62/12/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 35
﴿مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾(۳۵) ([1] )
بحث مهم اين آيه مباركه همان تفسير كلمه مثل بود كه آيا اين مثل به معناي توصيف است يا به معناي تمثيل اگر توصيف باشد نظير ساير آياتي كه نعمتهاي بهشت را ميشمارد قابل تطبيق و تفسير است به استثناي بعرضي از خصوصياتي كه در اين آيه است ولي اگر به معناي توصيف نباشد به معناي تمثيل باشد نشان ميدهد كه در بهشت گذشته از اين نعمتهاي ظاهره و جسماني حقايق ديگري هست كه تبيين آن حقيقت از راه مثل خواهد بود مثل بهشت اين است مثل اينكه هميشه ميوه ميدهد همان طوري كه مثل كلمه طيب را در سوره ابراهيم فرمود مانند درختي است كه هميشه ميوه ميدهد مثل بهشت هم مثل باغي است كه درختهاي آن هميشه ميوه ميدهد در سوره ابراهيم وقتي كلمه طيبه را بيان ميكند ميفرمايد ﴿ألَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾([2] )، (آيه 24) سورهٴ ابراهيم ﴿ألَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ ٭ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾([3] )، اين مثل درخت دنيا نيست كه ريشه و ساقه و تنه او ميوه ندهد فقط شاخههاي او ميوه بدهد نه از پايين تا بالا ميوه است و هر لحظه هم ميوه ميدهد اين مثل كلمه طيبه است مثل بهشت هم مثل يك باغي است كه هميشه ميوه ميدهد ﴿مَثَل الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا﴾ آن بهشتي كه متقين در آن بهشت وعده داده ميشوند مثل يك بهشتي است كه هميشه درختهاي آن هميشه ميوه ميدهد مثل يك بهشتي است كه نهرهاي او جاري است مثل يك بهشتي است كه ظلش دائمي است مثل آن است مثل آن است البته اين بهشتي كه نهر جاري است و مؤمنان براي همه متقيان و مانند آن خواهد بود و اما آن بهشتي كه مثلش اين است براي همه اهل تقوا نيست آنها كه به جايي رسيدند و دعاي آنها مستجاب شد كه ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾([4] )، درجه آنها با درجات ساير متقين يكي نخواهد بود آن كه امام اهل تقوا شد جنّت او با جنت اهل تقوا يكي نخواهد بود در سورهٴ فرقان وقتي دعاي خاص اين گروه را بيان ميكند ميفرمايد اينها از خداي سبحان اين چنين ميطلبند اوآخر سورهٴ فرقان وقتي عباد الرحمن را خداي سبحان ميستايد و معرفي ميكند به اينجا ميرسند كه ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ﴾([5] )، از اين اعضاي خانواده به ما قره عين بده كه چشم ما با ديدن اينها روشن بشود اگر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلم) ميفرمايد «قرة عينيى في الصلاة»([6] )، عباد الرحمن از خداي سبحان چه ازواج و چه ذريهاي طلب ميكنند كه قره عينشان باشد نور چشمشان باشد؟ قرة يعني خنكي نه قرّة يعني نور قرة العين يعني خنكي چشم آن هواي سرد را ميگويند هواي قار خيلي سرد خنك خنك قار يعني خنك اشكي كه از چشم ميآيد اگر در اندوه و غم باشد اشك گرم است و اگر در زمان نشاط و سرور باشد اشك خنك است آن اشك خنك كه قرهٴ عين است نشانه سرور است ميگويند قرهٴ العين يعني خنكي چشم كه نشانه از نشاط و اشك شوق است اينها از خداي سبحان قرة عين طلب كردند همان طور كه رسول خدا نماز را قرهٴ عين ميداند معلوم ميشود فرزنداني ميخواهند كه باعث نشاط اينها باشد آن گاه ميگويند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾([7] )، در مسائل معنوي هرگز به انسان اجازه ندادند كه به يك مقدار كوتاه اكتفا بكند چون راه براي همه باز است هر چه انسان پيشرفت بكند نه كسي جلوي او را كسي ميگيرد و نه او مانع ديگران است در خيرات هيچ بر خوردي نيست و گفتند شما تا توانستيد آن درجات عاليه را مسئلت كنيد در دعاي كميل كه به