درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 35

 

﴿مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾(۳۵) ([1] )

 

بعد از تبيين معارف الهي مردم را در برابر اين معارف آسماني به دو دسته تقسيم فرمود عدّه‌اي در برابر اين وحي آسماني به مبارزه برخاستند كيفر تلخ اينها را هم بيان فرمود كه گرفتاريهاي اينها اشق و ابقاست كه بحث عذاب گذشت آنها كه در برابر معارف الهي خضوع كردند به نام متّقين نه تنها از نظر اعتقاد پذيرفتند بلكه عمل هم كردند كه شدند متّقين يعني هم ايمان آوردند و هم عمل كردند پاداش اينها را نقل مي‌كند پاداش اينها را در قرآن كريم در موارد فراوان گاهي به عنوان ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([2] )، ذكر فرمود گاهي هم به عنوان اينكه اينها ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([3] )، حضور دارند ذكر فرمود وقتي كه فرمود درباره كفار ﴿لَّهُمْ عَذَابٌ فِى الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أشَقُّ وَمَا لَهُم مِنَ اللهِ مِن وَاقٍ﴾([4] )، براي مؤمنين أهل تقوا وعدهٴ نعمت دنيايي نداد مؤمن را در دنيا وعدهٴ رفاه نداد ولي كافري كه در برابر دين خدا به مبارزه برخداست به دو عذاب تحديد كرد هم عذاب دنيا هم عذاب آخرت ولي مؤمن با تقوا را فقط به بهشت وعده داد وعدهٴ رفاه دنيا نداد چون دنيا جاي رفاه نبود و مؤمن براي دنيا كار نمي‌كند لذا اين فرق هست كه دربارهٴ كفّار فرمود اينها معذّب به عذابين هستند هم عذاب دنيا هم عذاب آخرت منتها عذاب آخرت اشق است شاق‌تر از عذاب دنيا است ولي دربارهٴ مؤمنين نفرمود اينها منعّم به دو نعمت هستند نعمت دنيا و نعمت آخرت اينها را فقط وعده بهشت داد چون آن كه اهل تقوا است براي دنيا تلاش و كوشش نمي‌كند لذا فرمود ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فقط سخن از بهشت است بهشتي كه اهل تقوا به آن وعده داده‌اند يك مقدار در همين سورهٴ رعد خصوصيتهاي آنها بيان شد يك مقدار در سورهٴ قمر يك مقدار در سورهٴ واقعه يك مقدار هم در سورهٴ مباركه‌اي كه به نام رسول خدا (عليه آلاف التحية والثناء) است در اينجا فرمود متّقين را خدا به بهشت وعده مي‌دهد متّقين به كساني مي‌گويند كه گذشته از اعتقاد و ايمان عمل صالح داشته باشند آنكه اعتقاد پيدا كرد عمل صالح فراهم نكرد گرچه مؤمن است ولي باتقوا نيست تقوا آن طوري كه در نهج البلاغه از علي‌ابن‌ابيطالب (عليه السلام) رسيده است رأس اخلاق حسنه است «رأس الاخلاق التُقي» «التُقي رئس الاخلاق»([5] )، اين مضمون در نهج هست ممكن نيست انسان با تقوا باشد و در عمل كوتاهي داشته باشد و اين وعده مال متّقين است يعني كساني كه مؤمن هستند و عمل صالح انجان داده‌اند ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾([6] )، براي مؤمنين محض نيست كه صرف ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ باشد ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ اين است كه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنهَارُ﴾ سه خصوصيّت را اينجا ذكر كرد فرمود اين باغ آن چنان عظيم است و آن چنان به هم مرتبط است كه گويا خود اين باغ يك فضاي سبز و سقف سبز است كه زير اين باغ نهر جاري است نه تجري من تحت اشجارها الانهار نه زير خود باغ آب جاري است اين باغهاي معمولي چون رويش باز است نمي‌گويند زير باغ آب جاري است لذا مي‌گويند اشجار در تقدير است تجرى من تحت اشجارها الانهار و اما اگر درختها به هم پيچيده باشد آن چنان كه جاي خالي نباشد سقف هم سبز باشد و كف هم سبز باشد سر تا پاي اين فضا جنّت است آنگاه صادق است كه بگوييم زير اين بهشت نهر جاري است اينها كه معمولاً اشجار را در تقدير مي‌گيرند ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنهَارُ﴾ مي‌گويند تجري من تحت اشجارها الانهار براي آن است كه جنّت قيامت را با جنّت دنيا مقايسه مي‌كنند مي‌بينند كه باغ دنيا طوري نيست كه زير باغ آب روان باشد زير درختهايش نهر روان است نه زير خود باغ براي اينكه يك باغي است سقفش خالي و درختان هم از يكديگر فاصله دارند اما اگر جنات الفاف بود ﴿وَجَنَّاتٍ ألفَافاً﴾([7] )، لفيف بود ملفوف بود پيچيده بود جاي باز نبود صادق است كه بگوييم زير اين جنت نهر روان است يعني سقفش هم مثل اين ديوارها سبز است جاي خالي نيست بنابراين نيازي به تقدير ندارد كه بگوييم تجري من تحت اشجارها الانهار نه ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنهَارُ﴾ اين امر دوّم امر اوّل اين است كه متّقين را وعده داد .

