درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 33 الی 34

 

﴿أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَي كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِنَ القَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾(۳۳)﴿لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ﴾(۳٤) ([1] )

 

بعد از اينكه با آن ادلهٴ گذشته توحيدي ربوبي را اثبات فرمود در اينجا ضمناً از راه آيات انفسي و توحيد ربوبي اشاره مي‌كنند آنگاه در برابر شرك و بت‌پرستي بت‌پرستان اين احتجاج را به پيامبر ارائه مي‌دهند كه اين چنين حجّت اقامه كنند آن ادلّه‌اي كه قبلاً ذكر شده بود سخن از آيات آفاقي بود كه در اوايل سورهٴ رعد بحث شد اينجا سخن از آيات انفسي است كه هر كسي خود را بررسي كند مي‌يابد كه تحت قيموميّت يك مبدأ فائق است اينكه در آيه فرمود خدا قائم است ﴿عَلَي كُلِّ نَفسٍ﴾ منافات ندارد با اينكه در جاي ديگر فرمود ﴿إِن كُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَيهَا حَافِظٌ﴾([2] )، هر كسي حافظي دارد يا فرمود ﴿وَجَاءَت كُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾([3] )، هر كسي در قيامت كه مي‌آيد يك سائقي است كه او را از پشت مي‌راند و يك شهيدي است كه عليه او شهادت مي‌دهد اگر در آن آيه فرمود ﴿إِن كُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَيهَا حَافِظٌ﴾([4] )، يا در آيه ديگر فرمود ﴿وَجَاءَت كُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾([5] )، اين نه به آن معنا است كه آنها قيّم بالاستقلال هستند آنها جزء مدبّرات امر هستند و مأموران خداي سبحان هستند كه خداي سبحان قيم بالاستقلال است آنها مأموران و مدبّرات امر هستند باذن الله لذا فرمود ﴿أفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَي كُلِّ نَفسٍ يعني بالأستقلال و بالاصالة در اينكه فرمود قائم است ﴿عَلَي كُلِّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَتبرابر با (آيه 42) همين سورهٴ رعد است كه مي‌فرمايد ﴿يَعلَمُ مَا تَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ﴾([6] )، خداي سبحان از فراورده‌هاي هر انساني با خبر است مي‌داند كه انسان چه كرده است لذا قيامش قيام عالمانه است چه اينكه قيامش قيام بالقسط بود هم مي‌داند كه هر كسي چه كرد و چه مي‌كند و هم در تدبير امور هر كسي قائم به قسط است هم عالم است كه چيزي از علم او فوت نمي‌شود و هم در تدبير امور افراد قائم به قسط است كه ﴿وَلاَ يِظلِمُ رَبُّكَ أحَداً﴾([7] )، آنگاه فرمود با اينكه آيات آفاقي و آيات انفسي دلالت بر توحيد ربوبي مي‌كند مع ذلك مشركين براي خدا شركائي قرار دادند ﴿وَجَعَلوا للهِ شُرَكاءَ﴾([8] )، با مشركين از راههاي گوناگون خداي سبحان استدلال مي‌كند چون مشركين همه در يك سطح نيستند آن زعاف و اوصات از اهل شرك را خداي سبحان با يك سلسله از ادلّه روشن مي‌كند آن محقّقينشان را كه دليل اقامه مي‌كنند مي‌گويند ممكن نيست ما خدا را عبادت كنيم زيرا دسترسي به حقيقت نامحدود نداريم حتماً بايد وسائطي در كار باشد و اين بت‌پرستي را با يك قياس استثنايي جبرآميز توجيه مي‌كنند مي‌گويند ﴿لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَىءٍ﴾([9] )، كه در بحثهاي خودش بايد مطرح بشود با آنها از يك راه ديگري خداي كريم استدلال مي‌كند در اينجا جمع كرده است فرمود شما از اين مشركين بخواهيد