ما دستور دادند بخوانيم «واجعلنى من أحسن عبادك نصيباً عندك» يا «وأخصهم منزله منك» يا «وأقربهم زلفةً لديك»([8] )، به ما گفتند شما هرچه بخواهيد راه باز است بكوشيد كه از همه بندگان مقربتر باشيد پس راه باز است انسان تا آنجا ميتواند برسد كه «وأقربهم منزلةً منك وأخصهم زلفةً لديك»([9] )، به اينجاها برسد جلوي كسي را نگرفتند الا اينكه اگر انسان خود نتوانست يا نخواست او خودش را ملامت كند دعاي عباد الرحمن اين است كه ما نه تنها به درجه تقوا برسيم بلكه پيشرو اهل تقوا باشيم كه متقيان به ما اقتدا كنند سيره ما طوري باشد كه اهل تقوا اين سيره ما را بررسي كند و تبعيت كند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾([10] )، خب چه زماني انسان ميتواند امام المتقين بشود اين امامت اهل تقوا بعد از اين است كه خودش اين راه را طي كرده هجرت كرده اولاً و در اين هجرت سرعت كرده بر اساس ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾([11] )، ثانياً و در اين سرعت سعي كرد سبقت بگيرد از ديگران جلو بزند ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾([12] )، ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾([13] )، و مانند آن ثالثاً وقتي هم كه سبقت گرفت و از ديگران جلو زد به فكر ديگران هم خواهد بود ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾([14] )، رابعاً انسان از هجرتش تا امامتش اين مراحل را ميتواند يكي پس از ديگري طي كند خب اگر شد امام المتقين درجهاي كه خداي سبحان به امام المتقين ميدهد همانند درجهاي است كه به ديگر متقيان ميدهد يا جنت او فوق جنت اينهاست البته جنت اينها فوق جنت ديگران است در اين جمله مباركهاي كه پايان بحث ديروز به آنجا رسيديم كه فرمود ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([15] )، در سورهٴ إنسان ملاحظه ميفرماييد آن روايتي كه مرحوم امين الاسلام به عنوان اينكه يك اصلي است كه از امام ششم (عليه السلام) نقل كردند بيان ميكند انسان به جايي ميرسد كه چيزي در قلب او جز ياد حق نيست اين ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([16] )، را در همان ذيل آيه كريمه وقتي مرحوم امين الاسلام معنا ميكنند به اينجا ميرسد ميفرمايد «وقيل: يطهرهم عن كل شىء سوي الله»([17] )، هر چه غير خداست از قلب اينها ميزدايد و اينها را تطهير ميكند چرا «إذ لا طاهر من تدنس بشىء من الألوان الاّ الله»([18] )، هر كس به يكي از موجودات جهان امكان دل بست تعلق گرفت اين متدنس شد آلوده شد هر كسي كه به چيزي غير حق دل بست آلوده شد آن شراب طهور است مطهر است اينها را از اين علاقه تطهير ميكند بنابراين چيزي جز خدا نميطلبند «إذ لا طاهر من تدنس بشىء من الألوان الاّ الله»([19] )، آن گاه مرحوم طبرسي ميفرمايد «رووه عن جعفر بن محمد»([20] ) (عليه السلام) نه تنها يك شخص اين را روايت كرده اين را به عنوان يك اصل به يك گروهي نسبت ميدهد كه اين را روهه عن جعفربن محمد (عليهما آلاف التحية والثناء).
سؤال ... جواب: نه همه چيز را سعي كرد براي خدا بخواهد وقتي اگر كسي اين درجات را طي كرد خداي سبحان آن شراب را به او ميچشاند كه عاليترين پاداش است كه ديگر چيزي جز محبوبي به نام حق نداشته باشد.
سؤال ... جواب: نه يك واقعيتي است كه خداي سبحان نصيب اينها ميكند كه با آن واقعيت و با آن درجهٴ خاص وجودي اينها به جايي ميرسند كه جز خدا چيزي نميطلبند و آن لذت هم قابل توصيف نيست «من ذا الذى ذاق حلاوة محبتك ... فأبتغي عنك حولا» يا «فرام منك بدلا»([21] )، اين در مناجات محبين امام سجاد (سلام الله عليه) و ديگر مناجاتها هست كه هيچ لذّتي به اندازه لذت ياد حق نيست.
سؤال ... جواب: اينها هم ابرارند هم مقرباند .
