62/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 31 الی 32
﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْكُلِّمَ بِهِ المَوْتَي بِل لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً أَفَلَمْ يَيَأْسِ الَّذِينَ آمَنوا أَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِن دَارِهِمْ حَتَّي يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ المِيعَادَ﴾(۳۱)﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ﴾(۳۲) ([1] )
چون يكي از مسائل مهّم اين سورهٴ مباركه مسئلهٴ نبوّت است و پيشنهادهاي گوناگون منكران وحي و رسالت مطرح ميشود و خداي سبحان اين پيشنهادها را بهانه ميداند اين قسمت از قرآن را هم كه ملاحظه ميفرماييد مربوط به اين بخش پيشنهادي در بارهٴ نبوّت است قرآن براي مؤمنين باعث ازدياد ايمان بود ولي براي كفّار و منافقين باعث ازدياد خسارت و طغيان چه اينكه قبلاً گذشت ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاّ خَسَاراً﴾([2] )، كه همين قرآن كه نور است نسبت به مؤمنين شفا و رحمت است نسبت به كفّار و منافقين خسارت و زيان هر چه قرآن كريم معجزات انبياي پيشين را نقل ميكرد مؤمنين از آشنايي به معجزات انبياي پيشنين ايمانشان اضافه ميشد ولي كفّار و منافقين به جاي تنبّه و ايمان توقّعشان زياد ميشد اگر دربارهٴ داوود (سلام الله عليه) معجزهاي را قرآن كريم مطرح ميكرد اين پرتوقعان حجاز ميگفتند براي ما هم همين كار را بكن اگر سخن از تسخير جبال بود ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ﴾([3] )، ميگفتند تو هم همانند سليمان و داوود اين كوهها را مسخّر باش بر كوهها مسخّر باش براي ما هم همين كار را بكن اگر سخن از معجزهٴ سليمان (سلام الله عليه) مطرح ميشد كه باد در اختيار حضرت بود راه يكماهه را در يك بامداد يا يك شامگاه طي ميكردند ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾([4] )، يعني به مقدار راه يك شهر و يك ماه را در بامداد يا در شامگاه طي ميكردند در يك روز ممكن بود راه دو ماه را طي بكنند اينها بجاي اينكه با شنيدن اين معجزه متنبّه بشوند و ايمان بياورند توقّعشان زياد ميشد و ميگفتند براي ما هم همين كار را بكن كه ما هم در رفت و آمد مسافرت حجاز به شام ديگر زحمت نداشته باشيم اگر سخن از معجزات يحيي (سلام الله عليه) بود كه حضرت ميفرمود ﴿إني ... وَأحيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللهِ﴾([5] )، اينها هم توقّعشان زياد ميشد ميگفتند تو هم مردهها را احيا كن بجاي تنبّه و ايمان توقّعشان افزوده ميشد لذا صريحاً ميگفتند به اينكه ﴿سُيِّرَت بِهِ الجِبَالُ﴾ اين كوههاي اطراف كعبه را كنارتر ببرتا اينجا يك دشت پهني بشود ما كشت كنيم اين زمينها را بشكاف تا حجاز را از كمبود آب نجات بدهي چشمهها بجوشاني ﴿قُطِّعَت بِهِ الأرضُ﴾ بشود يا مُردها را احيا كن كه ما با آنها سخن بگوييم آنها سخنان ما را بشنوند هر چه معجزات انبياي پيشين (عليهم السلام) را قرآن كريم نقل ميكرد كفّار مكّه به جاي تنبّه و ايمان توقّعشان زيادتر ميشد بر همان كفرشان اصرار ميورزيدند در اينجا خوب روشن ميشود كه آيات الهي شفا و رحمت مؤمنين است ولي براي كفّار و منافقين جز خسارت چيز ديگري نيست هر معجزهاي كه را ميشنيدند ميگفتند