62/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 33 الی 34
﴿أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَي كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِنَ القَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾(۳۳)﴿لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ﴾(۳٤)([1] )
در ذيل بحث توحيد و نقل شبهات و حرفهاي مشركين فرمود هيچ يك از اين شبهات وادارشان نكرده است به شرك و بتپرستي بلكه آن كفر و الحادشان براي اينها زيبا جلوه كرد و آن دسيسهها را پسنديدند مكْر اينها براي اينها زيبا ظهور كرد و خوشحال هستند كه نقشه ميكشند و دسيسه ميكنند و همين گروه از راه خداي سبحان بازداشت شدند باز ماندند توفيق طيّ راه حقّ را ندارند زيرا كسي كه خدا توفيق را از اينها بگيرد ديگر قابل هدايت نيستند و كسي هم اينها را هدايت نميكند در ذيل اين آيه اموري بحث شده بود راجع به ﴿بَل زُيّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكرُهُم﴾ مكْر يعني آن سبب خفي كه به وسيله او بخواهند به مقصد برسند در قرآن كريم مكْر كافر را باير ميداند يعني مكري نيست كه ميوه بدهد آن زميني كه بيآب است و ثمر بخش نيست ميگويند زمين باير باير يعني هالك بار يعني هلك يبوروا يعني يهلكوا آن زميني كه پربار است و پرآب است و ميوه دارد ميگويند داير خود اين گروه يعني كافر و منافق چون خودشان باير هستند كيد اينها هم باير است ممكن نيست كه نقشهٴ اينها ثمر بخش باشد هر چه به حسب ظاهر نقشهٴ اينها سنگين باشد ولي به جايي نميرسد در سورهٴ ابراهيم فرمود مكْر اينها گرچه كوهها را بتواند زير و رو كند در سورهٴ فاطر فرمود مكْر اينها باير است سورهٴ ابراهيم (آيه 46) اين بود كه ﴿وَقَد مَكَرُوا مَكْرَهُم وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم وَإِن كَانَ مَكرُهُم لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾([2] )، اگر نقشههاي اينها خيلي هم قوي باشد كه كوهها به وسيلهٴ آن دسيسهها كنده بشود ولي در برابر دين خدا و خواست خدا اين نقشهها اثر ندارد ممكن است دو گروهي به جان هم بيفتند با نقشهها و مكرهاي كوه كن گروهي گروهي ديگر را از پا در بياورد امّا وقتي اينها در برابر دين خدا بخواهند دسيسه كنند گرچه مكرشان به قدري قوي باشد كه كوهها زايل بشود در اثر آن مكْر اما در برابر خواست خدا مكْر اينها باير است و بيثمر پس ﴿وَإِن كَانَ مَكرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الجِبَالُ﴾([3] )، اما هيچ نقشي ندارد زيرا در سورهٴ فاطر فرمود (آيه 10) سورهٴ فاطر فرمود ﴿وَالَّذِينَ يَمكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾([4] )، نقشه اينها باير است به ثمر نميرسد سرش آن است كه خود اينها باير هستند يعني از نظر قرآن زمينه زندگي مردم هم مانند زمين زندگي آنها دو قسمت است همان طوري كه زمين دو قسمت است يك زمين داير يك زمين باير زمينهٴ زندگي اقوام و ملل هم دو قسمت است يك زمينهٴ داير و يك زمينهٴ باير خداي سبحان به كفار و منافقين ميفرمايد زمينهٴ زندگيتان باير است شما يك مردم بايري هستيد ﴿وَكُنتُم قَوْماً بُوراً﴾([5] )، بور جمع باير است باير يعني هالك اين را در سورهاي كه به منافقين توبيخ ميكند ميفرمايد شما فكر كرديد كه رسول خدا پيروز نميشود و انقلاب اسلامي به ثمر نميرسد ﴿بَل ظَنَنتُم أن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالمُؤمِنُونَ إِلَي أهلِيهِم أبَداً﴾([6] )، در سورهاي كه سورهٴ فتح (آيه 12) از سورهٴ فتح وقتي جريان پيروزي اسلام را