63/01/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 37
﴿وَكَذلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيّاً وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم بَعْدَ مَا جَآءَكَ مِنَ العِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ﴾(۳۷)([1] ).
اين آيه كريمه دو مطلب را در بر داشت مطلب اول تعظيم قرآن كريم و اينكه او حكم است و محكم است و حكم است و مانند آن كه اين قول محكم در كسوت لغت عرب تنزل كرد امر دوم آنكه اگر بعد از آمدن وحي كسي تابع اهواء و اميال مخالفين قرار بگيرد هيچ چيزي او را از عذاب خدا حفظ نميكند نه مستقيما از ولايت الهي برخوردار است نه كسي او را از عذاب الهي حفظ ميكند نه ولايت است نه وقايت كه فرق اين دو قبلا بيان شد باز هم اشاره ميشود اما امر اول كه ﴿وَكَذلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيّاً﴾ كه درباره قرآن كريم بود چه اوصافي كه به لسان سلب نقص درباره قرآن ذكر شد و چه اوصافي كه براي اثبات كمال براي قرآن كريم ذكر شد بحثش اجمالاً گذشت و اما امر ثاني فرمود ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم بَعْدَ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ﴾ قرآن كريم وحي را و آنچه مطابق وحي است علم ميداند و هر چه مخالف وحي است يا از او به جاهليت و جهل تعبير ميكند يا از او به هوا تعبير ميكند اگر از وحي به علم و حكم تعبير كرد از مخالف وحي به جاهليت و هوا تعبير ميكند اگر از وحي به حق ياد كرد از مخالف وحي به باطل ياد ميكند فرمود ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم﴾ اگر بعد از آمدن وحي تابع اهوا و اميال ديگران باشي هرگز از ياري خدا برخوردار نيستي اهوا و اميال كثيرند پراكنده و متشتت اند لذا به صورت جمع بيان شد كه فرمود اهوا و اصلش آن است كه كسي هوس خود را بر ديگران تحميل كند آن كسي كه هوا و ميل خود را بر ديگران تحميل كند در آن منطقه اولين بتساز بتفروشي است كه بتكدهاي ساخت و ديگران را به بتهاي آن بتكده دعوت كرد هواي كسي اگر مطاع او بود بتي است كه او ساخت و ديگران را به آن بت فرا ميخواند اصلش را در سوره جاثيه بيان فرمود كه ﴿أفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾([2] )، (آيه 23) سورهٴ جاثيه ﴿ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ﴾([3] )، بعد از اينكه حق براي او روشن شد و عالم شد مع ذلك هوا و ميل خود را تحميل كرد هم به ميل خود عمل كرد هم مردم را به عمل به ميل خود دعوت كرد آن كسي كه كسي كه ميگويد من هر چه دلم بخواهد ميكنم هرچه كه دوست داشته باشم ميكنم يعني اله خود را همان هواي خود قرار داد و آن كس كه ميگويد هر چه حق باشد من از آن اطاعت ميكنم اين الله را اله قرار داد اصل بتپرستي از هواپرستي نشأت ميگيرد آن كس كه هواي خود را اله قرار داد ديگران را هم به اين اله دروغين دعوت ميكند ميشود بتپرستي لذا در نوع موارد در برابر وحي سخن از هوا است و كساني كه در برابر وحي ايستادگي ميكنند قرآن كريم ميفرمايد اينها تابع اهوا و اميالاند چه اينكه از همين هوا در برابر وحي و حُكم الهي به جاهليت تعبير شده است در سوره مائده سخن از جاهليت آنچه كه در برابر وحي است خواهد بود آيه پنجاه سوره مائده اين است ﴿أفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾([4] )، يعني حكم بيش از دو تا نيست يا حكم الهي است يا اگر حكم الهي نشد جاهليت است ولو با هر نام اين طور نيست كه بعضي از احكامي كه در مقابل حكم الهاند جاهليت باشند بعضي جاهليت نباشند هر چه كه در برابر حكم اله شد جاهليت است خواه جاهليت كهن خواه جاهليت تازه خواه جاهليت اولا خواه جاهليت ما ليس باولي فرمود ﴿أفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾([5] )، آن قومي كه اهل يقيناند جز حكم الهي حكمي را نميپذيرند پس هر چه حكم اله نشد