 

سؤال ... جواب: اگر چنانچه اين سقف باشد مي‌گويند زير اين سقف است ديگر. سؤال ... جواب: يعني اين مجموعه، اين مجموعه را به آن مي‌گويند جنّت بنابراين اين زير رو دارد و رو دارد و پهلو صادق است كه ما بگوييم كه تحت و فوق و جنبين اگر ما بگوييم زير مسجد بالاي مسجد پهلوي مسجد درست است ديگر نه يعني تحت المسجد نه تحت و فوق و امام و يمين و يسار اگر گفتيم تحت مسجد در برابر فوق مسجد اين سطح مسجد را مي‌گويند يك وقتي مي‌گويند فوق مسجد و تحت مسجد و امام مسجد و يمين و يسار مسجد و خلف مسجد يعني اين سقف را مي‌گويند تحت مسجد آن سقف را مي‌گويند فوق مسجد پس امر اوّل آن شد كه خدا متّقين را وعده داد نه هر كسي كه ايمان بياورد ولو در عمل كوتاهي كند دوم آن است كه بهشت آن چنان به هم بسته است كه يك فضاي سبزي است كه سقفش هم سبز است درختان الفاف است لفيف است پيچيده است جاي خالي ندارد لذا ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([8] )، امر سوّم اينكه ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ﴾ اكل يعني خوراكي اكل يعني خوردن خوراكي‌اش دائمي است دائماً ميوه دارد اين طور نيست كه در بعضي از فصول ميوه بدهد در بعضي از فصول ميوه ندهد يا اگر نظير درختهاي دنيا احياناً چهار فصل شد يعني در چهار مقطع فقط ميوه بدهد نه ﴿آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّح وَأطْرَافَ النَّهَارِ﴾([9] )، ميوه مي‌دهد ﴿أكُلُهَا دَائِمٌ﴾ ‌خوراكي او دائمي است كم نمي‌آيد ﴿وَظِلُّهَا﴾ يعني سآيه او هم دائمي است اين طور نيست كه گاهي هوا گرم باشد آفتاب بتابد گاهي سايه باشد اين چنين نيست همواره يك فضاي متبوعي دارد كه ظلش دائمي است چون آنجا آفتابي نيست كه بتابد و جايي را گرم كند ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾([10] )، سخن از آفتاب و ماه نيست اين فضاي با عظمت را خود مؤمن روشن مي‌كند نه اينكه آفتابي باشد يا ستاره‌اي باشد يا ماهي باشد يا چراغي باشد و مانند آن اينكه مصباح الهدايه شد در دنيا در آخرت هم اين فضاي عظيم را روشن مي‌كند هر كسي خانهٴ خودش را روشن مي‌كند اين طور نيست كه آنجا خانه انسان با نور و شمس و قمر روشن كنند اين امر چهارم .

 

سؤال ... جواب: نه چون سايه مطبوع است ديگر.

 

سؤال ... جواب: نه سايه براي كه مثلاً آفتابي بتابد و شاخصي باشد كنار آن شاخصي ظل باشد اين چين نيست هميشه سايه است يعني يك فضاي متبوعي است چون آفتابي نيست تا بتابد ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾([11] )، بساط آفتاب برچيده شد ديگر ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾([12]﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت﴾([13] )، بساط شمس و قمر برچيده شد ديگر .

