62/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 35
﴿مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾(۳۵)
در اين كريمه آن امري كه بيش از هر چيزي مهم است مسئله مثل است كه فرمود مثل بهشت اين است ساير مضامين اين آيه در آيات ديگر هست در آيات ديگر اوصاف بهشت مبسوطاً بيان شده طوري كه هيچ ترديدي در جريان بهشت و نعمتهاي جسماني و ظاهرياش نيست اما در اينجا ميفرمايد مثل بهشت اين است آيا اين مثل به معناي وصف است كه اين آيه مانند ساير آياتي باشد كه اوصاف بهشت را تبيين ميكند يا مثل همان معناي خودش را حفظ ميكند كه در مقام تشبيه معقول به محسوس تمثيل و مانند آن است اگر به معناي وصف باشد اين آيه مضمون تازهاي را نميفهماند مشابه آيات ديگري است كه اوصاف بهشت را تبيين ميكند ولي اگر اين مثل به معناي وصف نباشد همان معناي خود را حفظ كند كه تمثيل است و تنزل يك حقيقت به صورتهاي ظاهري است معلوم ميشود غير از اين بهشت ظاهر يك بهشت باطن هم هست غير از اين لذايذ ظاهري يك لذايذ باطني هم هست كه آن لذايذ باطني را اگر بخواهند براي ما تبيين كنند به صورت مثل ذكر ميكنند و ميگويند مثل بهشت اين است مثل اين است كه آدم در باغ باشد مثل اين است كه نهرهاي روان در اختيارش باشد مثل آن است كه خوراكيهايش دائمي باشد مثل آن است كه ظلش دائمي باشد دائماً در يك فضاي مطبوع و آرام و گوارايي باشد و مانند آن در قرآن كريم گذشته از اين نعمتهاي ظاهري و جسماني لذايذ ديگري را هم بيان كرده كه مقداري از آنها گذشت و روايات هم آن معاني را به صورت مثل تبيين كرد از اينكه فرمود ميوههاي بهشت دائمي است هر ميوهاي را كه بكنيد فوراً جايش ميرويد تشبيه فرمود در روايت امام(عليه السلام) مثل چراغ كه مرتب دارد نور ميدهد هر شعلهاي كه از او ساتع شد باز جايش نور هست اينطور نيست كه اگر يك شعله از چراغ ساتع شد جايش خالي باشد و مانند آن يا در روايت ديگر تشبيه فرمود، فرمود اينكه تمام نعمتهاي بهشت دائمي است و ميوههاي بهشت دائمي است آنطور نيست كه ديگران متوجه ميشوند اين مثل عالمي است كه همواره علم دارد و همواره ثمرات علمي ميدهد آن روايتي كه از بصائر الدرجات نقل شده ولي در قرآن كريم فرمود هر نعمتي كه خدا براي انسان ممكن باشد و بخواهد در بهشت هست اين يك مطلب كه هر چه بخواهد در بهشت هست هر چه نفس ميطلبد در بهشت هست اين يك مطلب، مطلب ديگر اينكه بهشتي اگر بخواهد به نعمتهاي بهشت برسد به صرف اراده ميرسد نه خودش را به زحمت مياندازد كه ميوه بچيند نه به كسي ميگويد براي من ميوه بياريد اگر اراده كرد چيزي را، غذايي را، ميوهاي را، آبي را اراده او همان و حصول مراد براي او همان نيازي نيست كسي بگويد به من آب بدهيد يا خودش كنار نهر برود و آب بگيرد و بنوشد اين يك مطلب
مطلب ديگر اينكه در بهشت يك سلسله لذايذي هست كه فوق آرزوي بهشتيهاست انسان اگر بخواهد چيزي را آرزو كند به مقدار علمش آرزو ميكند چيزهايي را كه ميداند آرزو ميكند چيزي را كه نميداند و بيرون از منطقه ادراك اوست آرزوي او را هم ندارد الان شما يك فرد عادي را بخواهيد بگوييد چه آرزو داريد او ممكن است از اين لذايذ جسماني چيزهايي را بخواهد اما هرگز نميگويد من آرزويم آن است آن نسخه خطي كه مرحوم شيخ طوسي در فلان ... نوشته من او را داشته باشم يا آن رساله دست نويس شيخ مفيد را اي كاش من پيدا ميكردم اصلاً يك هم چنين چيزي نشنيد تا آرزو بكند آن رسالهاي كه مثلاً شيخ طوسي در شرح نهج البلاغه نوشته و خطي است و در دسترس كسي نيست اي كاش من ميداشتم يك هم چنين چيزي را آرزو نميكند چون نميداند تا آرزو بكند در قرآن كريم ميفرمايد كه نه تنها در بهشت هرچه نفس اشتها دارد هست و نه تنها هرچه انسان بخواهد به مرادش ميرسد بلكه در بهشت چيزهايي هست كه مومن نميداند چيست تا آرزو كند فوق آرزوي او در بهشت است فوق آنچه او ميطلبد در بهشت است اين هم يك مطلب