ميشود جاهليت خواه جاهليت اين قرن باشد خواه جاهليت قرون گذشته باشد منتها جاهليتها اشكالشان فرق ميكند و در آيه سوره رعد كه محل بحث بود فرمود ﴿وَكَذلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيّاً﴾ آن حُكم را كه حكم الهي است اگر كسي نپذيرفت گرفتار جاهليت شده است پس يا جاهليت است يا هواپرستي كه تعبير دو تاست و مطلب يكي آن گاه چيزي كه در اين آيه محل بحث مهم است اين است كه مرحوم امين الاسلام طبرسي و ديگران بعضي ديگر فرمودند اينكه خداي سبحان به رسولش فرمود ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم بَعْدَ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾ اگر تو تابع اهواي آنها باشي از ولايت خدا محرومي از باب «إياك أعنى وأسمعى يا جارة»([6] )، خطاب به حضرت است ولي تهديد متوجه امت است اين را مرحوم امين الاسلام در مجمع فرمود سيد الاستاد (رضوان الله عليه) ميفرمايند نه اين تهديد متوجه خود حضرت است يعني از باب «إياك أعني»([7] )، نيست تهديد متوجه خود حضرت است خداي سبحان ميفرمايد تو اگر اين كار را كني تبعيت بكني از ولايت و نصرت الهي محرومي همان معنايي را كه مرحوم امين الاسلام طبرسي در مجمع فرمود كه خطاب از باب «إياك أعني» است لفظ خطاب متوجه حضرت است ولي معنا متوجه امت است سيد الاستاد (رضوان الله عليه) در تفسير سوره بقره ذيل اين آيه (آيه120) سوره بقره كه فرمود ﴿قُلْ إِنَّ هُدَي اللهِ هُوَ الْهُدَي وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ﴾([8] )، در آنجا فرمود تهديد متوجه حضرت است به حسب ظاهر ولي معنايش متوجه امت است يعني از باب «إياك أعنى وأسمعي يا جارة»([9] )، است خوب چطور يك جا خطاب متوجه به حضرت است و معنا متوجه به امت يك جا لفظ و معنا هر دو متوجه به حضرت است پيشنهادي كه اهل كتاب يا منكرين ميدادند دو قسمت بود يك قسمت اين بود كه شما عملا از ما اطاعت كنيد روش ما را داشته باشيد اينكه ميگفتند عملا روش ما را داشته باشيد اينكار معلوم ميشود كه به مردم ميگفتند چون حضرت تابع عملي آنها نبود كه عمل كند به روش آنها لذا اين نهي متوجه امت ميشود اين تهديد متوجه امت ميشود ولي اگر پيشنهاد آنها پيشنهادي بود كه فقط به دست حضرت بر ميآمد نه به دست امت مثل اينكه پيشنهاد ميدادند تو آيه ديگر به جاي اين آيه نازل كن بياور قرآني ديگر بياور حكمي ديگر بياور اين را عوض كن قرآن ديگر بياور اين حكم را تغيير بده حكم ديگر بياور اينجا ديگر سخن از «إياك أعنى»([10] )، نيست خطاب متوجه به خود حضرت است لفظاً و معنا زيرا آن تبعيت به معناي انجام خواستههاي آنها جز از حضرت از احدي برنميآمد يعني آنها هم به حضرت پيشنهاد ميدادند و لاغير يعني به حضرت ميگفتند كه نظير مشركين كه اين قانون را عوض كن ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾([11] )، حضرت ميفرمود ﴿مَايَكُونُ لِى أَنْ أبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَىَّ﴾([12] )، به حضرت ميگفتند يك آيهاي بياور نازل كن كه مرام ما را تصديق كند اين پيشنهاد را به خود حضرت ميدادند قرآن ديگر بياور حكم تازهاي بياور كه با مرام ما بسازد اين را كه با امت پيشنهاد نميدادند اين را به حضرت پيشنهاد ميدادند اين است كه در بعضي از موارد سيد الاستاد (رضوان الله عليه) ميفرمايد خطاب ظاهريش متوجه به حضرت است معنا متوجه به امت است يك جا نظير آيه محل بحث سوره رعد ميفرمايد خطاب مستقيماً متوجه به خود حضرت است تهديد متوجه به خود حضرت است نه از باب «إياك أعنى»([13] )، كه متوجه امت باشد زيرا آنها به امت نميگفتند يك آيه ديگر حكم ديگر مانند آن نازل كن به حضرت ميگفتند اين مرام را تغيير بده مرام ديگر بياور اين حكم را عوض كن حكم ديگر بياور هم اهل كتاب يك طرح تازهاي داشتند هم مشركين و ثنيين حجاز طرح تازه و احياناً طرح مشترك داشتند آنجا كه سخن از تبعيت عملي