درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

63/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 41 الی 42

 

﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾(٤۱)﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ المَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ﴾(٤۲)

 

روش تربيت قرآن كريم اين است كه هم با حكمت و برهان و هم با جدال احسن استدلال مي‌كند و هم از موعظه نمي‌گذرد موعظه و پند و اندرز گاهي به تبشير است گاهي به انذار آن هم گاهي مربوط به سعادت‌ها و شقاوت‌هاي دنيايي است گاهي مربوط به عذاب و نعمتهاي اخروي است لذا در همين سوره رعد بعد از جريان وحي و رسالت كه برهان اقامه فرمود: واحياناً با جدال احسن استدلال كرد مردم را از بد عاقبتي تبه‌كاري بيم مي‌دهد و مردم را به مرفه و متنعم بودن افراد مؤمن بشارت مي‌دهد اين طور نيست كه به همان استدلال خشك اكتفا بشود در سورهٴ نحل كه خداي سبحان به رسولش فرمود: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ([1] )، سيرهٴ علمي قرآن كريم هم اصولاً در اين سه اصل خلاصه مي‌شود گاهي بر يك مطلب برهان اقامه مي‌كند گاهي با استفاده از يك مقدمه مسلّمه كه حق است جدال احسن تشكيل مي‌دهد و گاهي هم موعظه موعظه گاهي به صورت تبشير است گاهي به صورت انذار بعد از اينكه جريان ضرورت وحي و رسالت را بيان فرمود ممكن نيست بشر خود را با عقل هدايت كند و مانند آن آن گاه فرمود اينها كه منكر وحي و رسالت هستند و ادله عقلي شما در اينها اثر نكرد اينها يك مقدر بنشينند، بينديشند ببينند نسبت به اقوام ديگر چه شد يك مقدار بينديشند كه آيا خداي سبحان تبه‌كاران ديگر را مهلت داد يا نداد بنشينند بينديشند كه آيا اين نقشه‌ها اثر مي‌كند يا نه آيا اين نقشه‌ها را قبل از آنها نكشيدند بينديشند كه آيا اين نقشه‌ها به اذن خدا اثر مي‌گذارد يا تأثيرش به دست اينهاست اين لسان لسان موعظه است اين لسان را شما در هيچ كتابهاي عقلي نمي‌يابيد در كتابهاي عقلي فقط برهان خشك است اما در قرآن كه نور است و هدايت در كنار برهان عقلي موعظه هم مطرح است شما در هيچ مسئله از مسائل فلسفي اين چنين نمي‌يابيد كه در كنار برهان يك نصيحتي هم باشد چون آن كتاب استدلال است نه نور و هدايت اما قرآن كه نور است و هدايت است ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ([2] )، كه خداي سبحان از اين كتاب به نور تعبير كرده است هم برهان عقلي اقامه مي‌كند هم به عنوان جدال احسن استدلال بكند و هم در تكميل اينها و تأثير اينها موعظه دارد موعظه‌اش همين آياتي است كه بعد از برهان عقلي بيان مي‌كند مي‌فرمايد اينها بينديشند ببينند كه تبه كاران قبلي به چه روزي مبتلا شدند اينها هم همان طور ند اينها هم خيال مي‌كنند كه نقشه‌هاي اينها و دسيسه‌هاي اينها مي‌تواند كاري انجام بدهد اين خيال خام را از سرشان دور دارند براي اينكه ديگران اين نقشه‌ها را كشيدند و اثر نكرد بروند ببينند اين ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا﴾ در قرآن كريم كه به كفار هشدار مي‌دهد ناظر به اين قسمت است فرمود ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَامگر اينها روزانه نمي‌شنوند كه ما فلان جا را خراب كرديم فلان جا را ويران كرديم فلان امت را از بين برديم فلان مملكت را ساقط كرديم اينها به چه چيزي متكي هستند ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا﴾ كه ﴿أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا از گوشه كنارهاي زمين مي‌گيريم نه اينكه منظور از اطرف ارض يعني آخرهاي زمين هر كسي در هرجا زندگي مي‌كند دورترين نقطه يا كنار او به حساب او اطراف مي‌آيد اطراف او يعني اطراف آن ارضي كه آنها دارند زندگي مي‌كنند نه اطراف كره معمول ارض اين كره زمين كه گوشه‌هاي كره زمين را خدا كم بكند نه آن ارضي كه دارند زندگي مي‌كنند گاهي مي‌شنوند كه در شرق اينها يا در غرب اينها يا در جنوب اينها يا در شمال اينها يك آسيبي پيش آمد اين اطراف الارض است اين اطراف ارضي كه آنها در آن زندگي مي‌كنند ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا اينها فقط مي‌شنوند كه فلان جا را سيل برد فلان جا را زلزله منهدم كرد فلان جا را آشوب از بين برد تخريب كرد اما ديگر نمي‌دانند چه است كه اين كه خداي سبحان مي‌فرمايد ما اين كار را مي‌كنيم به صيغه متكلم مع الغير ذكر مي‌كند براي آن است كه مدبرات أمر و مأموران الهي به اذن الهي در اينجا انجام وظيفه مي‌كنند معمولا كارهايي را كه خداي سبحان فرمان مي‌دهد مدبرات امر آن كارها را انجام مي‌دهند گرچه در همه حالات خداي سبحان حضور دارد چون ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ([3] )، پس آن كارها با متكلم مع الغير تعبير مي‌شود كه ما اين كار را كرديم ما باران فرستاديم ﴿نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا ما به سراغ زمين مي‌آييم و اطراف زمين را و گوشه‌هاي زمين را ويران مي‌كنيم كاري كه به دست مدبرات الهي انجام مي‌گيرد به فرمان خداي سبحان از اين كارها معمولا به متكلم مع‌الغير تعبير مي‌شود و اما آن كارهايي كه مخصوص خداي سبحان است نظير ربوبيت مطلقه و مانند آن و معبود بودن آنجا سخن از متكلم وحده است نه متكلم مع الغير در همه آن موارد مي‌فرمايد ﴿فَارْهَبُونِ([4]﴿فَاعْبُدُونِ([5] )، و امثال ذلك در اينجا كه فرمود ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا يعني شما خودتان را مركز حساب بكنيد بررسي كنيد مي‌بينيد گاهي شمال كشورتان گاهي جنوب گاهي شرق كشورتان گاهي غرب آسيب ديده اينكه فرمود ما مي‌آييم در اول سوره نحل فرمود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ([6] )، ما مي‌آييم يعني امر ما مي‌آيد دستور ما مي‌آيد و به حيات اينها خاتمه مي‌دهد در اول سوره نحل فرمود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ[7] )، آيه اول سوره نحل اين است ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ([8] )، شما استعجال مي‌كنيد مي‌گوييد عذاب الهي اگر حق است پس كجاست آ‌مده اين مقدمات عذاب الهي است از يك مستقبل محقق الوقوعي كه شرايطش تأمين شده است به فعل ماضي تعبير مي‌شود آمد وقتي سيل دارد حركت مي‌كند يا باران تند باريد كه زمينه سيل فراهم مي‌شود مي‌گويند سيل آمد اين كه يك ساعت بعد مي‌آيد مي‌گويند آمد اين كه وقوعش يقيني است مي‌گويند آمد فرمود ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ ‌يعني عذاب الهي ديگر قطعي شد آمده پس اگر خداي سبحان در سوره رعد مي‌فرمايد ﴿نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا﴾ ﴿نَأْتِى يعني يأتي امرنا آن گاه همين معنا را در سوره بقره و در سوره انبياء هم في‌الجمله اشاره فرمود در سوره بقره اين چنين فرمود آيه 109 سوره بقره اين است ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً([9] )، خيلي از كفار دلشان مي‌خواهد شما بعد از اينكه مسلمان و مؤمن شديد دست از دينتان برداريد و كافر بشويد چرا ، چرا ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً‌چرا ﴿حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ([10] )، روي حسادت ﴿مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ([11] )، اين هم روي جهالت نيست عالمانه و حسودانه است آن گاه فرمود ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ([12] )، ‌تا اينكه خدا أمرش را بياورد فرمانش را صادر كند به حيات اينها خاتمه بدهد ﴿حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ پس اگر در سوره رعد مي‌فرمايد ما مي‌آييم يعني امر ما مي‌آيد گرچه ﴿ هُوَ ... وَالظَّاهِرُ([13] )، همه جا حضور دارد گرچه ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ([14] )، همه جا حضور دارد اما سخن از آمدن ذات نيست ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ([15] )، يعني ﴿جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ([16] ) اگر فرمود ما مي‌آئيم يعني امر ما صادر مي‌شود لذا به صيغه متكلم مع الغير تعبير فرمود آن گاه فرمود وقتي كه ما به حيات يك امتي خاتمه مي‌دهيم حكم ما يقيني است اول البته مهلت مي‌دهيم ولي حكم ما يقيني است در همين آيه محل بحث سوره رعد اين چنين فرمود ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ همين معنا را در سوره انبياء آيه 44 به اين صورت بيان فرمود: ﴿بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّي طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ([17] ) ما