 

سؤال ... جواب: بله ديگر ظل يعني جايي كه حرارت در برابر حرور است ظل در برابر حرور است نه ظل متفرّع بر شاخص باشد ظل و حرور نظير اعمي و بصير نظير زنده و مرده كه قرآن كريم اينها را كنار هم ذكر مي‌كند حرور يعني جاي گرم ظل يعني جاي خنك و آرام و مطبوع آنگاه مي‌فرمايد ﴿تِلْكَ﴾ اين جنت ﴿عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا﴾ پايان متّقيان است كه ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي﴾([14] )، ولي ﴿وَعُقْبَي الكَافِرِينَ النَّارُ﴾ كه اين تبشير با آن انذار كنار هم است پايان كافرين آتش است آنچه كه در اين آيه از هر چيزي مهم‌تر است اين كلمهٴ مَثَل است كه اين مثل يعني چه كه اين بايد در خلال بحثها به خواست خدا روشن بشود كه اين مَثل يعني چه امّا اين آيه تمام پاداشهاي متّقين را ذكر نفرمود يك گوشه‌اي از پاداش‌ها را از كركرد زيرا در سورهٴ قمر آيه آخر سورهٴ قمر اين است ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([15] )، براي متّقين چندين پاداش قائل شد يكي اينكه در بَحبوحهٴ بهشتهاي فراوان ﴿وَنَهَرٍ﴾ زندگي مي‌كنند اطرافشان باغ است در وسط باغ به سر مي‌برند اينكه در بهشت هستند و در بعضي از ادعيه ما از خداي سبحان بحبوحه بهشت را طلب مي‌كنم بحبوحه يعني درون نه وسط الان اين سالن كه همه جايش يك سطح هست اين بحبوحه ندارد براي اينكه وسطش با كنارش يك كُهن دارد اين طور نيست كه وسطش ارفع باشد و كنارش غير ارفع فضايلي كه در وسطش هست در كنارش نباشد اما يك ميوه وسط ميوه محفوظ از هر جاي ديگر است آن قلب ميوه را مي‌گويند بحبوحه آنچه كه به پوست نزديك‌تر است بحبوحه ميوه نيست آنچه كه به مغز نزديك‌تر است مغز و اطراف مغز و درون مغز و وسط ميوه را مي‌گويند بحبوحه ميوه نه بحبوحهٴ هر وسطي را بگويند آن وسطي كه هستهٴ مركزي اطراف را او تأمين مي‌كند بهشت هم درجاتي دارد بحبوحهٴ يعني آن وسطي كه به منزلهٴ قلب جنّت است آن را مؤمنين با تقوا از خدا مسئلت مي‌كنند كه مي‌گويند بحبوحٴ بهشت را به مابده و اينها هم در بهشت غرق هستند ﴿فِى جَنَّاتٍ﴾([16] )، نه ﴿لهم جَنَّات﴾([17] )، تعبير لهم جنات غير از اينكه آنها در جنات هستند يعني محاط به بهشت هستند محفوف به بهشت هستند ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾([18] )، اين يك پاداش ﴿فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾([19] )، آنها كه قدم صدق داشتند جايگاه صداقت هم در جنت عاليه به انتظار اينها است ﴿فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾([20] )، اين مقعد صدق نشستنگاه صادقانه مال آن صديقين است كه اينها كه عندالله جزء صدقين هستند جايگاه اينها هم عندالله است ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([21]﴿مَليكٍ﴾ اقواي از مالك است چه اينكه مقتدر اقواي از قادر است اقتدار فوق قدرت است ﴿مَليكٍ﴾ بودن فوق مالك بودن است اينها آن نكاتي كه در ﴿مَليكٍ﴾ است در مالك نيست و آن معاني كه در مقتدر است در قادر نيست پس متّقين تنها جنات و انهار و امثال ذلك مال اينها نيست بلكه فوق اينها هم مال اينها است و اگر در آيه محل بحث سوره رعد فقط ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را اشاره فرمود اين گوشه‌اي از مقام است شايد آن آياتي كه بفرمايد ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾([22] )، دو جنّت براي اينهايي است كه اهل خوف من الله هستند يك جنّت همين است كه ﴿ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ يك جنّت همان است كه ﴿فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([23] )، آنجا ديگر سخن از درخت و آب نيست عندالله