63/01/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 38
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾(۳۸)
اين آيه اموري را در بر داشت كه بعضي از آن امور بيان شد امر اول اين بود كه ميگفتند رسالت با بشريت سازگار نيست انسان رسول باشد و داراي همسر و فرزند نخواهد بود اينها افراطيها بودند كه ميگفتند رسالت با بشريت سازگار نيست و شبهه اينها و جواب اينها مبسوطاً گذشت و بيان شد كه اين شبهه ناظر به آن نيست كه عدهاي از اهل كتاب در مدينه گفتند اگر او رسول ميبود اين قدر خانواده تشكيل نميداد و مسئله تعدد زوجات را مطرح نميكرد زيرا اين آيه در مكه نازل شد و در مكه حضرت بيش از يك عيال كه او از حضرت هم بزرگتر بود نداشت و اين شبهه كه «(لو كان نبياً لشغله امر النبوة عن أمر النساء» در مكه بود جايي براي طرح نبود بلكه اين شبهه ناظر به آن است كه بشريت با رسالت سازگار نيست امر دوم آن است كه فرمود ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ ميگفتند اگر تو رسولي بايد معجزهاي بياوري و اين براي اين بود كه اين قرآن كريم را به عنوان اعجاز كافي نميدانستند يا ساير معجزاتي كه از حضرت مشاهده ميكردند آنها را كافي نميدانستند پيشنهاد ميدادند كه معجزه جديد بياورد اين هم در همين سوره رعد مكرر گذشت و آيات ديگري هم اين مسئله را تبيين كرد كه اعجاز در اختيار خداست ولاغير انبيا اگر معجزه ميآورند باذنالله است گرچه هيچ پيامبري بدون معجزه مبعوث نميشود اما اعجاز پيشنهادي معجزههايي كه پيشنهاد قوم بر آن است آن معجزات را اگر انبيا بخواهند انجام بدهند بايد بإذنالله باشد و از طرفي هم بسياري از اين معجزههاي پيشنهادي جنبهٴ استهزا و مانند آن داشت نميخواستند واقعاً ايمان بياورند وگرنه جريان معجزه ثمود كه آن ناقه را از دل كوه بيرون آورد كه مبسوطاً گذشت آنها ايمان نياوردند خيلي از انبيا به پيشنهاد امتشان از خداي سبحان مسئلت كردند معجزه آوردند و اينها قبول نكردند كه اين هم يك بهانهاي بيش نبود در همين سوره رعد چند جا اين مسئله مطرح شد يكي آيه هفتم همين سوره رعد بود كه ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾([1] )، اين قرآن را معجزه نميدانستند دنبال معجزه جديد ميگشتند جواب اينكه ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾([2] )، باز در همين سوره رعد اين چنين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ﴾([3] )، كه آيه 31 به بعد است ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي بِل لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً﴾([4] )، كه در شرح اين آيه آيات ديگري هم مطرح شد كه اگر با قرآن همه اين معجزات عملي بشود باز آنها ايمان نميآورند بنابراين اين پيشنهادي كه ميدهند كه پيامبر بايد معجزه بياورد اين را قرآن كريم ميفرمايد اصل اعجاز باذنالله است و رسالت به معناي قدرت غيبي لايتناهي نيست كه بالاستقلال پيامبر بتواند معجزه بياورد و عادت را خرق كند رسالت مجراي فيض خداي سبحان است هر چه خداي سبحان بخواهد از اين راه انجام ميدهد پس ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ كه اذن الهي در آوردن آن آيه نقش دارد چيزي در جهان واقع نميشود مگر باذنالله چون خداي سبحان رب العالمين است اگر او رب است و مدبر است ممكن نيست چيزي در جهان واقع بشود مگر باذن الهي اذن هم غير اجازه است اذن آن رفع مانع قبل است اجازه آن رفع مانع بعد است فعل كه واقعي ميشود اگر بدون مانع باشد ميگويند اين فعل با اذن است اگر با مانع همراه بود مانع بعداً برداشته شد ميگويند اين اجازه است اين كه در فقه در باب فضولي بين اذن و اجازه فرق گذاشتند سرش اين است كه اجازه آن اذن لاحق است براي رفع مانع است اذن آن تجويز سابق است كه براي دفع مانع است با اذن مانعي در كار نيست با اجازه