گاهي يك خاندان وسيعي را از نعم الهي برخوردار مي‌كنيم تا مدت مديدي اينها متنعم مي‌شوند ﴿طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ آن گاه اين را به حساب استحقاق خود مي‌پندارند و از ياد الهي غافل مي‌شوند اينها يك مقدار بينديشند ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ([18] ) اين همين (‌ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه ) است اين موعظه حسنه است فرمود ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ([19] ) كه ﴿أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا([20] ) مگر هر روز اينها اخبار دنيا به سمع‌شان نمي‌رسد كه ما كجا را ويران مي‌كنيم يك مقدار بايد بينديشند يا بايد بگويند عالم هرج و مرج است و حساب و كتابي نيست يا اگر يك نظم يقيني بر عالم حاكم است چه اينكه هست بايد بدانند دست ما است اين كار را انجام مي‌دهند يعني اگر خوب بينديشند مطلب روشن است پيچيده نيست سخن از ﴿أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا([21] ) نيست سخن از ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ([22] ) است يعني اگر خوب ببينند مطلب ديدني است يك مقدار فقط چشم بازكردن مي‌خواهد خيلي مطلب پيچيده نيست يا انسان بايد بگويد جهان هرج و مرج است هيچ چيزي به هيچ چيزي نيست اين مي‌شود سفسطه اگر هرج و مرجي نيست و حسابي در كار هست خيلي از اقوام و امم با داشتن همه امكانات مي‌بينيد سوق مي‌كنند در حالي كه ساقط شده‌اند مسئله خيلي پيچيده نيست كه انسان بايد بنشيند و بينديشد با برهان‌هاي عقلي حل كند به قدري روشن است كه اگر يك كسي كمي تأمل كند مي‌بيند فرمود ﴿أَفَلَمْ يَرَوْا([23] ) ‌مگر نمي‌بينند اين اصل بدنه كار را همه مي‌بينند اما اسناد اين كار به فاعل را اينها بايد ببينند دست خدا ديدني است با آن چشم دل منظور اين نيست كه زلزله و سيل را نمي‌بينند زلزله و سيل را همه مي‌بينند اما بدانند كه اين زلزله و سيل امرالله است كه آمده اين را اگر يك كمي چشم باز كنند مي‌بينند كه امرالله است گزاف و گتره نيست خيلي از امم كه مقتدر هستند و سقوط مي‌كنند اين امرالله است كه آمده ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ([24] ) مگر نمي‌بينند تشويق مي‌كند كه چرا نمي‌بينند ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا([25] ) ‌اينها ادّعاي غلبه و قدرت مي‌كنند خوب آن وقتي كه امر الهي آمده اينها چه خواهند كرد ﴿أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ([26] ) يا وقتي امر الله آمده اينها مغلوبند نه غالب چون ﴿كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي([27] ) پس خدا و رسولش غالب هستند اينها غالبند اين تعبير ﴿أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ([28] ) سوره انبياء برابر با ﴿لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِدر آيه سوره رعد است در آيه سوره رعد كه محل بحث است فرمود ﴿وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِخداي سبحان حكم مي‌كند و احدي به چيزي در تعقيب حكم خدا نيست جلويش باز است همين بيان لامعقب لحكمه را در سوره انبياء به اين صورت بيان فرمود كه ﴿أَفَهُمُ الْغَالِبُونَپس كاري از دست آنها بر نمي‌آيد اينها ناچار به اتفاق و تصادف حمل مي‌كنند ﴿أَفَلاَ يَرَوْنَ أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ([29] ) اين سخن كه اگر حكم خداي سبحان آمده احدي نمي‌تواند جلوي اين كار را بگيرد نه تنها در ساير سور آمد در همين سوره رعد آيه 11 كه بحثش قبلاً گذشت هم آمده كه فرمود آيه 11 سوره رعد ﴿وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ([30] ) اگر خداي سبحان اراده بدي نسبت به كسي كرد اراده تنبيه كرد چه عاملي مي‌تواند او را رد كند قبلاً گذشت كه فرض ندارد كه در برابر اراده خداي سبحان چيزي مانع باشد زيرا در سراسر جهان هستي و امكان مأموران الهي هستند حتي خود آدم در روز خطر اعظاء و جوارح و نيروهاي علمي و عملي خود انسان هم جزء سربازان حق است خوب چه فرض دارد كه در برابر اراده خداي سبحان كسي بتواند مقاومت بكند قبلاً اين بحث گذشت نه اينكه انسان مقاومت مي‌كند بعد شكست مي‌خورد يك وقت است