است امت مورد تهديد است چون حضرت هرگز عملاً تابع آنها نبود آنجا كه سخن از تغيير برنامه و ماده قانون و امثال ذلك است حضرت متوجّه اليه تهديد است و خطاب تهديدي مستقيماً متوجه حضرت است كه مبادا اين كار را بكني كه اگر اين كار را كردي از ولايت و نصرت و عنايت الهي محرومي و لا يُقال كه حضرت معصوم است نيازي به اين تهديد ندارد اگر حضرت معصوم است عصمت حضرت با همين فيوضات تأمين است و الا حضرت كه ذاتاً معصوم نيست حضرت به وسيله امدادهاي غيبي لحظه به لحظه معصوم است پشت سر هم آيه نازل ميشود وحي ميآيد تأييد ميشود او معصوم است آن موجودي كه ذاتاً معصوم باشد و نياز به مبدأ ديگر نداشته باشد هو الله سبحانه تعالي و لاغير اگر حضرت معصوم است به عصمت الهي معصوم است همين امر و نهي همين وحي همين تأييد و همين تسديد عاصم حضرت است حضرت ميشود معصوم هر لحظه خداي سبحان از باب ﴿وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾([14] )، او را تأييد ميكند اين ميشود معصوم بنابراين اگر تبعيت در پذيرش پيشنهاد آنها راجع به تغيير ماده قانوني باشد تهديد متوجه خود حضرت است و اگر تبعيت در روش عملي باشد تهديد متوجه امت است اين است كه در ذيل آيه محل بحث سوره رعد سيد الاستاد (رضوان الله عليه) ميفرمايد اينجا خطاب متوجه حضرت است تهديد هم متوجه حضرت در سوره بقره خطاب متوجه حضرت است و تهديد متوجه امت اگر مفاد آن آيه سوره بقره با مفاد آيه سوره رعد يكي باشد آن گاه يك اشكالي است بر سيدنا الاستاد كه چرا تفكيك كردي ولي تفكيك جا دارد يعني اگر يك مفسري در بعضي از جاها بگويد خطاب متوجه حضرت است ولي تهديد مربوط به امت در جاي ديگر بگويد خطاب بلفظه و معنا متوجه به حضرت است نكته فرق اين است اما اينكه آيا منكرين پيشنهاد تغيير قانون تغيير وحي ميدادند يا نه در سوره يونس فرمود عدهاي از كفار اين پيشنهاد را ميدادند در سوره يونس آيه پانزدهم اين است ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ﴾([15] )، وقتي آيات روشن الهي براي اينها تلاوت بشود ﴿قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أوْ بَدِّلْهُ﴾([16] )، آنهايي كه منكر قيامتاند و اميد بازگشت به خدا را ندارند ميگويند يا قرآني ديگر بياور كه كل اين اساس عوض بشود يا اگر همين قرآن را حفظ ميكني اين مواضع حساسش را كه مورد اختلاف يهوديت با اسلام است عوض بكن يا از ريشه عوض بكن يا همين را اگر حفظ كردي و حفظ ميكني آن موارد اختلاف ما و خودتان را تغيير بدهيد به روش ما در بياوريد يعني يك قرآني بياور كه مطابق باشد با تورات تحريف شده اين اگر اهل كتاب با منكرين در اين پيشنهاد هماهنگ بودند و اما ظاهر آيه اين است كه كفار اين پيشنهاد را ميدادند يعني وثنيين ﴿قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا﴾([17] )، يا از اصل عوض كن يا بعضي از موادش را تغيير بده ﴿أوْ بَدِّلْهُ﴾([18] )، ﴿قُل مَايَكُونُ لِى أَنْ أبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِى﴾([19] )، مگر اين قرآن كتابي است كه من تنظيم كرده باشم كتابي است كه من تأليف كرده باشم كه عوض كنم من تابعم در گرفتن و رساندن ولاغير ﴿قُل مَايَكُونُ لِى أَنْ أبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَىَّ﴾([20] )، من فقط پيرو وحيم ولاغير ﴿إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾([21] )، معلوم ميشود تهديد الهي شامل حضرت هم خواهد بود فرمود من اگر اين روش را عوض كنم قرآن ديگر معاذالله بياورم يا اين مواد را عوض كنم ﴿إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾([22] )، اين معلوم ميشود كه بعضي از تكاليف مخصوص حضرت است يعني به ديگران پيشنهاد نميدادند كه يا قرآني غير از اين بياور يا مواد اختلافي اين قرآن را عوض كن و در آيه محل بحث در سوره رعد چون قبلش اين بود ﴿وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ﴾([23] )، و