ديگر سخن از سيب و گلابي نيست عندالله ديگر سخن از بهشت به اين معنا كه باغي باشد و نهري زيرش باشد نيست هر كس به آن جنّت اللقاء رسيد اين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([24] )، را يقيناً دارا است مي‌شود ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾([25] )، و اگر كسي در حد متوسط بود فقط همين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾([26] )، را دارا است ديگر به جنّت اللقاء نمي‌رسد پس اينكه در آيه محل بحث از سورهٴ رعد فرمود ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُاين تمام پاداش اهل تقوا نيست اين مقداري از پاداش متّقين است براي اينكه به شهادت آيه سورهٴ قمر براي متّقين دو درجه قائل شد يكي اينكه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾([27] )، يكي اينكه ﴿فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([28] )، اين عند الله بودن غير از ﴿فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾([29] )، بودن است فاما اينكه فرمود ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ در سورهٴ ديگر اين أنهار را به تفصيل ذكر فرمود در سوره‌اي كه به نام مبارك رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) است اين چنين فرمود سورهٴ محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) (آيه 15) اين سورهٴ فرمود ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾([30] )، جريان بهشت اهل تقوا اين است ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أنْهَارٌ﴾([31] )، در آن آيه محل بحث فرمود ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ اما اين انهار چند تا هستند و چي هستند بيان نفرمود در اينجا فرمود ﴿الأنْهَارُ﴾ چندين نهر است كه بعضي‌ها نهر آب هستند ﴿أنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾([32] )، آبي كه اصلاً متغير نمي‌شود ﴿آسنٍِ﴾ يعني متغير غير ﴿آسنٍ﴾ غير متغيّر اين طور نيست كه اگر مدتي بماند بو بگيرد اين طور نيست آبي نيست كه بو داشته باشد اصلاً تغيير پذير نيست ﴿مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾([33] )، غير متغير ﴿وَأنهارٌ مِن لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾([34] )، نهرهايي از شير كه طعمش و مزه‌اش هرگز تغيير نمي‌كنند نظير شير دنيا نيست كه در معرض تغير باشد ﴿وَأنهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾([35] )، نهرهايي از خمر و شراب است كه اين جز لذّت براي نوشنده‌ها دردسر و تهوع و قي آن آثار تلخي خمر دنيا را ندارد جز لذت و گوارايي چيزي نيست ﴿وَأنهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأنهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّيً﴾([36] )، نهرهايي از عسل تصفيه شده كه مشرب با موم و امثال ذلك باشد نيست نه تنها همين نهرها است بلكه ﴿وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾([37] )، هر چه بخواهند از هر ميوه‌اي و نه تنها ثمرات بلكه ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِم﴾([38] )، آن بخششهاي الهي هم در كنار اين نصيب آنها خواهد شد شايد ﴿أنهار﴾ بيش از اين باشد چون اين لسان لسان حصر نيست بعضي از ﴿أنهار﴾ را در اين سوره بيان فرمود كه ظاهراً چهار نهر هستند اما همين چهارتا هستند و نه اضافه اين لسان لسان حصر نيست دليل بر حصر نيست ممكن است انهار ديگري هم باشد آنگاه در برابر اين كفار و تبهكاران گرفتار عذابي مي‌شوند كه ذيل آن آيه فرمود ﴿كَمَن هُوَ خَالِدٌ فِى النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أمعَاءَهُم﴾([39] ).

