درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

اموضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 32

 

﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ﴾(۳۲)

 

اين كريمه ظاهرا براي تبين آن تهديد ضمني است كه در آيه ﴿كذلك أرسلناك في أمة قد خلت من قبلها امم[1] استفاده مي‌شود در آن آيه چند امر مطرح بود يكي اينكه خطاب به حضرت است كه تو اولين پيامبر نيستي قبل از تو هم انبياي الهي آمدند و اين مسئوليت را پذيرفتند و اين رنج را تحمل كردند دوم هشداري است به امت كه شما تنها امت سركش نيستيد كه در برابر وحي مقاومت مي‌كنيد بلكه قبل از شما امتهايي آمدند و از بين رفتند سوم بيان سنت جاريه الهي است كه فرستادن انبيا براي هدايت اين سنت لا يتغيّر الهي است در آن امر دوم كه خطاب و هشدار به امت است تهديد ضمني را در بر داشت كه شما تنها امت نيستيد كه الآن در برابر رسول خدا سركشي مي‌كنيد قبل از شما خيلي‌ها آمدند و رفتند آن تهديد ضمني را در اين آيه تصريحا بيان مي‌كند كه فرمود اينها كه الآن در برابر وحي تو به مقاومت برخواستند مانند كساني‌اند كه در برابر انبياي پيشين به مقاومت برخواستند و ما آنها را مهلت داديم بعد گرفتيم بنابراين نظر مستقيم اين كريمه به تهديد امت سركش است نه تسليت به حال پيامبر