نقل ميكند و ميفرمايد خداي سبحان اسلام و مسلمين را پيروز فرمود آنگاه خطاب به منافقين ميكند ميفرمايد شما كه در داخلهٴ مدينه به دسيسه سرگرم بوديد سرّش آن است كه شما گمان نميكرديد اين انقلاب به ثمر ميرسد و گمان نميكرديد رهبر اسلامي ظفرمندانه از جبهه برميگردد ﴿بَل ظَنَنتُم أن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالمُؤمِنُونَ إِلَي أهلِيهِم أبَداً﴾([7] )، شما گمانتان اين بود كه پيغمبر موفق نميشود در اين جنگ و شكست ميخورد لذا حاضر نشديد كمك بكنيد اين گمان باطل در ذهن شما به عنوان يك سياست زيبا جلوه كرد اين خيال خام را شما به عنوان يك سياست زيبا تلقّي كرديد ﴿بَل ظَنَنتُم أن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالمُؤمِنُونَ إِلَي أهلِيهِم أبَداً﴾ گفتيد مشركين با داشتن همه امكانات نظامي پيروز ميشوند مسلمين با فقدان وسايل نظامي شكست ميخورند اينها ديگر سالم به مدينه برنميگردند اين حرفتان بود (وزين ذلك في قلوبكم) اين حرف را به عنوان يك عاليترين روش سياسي پذيرفتيد و اين در جانتان به عنوان زينت جلوه كرد ﴿وَزُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُم﴾([8] )، ولي ﴿وَظَنَنتُم ظَنَّ السَّوءِ﴾([9] )، اين گمان بدي بود براي اينكه نه اسلام را شناختيد نه وعده الهي را درست تشخيص داديد كه خدا خلف وعده نميكند وعدهٴ الهي اين است كه اگر كسي براي حفظ دين او قيام بكند يقيناً پيروز است سخن اين نيست كه دشمن چقدر مجهّز است در مسائل سياست الهي هر گز انبيا به اين فكر نبودند كه ما چي داريم و دشمن چه چيزي دارند اصلاً اين مطرح نبود ميفرمود شما گمان بد كرديد ﴿وَظَنَنتُم ظَنَّ السَّوءِ﴾ سرش آن است كه ﴿وَكُنتُم قَوْماً بُوراً﴾([10] )، چون يك ملت بايري بوديد يك گروه بايري بوديد از يك آدم باير فكر باير و قلم و قدم وانديشه و كار باير صادر ميشود يك امتي كه زمينهٴ زيست آنها باير باشد انديشه آنها هم باير است يك امتي كه زمينهٴ زيست آنها داير باشد انديشه آنها هم داير است چون خود اينها باير بودند ثمر نميدانه نقشههاي اينها هم باير است و ثمر نميدهد گرچه اين نقشه كوه كن هم باشد هر چه هم بخواهند نقشه بكشند ﴿وَإِن كَانَ مَكرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الجِبَالُ﴾([11] )، گر هم به قدري قوي المكْر باشند كه كوهها به وسيلهٴ آن مكْرها منفجر بشود و زير و رو بشود ولي در برابر دين خدا و خواست خدا مكْر اينها باير است اين گروهي كه اهل مكْر بودند قرآن كريم در همين آيه محل سورهٴ رعد ميفرمايد اينها هم توفيق طيّ راه را پيدا نكردند اينها بازداشت شدند كسي نگذاشت اينها راه سعادت را طي كنند ﴿وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ﴾ اينها مسدود شدند كسي جلوي اينها را گرفت صد با صاد يعني منع مصدود يعني ممنوع اينها ﴿وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ﴾ يعني ممنوع شدند از طيّ سبيل خدا بايد ديد چه عاملي اينها را صد كرد ومنع كرد ونگذاشت اينها راه خدا را طي كنند و اينها كه توفيق طيّ راه خدا را ندارند نسبت به ديگران چه ميكنند آيا راه ديگران را هم ميبندند يا نه در اينجا چند امر مطرح است يكي اينكه خداي سبحان راه را نشان داد يكي اينكه اينها عمداً اين راه را منحرف كردند يكي اينكه نرفتند و يكي اينكه نگذاشتند ديگران بروند اين كار كفّار و منافقين است نه ميروند نه ميگذارند كسي اين راه را طيّ كند اين كار آنهاست اگر ديگران در برابر اين سدّ راه مقاومت كردند ايستادند پيروز ميشوند ﴿وَإِن كَانَ مَكرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الجِبَالُ﴾([12] )، هم اين خوار راه را برميدارند هم به مقصد ميرسند امّا اگر اينها هم متوقّف شدند و ايستادند و گفتند اينها نميگذارند ما راه سعادت را طيّ كنيم يك گروه ميشوند مستكبر يك گروه مي-شوند مستضعف و هر دو در قيامت گرفتار آتش و عذاب خواهند شد آنكه برنخيزد و اين مانع را برطرف نكند مثل خود مانع در قيامت گرفتار عذاب ميشود اين اموري است كه يكي پس از ديگري آيات گوناگون تبيين ميكند اما اين امر كه اينها راه را بستند و نگذاشتند ديگران بروند محصول آن است كه خودشان راه را نرفتند در سورهٴ نمل ميفرمايد عمل خود انسان نميگذارد او راه را طيّ كند سورهٴ نمل (آيه 42) اين است وقتي جريان ملكهٴ صبا را تشريح ميكند ميفرمايد كه ﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعبُدُ مِن دُونِ اللهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ﴾([13] )، اين ملكهٴ صبا چرا جزء كافرين بود چرا توفيق آن را پيدا نكرد كه اسلام بياورد تاكنون براي اينكه آن روش بتپرستي او مانع او بود ﴿وَصَدّها﴾ يعني منعها چي مانع او بود عمل خودش عمل خود او مانع او بود نه كسي مانع او باشد هيچ كس مانع انسان نيست خود انسان است كه مانع خودش است راه خود را خودش ميبندد ﴿وَصَدّها﴾ يعني منعها چي مانع او بود ﴿مَا كَانَت تَّعبُدُ مِن دُونِ اللهِ﴾([14] )، آن بتپرستي و شركش مانع بود كه نگذاشت او ايمان بياورد پس عمل انسان است كه نميگذارد انسان راه را طيّ كند اين يك مطلب و چون عمل بد باعث ميشود كه خداي سبحان شيطان را ولي انسان قرار بدهد در اثر اينكه انسان متولّي شيطان شد يعني تولّيش به طرف شيطان بود كه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أولِيَاءَ﴾([15] )، آنگاه خداي سبحان شيطان را به عنوان كلب معلّم بر اينها ميگمارد در موارد فراواي قرآن كريم ميفرمايد شيطان عمل اينها را پيش اينها زيبا جلوه داد .
سؤال ... جواب: بله ديگر مأمور خدا است در اقرا و گرفتن.
سؤال ... جواب: اين فيض را ندادن است و او را به حال خود او واگذار كردن است همين كار به وسيلهٴ شيطان انجام ميگيرد در سورهٴ عنكبوت (آيه 38) اين چنين است فرمود ﴿وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَبَيَّنَ لَكُم مِن مَسَاكِنِهِم وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أعمَالَهُم فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبصِرِينَ﴾([16] )، شيطان نگذاشت اينها راه را بروند اما مستبصر هستند ميدانند نه اينكه ندانند همان طوري كه فرعون ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَيقَنَتْهَا أنفُسُهُمْ﴾([17] )، فرعون و فرعونيان خصوصاً با يقين به حقّانيّت موساي كليم ايمان نياوردند در اينجا هم ميفرمايد شيطان نميگذارد اينها راه را طي كنند اما ﴿وَكَانُوا مُسْتَبصِرِينَ﴾ ميدانند چه خبر است حقّ با چه كسي است نه اينكه ندانند آن عمل باعث ميشود كه اينها تحت ولايت شيطان قرار بگيرند شيطان صادّ و مانع اينها بشود و نگذارد اينها اين راه را طي كنند ﴿فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ﴾ اما ﴿وَكَانُوا مُسْتَبصِرِينَ﴾ ميفهمند روشن شدند كه حقّ با چه كسي است اين طور نيست كه بر آدم مستضعف فكري خدا شيطان را مسلط بكند اين طور نيست يك كسي كه حقّ براي او روشن شد امّا حاضر نيست در برابر حقّ خضوع كند از آن به بعد تحت ولايت شيطان است همينها كه خود توفيق آن را پيدا نكردند كه راه خدا را طيّ كنند راه ديگران را هم ميبندند در اثر تبهكاري توفيق آن را ندارند كه اين