درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

63/01/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 36

 

﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآبِ﴾(۳۶) ([1] )

 

مباحثي كه در اين آيه كريمه بود در سه قسمت خلاصه مي‌شد قسمت اول اين بود كه محققين از اهل كتاب با آمدن قرآن كريم خوشحال مي‌شدند و با اشتياق اسلام را مي‌پذيرفتند قسمت دوم اينكه بعضي از احزاب خواه از اهل كتاب خواه از مشركين بعضي از رهآورد وحي را انكار مي‌كردند قسمت سوم خلاصه رسالت رسول اكرم است (عليه آلاف التحية والثناء) به اين قسمت سوم رسيدم كه فرمود ﴿قُلْ إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآب﴾ يعني تنها مأموريتم عبادت خداست عبادت خدا هم تنها در مسائل عبادي در مقابل معاملات و امثال ذلك خلاصه نمي‌شود عبادت يعني اطاعت پيروي دستور خداي سبحان در تمام شئون بايد انسان مطيع الله باشد هيچ برنامه‌اي چه در مسائل عبادي چه در مسائل معاملات و امثال ذلك بدون اذن اله انجام ندهد اين معناي عبادت حق است و اين معنا را بر سوره انعام به اين صورت تبيين فرمود وقتي خلاصه سيره ابراهيم خليل (سلام الله عليه) را بيان مي‌كند در سوره انعام به رسول اكرم چنين مي‌فرمايد (آيه 162) سوره انعام ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([2] )، بگو نماز من و ديگر عبادتهاي من و زندگي من و مرگ من براي خداست يعني يك انسان موحد همه شئونش براي خدا خواهد بود اگر زندگي من براي خداست پس هيچ عملي از اعمال حياتي چه مربوط به فرد چه مربوط به جمع از يك موحد صادر نمي‌شود مگر لله عملي لله است كه به دستور الله باشد اگر عمل به دستور الله نباشد كه لله نخواهد شد اگر زندگي براي خداست پس هيچ عملي از موحد صادر نمي‌شود الا لله اين مي‌شود توحيد خالص و مرگ هم براي خدا باشد طوري انسان بميرد كه خدا به آن مرگ راضي باشد اينكه در ادعيه از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم مي‌گوييم «الّلهم أحينـى حياة محمد (صلّي الله عليه وآله) وذريته، وأمتنـى مماتهم»([3] )، يعني سيره زندگي من و مرگ من به همان روش باشد اگر مصالحتت اين بود كه در ميدان جنگ شهيد بشوم آن توفيق را به من بده و اگر مصلحت بود در وضع ديگر بميرم آن توفيق را به من بده كه مرگ من هم براي تو باشد چون مرگ به اين معنا نيست كه زندگي تمام مي‌شود مرگ يعني ورود به دالان حيات جديد اين انتقال هم به دستور تو و براي رضاي تو باشد لذا اگر كسي به دستور الهي هر چه وظيفه او بود انجام داد اين در حكم شهيد است پس مرگ هم مرگ يك موحد هم براي خداست و زندگي او هم براي خداست اگر مرگ براي خداست قطعاً به دستور او هم خواهد بود وحيات هم به دستور او خواهد بود چون «كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون»([4] )، هر طوري كه انسان زندگي مي‌كند همان طور مي‌ميرد وهرطوري كه مرد همان طور مبعوث مي‌شود بنابراين چيزي براي انسان نمي‌ماند كه در آن امر براي رضاي خدا نباشد اگر در آيه محل بحث در سوره رعد فرمود ﴿قُلْ إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ ‌اين معنا را در سوره انعام باز كرد فرمود ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([5] )، آن گاه چيزي براي يك موحد نمي‌ماند كه بگويد در اين امر مختارم به نظر خودم عمل مي‌كنم در آن امر كه مربوط به دين نيست به دستور ديگري عمل مي‌كنم چيزي نمي‌ماند كه دين در آن دستور نداده باشد