفاتيح غيب پيش اوست كليددار در رحمت و رزق را بست چه كسي ميتواند باز كند؟ لذا پشت سر هم تذكر ميدهد كه به ياد نعمت باشيد كه نعمت از شما گرفته نشود. پس اينچنين نيست كه به ياد نعمت باشيد يعني فقط به ياد بياوريد كه اين نعمت را خدا داد گرچه همين تذكر يك عبادت است امّا اساس ذكريٰ اين است كه انسان نعمت را بجا صرف كند. گر چه ﴿امّا بنعمة ربّك فحدّث﴾[32] خود تحديث نعمت، عبادت است. بگويد خدا اين نعمت را به من داد همين عبادت است همين اقرار است و عبادت امّا همه اينها زمينه شكر است كه انسان نعمت را بجا صرف كند. پس اگر فرمود ﴿اُذكروا نعمتي﴾ يا فرمود: ﴿أمّا بنعمة ربّك فحدّث﴾ اينها زمينه است براي اُشكروا نعمة الله، شكرهم آن است كه انسان هم قلباً معتقد باشد كه اين نعمت از خداست و هم اين نعمت را بجا صرف كند اگر كسي نعمت را بجا صرف كرد شكر عملي كرده است.
فطرت مال روح است كه گرايش به جهان ماوراي طبيعت دارد. طبع از آنِ عالم طبيعت است كه گرايش به زمين دارد. اين ﴿اثّاقلتم إلي الأرض﴾[52] از آن طبيعت انسان است. فرشتگان فقط يك بُعد الهي دارند لذا ﴿لا يعصون الله ما أمرهم﴾[53] انسان هم آن فطرت را دارد كه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[54] هم اين طبيعتي را دارد كه به طرف خاك مايل است فرمود: ما اگر به وسيله انبيا مردم را متذكّر نكنيم اين مردم خودخواه هستند ﴿نأيٰ بجانبه﴾[55] اين كه ميبينيد شرك مرموز در همه ما كم و بيش هست ميگوييم ما خودمان زحمت كشيديم درس خوانديم خودمان زحمت كشيديم اين مال را فراهم كرديم اين براي آن است كه به ياد نعم الهي نيستيم.
خداي سبحان ميفرمايد: معلم شما خداست. ﴿الرَّحْمنُ﴾ ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾[56] وقتي ما را به اين ولينعمتان متذكر نكنند ميبينيد انسان در مباحثات در تفاخرها در تخاصمها فوراً خودش را مطرح ميكند ميگويد من سالها زحمت كشيدهام درس خواندهام اين همان كفر رقيق است كه احياناً در حال فخر فروشي يا در حال دشمني ظهور ميكند و تذكر اگر نباشد فخرفروشي در روز خطر خودش را نشان ميدهد انسان هميشه كه راضي نيست كافر بشود يك بار كه كافر شد كافي است كه همه اعمال حبط بشود اين است كه تذكر براي آن است كه انسان ﴿نأيٰ بجٰانبه﴾ نباشد همواره ولي نعمت خود را ببيند. شما وقتي سيره ائمّه(عليهم السّلام) را ملاحظه ميفرماييد ميبينيد وقتي كنار سفره نشستهاند. يك دعا ميخوانند وقتي از سفره فراغت پيدا كردند «الحمد لله الّذي اطعمنا في جائعين»[57] بعد از قرار ميگويند. نگفتند شما وقتي كنار سفره مينشينيد دعا كنيد از سفره برخاستيد دعا كنيد. كجا به ما گفتند نعمتي به شما رسيد دعا نكنيد؟ مخصوصاً سجده شكر.
مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) نقل كردند كه از امام(عليه السّلام) سؤال كردند كه ما در نماز حواسمان جمع نيست، چه كنيم؟ فرمود به اين كه حواس شما كه در نماز جمع نيست با نافله آن قصور را جبران كنيد اگر در نافله حواستان جمع نبود نافله هم قصور داشت با سجده شكر جبران كنيد اينچنين نباشد كه بعد از نماز مستقيماً از كنار مصلّي برخيزيد و سجدهٴ شكر بجا نياوريد. انسان وقتي نماز خواند بدهكار ميشود نه طلبكار، چون بدهكار ميشود بايد سجدهٴ شكر بجا بياورد خدا آن توفيق را داد كه اين نماز را خواند اين بندگي را كرده است. منتها حالا براي هر سجدهٴ شكر يك سجدهٴ شكر ديگر لازم است انسان عاجز ميشود.
