درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 35

 

﴿مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾(۳۵)([1] )

 

بحث مهمي كه اين آيه مباركه دارد اين است كه اين مثل به معناي صفت است يا يك تمثيل اگر جنت در قرآن كريم همين اوصاف را داشته باشد كه در اين آيه و مشابه اين آيه ذكر شد اين مثل به معناي صفت است يعني صفت بهشت اين است ولي اگر جنت غير از اين درجه ديگر هم داشت بعضي از درجات عاليه بهشت جاي درخت و نهر نيست بلكه فوق اين است آن درجه فايقه را اگر بخواهند بخواهند براي ما بيان كنند مثل ذكر مي‌كنند اگر تمام نعمت‌هاي بهشت همين‌ها باشد يعني درخت و نهر و چشمه و امثال ذلك باشد اين ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ﴾ يعني وصف الجنه ولي اگر در بهشت غير از اينها مقامات ديگري هم باشد درجات ديگري هم باشد كه در آن مقامات و درجات سخن از نهر و چشمه و درخت و ميوه نيست سخن از رضوان است و قرب الي الله آن مقام را اگر بخواهند براي ما تبيين كنند بايد مثل بزنند مثل اينكه قرآن يك ظاهري دارد همين كتابي است تلاوت مي‌كنيم و احكام را از آن مي‌فهميم يك باطني دارد كه حكم و معارف را از آن مي‌فهميم ظاهر اين قرآن فهمش و عملش براي خيلي‌ها ميسّراست اما باطن اين قرآن حقيقتي است كه كوه‌ها هم نمي‌توانند حملش كنند آن باطن را وقتي خدا بخواهد براي ما بيان كند مثل مي‌زند مي‌فرمايد ﴿لَو أنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأيتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهِ﴾([2] )، بعد مي‌فرمايد ﴿وَتِلكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾([3] )، يعني آن حقيقت را كوه هم نمي‌تواند تحمل كند آن حقيقت را آسمان‌ها و زمين هم نمي‌توانند تحمل كنند در پايان سوره احزاب آمده كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَيْنَ أن يَحْمِلْنَهَا وَأشْفَقْنَ مِنْهَا﴾([4] )، يعني اين حقيقت را يا ولايت است يا دين است يا باطن قرآن است بالأخره جزء معارف اسلامي است اين حقيقت را ما بر آسمانها و زمين و كوه عرضه كرديم اينها إبا كردند اباي اينها اباي استكباري نيست كه مثل شيطان ﴿أبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾([5] )، اباي اشفاقي است يعني نمي‌توانند ﴿فَأبَيْنَ أن يَحْمِلْنَهَا وَأشْفَقْنَ مِنْهَا﴾([6] )، بر خلاف تمرد شيطان ﴿أبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾([7] )، آن ابا مذموم است اين اباي اشفاقي كه روي عجز و ناتواني باشد كه مذموم نيست در اين كريمه فرمود ﴿السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ ابا كردند كه امانت را حمل كنند چون نتوانستند در جريان استكبار شيطان مي‌فرمايد ﴿أبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾([8] )، آن اباي تكبري است آن مذموم است پس قرآن يا دين يا ولايت كه از يكديگر جدا نيستند