خواه ساكت بودن خواه گفتن خواه ديدن خواه چشم فروبستن در بيانان حضرت امير (عليه السلام) هست هر نگاهي كه در آن عبرت نباشد لغو است هر سكوتي كه در آن فكرت نباشد بيهوده است و مانند آن حتي سكوت ما و حتي نگاه ما همه و همه بايد حساب شده باشد اگر اين چنين است حيات آدم براي خدا خواهد بود اين شخص دائما در ياد حق است ﴿إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([6] )، اين طور نيست كه تنها مناسك حج يا ديگر نسك براي خدا باشد اما غذا خوردن و خوابيدن براي خدا نباشد اگر غذاخوردن و خوابيدن لازم نبود كه براي خدا باشد و جزء دستورات ديني نبود اين همه احكام براي غذاخوردن و خوابيدن كه جزء سنن و آداب است صادر نمي‌شد چقدر آدم بخوابد چطور آدم بخوابد هنگام خواب چه دعا بخواند بعد از خواب چه دعا بخواند كه رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلم) هر وقت از خواب بر مي‌خواست دو ركعت نماز مي‌خواند سجده شكر به جا مي‌آورد و مستحب است وقتي انسان از خواب بر مي‌خيزد بگويد خدا را شكر «الحمد لله الذى أحيانى بعد ما اماتنى»([7] )، هيچ برنامه‌اي نيست كه همراه وظايف عادي ما نباشد و هيچ حركتي هم از انسان نيست مگر اينكه همراه با برنامه است اين مي‌تواند بگويد ﴿إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([8] )، همه زندگي من براي خداست اين مي‌شود موحد خالص ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ٭ لا شَرِيكَ لَهُ وِبِذلِكَ أمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾([9] )، تصريح به نفي شرك است فرمود من مأمور اين كارم به اين مأموريت يافتم ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ هستم اين اول المسلمين همان طوري كه در بحث قبل به عرض رسيد اشاره به اوليت رتبي است چون در ذيل آيه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾([10] )، آمده است اول كسي كه گفت بلي وجود مبارك حضرت بود بنابراين او مي‌شود اول المسلمين يعني خداي سبحان كه فرمود ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾([11] )، اول كسي كه گفت بلي رسول الله بود چون اول صادر اوست اول فيض او است و او هم در بين جميع انبيا و اوليا اول من قال بلي است مي‌شود اول المسلمين ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾([12] )، قهرا ﴿إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ﴾‌ هم اعتقاد را تثبيت مي‌كند و هم توحيد عملي را تنها اعتقاد نيست توحيد عملي هم هست ﴿وَلاَ أشْرِكَ بِهِهمان طوري كه قبلاً گذشت تصريح به نفي شرك است به لسان نفي بر خلاف آيه سوره زمر كه به لسان اثبات بيان كرد كه ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَن أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ﴾([13] )، ديگر نفرمود و لا اشرك فرمود مخلصاً اما در اينجا ﴿وَلاَ أشْرِكَ بِهِفرمود كه متعلق هم يدل علي العموم يعني (لا أشرك به شيئاً) نه لا اشرك به احداً كه اشخاص را نفي بكند اشيا را سلب نكند نه (لا اشرك به شيئاً) هم حصر متعلق يدل علي العموم هم آيه سوره نور كه ديروز بحث شده كه خداي سبحان مؤمنين راستين را كه مي‌ستايد مي‌فرمايد ﴿لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً﴾([14] )، كه اين نكره در سياق نفي مفيد عموم است، شىء را شريك قرار نمي‌دهند چه خودشان چه ديگري چه ذي‌روح چه غير ذي‌روح ﴿لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً﴾([15] ).