در بيانات امام سجّاد(سلام الله عليه) در مسألهٴ تحميد صحيفه اين است كه عرض كرد خدايا ما هر وقت ترا شكر كرديم بدهكار شديم. براي اين كه يك نعمت جديدي تو به ما دادي و براي اين نعمت يك شكري ديگر است كدام نعمت است كه به ما دستور ندادهاند كه در برابرش شكر كنيم براي اينكه انسان طبعاً وقتي يك نعمتي به او رسيد خودخواه است خودخواه را خدا سركوب ميكند. اين سنّت خداست اين ﴿أَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً﴾[58] يعني ما هرگز نعمت را تغيير نميدهيم مگر اين كه اينها بيراهه بروند اين سنّت خداست و خدا هم علي صراط مستقيم، سنّتش را اجرا ميكند. اينها، نعمتهايي است كه چه در مسائل شخصي و چه در مسائل اجتماعي و چه در مسائل رهبري به طور عموم مشمول اين اصل است.
امّا آنچه كه به عنوان مسائل نظام اسلامي مطرح است و پيروزي سپاه اسلام بر كفر مطرح است آن گونه از نعم را خداي سبحان بالصّراحه ذكر ميكند و بالاختصاص ذكر ميكند در سوره مائده آيه ١١ ميفرمايد كه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[59] ؛ فرمود: مؤمنين به ياد اين باشيد كه بيگانگان ريختند همّت كردند كه به عنوان يك مقتدر مبسوط اليد بر شما بشورند، ما دست آنها را كوتاه كرديم فرمود به اين كه: ﴿هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾ ما دست اينها را كوتاه كرديم خُب به ياد اين باشيد و اگر نبود عنايت خداي سبحان در صدر اسلام مسلمين با چه قدرتي پيروز ميشدند؟ گاهي جريان جنگ احزاب را در سوره مباركه احزاب مطرح ميكند ميفرمايد به اين كه آن روز احدي به داد شما نرسيد مگر خداي سبحان. آيه ٩ سوره احزاب اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً﴾[60] فرمود: مؤمنين به ياد نعمت خدا باشيد اينجا مشخص فرمود كه منظور از نعمت چيست. فرمود مگر نه آن است كه سپاهيان فراواني در جريان احزاب آمدند جندهايي آمدند. ﴿إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾ ما باد را بر اينها مسلّط كرديم يك سلسلهٴ سپاه نامرئي هم بر اينها مسلط كرديم و همهٴ اينها منهدم شدند و از بين رفتند چون با يك مشت شن خداي سبحان مسألهٴ جنگ احزاب را حل كرد اگر شنها را دستور داد به وسيلهٴ آن توفان باد بر خيمهٴ اينها، چادر اينها، ديگ و ديگ بر اينها بشورد كه آنها نتوانند زندگي كنند ناچار شدند كه خيمهها از آن طرف خندق كندند رفتند ديگر فرمود ما در جنگ احزاب كه همهٴ شما متزلزل بوديد در آن روزي كه ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾[61] همه شما متوحّش بوديد مگر نه آن است كه ما با يك مشت شن مسأله را حل كرديم؟ چرا به ياد نعمت حق نيستيد؟ نمونهاش را در جريان حمله نظامي طبس ميبينيد آن روز بعضي از اين آقاياني كه در شوراي انقلاب بودند ميگفتند ما اصلاً خبر نداشتيم تا به عرض امام برسانيم. اگر خداي نكرده آمده بودند و لانه جاسوسي را اشغال كرده بودند چيزي نميماند خداي سبحان با يك مشت شن مسأله طبس را حل كرد. اين معجزه كسي نيست فقط معجزه قرآن است، اين وعده خداست. فرمود: ﴿و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[62] فرمود: چرا به ياد اين نِعَم نيستيد؟ چه كسي اينها را از اين كشور طرد كرد؟ مگر نه آن است كه اين رياح در اختيار خداست؟ مگر اين شنها در اختيار خدا نيست؟ مگر اينها در آمريكا مناطق شني و كويري نداشتهاند؟ مگر بي معادلات رياضي آمدند؟ همان طوري كه مسائل نظامي را بررسي كردند مسائل كويري را هم سنجيدند آمدند اينجا كوير دارد كوير چه وقت توفاني ميشود چه وقت شنها حركت ميكنند همهٴ اينها را حساب كردند، بررسي كرده آمدند ولي خداي سبحان فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾[63] با يك مشت شن مسأله را حل كرد. اينها نعمتهاي اساسي است كه قرآن كريم به عنوان هشدار تذكر ميدهد كه به ياد نِعَم باشيد. البته اين نعمت، نعمت خاصه است و نعمت مقيّده، خداي سبحان به عنوان مطلق ذكر نكرد تا ما بگوييم نعمت، نعمت رهبري و ولايت است اينجا كنارش فرمود: ﴿إذا جاءتكم جنودٌ﴾ نعمت مقيّده است فرمود: به ياد نعمتي باشيد كه خداي سبحان با باد و با يك سلسله مأموران نامرئي شما را در احزاب پيروز كرد. اين نِعَم را به ياد بياوريد. ﴿إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً﴾ ﴿إِذْ جَآءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾[64] از هر طرف حمله كردند از بالا آمدند از پايين آمدند شما راهي براي دفاع نداشتيد و به لرزه درآمديد. چرا به ياد اين نِعَم نيستيد؟ اگر انسان يك مختصري او را از تذكر نعمت محروم بكنند خودخواه ميشود.
و امّا اين كه فرمود به ياد نِعَم من باشيد من به عهدم وفا ميكنم براي آن است كه اگر كسي به ياد نِعَم حق بود قلباً و عملاً شاكر بود و وعده خدا هم اين است كه ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾[65] اضافه هم خواهد كرد. چون خودش فرمود ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي اُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾ بعد هم فرمود از من باوفاتر در هستي نيست. ﴿من أوفىٰ بعهده من الله﴾[66] اصلاً فرض ندارد كسي باوفاتر از خدا باشد ديگران اگر ملكه وفا دارند از اوست اگر اين خوي وفاداري به عهد را آموختند از خدا گرفتند لذا چه كسي باوفاتر از خداست؟! ﴿و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾[67] اين را هم در سوره توبه، آيه ١١١ فرمود: ﴿و من أوفىٰ بعهده من الله﴾ و هم در سوره كهف آيه ١٠ فرمود: ﴿وَمَن أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً﴾[68] اين ﴿أوفى﴾ غير از آن ﴿أوفىٰ﴾ است. ﴿من أوفىٰ بما عاهد﴾ يعني ﴿من أوفيٰ بعهده﴾ ولي در سوره توبه فرمود: از خدا باوفاتر احدي فرض ندارد. بنابراين، تذكر نعمت براي آن شكر نعمت است.
و اين آيه كريمه نكته ديگري كه دارد آن است كه ما را به اصول سهگانه دين دعوت ميكند. زيرا اينكه فرمود ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ اين دعوت به توحيد است. انسان وقتي همه نعم را از خداي سبحان ميداند ميشود موحّد براي اين كه آيه سوره فاطر ﴿يا أيّها النّاس اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم﴾[69] هم نعمت خالق، خلقت است هم نعمت رزق است و مانند آن. پس اين راجع به توحيد است. ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾ بالاترين عهد همان عهد دين است كه جامع همهٴ احكام و حكم است. اين هم راجع به وحي و نبوّت و رسالت و شريعت، ذيلش هم كه ﴿و ايّاي فارهبون﴾ دعوت به معاد است و از خدا ترسيدن است و از محاسبه خدا هراسناك بودن است و امثال ذلك. پس صدرش توحيد، ذيلش رسالت و نبوّت و وحي و ولايت و امامت و امثال ذلك كه در مجموعه دين محفوظ هستند ذيلش هم راجع به معاد است.