63/01/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 36
﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآبِ﴾(۳۶)([1] )
بعد از اينكه پايان كار مؤمنين و كفار را بيان فرمود كه پايان كار مؤمنين بهشتي است كه ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا﴾([2] )، و پايان كار كفار همان آتشي است كه اگر همه زمين را هم با ذخايرش در اختيار داشته باشند حاضرند به عنوان فدا بدهند و برهند و فرمود ﴿ تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾([3] )، عاقبت مؤمنين و عاقبت كفار را بيان فرمود آن گاه برخوردي كه اهل كتاب و گروهي از غير اهل كتاب در برابر وحي الهي دارند بازگو ميكند ميفرمايد ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ عدهاي از اهل كتاب اين به نحو موجبه كليه نيست اين به نحو قضيه مهمله است كه در حكم موجبهٴ جزئيه است ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ يعني از اين گروهي كه ما به آنها كتاب داديم اهل كتاب ﴿آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ معمولاً به يهوديها و مسيحيها و مجوسيها گفته ميشود اينها ﴿يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ آنچه كه به طرف تو نازل شده است اينها مسرور ميشوند خوشحال ميشوند نه تنها ميپذيرند با نشاط ميپذيرند با علاقه ايمان ميآورند ﴿وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ﴾ در قبال اينها گروهي هم هستند كه اينها تحزبي عليه اسلام و مسلمين دارند اينها بعضي از وحي را انكار ميكنند آن قسمت از وحي كه به اينها آسيبي نميرساند مثل اينكه در جهان خالقي هست خدا خالق سماوات و ارض است و اما از خدا بايد اطاعت كرد فقط بايد او را عبادت كرد و لاغير اينها را نميپذيرند اصل اينكه جهان خالقي دارد كه ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾([4] )، كه اين نه مسئوليتي ميآورد نه تعهدي اين را ميپذيرند اما اينكه بايد او را عبادت كرد جز او احدي شايسته عبادت نيست و معادي هست و مانند آن اينها را انكار ميكنند آن گاه در پايان فرمود تو در برابر اينها بگو من مأمورم كه خدا را عبادت كنم فقط و هرگز به او شرك نورزم و ديگران را هم به الله فرا بخوانم هم خودم را در اين مسير وابدارم هم ديگران را به اين مسير هدايت كنم و مرجع همه كارهاي من خداست يا بازگشت من به سوي خداست در اينكه فرمود ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ اين آيه را بايد در سه قسمت بحث كرد قسمت اول آنچه مربوط به نشاط عدهاي از اهل كتاب است كه در برابر «ما جاء به النبى»([5] )، با نشاط ايمان ميآورند قسمت دوم اين آيه انكاري است كه بعضي از احزاب اهل كتاب و ديگران دارند قسمت سوم جوابي است كه خداي سبحان به رسولش ميآموزد كه اين جواب را به آنها بگو قهراً بحث در اين آيه در سه مقام خلاصه خواهد شد اما مقام اول كه به جملهٴ اولاي آيه برميگردد اين است كه فرمود عدهاي با آمدن وحي خوشحال ميشوند قرآن افراد را كه در برابر وحي حالتهاي گوناگون دارند ذكر ميكند درباره يك عده ميفرمايد اينها وقتي كه وحي آمده است فقط به همان علوم و صنايعي كه خودشان دارند عشق ميورزند به همانها خوشحال اند در مورد ديگر ميفرمايد هر كسي مكتبي و عقيدهاي كه دارد به همان خوشحال است در اينجا ميفرمايد كه اهل كتاب به وحيي كه بر تو نازل شده است خوشحال اند اما آن امر اول را در پايان سوره غافر بيان كرد در آخر سوره غافر (آيه 83) سورهٴ غافر همان