مطلب بعدي اينكه آيا انسان كه در بهشت به سر ميبرد يك آدم خالي است كه در درياي نعمت غرق است يعني همه آن عقائدش و ملكات فاضلهاش و اعمال صالحش تبديل شده به باغ و نهر يا در درون خود هم بهشتي دارد؟ آيا همه آن نتايج عمرش از معارف و عقائد و از ملكات فاضله و از اعمال صالحه همه اينها به صورت ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِها الأنْهَارُ﴾[1] به عنوان جزا درآمد يا اينها گوشهاي از جزاست يك سلسله جزاهاي معنوي هم با خودش هست خودش هم بهشت است يك انسان توحيد درون در بهشت است كه در درون او چيزي نيست فقط از لذايذ بيروني بهره ميگيرد يا نه خودش هم يك بهشت است در كنار اين بهشتي كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ خود هم بهشت است اين را هم بايد آيات تبيين كند در اينكه خداي سبحان بهشتيان و متقيان را وعده داد به اين وعده هم عمل ميكند و اهل تقوا به اين وعده الهي ميرسند ميگويند خدا را شكر كه به وعدهاش وفا كرد در سورهٴ «زمر» آيه 73 و 74 اين است ﴿وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَرًا﴾ گروه گروه اينها را به بهشت هدايت ميكنند ﴿حتّي إِذا جاؤُها و فُتِحَتْ أَبْوابُها و قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾ كه اين آيه بحثش قبلاً گذشت كه خبر اذا جاوا محذوف شده است للاهمية آنگاه وقتي وارد بهشت شدند ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ﴾ اگر در دنيا به ما وعده بهشت داد الآن به اين وعده عمل كرد ما را وارد بهشت كرد پس ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ و أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ﴾ اين زمين بهشت را ميراث ما قرار داد كه ما هرجاي اين زمين بهشت بخواهيم بيارميم ميتوانيم ﴿نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ﴾ مزاحمتي در كار نيست هرجا بخواهيم براي ما آزاد است ﴿فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ﴾[2] اين مقام پاداش عمل صحيح است پس خداي سبحان به اين وعده وفا ميكند يك، و مومن باتقوا در هر جاي بهشت بخواهد ميتواند بيارمد و به سر ببرد در سورهٴ «زخرف» آيه70 و 71 اين است ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ و أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ﴾ حبور يعني سرور محبور يعني مسرور ﴿يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ و أَكْوابٍ و فيها ما تَشْتَهيهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْيُنُ و أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ﴾ در ذيل اين جمله مباركه كه ﴿وَ فيها ما تَشْتَهيهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْيُنُ﴾ از مرحوم امينالاسلام طبرسي دارد كه اگر همه گويندگان خلاصه جمع بشوند و بخواهند عصاره بهشت را در يك لفظ كوتاهي برسانند مثل اين نميتوانند تبيين كنند زيرا همه نعم را با اين يك جمله كوتاه خدا بيان كرد هرچه كه نفس ميطلبد و هرچه را كه چشم لذت ميبرد اگر اين عيون و اعين، اعين ظاهري باشد لذايذ ظاهري مراد است و اگر آنها كه قلبشان بصير و بيناست و داراي چشم دلاند لذايذ باطني را هم ميگيرد بنابراين هرچه انسان بخواهد در بهشت است اين حصر نميكند كه غير آنچه را نفس ميطلبد نيست اين بيان بعضي از نعم بهشت است نه همه نعم فرمود هرچه بخواهد انسان در آنجا هست اما يك چيزهايي را هم در بهشت را خدا آفريد كه انسان آرزوي او را هم ندارد چون نميداند تا آرزو كند آن را سورهٴ «ق» آيه 34 و 35 فرموده