مانع موجود برطرف ميشود اجازه آن اذن لاحق است اذن همان ترخيص سابق هيچ كاري در جهان واقع نميشود مگر باذنخدا نه به اجازه خدا كه اول بدون اذن واقع بشود بعد با اجازه تصحيح بشود اين چنين نيست آن اجازه كه نظير شرط متأخر و امثال ذلك توجيه ميشود آن در مسائل اعتباري راه دارد وگرنه ممكن نيست در مسائل تكويني يكي از اجزاي علل بعد يافت بشود هيچ چيزي در جهان واقع نميشود مگر باذنخدا اذن هم رفع منع است يعني هيچ مانعي در كار نخواهد بود معجزه آوردن انبيا هم اين چنين است ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ اين امر هم مبسوطاً گذشت مخصوصاً جريان معجزاتي كه به عنوان آيات مبصره قرآن كريم ياد ميكند آياتي كه پيشنهاد ميدادند دو قسمت بود يك قسمت به عنوان اصل دليل نبوت و اعجاز يك قسمت به عنوان اينكه به پيامبرشان ميگفتند تو ما را ميترساني تهديد ميكني ميگويي اگر ما ايمان نياوريم گرفتار فلان عذاب خواهيم شد آن عذاب را بياور آن عذاب هم به عنوان يك آيه خواهد بود به عنوان يك معجزه خواهد بود كه رسالت او را تصديق ميكند نظير آنچه در سوره هود بيان شده در سوره هود آيه 31 سوره هود كه سوره يازده است آيه 32 سوره هود اين چنين است كه قوم نوح به حضرت نوح گفتند ﴿قَالُوا يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾([5] )، تو با ما به مجادله برخاستي ما را هم تهديد ميكني كه اگر به تو ايمان نياوريم گرفتار عذاب خواهيم شد ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾([6] )، اگر در دعوايت راستگو هستي آن تهديد را عملي بكن اگر ميگويي بر ما عذاب نازل بشود عذاب بياور بنابراين پيشنهاد معجزه گاهي آن معجزهاي است كه تصديق رسالت به آن بسته است گاهي معجزهاي است پيشنهاد معجزه درباره آن تهديدهايي است كه انبيا ميكردند كه اين را بياور جواب در هر دو حال يكسان است و آن اينكه هرگونه آيت و معجزهاي باذنالله است اين چنين نيست كه اصل آيت و معجزه بهدست رسول خدا باشد بلكه باذنالله است لذا وقتي عيساي مسيح (سلام الله عليه) معجزات خود را تبيين ميكند همه را باذنالله استناد ميدهد كه ﴿أَنِّى أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ﴾([7] )، ﴿وَأُحْيِى الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللهِ﴾([8] )، همه اينها را به اذن الهي استناد ميدهد آن اذن كه يك امر تكويني است موانع را برطرف ميكند و مقتضيات را موجود ميكند باعث تحقق شيء است اذن خدا هم صفت فعل اوست نه نظير انسان كه اجازه ميدهد يعني راضي ميشود يك وصف نفساني باشد كه قبلاً اين وصف نفساني نبود بعداً اين وصف نفساني پيدا شد اذن خداست همان فعل خدا است اگر گفته شد هيچ كاري بدون اذن خدا نيست يعني هيچ كاري بدون ايجاد و آفرينش خدا نيست نه اينكه يك اذنتاي هست يك اذن لفظي هست بعد شخص كه اين اذن را شنيده كار انجام ميدهد اين اذن خدا صفت ذات نيست و صفت فعل است و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع ميكنند نظير امر خدا اين امر خدا هم كلمه نيست لفظ نيست بلكه همان ايجاد و آفرينش است كه از آن ما امر انتزاع ميكنيم اينجا هم همان ايجاد و آفرينش است كه از آن اذن انتزاع ميكنيم قهراً تمام كارها باذنالله خواهد بود جوابي كه نوح (سلام الله عليه) داده است اين است ﴿قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ﴾([9] )، در همان آيه 32 سوره هود در برابر آن پيشنهاد كه ﴿يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾([10] )، حضرت نوح اين چنين جواب فرمود كه ﴿إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ﴾([11] )، خدا بايد او را بياورد مگر به دست من است من اين تهديد را از طرف خدا به شما رساندم و يقين دارم عمل ميكند اما چه زماني عمل ميكند خودش ميداند و عمل هم به دست اوست ﴿قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ﴾([12] )، آن روزي كه و آن لحظهاي كه خداي سبحان بخواهد آن تهديد را عملي كند شما نميتوانيد عاجز كنيد كاري از شما ساخته نيست كه جلوي اجراي اراده حق را بگيريد بنابراين هرگونه آيه و معجزهاي در نظام بخواهد واقع بشود چه از باب انجاز وعدهها و انجام تهديد يا به عنوان اصل تصديق رسالت همه اينها باذنالله است ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ و آنچه كه در سوره هود با آيه سوره رعد خوانده شده مخالفت ندارد زيرا در آيه محل بحث در سوره رعد عمل را به رسول نسبت ميدهد منتها باذن خدا در سوره هود منحصراً به خدا نسبت ميدهد در سوره هود اين چنين فرمود ﴿قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ﴾([13] )، كه منحصراً به خدا نسبت دارد فقط خدا ميتواند انجام بدهد در سوره رعد آيه محل بحث ميفرمايد هيچ رسولي نميتواند آيه بياورد مگر باذنالله كه فعل را به رسول نسبت ميدهد چون اين عامل قريب است و خداي سبحان علت كل هم ميشود فعل را به فاعل قريب نسبت داد هم ميشود به آن علت اصلي نسبت داد لذا فرمود ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ امر سوم در اين آيه آن است كه گرچه هيچ كاري بدون اذن حق نيست اما اين چنين نيست كه بيحساب باشد هر وقت خدا اذن بدهد بلكه ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ براي هر مدت معين و وقت مشخصي يك برنامه ضبط شده است چه زماني بايد اين معجزه واقع بشود در چه شرايطي بايد اين معجزه به وقوع بپيوندد براي او يك كتاب است كتاب يعني ثبت و ضبط آن گاه اين كتاب را دو قسمت ميكنند در آيه بعد يك كتاب محو و اثبات است كه قابل تغيير و تبديل است يك كتاب ثابت است كه از او به ام الكتاب ياد ميكنند كه او محفوظ از تغيير و تبديل است اين كه فرمود: ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ يعني براي هر وقتي يك كتابي است هر چيزي كه وقتي دارد وقتش در آن كتاب الهي تنظيم شده است اين اصل كلي در قرآن است كه هيچ چيزي را خدا نيافريد مگر با قدر معين ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾([14] ) يا ﴿وَكُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾([15] )، اينها جزء اصول كليه نظام است كه چيزي در جهان خلق نميشود مگر با اندازه معين اگر قدر است و اندازه معين است يك سابق و لاحقي دارد تا سابقيها محقق نشدهاند نوبت به او نميرسد و تا او محقق نشود نوبت به بعدي نميرسد زيرا ﴿وَكُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾([16] )، ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾([17] ) آن آيه سوره حجر هم به عنوان يك اصل كلي بيان ميكند كه ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾([18] )، پس هر چيزي اندازهاي دارد اگر هر چيزي اندازهاي دارد تا قبليها كه به منزله علل مقدماند نوبت به او نميرسد و او هم در رديف علل بعديهاست تا آن يافت نشود نوبت به بعدي نميرسد اين اصل كلي آن گاه همين اصل كلي را در موارد گوناگون راجع به ايمان و كفر راجع به مرگ و زندگي راجع به آمدن معجزه و خاتمه بخشيدن به عمر مستكبران و مانند آن در موارد مختلف بر اساس اين اصل كلي آيه نازل ميكند مثلاً در سوره آل عمران راجع به مرگ اين چنين ميفرمايد آيه 145 سوره آل عمران ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾([19] )، هيچ كسي نميميرد مگر باذن الهي اين مرگ كه يك پديدهاي است به علل قبلي استناد دارد تا علل قبلي فراهم نشد مرگ محقق نميشود چه اينكه حيات هم اين چنين است اگر موت و حيات را خدا خلق كرد ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾([20] )، و اگر فرمود ما هر چه را آفريديم با قدر و اندازه آفريديم پس موت و حيات با قدر و اندازه خلق شده است زيرا موت و حيات مخلوق حق است و هرچه