كه اين آلهه را معرفي كنند اگر اينها الوهيّتي دارند يا بايد برهان عقلي الوهيّت اينها را تثبيت كند يا دليل نقلي در نوع موارد احتجاج علي المشركين اين دو اصل را به عنوان يك منفصلهٴ مانعهٴ الخلو قرآن مطرح مي‌كند مي‌فرمايد يا دليل عقلي اقمه كنيد يا وحي سماوي يا در يك كتاب آسماني اين مطلب نوشته باشد يا برهان عقلي در اينجا فرمود ﴿قُل سَمُّوهُم اين كه زمخشري در كشاف مي‌گويد اگر كسي اين تعبير را بنگرد همين يك آيه را مي‌فهمد معجزه است كه چگونه خداي سبحان منسجم سخن گفت همه شبهات اينها را كنار هم ذكر كرد و رد كرد ﴿قُل براي اين نكات است ﴿قُل سَمُّوهُم اگر اينها آلهه و ارباب هستند اينها را تعريف كنيد ببينيم آيا اينها صلاحيّت الوهيّت دارند يا نه معبود كسي است كه از او كاري ساخته باشد بايد نافع باشد بايد احتمال خطر را دفع بكند بايد حافظ باشد و مانند آن شما اين اربابتان و آلهه را توصيف كنيد تسميه كنيد ببينيم صفت و سمت آنها چيست ﴿قُل سَمُّوهُم ‌اگر در اين تسميه صفاتي براي اين بتها ثابت مي‌شد كه در اثر آن صفات شايسته ربوبيّت بودند اين دليل عقلي بود براي اينكه آنها رب هستند و معبود اگر چنانچه صفاتي كه دلالت بكند بر ربوبيّت اينها نداريد بايد تعبداً بگوييد اينها ربّ هست تعبداً يعني چون در وحي سماوي دستور داده شد كه اين بتها را عبادت كنيد از اين جهت عبادت مي‌كنيم و در هيچ وحي سماوي نيامده زيرا خداي سبحان اين مسئله را نمي‌داند يعني علم به ربوبيّت اينها ندارد اينكه مي‌فرمايد خدا علم به ربوبيّت اينها ندارد يعني اينها ربّ نيستند زيرا اگر يك چيزي در جهان موجود باشد معلوم حقّ است ممكن نيست چيزي در جهان موجود باشد و خدا به او علم نداشته باشد زيرا اگر موجود هست مخلوق است هم برهان عقلي مي‌گويد هر ممكني محتاج به خالق است و هم مورد قبول وسنيين است كه ﴿وَلَئِن سَألتَهُم مَّن خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ﴾([10] )، هم برهان اقامه مي‌شود هم جدل يعني جدال احسن نه جدلي كه انسان حقّي را ابطال كند يا باطلي را حقّ كند يك مقدمهٴ صحيحي كه خصم قبول دارد اگر با آن مقدّمه قياس تشكيل بشود مي‌شود جدال و اين هم در قرآن كم نيست جدال احسن و خداي سبحان هم دستور جدال احسن داد فرمود ﴿ادعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلـهُم بِالَّتِى هِىَ أحسَنُ﴾([11] )، فرمود اگر چيزي در جهان موجود باشد يقيناً خدا عالم است زيرا هم برهان اقامه شده و هم شما قبول داريد كه خدا او را آفريد و اگر خدا آفريد پس خدا به او عالم است چون ﴿ألا يَعْلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ﴾([12] )، چون خدا كه خالق اينها است عالم اينها هم بايد باشد اگر اين آلهه اسحقاق الوهيّت داشته باشند خدا بايد بداند چون خدا نمي‌داند پس اينها استحقاق الوهيت ندارند يعني اله نيستند از آن معنا به اين لفظ تعبير فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي الأرضِ در روي زمين خدا الهي را نمي‌شناسد يك موجودي به عنوان ربّ باشد خدا به او علم ندارد يعني نيست اگر مي‌بود كه معلوم حقّ مي‌بود چون نيست معدوم محض است معدوم محض كه تحت علم تعلق نمي‌گيرد ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي الأرضِ بگوييد كه يك چيزي است كه ما مي‌دانيم و خدا نمي‌داند اينكه باطل است چون اگر باشد خدا مي‌داند يا نه خودتان هم مي‌دانيد كه دروغ مي‌گوييد نه دليل عقلي داريد و نه