راه را طيّ كنند اما نميگذارند ديگران هم بروند اين مثل سنگ دهنهٴ جدول است نه خودش از اين آب استفاده ميكند نه ميگذارد كه اين آب جدول به آن مزرعه و مرتع برسد كه اين درختها و گياهان تشنه را سرسبز كند كافر و منافق اين است تعبير قرآن كريم دربارهٴ اينها اين است كه ﴿وَهُم يَنهَوْنَ عَنْهُ وَيَنأوْنَ عَنهُ﴾([18] )، اينها هم نايي هستند هم ناهي نايي يعني دور ناهي يعني بازدارنده حجّ تمتع ميگويند وظيفه نايي است نايي يعني دور فرمود اينها هم نايي هستند هم ناهي هم دور هستند هم دوردارنده ﴿وَهُم يَنهَوْنَ عَنْهُ وَيَنأوْنَ عَنهُ﴾ هم نميروند هم نميگذارند ديگران بروند هم خودشان از دين دور هستند هم ديگران را دور نگه ميدارند ﴿وَهُم يَنهَوْنَ عَنْهُ وَيَنأوْنَ عَنهُ﴾ اين دو صفت رذيله مال منافقين و كفّار اين ممنوع بودن طيّ راه با منع كردن از طيّ راه كنار هم هست اينها نه ميروند ونه ميگذارند ديگران اين راه را طيّ كنند آنگاه وظيفه ديگران را در اين شرايط قرآن بيان ميكند كه بايد ديگران برخيزند اينها را سر جايشان بنشانند پس بنابراين عمل اينها باعث ولايت شيطان بر اينها خواهد شد اينها ديگر راه را ادامه نخواهند داد و راه را طيّ نميكنند در سورهٴ نساء سخن از بازداشتن ديگران هم مطرح است (آيه 167) سورهٴ نساء ميفرمايد ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ قَد ضَلُّوا ضَلاَلاً بَعِيداً﴾([19] )، اينهايي كه كافر هستند و راه ديگران را هم ميبندند مصدود ميكنند مصدود يعني ممنوع مصدود با صاد يعني ممنوع و منصرف ميكنند ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ﴾ يعني صدوا غيرهم عن سبيل الله يا صد الناس عن سبيل الله اينها هم خودشان مصدود هستند يعني ممنوع هستند هم صاد ديگران هستند يعني مانع ديگران هستند نه ميروند و نه ميگذارند ديگران اين راه را طيّ كنند .
سؤال ... جواب: اما اگر ديگران كوتاهي كنند همين طور پشت اين سنگ بمانند آنها به هدف ميرسند امّا وظيفهٴ ديگران را آياتي كه ميآيد مطرح ميكند در همين سورهٴ نساء مورد ديگري دربارهٴ صد كفار هست (آيه 55) سورهٴ نساء ميفرمايد كه مردم در برابر وحي دو دسته شدند ﴿فَمِنهُم مَن آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَن صَدَّ عَنْهُ﴾([20] )، بعضي ايمان آوردند آن مؤمنين تلاش ميكنند ديگران را هم به همراه ببرند اما اينها كساني هستند كه صادّ هستند مانع هستند نه ميروند نه ميگذارند كسي اين راه را طيّ كند ﴿وَمِنْهُم مَن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَي بِجَهَنَّمَ سَعِيراً﴾([21] )، اين تهديد اخروي است كه محفوظ اما نوبت آن امر آخر ميرسيم كه وظيفهٴ مردمي كه گرفتار اين گونه از مستكبران شدند چه چيزي است اينهايي كه نه ميروند نه ميگذارند ديگران اين راه را طيّ كنند وظيفه ديگران در برابر اين مانعين از سبيل الله چه چيزي است آن را ـ
سؤال ... جواب: هر كسي كه مانع سبيل خدا است اين مستكبر است چون انسان بنده خاضع است در برابر خدا داعيهاي ندارد ميگويد حكم حكم الهي است ﴿ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أنفُسِهِم حَرَجاً مِمَّا قَضَيتَ وَيُسَلِّمُوا تَسلِيماً﴾([22] )، مؤمن كسي است كه در برابر وحي الهي خضوع داشته باشد ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللهُ وَرَسُولُهُ أمراً أن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾([23] )، كسي كه ميگويد من نظرم آن است اين مستكّبر است يعني داعيهٴ كبر دارد در برابر وحي خدا خواه بتواند ديگران را اغوا كند و خواه نتواند .
