62/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 35
﴿مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾(۳۵)([1] )
در اين كريمه مَثَل بهشت را بيان ميكند اين مَثَل روشن بشود تا برويم به سراغ ممثّل خوب پس بهشت چيست اين كه مَثَل بهشت شد بهشت كه ممثّل به اين مَثَل است بهشت كدام است و بهشت چيست آيا مَثَل به عنوان وصف است كه بهشت همين باشد يا نه مَثَل ظاهرش را حفظ ميكند وقتي مَثَل ميزنند يعني يك معنايي را در مَثَل تبيين ميكنند نه اينكه آن معنا همين باشد اگر گفتند ﴿لَو أنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأيتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهِ﴾([2] )، نه يعني قرآن بر كوه نازل شده و كوه نتوانست تحمل كند و متصدع و متلاشي شد اين عظمت قرآن را با اين جمله بيان ميكند بعد ميفرمايد ﴿وَتِلكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾([3] )، اين ميشود مَثَل آيا اين آيه محل بحث هم همين معنا را بيان ميكند كه مَثَل بهشت اين است خود بهشت چيز ديگري است فوق اين يا نه مَثَل يعني وصف و بهشت همين است و لاغير بسياري از اين مفسرين اين مَثَل را به معناي وصف ذكر كردند ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ﴾ يعني وصف الجنه بهشت يعني همين بعضيها احتمال دادند كه جنت مراتبي داشته باشد بعضي از مراتبش همين انهار است و اكل است و ظل است و امثال ذلك بعضي از مراتب عاليهاش چيزي است كه آنها به ذهن ما نميآيد مگر با مَثَل اگر ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([4] )، اگر كسي خواست آن عندالله را براي ما تشريح كند ما بفهميم عندالله چه مقامي است براي ما مَثَل ذكر ميكند كه مَثَل آن بهشت اين است آيا مَثَل به معناي وصف است كه اكثر مفسران گفتند يا نه مَثَل همان ظاهر خود را حفظ ميكند تمثيل است؟ يعني بهشت درجاتي دارد يك سلسله از درجات او درجات ظاهري است كه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([5] )، و امثال ذلك در كنار اين درجات ظاهري يك درجات معنوي هم هست كه آن عنداللهي است و آن را اگر بخواهند براي ما بيان كنند مَثَل ميزنند ببينيم در روايات شاهدي هست يا نه؟ الآن اصل خود آيه روشن بشود تا ببينيم اين تمثيل است يا توصيف؟ فرمود :
سؤال ... جواب: بله اين حالا يا مبتداست براي خبر محذوف يا خبر است براي مبتداي محذوف يا «فيما يتلي عليك مَثَل الجنه» كه خبر مقدم محذوف است و مبتداي مؤخر مذكور علي اي حال اين مَثَل به معناي وصف است يا معناي خودش را دارد .
سؤال ... جواب: نه مَثَل بهشت اين است لذا گفتند «مثل الجنه جنه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾» كه آن را هم در تقدير گرفتند ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ كه آن هم باز در تقدير گرفتند در تفسير الآن در خود اين آيه به استثناي كلمه مَثَل بحث ميشود تا ببينيم آيا اين مَثَل را بايد به معناي توصيف و وصف بيان كنيم يا احتمال اينكه به معناي تمثيل باشد هم دارد؟ فرمود ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ آيات قرآن كريم وقتي جنت را معرفي ميكنند گاهي به وسعت جنت ميپردازد كه جنت چقدر وسيع است كاري به هواي او ندارد كه هواي او گرم است يا سرد است ميفرمايد ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾([6] )، اين را در سورهٴ آل عمران بيان كرده (آيه 133) سورهٴ آل عمران ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾([7] )، يك بهشتي كه مساحت آن به اندازه مجموعه آسمانها و زمين است نه اينكه اين بهشتي كه همه مردم در آن بهشت همهٴ مؤمنين ميروند به اندازه سماوات و ارض است نه بهشت هر كدام شما اين است يعني به هر انساني وقتي منزل ميدهند وسعت آن منزل به اندازه سماوات و ارض است نه مجموعه بهشت براي هم مؤمنان من الاولين و الاخرين اين قدر باشد لذا در روايات وسعت جنت آمده كه اگر همه اهل دنيا بخواهند منزل يك مؤمن بروند جا دارد اين منزل هر مؤمن است نه اينكه مجموعه مؤمنين منزلشان سماوات و ارض باشد ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةٍ﴾([8] )، كه ﴿عَرْضُهَا﴾ يعني وسعتها عرض در برابر طول نيست ارض به معنى وسعت است ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ أعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾([9] )، اين آماده است هم اكنون هم موجود است .
