62/11/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 29
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
اين آيه همان طوري كه ملاحظه فرموديد دو قسمت داشت قسمت اول اينكه ايمان و عمل صالح باعث تأمين سعادت است و اگر ايمان نبود يا ايمان بود و عمل صالح نبود انسان از سعادت محروم است و در نتيجه انسانها به چهار گروه تقسيم ميشوند كه بحثش گذشت قسمت دوم جزاي مؤمنين است كه فرمود ﴿طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ براي اينها حياتي است طيب و بازگشتني است خوب. قرآن كريم انسان را يك مسافري ميداند كه همة اين مسافران به اصل خودشان برميگردند و مآب و مرجع همة اين مسافران خداي سبحان است ولي برگشت بعضيها شر است برگشت بعضيها خير. آن گاه براي مؤمنين يك برگشت خير قائل است و آن برگشت خير را كنار ﴿طُوبي﴾ ذكر ميكند ﴿طُوبي﴾ چيست؟ اين بايد بيان بشود بنابر اين آنچه كه در اين قسمت دوم مطرح است مشتمل بر دو أمر است يك امر اينكه ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع ﴿حُسن﴾ براي مؤمنين است يك امر آنكه اينها داراي طوبايند طوبي چيست؟امر دوم بحث است و چون مسأله ﴿طُوبي﴾ از اهميتي برخوردار است اين را در قسمت دوم ذكر ميكنيم و اما مسأله ﴿مآب﴾ و﴿حُسنُ مَآبٍ﴾ كه تقريباً روشنتر است آنرا اول ملاحظه ميفرماييد قرآن كريم ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع همگان را خداي سبحان ميداند منتها بعضيها ﴿مَآبٍ﴾ خوب و بعضي مآب بد. در سوره مباركه ﴿ص﴾ چند جا به اين مآب بر ميخوريم يكي در همين سوره ص (آيه 25) و همچنين (آيه40 و49 و55)، اين چند جا در سوره ص سخن از ﴿مآب﴾ است اول درباره داود (سلام الله عليه) است جريان داود را كه مطرح ميكند ميفرمايد ﴿فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ﴾([1] )، آن پيش ما زلفي دارد زلفي يعني درجه، انسان آن چنان تربيت ميشود كه بالاترين درجه را از خداي سبحان مسئلت ميكند كه همّت، همت بلند است انسان ميكوشد كه بهترين و بالاترين درجه را پيدا كند اين نظير مسائل دنيايي نيست كه انسان قناعت بورزد مسائل معنوي هم انسان را تشويق ميكند به اينكه بالاترين و بهترين را از خداي سبحان طلب كند و هم اينكه در اين تحصيل بهترين حصر و حسادتي نيست و تزاحمي هم در كار نيست در دعاي كميل به ما دستور دادند كه از خداي سبحان مسئلت كنيم (وأقربهم منزلةً منك وأخصهم زلفةً لديك)([2] )، ﴿زلفةً﴾ يعني درجه، زلفي يعني درجه به خداي سبحان عرض ميكنيم ما پيش تو از همه مقرّبتر باشيم درجه ما به تو از درجات ديگران نزديكتر باشد ما جزء خواص بندگان تو باشيم (وأقربهم منزلةً منك وأخصهم زلفةً لديك)([3] )، اين ديد بلندي است كه در ادعيه به ما آموختند كه هرگز به كم قناعت نكنيم راه براي رسيدن به عالي ترين رتبه باز است در اينجا فرمود ما به داود (عليه السلام) زلفي و حسن مآب داديم بعد از جريان داود، جريان سليمان (عليه السلام) را مطرح ميكند ميفرمايد به سليمان هم مآب حسن داديم براي اينكه ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ﴾([4] )، اين را هم در پايان جريان سليمان (عليه السلام) ذكر ميكند ﴿هذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ٭ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ﴾([5] )، تأويلي كه درباره داود و دربارهٴ سليمان (عليهما السلام) دارد يكي است منتها اولي در (آيه 25) است دومي در (آيه 40). آنچه درباره داود (عليه السلام) فرمود همان را درباره سليمان دارد كه ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ﴾([6] )، هم