مشابه اين را براي ما هم بياور مثل اينكه پيامبر آمده براي تأمين رفاه روزانهٴ اينها بجاي تنبّه و ايمان توقّعشان روزافزون ميشد اين همان است كه ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ امّا ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً﴾ همين معارف قرآني باعث تنبّه مؤمنين و توقّع كفّار ميشد همين معجزات كفر اينها را زياد ميكرد لذا پيشنهاد ميدادند كه اين كوهها را كنار ببر زمينها را بشكاف و مانند اين قرآن كريم ميفرمايد به اينكه اگر به وسيلهٴ قرآن كوهها كنار برود زمينها شكاف بردارد مردهها زنده بشوند سخن بگويند وسخن بشنوند اين انسان كافر پرتوقّع حجاز ايمان نميآورد او معجزات را ملعبه قرار داده ﴿وَلَو أنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ اگر جبال براي سليمان مسخر بود براي ما هم مسخر است بكنيم اينها ايمان نميآورند ﴿أو قُطِّعَت بِهِ الأرضُ﴾ يا زمين به وسيله اين قرآن قطع قطع بشود كه وسطهايش نهر جاري بشود اينها ايمان نميآورند ﴿أو كُلِّمَ بِهِ المَوتَي﴾ با اين قرآن كريم مردههاي اينها زنده بشوند سخن بگويند سخن بشنوند اينها ايمان نميآورند چرا چون قبلاً گذشت و بعداً هم خواهد آمد كه معجزه زمينه ايمان را فراهم ميكند نه اينكه علّت تامّه باشد ﴿بِل للهِ الأمرُ جَمِيعاً﴾ همهٴ امور از آن خداي سبحان است هم اصل اعجاز و خرق طبيعت باذن الله هست هم ايمان آوردن اينها باذن الله است تا خدا نخواهد اينها ايمان نميآورد خدا تشريعاً از همه ميخواهد دعوت كرده است چون ﴿هُديً لِلْعَالَمِينَ﴾([6] )، ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾([7] )، اين قرآن را به عنوان هدايت جهانيان فرستاده است براي مردم اين قرآن به عنوان هدايت فرستاده شد روي ارادهٴ تشريعي خداي سبحان از همگان هدايت خواست امّا آن توفيق هدايت را به كساني كه عمداً كتاب آسماني را پشت سر و زيرپا گذاشتند مرحمت نميكنند آنها را به حال خودشان واميگذارد كه در بحث ضلالت و هدايت مبسوطاً گذشت ﴿بِل للهِ الأمرُ جَمِيعاً﴾ شاهد اين مطلب آيات سورهٴ انعام است كه در سورهٴ انعام اين گونه لجاجت بازي منكران را زياد نقل ميكند يكي از آن (آيه 35) سورهٴ انعام است فرمود ﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُم فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الأَرْضِ أو سُلَّماً فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾([8] )، فرمود اگر اعراض آنها گران تمام ميشود و سنگين است كه اينها ايمان نميآورند و به اين اميد كه اگر معجزه جديد بياوري اينها مؤمن ميشوند بدان كه اگر زمين را كانال احداث كني در زمين به عمق زمين فرو بروي يك پديده غيبي بياوري يا نردباني به آسمان نصب بكني از آسمان يك معجزه غيبي بياوري اينها ايمان بيار نيستند تو براي اتمام حجت بايد اين پيام را و اين قرآن را كه معجزه است به اينها برساني ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾([9] )، اين طور نيست كه يك معجزه جديد اينها را مؤمن كند ﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُم﴾([10] )، اگر رو برگرداندن اينها براي تو رشوار و سنگين است ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ﴾([11] )، اگر بتواني ﴿أن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الأَرْضِ﴾([12] )، يك كانالي يك سوراخي در زمين احداث كني بروي در زمين و يك معجزه غيبي براي اينها بياوري نفق همان كانال و سوراخي كه انسان در زمين سوراخ ميكند اين را راغب در مفرداتش دارد كه از او است كه اگر از اين قسمت زمين يك سوراخي احداث كنند و از آن طرف بيرون بروند اين را ميگويند نفق في الارض يعني سوراخي كرد در زمين و از آن طرف بيرون آمده منافق را هم كه ميگويند منافق براي اينكه اين يك نقدي ميزند از يك طرف وارد ايمان ميشود يا از يك طرفي هم از ايمان بيرون ميآيد اين كار منافق است سيّدنا الاستاد اين را به عنوان تأييد ذكر كردهاند كه قرآن كريم دارد ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾([13] )، چون فسق عن الطّريق يعني خَرَج فسق همان خروج است اينها از يك طرف وارد ايمان ميشوند كه از طرف ديگر بيرون بيايند اين را به آن ميگويند منافق نه اينكه بيايد و بماند براي اينكه بيايد و برود اين نفق في الارض است احداث سوراخ در زمين و كانال در زمين است ﴿أو سُلَّماً فِي السَّمَاءِ﴾([14] )، سلم نردبان آنچه كه انسان را به سلامت به مقصد ميرساند كه سُلّم آن نردباني است كه انسان سالماً به آن هدف بلند ميرسد فرمود اگر نردباني به آسمان نصب بكني يا در دل زمين فرو بروي و از اين دو راه پيشبيني نشده ﴿فتأتيهم بآيةٍ﴾([15] )، يك معجزه جديدي بياوري اينها هرگز ايمان نميآورند و اگر خداي سبحان بخواهد با الجا و قهر اينها را مؤمن كند ميتواند ولي اين سودمند نيست انسان بايد با حسن اختيار خود مؤمن بشود ﴿وَلَو شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي﴾([16] )، خداي سبحان اگر با مشيئت تكويني ميخواسته اينها هدايت بشوند همه را هدايت ميكرد ولي اينكه فايدهاي ندارد انسان بايد با حسن اختيار خود مؤمن بشود از راه مشيئت تشريعي از همگان خواست ﴿يُرِيدُ اللّهُ ... لِيُطَهِّرَكُم﴾([17] )، خدا به وسيله دين ميخواهد انسان را تطهير كند پاك كند نه از گرد و غبار ظاهري پاك كند بلكه از آن آلودگيهاي طبيعت و دنيا انسان را پاك كند يك وقت خدا ميفرمايد وضو بگيريد براي اينكه ميخواهيد پاك بشويد يك وقت ميفرمايد اگر آب نصيبتان نشد تيمّم بكنيد ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾([18] )، براي اينكه خدا ميخواهد با اين تيممتان شما را پاك كند يعني صورت را خاكمالي كردن دست را به خاك زدن و چهره را با دست مس كشيدن صورت را خاكمالي كردن آدم را پاك ميكند نه يعني از اين كارهاي طبيعي پاكتان ميكند آن غرور و كبر و منّيت و تكبّر و دنيازدگي را از شما ميگيرد اين قسمت مهمّ طهارت همين است وضو كه عبادت است طهارت است نه دست روشستن است و الاّ انسان دست و رو را با صابون بشويد هرگز كار وضو را نميكند آن قربةً الي الله است كه انسان را پاك ميكند نه دست و رو شستن ظاهري نشانهاش اين است كه همين مسئلهٴ تطهير را دربارهٴ تيمّم هم بيان دارند كه صورتتان را خاكمالي كنيد با اينكه خدا ميخواهد شما را پاك بكند انساني كه تابع خواست مولا است از غرورش افتاده است پاك ميشود گفتهاند شايسته است در بعضي از امور مستحب در بعضي از امور واجب انسان كه احرام بست ديگر اگر بوي بدي به شامّهٴ او رسيد بينياش را نگيرد سعي كند كه در آن حال اشعث و ابقر باشد ژوليده باشد و در آن حال