سيلي كه آمده انسان مي‌گويد من در برابر اين سيل ولو يك لحظه هم كه هست مقاومت مي‌كنم بعد ولو شكست بخورم يا اين كوهي كه دارد مي‌ريزد من در برابر او يك لحظه مقاومت مي‌كنم ولو بعد از بين بروم اين فرض دارد انسان مي‌گويد من در برابر اين كوه مقاومت مي‌كنم ولو شكست بخورم ولو يك لحظه اما در برابر اراده خداي سبحان فرض ندارد كسي مقاومت كند چون خود انسان جزء سربازان حق است مگر آن چنان است كه سراسر جهان جزء سپاهيان حق باشد ماها مستثني باشيم يا ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ([31] ) اگر سراسر جهان امكان سربازان حقّند و اگر خدا بخواهد انسان را بگيرد همان طور كه با سيل و زلزله مي‌گيرد با زبان و فكر خود آدم آدم را مي‌گيرد پس فرض ندارد كسي در برابر خواسته خدا مقاومت كند ولو يك لحظه فرضش محال است نه فرض محال اگر ما گفتيم در برابر خواسته خدا مقاومت مي‌كنيم ولو يك لحظه معنايش محدود بودن قدرت حق است معنايش استقلال خود ما است ما هستيم او هست منتها او قوي‌تر ما ضعيف‌تر اينكه توحيد نشد نه اينكه او هست و ما هم هستيم او مثل سماوات و ارض سپاه دارد ما ضعيف هستيم ما يك لحظه مقاومت مي‌كنيم بعد شكست مي‌خوريم ما در برابر قدرت خدا مثل يك موريم در برابر اقيانوس است نه اگر گفتيم ما موريم و قدرت او اقيانوس است قدرتش محدود شده معنايش اين است كه ما ديگر جزء سربازان او نيستيم در حالي كه ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ([32] ) در همان بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) كه در نهج آمده فرمود «وَجَوارِحُكُم جُنوُدهُ وَضمائرُكم عُيونُه وَخَلواتُكم عِيانهُ»([33] ) فرمود خدا رحمت‌تان كند بدانيد كه اعضاي شما سربازان او يند اگر خواست شما را يك وقتي بگيرد با زبان خودتان مي‌گيرد يك حرفي مي‌زنيد و سقوط مي‌كنيد با انگشت خودتان مي‌گيرد با دست خودتان مي‌گيرد با پاي‌تان مي‌گيرد يك جايي مي‌رويد با اختيار و سقوط مي‌كنيد بدون اينكه كسي شما را بخواهد بگيرد با پاي شما، شما را مي‌گيرد اين طور نيست كه جوارح ما فكر ما و انديشه ما سربازان حق نباشند وگرنه ما مي‌شويم مستقل او هم مي‌شود محدود هم واجب مي‌شود ممكن هم ممكن مي‌شود واجب اگر ما جزء سربازان حق نباشيم يعني مستقليم قهراً قدرت حق مي‌شود محدود ما هم مي‌شويم مستقل آني كه محدود است ديگر واجب نيست آني هم كه مستقل است ديگر ممكن نيست.

 

سؤال ... جواب: اين به خيال اينكه دارند مقاومت مي‌كنند لذا فرمود ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ([34] ) كجا مي‌رويد ﴿وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِينَ([35] ) معجز يعني كسي كه جلو مي‌رود و ديگري را عاجز مي‌كند فرمود ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا([36] ) يعني خيال نكنند پيش رفتند ﴿وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِينَشما كه نمي‌توانيد ما را عاجز كنيد جلو برويد مأموران ما پشت سر برويد مأموران ما خود شما جزء مأموران ماييد اين است كه حضرت در آن خطبه فرمود «وَجَوارِحُكُم جُنوُدهُ»([37] ) اعضا و جوارح شما سربازان حق هست و خلوت‌هاي شما عيون حق است در مشهد حق هست در محضر حق هست اين چنين نباشد كه انسان بگويد كسي در اين اطاق نيست «وَضمائرُكم عُيونُه»([38] ) آنجا كه «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و معاصي العباد في الخلوات و اختلاف النّينان في البحار الغامرات»([39] ) اين چنين است اين ماهي‌ها كه در درياها رفت و آمد مي‌كنند اثر پا كه ندارند كه نظير حركت كردن در يك جاده خاكي كه انسان اثر پا را تشخيص بدهد اين در آب‌ها هر طوري كه حركت بكنند خداي سبحان مي‌فهمد فرمود «واختلاف النينان» نينان جمع نون است نون يعني ماهي اختلاف يعني رفت و آمد اختلاف ماهيها را رفت و آمد ماهي‌ها را در دريا خداي سبحان مي‌داند اگر اين چنين است فرض ندارد كه انسان در برابر خداي سبحان مقاومت كند ولو يك لحظه در اينجا فرمود در همين آيه سوره رعد فرمود ﴿وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ([40] ) اينها تحت ولايت كسي نيستند والي غير از خدا ندارد كه آن والي اينها را حفظ كند بعد از آن حكمت اين موعظه را مطرح مي‌كند آن گاه مي‌رسند به مسئله نقشه