سوره مؤمن است فرمود ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾([6] )، وقتي انبياي الهي وحي را آوردند اينها به همان علوم مادي كه داشتند خوشحال بودند همان پيشرفتهاي مادي اينها را مسرور نگه ميداشت به وحي سر نميسپردند همان علوم طبيعي و مادي كه اينها دنياي اينها را به حسب ظاهر تأمين ميكرد به همانها خوشحال بودند ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾([7] )، و در برابر وحي هم استهزا ميكردند و اين استهزا اينها دامنگير اينها شد و اينها را فرو برد و احاطه كرد كه ﴿وَحَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾([8] )، كه حاق يعني احاط چون ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّىءُّ إِلاّ بِأهْلِهِ﴾([9] )، كه نمونههايش قبلا گذشت اينها يك گروه اند كه با داشتن علوم مادي خوشحال اند و در برابر وحي به همان علوم مادي خودشان مسرور اند كه احيانا افرادي كه با پيشرفت علوم مادي مغرور اند گرفتار همين هستند ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾([10] )، آن علم مادي كه دارند به همان مسرور هستند ديگر نميدانند علم مادي راهگشاي سعادت نيست امر دوم اين است كه فرمود وقتي كه ما به وسيله وحي مردم را هدايت كرديم هر كسي هر مكتب و مرامي كه داشت به همان مكتب و مرام خودش دل بست اينجا تنها سخن از پيشرفت علوم مادي نيست هر كسي هر مكتبي كه دارد به همان مكتب دل ميبندد در حالي كه بايد به اين آخرين وحي سربسپرد آن در سوره مؤمنون (آيه 53) است كه فرمود ﴿وَإِنَّ هذِهِ أمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ٭ فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾([11] )، اينها به جاي اينكه امت واحده بشوند تقطيع شدند به گروههاي مختلف تقسيم شدند هر گروهي هر حزب و فرقهاي به آن مرام و مكتب خاص خودش دل بست نشاطش به همان مرام و مكتب خصوصي خودش بود ولي در قبال اينها خدا عدهاي را از اهل كتاب يعني مسيحيها را ميستايد ميگويد اينها منتظر رسيدن وحي بودند وقتي اسلام آمد با نشاط پذيرفتند با اشك شوق قبول كردند در سورهٴ مائده (آيه 82 و83) اين است فرمود ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾([12] )، فرمود بدترين گروهي كه عليه مسلمين به مبارزه برميخيزند يهوديان و مشركين هستند ﴿وَلَتَجِدَنَّ أقْرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَاري﴾([13] )، نزديكترين گروه به مسلمين مسيحيها هستند براي اينكه مسيحيها داراي سه خصوصيت اند ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ﴾([14] )، اينها داراي قسيس و كشيش بودند داراي رهبان و روحانيون بودند و استكبار نداشتند اين خصوصيتهاي سهگانه كه قسيس داشتند رهبان داشند واستكبار نداشتند دو تاي از اين خصوصيت مشترك است زيرا يهوديها هم قسيس و رهبان دارند آنچه كه نميگذارد در برابر وحي تمكين بكنند آن استكبارشان است اين گروهي از مسيحيت كه استكبار نداشتند به دين نزديك شدند و اسلام را پذيرفتند تنها عاملي كه اينها را به دين نزديك كرد همان استكبار نداشتن بود مانعي نداشتند ﴿وَأنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ﴾([15] )، معلوم ميود آنها كه دشمن اسلام و مسلمين اند مستكبرند يعني اگر هم قسيس و رهبان در بينشان باشد كاري از پيش نميبرند چون يا خود قسيس و رهبان هم مثل اينها در برابر اين وحي اسلامي مستكبرند يا عرضه هدايت و تدبير و رهبري را ندارند علي اي حال آنچه كه باعث دشمني