طوري باشد كه گرد و خاك گرفته باشد تا پاك بشود اصلاً حج براي اينكه آدم پاك بشود معلوم ميشود تا انسان غرور و خودي و منيت و امثال ذلك دارد آلوده است و يؤيده بياني كه در احتجاجات امام صادق (سلام الله عليه) است وقتي ابن ابي العوجاج فرستادند به حضور امام صادق (سلام الله عليه) كه محاجه كند با حضرت چند تا استدلال كرد و جوابهاي قاطع شنيد وقتي برگشت از او پرسيدند كيف وجدّته چگونه يافتي او را گفت شما مرا به نبرد با كسي فرستاديد كه جدّ او سر همه اينها را تراشيد كيف و هو ابن من حلق رئوس هؤلاء او پسر كسي است كه سر همهٴ اينها را تراشيد مگر تراشيدن مو كار آساني است اگر كسي موي سر كسي را بتراشد در شرع گذشته از اينكه معصيت كرده بايد ديه بدهد چون اين انسان عالي به اين مو فخر ميكند در اينجا گفتهاند اين مو را بايد در پاي ركاب محبوب بريزي اين سرت را بايد تيغ كني كه اين هم عامل تعلقت نباشد آن چهره هم بايد خاكآلود باشد موي سر را هم بايد تيغ كني ابن ابي العوجاج گفت شما مرا به نبرد با كسي فرستاديد كه جدّش آن چنان نافذ الكلمه است كه سر همهٴ اينها را تراشيده كيف و هو ابن من حلق رئوس هؤلاء خوب انساني كه زيبايي او به موي او است اگر در روز دهم مو را همان طوري كه در شهر خود سرش را اصلاح ميكند همان طور اصلاح بكند كافي است نه خوب كافي نيست به عنوان اينكه جزء حج است به عنوان اينكه ميآخواهد با اين تحليل حاصل بشود به عنوان قصد قربت بايد انجام بدهد همان طوري كه صورت را خاكمالي ميكند تا قصد قربت بشود، بشود تيمم و پاك بشود آن مو را هم بايد با قصد قربت بتراشد و آن منظره را پيدا كند تا پاك بشود آنچه كه خار راه انسان است ميخواهند بگيرند ديگر تا انسان را پاك بكنند بنابراين در اين كريمه فرمود ما نميخواهيم با اجبار كسي مؤمن بشود ﴿لَو يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً﴾، ﴿لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي﴾([19] )، ميخواهيم اينها با توع و رغبت خود مختاراً طاهر بشوند والا با يك اجبار الهي البته ميشود همه را مؤمن كرد ﴿وَلَو شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُم عَلَي الْهُدَي﴾([20] )، با اجبار همه را بر هدايت وادار ميكرد در حالي كه اين چنين نيست آن كمال نيست براي كسي و أما نسبت به ارادهٴ تشريعي خداي سبحان از همگان خواست ﴿وَمَا أرسَلْنَاكَ إِلاّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾([21] )، يا ﴿وَمَا أرسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾([22] )، يا ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾([23] )، ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾([24] )، يا ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾([25] )، يعني هر كه انسان هست اين قرآن براي هدايت او آمده است خدا خواست او را تطهير كند پاكش كند پس اين چنين نيست كه با اراده تشريعي خداي سبحان نخواسته باشد كسي هدايت بشود و ارادهٴ تشريعي آن است كه بين اراده مولا و عمل مكلّف ارادهٴ مكلّف فاصله باشد مولا ميخواهد كه مكلّف با اختيار خود عمل را انجام بدهد اين ميشود ارادهٴ تشريعي در حقيقت مولا ميخواهد كه مكلّف را هدايت كند مولا كار خودش را اراده ميكند نه كار غير را كار غير تحت اختيار مولا نيست .
