62/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 29
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
بحث در اين آيه كريمه در دو مقام خلاصه ميشد مقام اول مربوط به صدر آيه بود كه رسيدن به مقام سعادت و طوبا را با دو امر مقيد كرد يكي ايمان، ديگري عمل صالح. قسمت دوم تفسير ﴿طُوبَي﴾ و ﴿حُسْنُ مَآبٍ﴾ است كه ﴿طُوبَي﴾ يعني شجره طوبا يا حيات طوبا و مانند آن يعني چه بازگشت حسن هم به چه بازگشتي ميگويند در قسمت اول طبق بحث ديروز عنايت فرموديد كه قرآن كريم پاداش حسنه را كه ذكر ميكند همواره مقيد ميكند كه حسنه بايد از يك مؤمن صادر بشود يعني يك حسن فعلي به انضمام يك حسن فاعلي ضميمه سعادت است فاعل خوب اگر كار خوب انجام بدهد اهل بهشت است اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح انجام داد از جهنم نجات پيدا ميكند و به بهشت ميرود چون اين مركب عامل نجات است و مركب ينتفي بانتفاء احد اجزاء كساني كه از بهشت محروماند سه گروهاند گروهي هستند كه هر دو قيد را فاقدند يعني نه ايمان دارند نه عمل صالح، گروهياند كه يك قيد را فاقدند دون ديگري يا ايمان ندارند گرچه كار خير ميكنند يا ايمان دارند ولي كاري از آنها صادر نميشود اينها گرفتار عذاباند البته اين طور نيست كه اين سه گروه يك نحوه معذب باشند چه اينكه آن گروه اول هم كه منعم است به بهشت اينچنين نيست كه همه افرادش يكسان باشند اين معنا را كه ايمان و عمل صالح دوتايي بايد در سعادت نقش داشته باشند و اگر كسي فاقد اين دو بود از سعادت محروم است اين از چند طايفه آيات استفاده ميشود طايفه اولي آياتي بودند كه اين دو قيد را ذكر ميكردند كه لسان، لسان تأثير است يعني لسان اين است هر كس مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است اين طايفه در قرآن فراوانند كه لسانشان لسان اثبات است يعني مؤمني كه عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است اما لسان نفي ندارد كه اگر ايمان نداشت يا ايمان داشت و عمل صالح نداشت چه ميشود فقط لسانش لسان اثبات است كه مؤمني كه عمل صالح انجام بدهد اهل سعادت و بهشت است. طايفه دوم آياتي بودند كه هم اثبات را در بر داشتند وهم سلب را، يعني هم دلالت ميكردند بر اينكه اگر كسي مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است هم دلالت بر سلب داشتند كه اگر كسي فاقد اين دو اصل بود از سعادت محروم است مثل آيه ﴿وَالْعَصْرِ﴾ كه ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[1] كه با مستثنا لسان اثبات را تفهيم كردند و با مستثني منه سلب را و مهمترين آيهاي كه در اين زمينه به هر دو اصل اشاره ميكرد همان آيه سورهٴ «انعام» بود كه فرمود آيه 158 سوره «انعام» كه فرمود اگر آيت الهي فرا برسد كه حالت احتضار اينهاست و نزول عذاب الهي است ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ﴾ كه ﴿لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا﴾ آن روز اگر كسي ايمان بياورد ايمانش نافع نيست چون حالت احتضار است و روز ظهور عذاب. ﴿لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا﴾ كه ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ يعني آن روز براي اين دو گروه عذاب است گروهي كه يا قبلاً ايمان نياوردند ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ يا نه ايمان آوردند مسلمان بودند ولي از ايمان نفعي نبردند ﴿أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ كه اين ﴿كَسَبَتْ﴾ عطف بر ﴿آمَنَتْ﴾ است آن گاه ﴿لَمْ تَكُنْ﴾ براساس اين داخل ميشود ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ يا نه امنت من قبل، ايمان آورد ولي «لم تكن كسبت في ايمانها خيراً» از ايمان نفعي نبرد اين گروه در آن روز از سعادت محروماند و اين يك تهديد قطعي خداست كه فرمود: ﴿قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ از اين بيان كه