كشيدن اين كفار فرمود در همين آيه محل بحث سوره رعد فرمود ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أنَّا نَأْتِى الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ اين ﴿وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِهم مي‌تواند ناظر به مطلب گذشته باشد و هم رابطي است بين مطلب گذشته وآينده فرمود چون خدا ﴿سَرِيعُ الْحِسَابِاست فرصت نقشه به كسي نمي‌دهد تا كسي نقشه بكشد ﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ اينها اگر خوب بينديشند مي‌بينند كه همين نقشه‌ها را كفّار ديگر مي‌كشيدند نقشه‌هايي كه كفار ديگر مي‌كشيدند بي‌اثر ماند زيرا ﴿مَكَر﴾ و نقشه وقتي اثر دارد كه آن ممكور يعني طرف نقشه نداند انسان اگر خواست با يك دسيسه با يك نقشه به كسي آسيب برساند وقتي موفق مي‌شود كه مورد ﴿مَكَر﴾ و مورد نقشه از نقشه آگاه نباشد چه زماني مكر و دسيسه اثر مي‌گذارد آنجا كه مورد ﴿مَكَر﴾ و ممكور به نداند يا بر فرض بداند نتواند اين دسيسه را حل كند يا روي فقدان علم و قدرت هر دوست يا به فقدان احدهما آنجا است كه نقشه اثر مي‌كند در اينجا فرمود هم ﴿مَكَر﴾ آنها را خدا مي‌داند يك هم ﴿مَكَر آنها اگر بخواهد اثر كند بايد به قدرت الهي اثر كند دو چون ﴿مَكَر اينها زير پوشش قدرت حق است پس بي‌اثر است نقشه اينها زير پوشش عمل حق است پس بي‌اثر است نشانه‌اش هم نقشه‌هاي اقوامي است قبل از اينها ديگران هم اين نقشه‌ها را كشيدند بي‌اثر ماند اين هم برهان است هم موعظه فرمود ﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ اين موعظه است مي‌فرمايد ديگران قبل از اينها نقشه كشيدند ولي بي‌اثر ماند اما برهان چرا بي‌اثر است براي اينكه ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً تمام نقشه‌ها زير پوشش قدرت حق است تا او اذن ندهد كه اثر نمي‌كند پس خداي سبحان قادر است و نقشه‌هاي اينها زير پوشش قدرت حق اثرمي‌كند اين مال قدرت ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً اين ناظر به قدرت ﴿يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اين ناظر به علم هر چه مي‌كند خدا مي‌داند پس هر نقشه‌اي كه اينها بخواهند بكشند خدا مي‌داند اين ناظر به علم در يك همچنين زمينه‌اي هم فرض ندارد كه نقشه و مكر اثر كند زيد اگر خواست با مكر عمر را از پا در بياورد وقتي با مكر موفق بشود عمري كه ممكور به است محل مكراست از مكر و نقشه غافل باشد اوّلاً و اگر علم به نقشه پيدا كرد قدرت برطرف كردن نداشته باشد ثانياً اگر مورد مكر عالم نبود يا عاجز بود مكر اثر مي‌كند ولي اگر مورد مكر عالم به نقشه بود و قادر بر خنثي كردن بود اين مكر اثر ندارد لذا فرمود اين مكر اينها بي‌اثر است چرا ﴿فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً تمام اين مكرها مملوك حق است بايد خداي سبحان اذن بدهد تا اثر كند پس زير پوشش قدرت حق است اين يك ﴿يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ هر كه هر چه مي‌كند خدا مي‌داند پس به دسيسه مكاران هم خدا علم دارد اين راجع به علم اگر مكر دسيسه بازان هم معلوم حق است هم مقدور حق اينها بدانند كه بي‌خود نقشه نكشند اين برهان مسئله كه مي‌شود حكمت موعظه مسئله هم اين است كه ببينند قبل از اينها عده‌اي نقشه كشيدند خودشان به چاه افتادند ﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ‌اگر بروند ببينند مي‌فهمند به اينكه ديگران كه نقشه كشيدند خودشان به دام افتادند ﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً اين مال قدرت ﴿يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍاين مال علم ﴿وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ اين هم باز موعظه آيه مباركه چهار فراز دارد كه فراز اولش موعظه است فراز دوم و سومش حكمت است فراز چهارمش هم باز موعظه است كه حكمت را با موعظه كنار هم ذكر مي‌ند لذا قرآن مي‌شود نور مي‌شود هدايت ديگر سخن از بحث عقلي خشك نيست اما نحوه ﴿مَكَرنحوه ﴿مَكَراين است كه وقتي سخن به ميان مي‌آيد كه شما دين خدا را ياري كنيد برخيزيد جهاد برويد جبهه برويد تلاش و كوشش كنيد مي‌گويد ما در برابر اين قدرت‌هاي بزرگ اگر حرف بزنيم ما را محاصره اقتصادي مي‌كنند يا از كشورمان بيرون