سؤال ... جواب: بله اينها غرضي جز وجه الله ندارند نه تنها از كسي جزا و شكور نميخواهند براي خدا هم كه عبادت ميكنند به عنوان «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنة»([22] )، نيست لوجه الله است كه اين عبادت احرار است اگر اين عبادتشان لوجه الله شد و للمحبّة شد پس تنها براي نجات از جهنم يا رسيدن بهشت نيست گرچه از جهنم ميرهند و بهشت هم در اختيار اينهاست اما پايگاه اصلي اينها وجه الله خواهد بود پايگاه اصلي اينها لقاء الله خواهد بود چون به آن درجه رفيعه رسيدند اين مادون زير نظر آنهاست لذا ميشوند «قسيم الجنة والنار»([23] )، اينها كارشان لوجه الله است اينها هم ابرار ند هم مقربون اند اگر درباره اينها خداي سبحان فرمود ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([24] )، يعني آن شرابي كه اينها را از هر علاقهاي كه غير خدا باشد اينها را تطهير كرده خودشان هم براي خدا ميخواهند .
سؤال ... جواب: براي ابرار ممزوج است براي مقربين خالص .
سؤال ... جواب: بله خب اينها هم در ادعيه و مناجات شريفشان سخن از خوف من النار است هم شوق به جنت است هم آن درجه عاليه كسي كه به درجه عاليه رسيد آنها را هم داراست اينها درجات گوناگوني از دعا دارند هر سه درجه را دارند اما عاليترين درجه آنها حبّاً لله است هم «خوفاً من النار»([25] )، است هم «شوقاً الي الجنة»([26] )، هم هر دو را زير پوشش «وجدتك أهلاً للعبادة فعبدتك»([27] )، انجام ميدهند نه اينكه در اين درجه توقف كنند ديگران در همين درجه توقف ميكنند اينها از اين درجات ميگذرند به «وجدتك أهلاً للعبادة فعبدتك»([28] )، ميرسند اينكه از امام ششم (سلام الله عليه) نقل شده كه ما خداي سبحان را براي محبت عبادت ميكنيم نه براي ترس از جهنم يا شوق به بهشت ﴿فِى كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾([29] )، بنابراين آن شراب اينها را از هر چه غير خداست پاك ميكند اگر هم به خودشان علاقمند اند از آن جهت كه وجهي از وجوه الهياند و هيچ ممكن نيست انسان لذت ياد حق را بچشد آن وقت چيز ديگر را در قبال لذت حق لذيد بداند و يك سؤالي .
سؤال ... جواب: از گناهان پاك شدهاند اما علاقه به بهشت دارند از گناه پاك شدند ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾([30] )، به خودشان علاقمندند به دوستانشان علاقمندند به بهشت علاقمندند به جايشان علاقمندند .
سؤال ... جواب: بله اينها هست اما به آن درجه عاليه ميرسند.
سؤال ... جواب: بله اينها كه معصوم اند به وسيله همين ادعيه و مناجات و تضرع و زاري و عبادتها معصوم اند ديگر اين طور نيست كه هيچ عبادتي نكنند و دعا و مناجاتي نداشته باشند و معصوم باشند كسي كه معصوم است اين كارها را انجام ميدهد و عصمت هم كه فيض الهي است به وسيله اين عبادات و ادعيه و مناجات نصيبشان ميشود ديگر در اين زمينه كه انسان وقتي بعضي از مراحل را چشيد در قلبش چيزي جز ياد حق نيست آن بيان امين الاسلام بيان بسيار بلندي بود كه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل كرد يك مطلبي هم در همين زمينه اما نه به آن بلندي از احتجاج مرحوم طبرسي در تفسير شريف نورالثقلين جلد پنجم صفحه484 نقل ميكنند در همين آيات سوره إنسان ﴿وَإِذَا رَأيتَ ثَمَّ رَأيتَ نِعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً﴾([31] )، آنجا سائلي از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال ميكند كه اگر بهشت ملك كبير است و اگر در بهشت غم و اندوهي نيست نوعاً بهشتيها گرفتار يكي از مصائب بودند در اين دنيا يا فرزندشان