دربارهٴ داود هم درباره سليمان (عليه السلام). دربارهٴ متقين به طور جامع بعد از نام بردن عدهاي از انبياء فرمود ﴿هذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾([7] ) همين (سوره ص آيه 49) كه اين اختصاصي به يكي از اولياي الهي ندار ﴿هذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾ دربرابراين ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾ يك شر مآبي هم هست براي طاغيان كه آن را در همين سوره ص (آيه 55) ميفرمايد ﴿هذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾([8] )، پس انسان طاغي و متجاوز برگشتش بسيار بد است مرجع و مآب بدي در پيش دارد و انسان متقي مرجع و ﴿مآب﴾ خوبي در پيش دارد اين راجع به ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾، اما قسمت مهم كه بحث دربارهٴ ﴿طُوبي﴾ است كه ﴿طُوبي﴾ چيست؟ اين ﴿طُوبي﴾ صفت تفضيلي است براي يك موصوف محذوفي، اين أفعل تفضيل است أطيب ﴿طُوبي﴾، أقرب قربي، اين طوبي كه أفعل تفضيل است مؤنث آطيب است أطيب يعني طيبتر و پاكيزهتر، ﴿طُوبي﴾ هم به همين معناست اين طوبي صفت موصوف محذوف است آن موصوفش آيا حيات است؟ يعني لهم حيات طوبي؟ يا معيشت است معيشه طوبي؟ يا عاقبه طوبي يا شجرة است شجرة طوبي؟ و مانند آن. ولي هرچه هست لسانش از لسان آياتي كه ميفرمايد ما به مؤمن متقي حيات طيب ميدهيم لسانش بلندتر است و بازتر است زيرا براي مؤمنين طيب را پيش بيني كرده است وعده داد، براي اين گروه ﴿طوبي﴾ را، ﴿طوبي﴾ چون أفعل تفضيل است و مؤنث اطيب است معنايي را در بر دارد كه آن طيب آن معنا را ندارد اگر ﴿وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ﴾([9] )، مطرح است معنايي را كه ﴿طُوبي﴾ ميفهماند ﴿ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ ﴾([10] )، نمي فهماند چون أفعل تفضيل است ما اگر ﴿طُوبي﴾ و طيب را درست شناختيم طيب را شناختيم ﴿طُوبي﴾ هم در همان رديف شناخته ميشود منتها كاملتر، حيات طيب را قرآن كريم مخصوص مؤمنين با عمل صالح ميداند در اين بخش قرآن ميفرمايد شما اگر به نداي پيامبرالهي اجابت كنيد اين ندا شما را زنده ميكنداين را در (سوره انفال) فرمود كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم﴾([11] )، يعني مؤمنين وقتي خدا و پيامبرش شما را به يك امري فرا خواندند به آن امر اجابت كنيد كه آن شما را زنده ميكند (آيه 24 سوره انفال) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم﴾([12] )، اول سخن از خدا و پيغمبر است بعد ضمير را و فعل را مفرد ميآورد نمي فرمايد اذا دعوا فرمود ﴿اسْتَجِيبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ اما نفرمود اذا دعوا فرمود ﴿إِذَا دَعَاكُم﴾ چون دعوت پيامبر جز دعوت خدا چيز ديگر نيست همان سخن خدا را ميرساند دعوت رسول همان پيام مرسل است ولاغير. اگر رسول ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾([13] )، پيام مرسل را ميرساند ديگر دو چيز نيست خواه در لسان آيه باشد خواه به صورت حديث و روايت و دستور، لذا اگر اول فرمود ﴿اسْتَجِيبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ آنچه كه خدا و پيامبر شما را ميخوانددر هنگام تعبير فعل را مفرد آورد فرمود ﴿إِذَا دَعَاكُم﴾ اينكه فرمود ﴿إِذَا دَعَاكُم﴾ قيدش اين است كه ﴿إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُم﴾([14] )، شما را زنده ميكند اين حيات را قرآن كريم تبيين كرد فرمود به اينكه حياتي كه ما در اثر استجابت مؤمنين باعمل صالح به آنها ميدهيم يك حيات طيب است آن حيات طيب آيا در دنياست؟ يا در دنيا آن حيات طيب ميسر نيست؟ آياخداي سبحان زندگي مؤمنين را طيب ميكند يعني زندگي موجود را و وضع موجود راتميز و طيب ميكند يا نه به اينها زندگي طيب ميدهد يك احياي بدوي است آيا تطييب و پاك كردن حيات موجود است يا يك احياي ابتدايي است؟ بنابراين آنچه كه در سوره أنفال فرمود وعدهٴ به اصل حيات است اصل حيات را وعده داد فرمود استجابت اين ندا انسان را زنده ميكند و در سوره يس هم فرمود پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلم) كساني را ميترساند و انذار ميكند كه داراي يك حياتي باشند انسانهاي زنده را ميترساند اگر به حضرت فرمود ﴿يَا أيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأنذِر﴾([15] )، بترسان گرچه فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾([16] )، افراد لدود و لجوج و سركش را بترسان اما آنها را از عذاب ميترساني و نمي ترسند افراد رقيق القلباند كه ميترسند و الاّ افراد سركش را تو ميترساني ولي آنها نمي ترسند ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾([17] )، كه اين لد جمع الد است الد يعني انسان لدود لجوج بدكين، الد الخصام اين است چون اين فعل جمع أفعل است لد جمع الد است الد الخصام انسان بدكينه، فرمود تو انسانهاي سرسخت و خشن را بترسان ولي اينها نمي ترسند ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ القَولُ عَلَي الكَافِرِينَ﴾([18] )، حضرت انذار ميكند بيم ميدهد و اما آن كسي كه ميترسد يك انسان رقيق القلب، انساني كه داراي حيات باشد زنده باشد زنده است كه ميترسد و نه مرده ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً﴾ خوب پس آنها كه اين ندا را اجابت كردند زندهاند آيا آن زندگي همين زندگي صوري است؟ يا به معناي ديگر و مصداق ديگر است؟ در سوره نحل اين چنين فرمود (آيه 97) سوره نحل فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أجْرَهُم بِأحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾([19] )، فرمود هركس داراي اين دو شرط باشد يكي حسن فاعلي كه مؤمن باشد يكي حسن فعلي عملش صالح باشد يكي راجع به اعتقادات و اصول، يكي هم راجع به فروع، جان خوب و عمل صالح داشته باشد ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ ما به او حيات طيب ميدهيم او را احيا ميكنيم يعني قبلاً اين حيات را نداشت الآن اين حيات را به او ميدهيم نفرمود ما حيات او را پاكيزه ميكنيم ما اين حياتش را تعمير ميكنيم اين زندگيش را تعمير ميكنيم نه يك زندگي پاكيزه به او ميدهيم فلنطيبن حيوته نيست كه ما اين حياتش را تطييب ميكنيم پاك ميكنيم بلكه به او حيات طيب ميدهيم چرا؟چون اين حيات دنيا قابل تطهير نيست چه كارشان كنيم يعني؟! حيات دنيا را تطهير ميكنيم يعني چه؟يعني يك انساني بي دردسر زندگي كند بخورد و بياشامد اين معنايش است؟ يا اصلاً اين دار ، (دار بالبلاء محفوفه) ([20] )، اينجا جاي تطهير و تطييب نيست اينجا جاي ﴿طُوبي﴾ و طيب نيست دنيا همين است كه هست ما به كسي كه ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ طوبي ميدهيم يعني دنياي خوب ميدهيم چرا دنيا را آنها كه اهل اين كارند يعني مؤمن اند با عمل صالحاند وقتي دنيا را براي ما تشريح ميكنند ميگويند (الدنيا جيفه وطالبها كلاب) يك مرداري است كه دنياطلبان مانند كلابياند كه به جان هم ميافتند اين يكي ميگويد مال من است و آن يكي ميگويد مال من، بهترين مقام دنيا مقام خلافت است كه حضرت امير (سلام الله عليه) ميفرمايدآن خلافت با همه آن طراوتش به اندازه يك نعل وصله زده نيست نه يك كفش، يك ضلع از يك نعل، يك فرد از نعل، كفش:كفش دو لنگه است ديگر يك لنگهاش كه قيمت خيلي كمتري دارد يك لنگه كفش پاره همان طور كه ابن عباس فرمود قيمتي ندارد آن وقت فرمود اين خلافت به اين اندازه نميارزد ما به مؤمني كه عمل صالح كرد حيات طيب ميدهيم يعني چه؟