سؤال : ... جواب : چون اصول دين تقليدي نيست تحقيقي است اگر اينها يك مقدار تحقيق بكنند ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ﴾([26] )، آن چنان مسئلهٴ خداشناسي روشن است كه هيچ چيزي از مسئلهٴ خداشناسي واضحتر نيست چون تحقيقي است و نه تقليدي اگر مقدراي تحقيق كنند برايشان روشن ميشود ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ﴾ البتّه اگر يك كسي هيچ دسترس نداشت به تحقيق اين جزء مرجا للأمر الله هست ديگر آنگاه فرمود ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَي يَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾([27] )، آنهايي كه گوش شنوا دارند حرف تو را اجابت ميكنند آنهايي كه مردهاند آن روح انساني در آنها مرده است اينها در قيامت فقط زنده ميشوند اينها كه روح انساني در اينها مرده است اينها حرف تو را اجابت نميكنند دوباره ميگويند ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ﴾([28] )، چرا معجزه نميآوري هر چه رسول خدا (عليه آلاف التحية والثناء) معجزات انبياي پيشين را نقل ميكرد اينها توقّعشان زيادتر ميشد در همين سوره انعام (آيه 111) اينچنين است ميفرمايد به اينكه از (109) شروع ميشود تا (111) ﴿وَأقسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أيمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا﴾([29] )، اينها با قسمهاي شديد سوگند ياد ميكردند كه اگر يك معجزهاي بيايد اينها ايمان ميآورند چون اينها الله را قبول داشتند به عنوان اينكه خالق آسمان و زمين است او را به عنوان رب نميپذيرفتند سرّ اينكه ربّ يعني مالك مدبّر ربّ از انسان مسئوليّت ميخواهد اگر خدا ربّ باشد بايد ربّ را عبادت كرد اعتقاد به ربوبيّت خدا است كه مسئوليّت ميآورد و اين اعتقاد را نداشتند اعتقاد به اينكه جهان را خدا آفريد اين عقيده چون مسئوليّت نميآورد سهل المعونه بود داشتند اما مسئلهٴ ربوبيّت را و مسئلهٴ قيامت را نميپذيرفتند ﴿وَأقسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أيمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا﴾([30] )، سوگند ياد ميكردند كه اگر خداي سبحان يك معجزه بياورد ما ايمان ميآوريم ﴿قُل إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللهِ وَمَا يُشْعِرُكُم أنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾([31] )، فرمود در يك مطلب را به كفار بگو يك مطلب را هم من به مؤمنين ميگويم تو به كفّار بگو كه معجزه آوردن اين طور نيست كه دست من باشد هروقت شما پيشنهاد داريد من يك گوشهٴ عالم را عوض كنم مطلب ديگري كه من به مؤمنين ميگويم مؤمنين علاقهمند هستند كه تو به توقّع اينها پاسخ مثبت بدهي هر چه اينها پيشنهاد دادند تو عمل كني به مؤمنين من هشدار ميدهم كه اينها ميخواهند معجزه را ملعبه كنند اگر هم من معجزه بياورم اينها ايمان نميآورند ﴿وَمَا يُشْعِرُكُم أنَّهَا إِذَا جَاءَت﴾([32] )، يعني آن آيه و معجزه بيايد ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَنُقَلِّبُ أفئِدَتَهُم وَأبصَارَهُم كَمَا لَم يُؤْمِنُوا بِهِ أوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُم فِي طُغْيَانِهِم يَعْمَهُونَ﴾([33] )، كه اين در بحث ظلالت كيفري گذشت نه ظلالت ابتدايي كه گفته شد خداي سبحان بدواً كسي را گمراه نميكند همگان را هدايت كرده به هدايت ابتدايي هدايت ابتدايي مقابل ندارد اين اظلال كيفري است يعني خداي سبحان وقتي انسان را با عقل از درون با وحي از بيرون هدايت كرد اين انسان بيراهه رفت اين حجّتين را پشت سر گذاشت خداي سبحان به او مهلت داد چند نوبت به