 

سؤال ... جواب: نه واحد غير از احد است واحد ممكن است على البدلية دلالت كند اما احدا نفي جنس را شامل مي‌شود ديگر و لو علي البدلية لا احد غير از لا واحد است لااحد في الدار غير از لاواحد في الدار است بنابراين اين ﴿وَلاَ أشْرِكَ بِهِ هم به آن دليل حصر متعلق هم به شهادت آيه سوره نور دلالت بر نفي جنس مي‌كند احدي را و چيزي را شريك خداي سبحان قرار ندهد.

 

سؤال ... جواب: آن در سوره مباركه جحد در اوايل در مكه نازل شد فرمود وقتي كه نمي‌پذيريد شما دينتان را داشته باشيد من هم دينم را داشته باشم شما حرفم را قبول نمي‌كنيد من هم كه حرف شما را نمي‌پذيرم بعد وقتي اسلام تقويت شد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾([16] )، ‌آمده كه فرمود يا اسلام يا جنگ در اوايل فرمود شما دينتان را داشته باشيد من دينم را داشته باشم نه شما حرفم را مي‌پذيريد نه من حرف شما را صحيح مي‌دانم ﴿وَلاَ أشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآب﴾([17] )، نه تنها من در اعتقاد موحدم ونه تنها در عمل موحدم بلكه مردم را به توحيد اعتقادي و عملي هم دعوت مي‌كنم كه اين ناظر رسالت است اول توحيد دوم رسالت سوم معاد ﴿قُلْ إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أشْرِكَ بِهِ اين راجع به توحيد اعتقادا و عملاً ﴿إِلَيْهِ أدْعُوا اين راجع به رسالت چون كار رسول دعوت الي الله است اين هم تقديم جار و مجرور بر فعل مفيد حصر است ﴿إِلَيْهِ أدْعُوا لا الي غيره) فقط به طرف خدا دعوت مي‌كنم پس رسالتش هم دعوت توحيدي است و لاغير ﴿إِلَيْهِ أدْعُوا نه ادعوا اليه اينجا حصر را مي‌رساند در جاي ديگر هم مي‌فرمايد اين دعوت هم تنها براي من نيست همراهان من هم مردم را به الله دعوت مي‌كنند و حساب شده دعوت مي‌كنيم علي بصيره دعوت مي‌كنيم پس ﴿إِلَيْهِ أدْعُوا ‌راجع به رسالت ﴿وَإِلَيْهِ مَآب﴾ يعني مئابي راجع به معاد اين است كه نوع بزرگان مي‌فرمايند اين جمله كوتاه آن چنان نظام اعجاز آميز دارد كه همه حقايق و معارف را اين يك خط جمع كرده توحيد را رسالت را و معاد را ﴿قُلْ إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أشْرِكَ بِهِتوحيد اعتقادي وعملي ﴿إِلَيْهِ أدْعُواوظيفه رسالت و وحي و نبوت ﴿وَإِلَيْهِ مَآب﴾ مسئله معاد و قيامت اينكه فرمود ﴿إِلَيْهِ أدْعُواوقتي حصر را تثبيت فرمود در سوره يوسف اين وظيفه را به عهده همراهان حضرت هم گذاشت (آيه 108) سوره يوسف اين چنين است ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلى﴾([18] )، قل هذه سبيلي اين راه من است ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى﴾([19] )، من به الله دعوت مي‌كنم علي بصيره يعني با برهان دعوتي كه با دليل همراه است دعوت علي بصيره است دعوت اگر با برهان همراه نباشد علي بصيره نيست ولي اگر با برهان همراه باشد علي بصيرة است پس ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾([20] )، تنها من دعوت مي‌كنم يا همراهان من هم موظف‌اند مثل من داعي الي الله باشند ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى﴾([21] )، فرمود پيروان خودش را هم حضرت معرفي فرمود پس اينكه من و پيروانم مردم را به الله دعوت مي‌كنيم يعني پيرو من كسي است كه مردم را به الله دعوت مي‌كند و اگر كسي بگويد من پيرو حضرت هستم و داعي الي الله نباشد پيرو حضرت نيست ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى﴾([22] )، پس پيروان حضرت هم بايد الي الله دعوت كنند هم علي بصيره دعوت كنند هم بايد بصير باشند تا درست ببينند هم علي بصيره دعوت بكنند پس دعوت مي‌شود دعوت مستدل فرمود پيروان من اين چنين اند كه روي بينايي مردم را به الله دعوت مي‌كنند خدا را مي‌شناسند و مردم را خدا شناس مي‌كنند ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى﴾([23] ).

 