يك درجه از حقيقت دارند كه آسمانها و زمين هم نمي‌توانند آن را حمل كنند آن معنا را كه اگر بخواهند براي ما بيان كنند كه چه قدر مهم است مثل مي‌زنند مي‌فرمايند ﴿لَو أنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأيتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهِ﴾([9] )، بعد مي‌فرمايد اين مثل است نه اينكه ما كوه را مأمور كرديم و قرآن را بر كوه نازل كرديم و كوه متلاشي شد اين مثل است براي بهشت درجات و مقاماتي است بعضي از آن درجات و مقامات همين است كه نهر است درخت است ميوه است و مانند آن كه اين جنت ظاهري است و جنت جسماني است و ممالاريب فيه است ما فوق اين جنت ديگري است كه جنه اللقاء است كه در پايان سورهٴ فجر آمده ﴿فَادْخُلِى فِى عِبَادِى ٭ وَادْخُلِى جَنَّتِى﴾([10] )، كه جنه اللقاء است آنجا جاي درخت و نهر نيست آن را اگر بخواهند براي ما بيان كنند مثل ذكر مي‌كنند مثلش مثل چمشه‌اي است كه جبرئيل وارد بشود و پرخود را در آن چشمه قرار بدهد از هر قطره‌اي كه از پرش مي‌چكد فرشته‌اي خلق مي‌شود كه تا قيامت خدا را تسبيح مي‌كند و مانند آن، آن بيان‌ها مثل آن جنة اللقاء است مثل آن ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([11] )، است و مانند آن و در قرآن كريم در كنار اين جناتي كه داراي نهر و درخت است مقامات ديگري ذكر مي‌كنند به نام ﴿جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾([12] )، جناتي كه انبياء و اولياء درش به سر مي‌برند و مانند آن اگر يك بهشتي است يك درجه‌اي در بهشت مال انبياء و اولياء است كه به نام جنّة الولاية است آن اگر براي ماها بخواهد تبيين بشود جز از راه مثل ميسور نيست در قرآن كريم وقتي متّقين را مي‌ستايد كه اينها در بهشت هر چه بخواهند براي آنها ميسر است در سورهٴ فرقان اين چنين مي‌فرمايد (آيه 15) سورهٴ فرقان ﴿قُلْ أذلِكَ خَيْرٌ أمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾([13] )، كه اين آيه قبلاً اشاره شد جنت خلد كه اضافه موصوف به صفت است يعني خود اين بهشت جاودانه است ﴿كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً﴾([14] )، اين بهشت جزاي آنهاست و مصير آنهاست در برداشت از قرآن كريم اگر دليل قطعي دليل عقلي و مانند آن بر خلاف يك ظاهر اقامه شد آن ظاهر را تأويل مي‌كنيم مي‌شود قرينه ولي‌اگر دليل معتبري براي انصراف ظهور قائم نشد ظاهرش حجت است در اين آيه ودر بسياري از آيات مي‌فرمايد: اين بهشت مصير متقين است ﴿كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً﴾([15] )، مصير با صاد يعني صيرورت يعني شدن مصير با سين يعني حركت و رفتن انسان به طرف بهشت مي‌رود كه اين مسير با سين باشد يا انسان بهشت مي‌شود مصيرش بهشت است يعني يصيروا جنتاً يصيروا الي الجنه يصيروا جنتا ﴿كَانَتْ﴾ اين جنت براي آنها ﴿جَزَاءً وَمَصِيراً﴾([16] )، صيرورت است شدن است اينها مي‌شوند بهشت .