مطلب بعد اين است كه وقتي خداي سبحان بخواهد امتي را بگيرد هيچ عاملي قدرت مقاومت ندارد كه اين آخرين امري است كه در ذيل اين آيه مطرح است اما آنچه كه فعلا محل بحث است اين است كه فرمود ما استهزاكنندگان را مهلت داديم بعد گرفتيم معناي مهلت دادن اين است كه چند مدتي اينها را به حالشان رها گذاشتيم اينها متنعم بشوند بعد اينها را بگيريم اين معناي امهال است يا معناي امهال اين است كه كسي كه قابل هدايت نيست از همان لحظه تكذيب و كفر و نفاق او ما داريم او را مي‌گيريم منتها او متوجه نيست آيا معناي مهلت آن است كه اينها را يك مدتي سرگرم به تنعم مي‌كنيم بعدا اينها را مواخذه مي‌كنيم يا هم اكنون داريم اينها را مي‌گيريم و مواخذه مي‌كنيم منتها اينها نمي‌فهمند فرمود ﴿و لقد استهزيٰ برسل من قبلك فامليت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب ما به اينها مهلت داديم نفرمود فامليت لهم يا امليت للمستهزئين فرمود ﴿فامليت للذين كفروا يعني اينها كه كافرند مهلتشان داديم كه اين اسم ظاهر را به جاي اين ضمير ذكر كرده است تا دليل باشد بر مسئله معناي املاء يعني مدتي ملاوة يعني مدت طولاني يك مدتي ما اينها را رها كرديم اين كه مي‌گويند فاطرق مليا يعني يك مدت قابل توجهي ملاوة و ملي همان مدت است گاهي به مدت كم هم گفته مي‌شود اينكه گفته مي‌شود «من لم يودبه الابوان ادبه الله ملوان آن كسي كه از نصايح پدر و مادر استفاده نكرد ملوان او را تربيت مي‌كنند ملوان يعني شب و روز يعني ملاوة ليل و ملاوة نهار يعني مدت شب و مدت روز گذشت شب و روز يعني گذشت روزگار او را تنبيه مي‌كنند كه من لم يودبه الابوان ادبه الملوان امليت يعني مهلت دادم ظاهر امهال آن است كه فعلا خداي سبحان آنها را عذاب نمي‌كند و نمي‌گيرد بعدا آنها را عذاب مي‌كند ولي همين معنا را كه سخن از امهال است قرآن كريم به عنوان استدراج بيان مي‌كند همين مهلت دادن را به عنوان استدراج تبيين مي‌كند استدراج يعني درجه درجه بردن يا به طرف فضيلت و صعود يا به طرف رذيلت و سقوط همين معنا را قرآن مي‌فرمايد ما اينها را استدراج مي‌كنيم يعني درجه درجه درجه مي‌بريم تا پايين پايين كه رفتيم بغتة بيدار مي‌شوند مي‌فرمايد در تمام اين مدت كه به حسب ظاهر متنعم بودند داشتند راه سقوط را طي مي‌كردند نه در رفاه بودند اين مطلب را در سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران آيه 178 اين‌چنين ملاحظه مي‌فرماييد فرمود ﴿و لا يحسبن الذين كفروا أنما نملي لهم خير لانفسهم[2] اينها نپندارند كه ما اگر مهلتشان داديم اين مهلت براي اينها خير است كه چند روزي متنعم‌اند بعد معاقب‌اند اين‌طور نيست ﴿انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين[3] اين مهلت دادن هرچه بر مدتش بگذرد گناهان اينها بيشتر مي‌شود و خطيئات اينها بهتر و بيشتر اينها را احاطه مي‌كند پس اين مهلت نتيجه تلخي كه دارد تراكم گناهان اينهاست ﴿انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين آن عذاب باعث هوان و ذلت و خواري اينهاست اينها كه به حسب ظاهر عزيزند باطنا ذليل‌اند چون هر امر مجاز يك حقيقتي را در بر دارد اينها كه به حسب ظاهر عزيزند كه ﴿اخذته العزة بالاثم[4] با گناه عزيزند پس عزت اينها مجازي و دروغين است اگر عزت اينها مجاز است و دروغ ذلت اينها حقيقت است و راست چون ممكن نيست هم عزتشان مجازي باشد هم ذلتشان مجازي چون عزت اينها دروغ است ومجاز ذلت اينها حقيقت است و راست و روزي كه حقيقت ظاهر مي‌شود اينها ذليل و خوار خواهند بود از اينها تعبير مي‌كند كه مبتلا مي‌شوند در قيامت به عذاب هون يعني آبروريزي و رسوايي اين عذاب هون را گاهي مي‌فرمايد ﴿لهم عذاب مهين[5] بنابراين اين امهال نه به اين معناست كه مدتي در رفاه‌اند بعدا مواخذه مي‌شوند و گرفتار مي‌شوند همين مدت هم مدت تراكم ذنوب گناهان