مي‌كنند يا ما را به بند مي‌كشند و مانند آن فرمود اين حيله است اين نقشه است اين را در سوره اعراف در اعراف نيست مي‌گويند ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا([41] ) اين سخن آنهاست حالا اين آيه را بعد ملاحظه فرماييد استدلالشان اين است كه ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَاگر ما هم تابع هدايت باشيم با تو حركت كنيم در اين مسير اهتدي ﴿نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَاما را از اين سرزمين‌مان بيرون مي‌كنند اختطاف يعني ربودن ما مورد اختطاف قرار مي‌گيريم ما را اين كركس‌هاي بزرگ مي‌برند ما را اين شاهين‌هاي بزرگ مي‌بلعند ما هم مي‌خواهيم اينجا آرام باشيم اين ﴿مَكَر است خدا ﴿مَكَر اينها را به اين صورت نقل مي‌كند مي‌گويد اينها بهانه است مگر ما وسايل رفاه براي شما فراهم نكرديم ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً([42] ) يا ﴿نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً مگر ما اين سرزمين را سرزمين امن قرار نداديم مگر شما نيازموديد كه ما چندين بار دست اين كركس‌ها و شاهين‌ها را از شما دور داشتيم و شما را حفظ كرديم اين چه مكري است داريد مي‌كنيد اين چه دسيسه‌اي است در سوره اعراف نمونه ديگري از مكر اينها ذكر مي‌كند آيه 95 سوره اعراف اين است كه مي‌فرمايد: ما يك مقدار اينها را در سختي و فشار قرار مي‌دهيم بعد يك مقدار به اينها وسايل رفاهي مي‌بخشيم اينها به جاي اينكه از اين امتحان‌هاي الهي بهره نيك ببرند مي‌گويند پدران ما هم همين‌طور بودند گاهي وضع‌شان خوب بود گاهي وضع‌شان بد بود ديگر بدانند اين مورد امتحان الهي است آيه 95 سوره اعراف اين است كه آيه 94 و 95 ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ([43] ) ما هيچ كسي را به عنوان امت يك پيامبر رها نكرديم و براي آنها پيامبر نفرستاديم مگر آنها را امتحان كرديم به سختي تا اينها به هوش بيايند تضرع كنند ناله كنند لابه كنند از آن غرور و خودخواهي پايين بيايند تضرع و ناله كنند آن گاه ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ([44] ) بعد از اين رنج‌ها و دشواري‌ها ما وسايل رفاهي و امكانات داديم ﴿حَتَّي عَفَوْا([45] ) تا وضع مالي‌شان خيلي خوب شد عفو يعني زيادي كه گفتند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ([46] ) كه آنجا اين معنا هم احتمال داده شده ﴿حَتَّي عَفَوْا([47] ) يعني بالا آمدند وضع مالي‌شان خوب شد مرفه شدند آن سختي و اين آسايش اينها را هر دو را به عنوان امتحان الهي بايد بدانند ولي دسيسه مي‌كنند مي‌گويند ﴿وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ([48] ) مي‌گويند كه پدران ما هم همين طور بودند گاهي در سراء بودند در رفاه گاهي در ضراء بودند در رنج اين روزگار است ديگر گاهي سختي است گاهي خوشحالي است گاهي كمي است گاهي زيادي است اين روزگار است ديگر بدون اينكه متنبه بشوند كه آخر اين روزگار با چه كسي با تدبير چه كسي دارد اداره مي‌شود يعني همين طور گزاف و گتره است اگر نظمي است آن ناظم كه رب العالمين است روي آزمايش اين كارها را مي‌كند مي‌گويند ﴿وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ([49] ) از اين به بعد ديگر ﴿فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ([50] ) اينجا ديگر جاي مهلت نبود بغته ما به حيات اينها خاتمه داديم اينها بدون اينكه بفهمند از كجا چوب مي‌خورند به حيات اينها خاتمه داده شد ولي از اين تعبيرات قرآن كريم مي‌فرمايد اينها دارند مكر مي‌كنند ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً([51] ) اين ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ([52] ) همه اين قسمتها را تبيين مي‌كند آيه 21 از سوره يونس اين چنين است ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ([53] ) اگر يك مقدار آسيبي ديدند بعد رحمت الهي شامل حال اينها شده خدا فرمود ما به اينها رحمت چشانديم ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا([54] ) در آيات ما مكر مي‌كنند اينها را به تصادف به اتفاق به اينكه وضع روزگار اين طور است گاهي آدم مرفه است گاهي در زحمت است بدون اينكه حساب مطرح كند كه گاهي آن چنان است گاهي اين چنين است بالاخره