سؤال ... جواب: چون كل واحد را دعوت ميكنند به يك چنين جاي وسيعي ديگر .
سؤال ... جواب: خب اين سماوات و ارض الآن هم هست ديگر .
سؤال .. جواب: نه مؤمنين در يك عالمي زندگي ميكنند كه وسيع است ديگر آنجا وسعت بهشت را بيان ميكند لذا در روايات قبل آمده كه «القبر روضة من رياض الجنة»([10] )، براي مؤمن قبر او كه روضهاي از رياض جنت است «مدّ البصر»([11] )، تا چشم ميبيند باغ است ولي در كنار او يك كافري هم دفن شده باشد جريان روضه منوره علي بن موسي الرضا (سلام الله عليه) هست اصولاً قبر برزخ است ديگر وقتي از حضرت سؤال ميكنند كه برزخ چيست فرمود «القبر منذر»([12] )، قبر اين نيست كه انسان را در يك جا دفن بكنند آني كه در دريا غرق ميشود آني كه در فضا از بين ميرود همه قبر دارند «البرزخ القبر»([13] ) .
سؤال ... جواب: بله؟
سؤال ... جواب: نه كل واحد را امر ميكند ديگر اين امر جميع است نه مجموع.
سؤال ... جواب: يعني هر كسي به طرف مغفرت حق برسد بهشت اين است اصلاً بهشتي كه به انسان ميدهند اين است در سوره حديد هم دارد ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾([14] )، آنجا سماوات ندارد چون آنجا جنس مراد است نه .
سؤال ... جواب: بله در سوره حديد آمده كه ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾([15] )، در سوره حديد (آيه 21) اينها كاري با فضاي بهشت كه در بهشت فضاي آن و هواي آن چگونه است ندارند فقط وسعت بهشت را بيان ميكنند كه مشابه اين در روايات برزخ هم هست كه مؤمن وقتي از اين دنيا رحلت كرد قبر او بهشت است بهشت برزخي «مدّ البصر»([16] )، تا آنجا كه چشم ميبيند الآن چشم ما دورترين ستارههاي آسمان را ميبيند چشم دورترين ستاره آسمان را ميبيند اين وسعت در برزخ و جنت برزخي از آن مؤمن است اين دسته از آيات كاري به بهشت ندارد كه هواي او چگونه است .
سؤال ... جواب: حالا انسان در قيامت هر جا بخواهد حاضر است در بهشت اين طور نيست كه گرفتار تن باشد كه اينجا كه هست نتواند جاي ديگر برود هر جا بخواهد حضور دارد آن سؤال هم در احتجاج مرحوم طبرسي نقل شده از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال كردند اگر بهشت به اندازه آسمانها و زمين است پس جهنم جايش كجاست حضرت هم فرمود اگر شب آمد روز كجا ميرود در بين هر پانصدنفر هفتصدنفر هزارنفر افرادي كه ميآمدند حضور معصومين (عليهم السلام) يكي دو نفر پيدا ميشد كه اين گونه مسائل را سؤال ميكرد حضرت هم يك گونه جواب نميداد تا برسند به آن خواص كه آنها را با يك سلسله از معارف بلند آشنا كنند حالا در روايات شاهدش را ملاحظه ميفرماييد بنابراين اگر فضاي بهشت را مطرح ميكنند فضا به اندازه وسعت بهشت را مطرح ميكنند وسعت بهشت به اندازه سماوات و ارض است طبق آيه سورهٴ آل عمران و آيه سورهٴ حديد با يك تفاوت مختصري بين اين دو آيه اما اين فضاي وسيع آيا گرم است سرد است در فصول مختلف هوايش فرق ميكند گاهي انسان گرمش ميشود گاهي سردش ميشود؟ نه اين چنين نيست هواي آن هواي مطبوع يكنواخت است هواي ظل است سايه است هواي گرم نيست ظل در برابر حرور است آن هواي گرم را و سوزان و مسموم كننده را ميگويند حرور آن هواي مطبوع معتدل ملايم را ميگويند ظلّ نه اينكه حتماً يك آفتابي بايدس باشد يك شاخصي باشد بتابد و آنجا كه تاريك شد بگوييم ظلّ اين در سورهاي كه ميفرمايد ظل و حرور مساوي هم نيستند نشاني آن است كه ظل در برابر حرور است در سورهٴ فاطر (آيه 21) اين است كه فرمود ﴿وَمَا يَسْتَوِي الأَعْمَي وَالْبَصِيرُ ٭ وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ ٭ وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ﴾([17] )، حرور آن هواي سوزان گرم مسموم كننده است ظل آن هواي متبوع ملايم گواراست در اين كريمه محل بحث سوره رعد فرمود نه تنها اكل و خوراكي دائمي است ظل او هم دائمي است يعني همواره هواي بهشت متبوع و فضاي او ملايم است يك وقتي گرم بشود يك وقتي سرد بشود اين چنين نيست پس وسعت او به اندازه سماوات و ارض و فضاي او وهواي او هم همانند ظلّ متبوع و دائمي خوراكيهاي او هم كه دائمي است كه فرمود ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ﴾ اكل يعني مأكول خوراكي نه اكل يعني خوردن انسان آنجا دائماً نميخورد ولي خوراكيش دائمي است در بهشت هم بهشتيان ابدي اند هم خوراكيهاي آن دائمي است هم دسترسي بهشتيان به خوراكي دائمي آزاد است هيچكسي ممنوع نيست اما اينكه بهشتيها دائمي اند اين را در آيات فراواني بيان كرد كه اينها مخلدند و هرگز از بهشت بيرون نميروند و مانند آن در سورهٴ فرقان آيه پانزده به بعد اين است ﴿قُلْ أذلِكَ خَيْرٌ أمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ المُتَّقُونَ﴾([18] )، جنه الخلدي كه ﴿وُعِدَ المُتَّقُونَ﴾ پس متقين به بهشت خلد وعده داده ميشوند خلد همان جاوداني پس بهشت براي اهل تقوا جاويد است و دائمي ﴿أمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً ٭ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ﴾([19] )، كه هم آن بهشت دائمي است هم بهشتيان مخلّدند خالدين ﴿كَانَ عَلَي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولاً﴾([20] )، اين وعده الهي است كه خودش بر خودش اين رحمت را تنظيم كرد ﴿كَتَبَ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾([21] )، و اين وعد هم مسئول است مطلوب همگان است همگان اين مسئله را از خداوند متعال سؤال ميكنند ميگويند ﴿رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ﴾([22] )، اين ميشود وعد مسئول وعدي است كه همگان طلب ميكنند مؤمنين پس هم بهشت مخلد است هم بهشتيان مخلدند هم خوراكي او دائمي است و هم دسترسي اهل بهشت به اين خوراكي دائمي است هرگز ممنوع نيستند زيرا آيه سورهٴ واقعة ميفرمايد ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([23] ).
سؤال .. جواب: (آيه 33) سورهٴ واقعة ﴿وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ٭ لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([24] ). نه قطعي است كه خود اين ميوهها از بين برود نه منعي است كه كسي دسترسي نداشته باشد در يك لحظه جلوي كسي را بگيرند بگويند به تو نميدهيم يا حق چيدن نداري و مانند آن پس چيزي زوال پذير نيست .