اينهاست اين يك مقدار ما را به آن معنايي كه در پيش داريم نزديك مي‌كند ولي سورهٴ اعراف اين معنا را بازتر بيان مي‌كند آيه سورهٴ اعراف اين است مي‌فرمايد ﴿و الذين كذبوا بآياتنا سنستدرجهم من حيث لايعلمون[6] نه اينكه ما اينها را مهلت مي‌دهيم در رفاه باشند بعدا دفعتا اينها را بگيريم و مواخذه بكنيم ما هم اكنون درجه درجه داريم اينها را به طرف سقوط سوق مي‌دهيم منتها نمي‌دانند كه دارند به طرف ته دره مي‌روند اگر در سوره حج فرمود ﴿وَ من يشرك بالله فكأنما خرّ من السماء فتخطفه الطير أوْ تهوي به الريح فيمكان سحيق[7] يك انسان غير موحد كه دست‌آويزي ندارد به او متمسك بشود مانند كسي است كه از آسمان پرت شده اين يا در همان فضا كركس‌هايي را مي‌ربايند يا تند باد او را در يك مكان سحيق مكان پست كه انسان اگر بيفتد مسحوق مي‌شود يعني نرم و پودر مي‌شود خورد مي‌شود يك چنين مكاني را مي‌گويند مكان سحيق مسحوقات اين پودرها را مي‌گويند مسحوقات اين چيزهايي كه كوبيدند و نرم كردند مي‌گويند سحقه مسحوق يعني كوبيده شده فرمود اينها را يا در همان فضا طير اينها را مي‌ربايد يا اينها در اثر اصابت تندباد در يك مكاني كه كوبنده است و اينها در آن مكان مسحوقند و خورد شده‌اند قرار مي‌گيرند شرك همان و پرت شدن و افتادن همان نه اينكه اگر يك كسي مشرك شد بعدا سقوط مي‌كند نه هم اكنون سقوط كرد بي دست آويز است منتها بعدا وقتي سرش به سنگ خورد به هوش مي‌آيد نه اينكه اين چند لحظه‌اي كه در فضا بود راحت بود و الآن معذب شد از همان لحظات قبل حركت كرد كه سرش به سنگ بخورد نه اينكه آن لحظات راحت بود بعدا سرش به سنگ خورد فرمود ﴿و الذين كذبوا باياتنا سنستدرجهم[8] ما كم كم درجه درجه اينها را مي‌بريم ته دره پس هم اكنون دارد راه جهنم را طي مي‌كند منتها وقتي سرش به سنگ خورد يا دستش به آتش رسيد دفعتا بيدار مي‌شود لذا در ذيل كريمه فرمود اينها نمي‌دانند ما با اينها چه مي‌كنيم اينها نمي‌فهمند ما اينها را داريم درجه درجه كم كم به طرف جهنم مي‌بريم اين راهي كه اينها طي مي‌كنند راه عذاب است ﴿سنستدرجهم من حيث لايعلمون اين حديث ظاهر انبوي است كه روزي رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) در جمع اصحاب نشسته بودند فرمودند صدايي به گوشم رسيد كه اين صدا در اثر رسيدن يك سنگي است كه هفتاد سال قبل از لبه جهنم پرت شد و هم اكنون به ته جهنم رسيد و يك صدايي كرد اين را در جمع اصحاب فرمود بعد وقتي از مسجد يا محفل بيرون آمدند از كنار كوچه كه مي‌گذشتند ديدند صداي شيون بازمانده‌هاي يك منافقي است كه سنش هفتاد سال بود و مرد حضرت با اين بيان تبيين فرمود كه اين شخص از همان آن روزيكه به دنيا آمده مثل سنگي بود كه از لبه جهنم به ته جهنم مي‌رفت مسير او مسير آتش بود الآن ايستاد و اگر آيه سورهٴ نساء مي‌فرمايد آنها كه مال حرام مي‌خورند هم اكنون در باطناش آتش مي‌خورند منتها نمي‌فهمند مويّد اين مطلب است در اوائل سورهٴ نساء اين است كه آيه 10 سورهٴ نساء اين است ﴿ان الذين ياكلون اموال اليتٰيميٰ ظلما انما ياكلون في بطونهم نارا و سيصلون سعيرا[9] اينها هم اكنون نار مي‌خورند و بعدا هم گرفتار آن سعير و آتش افروخته مي‌شوند اين به حسب ظاهر نان است ولي باطنش آتش نه اينكه الآن راحت است و بعدا معذب مي‌شود الآن در عذاب هست منتها نمي‌فهمد و جامع اين اصول آن آيه‌اي است كه در سورهٴ قاف بيان شده كه فرمود ﴿لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد[10] در سورهٴ قاف آيه 21 به بعد اين است فرمود وقتي در قيامت افراد را حاضر كردند ﴿و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد[11] و آن صحنه را مشاهده كرد به او به اين انسان تبهكار اين‌چنين گفته مي‌شود ﴿لقد كنت في غفلة من هذا[12] اشاره به اين عذاب است اين عذاب بود و با تو هم بود منتها تو غافل بودي