يعني به او مقام ميدهيم؟! او از همة مقامها گريزان است به او مال ميدهيم؟! او از همهٴ مالها گريزان است و اگر هم مال داشته باشد نثار ميكند او كه نثار ميكند براي اينكه مال بهتري گيرش بيايد؟ يا او منتظر چيز ديگر است؟! او روزه هاي مستحبي ميگيرد و دسترنج خود را به غير ميدهد و با آن آب خالص افطار ميكند براي اينكه ميوه هاي گيرش بيايد او دنبال يك چنين حياتي است كه نان و علف بيشتر بشود اين است؟ يا حيات طيب اصولا در دنيا ميسور نيست ؟ اين (دار) كه (بالبلاء محفوفه)، اين داري كه مرحوم فيض (رضوان الله عليه) در وافي از امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند كه ميفرمايد من دنيا را به منزله (جيفه) ميدانم هر وقت مضطر شدم چيزي از آن ميگيرم نه هر وقت مضطر شدم يك مقدار از حرامش ميگيرم آن كه اصلا مبتلا به حرام نيست (اني جعلت الدنيا بمنزله الجيفه ما أكلت منها الاّ ما اضطررته) اين مضمون درآن حديث است با يك تفاوت مختصري، فرمود اين دنياي با زرق و برق پيش من يك مرداري است تا مضطر نشوم از آن نمي گيرم خوب اينكه در (سوره نحل) فرمود هركه عمل صالح داشته باشد ما به او حيات طيب ميدهيم يعني خانه وسيع ميدهيم نان و آب فراوان به او ميدهيم؟! وسايل نقليه خوب ميدهيم؟! يعني حيات طيب اين است؟ او كه هر چه دارد از اين ميگذرد كه او از جانش هم ميگذردپس يك چيز ديگر است حيات طيب اين نيست كه آدم زياد داشته باشد و زياد بخورد حيات طيب اين نيست كه او يك فرش رنگين يا مانند آن را داشته باشد يك وقتي عمار ياسر در محضر حضرت امير (سلام الله عليه) (تنَفَسَ تنفُسُ السُعداء) ([21] )، يك صداي بلندي، آهي كشيد حضرت فرمود براي چه آه كشيدي؟ اگر اين آه براي آخرت است كه خوب بسيار خوب است اگر آه براي دنياست من دنيا را تشريح كنم تا بفهميد دنيا جاي آه نيست كه اگر كسي نداشت آه بكشد فرمود اما بهترين غذاهاي دنيا عسل مصفي است و بهترين پوشاك دنيا پرنيان و ابريشم است اينها محصول دوتا كرمند هم آن عسل را يك كرم توليد ميكند هم اين ابريشم وپرنيان را يك كرم توليد ميكند تو براي اينكه به دسترنج دوتا كرم نرسيدي آه ميكشي يعني به داشتن توليدات دوتا كرم ميخواهي افتخار كني، براي چه آه كشيدي؟ هر غذايي كه تهيه كني بهترينش عسل و هر لباسي كه بپوشي بهترينش حرير است و اينها را براي كرم تهيه كرده است يك امر سومي هم فرمود كه آن ديگر جاي نقل نيست چون بدتر از اين دوتاست حالا براي چه چيز آه كشيدي؟ اگر براي آخرت است كه جا دارد اين دنيايي كه كرمها دارند اين دنيا را اداره ميكنند پس اين طيب نيست اگر داري است كه حدود اربعهاش را بلا و آزمايش دارد پر ميكند (دار بالبلاء محفوفه)([22] )، و بهترين چيزش هم آن است كه كرمها بسازند پس اين حيات طيب نيست مضافاً بر اينكه آنها از خودشان حلال و پاك كه دارند نثار ميكنند براي اينكه به يك امر بالا برسند پس حيات طيب يا در خوردنهاست يا در پوشيدنهاست يا در آن مسائل وهمي و خيالي است اگرخوردن و پوشيدن باشد كه همين است كه حضرت فرمود اگر مسائل وهمي و خيالي باشد كه رياضت است آن هم كه حضرت فرمود: اين هم اول دنيا و اين آخر دنيا، پس چه چيزش طيب است اينكه در سوره نحل فرمود ﴿فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾([23] )، يعني هركس مؤمن شد و عملش صالح شد به