دليل نقلي ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ فقط حرف مي‌زنيد بدون معنا اين سه مطلب را يك برهان عقلي اقامه كنيد دو برهان نقلي اقامه كنيد سه اگر برهان عقلي و نقلي نبود ظاهر است فقط لفظي است بي‌محتوا در آيات ديگر فراوان است كه يك مقدار از آنها خوانده شد بقيّه را هم در سورهٴ زخرف (آيه 20و21) ملاحظه مي‌فرماييد اين ادلهٴ چه دربارهٴ آن چوبها و سنگهايي كه به عنوان ارباب اتخاذ شده جاري است چه در ملائكه‌اي كه اينها به عنوان آلهه اتخاذ كردند جاري است در سورهٴ زخرف (آيه 19و20و21) اين است ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُم عِبَادُ الرَّحمنِ إِنَاثاً أشَهِدُوا خَلقَهُمْ سَتُكتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْألونَ ٭ وَقَالُوا لَو شَاءَ الرَّحمنُ مَا عَبَدنَاهُم﴾([13] )، يعني اگر خدا مي‌خواست كه ما موحد باشيم ما هرگز بت‌پرست نمي‌شديم چون بت‌پرست هستيم معلوم مي‌شود خدا نخواست كه ما موحد باشيم اين خواست خدا است ﴿ مَا لَهُم جواب مي‌فرمايد ﴿مَا لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ﴾([14] )، اين سخنشان عالمانه و محققانه نيست چون دليلي ندارند فقط روي گمان همچنين حرفي مي‌زنند ﴿إِن هُم إِلاّ يَخرُصُونَ﴾([15] )، ‌پس برهاني ندارند در اين دعواي ربوبيّت اصنام دليل عقلي ندارند ﴿أم آتَينَاهُم كِتَاباً مِن قَبلِهِ فَهُم بِهِ مُستَمسِكُونَ﴾([16] )، ما به اينها يك كتاب آسماني داديم در آن كتاب آسماني تجويز كرديم بت‌پرستي را تا اينها به كتاب آسماني تمسك كنند برهان عقلي كه ندارند ﴿مَا لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ﴾([17] )، دليل نقلي هم كه ندارند براي اينكه ما وحي نفرستاديم اگر سخني را انسان بخواهد بپذيرد يا بايد ريشهٴ عقلي داشته باشد يا وحي .معتبر كه به نحو منفصله مانعة الخلو جمع را شايد در همين سورهٴ زخرف (آيه 45) اين است مي‌فرمايد ﴿وَاسْأل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنَا أجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعبَدُونَ﴾([18] )، تو از انبياي قبل بپرس كه آيا در كتب آسماني پيشين خداي سبحان آلهه‌اي و بتهايي را به رسميت شناخت كه مردم آنها را عبادت كنند تو از انبياي پيشين بپرس يعني به كتب انبياي پيشين مراجعه بكن علماي اينها به كتب آسماني‌شان مراجعه كنند ببينند در كتب آسماني يك همچنين حرفي آمده كه ما آلهه قرار داديم پس دليل عقلي هم كه نداشتند زيرا اين بتها ظارُّ و نافع نيستند خالق و حافظ نيستند دليل نقلي هم كه نيست اگر دليل نقلي نيست و دليل عقلي هم نيست سخن مي‌شود بي‌محتوا در سورهٴ فاطر (آيه 40) اين است مي‌فرمايد ﴿قُل أرَأيتُم شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى﴾([19] )، امروز هم بسياري از مردم روي زمين گرفتار اين فكر هستند در چين در هند هنوز سخن از بت‌پرستي هست ممكن است از نظر صنايع و علوم تجربي پيشرفت كرده باشند چون به حس نزديك است امّا از نظر ايمان به غيب كه به عقل نزديك است خيلي دور هستند الآن مردم ژاپن بسياري از آنها با همهٴ پيشرفتهاي صنعت و تكنيكهايشان بت‌پرست هستند بودايي در هند هم كم نيست اينها از يك جهت گرچه ترقّي كردند امّا در منطقهٴ حس و خيال رشد كردند آن عقلي كه بتواند انسان را به غيب دعوت بكند در اينها مرده است در اين (آيه 40) سورهٴ فاطر مي‌فرمايد ﴿قُل أرَأيتُم شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ أم لَهُم شِركٌ فِى السَّماوَاتِ﴾([20]﴿أرُونِى‌ يعني اخبروني اين تبها چه كردند در زمين كاري كردند بالاستقلال در آسمان كاري كردند بالاشتراك چه كردند پس دليل عقلي بر استحقاق اين بتها براي الوهيّت نداريد ﴿ أَم آتَينَاهُم كِتَاباً فَهُم عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنهُ﴾([21] )، به اينها وحي فرستاديم كتاب آسماني داديم كه ﴿عَلَي بَيِّنَةٍ باشند داراي يك دليل روشن باشند پس نه دليل عقلي است نه دليل نقلي فقط يكديگر را فريب مي‌دهند ﴿بَل إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعضُهُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً﴾([22] )، ‌يكديگر را مي‌فريبند موحدين كه فريب اينها را نمي‌خورند ظالمين يكديگر را سرگرم كردند و با نيرنگ يكديگر را فريب مي‌دهند زيرا اگر يك روشي نه برهان عقلي داشت نه وحي الهي مي‌شود فريب و نيرنگ اين همان جمله سوم آيه محل بحث سورهٴ رعد است كه فرمود ﴿سَمُّوهُم أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي الأرضِ أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِيعني سخن بي‌محتوا مي‌شود فريب اين مسئلهٴ ﴿لاَ يَعلَمُ فِي الأرضِ را در سورهٴ يونس (آيه 18) اين چنين بيان مي‌كند (آيه 18) از سورهٴ يونس اين است مي‌فرمايد ﴿وَيَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُم وَلاَ يَنفَعُهُم﴾([23] )، ‌يك موجودي بي اثر را عبادت مي‌كنند يعني عبادت اينها بر اساس ربوبيّت معبودشان نيست معبودشان ربّ نيست كاره‌اي نيست ضارّ و نافع نيست ﴿وَيَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُم وَلاَ يَنفَعُهُم﴾([24] )، اين دليل عقلي بر بطلان ربوبيّت آن آلهه اگر بگويند دستوري است كه خداي سبحان داده است و اينها شفعايند ﴿وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنا عِندَ اللهِ﴾([25] )، اگر اين حرف را بزنند در جواب خداي سبحان به رسولش مي‌فرمايد تو بگو ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾([26] )، شما چيزي را گزارش مي‌دهيد كه نه در آسمانها وجود دارد نه در زمين نه موجودات آسماني مي‌توانند آلهه و ارباب باشند مثل ستاره‌ها يا فرشتگان نه موجودات زميني مي‌توانند اله و ربّ باشند مانند زمامداران خود سر چون اين چوبها و اين سنگها را كه مي‌تراشيدند به عنوان مجسّمهٴ بتها بود نه خود بت نمي‌گفتند اين چوب يا اين سنگ ذاتاً محترم است بعداً كم كم حرمت پيدا كردند و الاّ اوّل اينها را به عنوان مجسّمه معبودشان مي‌تراشيدند فرمود نه موجودات آسماني سمت ربوبيّت دارند از فرشته‌ها يا ستاره‌ها نه موجودات زميني اين سمت را دارند چون اگر اين سمت را مي‌داشتند خدا مي‌دانست چون خدا نمي‌داند پس اينها اين سمت را ندارند به عنوان يك قياس استثنايي ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾([27] )، اگر در آيه محلّ بحث از سورهٴ رعد فقط زمين است براي اينكه در آنجا محلّ ابتلا آ‌لههٴ ارض بود امّا در‌ آيه سورهٴ يونس سخن از سماوات و ارض است مخصوص زمين نيست آنگاه در پايان آيه مي‌فرمايد ﴿سُبحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشرِكُونَ﴾([28] )، او منزّه از اين شرك است كه شريك داشته باشد فتحصل كه شرك نه برهان عقلي براو است نه برهان نقلي اگر نه دليل عقلي بود نه دليل نقلي مي‌شود ظاهر من القول يعني سخن بي‌محتوا اين سخن بي‌محتوا