سؤال ... جواب: اين چگونه دعوت مي‌كند مردم را؟ به اصول دين با تقليد دعوت مي‌كند؟ يعني مي‌گويد فقط بدانيد خدايي هست؟ بالاخره بايد دليلي اقامه كند با برهان مردم را به الله دعوت كند كه بشود ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ اگر اشكالي كردند بتواند جواب بدهد سؤالي كردند بتواند پاسخ مثبت بدهد فقط بگويد بدانيد خدايي هست و اگر دو تا اشكال كردند اين بماند كه اين ﴿عَلَي بَصِيرَةٍنيست ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾([24] ). كه تنزيه را در كنار توحيد ذكر فرمود اين كه فرمود علي بصيره دعوت مي‌كنم من و همراهانم چه كسي دعوت الي الله مي‌كند و چه كسي داعي الي الله است؟ دعوت الي الله يعني درس گفتن يعني كتاب نوشتن يعني سخنراني كردن اينها دعوت الي الله است يا دعوت الي الله را قرآن كريم دعوت علمي وعملي مي‌داند ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾([25] )، اين مي‌شود دعوت الي الله اگر دعوت الي الله يك قول احسن بود و پيروي او لازم بود ديگر نمي‌فرمود ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾([26] )، سه قيد را در اين دعوت اخذ كرده يكي به طور عادي دعوت الي الله باشد يعني كلماتش كتابش قلمش بيانش الي الله باشد يكي اين دعوت را با عمل تثبيت كند و منطقش هم اين باشد كه من مسلمانم نه قال يعني بگويد حرفش اين باشد يعني منطقش اين باشد ﴿وَقَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾([27] )، يعني منطقش اين باشد كه من مسلمانم اگر دعوت الي الله با عمل صالح همراه است معلوم مي‌شود كسي‌كه خود عامل نيست دعوت الي الله ندارد و اگر در بيانات امام صادق (سلام الله عليه) آمده كه «كونوا دعاة للناس بغير السنتكم»([28] )، كه علم صالح نقشي در دعوت دارد آن طوري كه عمل مردم را دعوت مي‌كند سخن مردم را دعوت نمي‌كند ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾([29] )، ‌اين مي‌شود دعوت علي بصيره آن كه خود عمل نمي‌كند در حقيقت اعماست نه بصير است ممكن است چيزي را ياد گرفته باشد اما بصير نيست زيرا اگر بصير بود به خودش رحم مي‌كرد بنابراين وظيفه همراهان مخصوصاً آن همراهان و پيرواني كه وارثان انبيايند به نام «إن العلماء ورثة الانبياء»([30] )، آنها وظيفه‌شان اين است كه ﴿عَلَي بَصِيرَةٍ دعوت كنند اگر «إن العلماء ورثة الانبياء»([31] )، ‌وارثين انبياء‌ اينچنين هستند كه مردم را به الله فرا مي‌خوانند و با عمل صالح اين دعوتشان را تأييد مي‌كنند در اين زمينه كه ﴿إِلَيْهِ أدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآب﴾ توحيد را و وحي را و معاد را در يك جمله كوتاه از اين آيه مباركه گنجاندن اين يك دعوتي است عقل پذير جا براي انكار نيست پس اگر كسي ﴿وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُكه توحيد است آن توحيد را انكار كردند مي‌فرمايد اين جاي انكار نيست مگر نه آن است كه بشر خود ساخته نيست مگر نه آن است كه بالاخره از يك مقرراتي بايد اطلاعت كند نه خودش مي‌تواند خود را تأمين كند و نه ديگري شايسته آن است كه او را تأمين كند فقط بايد الله را عبادت كند ولاغير اين