او دنياي وسيع ميدهيم اين را كه در سوره زخرف فرمود ما اگر خوف آن نبود كه همه به طرف كفر بروند اين قدر به كفار ثروت دنيا ميداديم كه اينها سقف خانه شان را با تير و تنبوعه برسانند بجاي تيرآهن ﴿لِبُيُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ﴾([24] )، نردبان طلا به آنها ميداديم ولي ميترسيم به اينكه مردم نتوانند تحمل كنند همه به طرف كفر رو بياورند ﴿وَلَوْلاَ أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ﴾([25] )، اين قدر به آنها طلا و نقره ميداديم كه خانه شان را طلا بسازند خانه شان را با نقره بسازند سقف خانه شان را با نقره بسازند پس دنيا به اين نيست و اين نمي تواند طيب باشد ميته نمي تواند طيب باشد لذا در اين كلمه نفرمود ما حيات اينها را طيب ميكنيم اين قابل تعمير نيست چاه قابل تطييب نيست چگونه آدم كنيف را تطهير بكند چاه قابل تطهير نيست معلوم ميشود و اين يك احياي ابتدايي است نه اينكه حيات اينها را طيب ميكنيم به اينها حيات طيب ميدهيم اگر او را كسي داشت ميشود زنده، و اگر نداشت مرده است ﴿فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾([26] )، حيات أمن كه هيچ نگراني در آن نباشد نه انسان به كسي تجاوز كند نه به حق انسان در اينجا تجاوز بشود چون اصلاً تجاوز را در آنجا راهي نيست ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأثِيمٌ﴾([27] )، يك چنين موطني است كه نه انسان به حريم كسي تحدّي ميكند نه ديگري به حق او تجاوز ميكند و نه غم و غصه است انسان اگر از بيرون آسيب نبيند از درون هم آسيب نبيند اين زندگيش گواراست آيا در دنيا ممكن است كه انسان از درون و بيرون آسيب نبيند يا دائماً اين دو نگراني است از درون، و از بيرون، هم از درون يك سيستم غم و اندوه، هم از بيرون امراض و اسقان و آسيب و درگيريها و تزاحم، يك عالمي كه از درون فشار، از بيرون فشار اين كه طيب نيست زندگي در اين عالم كه گوارا نيست يك زندگي كه نه از درون انسان رنج داشته باشد ﴿لا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾([28] )، نه از بيرون كسي به آدم آسيب برساند ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأثِيمٌ﴾([29] )، اين ميشود حيات طيب، زندگي كه هيچ آسيبي در او نباشد نه از درون نه و از بيرون، اين حيات طيب است لذا در (سوره نحل) فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾([30] )، پس حيات طيبه يك حيات ابتدايي است نه تغيير صورت همين حيات، اين يك مطلب. و آن در نشئه دنيا نخواهد بود يعني اين حيات ظاهري محسوس نيست ممكن است يك كسي در دنيا باشد و به حيات ﴿طَيّبة﴾ برسد اما حيات طيبه نه يعني حيات دنيا همان بياني كه حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه در بسياري از خطب مضمونهايي دارد يكي از آن مضمونها اين است كه (قلوبهم في الجنان وأجسادهم في العمل)([31] )، بدنهاي اينها در كار است و دلهايشان در بهشت است هم اكنون قلبشان در بهشت است يك چنين آدمهايي به آن درجه عاليه كه رسيدند آنها داراي حيات طيبه اند در آن مرحله عاليه غم و اندوهي ندارند و گرنه حيات دنيا نمي تواند حيات طيبة باشد اگر معناي حيات طيب روشن شد ﴿طُوبي﴾ هم روشن ميشود چون ﴿طُوبي﴾ أفعل تفضيل همين ﴿حياة طيبة﴾ است ﴿طُوبي لَهُم﴾ يعني حيات طيبه كامله، كاملترين و برترين حيات طيبه را خداي سبحان به اينها ميدهد ﴿طُوبى﴾ و اصل ميشود حيات ﴿طُوبى﴾، مصاديق اين را روايات بيان كرده است كه مقداري از آن روايات را در اين تفسير شريف نور الثقلين ملاحظه ميفرماييد در (جلد دوم صفحه 503 يا 502 به بعد).