است ﴿ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ ٭ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها﴾[3] هر كه هرچه بخواهد ديروز به عرض رسيد كه ممكن نيست اهل بهشت خلاف بخواهند حق ديگري را طمع كنند درجه بالاتر از درجه خود را مسئلت كنند چرا چون اينها كسانياند كه ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾[4] كسي كه به مقام رضا رسيد از خود خواستهاي ندارد چيزي را ميخواهد كه خداي او بخواهد و خداي او نه بد ميخواهد نه براي او مقرر كرده كه بيش از اين و بالاتر از اين برود اگر خدا بد نميخواهد اگر خداي سبحان براي او درجه خاصي را معين كرده پس اين شخص در آن درجه معين چيزي جز رضاي حق نميخواهد نه كسي بد نميكند بدي را در بهشت راه نيست ﴿لا لَغْوٌ فيها و لا تَأْثيمٌ﴾[5] اين نفي جنس است آنجا جاي اسم و گناه و تجاوز نيست بنابراين اهل بهشت اگر هرچه بخواهند براي آنها حاصل است جز خير چيزي نميطلبند كسي كه به مقام رضا رسيده است ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾[6] يا فرمود: ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[7] اين ممكن نيست چيزي بخواهد كه خدا راضي نيست بنابراين در مشئيت او خلاف راه ندارد اين بيان ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها﴾ اما ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾[8] يك چيزهايي لديالله است كه فوق مشيئت اوست فوق اراده اوست او اصلاً نميداند تا اراده كند الآن شما به يك عالم متوطه بگوييد هرچه شما ميخواهيد من به شما بدهم اين را وارد يك كتابخانه يك ميليوني بكنيد چون كتابخانههاي دنيا بالاخره همه نسخ خطي در او جمع شده اين در همان رشته خودش آرزو ميكند اي كاش من در آن رشته كلام يا تفسير يا فقه يا فلان رشته اين نسخ خطي را ميداشتم اما در رشتهاي كه آگاه نيست هرگز نميگويد اي كاش آن رساله خطي كه جابرحيان در زمينه فلان نوشته اي كاش من ميداشتم كه آن آشنا به آن رشته نيست يك هم چنين چيزي را كه آرزو نميكند زيرا آرزو به منطقه ادراك معدود است هرجا انسان دركش حضور دارد آنجا آرزو حضور دارد اگر از منطقه درك گذشت ديگر آرزو هم در آنجا راه ندارد لذا در اين كريمه فرمود يك سلسله نعم در بهشت حضور دارد و وجود دارد كه اصلاً بهشتيان نميدانند اينجا چه خبر است تا از ما بخواهند نخواسته به اينها ميدهيم همانطوري كه علوم لدني اينچنين است در دنيا انسان نميداند چيست تا طلب كند آن لذايذ بهشت هم نميداند تا از خداي سبحان مسئلت كند لذا فرمود آنچه او ميخواهد هست و بالاتر و اين معنا را در سورهٴ «سجده» با يك تعبير ديگري بيان فرمود سورهٴ «سجده»
پرسش ...
پاسخ: بله بطور اجمال از خداي سبحان به مقدار وسعت روحش لذت معنوي ميطلبد اما آن لذتي كه ميخواهد چيست او هرگز نيست يكي از اساتيد ما(رضوان الله عليه) ميگفت آرزوي ما اين است كه ما در كنار حوض كوثر نهج البلاغه را خدمت حضرت امير بخوانيم اين يك آرزو يك آرزو هم ديگري چيز ديگر از خداي سبحان مسئلت ميكند در اين سورهٴ «سجده» آيه هفدهم اين است فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ خيليها نميدانند در آنجا چه خبر است تا از خدا بخواهند خب خيلي از اين خواستهها در ادعيه آمده در آيات قرآن آمده خب در بسياري از روايات خصوصيتهاي نعم بهشتي ذكر شده در ادعيه ذكر شده به ما گفتند از خدا اينها را بخواهيد اما يك سلسله اصول كليه را هم فرمودند كه آنجا چه چيزهايي هست كه شما نميدانيد تا بخواهيد اين را گفتند پاداش شب زنده دارهاست ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بنابراين يك سلسله چيزهايي هست كه انسان نميداند تا آنها را از خداي سبحان مسئلت كند
پرسش ...