او مهلت داد بقيّهٴ او را رها ميكند به حال خودش لذا فرمود ﴿وَنَذَرُهُم فِي طُغْيَانِهِم يَعْمَهُونَ﴾ در همان طغيانشان كوركورانه بروند ما آنها را رها ميكنيم ديگر توفيق نميدهيم ، آنگاه فرمود ﴿وَلَو أنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ المَلاَئِكَةَ﴾([34] )، اينها پيشنهاد دادند كه ما فرشتگان را از نزديك ببينيم فرشته بر ما نازل بشود يا بر تو نازل بشود ما يكجا ببينيم ﴿وَكلّمَهُمُ الـمَوتي﴾([35] )، پيشنهاد ميدادند كه مردهها زنده بشوند سخن بگويند سخن بشنوند اينها با آنها مكالمه كنند ﴿وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىءٍ قُبُلاً﴾([36] )، تمام اشيا هم با اينها محشور بشود بر اينها محشور بشود رو در روي اينها سخن بگويند و شهادت بدهند قُبل يعني مقابل هم يا جمع قبيل قبيل است يعني گروه گروه و صنف صنف يا به معني مقابل ﴿وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىءٍ قُبُلاً﴾ همه را رودر روي اينها بياوريم گواه باشند ﴿مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاّ أَن يَشَاءَ اللهُ﴾([37] )، تا خداي سبحان توفيق ندهد اينها ايمان نميآورند و خداي سبحان هم توفيق را به كسي ميدهد كه اين حجت الهي را از عقل و وحي زير پا نگذاشته باشد اگر كسي اين چراغها را عمداً با دست خود خاموش كرد ديگر خدا او را به حال خودش رها ميكند فرمود ﴿ وَنَذَرُهُم فِي طُغْيَانِهِم يَعْمَهُونَ﴾([38] )، اين همان است كه در دعاها ميگوييم خدايا يك آني ما را به حال خودما وانگذار «اللهم لا تكلنا الي أنفسنا طرفةَ عين»([39] )، همين مضمون است يك آني ما را به حال خودمان وانگذار در اين كريمه فرمود ما اينها را به حال خودشان واميگذاريم نه اينكه اينها را گمراه ميكنيم به اينها توفيق نميدهيم چون در بحثهاي اظلال كيفري گذشت كه گمراهي دادني نيست كه خدا كسي را گمراه بكند همين كه لطفش را جذب كرد به اينها نداد اينها را به حال خودشان رها كرد ميافتند چون راهنما ندارند ﴿ونَذَرُهُم﴾ نذرُ يعني نترك نتركهم في طغيانهم يعمهون كوركورانه در همان طغيانگري خودشان حركت ميكنند در اينجا هم فرمود اگر همهٴ اين معجزات خارق عادت و مهمّ براي اينها حاصل بشود ﴿مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاّ أَن يَشَاءَ اللهُ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ﴾([40] )، اكثريشان نميدانند كه چه چوبي را دارند ميخورند اگر هم معجزهاي بياوري ميگويند سحر است اگر هم آيت بياوري ميگويند يا تو ساحر هستي يا ما مسحور شدهايم و مانند آن بنابراين آيه سورهٴ رعد كه محل بحث است به وضان همين آيات سورهٴ انعام تفسير ميشود نه اينكه اگر قرآني اين شأنيّت را ميداشت آن قرآن همين قرآن بود كه سخن بر عظمت قرآن باشد كه بعضي از مفسّران برآن هستند الآن سخن در عظمت و بزرگداشت قرآن نيست كه ما بگوييم آن جوابي محذوف است اين كه اگر قرآني از او اين كارها ساخته ميشد لكان هذا القرآن اين كتاب بود چون الآن سخن در تعظيم كفّار نيست سخن در جمود فكري قرآن است كه اينها هر معجزهأي را ببينند باز همان بركفر پيشينشان اصرار ميورزند ﴿وَلَو أنَّ قُرآناً سُيِّرَتْ بِهِ الجِبَالُ أو قُطِّعَت بِهِ الأَرْضُ أوكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي بِل لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً﴾ همان طوري كه در سوره انعام يك بيان به رسول الله داشت يك بيان به امت به امت فرمود شما كه اصرار داريد پيامبر پيشنهاد اينها را عملي بكند بدانيد عمل به اين پيشنهاد بياثر است يعني ايمان نميآورند در اينجا هم باز خطاب به امت است يعني