 

سؤال ... جواب: بله چون جزاء پايان رفتن است ديگر انساني كه راه راست را برود جزاي او آن شدن است اين بهشت شدن جزاي باتقوا بودن است و اين جزاء وفق عمل است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾([17] )، عمل به طرف بهشت شدن مي‌رود آن گاه اگر در روايتي كه ديروز خوانده شد امام (عليه السلام) مي‌فرمايد آن درختي كه هميشه ميوه مي‌دهد خود عالم است يعني عالم با عمل يعني مؤمن عالم و خود ميوه مي‌دهد و اگر در بعضي از روايت دارد كه جنت ولايت است و جهنم عداوت اهل بيت اين هم معنا خواهد داشت اين چنين نيست كه ما همه اين ظواهر را مجبور باشيم تأويل كنيم يا آن روايات را تأويل كنيم نه انسان گذشته از آن جناتي كه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ گذشته از اين جسمانيّات و لذايذ جسماني كه در بهشت فراهم هست چيزهاي ديگري هم دارد يك مقامات ديگري هم دارد اين طور نيست مثل اينكه انسان را ببرند در يك باغ كه همه نعمتها در آن باغ فراهم باشد ولي اين انسان خودش كمالي نداشته باشد فقط بايد بچيند و بخورد فقط از خوردن و نوشيدن لذت ببرد ولا غير اين نيست اين از خوردن و نوشيدن لذت مي‌برد و از آن لذايذ معنوي هم بهره مي‌گيرد ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾([18] )، در بهشت مشيئت و اراده بهشتي مطلق است او هر چه بخواهد حاصل است منتها به چه قداستي رسيد كه جز رضاي حق چيزي نمي‌خواهد و به چه قدرتي رسيد كه هر چه بخواهد مقرّر است و مقدّر هيچ ممكن نيست بد بخواهد و هيچ ممكن نيست چيزي را بخواهد و حاصل نشود ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾([19] )، هر چه بخواهند حاصل است و اينكه بد نمي‌خواهند از باب تخصيص نيست تخصّصاً خارج است چرا چون كسي به اين مقام مي‌رسد كه ﴿رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾([20] )، كسي به اين مقام مي‌رسد كه ﴿يَا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطمَئِنَّةُ ٭ ارجِعِى إِلَي رَبِّكِ﴾([21] )، با اين دو صفت ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾([22] )، كسي به اين مقام مي‌رسد كه به درجه رضا رسيده باشد درجه رضا يعني «رضي الله رضانا أهل البيت»([23] )، ‌از خود چيزي نمي‌خواهند چيزي را مي‌خواهند كه خدا بخواهد اگر چيزي را مي‌خواهند كه خدا خواست و غير از خواست خدا خواستي ندارد چون به مقام رضا رسيدن پس بد نمي‌خواهند اين كه گفتند بد نمي‌خواهند براي آن است كه بد معنايش آن است كه چيزي را كه خدا نمي‌خواهد آنها بخواهند اين معلوم مي‌شود هنوز گرفتار هوي است به مقام رضا نرسيد اين نه از خدا راضي است نه خدا از او راضي كسي به جنه اللقاء راه پيدا مي‌كند كه هم كارهاي او مرضي خدا باشد و هم كارهاي خدا مرضي او يك همچنين انساني بد نمي‌خواهد و بيش از اندازه‌اي هم كه دارد طلب نمي‌كند اين طور نيست كه در بهشت بگويد مرا به مقام علي و اولاد علي (عليهم السلام) برسان چون مقام او نيست چون مقام او نيست اين را نمي‌خواهد چون خداي سبحان براي او اين درجه را تعيّن كرده بنابراين در آن درجه وشعاع مقام خود هر چه بخواهد هست پس بد را نمي‌خواهد واين تخصصاً خارج است نه تخصيصا در برابر بهشتي‌هايي كه هر چه بخواهند حاصل است دوزخياني هستند كه هر چه بخواهند به آنها نمي‌دهند ﴿وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ﴾([24] )، دربارهٴ دوزخيان آمده كه بين آنها و خواسته‌هاي آنها يك حجابي است اينها به خواسته‌هاي خود نمي‌رسند در پايان سوره سبأ اين چنين آمده ﴿وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأشْيَاعِهِم مِن قَبلُ إِنَّهُم كَانُوا فِى شَكٍّ مُّرِيبٍ﴾([25] )، اين گروه مانند ديگر افراد شاك به مشت‌هاي خود نمي‌رسند بين آنها و بين مشت‌هاي آنها حايل است حيل حيلوله يعني حايل شدن، مانع شدن حجابي بين اينها و بين خواسته‌هاي آنها باشد دوزخي بين او و بين خواسته او حجاب است بهشتي بين او و خواسته او هيچ حجابي نيست هر چه اهل بهشت بخواهد براي او حاضر است و در اوصاف حوريان بهشت كه آمده ﴿وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾([26] )، اين كوتاهي مژه را گفتند كنايه از آن است كه اصلاً به غير همسر خود به احدي نگاه نمي‌كنند غمض عين دارند اين كوتهي نشانه آن است كه فقط همين را مي‌بينند خيال گناه در بهشت نيست و خيال تجاوز هم در بهشت نيست انسان بالاتر از مقام مقرّب خود طلب كند اين هم نيست پس بالقول المطلق هر چه خواست براي بهشتي حاصل است در بهشت فيض الهي شفاعت و امثال ذلك كه زمينه‌اش در دنيا فراهم شده است آنجا خداي سبحان مي‌رساند اما انسان از راه ايمان و عمل صالح خود كامل بشود نه چون «إذا مات ابن آدم انقطع عمله»([27] )، مگر آثار اعمال او كه مانده است هر چه از آثار اعمال او مانده باشد به عنوان عمل او به او مي‌دهند بقيه‌اش به لطف و شفاعت و عنايت الهي بسته است كسي بتواند از راه ايمان و عمل صالح و كار خود كامل بشود ظاهراً نيست بنابراين چه مقامي بالاتر آن كه انسان هر چه بخواهد براي او حاصل باشد و چه مقامي بالاتر از آنكه انسان به جايي برسد كه جز رضاي خدا چيزي نخواهد بد نخواهد نه اينكه بعضي از خواسته‌ها را به او نمي‌دهند تخصيصاً بعضي از چيزها را او نمي‌خواهد و تخصصاً خارج است زيرا اگر او بخواهد و به او ندهند معلوم مي‌شود به رضا نرسيده معلوم مي‌شود خود خواسته‌اي دارد در مقابل خواسته خدا يك همچنين انساني به جنه اللقاء راه پيدا نمي‌كند بنابراين غير از آن مقاماتي كه سخن از خوردن و پوشيدن است اين مقام بلند هم مطرح است كه انسان به جايي مي‌رسد كه﴿أمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَيْئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾([28] )، اين طور نيست كه اگر درختي را خواست سبز بشود بايد يك چند ماه آبياري كند و كشاورزي كند يا چشمه‌اي را خواست بجوشاند بايد كندوكاو كند تا از زمين آب بجوشد كه همين كه خواست خواستن همان و حصول آن مراد همان اين مقام و مانند اين را اگر بخواهند براي ما تبيين كنند به همان صورت روايتي كه ديروز خوانده شد درمي‌آيد كه چشمه‌اي است جبرئيل (سلام الله عليه) در آن چشمه مي‌رود از هر قطرهٴ پر او ملك خلق مي‌شود آن ملك تا قيامت تسبيح مي‌كند و امثال ذلك و آن به اين صورت در مي‌آيد كه ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ ‌اين مي‌شود مثل نسبت به آن مقام نسبت به اين جنت ظاهري توصيف است نسبت به آن جنت باطني تمثيل آن مقام بلند را اگر بخواهند براي ما تبيين كنند چاره‌اي جزء مثل زدن اين نيست اين جنت ظاهري دركش خيلي دشوار نيست .