پاسخ: ظاهر نكره در سياق نفي اين است ولي خب قائل به تخصيص است ديگر
پرسش ...
پاسخ: بله خب ممكن است آنكه وارد بهشت شده و چون همه اينها را انبياء به وسيله وحي براي انسانها آوردند ديگر
پرسش ...
پاسخ: اگر در انبياء انسانهايي هستند كه صادر اولاً ظاهراً فرض ندارد كه چيزي در جهان امكان باشد و صادر اول به آن مقام معنوياش ندارد چون همه اينها جزء صوادر بعدياند اگر «اول ما خلق الله نوري» ديگر فرض ندارد كه چيزي مادون او باشد و او در آن مقام نورانيت احاطه علمي نداشته باشد
پرسش ...
پاسخ: نه چون ﴿وَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي﴾[9] براي همان صادر اول است و صادر اول ميفرمايد منتهاي تو با منتهاي ديگران فرق دارد همه در قيامت الي الله محشور ميشوند اما اينطور نيست كه ﴿وَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي﴾ مثل اينكه در قوس نزول همه من اللهاند اما اينطور نيست كه همه صادر اول باشند مثل اين جدولها كه همه به طرف دريا ميريزند اما اين جدولهاي كم آب همان اوايل دريا كه رفتند همان جا ميمانند اما سيل پرخروش كه آمده همه اينها را كنار ميزند ميرود عمق دريا
پرسش ...
پاسخ: بله
پرسش ...
پاسخ: قوس صعود بالأخره يك موجود امكاني است كه زير پوشش صادر اول است ديگر
پرسش ...
پاسخ: آنچه را كه در قوس نزول به صورت اجمال و وساطت داشت در قوس صعود باز ميشود چيز تازهاي نميتواند باشد كه ديگر فرض ندارد كه يك حقيقت فائقهاي را در قوس صعود طي بكند و خداي سبحان تازه ايجاد بكند كه بالاتر از آن صادر اول باشد چون اوليت زماني كه نيست كه خب بنابراين در اينكه خداي سبحان به وعده وفا ميكند حرفي نيست و در اينكه در بهشت هرچه نفس اشتها داشته باشد وجود دارد اين هم حرفي نيست و يك چيزهايي هم در بهشت وجود دارد كه انسان نميداند تا آنها را آروز كند اين هم يك و انساني كه به آن درجه رسيد هرچه بخواهد با اراده و مشيئت او حاصل است اين هم يك مطلب اما حالا هرچه بخواهد حاصل است يعني اگر اراده كرد بايد برود تحصيل كند اگر اراده يك ميوهاي كرد بايد از آن غرف مبنيه پايين بيايد برود كنار باغ ميوه بكند يا با همان اراده حاصل است در ذيل اين آيه 10 سورهٴ «يونس» كه فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ و تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ روايتي نقل كرده مرحوم فيض در علم اليقين و ديگران كه دعواي آنها تسبيح است يعني اگر يك آبي خواستند بنوشند، ميوهاي خواستند ميل كنند و مانند آن اينطور نيست كه خودشان بروند تحصيل كنند يا به كسي بگويند به ما آب بدهيد ميگويند سبحان الله و آن خواسته اينها پيش اينها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: اينها هم اين نعم را حاضر دارند اما اينطور نيست كه انسان اگر بخواهد به يك نعمت برسد به اينها بگويد شما اين نعمت را به ما بدهيد در ذيل اين آيه كريمه اين روايت وارد شده ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ﴾ يعني خواستن اينها و طلب اينها با تسبيح است نه اينكه بگويند آن آب را به ما بدهيد يا اينكه خودشان بروند آب تهيه كنند يا به كسي بگويند آب بدهيد دعواي اينها ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است و چون به نقص خود پي ميبرند و اين نقص را ذات اقدس الهي كه منزه از هر نقص است بر طرف ميكند ميگويند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ با تسبيح به آن مطلب ميرسند نه اينكه تلاش و كوشش بكنند بنابراين گرچه با اراده هرچه بخواهند به مرادشان ميرسند اما معناي كنايياي نيست كه اگر هرچه اراده كردي حاصل است اراده كردي بگو براي تو بياورند يا برو بگير نه گفتن لازم است و نه رفتن ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا﴾ يعني در بهشت ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ تحيتي هم كه نسبت به هم دارند ﴿وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ وقتي به آن نعم رسيدند حق حمد دارند ميگويند الحمد لله رب العالمين
پرسش ...