در بين احزاب هم اهل كتاب حضور داشت هم مشركين حضور داشتند احياناً آنها پيشنهاد تغيير قانون يا تبديل بعضي از مواد قانوني قرآن كريم را مطرح ميكردند اين است كه خداي سبحان به رسولش ميفرمايد اگر پيشنهاد اينها را بپذيري تبعيت كني چون بعد از روشن شدن حق است ديگر در امان خدا نيستي اگر در سوره نساء وعده داد فرمود هرگز به تو آسيبي نميرسانم اگر در سوره مائده هم وعده داد فرمود ﴿وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾([24] )، اگر در اين موارد حساس عصمت حضرت را تأمين ميكرد گاهي ميفرمود ﴿وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾([25] )، كما في سورة مائدة گاهي ميفرمود ﴿وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾([26] )، كما في سورة النساء اين در صورتي است كه حضرت همين مسير را حفظ كند و لاغير يعني در صراط مستقيم باشد و لاغير يعني ﴿يس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾([27] )، مادامي كه ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾([28] ) است هم آيه سوره مائده نازل ميشود ﴿وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾([29] )، هم آيه سوره نساء نازل ميشود كه ﴿وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾([30] )، هيچ كاري نميتوانند بكنند هم آيه سوره انفال و توبه نازل ميشود كه آنها تلاش و كوشش ميكنند يا بازداشتت كنند يا اعدامت كنند يا تبعيد ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ﴾([31] )، اينها توطئه ميكنند يا توبيخت كنند بازداشتت كنند همانجا بماني يا از بينت ببرند يا ﴿ يُخْرِجُوكَ﴾([32] )، تبعيدت كنند و بدان نسبت به هيچ يك از اينها موفق نميشوند اگر اين وعدههاي پيروزي لحظه به لحظه به صورتهاي گوناگون چه در سوره مائده چه در سوره نساء چه در سوره توبه و امثال آمده براي اينكه حضرت ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾([33] ) است اين وعدهها براي كسي است كه ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾([34] ) باشد و اگر كسي از اين صراط مستقيم فاصله گرفت ميشود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾([35] )، يعني بعد از روشن شدن آن گاه هلاك ميشود لذا فرمود وقتي كه از اين صراط فاصله گرفتي نه تحت ولايت حقي كه مستقيماً ما ولي تو باشيم حفظت بكنيم نه از وقايت برخورداري كه اگر ما خواستيم تو را بگيريم ديگري حفظت كند فرق ولايت و وقايت اين است كه اگر خدا ولي باشد مستقيماً خدا حافظ است ولايت آن است كه آن مبدأ ولايت همه شئون مولّي عليه را تدبير كند و اداره كند نصرت و وقايت آن است كه خود آن شخص بعضي از كارها را به عهده ميگيرد ديگري كمك اوست دستيار اوست ولي غير از ناصر است اين كودك مادامي كه مهجور است تحت ولايت پدر است همه شئون او را پدر اداره ميكند وقتي بالغ شد بعضي از كارها را خود به عهده ميگيرد بعضي از كارهاي ديگر را پدر كمكش ميكند نصرت در جايي است كه خود شخص بعضي از كارها را به عهده بگيرد تتميمش را ديگري به عهده بگيرد تا بشود نصرت لذا در سوره بقره فرمود اگر اين كار را كردي همان آيه 120 سوره بقره اين بود فرمود اگر اين كار را كردي ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ﴾([36] )، نه خدا ولي تو است نه ناصر نه ولي تو است كه همه شئون تو را اداره كند نه ناصر تو است كه برخي از شئون را خودت و بعضي از شئون را خداي سبحان اداره كند نه نصرت است نه ولايت اينجا هم فرمود نه ولايت است و نه وقايت چرا چون كسي كه حق براي او روشن شد از آن به بعد بخواهد بيراهه برود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾([37] )، وقتي كه روشن شد احدي يار و ياور او نيست لذا فرمود ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ﴾([38] )، بنابراين پس اين پيشنهاد