 

سؤال ... جواب: بله آنها كه درست است چون هر كسي به مقام

 

سؤال ... جواب: براي آنها كه مقام كامل دارند هم جنت جسماني و ظاهري هست هم آن جنّة اللقاء جنت جسماني را در بسياري از آيات قرآن تبيين كرده خصوصياتش را كاملاً روشن كرده دركش خيلي سخت نيست اما اين ﴿فَادْخُلِى فِى عِبَادِى ٭ وَادْخُلِى جَنَّتِى﴾([29] )، اين جنه اللقاء چه چيزي است اين ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾([30] )، چه چيزي است يا در بعضي از موارد دارد كه در آخرت مغفرت است و رضوان است آن رضوان چه چيزي است ﴿وَفِى الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٌ﴾([31] )، و در بعضي از آيات دارد كه خدا براي اوليايش رضوان را مقرّر كرده اين رضوان چه چيزي است آن مقام را اگر بخواهند براي ما تبيين كنند چاره جز مثل نيست اين جنت ظاهري و جسماني را كه در بسياري از آيات آمده و مما لاريب فيه است درك اين خيلي سخت نيست عمده آن مقام رضوان است جنّت اللقاءاست ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾([32] )، است و امثال ذلك است در ذيل اين آيه سوره هود كه ﴿وَأمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِينَ﴾([33] )، روايتي را مرحوم فيض (رضوان الله عليه) از تفسير عياشي نقل مي‌كند آيه هم در پايان سورهٴ اواخر سورهٴ هود است ﴿وَأمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاّ ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾([34] )، در اينجا چند حديث كه آيا اين مربوط به جنت برزخي است يا جنت قيامت است قيامت كبري است كه نقل مي‌كنند اين حديث شريف را از تفسير عياشي نقل مي‌كند «والعياشى: عن الباقر والصادق (عليهما السلام) ما معناه ان المراد بالجنة والنار فى هذه الآية ولاية آل محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) وولايه اعدائهم»([35] )، كه مقام ولايت بهشت است انساني كه ولي آنهاست خود در يك جنتي است اين حديث شريف كه «أنا مدينة العلم وعلى بابها»([36] )، به عبارت‌هاي گوناگوني نقل شده در كتب فريقين يك مقدارش را مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) در تلخيصش تلخيص شافي نقل كردند در يكي از اين روايات تعبير حضرت اين است كه فرمود «أنا مدينة الحكمة وهى الجنة وأنت ياعلى بابها»([37] )، آن حكمتي كه خير كثيره است ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أوتِىخَيْراً كَثِيراً﴾([38] )، من مدينه حكمت و حكمت بهشت است و تو در اين حكمتي در مدينه نه مانند در خانه است كه قسمت‌هاي ديگرش بسته است فقط يك جا به نام در كه از آنجا رفت و آمد مي‌كنند مدينه همه اطرافش در است يعني هر كس بخواهد به من برسد جزء از راه تو ميسور نيست تمام اطراف ولايت تو است نه اينكه يك گوشه‌اش در است بقيه‌اش ديوار است راه ندارد علي أي حال در آنجا فرمود حكمت خودش بهشت است پس اين طور نيست كه تمام درجات بهشت منحصر باشد در همين درخت و ميوه و خوردن وامثال ذلك در اين تفسير عياشي كه از امام باقر وامام صادق (عليهم السلام) نقل شده است معناي سخن آن بزرگان اين است كه بهشت در اينجا ولايت است پس معلوم مي‌شود بهشت چند درجه دارد و چند قسم دارد و اگر چنانچه بر اساس آن روايت ديروز كه ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ را حضرت با اين لسان بيان فرمود ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ يعني آن عالم مؤمني است كه همواره ميوه مي‌دهد و هر لحظه ميوه مي‌دهد نبايد اين را يك امر عجيب دانست كه فرمود .

سؤال ... جواب: آنها در عالم خود تعهّد به ولايت حضرت دادند در روايتي كه مرحوم فيض (رضوان الله عليه) در وافي نقل مي‌كند دارد كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلم) دربارهٴ حضرت امير فرمود كه تمام انبياء به ولايت تو معترف شدند آن وقت سائل سؤال مي‌كند كه حضرت كه به‌دنيا نيامده بود در آنجا بياني دارد كه عصاره آن اين است كه اينها در برابر شخصيت و مقام معنوي حضرت تعهّد سپردند نه درباره شخص او و شخصيت او همواره بود چون جزء انوار اوّليه و صوادر اوليه است آنها كه تابع انبيايشان بودند بله اين حديث شريف را .