پاسخ: اين نعمات مشترك است ولي عدد قرآن طرز سؤال كردن را هم به ما آموخت هيچ جاي قرآن سخن از آن نيست كه همان طوري كه براي مردها همسري است زنها چه كنند چون يك چنين ادبي را قرآن به ما آموخت ما هم در سوالها بايد اين ادب را رعايت كنيم با اينكه فرمود همه نعم هست اما هيچ جاي قرآن آن تعبيرات را نداريم علياي حال وقتي كه هرچه نعمتي را خواستند برايشان حاصل شده است آخر ميگويند الحمدلله رب العالمين آخرين سخن اينها الحمدلله رب العالمين است بياني از اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آن مستدرك نهج البلاغه آمده كه در فضيلت حمد اين بس كه فاتحه كتاب او و خاتمه دعواي بهشتيان اوست در فضل حمد اين بس كه فاتحه كتاب اوست كه قرآن با حمد شروع ميشود و خاتمه دعواي اهل بهشت است ﴿آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[10] اين در مستدرك نهج البلاغه هست
اما اين حمد را خداي سبحان را به اينها اجازه داد كه اينها خدا را حمد كنند مگر هر كسي مجاز است كه خدا را حمد كند توصيف كند وقتي مخلصين را قرآن ميستايد ميفرمايد خدا منزه از هر گونه توصيف است مگر آنكه مخلصين خدا را توصيف كنند ﴿سُبْحانَ الله عَمّا يَصِفُونَ ٭ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ﴾[11] اينهايند كه مجازند خدا را توصيف كنند و بدون اذن خدا و به غير خواسته خدا، خدا را توصيف نميكنند الحمد لله رب العالمين بنابراين اگر چيزي را بخواهند طلب كنند با تسبيح طلب ميكنند همين كه گفتند سبحانك اللهم براي آنها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: يعني گناه، غل، خيانت عداوت، كينه نسبت به هم امثال ذلك ندارند ﴿وَنَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾[12] و امثال ذلك نه اينكه ناقص نيستند يك موجود ممكن و مخلوق هرجا باشد نقص با او هست و چگونه ممكن است يك موجودي مخلوق باشد و ممكن باشد و محتاج نباشد نقص با او هست آن عيوب و گناهان و پليديها و آلودگيهايي كه در دنيا بود اينها به وسيله توبه به وسيله برزخ به وسيله فشارهاي قيامت، همه و همه برداشته شد ﴿وَنَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ آنگاه وارد بهشت شدند بهشت جاي آدمي نيست كه نسبت به كسي كينه داشته باشد اين بهشتياناند كه در دنيا ميگويند خدايا طوري ما تهذيب بكن كه ما نسبت به احدي از مومنين كينه نداشته باشيم اگر دربارهٴ مؤمنين بهشت فرمودي ﴿وَنَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾[13] هيچ مومني نسبت به مومن ديگر كينه ندارد گرچه درجات او خيلي بيشتر باشد و نعم او بيشتر باشد كه اين هرگز احساس حسد و رنج نميكند نسبت به كسي عداوت ندارد اين مؤمنين در دنيا هم از خداي سبحان يك هم چنين فضيلت را مسئلت ميكنند ميگويند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[14] خدايا آن توفيق را به ما بده كه ما نسبت به هيچ مومني كينه نداشته باشيم
پرسش ...