سؤال ... جواب: بله نسبت به كفّار و منافقين تقريباً امور تمام شد يعني آن زشتي اعمال خود انسان توفيق رفتن را و طي راه را از او ميگيرد اولاً همين شخص واماندهاي كه توفيق رفتن را ندارد راه ديگران را ميبندد ثانياً اين امور تمام شد امّا وظيفهٴ ديگران چيست ديگران اگر زير بار ستم رفتند اين زير بار ستم رفتن مانع آن است كه اين راه را طيّ كنند از درون استكبار بيروني مانع بيروني است اينها در بين راه ميمانند ولي اگر توانستند درون را اصلاح كنند و برخيزند چون مانع دروني برطرف شد در جهاد اكبر پيروز شدند مانع بيروني را هم برطرف خواهند كرد و وعدهٴ الهي هم تخلّف ناپذير است هرگز مستكّبر در برابر مستضعفي كه براي خداي سبحان قيام كرده است قدرت مقاومت ندارد چون ﴿وَمَكْرُ أولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾([24] )، ﴿وَإِن كَانَ مَكرُهُم لِتَزُولَ مِنهُ الجِبَالُ﴾([25] )، در سورهٴ سبأ (آيه 31) به بعد اين چنين است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا اْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ﴾([26] )، ما اصولاً به وحي ايمان نميآوريم نه به اين قرآن نه به كتابي كه قبل از قرآن بود چون قرآن ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾([27] )، است كفار ميگويند نه به اين قرآن نه به آن كتابي كه بين يديه القرآن است ما ايمان ميآوريم اصولاً وحي را نميپذيريم ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا اْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ﴾([28] )، آنگاه خداي سبحان به رسولش ميفرمايد ﴿وَلَوْ تَرَي﴾([29] )، تويي كه ميبيني آن صحنه را ﴿إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾([30] )، آن صحنهاي كه ما همهٴ اين ظالمين را در حضور خداي سبحان بازداشت كرديم اينها موقوفند بازداشت ميشوند آنهاي كه حسابشان روشن است كه ﴿وَاللهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾([31] )، آنها «كالبرق الخاطف»([32] )، از صراط ميگذرند معطّلي ندارند آنهاي كه حسابشان تيره است درباره آنها گفته ميشود ﴿وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾([33] )، اينها را بازداشت كنيد كه از اينها سؤال كنيم اين كه حسابش روشن است كه او را بازداشت نميكنند نسبت به اين گروه ميفرمايد ﴿وَقِفُوهُم﴾ قفوا خطاب به امر به ملكائكه است به ملائكهها دستور ميدهد كه اينها را بازداشت كنيد براي اينكه اينها بايد سؤال پس بدهند ﴿وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾([34] )، در برابر اين گروه كه همه را كنار هم جمع كردند اينها در محضر عبد اله به جان هم ميافتند عدّهاي ميگويند خدايا آنها ما را گمراه كردند و حرف آنها را قرآن به عنوان اينكه خداي سبحان احكم الحاكمين است نقل ميكند و همه آنها را محكوم ميكند اصلش اين است فرمود ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ﴾([35] )، اينها عند الله بازداشت هستند ﴿يَرجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾([36] )، حرفها را رد و بدل ميكنند يكي از اين طرف يكي هم از آن طرف به يكديگر حرفها را ردّ و بدل ميكنند خوب چه چيزي ميگويند آن مناظرهشان چه چيزي است ﴿يَرجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾([37] )، چه چيزي ميگويند ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾([38] )، مستضعفين به مستكبرين ميگويند شما مانع راه بوديد اگر شما نبوديد ما ايمان ميآورديم ما مسلمان ميشديم ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ استُضْعِفُوا أنَحْنُ صَدَدْنَاكُم عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذ جَاءَكُم﴾([39] )، ما كه صادّ و مانع شما نبوديم عقل از درون وحي از بيرون حجت بالغه حقّ آمده چطور حرف انبيا را گوش نداديد حرف ما را گوش داديد ﴿أنَحْنُ صَدَدْنَاكُم عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذ جَاءَكُم﴾([40] )، اگر هُداي الهي نيامده بود بهانهتان قبول بود امّا وقتي هدايت الهي آمده ديگر ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾([41] )، خواهد شد ﴿بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾([42] )، شما هم مانند ما تبهكاران هستيد اين طور نيست كه شما مجرم