را در سورهٴ توبه تصريح فرمود كه اينها وقتي برهان عقلي ندارند گفتارشان از دهنشان تجاوز نمي‌كند به انديشه‌شان نمي‌رسد در سورهٴ توبه (آيه 30) اين است مي‌فرمايد ﴿وَقَالَتِ اليَهُودُ عُزَيرٌ ابنُ اللهِ﴾([29] )، ‌آنها ﴿عُزَير﴾ را ﴿ابنُ اللهِ﴾ دانستند گروهي از يهود ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَي المَسِيحُ ابنُ اللهِ ذلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾([30] )، ‌يعني حرفي است كه از زبان تجاوز نمي‌كند به مغز و فكر و دل نمي‌رسد چون معنا را فكر و قلب و عقل مي‌فهمد كلمات را لفظ مي‌گويد (آيه 30) سورهٴ توبه، سورهٴ توبه (آيه 30) فرمود اگر يك لفظي معنا داشته باشد معنا را عقل و قلب مي‌فهمد كلمات را لفظ ادا مي‌كند اگر الفاظي معنا نداشت فقط زبان است كه به عهده مي‌گيرد و لاغير فرمود شرك بت‌پرستان از زبانشان نمي‌گذرد چون محتوايي ندارد كه فكر او را بفهمد اگر محتوا مي‌داشت يا بايد محتوايش عقلي مي‌بود يا نقلي هيچ يك از آن دو نيست پس فقط سخن لفظي است ﴿ذلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾([31] )، اين سخن گرچه درباره اهل كتاب هست اما فرمود ﴿ ذلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم يُضَاهِئُونَ قَولَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبلُ﴾([32] )، اينها شبيه كفار و مشركيني هستند كه از پيش مشابه اين كارها را داشتند و اين حرفها را مي‌گفتند پس چه مشركين و چه اهل كتابي كه قايل به تثليث هستند سخنشان از لفظ نمي‌گذرد اين همان تعبير ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ اي است كه در آيه محلّ بعث سورهٴ رعد بيان شده است كه از سؤال ... جواب : ظاهراً همهٴ اين امّها منقطع است منتها سير طولي دارد اين ام در آنجا اگر منظور از اين بظاهر قول يعني استناد به وحي باشد پس قبلش كه فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِى الأرضِ آن چه چيزي را مي‌خواهد نفي كند اگر سخن از وحي است او مي‌گويد كه من وحي نگفتم حرف يا بايد از اوصاف آنها به عنوان دليل عقلي پي به ربوبيّت آنها برد مي‌شود ﴿قُل سَمُّوهُم يا نه يك واقعيّتي است كه بايد بالأخره به خدا استناد دارد خدا مي‌فرمايد ما همچنين حرفي را نزديم اگر خدا هم نگفت عقل هم نفهميد مي‌شود ﴿بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ همين آيه سورهٴ توبه خواهد شد كه ﴿ذلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾([33] )، يعني حرف كفّار و حرف تثليثي‌ها از زبان نمي‌گذرد ﴿ذلِكَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم يُضَاهِئُونَ﴾([34]﴿يُضَاهِئُونَ﴾ يعني يشابهون ﴿قَولَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبلُ﴾([35] )، كه آن هم از أفواهشان نمي‌گذشت آنگاه خدا مي‌پردازد به بيان كيفر اينها ميفرمايد كه ﴿قَاتَلَهُمُ اللهُ أنّي يُؤفَكُونَ﴾([36] )، خدا به قتال اينها مبادرت خواهد كرد خدا مرگشان بدهد اينها كجا مي‌روند در همين آيه محلّ بحث سورهٴ رعد مي‌ فرمايد وقتي كه كار به اينجا رسيد كه فقط مي‌خواهند با نيرنگ سخن ظاهرانه داشته باشند آنگاه مي‌فرمايد ﴿بَل زُيّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكرُهُم اين دسيسه براي اينها زيبا ظهور كرده خوشايندشان شده پسند كرده‌اند اين دسيسه را پسنديدند و نمي‌دانند كه پايان اين پسند هم عذاب شاقّ دنيا است و هم عذاب اشقّ آخرت .