يا برادرشان يا يكي از ارحام ديگرشان در اثر معصيت و گناه گرفتار جهنم شد اينها الآن خودشان در بهشت متنعم اند و راحتند و آن بستگانشان در جهنم ميسوزند و اين غم را اهل بهشت چه كنند در حالي كه شما ميگوييد در بهشت جاي اندوه نيست هيچ كسي غم و غصه در بهشت ندارد خب اگر يك كسي نظير نوح (سلام الله عليه) خودش در بهشت متنعم باشد و فرزندش كه چون ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾([32] )، معذب باشد به نار آن وقت اين چه لذتي براي پدر كه پسرش در آتش باشد يا چه لذتي براي برادر كه برادر ديگرش در جهنم باشد كميل بن زياد نخلعي در بهشت متنعم است حارث بن زياد نخعي ملعون در جهنم معذب و هكذا اين سؤال را از امام ششم (سلام الله عليه) كردند كه «فكيف يتنعم أهل الجنة بما فيها من النعيم»([33] )، در حالي كه «وما منهم احد الا و قد فقد إبنه أو أباه أو حميمه أو اُمه»([34] )، هيچ يك از بهشتيان نيستند مگر اينكه يكي از بستگان اينها بالاخره گرفتار عذاب است «فإذا افتقدوهم في الجنة لم يشكوا في مصيرهم الي النار»([35] )، اينها بستگانشان را در بهشت نميبينند اگر در بهشت نديدند خب يقيناً در جهنم هستند ديگر «لم يشكوا في مصيرهم الي النار فما يصنع بالنعيم من يعلم ان حميمه فى النار ويعذب»([36] )، چه لذت دارد آن بهشتي كه انسان ميداند فرزند او مرتب در آتش دارد ميسوزد يا پدر او يا مادر او يا يكي از بستگان او «قال (عليه السلام) ان اهل العلم قالوا انهم ينسون ذكرهم»([37] )، اهل علم ميگويند اينها يادشان نيست نوح (سلام الله عليه) يادش نيست يك چنين پسري داشت اين تعلق رأساً قطع شد آن مؤمن، كميل يادش نيست يك چنين برادر تبهكاري داشت انسان اگر يادش نباشد كه غمگين نيست اين چه خدايي است كه قلب مؤمن را آن چنان تطهير ميكند كه به ياد بستگان كافر هم نباشند تا غمگين بشوند اين ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾([38] )، صفها را آن چنان جدا ميكند كه اصلاً انسان به ياد تبهكار نيست تا غصه بخورد چطور شد كه حضرت در آن مجلس فرمود اهل علم ميگويند اين معصوم (سلام الله عليه) جز از معصومين و انبيا از احدي نقل نميكنند كه به عنوان جواب اهل علم ميگويند كه اهل علم راستين همان انبياي الهياند و معصومين (عليهم السلام) كه فرمود: «نحن العلماء وشيعتنا المتعلمون وسائر الناس غثاءً»([39] )، ما عالميم.
سؤال ... جواب: او را دوست ندارد ولي غصه ميخورد كه چرا پسرش اين طور در آمد ديگر.
سؤال ... جواب: نه محبت ندارد در دنيا هم اولياي الهي نسبت به فرزندانشان محبت ندارند ما ميشناسيم افرادي را كه پسرشان قبل از پيروزي انقلاب كشته شد و اين نميدانست كه پسرش داراي چه ايده و مكتبي است طلب مغفرت ميكرد گاهي اظهار تأسف ميكرد بعد وقتي براي او روشن شد كه پسرش گرفتار مكتبهاي انحرافي بود اصلاً گويا در عمر خدا يك چنين پسري به او نداده اينها را ما ديديم اما اين رنج دروني را چه كند اين غصه را چه كند كه اي كاش پسر من متدين بود و شهيد ميشد نه جزء گروههاي ديگر اين تأثّر و اندوه را چه كند در دنيا اندوه هست در بهشت آيا اندوه هست يا نه؟ كدام انسان است كه غمگين نباشد از اينكه پسرش منحرف شد اين غم را در بهشت چه كند فرمود «ان أهل العلم قالوا انهم ينسون ذكرهم»([40] )، اصلاً به يادشان نيست كه پسر بدي داشتند تا غمگين باشند اين يك چنين عالمي است اين همان است كه دل تطهير شده است از ياد هر چه غير حق است و اگر انسان به ياد امور ديگر است آنها به عنوان مظاهر حق مطرح اند و اگر خود به درجه عاليه رسيد به ياد آنها هم نيست.