اسلام و مسلمين است همان استكبار است در برابر حق آن گاه همين گروهي كه اهل استكبار نيستند خدا آنها را اين چنين ميستايد ميفرمايد ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾([16] )، اين گروه كه در درونشان استكبار نبود وقتي وحي را شنيدند اشك شوق از چشمانشان ريخت كه حق را يافتند و به او گرويدند ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ﴾([17] )، وقتي اين وحي را شنيدند ﴿تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾([18] )، چشمشان را ميبيني كه از اشك ميريزد آبي كه از بالا به پايين ميريزد اين گونه از ريزش را و جريان را فيض ميگويند اگر در يك سطح حركت كند فيض نميگويند جريان ميگويند حركت ميگويند اما فيض نميگويند نميگويند فاض الماء اگر از بالا بريزد ميگويند فاض فيض آن است كه از بالا بريزد اشك چشم چون از بالا ميريزد ميگويند فاض الدمع در اين كريمه فرمود چشمشان ميريزد نه اشك از چشمشان ميريزد ﴿تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾([19] )، يعني چشمشان ميريزد نه اشك از چشمشان ميريزد اين براي آن است كه وقتي اشك كم باشد چشم به عنوان يك مبدأ محفوظ است قطره قطره از چشم اشك ميريزد اما وقتي تمام شبكهٴ چشم را اشك پركند و يك دفعه بريزد مثل اينكه چشم ريخت لذا در اين كريمه فرمود گويا ميبيني كه چشمشان دارد ميريزد يعني چشم مالامال اشك شد و ريخت﴿تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾([20] )، نه تري الدمع يفيضوا من اعينهم اين نشانه شدت شوق و شدت نشاط است كه حق را فهميدند اينها كساني اند كه «شوقاً الي الحق إيمان» ميآورند نه خوفاً من النار نه شوقاً الي الجنة التة تجرى من تحتها الانهار نه براي اينكه نسوزند يا نه براي اينكه ميوه بهشت به ايشان داده بشود براي اينكه حق برايشان روشن شد انسان تشنه حق هيچ چيزي در جان كام او لذيذتر از مشاهده حق نيست ﴿تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾([21] )، اينها در حبشه يا در ديگر نقاط اسلام را خوب ياري كردند و نشاطشان هم به وحي الهي تأمين شد كه در آيه محل بحث سورهٴ رعد ميخوانيم ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ كه حق برايشان روشن شد اينها «شوقاً إلى الحق ايمان» ميآورند نه شوقاً الي الجنة آنگاه مما عرفوا من الحق آنگاه يقولون ميگويند ﴿رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾([22] )، آنها كه شاهد بالحق اند ما را هم در رديف آنها ثبت كن اينها مشتاقانه ايمان ميآورند اشك شوق ميريزند كه به حق رسيدهاند در كنار اينها گروهي از مسلمين اند كه آنها اگر دستشان از ياري حق كوتاه بشود و دستشان به ياري حق نرسد آنها هم اشك ميريزند منتها اشك غم كه چرا دست ما به ياري دين نرسيد اين گروه اشك شوق ميريزند كه حق براي ما روشن شد نمرديم و مسلمان شديم آن مسلمين اشك ميريزند كه چرا توفيق خدمت به دين نصيب ما نشده آن را در سوره ،
سؤال ... جواب: نه در زمان اسلام است . در سورهٴ توبه (آيه 91 و92 و93) اين بحث را مطرح ميكند ميفرمايد در زمان جنگ و دفاع آنها كه ضعيف وناتوان و مريض اند حرجي بر آنها نيست ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾([23] )، آن كس كه نه ميتواند به جبهه جنگ برود و نه ميتواند جبهه را تأمين كند و به پشت جبهه كمك كند نميتواند حرجي بر او نيست ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾([24] )، اگر خالصاً و ناصحاً به سر بردند حرجي بر آنها