مخلوق حق است با قدر و اندازه است پس موت و حيات با قدر و اندازه است اگر فرمود ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ﴾([21] )، پس «الموت و الحياة مخلوقان» اگر فرمود ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾([22] ) يعني «كل مخلوق فله قدر معين» پس «الموت و الحيات لهما قدر معين» اين طور نيست كه حيات هر لحظه واقع بشود موت هر شخصي هر لحظه واقع بشود حسابي در كار نباشد لذا در اين آيه سوره آل عمران ميفرمايد ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾([23] )، و چون خداي سبحان كه اذن ميدهد اذن او همان آفرينش اوست و آفرينش او نظم دارد لذا فرمود ﴿كِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾([24] )، يك تثبيت شدهاي است كه براي او زمان يا أجل و مقدار معيني تنظيم شده است اين طور نيست كه بشود مرگ را جلو برد يا عقب حيات را جلو برد يا عقب همه اين علل در تحقق آن معلول نقش دارند بعضي از مرگهاست كه قابل تغيير و تبديل است آن در لوح محو و اثبات است و تغيير و تبديلش هم با يك نظم خاص است كه اگر آن نظم مثلاً صله رحم صدقه دعا امثال ذلك بود اين طولاني ميشود نبود كوتاه ميشود اين اصل تغييرپذير نيست اين اصل كه سعه و ضيق عمر اشخاص به اين علل ارتباط دارد اين تغييرپذير نيست و هر شخصي كه اين اعمال را انجام داد از عمر طولاني برخوردار است آن اعمال را انجام نداد از عمر كوتاه برخوردار است اين يك اصل كلي است تغيير ناپذير بنابراين اصل موت يك كتاب مؤجّلي دارد كه خداي سبحان با اذنش آن كتاب مؤجل را تنظيم كرده است كتاب يعني ثبت كتب يعني ثبت نه يعني دفتر هر جا تثبيت شد آن كتاب است بر اساس آن اصل كلي در سوره نبأ كه هفتاد و هشتمين سوره است فرمود
سؤال ... جواب: در اينجا فرمود ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ كِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾([25] )، اين نكره در سياق نفي است همه نفوس اين طوراند ولي آن دو تا استدلال آن دو تا مقدمه كه يك استدلال كلي است ميگويد «الموت و الحيات مخلوقان» و هر مخلوقي هم با قدر و قدر مشخص خلق شده است پس موت و حيات با قدر مشخص خلق شدهاند يكي از اين اصول كليه هم در سوره نبأ است آيه 29 از سوره نبأ ﴿وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَاباً﴾([26] )، پس هر چيزي را ما در يك كتاب تنظيم و تثبيت كرديم شماره گذاشتيم براي آن اين چنين نيست كه بشود جاي او را عوض كرد يا ديگري نقش داشته باشد براي هرچيزي اندازه است اگر نظام نظام عليت و معلوليت است چه اينكه فرمود «ابي الله ان يجري الامور الاّ باسبابها» كه در چند روايت اين نظام علي را تصديق فرمود معصوم (سلام الله عليه) اگر نظام نظام علي و معلولي است و تا علت محقق نشد معلول محقق نميشود پس ممكن نيست جيزي بيحساب و گتره در عالم يافت بشود ﴿وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَاباً﴾([27] )، آن گاه درباره اين كتاب كه همه چيز در كتاب هست معجزه آمدن و به حيات يك قوم خاتمه دادن آن هم داراي كتاب است اين چنين نيست كه بيحساب بشود به حيات يك قومي خاتمه داد هر جرياني را كه انبياي الهي خبر ميدهند براي آنها يك قرارگاه مشخصي است در سوره آل عمران آيه 64 به بعد اين چنين آمده ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾([28] )، سوره انعام آيه 64 به بعد سوره انعام كه ششمين سوره است سوره انعام آيه 64 به بعد ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾([29] )، فرمود در برابر اين منكران بگو خداي سبحان ميتواند عذابهاي گوناگوني بر شما مسلط بكند هم ميتواند از بالا عذاب بفرستد به نام صاعقه يا در اثر بارانهاي تند كه به صورت سيل تبديل ميشود او ﴿مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾([30] )، نظير