معنا را در (آيه 62 يا 63) سورهٴ آل عمران تبيين فرمود (آيه 64) سورهٴ آل عمران فرمود ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً مِنْ دُونِ الله﴾([32] )، به اهل كتاب عموماً و به مسيحيهاً خصوصاً خطاب كرد فرمود بياييد يك اصلي يك محتوايي كه هم معناي او را قلب ما بپذيرد و هم ظاهر او را زبان ما بگويد كلمه گفتن يعني طوري باشد كه به زبان هم بيايد معنا و محتواي او را عقل بپذيرد و اعتقاد پيدا كند و ظاهر او را و لفظ او را هم زبان جاري كند همه همين طور باشيم در اين قسمت مساوات را رعايت كنيد در اين اصول سه‌گانه يك ﴿ألاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً مِنْ دُونِ الله﴾([33] )، اين سه امر را فرمود ما باهم تعهد كنيم كه انجام بدهيم جز خدا احدي را نپرستيم و نه تنها در عبادت براي او شريك قائل نباشيم در ربوبيت در خالقيت در نزاهت از ماده و مانند آن براي او شريك قائل نباشيم ﴿وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً﴾([34] )، چه در عبادت چه در غير عبادت و ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً﴾([35] )، هيچ يك از ما هم رب ديگري نباشيم كه فرمان بدهيم ديگري اطلاعت كند همه ما مطيع دستور الله باشيم و لاغير اينكه فرمود ﴿ألاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ﴾([36] )، در اين گونه از اين موارد اين الاّ بدل است نه استثنا مثل لااله الا الله لا اله الا الله نمي‌خواهد دو چيز را بيان كند يكي سلب آلههٴ دروغين يكي اثبات ذات اقدس اله چون الا اگر استثنا باشد به دو عقد ايجابي و سلبي تقسيم مي‌شود يعني آلههٴ دروغين و بتها باطل‌اند وخداي سبحان حق است و اما اگر الا به معناي غير بود و بدل بود نه استثنا معنايش اين است كه غير از اللهي كه فطرت مي‌پذيرد و نيازي به دليل ندارد الهي ديگر نه غير از الله آلههٴ ديگر نه كه لسان دو چيز است نه يك چيز نه اينكه الله نيازي به اثبات داشته باشد قرآن الله را بديهي و فطري مي‌داند ﴿أَفِى اللهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾([37] )، لذا در قرآن كريم هيچ جا برهان اقامه نشده بر اينكه واجب الوجود موجود است اين در كتابهاي عقلي هست اما يك ذات واجب منزهي كه به خود متكي است ظاهراً برهاني در قرآن كريم اقامه نشده اين را فطري گرفته و بديهي سخن از اثبات خالق است توحيد خالق است توحيد رب است و توحيد معبود اصل ذات را مفروغ عنه گرفته كه خداي سبحان يعني وجود واجب منزه اين مفروغ عنه است لذا لا اله الا الله به دو عقد ودو قضيه موجبه و سالبه منحل نمي‌شود كه يكي قضيه سالبه يعني آلهه دروغين نه يكي قضيه موجبه كه الله آري نه اين الا به معناي غير است و بدل يعني غير از الله كه مفروغ عنه است و فطري است آلههٴ ديگر نه لا اله غير از الله كه مفروغ عنه است و فطري است و بديهي است پس اين لسان لسان سلب و اثبات نيست كه الله را بخواهيم اثبات كنيم الله ثابت است و فطرت الله را مي‌پذيرد و لاغير در اينجا هم كه ﴿ألاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ﴾([38] )، ‌يعني لاّ نعبد غير الله غير از اللهي كه معبود فطري همه ماست ديگري را نپرستيم.