نباشيد فقط ما ها مجرم باشيم دوباره مستضعفين به مستكبرين ميگويند ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ استُضْعِفُوا﴾([43] )، به مستكبرين ميگويند شما ميگوييد ما كاري نكرديم اما آن نقشههاي شبانهروزي شما ما را گرفتار كرده ﴿بَل مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾([44] )، آن مكْر شبانهروزي شما ما را گرفتار كرده چطور شما كاري نكرديد ﴿بَل مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأمُرُونَنَا أن نَّكْفُرَ بِاللهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أندَاداً﴾([45] )، آن نقشههاي شبانهروزي شما كه ما را وادار ميكرديد كفر بورزيم و براي خدا شريك قائل بشويم در ما اثر كرده مشرك شدن تنها به اين نيست كه انسان يك بتي را بتراشد و در معبدي بگذارد و بتكدهاي او را بپرستند معناي مشرك اين نيست كه در برابر يك چوب يا سنگ سجده كند كسي كه تدبير اين نظام را به غير خدا ميدهد مشرك است لذا ماركسيستها مشركت هستند اين كار رب العالمين را به طبيعت كور سپردند اين كاري كه مال خدا است به غير خدا دادند و در برابر غير خدا كه طبيعت كور است خاضع هستند اينكه براي خدا مثل و شريك قائل شده است و كارهاي خدا را به غير خدا نسبت داده است ميشود مشرك حالا خواه به آن صورت باشد كه بتي بسازد و در برابر بت خضوع كند يا اقسام و انحاي ديگر داشته باشد مستضعفين به مستكبرين گفتند آن نقشههاي شبانهروزي شما ما را گرفتار كرده ﴿بَل مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأمُرُونَنَا أن نَّكْفُرَ بِاللهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أندَاداً﴾([46] )، اين خلاصهٴ مناظرهٴ مستكبر و مستضعف قرآن كريم از همان اول داوري را كرده فرمود اينها ظالمين هستند نه اينكه ظالم و مظلوم پيش خدا محاجّه ميكنند نظرش را از اول داده فرمود ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾([47] )، نه ظالم و مظلوم اينها همهشان ظالم هستند خوب مگر وحي نيامده مگر عقل نيامده مگر وحي نگفت كه اگر بجنبي به سعادت دو عالم ميرسي و مگر وحي و عقل هر دو نگفتند كه به جاي اينكه در اين عالم طبيعت به سر ببري زودتر خودت را به يك عالم كه مقصد و مقصود است برسان پس وحي و عقل از آن طرف گفتند اگر هم مستكبر عليه مستضعف به قيام پرداخت مستضعف هم حجّت بالغه داشت اگر اين مستضعف با داشتن حجّت بالغه در برابر مستكبر قيام نكند مانند خود مستكبر ظالم است هر دو وارد جهنم ميشوند اين طور نيست يكي ظالم باشد ديگري مظلوم البته ممكن است يك كسي در جهنّم جايش شديدتر از ديگري باشد اين ممكن است چون گناهان او بيشتر است در سورهٴ اعراف يا جاهاي ديگر قرآن كريم يك مناظرهٴ ديگري هم بين مستضعفين و مستكبرين نقل ميكند در آنجا ميفرمايد مستضعفي كه زير بار ستم ميرود جزاي او هم مثل مستكبر دو برابر است آنها به خداي سبحان عرض كردند ﴿رَبَّنَا آتِهِم ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾([48] )، عذاب مستكبرين را دو برابر كن براي اينكه اينها هم خودشان گمراه شدند گناه كردند هم ما را وادار به گمراهي و گناه كردند اينها دوتا كار كردند چون دو تا معصيت كردند عذاب اينها را دو برابر كن جواب خداي سبحان در يوم القيامه به مستضعف اين است كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾([49] )، شما هم دو عذاب داريد آنها هم دو عذاب دارند آنها دو گناه كردند شما هم دو گناه داريد آنها كفر ورزيدند شما را هم تشويق به كفر كردند گمراه شدند و گمراه كردند دو گناه دارند دو عذاب دارند شما هم دو گناه داريد يكي اينكه اصل كفر را پذيرفتيد دوّم اين است كه اين رهبران الهي را پشت سر گذاشتيد و اينها را به عنوان رهبر انتخاب كرديد شما هم معصيت كرديد هم زير رهبري آنها را امضا كرديد شما هم دوتا گناه داريد آن مستضعفي كه ساكت مينشيند مثل مستكبر دو تا گناه دارد منتها نميفهمد فرمود ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾([50] )، اگر خوب اگر تحليل اين را كنيد شما هم مثل مستكبر دو تا گناه كرديد يكي اصل معصيت را مرتكب شديد يكي تن به رهبري يك آدم كافر داديد منتها تحليل نكرديد و الآن ميگوييد عذاب مستكبر بايد دو برابر عذاب من باشد نه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ .
سؤال ... جواب: مستكبر هستند ديگرا سؤال ... جواب: اين استضعاف قياسي است والاّ هر مستضعفي كه زير رهبري رهبران شرك را امضا كرده است و در برابر خدا خضوع ندارد مستكبر است الاّ اينكه نسبت به آنها كه استكبارشان بيشتر است ميشود مستضعف والاّ ممكن است يك انساني در برابر خدا خضوع نكند بگويد من در برابر وحي خضوع نكند بگويد نظر من و اين مستضعف باشد اين مستكبر است يقيناً عذاب اين هم مثل عذاب مستكبر دو برابر است منتها حساب نميكند در اين كريمه فرمود ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾([51] )، نظر خود را در اينجا همان اوّل بيان كرده فرمود ظالمين در محكم عدل الهي با يكديگر مناظره دارند نه اينكه يكي ظالم باشد ديگري مظلوم اين چنين نيست آنگاه فرمود ﴿وَأسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأوُا الْعَذَابَ﴾([52] )، وقتي عذاب را ديدند ندامت را در نهانشان كتمان كردند با اينكه آنجا جاي كتمان نيست پايان كار كافر و منافق ندامت است نه توبه امّا پايان كار مسلمان و مؤمن در لغزشها توبه است اين خيلي فرق است يك مؤمن يك مسلمان ممكن است آلوده بشود و اشتباه بكند و پاي او بلغزد ولي احتمال توبه براي او هست سرانجام توبه ميكند اما يك كافر و يك منافق توفيق توبه ندارد نادم ميشود و نه تائب توبه آدم را سبك ميكند ندامت يك باري را روي دوش آدم ميگذارد انسان پشيمان سنگين است انسان تائب سبك است توبه نصيب مؤمن و مسلمان ميشود لذا دربارهٴ اينها هر جا هست سخن از ندامت است اين ندامت عذاب دروني است در برابر آن عذاب بيروني يك كسي كه توفيق توبه پيدا ميكند خود اين توبه آب است شستشو ميكند آدم را اينكه ميگويند آب توبه آب توبه هيچ چيزي بالاتر از خود توبه آدم را تطهير نميكند حالا آنها جزء سنن و آداب مستحبّهٴ توبه است كه آبي را انسان چيز كند بخورد يا وضو بگيرد يا غسل كند به نام غسل توبه و امثال ذلك آن غسل توبه بدن را پاك ميكند اين جزء سنتهاي توبه است امّا آن توبهٴ واقعي «أستَغفِر الله وأسئَلهُ التَوّبة»([53] )، او آدم را تطهير ميكند آدم طاهر سبك است نادم سنگين است چون راه ندارد يك كسي كه تمام سرمايهها را باخته راهي براي رفتن ندارد و غصّهاي دامنگير او شده است اين ميشود ندامت لذا به عنوان عذاب مطرح است ندامت ولي مؤمن و مسلمان اگر اشتباهي كرد توفيق توبه نصيبش ميشود .
سؤال ... جواب: بله اما اينها نادم نخواهند شد نه اينجا سخن از ندامت است كه اينها ﴿وَأسَرُّوا النَّدَامَةَ﴾([54] )، ﴿وَأسَرُّوا﴾ يعني ابتنوا آنجا جا براي راز نيست چون ﴿وَلاَ يَكْتُمُونَ اللهَ حَدِيثاً﴾([55] )، همان ندامت دنيا است كه ظهور ميكند ولي براي مؤمن ندامت نيست يك لحظاتي ممكن است آلوده بشود امّا سرانجام توفيق توبه نصيبش خواهد شد چه در دنيا چه در آخرت براي كافر و منافق ندامت است نه توبه امّا در دنيا كه جاي توبه هست مؤمن به توبه موفق ميشود .