 

سؤال ...

جواب: دومي‌اش مربوط به آن هدف است

 

سؤال ...

جواب: واقعيت است ديگر مشخص مي‌شود او احساس نمي‌كند الآن اگر كسي سرگرم پذيرايي يك سلسله مهمانها باشد و در عيش و نوش غرق باشد وقتي از اول صبح شروع كرده تا آخر غروب دارد از مهمانها استقبال مي‌كند يا آنها را بدرقه مي‌كند يا پذيرايي مي‌كند خستگي را احساس نمي‌كند وقتي مهمانها رفتند اين به حال خودش آمد مي‌بيند كه پاي او مي‌سوزد نگاه مي‌كند مي‌بيند اين ميخي كه در كفشش بود جوراب را پاره كرده پا را هم خوني كرده خون همه جوراب و كفش و همه را گرفته او اصلا توجه نكرده اين خون و اين دريدن پا كه غروب پيدا نشد كه اين در همان وسط روز بود اين يك سرگرمي داشت احساس نمي‌كرد الآن كه سرگرمي برطرف شد سوزش پا را احساس مي‌كند اين كريمه مي‌فرمايد اين با تو بود منتها تو غافل بودي اين وقتي كه از بني سليب ظاهرا آمدند يا بني غيث آمدند حضور رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه عرض كردند ما را موعظه بفرماييد حضرت به اينها خطاب فرمود بدانيد كه با هر يك يك شما يك رفيقي است شما با او و با او هم با شما دفن مي‌شويد شما مرده‌ايد و او زنده با هم به قبر مي‌رويد با هم سر از قبر برمي‌داريد و اگر آن رفيقي كه با هم به قبر مي‌رويد «فان كان كريما اكرمك وان كان لئيما اسلمك»[13] اگر خوب بود كه تو را گرامي مي‌دارد و اگر بد بود كه تو را مي‌گزد اسلم يعني گزيد ديگر «يتململ تململ السليم سليم»[14] مثل قتيل به معناي مقتول يعني مار گزيده اسلمك يعني تو را مي‌گزد فرمود اگر آن رفيقت بد بود در قبر مي‌گزد و اگر خوب بود كه گرامي مي‌دارد و هو عملك پس اين مار و عقرب با خود ماست ديگر ديگر لساني از اين صريح‌تر با دلالت مطابقه و روشنتر كه نيست كه فرمود تو تنها به قبر نمي‌روي يك كسي هم با تو هست «يدفن معك و هو حي و تدفن معه و أنت ميت فان كان كريما اكرمك و ان كان لئيما اسلمك و هو عملك»[15] در قيامت هم مي‌فرمايد ﴿لقد كنت في غفلة من هذا[16] يعني اين با تو بود و تو غافل بودي و الآن كه پرده برداشته شد تو بيدار شدي نه اينكه الآن تازه به بار آمده ﴿لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد[17] بنابراين آن كسي كه راه باطل را طي مي‌كند هم اكنون در آتش دارد حركت مي‌كند منتها وقتي به آ خر رسيد سرش به سنگ خورد به ته جهنم رسيد دفعتا بيدار مي‌شود اين معناي مهلت دادن است نه معناي مهلت اين است كه يك چند صباحي اينها راحت‌اند واقعا متنعم‌اند بعدا خداي سبحان اينها را عذاب مي‌كند اين‌طور نيست

 

سؤال: ...

جواب: درست است اين نعمتي كه ما مي‌دهيم اين نعمت براي آنها عذاب است مثل همان انساني كه مريض است تازه او را از اتاق عمل آوردند و همه اطبا به او مي‌گويند كه ميوه خام نخور آب زلال نخور غذا سرخ كردني نخور اين غذاهاي گوارا براي تو خوب نيست بايد اين چند روز مثلاً با سرم زندگي كني اين حرف طبيب و آن ناپرهيزي مي‌كند اين غذاهاي شيرين را اين غذاهاي گوارا را اين غذاهاي لذيذ را مي‌خورد جز آن است كه همين غذاي لذيذ كشنده است اين‌طور نيست كه او الآن لذت ببرد بعدا بميرد كه اين هر چه با اين ميوه‌هاي شيرين و پر آب سر و كار دارد به طرف مرگ دارد مي‌رود ديگر

 

سؤال: مهلت دادن همان جا هم صادق است يعني مهلت داد ...

جواب: البته مهلت هست اما مهلت هست ﴿من حيث لا يعلمون[18] نه اينكه مهلت هست الآن واقعا كاري به او ندارد بعدا او را مي‌گيرد در اين كريمه فرمود ما اينها را درجه درجه مي‌گيريم ﴿من حيث لا يعلموناين نمي‌فهمد ما با آنها چه مي‌كنيم نه اينكه واقعا متنعم‌اند راحت‌اند بعد از گذشت آن مدت خداي سبحان بگيرد اين‌چنين نيست هم اكنون دارد مي‌گيرد ﴿سنستدرجهم من حيث لايعلمون[19] ي كه در سورهٴ اعراف آمده اين مي‌تواند مرحله سوم بحث باشد يعني آيه‌اي كه دارد ﴿فأمليت للذين كفروااين ﴿فأمليت للذين كفروااحتمال اين را در بردارد كه مدتي در رفاه باشند و سر انجام گرفتار بشوند آيه سورهٴ آل‌عمران فرمود اين مهلت به نفع اينها نيست ﴿و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا إثما[20] اين يك سرپلي است كه مقام اول را به مقام ثالث بحث ربط ميدهد مقام ثالث و امر ثالث اين است كه اين امهال يعني تدريجا بردن مثل يك انساني را كه تدريجا قدم به قدم به طرف زندان مي‌برند اين‌طور نيست كه اگر يك ساعت به او مهلت بدهند راه خير را دارد طي مي‌كند كه در همان يك ساعت هم دارد راه زندان را طي مي‌كند كه آخرت سجن كافر است

 

سؤال ...

جواب: اين سين تحقيق است اين سين تحقيق است نه تسويف و دلالت بر استمرار هم دارد ديگر

 

سؤال: سين در اينجا معناي استقبال ندارد؟ ...