زلزله و مانند آن ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾([31] )، يا نه عذابي مانند صاعقه نباشد يا مانند زلزله نباشد بلكه يك عذابي در درون شما به نام اختلاف القا كند كه شما را به جان هم بيندازد كه بعضيها احتمال دادند اين ترقي از ضعيف به قوي باشد كه سنگينترين عذاب همان عذاب اختلافي است كه بدتر از سيل است و زلزله و صاعقه است كه عذابي كه از بالا ميآيد به نام صاعقه يا از زير پا به نام زلزله يا در بين شما به نام اختلاف ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾([32] )، كه بعضي را گرفتار شدت و خشم بعضي ديگر بكند آن گاه فرمود ﴿ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾([33] )، بعد از اين تهديد ميفرمايد ﴿وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ﴾([34] )، قوم تو سخنت را تكذيب كردند ﴿ وَهُوَ الْحَقُّ﴾([35] )، در حالي كه گفته تو حق است ولي تو به آنها اين مطلب را برسان يك ﴿قُل لَسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ﴾([36] )، من كه بر شما وكيل نيستم كه كار شما به دست من باشد كه من رسول اليكم هستم نه وكيل عليكم كه كار شما به دست من باشد كه من فوراً اينها را بياورم من موكل بر شما نيستم من رسول به طرف شمايم اين يك ﴿قُل لَسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ﴾([37] )، اما آن حوادثي كه گفتيم ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾([38] )، هر خبري يك قرارگاهي دارد يك حسابي دارد چه زماني قرار ميگيرد چه زماني واقع ميشود حسابي دارد بعدا ميفهميد كه واقع ميشود من يقين دارم آنچه را كه خداي سبحان فرمود واقع ميشود اما چه زماني واقع ميشود براي هر گزارشي يك قرارگاهي است ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾([39] )، فعلاً به نام گزارش است و تهديد چه زماني قرار ميگيرد و واقع ميشود جاي خودش مشخص است چون ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ براي هر چيزي يك موقع مقدري است اين تنها مرگ و حيات انسان نيست كه ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ﴾([40] )، اين بيان يك نمونهاي از آن اصل كلي است اگر اصل كلي آن است كه نظام بر اساس عليت و معلوليت است هيچ معلولي بدون علت يافت نميشود يك و هيچ معلولي با تحقق علت تأخير ندارد دو لذا ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ﴾([41] )، اين يك نمونهاي است كه درباره اجل گفته شده والا همه حوادث اين طور است هيچ حادثهاي نيست كه قبل از علتش يافت بشود و هيچ حادثهاي نيست كه با تحقق علت باز تأخير داشته باشد اين چنين نيست اين نظام را خداي سبحان اراده ميكند فرمود ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾([42] )، ما امروز گزارش داديم چه زماني واقع ميشود خدا ميداند ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾([43] )، شما بعد ميفهميد قرارگاه مشخصي دارد اين طور نيست كه هر گزارشي هر وقت واقع بشود و نظمي در جهان نباشد بلكه ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾([44] )، و اين گزارشهايي كه ما داديم يا عذابي به نام سيل و زلزله يا عذابي به نام صاعقه يا عذابي به نام اختلاف داخلي گرفتارتان ميكند و گرفتارش ميشويد اين ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾([45] )، بعداً ميفهميد ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾([46] )، اين بيان قاطع انبياست گاهي به صورت نقل كلام نوح (سلام الله عليه) گاهي به صورت نقل كلام رسول خاتم (صلّي الله عليه وآله وسلم) گاهي هم به عنوان اصل كلي قهراً ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ چون مناسب با جمله قبل هم همين بحث است پس ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ به اين معنا خواهد