فرمود دو امر در سعادت بايد سهيم باشند استفاده ميشود كه ايمان و عمل صالح هر دو مؤثرند. اما اين طور نيست كه عمل صالح و ايمان در عرض هم باشند ايمان كه به حسن فاعلي و اعتقاد برميگردد و مربوط به اصول دين است عمل صالح كه به حسن فعلي برميگردد و مربوط به فروع دين. اگر عمل صالح بود و ايمان نبود اصلا شخص اهل بهشت نيست ولي اگر ايمان بود و عمل صالح نبود يا اصلا نميسوزد يا سر انجام به بهشت ميرود بيان ذلك: اگر كافري با طوع و رغبت و تحقيق ايمان آورد بعد از تحقيق حقانيت اسلام براي او روشن شد و ايمان آورد قبل از اينكه كاري انجام بدهد موقع نماز يا زكات يا وظيفه ديگري فرا برسد مرد اين كسي است كه «آمنت و لم تكن كسبت في إيمانها خيراً»، و اما هرگز آسيب نميبيند مستقيماً اهل بهشت است چرا؟ چون «الإسلام يجب ما قبله»[2] اگر كسي براساس تحقيق خودش ايمان آورد بدون اضطرار و الجاء، فرصت اينكه كارهاي خير انجام بدهد پيدا نكرد بغتةً مرد صبح ايمان آورد و هنوز ظهر نشده مرد اين شخص اهل بهشت است زيرا اگر ايمان آورد و از كفر توبه كرد ﴿تَوْبَةً نَصُوحاً﴾[3] خداي سبحان از همه سيئات او ميگذرد و همه كارهاي گذشته را كه ترك كرده بود اسلام جبر ميكند و قطع ميكند «الإسلام يجب ما قبله» و اين اهل بهشت است اين قاعده فقهي «الإسلام يجب ما قبله» يعني اگر كافري مسلمان شد لازم نيست نمازهاي نخوانده را قضا كند زكاتهاي نداده را تأديه كند خمسهاي نداده را تأديه كند و مانند آن.آنچه را كه اسلام آورد و اين شخص انجام نداد الان كه مسلمان شد قضا لازم نيست و اما چيزي را كه اسلام نياورد بناي عقلا بود اسلام امضا كرد اين را اسلام جبران نميكند مثلاً كسي در زمان كفر داد و ستد كرد چيزي را از مردم خريد بدهكار بود اين طور نيست كه اكنون كه مسلمان شد ديگر نبايد دين خود را ادا كند مال مردم را بدهد اين مثل زكات نيست زكات يك ديني است كه اسلام آورد اما مالي را كه انسان از ديگران خريد يا به عنوان امانت گرفت اين را اسلام نياورد اين را عقل گفت بناي عقلا گفت و اسلام هم بر آن صحه گذاشت آن احكام خاصهاي را كه اسلام آورد آنها لازم نيست قضا بشود و اما يك سلسله احكام عرفيه و عقلائيه كه دارج بود و جزء وظايف بينالمللي اسلام است كه اسلام ميگويد هر كسي بر اين امور رعايت كند آنها البته بايد قضا بشود يا اگر مرد بايد از مال او آن ديون را تأديه كنند بنابراين اين طور نيست كه ايمان و عمل صالح دو ركن باشند در عرض هم. اما ايمان آن چنان اصالت دارد كه ممكن نيست از غير مؤمن كار را خداي سبحان قبول كند از كافر و منافق هرگز قبول نميشود اگر كسي مؤمن بود و موفق نشد به عمل صالح، اين اهل بهشت است اگر مؤمن بود و جزء كساني بود كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[4] اين بعد از يك مدتي تعذيب سرانجام مشمول رحمت حق خواهد شد مخلد در نار نيست جزء «عتقاء اللَّهُ مِنَ النَّارِ»[5] است و وارد بهشت ميشود اگر ايمان نبود هرگز انسان بهشت نميرود كفر، هم كارهاي خير گذشته را حبط ميكند و از بين ميبرد و ميسوزاند و هم نميگذارد كارهاي خير در زمان كفر مقبولاً واقع بشود كفر يك آتشي است كه اگر كسي مزرعهأي سبز داشت اين كفر و شرك و ارتداد آن مزرعه را ميسوزاند و اگر مزرعه سبزي نداشت از اين به بعد بخواهد در زمان شرك و كفر بذرافشاني كند اين بذرها را در دل آتش ميپاشاند هرگز در آنجا سبز نميشود خاصيت شرك هم ... است هم ... هم اعمال خير گذشته را حبط ميكند هم مانع پذيرش اعمال خير بعدي است اين به عنوان يك اصل در قرآن كريم مطرح است كه شرك و كفر هم اعمال خير گذشته را حبط ميكند به عنوان رد و هم اعمال و خيرات آينده را نميگذارد مقبولا واقع بشود زيرا زمينه، زمينه آتش است بذر را در درون آتش گذاشتن هرگز سبز نميشود چون خود كافر ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾[6] خود كافر الان در شعله دارد حركت ميكند منتها معلوم نيست.