 

سؤال ... جواب: معمولاً نهر غير از بحر است و غير از بركه است و امثال ذلك نهر به جاي روان مي‌گويند در اين كريمه كه خصوصيتّهاي انهار را ذكر فرمود پيداست كه احكام عالم دنيا را ندارند براي اينكه شير دنيا از پستان يك حيوان دوشيده مي‌شود او هم تغيير پذير است يا عسل دنيا محصول كار يك كرم است اين هم تغيير پذير است و اما عسل آنجا يا شير آنجا كه محصول كار حيوان و كرم و امثال ذلك نيست كه از كندو عسل بگيرند بنابراين عسل مي‌شود مصفي اين طور نيست كه از پستان گاو يا گوسفند شير بدوشند لذا مي‌شود ﴿وَأنهارٌ مِن لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾([40] ).

 

سؤال ... جواب: لابد ديگر هر كدام يك مخزني دارند ديگر هر كدام يك مخزني دارند .

 

سؤال ... جواب: مغفرت تنها بخشش گناه نيست ترفيع درجه هم مغفرت است آنچه كه خداي سبحان از اينها عفو كرده است آن يك سلسله لذتهاي دروني دارد و اينها هم يك سلسله لذتهاي ظاهري كار به اينها اكتفا نمي‌شود عمده خصوصيتهاي اين انهار است يك و اين انهار مال تودهٴ متّقين است امّا آنهايي كه از اوحديّ اهل تقوا هستند آنها را از يك جامي مي‌نوشانند كه روباز نيست مثل نهر نيست كه همه ببينند آنها را از يك قدحي مي‌نوشانند كه سرش مُهر شده است بسته است كسي نمي‌داند در آن قدح چي هست و كسي هم نمي‌بيند در آن قدح چي هست براي آنها در سورهٴ إنسان يك مقدار از خصوصيّات را بيان فرمود و در سورهٴ مطففين هم خصوصيتّهاي ديگر را در سورهٴ انسان وقتي ابرار را معرّفي مي‌كند و پاداش ابرار را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿إِنَّ الأبرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾([41] )، در اوايل سورهٴ ﴿هل أتي﴾ است ﴿إِنَّ الأبرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾([42] )، اينها ديگر سخن از نهر عمومي نيست اينها آن ﴿أنهار﴾ عمومي را دارند اما از آن چشمه‌هاي خصوصي هم استفاده مي‌كنند چون در دنيا هر كار خيري كه ديگران مي‌كردند اينها داشتند اما آن كارهاي خصوصي و سري كه اينها داشتند ديگران نداشتند لذا از نعمتهاي عمومي دنيا قيامت كه نوع متّقين برخوردار هستند مثل انهار نهرهاي روباز آنها هم برخوردار هستند و اما آن چشمه‌هاي خصوصي كه اينها متنعم هستند ديگران متنعم نيستند تازه اين مال ابرار است فوق ابرار مقربين است آنچه را كه مقربين دارند ابرار ندارند ﴿إِنَّ الأبرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأسٍ﴾([43] )، كأس آن قدح پر وم لبريز قدحي كه پراز آب باشد آن ظرف خالي را نمي‌گويند ﴿كأسٍ﴾ ﴿يَشْرَبُونَ مِن كَأسٍ﴾([44] )، كه اين ﴿كأسٍ﴾ از كدام چشمه پر آب شده است ﴿كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾([45] )، همهٴ آبهاي اين كأس از چشمهٴ كافور نيست يك مقداري از آن چشمه كافور در اين كأس ممزوج كردند به اينها دارند مزاجش كافور است كافور چي است ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا﴾([46] )، كافور يك چشمه‌اي است كه بندگان خُلّص مي‌نوشند آنها مال مقرّبين است ظاهراً مقداري از چشمهٴ كافور را در كأس ابرار مي‌ريزند ممزوج مي‌كنند به اينها مي‌دهند آن كه اول تا آخر نماز جز خدا به ياد احدي نيست با آن كسي كه در نماز گاهي به ياد خدا است گاهي به ياد غير خدا اين نمازش ممزوج است در قيامت هم پاداشي هم كه به او خواهند داد اين چنين است در توحيد اگر يك كسي موحد محض بود از آن چشمهٴ محض مي‌نوشد و اگر احياناً به غير خدا توجه داشت كأسش ممزوج از كافور خواهد بود نه از كافور محض پس ﴿يَشْرَبُونَ مِن كَأسٍ﴾([47] )، كه ﴿كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾([48] )، يعني آنچه كه در اين كأس ممزوج مي‌كنند به اينها مي‌خورانند مي‌چشانند مقداري از آن چشمه كافور است كافور چيست چه چشمه‌اي است ﴿عَيناً﴾ يعني آن كافور چشمه‌اي است كه ﴿يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾([49] )، خوب اين چشمه كجاست اين چشمه به دست خود آن ﴿عِبادُ اللهِ﴾ هست هر جا بخواهند بجوشد نه يك جايي مي‌جوشد اينها كنار آن چشمه بيارمند تفجير اين عين منفجر كردن اين عين و جوشش اين عين به اختيار خود اينها است نه اينكه يك چشمه‌اي باشد نظير چشمهٴ دنيا كه يك جاي معيني مي‌جوشد در جاهاي ديگر نيست انسان همواره مجبور است كه كنار آن چشمه باشد نه مؤمن باتقوا يعني كساني كه به مقرّبين رسيده‌اند جزء مقرّبين شده‌اند هر جا باشند اين چشمه با آنها است نه هر جا چشمه باشد اينها با چشمه باشند مثل دنيا نيست ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾([50] )، اينها آن چشمه را مي‌جوشانند هر جا بخواهند آنگاه .

 

سؤال ... جواب: اينها بعضي از كارهايشان كارهاي ابرار است بعضي از كارهاي اينها كارهاي مقربين است اينها هم مثل اعلاي ابرارند در اين حدّ هم مصداق كامل مقرّبين هستند در آيه سورهٴ مطففين ابرار هر كسي به اين مقام ابرار رسيد درجه‌اش اين است و اينها چون فوق مقام ابرارند به مقام مقربين رسيدند هم اين را دارند هم بالاتر از اين را دارند كه بخش مي‌آيد .