بود نه ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ آن احتمالي كه مرحوم شيخ (رضوان الله عليه) در تبيان بيان فرمود گرچه نپذيرفت و ديگران هم نقل كردند بعضي پذيرفتند بعضي نپذيرفتند كه اين ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ از باب تقديم و تأخير است يعني «لكل كتاب اجل» براي هركتابي يك مدتي است يعني براي تورات يك مدتي براي انجيل يك مدتي بعد هم نوبت قرآن رسيده است كه يهوديها اعتراض ميكردند كه چرا تورات ما فعلاً مطرح نيست جواب اينكه «لكل كتاب اجل» يعني هر كتاب يك دورهاي دارد اين آيه در مقام بيان آن مطلب نيست تا ما بگوييم از باب تقديم و تأخير است آيه در مقام جواب اينهاست اينها گفتند آيه و معجزه بايد بياوري خداي سبحان دو مطلب فرمود يكي اينكه معجزه به اذن الله است گزاف و گتره نيست به دست هر كس نيست يك و وجود مبارك رسول خدا هم مجراي فيض خالقيت است مطلب دوم اينكه گرچه به دست خداست خدا با نظم كار ميكند چون ﴿إِنَّ رَبِّى عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾([47] )، چه زماني مصلحت است چه زماني بايد آن معجزه واقع بشود كه اگر جلوتر واقع بشود آن اثر را ندارد دنبالتر واقع بشود آن ثمر را ندارد اين را خدا ميداند ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ پس تقديم و تأخيري هم در كار نيست نظير ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾([48] )، هر گزارشي يك وقتي دارد ﴿لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾([49] ).
سؤال ... جواب: معجزه يكي از مقررات اين نظام است اين نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون اعجاز نخواهد بود منتها يك مقرري است كه رابطهٴ آن با ما وراي طبيعت مشهود همه نيست وگرنه اين طور نيست كه معجزه بر خلاف نظام عليت و معلوليت باشد يا از هر راهي بشود نظام را خرق كرد و مانند آن مثل صدقه تأثيري دارد صله رحم تأثيري دارد دعا تأثيري دارد اين طور نيست كه دعا صدقه صله رحم در برابر قضا و قدر الهي باشد اينها جزء جدولهاي قضا و قدرند خداي سبحان اين چنين قضا و قدر فرمود كه با دعا اين كار را بكند با نيايش آن مشكل را بردارد با صله رحم با صدقه آن مشكل را حل كند اين جزء مقررات نظام است نه اينكه نظام يك نهر رواني است ما به وسيله اين دعا يا صدقه يا صله رحم جلويش را ميخواهيم بگيريم اين طور نيست يا معجزه جلوي مقررات نظام را بگيرد نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون معجزه نخواهد بود زيرا هر كسي اين مقام را در سر ميپروراند بايد نشانه ارتباط اين شخص با ماوراي طبيعت به نام معجزه تثبيت بشود اگر وجود رسالت در عالم ضروري است وجود معجزه هم ضروري است بنابراين معجزه جزء جدولهاي نظام علي و معلولي است مثل وجود رسالت اين چنين است منتها اين جدولها بعضي مأنوس اند بعضي نامأنوس اند بعضي كم اند بعضي زياد اند و اگر با يك ديد عميقتر نگاه بكنيم ما غرق معجزه ايم يعني همه كارها جزء آيات الهي است لذا قرآن همه چيز را معجزه ميداند آيه ميداند نشانه ميداند .
سؤال ... جواب: آن هم همين است ديگر قدر الهي اين است اگر كسي پاي ديوار شكسته بنشيند ديوار ميافتد و او آسيب ميبيند و قدر الهي اين است كه اگر كسي پاي ديوار ترك خورده برخيزد محفوظ ميماند اين جزء قضا و قدر الهي است ديگر بنابراين ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾ هم روشن خواهد بود اين آيه كريمه ظاهراً مطلبي ندارد عمدهٴ مطلب مربوط به آيه بعد است كه فرمود ﴿يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾([50] )، كه همه مطالب مربوط به اوست كه اين محو و اثبات يعني چه ام الكتاب چه كتابي است كه مصون از تغيير و تبديل است؟ رابطه ام الكتاب با كتاب محو و اثبات چيست؟ كه بايد مطرح بشود.
« والحمد لله رب العالمين»