 

سؤال ... جواب : يعني حرف بي‌محتوا است يعني يك حرفي است كه نه عقل مي‌پذيرد نه نقل. اينها سؤال ... جواب: بله، چون ﴿زُيّنَ﴾ اين دسيسه‌بازي براي اينها زيبا جلوه كرده براي آن فداكاري هم مي‌كنند حتّي بچّه‌ها را قرباني هم مي‌كردند آنها بچه‌ها را هم احياناً در مراسم مهمّشان قرباني بتها مي‌كردند به اينجا هم رسيدند اما يك كاري بود بي‌محتوا مثل يك تشنه‌اي كه به دنبال سراب مي‌دود مي‌دود بعد مي‌بيند آب نصيبش نشده اينها فداكاري داشتند كه ﴿زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشرِكِينَ قَتلَ أَولاَدِهِم شُرَكَاؤُهُم﴾([37] )، تا آنجا هم رسيدند اما سخن بي‌محتوا است كسي كه با وهم كار مي‌كند همين است .

 

سؤال ... جواب: بله ديگر وقتي هواي نفس يك محبوب دروغين انتخاب كرد در راه او نثار هم مي‌كند ديگر.

 

سؤال ... جواب: بله ديگر يك كسي كه سراب را آب ديد چگونه تمام نيروهايش را مصرف مي‌كند براي رفتن به سراغ او

 

سؤال ... جواب: بسيار خوب امّا اين عقيده او نه عقيده‌اي است كه وحي تحكيم كرده باشد نه عقيده‌أي است كه نقل تحكيم كرده باشد وهم است كه او را به راه انداخته پس سخني است بي‌محتوا ديگر سخن بي‌محتوا بودن يك مطلب است اينها سرسپرده سخن بي‌محتوا هستند مطلب ديگر است ﴿بَل زُيّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكرُهُم وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن هَادٍ كه اين دسيسه براي اينها زيبا جلوه كرده است پس اين مكتب نيست اين نيرنگ است مكتب آن است كه بالأخره يا وحي سماوي يا عقل برهاني تأييد كند اگر آن نبود مي‌شود ظاهر بي‌محتوا پس دسيسهٴ نفس عمّاره است كه اين مطلب را براي اينها زيبا جلوه داد و اينها گرفتار اين وهم هستند آنگاه هم عذاب دنيايي به انتظار اينها است هم عذاب اخروي اعاذنا الله من شرور انفسنا.

 

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] سوره رعد، آيات: 33 و34 .
[2] طارق/سوره86، آیه4 .
[3] ق/سوره50، آیه21 .
[4] طارق/سوره86، آیه4 .
[5] ق/سوره50، آیه21 .
[6] الرعد/سوره13، آیه42 .
[7] کهف/سوره18، آیه49 .
[8] انعام/سوره6، آیه100 .
[9] نحل/سوره16، آیه35 .
[10] لقمان/سوره31، آیه25 .
[11] نحل/سوره16، آیه125 .
[12] ملک/سوره67، آیه14 .
[13] زخرف/سوره43، آیه19و20 .
[14] زخرف/سوره43، آیه20 .
[15] زخرف/سوره43، آیه20 .
[16] زخرف/سوره43، آیه21 .
[17] زخرف/سوره43، آیه20 .
[18] زخرف/سوره43، آیه45 .
[19] فاطر/سوره35، آیه40 .
[20] فاطر/سوره35، آیه40 .
[21] فاطر/سوره35، آیه40 .
[22] فاطر/سوره35، آیه40 .
[23] یونس/سوره10، آیه18 .
[24] یونس/سوره10، آیه18 .
[25] یونس/سوره10، آیه18 .
[26] یونس/سوره10، آیه18 .
[27] یونس/سوره10، آیه18 .
[28] یونس/سوره10، آیه18 .
[29] توبه/سوره9، آیه30 .
[30] توبه/سوره9، آیه30 .
[31] توبه/سوره9، آیه30 .
[32] توبه/سوره9، آیه30 .
[33] توبه/سوره9، آیه30 .
[34] توبه/سوره9، آیه30 .
[35] توبه/سوره9، آیه30 .
[36] توبه/سوره9، آیه30 .
[37] انعام/سوره6، آیه137 .