اين ﴿طوبى﴾ را به عنوان شجره طوبي معنا كردند (عن النبي (صلي الله عليه وآله وسلم) حديث طويل وفيه يقول: دخلت الجنة) در جريان معراج از اين بهشت به شجره طوبي حضرت سخني نقل ميكند كه (دخلت الجنة وإذا شجرة لو ارسل طائر في اصلها ما دارها سبع مائة عام) ([32] )، اگر يك پرندهاي از اصلش و از كنار ريشه اش پاي درخت حركت كند هفتصد سال هم پرواز كند نمي تواند بالاي درخت بنشيند (لو ارسل طائر في اصلها ما دارها سبع مائة عام) يا نه قطرش به قدري زياد است كه اگر هفتصد سال هم بخواهد دور بزنه نمي تواند محيط او را طي كند نه طول او را. (وليس في الجنه منزل الاّ وفيها شجر منها)([33] )، در بعضي از نصوص (غصنٌ) است يعني شاخه، در اينجا (شجر). درختي از اين درخت است (فقلت ما هذه يا جبرئيل؟ فقال هذه شجرة طوبي، قال الله تعالي: ﴿طوبي لهم وحُسن مآب﴾)([34] )، كه در همان روايات معراج دارد كه از همان ميوه حضرت جبرئيل (سلام الله عليه) چيزي به من داد و من تناول كردم و صديقه كبري (سلام الله عليها) به دنيا آمده است در حديث دوّم اين است كه (طوبي شجرة في الجنة في دار امير المؤمنين (عليه السلام) وليس احد من شيعته الاّ وفي داره غصن من أغصانها)([35] )، ملاحظه فرموديد آنجا سخن از شجر بود اينجا سخن از شاخه است (وورقة من أوراقها تستظل تحتها أمة من الأمم) يك امت ميتواند زير يك برگش بنشيند زير سايه يك برگ قرار بگيرند هر امتي زير سايه يك برگ از اين (شجرة طوبي) قرار ميگيرند حديث بعد همان جريان حضرت صديقه كبري (سلام الله عليها) است كه وقتي به حضرت اعتراض شده است كه شما چرا اين قدر به صديقه كبري (سلام الله عليها) اظهار عاطفه ميكنيدحضرت در جواب فرمود (دخلت الجنة فأدناني جبرئيل من شجرة طوبي وناولني من ثمارها فأكلته فحول الله ذلك ماء فى ظهرى فلما هبطت الي الأرض..)([36] )، جريان تولد صديقه كبري (سلام الله عليها) مطرح شد در حديث بعد اين است كه قال رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) : (لما دخلت الجنة رأيت فى الجنة شجرة طوبي أصلها في دار على (عليه السلام) و ما في الجنه قصر ولا منزل الاّ وفيها فرع منها)([37] )، يعني يك قطعهاي از اوست (أعلاها أسفاط حلل من سندس واستبرق يكون للعبد المؤمن ألف ألف سفط في كل سفط مائة ألف حلّه ما فيها حلّه تشبه الأخري علي الوان مختلفه وهو ثياب أهل الجنة و وسطها ظلّ ممدود عرض الجنة كعرض السماء والأرض أعدت للذين ءامنوا بالله ورسله، يسير الراكب في ذلك الظل مسيرة مائتي عام فلا يقطعه و ذلك قوله تعالي: ﴿وظل ممدود﴾)([38] )، اين اعلاي اوست (وأسفلها ثمار اهل الجنة وطعامهم متذلل في بيوتهم)([39] )، اين چنين نيست كه اينها براي خوردن نياز داشته باشند به رفتن و از ميوه درخت كندن، (يكون في القضيب منها)، (قضيب) يعني شاخه (مائة لون من الفاكهة مما رأيتم في دار الدنيا ومما لم تروه وما سمعتم به وما لم تسمعوا مثلها)([40] )، از آنهايي كه ديديد يا نديديد از آنهايي كه نامشان را شنيديد يا نشنيديد (وكلما يجتني منها شيء أنبتت مكانها أخري)([41] )، اين طور نيست كه تمام بشود يك چيزي كه از يك شاخه كنده شد فورا جايش ميرويد اين همان است كه در قرآن فرمود ﴿لا مقطوعةً ولا ممنوعةً﴾ (و يجري نهر في أصل تلك الشجرة ينفجر منه الأنهار الأربعة)([42] )، انهار اربعهاي كه در اين سوره مباركه بنام حضرت است (نهر من ماء غير آسن)([43] )، (آسن) يعني متغير، مثل آب دنيا نيست كه اگريك چند روزي بماند (آسن) ميشود متغير ميشود عصم يعني تغير، بدبو ميشود آنجا هرچه هم اين آب بماند متغير نخواهد شد (ونهر من لبن لم يتغير طعمه ونهر من خمر لذة للشاربين ونهر