﴿ألاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ﴾([39] )، يعني الاّ نعبد غير از اللهي كه معبود ماست و فطرت به آن سمت سمت گرايش دارد چيز ديگر را نپسنديد و نپرستيد ﴿وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً﴾([40] )، نه تنها در عبادت موحد باشيد در ربوبيت در ساير عقايد هم موحد باشيد چيزي را شريك الله ندانيد ديگر سخن از ثنويّت نور و ظلمت و يزدان واهرمن نباشد ديگر سخن از تثليث ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَي الْمَسِيحُ ابْنُ اللهِ﴾([41] )، نباشد ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللهِ﴾([42] )، نباشد و امثال ذلك.

 

سؤال ... جواب: براي همه اهل كتاب عموماً و مسيحيها خصوصاً مي‌فرمايد بياييد دست از اين شرك برداريد ديگر.

 

سؤال ... جواب: بله وقتي موحد نباشند مي‌شوند مشرك ديگر منتها اگر ،

 

سؤال ... جواب: چون آخر خطاب از اول تا آخر يعني بيش از يك صفحه با مسيحيهاست جريان مباهله با مسيحيهاست جريان سرگذشت حضرت عيسي (سلام الله عليه) با مسيحيهاست يعني بيش از يك صفحه آيه قرآن كريم شجره مباركهٴ عيساي مسيح را در قرآن تبيين كرد هيچ پيامبري شجره‌اش اين طوري كه شجره عيسي (سلام الله عليه) بيان شده بيان نشده انبياي ديگر فقط روشن شد كه پدرشان چه كسي بود و يك مختصري از زندگيشان اما آن طور كه شجره گسترده عيس س آمده شجره هيچ پيامبري نيامده براي اينكه دربارهٴ ابن الله گفتن فقط درباره عيسي است و تثليثي كه نتوانستند مسأله اينكه چگونه يك انساني از يك مادر به تنهايي به دنيا مي‌آيد حل كند اين باعث شد كه شجره مباركه عيسي (سلام الله عليه) به طور وسيع در قرآن بيايد يعني همين سوره آل عمران از (آيه 34) تقريباً شروع مي‌شود تا (آيه 62) تقريباً 29 آيه در مورد شجره عيسي (سلام الله عليه) است كه مريم از چه خانواده‌اي به دنيا آمده است امرأهٴ عمران نذر كرده است كه اگر خداي سبحان به من فرزندي داد من اين را خدمتگذار بيت قدس قرار بدهم تا آخر كه از جد امي و همه و همه تا رسيد به حضرت عيسي (سلام الله عليه) اين براي آن است كه توهم ابن الله بودن را از ذهن مسيحيت بيرون كند بعد هم وقتي اين شجره مباركه عيسي (سلام الله عليه) را از اول تا آخر ذكر كرد فرمود يك چنين كسي كه نمي‌تواند ابن الله باشد كه اگر مي‌گوييد چگونه با مادر به تنهايي به دنيا آمده ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾([43] )، آن كه نه پدر داشت و نه مادر خداي سبحان او را با كن فيكون آفريد عيسي كه آسان‌تر است آفرينشش كه اگر لجبازي مي‌كنيد بياييد مباهله اگر لجبازي نمي‌كنيد پس بياييد يك اصولي را به عنوان تعهد طرفيني امضا كنيم اگر آن را هم نپذيرفتيد شما راهتان جدا ما راهمان جدا ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾([44] )، هيچ كتابي به اين انصاف نيست در عين حال كه هيچ كتابي به اين استدلال و عظمت نيست هيچ كتابي هم به اين انصاف نيست اول شرح مبسوط شجره عيسي س را در حدود يك ورق ذكر فرمود كه از چه خانداني بود جد امي او چه كسي بود و مادر او چه كسي بود چطور به دنيا آمده تا آخر بعد آن گاه فرمود يك كسي كه مادر دارد وجدّه دارد جد مادري دارد اين كه نمي‌تواند ابن الله باشد و اگر مي‌گوييد چگونه است شما مهمتر از اين را پذيرفتيد اين جدال احسن است جدال احسن يعني يك مقدمه حقي كه طرفين قبول دارند در همين سوره آل عمران اين چنين آمده كه ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾([45] )، (آيه 59) سوره آل‌عمران همين سوره محل بحث ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾([46] )، اين مي‌شود جدال احسن يعني جريان آدم را كه شما قبول داريد كه آدم فرزند يك پدر و مادري نبود اگر هم قبل از آدم انسانهايي بودند نسلشان منقرض شد و نسل فعلي كه علي وجه الارض زندگي مي‌كند منتهي به حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) مي‌شود ولاغير فرمود شما اين اصل را كه اصل سماوي است قبول داريد يعني در تورات آمده در انجيل آمده كه جريان حضرت آدم اين طوربود كه پدري نداشت مادري نداشت از خاك آفريده شده البته نه به اين معنا كه مجمسه سازي شده و در او روح دميده ممكن است خاك مراحلي را طي كند حالا زودتر يا ديرتر بشود انسان نه اينكه بشود حيوان يا انسان غير مسئول بعد بشود انسان مسئول همان طوري كه يك قطره آب قبلاً خاك بود بعد شده آب بعد شده انسان يعني اين چنين است در رحم اين چنين است در بيرون رحم هم آن چنان باشد خاكها مي‌آيند به صورت آب قرار مي‌گيرند در رحم بعد مي‌شوند انسان همين خاك در بيرون رحم كم كم بشود انسان فرمود شما اين را كه قبول داريد آدم (سلام الله عليه) بدون