سؤال ... جواب: ثمره‌اش ثمرات معنوي دارد ديگر ثمرات ظاهري هم دارد ثمرات معنوي هم دارد اين روايت ديروز يك روايت فوق العاده مهم است كه فرمود در همان تفسير صافي ذيل آيه ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([39] )،‌ و في البصائر بصائر الدرجات از آن كتابهاي قيم اماميه است اين بزرگوار در اواخر قرن سوم رحلت كردند در قرن سوم مي‌زيستند ديگر 290 رحلت كردند از ديگران ازاين صاحبان جوامع اوليه مقدمند صاحب بصائر الدرجات نقل مي‌كند كه مي‌فرمايد «والله ليس حيث يذهب الناس»([40] )، معناي اين آيه آن طور نيست كه مردم خيال مي‌كنند «إنما هو العالم بما يخرج منه»([41] )، عالم با آن معارفي كه از او به ديگران مي‌رسد اين مثل آن درختي است كه ﴿أكُلُهَا دَائِمٌاگر در سورهٴ ابراهيم مؤمن با عمل را تمثيلاً بيان كرد كه ﴿مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ ٭ تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾([42] )، ‌اين نشان مي‌دهد كه مؤمن متقي با عمل صالح هر لحظه ميوه مي‌دهد اين طور نيست كه ميوه تنها همين سيب و گلابي ظاهري باشد آنها هم ميوه است و آن بركات فوق بركات ظاهري است كه «ليس حيث يذهب الناس»([43] )، بنابراين اگر مؤمني به اين جاي بلند رسيد در سورهٴ مباركه يونس شرحي كه بيان مي‌كند اين است در (آيه 9) سورهٴ يونس اين است كه مي‌فرمايد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ﴾([44] )، چون عمل محدود است علم و شهود است كه بيكران است خداي سبحان اينها را در اثر ايمان شان هدايت مي‌كند به كجا مي‌برد كجا نشان مي‌دهداين در جريان بهشت است كه اينها را در اثر داشتن ايمان هدايت مي‌كند خوب هدايت مي‌كند كه كجا ببرد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾([45] )، اينها را خدا به چه چيزي هدايت مي‌كند به ايمانشان خوب كجا مي‌برد اينها را به جايي مي‌برد كه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾([46] )، نه ديگر ﴿مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾ تاكنون اگر درجاتي بود كه زير درخت آب بود الآن مي‌بيني درجه‌اي است كه اينها بالاي آن هستند و زير اهل بهشت آب و نهر جاري است نه ﴿مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾ ، ﴿مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾ معلوم مي‌شود اينها در آن غرف مبنيه‌اند اينها بالايند نهرها از زير جاري است آن گاه جايشان كجا است ﴿فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾([47] )، في جنات ال