پرسش ...
پاسخ: ارزشش به ايمان مربوط است مثلاً عدل، احسان به ديگري. اين اگر بخواهد تا قيامت بماند وقتي است كه عمل حسن باشد اين عمل وقتي حسن است كه از جان آگاه صادر بشود اگر كسي بگويد ﴿إِنْ هِيَ إلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[7] و تا مرگ را ميبيند و بس، برد كار او تا زمان مرگ اوست اصلا غير از اين كاري نكرده است چون امتداد كار به نيت ناوي است و عامل است.
پرسش ...
پاسخ: عدل يعني انسان وظيفه خود را انجام بدهد هرچيزي را در جاي خود قرار بدهد به او گفتند كه انسان يك موجود ابدي است اين طور نيست كه مثل يك ميوه از درختي بيفتد و بپوسد و خاك بشود و ديگر هيچ. بلكه انسان مثل يك مرغي است كه وقتي قفس تن را رها ميكند تازه از عالمي به عالم ديگر منتقل شده است «تنتقلون من دار الي دار»[8] اين شخص ميگويد: ﴿إِنْ هِيَ إلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ تا مرگ،بعد از مرگ خبري نيست پس برد همه كارهاي او تا زمان مرگ است لذا قرآن ميفرمايد كافر و منافق هر كاري بخواهند انجام بدهند آثار دنياييشان محفوظ است شهرت ميخواهند هست بهرههاي مادي ميخواهند هست و اما بهشت بخواهند نيست براي اينكه اصلا براي آن عالم كاري نكرده است. كار را نيت زنده ميكند و اين شخص براي مردم كار كرده است خوب پيش مردم مشهور شده است.
پرسش ...
پاسخ: ملحد تبهكار با ملحد صالح كلاهما في النار فرقشان اين است كه يكي عذاب كمتري دارد يكي عذاب بيشتري دارد يك، و يكي بهره دنيايي دارد و يكي بيبهره است دو.
پرسش ...
پاسخ: اما در تحقيق عذاب نه سخن از بهشت است وارد بهشت بشود نه. براي اينكه اين شخص براي قيامت كار نكرده است نه به مبدأيي معتقد بود نه به معادي، ميگفت از يك طرف ﴿إِنْ هِيَ إلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ نار و قيامتي نيست از طرفي ديگر ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[9] مبدأيي نيست. يك مادي هم از يك طرف مبدأ را منكر است هم از يك طرف معاد را منكر است اين فقط در بدنه طبيعت كار ميكند اجرش هم ميگيرد.
پرسش ...