پاسخ: چون اينها ميگويند محتاج غني نميشود ولي مستغني ميشود كه خداي سبحان ميفرمايد ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَرَسُولِه مِنْ فَضْلِهِ﴾[15] ما غني غير از ذات اقدس الهي كه نداريم هرچه هستند محتاجند و خداي سبحان حاجت اينها را به مقدار لياقت اينها برطرف ميكند ميشوند مستغني و نه غني لذا در نوع موارد قرآن كريم تسبيح را با تحميد يك جا ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ﴾[16] ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾[17] تسبيح با تحميد مقرون هم است وقتي يك محتاج به نقص خود پي ميبرد به بي نقص متوسل ميشود وقتي مشكلش را خداي منزه سبوح برطرف كرد آن خدا را تحميد ميكند ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ﴾ و مانند آن
پرسش ...
پاسخ: بله امكان دارد ولي آن روايت شريف كه در ذيل اين آيه وارد شده ميفرمايد به اينكه ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا﴾ معنايش اين است كه به كسي نميگويند به ما چيز بدهيد فقط از خداي سبحان ميطلبد آن هم نميگويند خدايا به ما ميوه بده ميگويند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ معناي ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ﴾[18] اين است نه ذكرشان تسبيح است ذكرشان تسبيح است يك مطلب دعواي اينها تسبيح است مطلب ديگر يعني اگر چيزي را بخواهند ميگويند سبحان الله نه تنها ذكر ميكنند ذكر يك تعبير است دعوا تعبير ديگر است اگر ميفرمود اينها ذكرشان تسبيح است اين مطلب استفاده نميشد اما ميفرمايد دعواي اينها تسبيح است اين آيه ظهور را دارد و آن روايت هم اين را به خوبي تبيين ميكند.
پرسش ...
پاسخ: آن هم دعواي حمد است دعواي ثناست ديگر بله ديگر براي اينكه اينها مدعي هستند اين همه نعمت از آن تو است و برابر اين نعمت حمد ميكنيد اين ادعا را دارند اين شناخت را دارند نه اينكه همينطوري به ما رسيده نميگويند ما خودمان زحمت كشيديم به اينجا رسيديم آنكه ميگويد من خودم زحمت كشيدم به اينجا رسيدم اين فكر، فكر موحد نيست اين فكر، فكر قاروني است قارون ميگفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾[19] من خودم زحمت كشيدم مالدار شدم آن كسي هم كه نميداند ميگويد من خودم عمري زحمت كشيدم درس خواندم عالم شدم فرق نميكند ولي اهل تقوا همواره ميگويند خدايا «ما بنا من نعمة فمنك»[20] همان بيان امام رضا(سلام الله عليه) كه عرض ميكند خدايا ما اصابني من حسنة فمنك «لا صنع لي و لا لغيري في احسانك و لا عذر لي ان أساتُ ما اصابني من حسنة فمنك» خدايا در اين نعمتي كه به من دادي نه خود من نقش داشتم نه ديگري همه و همه مجاري فيض تو بود «لا صنع لي ولا لغيري اغفر لمن في مشارق الارض و مغاربها من المؤمنين و المؤمنات»[21] كه براي همه مؤمنين من الاول الي الآخر طلب مغفرت ميكند اين خاصيت توحيد است كه همه نعم از خداي سبحان ميداند و همه تقصيرها را از خودش اينها تا حال ثابت كرده و ظهور در اين معنا دارد كه انسان هرچه بخواهد در بهشت هست فوق خواسته او هم هست و مانند آن اما اين مومني كه در بهشت است يك انسان تهي دل هست كه از نعمتهاي بيرون استفاده ميكند يا در كنار اين نعمتهاي بيرون يك بهشتي هم در درون اوست اگر سورهٴ مباركهٴ «واقعه» را ملاحظه بفرماييد تعبير اينچنين دارد در سورهٴ «واقعه» آيات 88 ـ 89 ﴿فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ ٭ فَرَوْحٌ و رَيْحانٌ و جَنَّةُ نَعيمٍ﴾ اگر كسي جزء مقربين شد ﴿فَرَوْحٌ و رَيْحانٌ و جَنَّةُ نَعيمٍ﴾ يعني ما بگوييم يك حرفي در تقدير است يعني فله روح و ريحان و له جنه نعيم يا خود روح و ريحان جنة نعيم است اگر ما دليل عقلي داشتيم به اينكه ممكن نيست انسان در درونش بهشت باشد آن وقت ميگفتيم حتماً اين ﴿فَرَوْحٌ﴾ يعني فله روحٌ و له ريحان و له جنة نعيم اگر دليل