چه كسي آن چنان مي‌كند چه كسي اين چنين مي‌كند مي‌فرمايد: اين آيات ما را به مكر و بازيچه مي‌گيرند ﴿إِذَا لَهُم مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا([55] ) اين طور نيست كه اين كليات درباره كفار و اقوام گذشته باشد خود ما هم هر لحظه اين حالات را داريم هر روز يك حال داريم هر لحظه يك حال درايم هر لحظه در معرض امتحان الهي هستيم آن گاه كه بسط الهي شامل حال ما شده خود را در نشاط مي‌بينيم اين يك امتحان است آن گاه كه قبض الهي به سراغ ما آمده گرفته شديم يك امتحان است نبايد بگوييم روزگار است چه چيزي روزگار است اگر سخن از «‌عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وحل العقود ونقض الهمم»([56] ) ‌است همه شئون ما را او دارد اداره مي‌كند نه تنها سخن از تصميم‌گيري و پشيمان شدن همه شئون در تحت تدبير خداي سبحان است آن گاه مي‌گويد بلكه روزگار است گاهي غمگين است گاهي انسان خوشحال است اين مكر در آيات الهي است آيا اين غم و نشاط ما بي‌حساب به سراغ ما آمده يا طبق نظم خدايي كه ﴿وَكُلُّ شَى‌ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ([57] ) به سراغ ما آمده اگر ﴿وَكُلُّ شَى‌ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍپس ما هم بايد حساب بكنيم نكند ما هم در آيات الهي مكر داشته باشيم بگوييم روزگار است ديگر گاهي بشر اين چنين است گاهي بشر آن چنان است اين طور نيست ﴿إِذَا لَهُم مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا([58] ) خوب اينها كه مي‌خواهند مكر داشته باشند دسيسه داشته باشند گاهي خدا مي‌فرمايد كه ﴿وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ است گاهي مي‌فرمايد ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً([59] ) تا اينها مي‌خواهند نقشه بكشند خدا نقشه كشيده است چون ﴿ أَمْرُهُ ... كُن فَيَكُونُ([60] ) است ديگر وقتي مي‌شود گفت كه اينها در مكرشان پيروزند و يا احتمال پيروزي مي‌دهند كه در برابر قدرت خدا و در برابر مكر خدا باشند ولي اگر خود اينها يعني خود اين كفار با همه قدرتهايي كه دارند اگر جزء ابزار كار الهي هستند فرض ندارد كه اينها در برابر قدرت خدا ولو يك لحظه مقاومت كنند .

 

سؤال ... جواب: نه ﴿أَسْرَعُ مَكْراً([61] ) ﴿أَسْرَعُ مَكْراً سريع است يعني آنها مي‌خواهند مكر بكنند امّا خدا ﴿أَسْرَعُ مَكْراً است اين ﴿أَسْرَعُ مَكْراً نه يعني اينها سريعند آنها ﴿أَسْرَعُ اند مثل اينكه مي‌گوييم ﴿الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ([62] ) اين اولويت تعييني است در سوره هود كه مي‌فرمايد ﴿أَفَمَن يَهْدِى إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَي([63] ) اين نه به آن معناست آنكه به حق هدايت مي‌كند او احق است ديگري حق ولي او احق است اينجا اولويت‌هايش تعييني است يعني اين چنين است كه خدا حق است ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ([64] ) لذا گاهي به سريع تعبير مي‌كند فرمود او ﴿سَرِيعُ الْحِسَابِ است تا ديگران مي‌روند بجنبند گرفته شده‌اند زيرا همان قدرتهاي اينها جزء سربازان الهي است ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً([65] ) چرا به چه دليل به اين دليل ﴿إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ([66] ) هر نقشه‌اي كه شما مي‌خواهيد بكشيد مأموران ما آنجا دارند مي‌نويسند ديگر نه مي‌نويسند يعني در يك كاغذ يادداشت مي‌كنند كه اينها مي‌خواهند آن طور نقشه بكشند اين كه استدلال نشد كه مي‌فرمايد ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً تا شما نقشه بكشيد خدا نقشه كشيده است چرا براي اينكه مأمورين ما آنجا هستند مي‌نويسند نه يعني يادداشت مي‌كنند اين كتابت قلم و كاغذ كه نيست كه يعني آنچه كه شما داريد اينها در خارج پياده مي‌كنند اين مي‌شود در جهان تكوين پياده مي‌كنند لذا فرمود مأموران همان جا حضور دارند شما در دل‌تان مي‌خواهيد نقشه بكشيد مأمور ما آنجا حضور دارد مي‌خواهيد با قلم يك چيزي بنويسيد مأمور ما آنجا حضور دارد مي‌خواهيد با گوشه چشم به چيزي اشاره بكنيد مأمور ما آنجا حضور دارد خوب نمي‌گذارد ديگر اين ﴿إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ([67] ) دليل نيست براي