پاسخ: اين شخص براي معاد كار نكرده است اما اين جانش كه براي معاد كار نكرده است شعله كمتري تهيه كرده است آن ملحد تبهكار شعله بيشتري تهيه كرده است قرآن كه قاسطين را حطب جهنم ميداند ميفرمايد: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[10] بعضي حطبياند وقود، بعضي اينچنين نيستند بعضي هم ميسوزند هم ميسوزانند بعضي فقط ميسوزند حطبهاي جهنم اينچنيناند بعضيها وقودند و آتش بودند و حطب بزرگاند كه هم ميسوزند هم ديگران را ميسوزانند مثل أئمه كفر، بعضي حطب كوچكاند فقط خودشان ميسوزند آن ملحد تبهكار با آن ملحد خيرخواه فرقشان اين است. اگر عمل به نيت زنده است و نيت جان عمل است و انسان بياعتقاد عملش بيروح است هيچ اثر خيري از اين جهت كه اين اعمال آنها را به بهشت ببرد نيست. قرآن كريم هم تعليل ميكند اين مسئله را. ميفرمايد چرا ما از كفار و منافقين قبول نميكنيم؟ چرا اعمال اينها، اينها را به بهشت نميبرد؟ اين را تعليل ميكند. حالا آن علت هم عرض ميشود. بنابراين آنچه در سوره «انعام» طي بحث ديروز گذشت اين نيست كه عمل صالح و ايمان دو اصل عرضي باشند گاهي است كه انسان داراي ايمان است و هيچ عملي انجام نداده است و اهل بهشت است مثل كسي كه براساس تحقيق توبه كرده و ايمان آورده و موحد شده است و توفيق انجام كار خير پيدا نكرده است اين هيچ عمل خير انجام نداد اما اهل بهشت است و اگر يك كسي ايمان بياورد و عمل خير انجام بدهد و عمل شري هم انجام بدهد اينها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[11] هستند كه در قيامت بايد علي حده حكمشان بحث بشود و از اين جهت كه نكره در سياق نفي است هم دلالت ميكند به اينكه كسي كه ايمان آورده و فرصت داشته و هيچ كار خيري انجام نداده اين «لم أو كسبت في ايمانها خيراً» معدوله است نه سالبه محصله. يعني «لم تكن كسبت في ايمانها خيراً» كه «من شأنها أن تكسب». اگر كسي شأنيت اين را داشت كه كار خير بكند و نكرد گرفتار عذاب ميشود اما يك كسي شأنيت اين را نداشت ايمان آورد بعد بلافاصله مرد اين مشمول نيست و اما اينكه كفر و شرك نميگذارد عمل سبز بشود كه «الدنيا مزرعة الآخرة»[12] نميگذارد عمل سبز بشود يا اعمال سبز گذشته را ميسوزاند آياتي است كه مسئله حبط را مطرح ميكند حبط در قرآن كريم فراوان ذكر شده است كه فرمود اعمال اينها باطل است و بياثر. در سوره 47 كه بنام مبارك رسولالله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اينچنين آمده آيه نهم اين است ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اينها چون كافرند و دين اله را نپذيرفتند خداي سبحان اعمال اينها را باطل كرده است در همين سوره [محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم)] آيه 28 هم اينچنين آمده است ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اينها چون به آن اصول اوليه معتقد نبودند و كاره بودند يعني كفر ورزيدند يا نفاق، اعمالشان باطل شده است. مسئله حبط عمل در لسان آيات به عنوان اينكه كفر باعث حبط است يا شرك باعث حبط است فراوان است به رسولالله (صلي الله عليه و اله و سلم) خطاب ميكند كه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[13] نه تنها درباره خصوص حضرت، درباره سلسله انبياء هم اين بيان را دارد. ميفرمايد: ﴿وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾[14] دين براي همه است يعني اگر همه اينها شرك ميوريدند اعمال اينها باطل ميشد اختصاصي به شخص معين و مانند آن ندارد ﴿وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ خُب از اين جهت كه اين آيات هست ديگر نيازي به شمارش آن آيات فراوان نيست آن دو آن استدلالي است كه قرآن كريم در اين زمينه دارد آيه پنج سوره «مائده» هم همين طور است ﴿وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ چه اينكه ساير آيات هم همين را دارد حالا برويم سراغ بحث اصلي كه قرآن چگونه استدلال ميكند كه كفر و شرك چگونه مانع قبولي اعمال صالح است در اين زمينه يك سلسله لسان اثباتي دارد ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ خدا از متقين اعمال را قبول ميكند اين ﴿إِنَّمَا﴾ كه حصر است اصل قبول به اصل تقوا متكي است درجه نازله قبول به درجه نازله قبول متكي است درجه كامله تقوا به درجه كامله تقوا متكي است عمل بيتقوا مقبول نيست ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ كه در سوره «مائده» آمده است. جريان فرزندان آدم، آيه 27 سوره «مائده» ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ اين نه به آن معناست اگر كسي متقي نبود مثلاً عادل نبود اعمالش اصلاً مقبول نيست به ظهور حصر، اين ميرساند كه قبول به تقوا متكي است اگر تقوا ضعيف بود قبول ضعيف است اگر تقوا كامل بود قبول كامل است. قبول كامل متكي به تقواي كامل است نازلترين درجه تقوا كه همان ايمان است بايد باشد آن گاه ميفرمايد به اينكه ما اعمال ….