مطرح بود در بين كفار اين مطرح بود كه بعضي از اين مواد قانوني قرآن كريم را عوض كن يهوديها درباره اصل مبدأ و مانند آن شايد پيشنهاد نميدادند درباره قبله پيشنهاد ميدادند كه قبله را عوض كن بعضي از اموري مانند اين را پيشنهاد ميدادند كه عوض بكن در همان آيه سوره بقره كه فرمود هرگز يهودي از تو راضي نخواهند شد ﴿وَلَنْ تَرْضَي عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَي حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾([39] )، چه اينكه ميشود مسيحيها هم از تو راضي نخواهند شد مگر اينكه ملت آنها را به رسميت بشناسي ﴿قُلْ إِنَّ هُدَي اللهِ هُوَ الْهُدَي﴾([40] )، اول حصر كرد فرمود تنها هدايت هدايت الهي است ولاغير اگر حصر شد ﴿قُلْ إِنَّ هُدَي اللهِ هُوَ الْهُدَي﴾([41] )، بقيه ميشود اهواي باطله ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم﴾([42] )، بنابراين پيشنهاد آنها تنها در اطاعت عملي نيست در تغيير مواضع قانوني هم هست اگر در تغيير مواضع قانوني هم پيشنهاد ميدهند اين پيشنهاد جز به حضرت نيست چون به امت كه نميگويند ماده قانون را عوض كن قهراً تهديد هم متوجه خود رسول الله خواهد بود كه ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ﴾([43] )، اگر تبعيت كني پيشنهاد آنها را در تغيير قانون الهي معاذالله بپذيري هيچ كسي تو را حفظ نميكند زيرا تو الآن در يك موطني هستي كه حرفت مقبول است ممكن است خيليها در عالم تنبّي داشته باشند و داعيه نبوت داشته باشند ما آنها را رها كرده باشيم تا كم كم بيفتند اما تو الآن به جايي رسيدي كه سخنت به عنوان وحي مقبول است اگر كمترين افترا به ما ببندي ما شديدترين مجازات را درباره تو اعمال ميكنيم كه احدي حافظ تو نيست ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ﴾([44] )، فقط درباره حضرت است در سوره حاقه وقتي فرمود اگر رسول خدا معاذالله برما افترا ببندد سوره حاقه آيه 44 به بعد فرمود ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾([45] )، او اگر الآن كه به جايي رسيد سخنش مقبول است كمترين افترا به ما ببندد شديدترين مجازات را دربارهٴ او روا ميداريم قدرتش را ميگيريم دستش را ميگيريم رگ حياتش را قطع ميكنيم احدي هم نميتواند حاجز و مانع باشد كه او مورد كيفر سخت ما قرار نگيرد در جلسه درس از مرحوم علامه (رضوان الله عليه) سؤال كردند كه اگر خدا دربارهٴ دينش اين قدر مصرّانه حمايت ميكند پس چطور مسئله بهائيت ننگين اين طور رايج شد و خدا چند لحظهاي مهلت داد بعد گرفت فرمود خداي سبحان به كسي كه ادعاي دروغين دارد و حرف او را جز سفله از مردم كسي قبول نميكند اين تهديد را نكرد نسبت به كسي كه به مقام نبوت رسيد و حرف او به عنوان وحي سماوي در دلها نفوذ ميكند وجيه المله است اگر او بخواهد چيزي را بياورد به عنوان دين در دلها جا ميافتد او بر خلاف يك ديوانه جاهلي است كه آمده تنبي كرده داعيه نبوت داشت و در كسي هم اثر نكرد حتي آنهايي هم كه به دنبالش راه افتاده بودند فهميدند يك بازي سياسي است اين برخلاف آن است كه يك كسي نبي باشد معجزه بياورد شق القمر داشته باشد مرده را زنده بكند درخت را از جا بكند بعد معاذ الله يك كلمهاي را بخواهد كم و زياد بكند چون همه اين انبيا و اوليا براي صيانت آن وحي است ما به يك چنين كسي كه وجيه المله شد به او معجزه داديم آيات الهي را به دست او احيا كرديم اجرا كرديم حرف او به عنوان وحي در دل محققين اثر گذاشته فضلاً از ديگران اگر از اين به بعد او بخواهد كمترين افترايي به ما ببندد همان معجزات را دربارهٴ خود او آن چنان پياده ميكنيم كه احدي نتواند او را از دست عذاب ما برهاند لذا اين شدت را درباره احدي در قرآن كريم نفرمود هيچ گناهي را اين طور خداي سبحان تهديد نكرد رگ حيات را قطع ميكنم قدرتش را ميگيرم احدي نميتواند حاجز و حائل باشد اين فقط در اين مسئله