 

سؤال ... جواب: يعني اگر اينها اين مقامات را طي بكنند به تدريج طي مي‌كنند ديگر اين طور نيست كه در همان لحظهٴ اول بدون اينكه اين درجات را طي كرده باشند بدون ايمان بدون عمل صالح به آنجا رسيده باشند اينكه نيست كه خداي سبحان مي‌فرمايد اينكه جزاي اعمال اينها است اينها اين كار را كردند گفتند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُم لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً﴾([51] )، آنگاه خداي سبحان هم در برابر اين ايثارشان آن پاداش را به ايشان مرحمت مي‌كند .

 

سؤال ... جواب: آن عالمش درست است آن در قوس نزول است اما در قوس صعود از اين طرف كه مي‌روند در برابر تكليف مقام ابرار را اوّل طي مي‌كنند بعد به مقام مقرّبين مي‌رسند در قوس صعود در قوس نزول البته اينها صادر اول هستند ديگر در همين سورهٴ إنسان (آيه 17) به بعد ﴿وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأساً كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً﴾([52] )، مقداري از زنجبيل را در اين كأس ممزوج مي‌كنند زنجبيل چيست ﴿عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً﴾([53] )، يك چشمهٴ مخصوصي است در بهشت كه سلسبيل ناميده مي‌شود پس چشمه‌ها مال آن ابرار و مقربين است انهار مال اين متّقين آنهاي كه در حد وسط از تقوا و ايمان هستند از اين نهرهاي همگاني استفاده مي‌كنند آنهايي كه در حدّ اعلاي تقوا وايمانند هستند از آن چشمه‌هاي خصوصي برخوردارند آنگاه در سورهٴ مطففين بعضي از پاداشهاي مقرّبين را ذكر مي‌كنند (آيه 18) به بعد سورهٴ مطففين ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأبرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ﴾([54] )، كتابي كه سرنوشت و سرگذشت و محصول كار و سعادت ابرار در آن كتاب تنظيم شده است اين كتاب در ﴿علّيّين﴾ است ﴿إِنَّ كِتَابَ الأبرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ﴾([55] )، خوب علييني كه ظرف كتاب ابرار است چيست ﴿وَمَا أدرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾([56] )، شما نمي‌دانيد ﴿علّيّين﴾ چه مقام بلندي است ﴿علّيّين﴾ يك كتاب خاصي است كه مرقوم است و خداي سبحان آن حقايق را در آن كتاب رقم زد و تنظيم كرد پس آن مي‌شود اصل و كتاب ابرار مي‌شود فرع ﴿إِنَّ كِتَابَ الأبرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ﴾([57] )، عليين چيست ﴿وَمَا أدرَاكَ مَا عِلِّيُونَ﴾([58] )، اين ﴿عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾([59] )، پس كتاب در كتاب است آن كتاب يك باطني ديگري دارد همان طوري كه قرآن كتاب الهي است و اين كتاب در كتاب ديگر است

﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِى كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لا يَمَسُّهُ إِلاّ المُطَهَّرُونَ﴾([60] )، قرآن خودش يك كتابي است در كتاب ديگر است لذا اين ظاهري دارد باطني دارد باطن قرآن مي‌رسد تا به مقام ﴿مَكنُونٍ﴾ ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِى كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾([61] )، اين محاط است به يك كتاب ديگري اين محدود است به يك كتاب ديگري اين محفوف است به يك كتاب ديگري كه اگر كسي اين حبل الله را گرفت و اعتصام كرد مي‌تواند بالا برود تا به آن كتاب دروني هم برسد از قرآن كريم مي‌تواند به ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ راه پيدا كند اينجا هم كتاب ابرار در ﴿علّيّين﴾ است ﴿علّيّين﴾ خود يك كتاب جدايي است ﴿وَمَا أدرَاكَ مَا عِلِّيُونَ﴾([62]﴿علّيُون﴾ خود كتاب مستقل و جدايي است ﴿كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾([63] )، اين كتابي كه رقم دارد و نوشته شده چه كسي آن كتاب را مي‌خواند و از محتواي آن كتاب با خبر است در دسترس چه كساني است ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾([64] )، پس سرگذشت ابرار سعادت ابرار درجات ابرار محصول اعمال ابرار را مقرّبين مي‌فهمند آنكه جزء مقرّبين است از همهٴ درجات وجودي ابرار باخبر است ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾([65] )، آنگاه پاداشي براي ابرار ذكر مي‌كند ﴿إِنَّ الأبرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ٭ عَلَي الأرَائِكِ يَنظُرُونَ ٭ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ ٭ يُسْقَوْنَ مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ٭ خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِى ذلِكَ فَليَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُونَ﴾([66] )، آن نهرهاي عمومي مال تودهٴ متّقين است اما ابرار از يك رحيق و قدحي است ساقي اينها را مي‌نوشاند و سيراب مي‌شوند يُسْقَوْنَ مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾([67] )، كه اين ﴿رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾ است سر به مهر است خاتم دارد روباز نيست كه همه ببينند و بفهمند اين چه چيزي است اين ﴿رَحِيقٍ﴾([68] )، و اين قدح ﴿مَخْتُومٍ﴾ است خاتم زده است مهر زده است خوب مهرش چه چيزي است ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾([69] )، با مشك اين كاسه را مُهر كرده‌اند چطوري كاسه را با مشك مهر مي‌كنند چطوري قدح را با عطر با مشك مهر مي‌كنند ختام يعني مهرش مشك است ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾([70] )، مسك معرب مشك به كسر ميم است و نه مشك ، مشك همان ﴿مِسك﴾ است ﴿مِسك﴾ همان مشك است اين كاسه را با مشك مهر كرده‌اند ﴿يُسْقَوْنَ مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾([71] )، كه ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾([72] )، آنگاه مي‌فرمايد ﴿وَفِى ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ﴾([73] )، اگر مي‌خواهيد مسابقه بدهيد اگر دنبال نفيس مي‌گرديد انسان كه مسابقه مي‌دهد دنبال نفيس مي‌گردد نفس نفس نفس‌زنان تلاش مي‌كند اگر مي‌خواهيد نفس نفس زنان تلاش بكنيد يك چيز نفيسي گيرتان بيايد به دنبال اينها بگرديد ﴿وَفِى ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ﴾([74] )، اگر مي‌خواهيد تنافس داشته باشيد مسابقه بدهيد برنده بشويد به دنبال اين چيزها برويد ﴿وَفِى ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ﴾([75] )، تازه اين با همهٴ جلال و شكوهش مال ابرار است نه ما مقرّبين مقرّبين فوق اين را هم دارند چرا براي اينكه ﴿وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ﴾([76] )، اين قدح سر به مهري كه مهرش مشك است از تسنيم در او مقداري ممزوج كردند تازه خالص نيست تسنيم مگر چه چيزي است كه مزاج او از تسنيم است يك مقداري از تسنيم در او ممزوج كردند تسنيم مگر چه چيزي است تسنيم ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾([77] )، چشمه‌اي است كه خالصش را مقرّب مي‌نوشد پس چشمه‌ها هم درجاتي دارد نهرها هم درجاتي آنگاه اگر مقرّب به اين حدّ مي‌رسد كه تازه آن كه سر به مهر شده است مقداري از چشمهٴ تسنيم در او ممزوج است اگر مقرّب به اينجا رسيد كه كل سرگذشتهاي ابرار را اينها مي‌دانند شرابي كه خداي سبحان به اينها خواهد داد يك شراب ديگري خواهد بود آن شراب چه چيزي است گوشه‌اي از خصوصيّتهاي آن شراب را در همان سورهٴ ﴿هَل أتي﴾ قرآن بيان كرد فرمود (آيه 21) سورهٴ ﴿هَل أتي﴾ فرمود ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([78] )، اينجا ديگر سخن از نهر نيست اينجا ديگر سخن از كأس نيست اينجا ديگر سخن از رحيق نيست اينجا ديگر سخن از چشمه نيست اينجا سخن از ساقي است و شراب طهور اين از چشمه مي‌جوشد در كاسه مي‌ريزند در قدح مي‌ريزند چه چيزي است اين ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا يكي را به نهر تعارف مي‌كنند مي‌گويند برو بخور يكي را مي‌گويند فرشتگان شما را سيراب مي‌كنند يكي را مي‌گويند ساقي او خداي او است و نه غير او اين چشمه نيست كه از جايي بجوشد كأس و قدح نيست ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾([79] )، در ذيل اين كريمه امين الله طبرسي (رحمه الله) در كتاب شريف مجمع از امام صادق (سلام الله عليه) حديثي را به اين مضمون نقل مي‌كند كه اين شراب (يطهرهم اما سوي الله) اينها را از هر چه غير خدا است پاك مي‌كند ديگر به فكر احدي نيستند نه تنها احدي را و به چيزي دل نمي‌بندد چيزي در خاطر اينها خطور نمي‌كند ﴿شَرَاباً طَهُوراً﴾([80] )، (يطهرهم اما سوي الله) آن مقام مال مقرّبين خواهد بود آن نه براي آن است كه مقامات نازل‌تر را ندارد مقامات نازله همه زير پوشش او است چون خودش ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾([81] )، است اين فرض ندارد كه عند المقتدر باشد موجودي باشد عند المقتدري و مقامات مادون را نداشته باشد اما به يادش نيست چيزي در خاطر او خطور نمي‌كند اين حديث شريف را در مجمع ملاحظه مي‌فرماييد تا بلكه آن ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ﴾ وضعش روشن بشود .