پرسش ...
پاسخ: خود تقبل همان قبول كامل است يقبل غير از يتقبل است خداي سبحان وقتي پاداش ميدهد پاداش او همان قبول اوست نه اينكه مثل ما اول قبول كند بعد پاداش بدهد چون قبول او صفت فعل اوست همين كه انسان را به بهشت ميبرد عمل قبول است. همين كه نميبرد معلوم ميشود قبول نيست درباره ما كه قبول ميكنيم يك انفعال نفسي است پذيرشي است يك تعهدي است و مانند آن. براي خداي سبحان قبول كه به اين معنا نيست چون قبول صفت فعل است در سورهٴ مباركهٴ «توبه» ميفرمايد به اينكه اينها هر كار خيري انجام بدهند از اينها قبول نيست. چرا؟ چون ايمان ندارند آن طايفه از آيات ميفرمود به اينكه ايمان و عمل صالح براي بهشت رفتن است طايفه ديگر از آيات ميفرمود به اينكه خدا از متقين ميپذيرد اين طايفه لسانش نفي مستدل است كه ميگويد از كفار و منافق قبول نميكنيم براي اينكه اين از دل برنخواست كاري كه از دل برنخيزد ما قبول نميكنيم در سوره «توبه» آيه 53 به بعد ميفرمايد كه ﴿قُل﴾ فرمود به اين منافقين و كفار بگو، به منافقين بگو ﴿أَنفِقُوا طَوعاً أَو كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ﴾ گاهي انسان با ميل خود براي ساختن يك درمانگاهي خدمت ميكند اجباري نيست با ميل خود به جبهه كمك ميكند اجباري نيست ﴿طَوْعاً﴾ اين كار خير را انجام ميدهد اجباري در كار نيست گاهي ﴿كَرْهاً﴾ انجام ميدهد فرمود به اين منافقين بگو شما چه با ميل خدمت كنيد چه بيميل، هرگز از شما قبول نميشود بهرههاي دنيايي ممكن است ببريد ﴿لاَ يُبْخَسُونَ﴾ و مانند آن. نتايج دنيوي ممكن است نصيبشان بشود اما بهره اخروي يعني بهشت با اين كار پيدا نميشود. ﴿قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ چه با ميل چه بيميل ﴿لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ﴾ اين فسق در اعتقاد است نه تنها در عمل، و الا خدا از فاسق، از مسلمان فاسق قبول ميكند از فاسق به معناي كافر و منافق قبول نميكند چون يكي از معاصي كبيره نفاق است يكي از معاصي كبيره شرك است يكي از معاصي كبيره كفر است اينها عاليترين درجه فسقاند ﴿إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ﴾ باز در آيه بعد همين را معلل ميكند ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ تمام انفاقهايي كه اينها در جنگ و غير جنگ ميكنند مانع قبول اينها، كار خود اينهاست اينكه ما قبول نميكنيم نه اينكه او يك كار خيري انجام داد ما قبول نكرديم مانع قبول كار اينها، خود اينها هستند. كفر اينها نميگذارد عملشان مقبول بشود ﴿إلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ چون به خدا و پيامبر كافرند عملي كه از جان بر نخيزد خدا قبول نميكند ميشود يك عمل بيروح، عمل بيروح براي دنيا خوب است نه براي آخرت. و اگر خدا قبول نميكند منشأ عدم قبولي كفر خود اينهاست، اينها مسلمان بشوند خدا قبول ميكند اين طور نيست كه عمل لايق باشد و خدا قبول نكند اين را در سوره «فاطر» بيان كرده است كه اين عملها بالا نميرود قدرت بالا رفتن ندارد براي اينكه ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[15] هر عملي كه بالا نميرود اگر عمل ضعيف بود و نتوانست بالا برود اين تقصير فرشتگان نيست كه اين عمل را نگرفتند كه اين عمل بالا نرفت ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ اعتقادات طيبه بالا ميرود ﴿وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ عمل صالح هم در رفع اين كلم طيب كمك ميكند ولي اگر كسي انسان خبيثي بود نه طيب، عمل صعود ندارد وقتي عمل صعود نداشت فرشتگان هم نميپذيرند پس مانع قبول اعمال اينها نفس اعمال خود اينهاست كفر خود اينهاست.