است مسائل فرعي را خداي سبحان چند صباحي مهلت ميدهد تا مسئلهاش را حل كنند اما اگر يك كسي سخن او به عنوان سخن دين در دلها جا ميكند هرگز خداي سبحان مهلت نميدهد كه او با دين خداي سبحان اين چنين رفتار بكند فرمود ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ﴾([46] )، كمترين تهمت بخواهد به وحي ببندد معاذالله ﴿لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾([47] )، اين در جواب آن سؤال بود پس پيشنهاد اينكه بعضي از مواد قانوني را عوض بكند از كفار بود و اين اهل كتاب يا پيشنهاد مستقل در اين زمينه داشتند يا جزء همان احزاب سياسي بودند كه مشتركاً يك پيشنهادي را مطرح ميكردند آن گاه خداي سبحان چندين بار فرمود بگو من از وحي اطاعت ميكنم ولاغير در سوره مائده آيه 48 اين است كه ﴿تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الحَقِّ﴾([48] )، به دنبال اهواي آنها نرو ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾([49] )، در آيه 49 فرمود ﴿وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ﴾([50] )، اين نشان ميدهد كه بيان سيد الاستاد در آيه سوره رعد اولا بهثواب است تا بيان مرحوم امين الاسلام در مجمع براي اينكه اين آيه ميفرمايد كه مواظب باش در تو اثر نكنند و بعضي از وحيها را تغيير ندهند و كم و زياد نكنند آيه 49 سوره مائده اين است ﴿وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ﴾([51] )، مبادا فتنه كنند بشورانند توطئه كنند بعضي از احكام را كم و بيش عوض كنند ﴿وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ﴾([52] )، آنجا كه مطلق تبعيت نهي شده است هم احتمال ميدهد به اينكه از باب «إياك أعنى» باشد كه ظاهر خطاب به حضرت باطنش متوجه امت باشد و هم نه متوجه خود حضرت باشد لفظاً و معناً و اما آنجا كه مستقيماً درباره تغيير وحي است خطاب به امت معنا ندارد براي اينكه به امت كه پيشنهاد نميدادند يك قرآن ديگر بياور به امت كه پيشنهاد نميدادند اين مواد قانوني را عوض كن تا خداي سبحان به امت تهديد كند بگويد اگر چنان كرديد همچنان ميكنيم اين معنا در سوره انعام هم آمده آيه 56 سوره انعام به اين صورت است ﴿قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أنْ أعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ قُل لاَأَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ﴾([53] )، فرمود من نهي شدهام آنچه را كه شما عبادت ميكنيد عبادت كنم چون آنها پيشنهاد دادند كه بياييد ما صلح كنيم يك سالي ما خداي تو را عبادت ميكنيم سال بعد تو بتهاي ما را عبادت كن بعد ما خداي تو را عبادت ميكنيم بعد تو خدايان ما را عبادت بكن نوبت ميگذاريم اين بود كه سوره مباركهٴ جحد نازل شده ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾([54] )، ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾([55] )، عدهاي مانده بودند كه سر اين تكرار چيست براي خود يك توجيهاتي ذكر ميكردند تا اينكه يكي از شاگردان امام صادق از عراق به حجاز رفت و مشرف شد و عرض كرد يابن رسول الله سر اين تكرار چيست كه گاهي ﴿لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾([56] )، فرمود سر تكرار اين است كه برابر پيشنهاد آنها نهي و نفي نازل شده آنها گفتند يك قدر تو بپرست بعد ما ميپرستيم بعد تو بپرست بعد ما ميپرستيم همين پيشنهاد چهار ضلعي را قرآن نهي كرده آنها يك پيشنهاد چهار ضلعي دادند يعني چهار نوبتي يك نوبت تو عبادت كن آله ما را بعد ما عبادت ميكنيم يك نوبت تو عبادت بكن بعد ما تعبيرشان اين بود وحي هم همين را نفي كرده وقتي اين معنا را اين شخص از حضور امام ششم (سلام الله عليه) آموخت و آورد در كوفه به آن مرد گفت فرمود اين مطلبي نيست كه تو خودت فهميده باشي «هذا مما نقلته من الحجاز» اين را از آن خاندان آوردي خلاصه.
«والحمد لله رب العالمين»