نيست زيرا اينها محسن هستند ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ٭ وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأجِدُ مَاأحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾([25] )، آنهايي هم كه نه تنها خودشان امكانات ندارند ميآيند پيش شما كه شما آنها را به جبهه اعزام كنيد ميگويي من وسيله اعزام ندارم ميگويند مرا به همراه خودتان به جبهه ببريد شما ميگوييد مقدورمان نيست اينها از اين كه دستشان به توفيق شهادت و جهاد و دفاع در راه دين نميرسد غمگين اند اشك ميريزند كه چرا توفيق خدمت به دين نصيب اينها نشده بر اينها هم حرجي نيست اينها اشك غم ميريزند اين اشك غم هم محصول آن اشك شوق است در حقيقت آن كه حق را دوست دارد در فراق حق اشك ميريزد كه چرا توفيق خدمت دين نصيب من نشده ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾([26] )، تا تو اينها را به همراه ببري يا اعزام كني ﴿قُلْتَ﴾ تو ميگويي ﴿لاَأجِدُ مَاأحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ﴾([27] )، تو ميگويي كه ما وسيله نقليه نداريم شما را سوار آن وسيله نقليه كنيم به جبه بفرستيم اينها وقتي ميبينند بيوسيله اند و توفيق ياري دين نصيب آنها نشده ﴿تَوَلَّوا﴾ برميگردند اما ﴿وَأعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾([28] )، اينها هم چشمشان مالامال از اشك ميشود و فرو ميريزد به سبب حزن و اندوه كه چرا توفيق ياري دين نصيب اينها نشده نميگويند ما تكليفمان را ادا كرديم خودمان را عرضه كرديم منتها نخواستند سخن اين نيست سخن اسقاط تكليف نيست سخن آن است كه به محبوب نرسيدند آنها به محبوب رسيدند اشك شوق ريختند اينها به محبوب نرسيدند اشك غم ريختند «هل الدين الاّ الحب»([29] )، نميگويند ما رفتيم و لازم نداشتند ما را برگرداندند اين ميشود تكليف آن كه ميگويد من خودم را عرضه كردم نخواستند آن مكلف به دين است و اما آن كه ميبيند توفيق پيدا نكرده رنج ميبرد او مشرف به دين است نه مكلّف دين را شرف ميداند نه كلفت اين كه در سيرهٴ مرحوم سيد بن طاووس (رضوان الله عليه) آمده كه سالروز بلوغ خود را جشن گرفت و گفت امروز روز جشن من است براي اينكه من مشرف شدم و نه مكلف زيرا نمردم سنم به اين حد رسيد كه خداي سبحان مرا مخاطب قرار ميدهد ميگويد ﴿وَأقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾([30] )، يا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾([31] )، تا قبل از اين لحظه من مخاطب خدا نبودم كه خدا از من چيزي بخواهد هم اكنون كه سنم به اين حد رسيد كه خطاب الهي متوجه من شد من مشرف شدم به اين خطاب بايد جشن بگيرم آن سالروز روز بلوغش را مرحوم سيد بن طاووس جشن گرفته كه من به دين مشرف شدم نه مكلف كلفتي نيست نشانهاش در همين گروه است آنها كه دستشان به ياري دين نميرسد اشك غم جاري ميكنند كه چرا ما اين توفيق را نداشتيم نه اينكه بگويند تكليف از گرده ما ساقط شد ما رفتيم نخواستند اين نيست .
سؤال ... جواب: خب آن تكليفي كه مستقيما خداي سبحان امر و نهي را متوجه يك انسان بالغ ميكند كه متوجه يك انسان نابالغ نميكند به نابالغ نميفرمايد ﴿أقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾([32] )، يا به نابالغ نميفرمايد تو مهمان من هستي ﴿وَللهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾([33] )، الزامي نميكند يا روزه يا ساير تكاليف را اما خب به بالغ ميفرمايد .
سؤال ... جواب: با چه وسيلهاي بروند.