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه اين عمل نميتواند بالا برود عمل حسن فعلي داشته چون عمل حسن فعلي داشته بهره دنيايي هم دارد عمل ضعيف، عمل دنيا بهره دنيايي دارد. او مثل اينكه كشت كرده باران آمده كشتش هم سبز كرده مالش هم تأمين شده است. او چون براي همين دنيا كار كرده شهرت خواست ارضاي كاتبه خواست به خيال خام خودش، وجدان خود را خواست راحت بكند به خيال خام خودش، اينها همه فراهم شده براي او.
پرسش ...
پاسخ: مگر آنهايي كه اين كار را انجام بدهند اگر كسي يكي از اين كارهاي چهارگانه را انجام داد خسارتش در دنيا كمتر است اگر كسي هيچ يك از اين امور اربعه را انجام نداد «خسر الدنيا و الآخرة» اگر يكي از اين كارها را انجام داد ﴿أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[16] فرزندان آنها را متنعم ميكند شهرت به آنها ميدهد يك عزت صوري به آنها ميدهد و مثال ذلك.او اصلا براي دنيا كرده نتيجهاش را هم گرفته است اينكه ميفرمايد: ﴿وَمَا مَنَعَهُم أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ و اگر هم نماز ميخوانند ﴿وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُم كُسَالَي﴾ با كسالت نماز ميخوانند گرچه ظاهرشان بانشاط است اما با دل پژمرده نماز ميخوانند چون معتقد به نماز نيستند ﴿وَلاَ يُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ﴾[17] اين تحليل را ملاحظه ميفرماييد ميفرمايد گرچه با ميل دارد ميرود ولي وقتي يك قدري جلوتر برويد ميبينيد بيميل دارد ميرود. در آيه قبل فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ چه باميل بدهيد چه بيميل بدهيد قبول نميشود. در مقام تعليل ميفرمايد وقتي قلبش را بشكافيد اين ميل به آخرت ندارد ما هم ميل به آخرت را ميخواهيم اين ميخواهد نامش زنده بماند مادامي كه هست، هست اين براي آخرت كه قدم بر نداشت اين براي رضاي خدا كه قدم بر نداشت بنابراين كارش مقبول نيست ﴿وَلاَ يُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ آن گاه ميفرمايد كه اينها يك چند صباحي در دنيا يك لذتهاي صوري دارند بعد گرفتار عذاب أليم ميشوند هرگز ثروت اينها و فرزندان اين منافقين و كفار شما را مغرور نكند نگوييد اينها كه بيخيرند در دنيا متنعماند درباره كفار يك حساب است درباره منافقين كه اين بخش از آيات ناظر به منافقين است كه بدتر از كافرند حساب ديگري دارند درباره اين منافقين ميفرمايدبه اينكه ﴿فَلاَ تُعجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ اگر وضع مالي اين منافقين خوب شد و اگر اولاد فراواني پيدا كردند خدا ميخواهد اينها را با همين اولاد و مال در دنيا عذاب كند تمام تلاششان اين است كه آنها را حفظ كنند ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[18] اين يك نحوه عذابي است كه خداي سبحان دامنگير اينها كرده است ولي اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح داشت همه جزئيات او را مينويسند آنجا كه غرامت ميدهد هم به عنوان عمل صالح مينويسند آنجايي هم كه غنيمت ميبرد به عنوان عمل صالح مينويسند. كافر و منافق آنجا كه خدمت ميكند نمينويسند ولي مؤمن آنجا كه غنيمت ميبرد و بهره ميگيرد باز هم به عنوان عمل صالح مينويسند اين همان اصالت ايمان است در آيات قبل ملاحظه فرموديد كه فرمود شما هر خدمتي كه بخواهيد