بيان براي توجيه امّت است ميفرمايد ﴿أفَلَمْ يَيَأسِ الَّذِينَ آمَنوا أن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً﴾ شما مؤمنين كه علاقهمند هستيد پيامبر به پيشنهاد آنها عمل كند چرا از ايمان آنها نااميد نشديد هنوز مگر نميدانيد هر چه معجزه بياورد حضرت معجزه بياورد اينها بر طغيانشان افزوده ميشود مگر كم معجزه آورد مگر معجزات بيشماري را حضرت نياورد آنها از نزديك نديدند ﴿أَفَلَمْ يَيَأْسِ الَّذِينَ آمَنوا﴾ گفتند اين ﴿يَيأس﴾ يعني يعلم افلم يعلم يعني هنوز اينها نميدانند مؤمنين هنوز نميدانند كه معجزه آوردن كافي نيست البته در اينجا معناي نميدانند هست اما معناي اصلي خودش را كه حفظ بكند ميفرمايد شما هنوز مگر نااميد نشديد هنوز از ايمان آوردن اين كفار نااميد نشديد براي اينكه اينها چندين معجزه ديدند ايمان نياوردند مهمترين معجزه همين قرآن كريم است كه اينها تصميم گرفتند در كنار كعبه جمع شدند دانشمندانشان مينشستند كه مثل قرآن لااقل چند سورهأي يا يك سورهاي بياورند و يك سال روي آن مطالعه ميكردند در سال بعد در همان موسم حج ميگفتند ما هر چه كرديم مانند اين بتوانيم بياوريم مقدورمان نبود مگر اين تصميمها را نميديدند مگر اين كارها را مشاهده نميكردند فرمود چرا مؤمنين از ايمان آوردن اين كفار نااميد نميشوند باز توقع دارند كه حضرت پيشنهاد اينها را عملي كند .
سؤال: ... جواب: در همان روايات طينت ؟ در همان روايات طينت آمده كه خدا مؤمن را از طينت خوب آفريد كافر را از طينت سجين نه اينكه خدا يك عدّه را از طينت علّيين خلق كرد اينها شدند مؤمن يك عدّه را از طينت سجّين خلق كرد اينها شدند كافر نه آن كسي را كه خداي سبحان ميداند او با حسن اختيار خود ايمان ميآورد او را تشريفاً از يك طينت خوبي آفريد نه اينكه چون او را از اين گل آفريد يا از اين طينت آفريد او مؤمن شد و ديگري را از طين ديگر آفريد آن كافر شد روايات طينت اين طور ندارد كه بعضي را خدا از علّيين خلق كرد لذا مؤمن شدند بعضي را از سجين خلق كرد كافر شدند نه ميفرمايد خدا مؤمنين را از علّيين خلق كرد يعني كسي كه خدا ميداند او با حسن اختيار خود ايمان ميآورد از هر چه آفريده بشود ايمان ميآورد تشريفاً و تكريماً او را از عليين خلق كرده.
سؤال: ... جواب: حسن اختيار كه دادني نيست حسن اختيار كه دادني نيست اختيار يعني دو طرفه ديگر.
سؤال: ... جواب: آن توفيق را خداي سبحان به همه داد آن توفيق ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾([41] )، را خداي سبحان به همه داد عدهاي پذيرفتند عدّهاي هم ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِم﴾([42] )، گذاشتند پشت سر كتاب خدا را آن توفيق بدوي را خداي سبحان به همگان اعطا فرمود عدّهاي از اين توفيق استفاده كردند راه راست را طي كردند از هدايت پاداشي برخوردار شدند عدّهاي اين كتاب آسماني را عمدا پشت سر گذاشتند از آن هدايت پاداشي محروم شدند ﴿أفَلَمْ يَيَأسِ الَّذِينَ آمَنوا أَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً﴾ اينها كه هنوز توقّع دارند كه رسول خدا پيشنهاد منكرين وحي را بپذيرد براي اينها روزانه معجزه بياورد هنوز نااميد نشدند كه اينها اهل ايمان نيستند بر فرض هم به پيشنهاد اينها عمل بشود اينها مؤمن نخواهند شد اينها بايد بدانند كه اگرخداي سبحان بخواهد با اراده تكويني البته همه مؤمن ميشوند ولي آن فايده ندارد كه با ارادهٴ تشريعي ميخواهد همه مؤمن بشوند تا انسان از اين راه به كمال خود برسد و الا با اجبار اگر ايمان بياورد او چه كمالي دارد براي انسان ذيل آيه بحث الئني دارد .
« والحمد لله رب العالمين »