سؤال ... جواب: خوب اگر خداي ناكرده به توبه موفق نشود دليلي دارد بله، در ذيل آيه فرمود ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِي أعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَل يُجزَونَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([56] )، فرمود اين غُل را ما در گردن همهشان ميگزاريم چه مستضعف چه مستكبر براي اينكه از اوّل فرمود اينها ظالم است ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم يَرجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾([57] )، فرمود اين ظالمين بازداشت شدهها مثل اين گروهكهاي منافق كه همهٴشان در زندان همهٴشان بازداشت هستند يكي ديگري را لعنت ميكند يكي ميگويد تو باعث شدي با اينكه حجت الهي بر اينها روشن شده بود در اين كريمه ميفرمايد همه اينها ظالم هستند و بازداشت شدهاند منتها مناظرهٴشان آنجا اين است ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم يَرجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾([58] )، چون همهٴشان ظالم هستند در پايان فرمود ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِي أعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾([59] )، آنگاه ﴿هَل يُجزَونَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([60] )، يعني اين غُل كه به گردن اينها است چيزي جزء محصول عمل اينها نيست اين از آن آيات خيلي روشن براي تمثّل اعمال است فرمود اين غُلها كه در قيامت به گردن اينها ميافتد محصول كار اينها است چيز ديگر نيست لسان هم لسان حصر است جزايي كه خدا به ايشان داد چه چيزي است اينكه غُلها را به گردن اينها انداخت اين غلها چه چيزي است از كجا آمد چون اينها گناه كردند خدا غُل به گردنشان انداخت نه گناه اينها غُل اينها است نميفرمايد هل يجزون بما كانوا يعملون چون گناه كردند ما غُل در گردن اينها انداختيم يعني اين غُل به گردن اينها انداختيم اين جز جزاي عمل اينها چيز ديگر نيست جزاي عمل نه اينكه اين عمل را كردند يك شلاقي ميزنند كه به وسيله عمل چون عمل بد كردند كافر شدند خدا يك غُلي به گردنشان ميگذارد اين نيست ميفرمايد اين جزا جز عمل چيز ديگر نيست ﴿هَل يُجزَونَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([61] )، اگر برهان عقلي بر خلاف اين ظاهر اقامه بشود آدم آيه را تأويل ميكند برهان عقلي تمثّل عذاب را تأييد ميكند اگر دليل عقلي تأييد ميكند و ظواهر نقلي هم تمثّل آيات است يؤخذ به و روشنتر از اينها بيان امام سجاد (سلام الله عليه) هست در صحيفهٴ مباركهٴ سجادّيه دعاي ختم القرآن يعني دعايي كه بعد از پايان تلاوت قرآن حضرت ميخواندند و سنت است خوانده شود اين دعاي تقريباً (42) صحيفهٴ سجاديهٴ است دعاي مبسوطي هم هست در اين دعاي ختم القرآن اين چنين آمده «الّلهم صلِّ علي مُحمّدٍ وآله وهوّن بالقرآن عند الموت علي أنفسنا كرب السياق»([62] )، سياق يعني سوق و رفتن رفتن از دنيا و برزخ نه كاري است آسان «وجهد الأنين وترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقي وقيل من راق»([63] )، آنگاه حالت احتضار عبارت از اين است «وتجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب»([64] )، اين طور نيست كه از يك پنجره يا از يك در عزرائيل (سلام الله عليه) بيايد او براي محتضر تجلّي ميكند از پشت پردههاي غيب براي محتضر تجلي ميكند او ميبيند و ديگران نميبينند «وتجلي ملك الموت لقبضها»([65] )، يعني لقبض النفوس تجلي ميكند «من حجب الغيوب ومها عن قوس المنايا باسهم وحشة الفراق»([66] )، با تيري كه انسان را از دنيا به آخرت منتقل ميكند تيراندازي ميكند «ودنا منّا الي الآخرة رحيل وانطلاق»([67] )، آنگاه اين جمله را فرمود «وصارت الأعمال قلائد في الأعناق»([68] )، عمل غلاده گردن است گردنگير آدم است اين طور نيست كه حالا آدم يك عملي كه كرد بگويي اين پيش كرام الكاتبين است بعداً حساب بكنيم نه خود متن عمل ظهور ميكند و گردنگير آدم ميشود ادلّهٴ عقليّه اينها را تأييد ميكند ظواهر نقلي اگر اين مطلب هست و دليل عقلي هم اين را تأييد ميكند يؤخذ به آن آيه سورهٴ سبأ كه تلاوت شد ظاهر روشني دارد فرمود ﴿وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِي أعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾([69] )، آنگاه فرمود اين جز عمل چيز ديگر نيست ﴿هَل يُجزَونَ﴾([70] )، نه الا بما جزاي اينها همان ﴿إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([71] )، است ديگر ﴿هَل يُجزَونَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([72] )، همين معنا در اين دو آيه مبارك آمده «وصارت الاعمال قلائد في الأعناق وكانت القبور هى المأوي الي ميقات يوم التلاق»([73] )، كه اعاذنا الله من شرور انفسنا
«والحمد لله رب العالمين»