عقلي برخلاف نيست بلكه از آن طرف ادله عقلي تأييد ميكند يا لا اقل دليلي برخلاف نداريد اين ظاهر مأخوذ است اگر آن روايت شريفي كه حضرت رسول به حضرت امير(عليهم السلام) فرمود: «يا علي انا مدينة الحكمة و انت بابها»[22] من شهر حكمتم و اين حكمت بهشت است و تو دري و اگر آيات ديگر و روايات ديگر كم و بيش تأييد ميكند ضرورتي در كار نيست كه ما بگوييم ﴿فَرَوْحٌ و رَيْحانٌ و جَنَّةُ نَعيمٍ﴾[23] يعني فله روح و ريحان نه آن له روح و ريحان و جنة نعيم را آيات ديگر تثبيت كرد آن مما لا ريب فيه است و مفروق عنه اين يك مطلب جدايي است در برابر آن اين دو امر را در بحث آيه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» ملاحظه فرموديد در سورهٴ «انفال» ميفرمايد مومنيني كه داراي اين اوصاف بودند ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[24] وقتي پنج وصف برجسته را براي اهل ايمان ذكر ميكند ميفرمايد ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ ولي در سورهٴ «آلعمران» سخن از لهم نيست با لام نميفرمايد ميفرمايد: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[25] خود اين ذوات درجات است نه اينكه ذوات خالي باشد از ملكات و فضائل و درجات كمالي و تمام اين درجات بيرون از هستي اينها باشد يك لذايذ بيروني داشته باشند و نه دروني اين چنين نيست كه ما بگوييم حتماً لام در آنجا محذوف است ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ براي اوايل امر است كه انسان ايمان براي او ملكه نشد ولي اگر كسي چون عمار ياسر شد كه من قرنه الي قدم ايمان شد يا بالاتر از او به حضرت امير(سلام الله عليه) توسل كنيم كه درباره او حضرت فرمود اسلام محض در برابر كفر محض آمد اين اسلام ممثل است اين گذشته از اينكه ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَار﴾[26] خود ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[27] يك جنتي هم در درون او هست با او مأنوس است ﴿فَرَوْحٌ و رَيْحانٌ و جَنَّةُ نَعيمٍ﴾ اين براي مقربين است درباره اينكه مقربين با ابرار چه فرقي دارند يك مقدار بحثش گذشت و براي ابرار رسيدن به درجات مقربين كار آساني نيست حجاب ابرار همان مقربيناند در بعضي از جوامع روايي ما يا مرحوم كليني يا مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در توحيد نقل كردند كه خداي سبحان فيوضات را براي خلق تنظيم فرمود و آفريد و مهمترين حجاب پيامبر است «ومحمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حجابٌ»[28] اين حجاب نوري است مگر ميشود انسان به اينها دسترسي پيدا كند يا از اينها بگذرد به بالاتر از اينها برسد اينكه در مناجات شعبانيه به ما آموختند كه بخوانيم «و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرج ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك»[29] اين حجابهاي نوري را بشكافت به آنجا برسد اين ميسور همه نيست اينطور نيست كه انسان بتواند به آساني مقام مقربين برسد خيلي سخت است اين حجاب، حجاب نوري است معارف حجاب نوري است در همين كتابهاي معمولي شما ميبينيد يك مسئله فقهي وقتي كه پيچيده شد انسان به آساني آن را نميفهمد اين مسئله فقهي حجاب است هر كسي نميتواند اين مسئله فقهي را با اجتهاد كامل درك كند اما حجاب، حجاب نوري است يك وقت انسان نميتواند از اين ديوار بيرون برود اين حجاب مادي است يك وقت نميتواند اين مسئله را خوب بفهمد اين آيه را خوب بفهمد اين حجاب، حجاب نوري است ابرار اگر بخواهند به مقام مقربين دسترسي پيدا كنند اين حجاب، حجاب نوري است در آن حديث شريف فرمود بالاترين حجاب خود رسول الله است كه نميشود از آن حجاب انسان بگذرد و ماوراي آن را ببيند حالا آن اوصافي كه خداي سبحان براي مقربين ذكر كرده فاصله ابرار و مقربين ممكن است در بحثهاي بعد مطرح بشود.
«والحمدلله رب العالمين»