سؤال ... جواب: نه خلود از دوام قويتر است جاويد است يعني ابدي است انهاري كه ديروز بحث بود در كنار اين انهار عيون و چشمههايي هم مطرح بود و يك سلسله نهرهاي اختصاصي هم باز مطرح است كه آن نهر با اينكه نهر است اختصاصي است در جريان ﴿إِنَّا أعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ﴾([25] )، اين كوثر تفسير شده است به نهر عظيمي در بهشت اين مخصوص رسول الله و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است اولا و شيعيان خاص از آن برخوردارند اين غير از آن نهرهاي عمومي روباز است كه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ اين كوثر را گفتند از تحت عرش و از كنار ساق عرش ميجوشد در تفسير آيه ﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِى الذِّكْرِ﴾([26] )، اين چنين آمده كه ﴿ص﴾ نهري است در بهشت كه از ساق عرش ميجوشد در سورهٴ ص آيه اول كه فرمود ﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِى الذِّكْرِ﴾([27] )، ذيل اين آيه مباركهٴ ص از امام صادق (سلام الله عليه) حديثي است كه ﴿ص﴾ چشمهاي است در بهشت (كه) از ساق عرش ميجوشد و رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در معراج وارد آن چشمه شد يا از آن چشمه وضو گرفت و جبرائيل (سلام الله عليه) هر روز وارد آن چشمه ميشود و پرهاي خود را با آب آن چشمه و در آب آن چشمه فرو ميبرد بعد پرش را تكان ميدهد و از هر قطرهاي فرشتهاي خلق ميشود كه تا ابد خدا را تسبيح و تقديس ميكند اين يك معنا پس در كنار اين نهرها كه يك نهرهاي عمومي است يك نهرهاي خصوصي هم هست نظير آن چشمهها آيا همه اينها اوصاف بهشت است كه اين ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ﴾ يعني وصف بهشت يا نه عظمت بهشت در دو قسمت است يك قسمتش همين جنت ظاهري است كه داراي اشجار است انهار است كذا و كذا كه اين جنت ظاهري است يك جنّت معنوي است كه عنداللهي است آن را اگر بخواهند براي ما بيان كنند مَثَل ميزنند ميگويند چشمه آن بهشت چشمهاي است كه هر روز جبرائيل (سلام الله عليه) وارد ميشود و هر روز پرش را در آن فرو ميبرد وقتي هم كه بيرون آمد پرش را تكان ميدهد هر قطراي كه از پرش ريخت فرشتهاي خلق ميشود كه تا ابد خدا را تسبيح و تقديس ميكند آن عند الله بودن را اگر بخواهند براي ما بيان كنند چارهاي جز مَثَل هست يا نه؟ آيا در روايات اين معنا بيان شده كه اين مَثَل به معناي وصف نيست به معناي تمثيل است يا نه در تفسير شريف صافي اين روايت هست كه از بصائر الدرجات نقل ميكنند ذيل آيه سورهٴ واقعة كه فرمود ﴿وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ٭ وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ ٭ وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ٭ لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([28] )، چند تا روايت هست كه يكي دو تا روايتش مربوط به همين جنت ظاهري است يكي هم نشانه تمثيل بودن است و آن جنت معنوي را بيان ميكند اين روايتها كه در تفسير صافي آمده همهاش در تفسير شريف نورالثقلين هست در جلد پنجم ذيل همين آيه سورهٴ واقعة و اما آن روايت آخري را كه ميخواهيم عرض كنيم آن در بصائر الدرجات است در نورالثقلين نيست آن روايتهايي كه در ذيل آيه ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([29] ). آمده اين است كه «قال رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم): لما دخلت الجنة رأيت فى الجنة شجرة طوبي أصلها فى دار على (عليه السلام) و ما في الجنة قصر ومنزل الاّ وفيها غصن منها»([30] )، هيچ خانهاي نيست مگر اينكه شاخهاي از اين شجرهٴ طوبي در آن خانه هست كه قبلاً يك مقداري از اين روايت يا مشابه اين روايت خوانده شد تا اينكه سايه اين درخت را تشريح ميكند و ميگويد اگر يك سواري بخواهد مدت مديد دويست سال حركت بكند نميتواند خلاصه به پايان برساند اين ظل ممدود را بيان ميكند تا اينكه به اينجا ميرسد ميفرمايد «واسفلها ثمار أهل الجنة»([31] )، از شاخههاي زيرين اين درخت است و طعامشان هم. «وطعامهم متذلل في بيوتهم، يكون في القضيب منها مأة لون من الفاكهة»([32] )، در يك شاخه صد رنگ ميوه دارد «مما رأيتم فى دار الدنيا ومما لم تروه»([33] )، چه آنهايي كه ديديد چه آنهايي كه نديديد «وما سمعتم به وما لم تسمعوا مثلها»([34] )، آن گاه ميفرمايد كه «وكلما يجتنى منها شىء أنبتت مكانها اخري»([35] )، هر وقت يك ميوهاي كنده بشود فوراً جايش يك ميوه ديگر روييده ميشود اين يك مطلب كه اين بايد معلوم بشود يعني چه ميوهاي را ميكنند فوراً جايش ميوه روييده ميشود يعني چه؟ اين يكي ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([36] )، اين يك روايت ، روايت ديگر «في الاحتجاج عن الصادق (عليه السلام) انه سُئل قال: فمن أين قالوا ان اهل الجنة يأتى الرجل منهم الي ثمرة يتناولها فإذا أكلها سعادت كهيئتها»([37] )، از حضرت سؤال ميكنند كه اين كه نقل شده كه اهل بهشت هر ميوهاي را كه چيدند فوراً جاي آن ميوه ميرويد اين يعني چه اين چطور ميشود حضرت فرمود نعم اين درست است «علي قياس السراج يأتى»([38] ).