پدر و بدون مادر با كن فيكون بدون آمده عيسي هم همين طور است ديگر ديگر ابن الله باشد براي چه اگر بنابشود كسي ابن الله باشد كه آدم اولاست كه ابن الله باشد كه اين مي‌شود جدال احسن يعني يك مقدمه حق از آن جهت كه مورد تسلم طرفين است مقدمه استدلال قرار بگيرد اين را اصطلاحاً به آن مي‌گويند جدال غير از حكمت است اينكه فرمود ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ﴾([47] )، نمونه‌اش اين است اين كه فرمود ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ﴾([48] )، نمونه‌اش همين است فرمود اين را كه شما قبول داريد ما هم قبول داريم ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾([49] )، آن گاه مي‌فرمايد اگر استدلال مي‌خواهيد اين شجره زندگينامه مي‌خواهيد آن اگر دعوا هم مي‌كنيد ما حاضريم بياييد مباهله ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾([50] )، اين مباهله هم از معجزه خالده قرآن كريم است كه فرمود بياييد ما مباهله كنيم بعد معلوم بشود كدام يك از ماها مي‌مانيم ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللهُ وَإِنَّ اللهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ٭ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ﴾([51] )، آن گاه آخرين سخن اين است كه يا اهل الكتاب شجره عيسي را كه برايتان تشريح كرديم كيفيت آفرينش او را كه مثل آدم (سلام الله عليه) برايتان گفتيم دعوت به مباهله هم كرديم هيچ كدام از اينها را نپذيرفتيد پس بياييد بالاخره يك اصول مشتركي را با هم امضا كنيم آن اينكه هيچ كدام ما داعيه فرمانروايي نداشته باشيم كسي به عنوان رب بر بشر تحميل نكند خودش را جز الله كسي را نپرستيم ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً﴾([52] )، بياييد پس اين اصول مشترك را امضا كنيم اين را هم نپذيرفتند آن گاه فرمود ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾([53] )، ‌ما مسلمانيم بالاخره من و همراهانم اين را پذيرفتيم يعني اين اصول سه‌گانه را ما ها امضا مي‌كنيم كه غير از خدا را نپرستيم و احدي را شريك الله قرار ندهيم و همه را برادر هم بدانيم كه بعض مربوط به اجزاي يك كل است نفرمود آحاد يا تعبيرات ديگر اجزا و مانند آن فرمود ابعاض بعضنا بعضا بعض آن جزء مساوي است يعني همه ما بعض يك جامعه هستيم هيچ ميزي بين ما نيست كه يكي فرمان بدهد ديگري اطاعت كند همه ما بايد اطاعت كنيم اگر من هم داعي رسالت دارم پيش از شما اسلام آوردم و پيش از شما هم به اين دستورات عمل مي‌كنم در فرمايشان حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج هم آمده كه ما هرگز شما را وادار به امري نمي‌كنيم مگر آنكه قبل از شما خودمان آن امر را امتثال مي‌كنيم اين است كه فرمود ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾([54] )، اگر ايشان فرمودند سيد الاستاد (رضوان الله عليه) كه اين براي اهل كتاب عموماً و براي مسيحيها خصوصاً بر اساس اين نكته است ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾([55] )، يعني همه مسلمان بشويم يعني اين تعهد را كه امضا كرديم همهٴمان مي‌شويم مسلمان زيرا اگر سخن از تورات و انجيل است آن تورات و انجيلي كه در دست داريد و تحريف نكرديد بياوريد ببينيد چه مي‌گويد ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾([56] )، در موارد احتجاج مي‌فرمايد آن تورات را بياوريد بخوانيد ببينيم توراتتان اين حرف را دارد يا نه معلوم مي‌شود تورات را كتمان كردند و چيز ديگر را افشا كردند لذا فرمود ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾([57] )، اگر يهودي راستين‌ايد و اگر تابع موساي كليم (سلام الله عليه) هستيد و اگر كتاب آسمانيتان تورات است آن تورات را در خانه‌هايتان نكنيد بياوريد ببينيم چه چيزي نوشته ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾([58] )، لذا فرمود ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ﴾([59] )، ‌چرا حق را مي‌پوشانيد پس در كتاب آسماني شما هم همين اصول سه‌گانه آمده اگر اين اصول سه‌گانه را با هم امضا كرديم همه مي‌شويم مسلمان ديگر شما به عنوان احبار و رهبان نخواهيد بود كه دستور بدهيد مردم اطاعت كنند چه اينكه من هم دستور خاص ندارم قرآن كريم لبان مبارك رسول الله را هم كنترل كرد فرمود ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾([60] )، قبل از اينكه وحي بيايد تو زبانت را هم حتي حركت نده چون احدي نبايد مطيع احدي باشد الا الله فقط مطيع الله باشد اگر اين اصول سه‌گانه را ما با هم امضا كرديم يعني همه شديم مسلمان ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾([61] ).