نعيم نعمت به تعبير سيد الاستاد (رضوان الله عليه) هر جا بالاطلاق در قرآن كريم ذكر شد منظور نعمت ولايت است هر جا مقيدا ذكر شد آن قيد نشانه آن نعمت است اگر ﴿اليَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُم دِينَكُم وَأتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى﴾([48] )، مطرح است نعمت ولايت است اگر ﴿ثُمَّ لَتُسْألنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾([49] )، مطرح است امام هشتم مي‌فرمايد «نحن النعيم»([50] )، خدا در قيامت سؤال مي‌كند با امامانتان چه كرديد اگر مقيّداً ذكر شد مثل اينكه نعمت آب داد نعمت هوا داد نعمت شمس داد نعمت آسمان و زمين داد آنها نعم خاصه‌اند هر جا بالقول المطلق ذكر شد نعمت ولايت است آنجا كه گفته مي‌شود ﴿وَاجْعَلْنِى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾([51] )، معلوم مي‌شود جنت نعيم درجه خاصه است اين كه مي‌طلبند بزرگان كه ما را وارث جنت نعيم قرار بده اگر ديگران وارث فردوسند ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾([52] )، ما را وارثان جنت نعيم قرار بده جنت نعيم مي‌شود مقام ولايت و اگر در سورهٴ مباركهٴ حمد مي‌خوانيم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾([53] )، راه كساني كه تو به اينها نعمت دادي آن راه را نشان مان بده آن ﴿أنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾([54] )، منعم عليهم را در سورهٴ نساء بيان كرده كه منعم عليهم نبيين و صديقين و صالحين و شهداًيند معلوم مي‌شود نعمت ولايت الهي مطرح است والا اين نعم ظاهري را كه خداي سبحان به همه‌گان داد اگر مي‌گوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾([55] )، اين ﴿أنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾ را در سورهٴ نساء (آيه 69) اين چنين بيان فرمود فرمود ﴿وَمَن يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾([56] )، اگر كسي مطيع خدا و پيامبرش شد او با كساني است كه خدا بر اينها نعمت نازل كرد آنها كه از نعمت خدا برخوردارند كيانند همين محرومين عالمند اينها كه نعمت مال نداشتند نعمت باغ نداشتند ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أولئِكَ رَفِيقاً﴾([57] )، فرمود اگر كسي مطيع خدا و پيامبر باشد ما او را محشور مي‌كنيم با كساني كه متنعمند به چه چيزي متنعمند ابن مسعود مي‌گويد من خدمت حضرت شرفياب شدم ديدم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) از خواب و از استراحت سر برداشتند در حالي‌كه اين تار و پود زبر حصير در صورتشان اثر گذاشت خوب وقتي فرش نرم نباشد متكا و بالش هم نباشد روي اين حصير درشت انسان صورتش را بگذارد خوب آن اثر آن ني‌ما در صورت پيدا مي‌شود ديگر به حضرت عرض كرد اجازه بدهيد يك فرش نرمي براي شما تهيه كنيم «أزعمت انها ملك ان هى الاّ نبوة» تو خيال كردي من سلطنت آوردم كه حالا مرفه باشم من متنعم به نعمت ولايت و نبوّت هستم «أزعمت انها ملك» كه حالا من ملك هستم من نبي هستم نه ملك «ان هى الاّ نبوة» اينها را قرآن مي‌فرمايد اينها متنعمند پس معلوم مي‌شود نعمت مراد منظور نيست فرمود اگر كسي مؤمن با تقوا بود مطيع خدا و پيامبر بود خدا او را با اينها كه متنعمند محشور مي‌كند ﴿فَأولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾([58] )، ‌به چه چيزي نعمت داد اين ﴿النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ﴾([59] )، را چه چيزي نعمت داد خدا جرياني را كه حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه شناسنامه همه اينها را خوب بيان كرده چون يكي از گرسنگي چه چيزي بود آن يكي اين قدر علف خورد اين قدر چه چيزي بود آن يكي هم آن قدر گرسنگي فقر كشيد اين قدر چه چيزي بود همه جريان اينها را در يك خطبه مفصل حضرت امير بيان كرده كه رسول الله چه چيزي بود حضرت مسيح چه چيزي بود حضرت موسي چي بود و اينها چه حالت‌هايي داشتند از نظر مالي پس اينكه فرمود خدا به اينها نعمت داد آن نعم چند گانه‌اي كه در سوره آل عمران بيان شده ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ﴾([60] )، اينها نيست پس نعمت عند الاطلاق مي‌شود نعمت ولايت ﴿مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾([61] )، منعم عليه را ذكر مي‌كند نعمت را بيان نمي‌كند اينهايي كه ندارند مي‌فرمايد اينها متنعمند چه كساني هستند نبيينند و صديقينند و شهدايند و صالحين بعد فرمود اينها رفيق خوبي‌اند براي شما .

 

سؤال ... جواب: آنها كه در كمال صدقند در مقام قول در مقام فعل در مقام اعتقاد در همه ابعاد اعتقادي و عملي و اخلاقي صادق هستند .

 

سؤال ... جواب: اين تولي در آنجا به صورتهاي خوبي ظهور مي‌كند اين به صورت لقاء الله در مي‌آيد به صورت قرب الي الله در مي‌آيد مالكيت مطلقه به صورت مشييت در مي‌آيد و مانند آن .

 