سؤال ... جواب: اين روايات يكي و دو تا نيست اينها تقريباً مستقيض است و متواتر اجمالي است كه آن اخذت مضمونا را انسان اخذ ميكند «قال(عليه السلام) نعم ذلك علي قياس السراج يأتى القابس فيقتبس عنه فلا ينقص من ضوئه شيئاًَ وقد امتلئت الدنيا منه سراجاً»([39] )، فرمود نمونههايش را شما در دنيا داريد مَثَل اينكه اين چراغ مرتب نور ميدهد اين چراغ كه نور ميدهد اين شعله اول را كه برداشتي جايش خالي است يا دائماً شعله روشن است اگر يك چراغي شما روشن كرديد ديگران بخواهند از چراغ شما نور بگيرند جاي ديگر را روشن كنند هزارها چراغ را روشن كنند جز آن است كه با يك چراغ همه چراغها روشن ميشود و همهٴ دنيا را روشن ميشود بدون اينكه اين خالي بماند؟ اين مَثَل نور دارد ميدهد اين پشت سر هم دارد ميوه ميدهد اين چه چيزي ميخواهد بگويد حضرت يعني همين سيب و گلابيهايي كه در طبقها است همين طور است يا اينكه پشت سر هم دارد نور ميدهد؟ اين يك مسأله حالا ببينيد آن شاگردان مخصوص كه سؤال ميكردند كه اين يعني چه؟ جبراييل يعني چه؟ در چشمه ميرود يعني چه؟ پرش را در آب چشمه فرو ميبرد از هر قطرهاي يك ملك خلق ميشود يعني چه؟ اينها را اوحدي از اصحاب سؤال ميكردند آنها هم جوابهاي مخصوص ميدادند در معاني الاخبار مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) ملاحظه فرماييد در اينكه علي بن ابيطالب (عليه السلام) «قسيم الجنة والنار»([40] )، است در آنجا از حضرت از امام صادق (سلام الله عليه) شاگردش سؤال ميكند كه چرا رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) را گفتند ابوالقاسم فرمود براي اينكه خب حضرت يك فرزندي داشت به نام قاسم و چون پدر قاسم بود كنيهاش ابوالقاسم بود عرض كرد اين را ميدانم ميخواهم روشنتر بيان كنيد فرمود مگر نه آن است كه علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) «قسيم الجنة والنار»([41] )، است به بهشت ميگويد اين دوست من است راه بده به جهنم ميگويد اين دشمن من است اين را بگير «هذا وليـى وهذا عدوى»([42] )، يعني ترازوي بهشت و جهنم رفتن و صراط بهشت و سبيل جهنم را تشخيص دادن سنت و سيرت علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) است پس «على قسيم الجنة والنار»([43] )، عرض كرد بله درست است فرمود مگر نه آن است كه علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) در محضر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) علوم و معارف آموخت و حضرت استاد علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) بود عرض كرد درست است فرمود مگر نه آن است كه معلم به منزله پدر است و متعلم به منزله فرزند عرض كرد درست است فرمود بنابراين اين علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) كه «قسيم الجنة والنار»([44] )، است قاسم جنّت و نار است فرزند پيامبر است پيامبر ميشود ابوالقاسم اين در معاني الاخبار مرحوم صدوق هست مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي آملي (رضوان الله عليه) ايشان در درس ميفرمودند اگر