سؤال ... جواب: نه تا اينها به جبهه برسند جنگ تمام شده بود بله، بنابراين اينها «شوقاً الي الحق» حق را ميشناسند وياري ميكنند نه به عنوان يك تكليف آن گاه در ذيل ميفرمايد ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأذِنُونَكَ وَهُمْ أغْنِيَاءُ﴾([34] )، فقط سبيل بر كساني است كه امكانات دارند و ياري نميكنند كه آن از بحث اين آيه بيرون است بنابراين زمينه نشاط الي الحق در گروهي بود و عدهاي هم كه ايمان آوردند اسلام محبوب آنهاست اينها به اسلام مشرف ميشوند و نه مكلف لذا وقتي دستشان نرسد كه دين را ياري كنند غمگين ميشوند و اشك غم ميريزند اصل اين زمينه در بين اهل كتاب بود در مسيحيها خيلي بيشتر و در غير مسيحيها هم كم و بيش بود در اين آيه محل بحث ميفرمايد كه ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ با يك نشاط اين وحي را ميپذيرند دوست وحي اند كه آن آيه ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ﴾([35] )، شاهد اين مطلب بود اما اينكه زمينه در اهل كتاب في الجمله بود كه عدهاي از اهل كتاب حق را ياري ميكردند و زمينه درك حق و پذيرش حق در آنها بود آيات ديگر هم اين معنا را ميرساند در همان سوره مائده دو قسمت مطرح است يك قسمت قبلا ذكر شد آنچه كه در سورهٴ آلعمران (آيه 113) به بعد هست مشابه بعضي از آيات مائده است در سورهٴ آلعمران (آيه 113) اين است كه ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أهْلِ الْكِتَابِ أمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ٭ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِى الْخَيْرَاتِ وَأولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ٭ وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالمُتَّقِينَ﴾([36] )، وقتي جريان يهوديها را ذكر ميكند كه ميفرمايد آن تبهكارانشان همواره گرفتار ذلت اند ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا﴾([37] )، اينها يا بايد به خدا معتقد بشوند يا بايد بنده يكي از اين ابرقدرتها باشند تا آرام باشند يا حبل من الله بايد نجاتشان بدهد يا حبل مردم آن گاه در برابر اينها فرمود همه اهل كتاب يكسان نيستند ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أهْلِ الْكِتَابِ﴾([38] )، يعني همه اهل كتاب يكسان نيستند كه در برابر حق بايستند براي اينكه ﴿مِنْ أهْلِ الْكِتَابِ أمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾([39] )، كه به حق قيام ميكنند ﴿يَتْلُونَ آيَاتِ اللهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾([40] )، در اوقات شب آيات خدا را تلاوت ميكنند و اهل سجده اند به خدا ايمان دارند به قيامت ايمان دارند امر به معروف ميكنند نهي از منكر ميكنند و در خيرات هم سرعت دارند و اينها من الصالحين اند و هر كار خيري كه انجام دادند خدا شكر گزاري ميكند خدا كفران نميكند و خدا به متقين عالم است پس در بين يهوديها هم افرادي كه گرايش به حق داشته باشند هستند اين طور نيست كه همه يكسان باشند در بين مسيحيها هم افرادي كه حق شناس و حقدوست باشند هستند و منشأ آن حقشناسي همان عدم استكبار است ﴿وَأنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ﴾([41] )، اگر كسي در برابر حق خضوع داشت حق را ميشناسد و در برابر حق اطاعت ميكند و اشك شوق ميريزد اين است كه درآيه محل بحث سوره رعد فرمود ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ نه اينكه منظور از ﴿آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ مسلمين باشد كه منظور از كتاب قرآن باشد والا ميشود تكرار پس آن احتمالي كه مرحوم شيخ در تبيان بيان فرمود و مرحوم طبرسي (رضوان الله عليه) در مجمع پذيرفت ظاهرا با آيه مطابق نيست پس ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ يعني همين اهل كتاب چه مسيحي چه غير مسيحي آنهايي كه در برابر حق خضوع داشتند و استكباري نداشتند اينها با نشاط حق را پذيرفتند اگر مسلمين به حبشه رفتند آنها ياور اسلام و مسلمين بودند در حبشه و در مواطن ديگر .