جواب: بله؟ خود نستدرج فعل مضارع است و استقبال است و دلالت بر استمرار مي‌كند اين سين هم نشانه تحقيق است علامت تحقيق است ﴿وَ لسوف يعطيك ربك[21] اينگونه از موارد براي تحقيق است و خود فعل مضارع دلالت بر استقبال دارد اما هم اكنون در آينده نه از آينده شروع مي‌كنيم بلافاصله جواب ﴿والذين كذبوا بآياتنا[22] اين است نه اينكه اين وسطها قطع است كاري به او نداريم بعدا شروع مي‌كنيم به استدراج نه تكذيب همان و استدراج خداي سبحان همان استدراج از حال شروع مي‌شود و به مستقبل ختم مي‌شود سنستدرجهم اما ﴿من حيث لا يعلمون ٭ و أملي لهم ان كيدي متين[23] من اينها را مهلت مي‌دهم اينجا ديگر سخن از متكلم مع ‌الغير نيست اينجا ديگر سخن از متكلم وحده است در اينگونه از موارد خداي سبحان ديگر متكلم وحده ياد مي‌كند مي‌فرمايد من اينها را مهلت مي‌دهد چرا براي اينكه كيد و نقشه من خيلي محكم است من اين را با دست او مي‌گيرم نه مي‌فهمد و نه مي‌تواند مقاومت بكند و اينكه خداي سبحان فرمود كيد من متين است يا در پايان آيه محل بحث دارد ﴿فأخذتهم فكيف كان عقاب[24] فكيف كان عقاب يعني كيف كان عقابي كه اين يا محذوف است و كثراً هم دلالت بر حذف يا مي‌كند فكيف كان عقابي چرا كيد خدا متين است چرا عقاب الهي آنچنان عقابي است كه لا يعادله شيء براي اينكه اگر خداي سبحان خواست كسي را بگيرد فرض ندارد كه چيزي مقاومت كند نه اينكه يك چيزي مقاومت مي‌كند و شكست مي‌خورد اگر خداي سبحان اراده تكويني‌اش تعلق گرفته كه كسي را عقاب كند چه در دنيا چه در آخرت در جريان فرعون فرمود ﴿فأخذه الله نكال الآخرة و الاُولي[25] در باره بعضي‌ها سخن از اخذ دنياست درباره بعضي‌ها سخن از اخذ آخرت است درباره بعضي‌ها سخن از نكال الدارين است فرمود ﴿فأخذه الله نكال الآخرة و الاُولي[26] اگر خداي سبحان خواست يك انسان متمردي را مواخذه كند فرض دارد كه چيزي مقاومت كند بعد شكست بخورد فرض ندارد اصلاً اين‌طور نيست كه خداي سبحان مسلط بر يك گوشه از جهان باشد اين شخص طاغي كه مستحق عذاب الهي است در گوشه ديگر مقاومت كند بعد شكست بخورد اگر سراسر جهان امكان سپاهيان حق‌اند كه ﴿و لله جنود السمٰوات و الأرض[27] و ارقام اين سپاه را جز خدا احدي نمي‌داند كه ﴿و ما يعلم جنود ربك الا هو[28] و اگر يكي از سپاهيان حق خود همين شخص معاقب است ...

اين شخص معاقب بخواهد دربرابر اراده الهي مقاومت كند خداي سبحان اگر خواست زيد كافري را كه به استهزا برخواست و خدا فرمود ﴿انا كفيناك المستهزئين[29] بخواهد اين مستهزئين را سر جايش بنشاند فرض دارد كه يك كسي در برابر خدا مقاومت بكند بعد شكست بخورد ولو يك لحظه با چه چيزي مقاومت بكند

 

سؤال ...