اينكه ما در قيامت حساب‌هاي شما را رسيدگي مي‌كنيم براي اينكه ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ([68] ) آن يك بحث است و يك لسان است مربوط به محاسبه قيامت است اين بحث مربوط به محاسبه دنياست فرمود ما نمي‌گذاريم نقشه‌هاي شما پياده بشود چرا براي اينكه مأموران ما همان جا حاضرند ديگر مأموران ما آنجا حاضرند فقط يادداشت مي‌كنند كه اينها دارند نقشه مي‌كشند كه اين معناي كتابت است يا ماموران ما حاضرند عين واقعه را پياده مي‌كنند هر كاري كه شما بخواهيد مأمور ما آنجا هست ديگر ﴿إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ([69] ) هر نقشه‌اي كه شما بخواهيد بكشيد او پياده مي‌كند بنابراين فرض ندارد كه كسي بتواند در نقشه‌هايش پيروز باشد ﴿قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً([70] ) چرا به چه دليل يك وقت است مي‌گوييم چون ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ([71]﴿أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ([72] ) و مانند آن يا يك وقت است مي‌گوييم چون اعمال را اينها نوشتند در قيامت حساب مي‌شود يك وقت مي‌گوييم هيچ نقشه‌اي از نقشه‌هاي آنها اثر نمي‌كند براي اينكه مأموران ما آنجا حضور دارند اين پيداست كه كتابت فرشتگان يك كتابت قراردادي نيست كه بنويسند كه فلان شخص فلان روز اين كار را كرده است اين تو متن را در عمل در خارج پياده مي‌كند .

 

سؤال ... جواب: آنها هم يكي از اينها هستند

« والحمد لله رب العالمين»


[1] نحل/سوره16، آیه125 .
[2] مائده/سوره5، آیه15 .
[3] حدید/سوره57، آیه4 .
[4] بقره/سوره2، آیه40 .
[5] انبیاء/سوره21، آیه25 .
[6] نحل/سوره16، آیه1 .
[7] نحل/سوره16، آیه1 .
[8] نحل/سوره16، آیه1 .
[9] نحل/سوره16، آیه1 .
[10] نحل/سوره16، آیه1 .
[11] نحل/سوره16، آیه1 .
[12] نحل/سوره16، آیه1 .
[13] حدید/سوره57، آیه3 .
[14] حدید/سوره57، آیه4 .
[15] فجر/سوره89، آیه22 .
[16] هود/سوره11، آیه76 .
[17] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[18] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[19] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[20] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[21] اعراف/سوره7، آیه184 .
[22] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[23] سبأ/سوره34، آیه9 .
[24] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[25] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[26] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[27] مجادله/سوره58، آیه21 .
[28] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[29] انبیاء/سوره21، آیه44 .
[30] الرعد/سوره13، آیه11 .
[31] فتح/سوره48، آیه7 .
[32] فتح/سوره48، آیه7 .
[33] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ: 199 .
[34] تکویر/سوره81، آیه26 .
[35] انعام/سوره6، آیه134 .
[36] انفال/سوره8، آیه59 .
[37] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ: 199 .
[38] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ: 199 .
[39] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ: 198 .
[40] الرعد/سوره13، آیه11 .
[41] قصص/سوره28، آیه57 .
[42] قصص/سوره28، آیه57 .
[43] اعراف/سوره7، آیه94 .
[44] اعراف/سوره7، آیه95 .
[45] اعراف/سوره7، آیه95 .
[46] بقره/سوره2، آیه219 .
[47] اعراف/سوره7، آیه95 .
[48] اعراف/سوره7، آیه95 .
[49] اعراف/سوره7، آیه95 .
[50] اعراف/سوره7، آیه95 .
[51] یونس/سوره10، آیه21 .
[52] یونس/سوره10، آیه21 .
[53] یونس/سوره10، آیه21 .
[54] یونس/سوره10، آیه21 .
[55] یونس/سوره10، آیه21 .
[56] ـ نهج البلاغه، حكمت: 250 .
[57] الرعد/سوره13، آیه8 .
[58] یونس/سوره10، آیه21 .
[59] یونس/سوره10، آیه21 .
[60] یس/سوره36، آیه82 .
[61] یونس/سوره10، آیه21 .
[62] یونس/سوره10، آیه35 .
[63] یونس/سوره10، آیه35 .
[64] یونس/سوره10، آیه32 .
[65] یونس/سوره10، آیه21 .
[66] یونس/سوره10، آیه21 .
[67] یونس/سوره10، آیه21 .
[68] انفطار/سوره82، آیه10 ـ 12 .
[69] یونس/سوره10، آیه21 .
[70] یونس/سوره10، آیه21 .
[71] بقره/سوره2، آیه20 .
[72] بقره/سوره2، آیه231 .