سؤال ... جواب: بله آن در اعراف است اين در جنت است در اعراف كه صحنه قيامت است خداي سبحان نفرمود حزن و غم و اندوه و امثال ذلك نيست قيامت اين صحنهها گسترده اين حالات را دارد اما وقتي كه آن روز پنجاه هزار سال با همه دشواريهايش كه ﴿وَاتَّقُوا يَوْماً﴾([41] )، كه ﴿يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً﴾([42] )، آن روزي كه كودكان را پير ميكند آن روز سپري شد و حساب تمام شد و صراط گذشت اهل جنت به جنت رسيدهاند ديگر در جنت غم واندوهي نيست آن گاه چگونه يك مؤمن در بهشت منعم هست در حالي كه بستگان او در جنهم معذباند؟ حضرت فرمود «ان أهل العلم قالوا انهم ينسون ذكرهم»([43] ).
سؤال ... جواب: اينها در قيامت شفاعت ميكنند در برزخ أحياناً، در قيامت عند الحساب عند الصراط عند الكوثر عند المرور علي النار اينها شفاعت ميكنند اما وقتي كه شفاعت اگر خواست اثر بكند اثر كرد يك عدهاي مأذون نيستند اولياي الهي كه درباره آنها شفاعت بكنند درباره آنها كه شفاعت، چون ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾([44] )، يا ﴿وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾([45] )، يا ﴿مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾([46] )، اگر يك كسي نظير فرزند نوح بود كه خداي سبحان به نوح (سلام الله عليه) اذن شفاعت هم نداد پس او از موقف شفاعت هم محروم گذشت همهٴ اين مواقف را يكي پس از ديگري گذراند تا گرفتار عذاب شد اين پدرش هم اين مواقف را گذراند وارد بهشت شد ديگر شفاعت تمام شد چون شفاعت و اينها عند الحساب است عند الصراط است و مانند آن اگر شفاعت اثر كرد كرد اگر مأذون نبودند در شفاعت حسابها بررسي شد جهنميها به جهنم و بهشتيها به بهشت از آن به بعد ديگر جاي حساب نيست حالا اين بهشتيان كه در بهشت منعماند به ياد بستگان كافرشان هستند حضرت فرمود «ان أهل العلم قالوا انهم ينسون ذكرهم»([47] )، اين چه عالمي است كه فقط انسان به ياد خوبها است به ياد بدها اصلاً نيست معلوم ميشود مقلّب القلوب دل را آن چنان تطهير كرده است كه هر چه خدا بخواهد اينها متذكر ميشوند چيزي را كه خدا نخواهد اينها هم درك هم نميكنند به ياد هم نميآورند مگر نه آن است كه اگر خداي سبحان بخواهد كسي را گرفتار كند امواجي از خاطرات را بر او مسلط ميكند يك وقت آدم ميبيند شب خواب ندارد روز آرام ندارد اين چه چيزي است؟ اين در جوامع روايي ما نيامده كه اگر كسي هدفش دنيا باشد خداي سبحان فقر را بين دو چشمش هميشه مجسم ميكند او با داشتن همه نعم در تمام دوران گرفتار بدبختي است كه چه كند آن كه آدم را آرام نگه ميدارد طبق بحثهاي قبلي ﴿ألاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾([48] )، ياد حق است نه مال عدهاي با داشتن همه امكانات هميشه در عذاب اليم اند دريايي از خاطرات پرخروش را خدا بر او مسلط ميكند از اين طرف اگر بخواهد دل را آرام ميكند آن مقلّب القلوب دلها را آنچنان در بهشت تطهير كرد كه جز به ياد مؤمنان به ياد اينها نيستند «انهم ينسون ذكرهم»([49] )، ذيلي هم دارد البته آنها كه احتمال شفاعت و امثال ذلك دربارهٴ آنها داده ميشود وقتي خودشان وارد بهشت شدند نسبت به افراد محتمل الشفاعه احتمال اين هست كه اينها پشت سر برسند نسبت به آنها هست «وقال بعضهم انتظروا قدومهم ورجوا ان يكونوا بين الجنة والنار فى أصحاب الأعراف»([50] )، اگر در بهشت نيستند لااقل در اعراف اند در جهنم نيستند يا اگر در بهشت نيستند بعداً ميرسند اين نسبت به كساني كه محتمل الشفاعه هستند اما نسبت به كساني كه نظير آنچه كه خداي سبحان در مورد آذر به ابراهيم (سلام الله عليه) خليل فرمود يا درباره ديگر كفار به رسول خدا (عليه آلاف التحية والثناء) فرمود كه ﴿أسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ﴾([51] )، اينها اين چنين اند نسبت به آنها انسان اصلاً يادش نيست بنابراين آن درجهاي كه براي ائمهٴ اهل تقوا هست براي ديگران نيست و بهشت اصولاً يك چنين موطني دارد كه انسان جز به ياد خير به ياد ديگر چيزها نخواهدبود.