جواب: اينها صفات فعليه است و تدريجي است ديگر در جهان فعليت و امكان انجام مي‌گيرد ديگر اينها هم ماضي دارد هم حال دارد هم استقبال دارد البته نسبت به خداي سبحان كه سنجيده مي‌شود ﴿انما امره اذا أراد شيئا ان يقول له كن فيكون[30] سخن از زمان نيست كن سخن از زمان ندارد اما يكن مي‌شود تدريجي با اينكه امر خدا تدريجي نيست «انما امرنا واحده» مع ذلك تأمين ارزاق مردم را در چهار فصل كه يك سال است تبيين كرد فرمود ﴿و قدّر فيها اقواتها في أربعة أيام[31] يعني في اربعة فصول منظور آن است كه اگر خداي سبحان خواست كسي را مواخذه كند فرض دارد كه آن طرف عقاب يك لحظه مقاومت كند و شكست بخورد يا اصلاً مقاومت فرض ندارد اگر اين امر روشن شد كه مقاومت فرض ندارد آن پايان آيه كه فرمود ﴿أخذتهم فكيف كان عقاب روشن مي‌شود بيان ذلك اين است كه خود اين شخص كافر فكر و قدرت بدني كه دارد اراده‌اي كه دارد انديشه‌اي كه دارد هرچه كه دارد همه و همه سربازان حق‌اند اگر خدا خواست او را بگيرد با همان انديشه و اراده و قدرت او او را مي‌گيرد آن وقت چه در برابر خواست خدا مقاومت كند يك وقت ما مي‌گوييم فلان شيء به منزله قطره است و فلان شيء به منزله دريا يك درياي محدودي را فرض مي‌كنيم كه آبش فراوان است در كنار او يك قطره‌اي هم فرض مي‌كنيم آيا طاغي نسبت به خداي سبحان مثل قطره است نسبت به دريا «معاذ الله» اين است كه در برابر خدا چيزي هست و مقاومت مي‌كند ولو يك لحظه بعد شكست مي‌خورد؟ يا اگر خداي سبحان خواست كسي را بگيرد همان‌طوري كه ساير موجودات نظاميان حق‌اند خود اين شخص يعني فكر او و اراده او و قدرت او هم سربازان حق‌اند چيزي در جهان تمرّد نمي‌كند تا ما بگوييم يك لحظه مقاومت مي‌كنند بعد شكست ‌مي‌خورد تمرّد فرض ندارد لذا مي‌فرمايد به اينكه وقتي من مي‌خواهم بگيرم آن وقت مي‌فهميد چگونه مي‌گيرم با دست خود آدم انسان يك يه چيزي را امضا مي‌كند با زبان خود آدم يك حرفي را مي‌زند تمام حيثيت‌هاي چندين ساله‌اش مي‌رود اگر خداي نكرده كسي مستحق عذاب الهي شد با همان اعضا و جوارح او خداي سبحان او را مي‌گيرد لذا در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج آمده كه فرمود «واعلموا عباد الله ان و جوارحكم جنوده و ضمائركم عيونه»[32] اين‌طور نيست كه شما در برابر خدا يك قدرتي داشته باشيد اعضا و جوارح شما سربازان او هستند اين سرباز دم‌دست شماست اگر خواست شما را بگيرد با همان فكر شما شما را مي‌گيرد با همان اراده شما شما را مي‌گيرد اين‌طور نيست كه مقاومت فرض بشود و اگر در پايان سورهٴ فجر مي‌فرمايد آن روز معلوم مي‌شود كه احدي مثل خدا عذاب نمي‌كند در دنيا هم همين‌طور است منتها آن روز معلوم مي‌شود ﴿فيومئذ لايعذّب عذابه أحد ٭ و لايوثق وثاقه أحد[33] احدي مثل خدا نمي‌تواند عذاب بكند احدي مثل خدا نمي‌تواند بند بكند آن روز البته عذاب شديدتر هست و اما آن روز روشن مي‌شود كه احدي مثل خدا نمي‌تواند عذاب بكند چون هر كسي در جهان بخواهد كسي را مورد عذاب قرار بدهد اين طرف تعذيب ولو يك لحظه هم كه شد مي‌تواند مقاومت كند اما اينجا مقاومت فرض ندارد با چه مقاومت كند اگر تمام امكانات اين شخص سربازان حق‌اند و همه تسليم محض‌اند آن وقت انسان با چه قدرتي در برابر خداي سبحان بخواهد مقاومت كند

 

سؤال: شما فرموديد كه اولياي انسانهاي ناسپاس شيطان هستند به گونه‌اي كه شيطان از زبان او حرف مي‌زند، با دست او كار مي‌كند چگونه هم كار شيطان مي‌كند و هم سرباز الهي باشد؟ ...