من عسل مصفي)([44] )، روايت بعد هم باز درباره همين شجره ﴿طُوبي﴾ است (طوبي شجرة في الجنة أصلها في دار النبي)([45] )، لطيفهاي كه در باب همين شجره ﴿طوبي﴾ است اين است كه از حضرت سؤال ميكنند شما گاهي ميفرماييد اصلش در خانه من است گاهي ميفرماييد اصلش در خانه علي (عليه السلام) است اين را چه طور توجيه ميكنيد حالا آن هم ميآيد آن روايت. حديث بعدي كه نقل ميكند از امام رضا (عليه السلام) از آبائش، عن الحسين بن علي (عليهم السلام) نقل ميكند (قال رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلم) : يا على أنت المظلوم بعدي وأنت صاحب شجرة طوبي في الجنة أصلها في دارك وأغصانها في دار شيعتك ومحبيك)([46] )، تا اينكه حديث ديگري كه حضرت در احتجاجاتش به آن استدلال كرده است فرمود: مگر نه آن است كه پيامبر به من فرمود: (إن طوبي شجرةً في الجنة أصلها في دار على ليس من مؤمن الاّ وفي داره غصن من أغصانها)([47] )، مگر اين بيان را رسول خدا درباره غير من فرمود؟! اين در باب احتجاجات است آن روايتي كه از حضرت سؤال ميكنند در جوامع روايي ما هست اينجا هم بايد باشد كه وقتي از حضرت سؤال ميكنند آن اين است موسي بن جعفر عن ابيه عن آبائه (عليهم السلام) قال: (سئل رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) عن طوبي)([48] )، كه ﴿طوبي﴾ چبست؟ حضرت فرمود (شجرة أصلها في دارى وفرعها علي أهل الجنة) ثم سئل عنها مره أخري بار ديگر سؤال شد كه ﴿طوبي﴾ چيست؟فرمود اصلش في دار علي (عليه السلام) است و فروعاتش در خانه ديگر، مؤمنين. (فقيل له في ذلك)([49] )، شما گاهي ميفرماييد اصلش در خانه من است و فروعش در خانه ديگران گاهي ميفرماييد اصلش در خانه علي (عليه السلام) است و شاخههايش در خانه ديگران. عمده اين جواب است. (فقال: ان دارى ودار على (عليه السلام) فى الجنة بمكان واحد)([50] )، اين چه طور قابل تطبيق است هر مؤمني بهشتي دارد كه بهشت او عرضش يعني وسعتش ﴿كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾([51] )، است ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾([52] )، و (دارى ودار على فى الجنة بمكان واحد)([53] )، آنچه در دنيا به منزله نفس حضرت است بر اساس آيه مباهله ﴿وأنفسنا﴾ يعني جان حضرت است در آخرت هم جاي اينها يكي است در مسأله عدل فرمود (كفى وكف على في العدل سواء)([54] )، دست من و دست علي (عليه السلام) در اجراي عدالت يكسان است پس جانشان يكي، كفشان يكي، جايشان يكي است. ﴿طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ .
سؤال ... جواب: مكان واحد: (إنّ دارى ودار على في الجنة بمكان واحد). روايات ديگري هم در زمينه ﴿طوبي﴾ هست كه آن روايات را ملاحظه ميفرماييد منتها.
سؤال ... جواب: (في العدل سواء) يعني دست من و دست علي در اجراي عدل يكي است (كفى وكف عليى فى العدل سواء)([55] ).
روايات ديگري در همين زمينه هست كه ﴿طوبى﴾ را تفسير ميكند چه كساني بهره دارند چه كساني بهره ندارند كه در اين چند صفحه ملاحظه ميفرماييد در سوره مباركه ابراهيم (آيه 24) كه ميفرمايد ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ﴾([56] )، آن هم نمونه (شجَرَةٍ طوبي) است يعني براي مؤمن ايمان او و عمل صالح او (شجرة طوبي) است كسي كه خودش (شجرة طوبي) است يعني حقيقت او مثل يك درختي است كه اصلش ثابت باشد و فرعش در آسمان باشد و همواره ميوه ميدهد ﴿تُؤْتِى أكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾([57] )، اين انسان كه ﴿آمَنَ وَعَمِل صالِحاً﴾([58] )، كه مثل يك چنين شجرة است داراي (شجرة طوبي) هم خواهد بود.
« والحمد لله رب العالمين»