 

سؤال ... جواب: نه آن يك مسئله ديگر است.

 

سؤال ... جواب: بله ولي منظور هم آن يك راه ديگر است كه قرآن كريم فرمود شما در برابر اينها اگر آرام بنشينيد اينها شما را مي‌بلعند ﴿تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَي خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾([62] )، ‌كه نقشه‌هاي خائنانه يهود را قرآن تبيين كرد يك مسئله است يك مسئله اين است كه يهوديها دو قسمت بودند و همچنين مسيحيها دو قسمت بودند مخصوصاً مسيحيها عده‌اي در برابر حق مقاومت مي‌كردند عده‌اي خوشحال مي‌شدند محققانه منصفانه حق را مي‌پذيرفتند اما اينها جزء اين اكثريتي بودند كه حق را نپذيرفتند لذا قرآن كريم مي‌فرمايد كه شما بياييد ما اين اصول مشترك را امضا كنيم يعني همه بشويم مسلمان .

 

سؤال ... جواب: خب بعد نيامدند بعد چه شد ؟

 

سؤال ... جواب: بله ديگر نه آنها بايد اسلام را در شرايط كلي بپذيرند از آن طرف مسئله ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ﴾([63] )، يك اصلي است نسخ‌ناپذير دين قابل اكراه نيست ممكن است يك كسي به اجبار مسلمان بشود خونش محفوظ باشد اما دين اكراه پذير نيست اهل كتاب را نمي‌شود اكراه كرد اهل كتاب در زمان خود حضرت هم چون امهات آن كتاب را مي‌پذيرفتند و در فروع دين تابع دين خودشان بودند و جزيه هم مي‌دادند تحت حكومت اسلام بودند اسلام را به عنوان يك حكومت عدل مي‌پذيرفتند در زمان ظهور حضرت حجت (سلام الله عليه) هم اين چنين خواهد بود ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾([64] )، خواهد بود به آنها ديگر اجازه تحريف نمي‌دهند كه احبار و رهبان بيايند و مردم را دور خودشان جمع كنند در پايان هم فرمود ﴿وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً مِنْ دُونِ الله﴾([65] )، چون اگر كسي از كسي اطاعت كند او را به عنوان رب اتخاذ كرده است اينكه در قرآن فرمود ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللهِ﴾([66] )، رب قرار دادند يعني رب در مطاع بودن نه رب در معبود بودن فرعون كه مي‌گفت ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَي﴾([67] )، رب در معبود بودن نبود رب در مطاع بودن بود و الا خودش گاو پرست (بود) و ديگر حيوانات را مي‌پرستيد براي اينكه درباريان او و فراعنه گفتند كه ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾([68] )، يعني موسي قصد دارد تو و خدايان تو را از بين ببرد او خودش بت‌پرست بود او نمي‌گفت من معبود شمايم ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَي﴾([69] )، يا ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِى﴾([70] )، كه سخنان فرعون بود به اين معنا نبود كه من معبود شمايم مي‌گفت من مطاع شمايم دستوري كه من مي‌دهم بايد انجام بدهيد اگر ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللهِ﴾([71] )، است اين اتخاذ در اطاعت است نه اتخاذ در عبادت و روح عبادت هم به اطاعت بر مي‌گردد انسان كه حرف كسي را گوش مي‌دهد دارد عبادت مي‌كند او را اين از امام جواد (سلام الله عليه) رسيده از ديگر ائمه هم رسيده كه «من أصغي الي ناطق فقد عبده فإن كان الناطق عن الله فقد عبد الله وإن كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس»([72] )، هر كسي گوش به حرف ديگري مي‌دهد دارد او را عبادت مي‌كند اگر آن گوينده سخن خدا و پيغمبر را نقل بكند اين شنونده عبادت خدا مي‌كند و اگر او از هوس سخن مي‌گويد شنونده عبادت شيطان مي‌كند «من أصغي الي ناطق فقد عبده»([73] )، هر كس گوش به حرف هر كس داد او را عبادت كرده.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] الرعد/سوره13، آیه36 .
[2] انعام/سوره6، آیه162 .
[3] ـ البلد الأمين، ص273 .
[4] ـ عوالي اللآلي، ج4، ص72 .
[5] انعام/سوره6، آیه162 .
[6] انعام/سوره6، آیه162 .
[7] ـ كافي، ج2، ص54 .
[8] انعام/سوره6، آیه162 .
[9] انعام/سوره6، آیه162 و163 .
[10] اعراف/سوره7، آیه172 .
[11] اعراف/سوره7، آیه172 .
[12] انعام/سوره6، آیه162 و163 .
[13] زمر/سوره39، آیه11 .
[14] نور/سوره24، آیه55 .
[15] نور/سوره24، آیه55 .
[16] توبه/سوره9، آیه12 .
[17] الرعد/سوره13، آیه36 .
[18] یوسف/سوره12، آیه108 .
[19] یوسف/سوره12، آیه108 .
[20] یوسف/سوره12، آیه108 .
[21] یوسف/سوره12، آیه108 .
[22] یوسف/سوره12، آیه108 .
[23] یوسف/سوره12، آیه108 .
[24] یوسف/سوره12، آیه108 .
[25] فصلت/سوره41، آیه33 .
[26] فصلت/سوره41، آیه33 .
[27] فصلت/سوره41، آیه33 .
[28] ـ كافي، ج2، ص78 .
[29] فصلت/سوره41، آیه33 .
[30] ـ كافي، ج1، ص32 .
[31] ـ كافي، ج1، ص32 .
[32] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[33] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[34] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[35] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[36] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[37] ابراهیم/سوره14، آیه10 .
[38] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[39] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[40] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[41] توبه/سوره9، آیه30 .
[42] توبه/سوره9، آیه30 .
[43] آل عمران/سوره3، آیه59 .
[44] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[45] آل عمران/سوره3، آیه59 .
[46] آل عمران/سوره3، آیه59 .
[47] عنکبوت/سوره29، آیه46 .
[48] نحل/سوره16، آیه125 .
[49] آل عمران/سوره3، آیه59 .
[50] آل عمران/سوره3، آیه61 .
[51] آل عمران/سوره3، آیه62 و63 .
[52] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[53] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[54] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[55] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[56] آل عمران/سوره3، آیه93 .
[57] آل عمران/سوره3، آیه93 .
[58] آل عمران/سوره3، آیه93 .
[59] آل عمران/سوره3، آیه71 .
[60] قیامه/سوره75، آیه16 .
[61] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[62] مائده/سوره5، آیه13 .
[63] بقره/سوره2، آیه256 .
[64] توبه/سوره9، آیه33 .
[65] آل عمران/سوره3، آیه64 .
[66] توبه/سوره9، آیه31 .
[67] نازعات/سوره79، آیه24 .
[68] اعراف/سوره7، آیه127 .
[69] نازعات/سوره79، آیه24 .
[70] قصص/سوره28، آیه38 .
[71] توبه/سوره9، آیه31 .
[72] ـ وسائل الشيعة ج27، ص128 .
[73] ـ وسائل الشيعة ج27، ص128 .