جواب: خود شيطان جزء جنود الهي است در بحثهاي قبل گذشت شيطان در برابر يزدان يك موجود جداي مستقلي نيست كه به زرتشتي‌ها نسبت دادند كه در توحيد اسلامي شيطان هم عبد ذليل خداي سبحان است مگر شيطان در برابر خداست كه مقاومت كند خداي سبحان است كه شيطان را بر انسان كافر مسلط مي‌كند اين شيطان مثل يك كلب معلمي است كه در اين باغها تربيت شده است اين اول پارس مي‌كند اگر مهمان باشد با يكي دوتا پارس روشن مي‌شود كه اين مهمان است صاحبخانه راهنمايي مي‌كند اين كلب كنار مي‌رود و اين مهمان در كمال آسايش وارد منزل مي‌شود اگر سارق باشد اين پارسش را ادامه مي‌دهد تا مي‌گزد و مي‌گيرد كار شيطان اين است اين‌طور نيست كه شيطان بخواهد كسي را بي جهت بگزد و بگيرد كه اين در نظام الهي رسالت خداي سبحان را ايفا مي‌كند مي‌فرمايد ﴿انا ارسلنا الشياطين علي الكافرين تؤزّهم أزاً[34] يا ﴿انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون[35] اين‌طور نيست كه انسان قائل به دو مبدا باشد «معاذ الله» يكي يزدان و يكي اهرمن كه اهرمن نقشي داشته باشد حتي يقال كه انسان از يك طرفي جزء جنود الهي است از طرفي جزء جنود شيطان است نه شيطان و انسان اين ولي و مولي عليه هر دو زير پوشش ربوبيّت رب العالمين‌اند اين است كه فرمود من اگر بخواهم كسي را بگيرم طوري مي‌گيرم كه او نمي‌فهمد طوري او را مؤاخذه مي‌كنم كه او متوجه نيست و از هم اكنون مي‌گيرم نه اينكه مدتي مهلت بدهم تا آن آخر اين را عذاب كنم لذا در پايان آيه فرمود ﴿اخذتهم فكيف كان عقابيعني بنگيرد ببينيد كه عقابي كه خداي سبحان بر اينها روا داشت چگونه بوده است فرمود ﴿فامليت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقابِ﴾ اگر چنانچه در سورهٴ فجر فرمود آن روز احدي مثل خدا عذاب نمي‌كند ﴿فيومئذ لايعذب عذابه أحد ٭ و لايوثق وثاقه أحد[36] امروز هم همين‌طور است كه احدي مانند خدا نمي‌تواند كسي را عذاب بكند و احدي هم مانند خدا نمي‌تواند كسي را در بند بكشد البته عذاب و بند قيامت به مراتب از عذاب و بند دنيا سنگين‌تر است ولي كاري كه از خدا ساخته است از احدي ساخته نيست نه اينكه ديگران مشابه آن را دارند منتها يك قدري كمتر اين است كه انسان فرض ندارد كه مقاومت بكند ولو يك لحظه تا ما بگوييم شكست بخورد

اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] الرعد/سوره13، آیه30.
[2] آل عمران/سوره3، آیه178.
[3] آل عمران/سوره3، آیه178.
[4] بقره/سوره2، آیه206.
[5] آل عمران/سوره3، آیه178.
[6] اعراف/سوره7، آیه182.
[7] حج/سوره22، آیه31.
[8] اعراف/سوره7، آیه182.
[9] نساء/سوره4، آیه10.
[10] ق/سوره50، آیه22.
[11] ق/سوره50، آیه21.
[12] ق/سوره50، آیه22.
[13] ـ امالي صدوق، ص3.
[14] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[15] ـ امالي صدوق، ص3.
[16] ق/سوره50، آیه22.
[17] ق/سوره50، آیه22.
[18] اعراف/سوره7، آیه182.
[19] اعراف/سوره7، آیه182.
[20] آل عمران/سوره3، آیه178.
[21] ضحی/سوره93، آیه5.
[22] اعراف/سوره7، آیه182.
[23] اعراف/سوره7، آیه182 ـ 183.
[24] غافر/سوره40، آیه5.
[25] نازعات/سوره79، آیه25.
[26] نازعات/سوره79، آیه25.
[27] فتح/سوره48، آیه4.
[28] مدثر/سوره74، آیه31.
[29] حجر/سوره15، آیه95.
[30] یس/سوره36، آیه82.
[31] فصلت/سوره41، آیه10.
[32] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[33] فجر/سوره89، آیه25 ـ 26.
[34] مریم/سوره19، آیه83.
[35] اعراف/سوره7، آیه27.
[36] فجر/سوره89، آیه25 ـ 26.