سؤال ... جواب: اينها؟ چون اينها كلياتي است كه در همه اديان آمده اينها كلياتي است كه در همهٴ اديان آمده .
سؤال ... جواب: بله ديگر مسلمان ميشوند آنچه كه در آيه سورهٴ مائده بود اين بود ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَرَي أعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾([42] )، يعني آمنا به اين اسلام والا در دين خودشان كه مؤمن بودند اينها ايمان ميآورند و مسلمان راستين ميشوند و ياور اسلام .
سؤال ... جواب: يعني ايمان آوردند ديگر ايمان ميآورند.
سؤال ... جواب: بله ديگر.
سؤال ... جواب: نه مسيحيها و اهل كتابي كه ايمان ميآورند و مسلمان ميشود غير از مسلميني هستند كه وقتي آيه نازل ميشود خوشحال بشوند ايشان اين چنين ميگويد ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ يعني مسلمين، مسلمين وقتي آيه نازل ميشود خوشحال ميشوند آيه آن را نميخواهد بگويد ظاهراً بنابراين آنچه كه به امر اوّل از امور سهگانه آيه برميگردد اين است كه عدهاي از اهل كتاب علاقمند به حق اند حق را دوست دارند ﴿يَفْرَحُونَ بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ اما امر ثاني از امور مربوط به اين آيه ﴿وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ﴾ اما اينكه گفتيم اهل كتاب نه همه اهل كتاب گروهي كه در برابر اسلام ايستادند خواه از اهل كتاب خواه از احزاب سياسي شرك و مانند آن ﴿وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ﴾ بعض از ﴿بِمَا أنزِلَ إِلَيْكَ﴾ را انكار ميكنند چون بعضي از آنچه كه بر شما نازل شده است مورد قبول كفار از اهل كتاب هم هست يا مورد قبول مشركين هم هست مشركين يعني بت پرستان نه ملحدين مثل اينكه اصلاً عالم خدايي دارد آسمانها و زمين را خدايي خلق كرد اين عقيده چون به هيچجا آسيبي نميرساند و سهل است اين را ميپذيرند آنچه كه مسئوليت ميآورد ربوبيت است كه به ربوبيت الله معتقد نبودند به ربوبيت اربابانشان كه بتها بودند و صاحبان آن صنم و وثن بودند معتقد بودند وحي و رسالت را هم كه انكار ميكردند معاد را هم كه از بين برده بودند ميگفتند انسان با مرگ نابود ميشود صرف اعتقاد اينها به اينكه جهان خدايي دارد اما نه انسان بايد او را اطاعت كند نه از انسان مسئوليت ميخواهد نه حساب و كتابي در بين هست اين قابل تحمل است اين را قبول ميكردند اين را انكار نميكردند اما خدا وحيي دارد روز حسابي دارد بايد اطاعت بشود فرمان او بايد اطاعت بشود ولاغير اين را انكار ميكردند لذا در امر سوم همين آيه خداي سبحان به رسولش دستور ميدهد فرمود ﴿قُلْ إِنَّمَا أمِرْتُ أنْ أعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أدْعُوا وَإِلَيْهِ مَآب﴾([43] )، نه تنها انسان معتقد باشد به اينكه عالم خدايي دارد تنها بايد او را عبادت كرد بس در عبادت و ربوبيت براي او شريك قائل نشد و روش من اين است كه نه تنها خداپرستم مردم را به خداپرستي فرا ميخوانم آن احزاب از اهل كتاب و غير اهل كتاب در برابر پرستش و اعتقاد به قيامت و جريان وحي و رسالت انكار ميكردند كه توضيح امر دوم و امر سوم به بحث بعد موكول ميشود ان شاء الله .
«و الحمد لله رب العالمين»