اين شاگرد فوراً سير نميشد از اين علم و از حضرت سؤال ميكرد توضيح بيشتري بدهيد حضرت مطالب تازهتري ميگفت اين طور نيست كه همه معارف را براي همه شاگردهايشان بگويند تا سؤال نكنند و تا سؤال كننده يك شايستگي نداشته باشد آنها جواب نميدهند در همين توحيد مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) مراجعه ميكنيد يك وقت سعد بن سعد از امام (عليه السلام) سؤال ميكند توحيد چيست فرمود «هو الذى انتم عليه»([45] )، همين كه داريد ديگر اين در يك باب است وقتي سعد بن سعد از حضرت سؤال ميكند توحيد چيست فرمود «هو الذى انتم عليه»([46] )، همين كه داريد در باب ديگر هشام بن حكم است ظاهرا از حضرت سؤال ميكند كه دليل بر توحيد چيست حضرت همان برهان نظم و تمانع را ذكر ميكند ميفرمايد «اتصال التدبير وتمام الصنع كما قال عزّوجلّ: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللهُ لَفَسَدَتَا﴾»([47] )، اين يك برهان در باب ديگر هشام بن سالم ظاهراً وارد ميشود حضرت از او سؤال ميكند نه او از حضرت بپرسد حضرت از او سؤال ميكند «أتنعت الله؟»([48] )، تو خدا را توصيف ميكني عرض كرد بله فرمود «هات»([49] )، بگو گفت «هو السميع البصير»([50] )، وكذا و كذا حضرت فرمود «هذه صفة يشترك فيها المخلوقون»([51] )، اگر خدا سميع است اگر بصير است اگر اين اوصاف را دارد خوب مخلوقهاي او هم كه اين صفات را دارند پس خصيصه الهي چه شد هشام بن سالم عرض كرد كه من ديگر بيش از اين نميدانم شما بيان بكنيد حضرت فرمود «هو نور لا ظلمة فيه وحياة لا موت فيه وعلم لا جهل فيه وحق لا باطل فيه»([52] )، و مانند آن اين برهان را كه حضرت به عنوان برهان صرف تقرير كرد هشام بن سالم ميگويد «فخرجت من عنده (عليه السلام) وأنا أعلم الناس بالتوحيد»([53] )، اين سه جريان را در سه بخش كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق ابن بابويه نقل كرده اين چنين نيست كه معصومين (عليهم السلام) همهٴ حرفها را براي همه اصحاب بگويند به يكي ميگويند همين است كه داري به يكي ميگويند برهان نظم يا برهان تمانع به ديگري زبان ميدهند اين برهاني كه هشام بن سالم از امام صادق (سلام الله عليه) آموخت بعد ادعا كرد «فخرجت من عنده (عليه السلام) وأنا أعلم الناس بالتوحيد»([54] )، در فلسفههاي اسلامي نام عنوان برهان صرف درآمده كه بعدها فارابي استفاده كرده ابن سينا از آن استفاده كرده در فلسفه صدرالمتألهين تكميل شده و در كلمات حكماي قبل اسلام نبود و در متكلمين اهل سنت هم هرگز اين معارف بلند نيست خب كتابهايشان هست مراجعه ميبفرماييد ديگر اين طور نيست كه معصومين همهٴ حرف را براي همه بگويند اگر اين سائل يك قدري توضيح بيشتري ميخواست كه اين يعني چه؟ شما ميوههاي بهشت را مَثَل نور چراغ ميدانيد و درختهاي بهشت را مَثَل مصباح ميدانيد كه پشت سر هم دارد نور ميدهد اين را توضيح بدهيد چگونه ما هر چه ميوه بگيريم باز جايش ميوه است اگر از حضرت توضيح ميخواست شايد توضيح بهتري ميداد حالا روايت سوم را ملاحظه بفرماييد ببينيد يك راهي را نشان ميدهد يا نه.