«والحمد لله رب العالمين»


[1] الرعد/سوره13، آیه35 .
[2] بقره/سوره2، آیه25 .
[3] قمر/سوره54، آیه55 .
[4] الرعد/سوره13، آیه34 .
[5] ـ نهج البلاغه، حكمت 410 .
[6] بقره/سوره2، آیه25 .
[7] نبأ/سوره78، آیه16 .
[8] بقره/سوره2، آیه25 .
[9] طه/سوره20، آیه130 .
[10] انسان/سوره76، آیه13 .
[11] انسان/سوره76، آیه13 .
[12] قیامه/سوره75، آیه9 .
[13] تکویر/سوره81، آیه1 .
[14] طه/سوره20، آیه132 .
[15] قمر/سوره54، آیه54 و55 .
[16] قمر/سوره54، آیه54 .
[17] توبه/سوره9، آیه89 .
[18] قمر/سوره54، آیه54 .
[19] قمر/سوره54، آیه55 .
[20] قمر/سوره54، آیه55 .
[21] قمر/سوره54، آیه55 .
[22] الرحمن/سوره55، آیه46 .
[23] قمر/سوره54، آیه55 .
[24] بقره/سوره2، آیه25 .
[25] الرحمن/سوره55، آیه46 .
[26] بقره/سوره2، آیه25 .
[27] قمر/سوره54، آیه54 .
[28] قمر/سوره54، آیه55 .
[29] قمر/سوره54، آیه54 .
[30] محمد/سوره47، آیه15 .
[31] محمد/سوره47، آیه15 .
[32] محمد/سوره47، آیه15 .
[33] محمد/سوره47، آیه15 .
[34] محمد/سوره47، آیه15 .
[35] محمد/سوره47، آیه15 .
[36] محمد/سوره47، آیه15 .
[37] محمد/سوره47، آیه15 .
[38] محمد/سوره47، آیه15 .
[39] محمد/سوره47، آیه15 .
[40] محمد/سوره47، آیه15 .
[41] انسان/سوره76، آیه5 .
[42] انسان/سوره76، آیه5 .
[43] انسان/سوره76، آیه5 .
[44] انسان/سوره76، آیه5 .
[45] انسان/سوره76، آیه5 .
[46] انسان/سوره76، آیه6 .
[47] انسان/سوره76، آیه5 .
[48] انسان/سوره76، آیه5 .
[49] انسان/سوره76، آیه6 .
[50] انسان/سوره76، آیه6 .
[51] انسان/سوره76، آیه9 .
[52] انسان/سوره76، آیه17 .
[53] انسان/سوره76، آیه18 .
[54] مطففین/سوره83، آیه18 .
[55] مطففین/سوره83، آیه18 .
[56] مطففین/سوره83، آیه19و20 .
[57] مطففین/سوره83، آیه18 .
[58] مطففین/سوره83، آیه19 .
[59] مطففین/سوره83، آیه19و20 .
[60] واقعه/سوره56، آیه77 ـ 79 .
[61] واقعه/سوره56، آیه77 ـ 78 .
[62] مطففین/سوره83، آیه19 .
[63] مطففین/سوره83، آیه20 .
[64] مطففین/سوره83، آیه21 .
[65] مطففین/سوره83، آیه21 .
[66] مطففین/سوره83، آیه22 ـ 26 .
[67] مطففین/سوره83، آیه25 .
[68] مطففین/سوره83، آیه25 .
[69] مطففین/سوره83، آیه26 .
[70] مطففین/سوره83، آیه26 .
[71] مطففین/سوره83، آیه25 .
[72] مطففین/سوره83، آیه26 .
[73] مطففین/سوره83، آیه26 .
[74] مطففین/سوره83، آیه26 .
[75] مطففین/سوره83، آیه26 .
[76] مطففین/سوره83، آیه27 .
[77] مطففین/سوره83، آیه28 .
[78] انسان/سوره76، آیه21 .
[79] انسان/سوره76، آیه21 .
[80] انسان/سوره76، آیه21 .
[81] قمر/سوره54، آیه55 .