سؤال .. جواب: بله اعتراض است ديگر آنجا.
سؤال ... جواب: بله اينها يكديگر را ميبينند از يكديگر در بهشت سؤال بكنند ﴿يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ الْمُجْرِمِينَ﴾([52] )، از يكديگر سؤال ميكنند آن گاه سائلي از اهل جهنم سؤال ميكند ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ﴾([53] )، براي اينكه آن حجت الهي روشنتر بشود نه اينكه حالا غصه بخوردند كه كسي چون پسر اوست و غمي داشته باشد و الا اصل جنت را ميدانند به عنوان مظهر قهر خدا عدل اله را در جهنم ميبينند فضل اله را در بهشت ميبينند اين طور نيست كه جهنم را نبينند كه جهنم را به عنوان جايگاه اجراي عدل اله ميبينند و ميفهمند اما حالا من يك پسري داشتم كافر بود اين اصلاً يادش نيست تا غصه بخورد اين است .
سؤال ... جواب: نه آن اصحاب جحيم ميگويند آنچه كه ما را به اين روز تيره مبتلا كرد اين بود كه ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ٭ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ٭ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ ٭ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾([54] )، اصول و فروع را ما قبول نداشتيم به اين روز سياه مبتلا شديم بهشتيان جهنم و اهل جهنم را به عنوان اينكه مظهر ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾([55] )، هستند درك ميكنند اين درك براي اينها سرور ميآورد براي اين كه ديدند عدل الهي اجرا شده نظير آنچه كه رسول خدا در بالاي غدير و چاه بدر به كفار خطاب كرد فرمود ما به وعدههاي الهي رسيديم شما رسيديد ديديد كه چه خبر است يا نه ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾([56] )، در اعراف هم همين صحنه هست اينها ميگويند ﴿أنْ قَدْ وَجَدْنَا﴾([57] )، آن چه را خدا به ما وعده داد رسيديم﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾([58] )، آنها هم ميگويند رسيدند ﴿فَأذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾([59] )، به ياد جهمن وجهنميها بودن و عدل خدا را ديدن اين كه انسان را غمگين نميكند خوشحال ميكند﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([60] )، اين يك آيه است وقتي خداي سبحان جريان كفار و مشركين را مطرح ميكند ميفرمايد كه عذاب الهي اينها را مستأصل كرده است اصل و ريشه اينها را قطع كرده ميفرمايدئ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾([61] )، اين حمد است بهشتيها هم در آنجا حمد دارند كه كفار گرفتار عذاب شدند اين غمي نيست سؤال سائل اين است كه اگر در بهشت غم نيست چگونه بعضي از بستگان (أهل) بهشت در جهنم ميسوزند و اينها در بهشت متنعم اند؟ در اينجا حضرت فرمود يا آن بستگان محتمل الشفاعةاند كه بعدها به اينها ميرسند يا نه اصلاً «ان أهل العلم قالوا انهم ينسون ذكرهم»([62] )، اصلاً به يادشان نيست كه يك پسر بد يا برادر بد داشتند در همين جلد پنجم صفحه 388 جريان نون و قلم را از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال كردند كه نون يعني چه قلم؟ يعني چه؟ در روايات دارد كه نون يك نهري است قلم يك نهري است قلم از آن نهر بهره ميگيرد و مينويسد و مانند آن اين در بعضي از روايات هست كه از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال شده كه﴿ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾([63] )، يعني چه؟ فرمود «وأما نون فكان نهراً فى الجنة أشد بياضاً من الثلج وأحلي من العسل قال الله عزّوجلّ له كن مداداً»([64] )، مداد باش مركب باشد «فكان مداداً» مركب شد «ثم أخذ شجرةً فغرسها بيده»([65] )، درختي را گرفت و با دست خود غرس كرد خداي سبحان «ثم قال واليد القوة»([66] )، اول همينطور به طور عادي فرمود يك نهري بود و خدا دستور داد اين نهر مركب بشود مركب شد و بعد خداي سبحان يك درختي را با دست خود كاشت كه از آن درخت قلم بسازد تا اينجا آن گاه فرمود «واليد القوة»([67] )، بيده نه يعني با دستش يعني بقوته و قدرته «وليس بحيث تذهب إليه المشبهة»([68] )، آنهايي كه خداي سبحان را معاذالله جسم ميدانند شبيه اجسام آن چنان نيست كه يدي داشته باشد يد يعني قدرت و قوه «ثم قال لها كوني قلماً»([69] )، به اين شجره فرمود قلم باش اين هم قلم شد «ثم قال له اكتب» به قلم فرمود كه بنويس «فقال يارب وما أكتب» چه بنويسم؟ «قال ما هو كائن الي يوم القيامة»([70] )، تمام مقدرات تا قيامت را بنويس«ففعل ذلك ثم ختم عليه وقال لا تنطقن الي يوم معلوم»([71] )، قلم هم تمام مقدرات را نوشت بعد خدا دهانش را مهر كرد فرمود ديگر حرف نزن تا قيامت اين يك روايت دوم از معانيالأخبار نقل ميكند كه سفيان خدمت امام ششم (سلام الله عليه) عرض كرد كه اين نون چه چيزي است اين قلم چه چيزي است حضرت فرمود صدرش اين است كه «نون» يك نهري است در بهشت خدا فرمود جامد شو آن هم منجد شد بعد به قلم فرمود بنويس قلم هم نوشت اين صدر حديث آن گاه ميفرمايد «فالمداد مداد من نور والقلم قلم من نور واللوح لوح من نور»([72] )، سخن از نهر و مركب و درخت نيست سخن از نور است اين يك قدري سفيان را آشنا كرد كه اگر گفته ميشود نهر اگر گفته ميشود درخت اگر گفته ميشود قلم اينها تمثيل است بعد سفيان عرض كرد كه يابن رسول الله«بين لىّ أمر اللوح والقلم والمداد فضل بيان»([73] )، روشنتر بگوييد آخر يك وقتي ميگوييد نهر است يك وقتي ميگوييد نور است منظور چه چيزي است؟ «وعلمنى مما علمك الله»([74] )، آنچه كه خداي سبحان به شما آموخت به ما بياموزيد «فقال يا ابن سعيد لولا إنك أهل للجواب ما أجبتك»([75] )، اگر تو اين شايستگي را نميداشتي من جواب نميدادم «فنون ملك يؤدي الي القلم وهو ملك والقلم يؤدي الي اللوح وهو ملك واللوح يؤدي الي إسرافيل وإسرافيل يؤدي الي ميكائيل وميكائيل يؤدي الي جبرائيل و جبرائيل يؤدي الي الأنبياء والرسل (ص) ثم قال لي قم يا سفيان»([76] )، بلند شو ديگر بيش از اين نميتوانم من بگويم ملاحظه ميفرماييد گاهي سخن از نهر و درخت است گاهي سخن از نور است گاهي سخن از فرشته است با هر كسي به اندازه استعداد آنها حرف ميزنند و اگر يك زمينه هم مساعد شد ميگويند كه اگر شما اين شايستگي را نميداشتيد ما نميگفتيم پس معلوم ميشود كه همه نعمتهاي بهشت اين طور نيست كه نهر باشد و لاغير غير از لذايذ جسماني و ظاهره چيز ديگر نداشته باشد چيزهاي ديگر هم مطرح است گاهي به جاي فرشته سخن از درخت است گاهي به جاي فرشته سخن از نهر است گاهي به جاي فرشته سخن از مركب و قلم است اين درجاتي است كه يكي پس از ديگري تبيين ميكنند آن گاه نشان ميدهد كه آن شراب طهور چه شرابي خواهد بود آن گاه نشان ميدهد كه بعضي از دلها چگونه فقط به ياد خدايند آن گاه نشان ميدهد كه اصلاً در بهشت كسي به ياد بستگان تبهكارش نيست تا غمگين باشد اين است كه﴿ألاَ إِنَّ أوْلِيَاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِم وَلاَ هُم يَحْزَنُونَ﴾([77] )، به بركت قرآن كريم از خداي سبحان پيروزي اسلام و رزمندهها را مسئلت كنيد براي همه طلب مغفرت كنيد مخصوصاً براي آقايان روحانيون و طلبهها كه در اين جريان عمليات خيبر و ديگر عمليات شهيد شدند روح همه اينها را با شهداي كربلا خداي سبحان محشور بفرمايد بحثها هم تا يكشنبه به خواست خدا يكشنبه هفته بعد.
«والحمد لله رب العالمين»