سؤال ... جواب: كل كفار عنيد در ذيل آن هم آمده است بله رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) «قال(عليه السلام): نعم ذلك علي قياس السراج يأتى القابس»([55] )، قبس اقتباس كردن يعني يك مقدار گرفتن اينكه موساي كليم (سلام الله عليه) در آن سوره كه وقتي كه نار را ديد از جانب طور ناري ديد گفت باشيد من براي شما اقتباس كنم يك قبسي بياورم يعني يك مقدار از آتش بياورم مطلبي را كه از جاي ديگر ميگيرند ميگويند اقتباس كردند يعني از آنجا يك مقدار گرفتند «فيقتبس عنه فلا ينقص من ضوئه شيئاًَ»([56] )، از نور چراغ چيزي كم نميشود ميشود با يك چراغ دنيا را روشن كرد از نور اين چراغ گرفت يك چراغ ديگر را روشن كرد از آن گرفت يك چراغ ديگر را روشن كرد و هكذا بدون اينكه چيزي كم بشود اين مرتب دارد نور ميدهد «وقد امتلت الدنيا منه سراجاً»([57] )، با يك دنيا ميشود دنيا را چراغاني كرد خلاصه اين يك روايت اين دو تا روايت كه خوانده شد در نور الثقلين در ذيل همين آيه ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([58] )، هست اما روايت سوم را از بصائر الدرجات نقل ميكنند ظاهرا در نور الثقلين نيست «وفي البصائر عنه (عليه السلام) از امام صادق (عليه السلام) في هذه الآية ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾([59] )» كه هميشه خلاصه ميوه ميدهد هيچ وقت ميوهاش تمام نميشود هر چه بچينيد باز ميوه هست ميفرمايد «إنه والله ليس حيثٌ يذهب الناس»([60] )، قسم به خدا معناي آيه اين نيست كه مردم ميفهمند اين يك معناي ديگري دارد «إنما هو العالِم بما يَخرُج منه»([61] )، آن عالم است كه بهشت است و هميشه ميوه ميدهد هر چه از علم او استفاده كنيد كم نميآيد (ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا) همهاش حق ست نه اينكه آن درخت و آن سيب و گلابي نباشد آن براي يك عده است اين براي ديگران است اين ديگران هم آن را دارند هم اين را كسي كه به مقام مقربين رسيد و امثال ذلك هم اين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([62] )، را دارد هم اين ﴿وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ﴾([63] ). را دارد هم اين مقام بلند را اما متوسطين اهل بهشت فقط همان را دارند فرمود اينكه در قرآن ميگويند يا در روايت ميگويند كه هر چه شما ميوه بگيريد تمام نميشود يعني انسان به جايي ميرسد كه علمش تمام نميشود هر چه علم به ديگران ميدهد باز سر جايش هست اين طور نيست كه انسان را دعوت بكنند به خوراك و امثال ذلك تا ميتواند بخورد يا تا ميتواند به خوراكي تن در بدهد همان ذيل آن آيهاي كه ﴿وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾([64] )، از آنجا در احتجاج مرحوم طبرسي هست كه از حضرت سؤال ميكنند اگر وسعت بهشت به اندازه آسمان و زمين است پس جهنم جايش كجاست حضرت ميفرمايد وقتي كه شب آمد روز كجا ميرود او هم قانع شد حضرت -معاذ الله- خواست تعميه كند يعني سؤال را خفه كند از سر خود رفع كند يا يك جوابي داد غير معصوم ممكن است يك مسئلهاي را از سر خود بخواهد رفع كند اما در معصومين كه اين طور نيست اگر قرآن كريم درجاتي دارد و معارفي دارد رواياتمان هم همين طور است چون همان بيانات قرآن كريم است كه به صورت روايات در آمده اگر در سوره مباركه ابراهيم كلمه طيبه را مَثَل ميزنند كه ﴿مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ ٭ تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾([65] )، اگر يك كسي مؤمن وارسته شد مگر هر لحظه ميوه نميدهد؟ اگر يك كسي ولي الله المطلق شد مگر همه چيز را بلد نيست؟ هميشه ميوه نميدهد ؟ اينكه در آن روايت دوم كه خوانده شد حضرت فرمود هر شاخهاش صد رنگ ميوه دارد يعني صدرنگ ، صدويك ندارد ؟ اين فقط تحديد است يا هر چه بخواهيد به شما ميدهد؟ اگر كسي به مقام شامخ عصمت و ولايت رسيد او يك درخت و شجره طوبا نيست كه هر ميوهاي انسانها بخواهند به آنها ميدهد؟س سخاوت بخواهند آنها دارند عدالت بخواهند دارند حكمت بخواهند دارند معرفت بخواهند دارند هر چه بخواهند آنها دارند اينها نيست ؟ حتماً بايد اين ميوههاي ظاهري باشد براي متوسطين اين ميوههاي ظاهري است براي اوحدي از اهل ايمان هم اين ميوههاي ظاهري است هم آن مراحل بالا حالا چگونه مقربين حجاب نوري اند براي ابرار يا مسائل ديگر به خواست خدا در بحثهاي بعد روشن ميشود .
«والحمد لله رب العالمين»