سؤال ... جواب: نه تضاد نيست آن درجه بالاتر از اين درجه است كسي كه او را دارد يقيناً اين را دارد كساني كه در حد متوسطند اينها را دارند يعني ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([62] )، را دارند ولي جنتي كه در آخر سوره فجر آمده ﴿فَادْخُلِى فِى عِبَادِى ٭ وَادْخُلِى جَنَّتِى﴾([63] )، كه جنه اللقاء است آن را ندارند در جنه اللقاء سخن از درخت و نهر نيست و اگر خواستند جنه اللقاء را براي ما تبيين كنند نظير آن روايت مثل مي‌زنند كه يك چشمه‌اي است جبرئيل هر روز وارد مي‌شود پرش را با آن چشمه مي‌شويد و از هر قطره‌اي كه از پرش مي‌چكد فرشته‌اي خلق مي‌شود كه تا قيامت خدا را تسبيح مي‌كند و چنين جرياني آن مقام را اگر بخواهند براي ما بيان كنند به صورت مثل ذكر مي‌كنند والا مقامات ديگر آسان است در اينجا فرمود اينها با متنعمينند معلوم مي‌شود ﴿جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾([64] )، چيز ديگري است ﴿وَاجْعَلْنِى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾([65] )، چيز ديگر است و ما در تلاوت نمازمان مي‌گوييم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِم﴾([66] )، چيز ديگر است غير از اين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([67] )، درجهٴ بالاتري است كه به ما گفتند آنها را هم مسئلت كنيد.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] الرعد/سوره13، آیه35 .
[2] حشر/سوره59، آیه21 .
[3] حشر/سوره59، آیه21 .
[4] احزاب/سوره33، آیه72 .
[5] بقره/سوره2، آیه34 .
[6] احزاب/سوره33، آیه72 .
[7] بقره/سوره2، آیه34 .
[8] بقره/سوره2، آیه34 .
[9] حشر/سوره59، آیه21 .
[10] فجر/سوره89، آیه29 و30 .
[11] انسان/سوره76، آیه21 .
[12] مائده/سوره5، آیه65 .
[13] فرقان/سوره25، آیه15 .
[14] فرقان/سوره25، آیه15 .
[15] فرقان/سوره25، آیه15 .
[16] فرقان/سوره25، آیه15 .
[17] فرقان/سوره25، آیه15 .
[18] نحل/سوره16، آیه31 .
[19] نحل/سوره16، آیه31 .
[20] مائده/سوره5، آیه119 .
[21] فجر/سوره89، آیه27 و28 .
[22] فجر/سوره89، آیه27 و28 .
[23] ـ بحار الأنوار، ج44، ص367 .
[24] سبأ/سوره34، آیه54 .
[25] سبأ/سوره34، آیه54 .
[26] ص/سوره38، آیه52 .
[27] ـ مستدرك الوسائل، ج12 ن ص231 .
[28] یس/سوره36، آیه82 .
[29] فجر/سوره89، آیه29 و30 .
[30] نحل/سوره16، آیه31 .
[31] حدید/سوره57، آیه20 .
[32] نحل/سوره16، آیه31 .
[33] هود/سوره11، آیه108 .
[34] هود/سوره11، آیه108 .
[35] ـ التفسير الصافي، ج2، ص473 .
[36] ـ وسائل الشيعة، ج27، ص34 .
[37] ـ بحار الأنوار، ج40، ص201 .
[38] بقره/سوره2، آیه269 .
[39] واقعه/سوره56، آیه33 .
[40] ـ التفسير الصافي، ج5، ص122 .
[41] ـ التفسير الصافي، ج5، ص123 .
[42] سوره إبراهيم، آيات: 24 و25 .
[43] ـ التفسير الصافي، ج5، ص122 .
[44] یونس/سوره10، آیه9 .
[45] یونس/سوره10، آیه9 .
[46] یونس/سوره10، آیه9 .
[47] یونس/سوره10، آیه9 .
[48] مائده/سوره5، آیه3 .
[49] تکاثر/سوره102، آیه8 .
[50] ـ بحار الأنوار، ج24، ص52 .
[51] شعراء/سوره26، آیه85 .
[52] مؤمنون/سوره23، آیه11 .
[53] فاتحه/سوره1، آیه7 .
[54] فاتحه/سوره1، آیه7 .
[55] فاتحه/سوره1، آیه6 و7 .
[56] نساء/سوره4، آیه69 .
[57] نساء/سوره4، آیه69 .
[58] نساء/سوره4، آیه69 .
[59] نساء/سوره4، آیه69 .
[60] آل عمران/سوره3، آیه14 .
[61] نساء/سوره4، آیه69 .
[62] بقره/سوره2، آیه25 .
[63] فجر/سوره89، آیه29 و30 .
[64] یونس/سوره10، آیه9 .
[65] شعراء/سوره26، آیه85 .
[66] فاتحه/سوره1، آیه7 .
[67] بقره/سوره2، آیه25 .