بكنيد مقبول اله نيست اما در همين سوره مباركه «توبه» در اواخر توبه ميفرمايد كه رزمندهها چه غرامت بدهند چه غنيمت بگيرند عمل صالح است چه عقب نشيني بكنند چه پيشروي بكنند عمل صالح است چه تير بزنند چه تير بخوردند عمل صالح است اين طور نيست كه ثواب يك شهيد خيلي بيشتر از ثواب يك رزمنده فاتح باشد معرفت چه اندازه باشد خلوص چه اندازه باشد رشد اسلام چه اندازه داشته باشد. گاهي فاتح ثوابش از يك شهيد بيشتر است او معرفتش بيشتر است او اثر تيراندازيش بيشتر است احياي سلام به دست او قويتر است خوب ثوابش هم بيشتر است از آن طرف به منافقين فرمود هر خدمتي كه شما ميكنيد هيچ كدامش مقبول نيست از اين طرف ميفرمايد رزمنده هر قدمي كه برميدارد هر كاري كه ميكند عمل صالح است اين ايمان است كه به عمل بها ميدهد اين را در همين سوره «توبه» آيه 120 به بعد فرمود: ﴿مَاكَانَ لأهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ هيچ كس حق ندارد كه جان خود را گراميتر از جان پيامبر بداند ﴿مَاكَانَ لأهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ﴾ كه ﴿أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ حضرت كه به جبهه ميرود اينها بمانند پشت سر قرار بگيرند در خلف قرار بگيرند ﴿وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت داشته باشند كه خودشان را حفظ بكنند ولو حضرت مثلاً آسيب ببيند اين را هيچ مسلماني حق ندارد. هيچ مسلماني حق ندارد كه مايل باشد كه خودش سالم بماند و رهبرش آسيب ببيند. چرا؟ ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُم﴾ اين تشويق را به آن ايمان استدلال ميكند ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ هيچ تشنگي به رزمندههاي اسلام اصابت نميكند ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ هيچ خستگي به اينها نميرسد ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ گرسنگي به اينها نميرسد هر سه براساس تنازع مقيد به في سبيلاللهاند به عنوان تنازع هر دو در في سبيلالله اثر ميگذارند ﴿ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾، اين في سبيلالله است كه به اين كارها بها ميدهد اين كارهاي سخت كه غرامت ميدهند و مشكلات را تحمل ميكنند اما كارهاي پيروزي؛ ﴿وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ﴾ يك وقتي يك تپهأي را فتح ميكنند بالاي كوه ميروند وارد خاك ميشوند جايي قدم ميگذارند كه دشمن را خشمگين ميكند جايي گام مينهند كه دشمن را غمگين ميكند ﴿وَلاَيَطَأُونَ مَوطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ﴾ اين براي پيشروي ﴿وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيلاً﴾ چيزي از آنها نصيبشان نميشود به عنوان غنيمت و پيروزي هم آن سه عامل سه امر، غرامت و دشواري را خدا فرمود عمل صالح است هم اين دو امر پيشروي و غنيمتگيري رامي فرمايد عمل صالح است اين طور نيست كه اگر يك كسي يك تانكي را بزند عمل صالح نصيبش نشود و يك تانك او را بزنند و او غرامت بدهد از اين نظر كه صبر كرده عمل صالح نصيبش بشود چه تير بزند چه تير بخورد عمل صالح است چه تانكي را بزند چه تانكش را بزنند عمل صالح است همه و همه ﴿إلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا هم غرامت را خدا پاداش ميدهد و هم غنيمت را؟ اگر يك وقتي يك قدري پيشروي كردند دارند غنايم جنگي را جمع ميكنند هر غنيمتي كه يك رزمنده دارد جمع ميكند به عنوان عمل صالح است چرا؟ چه چيزي به اين كار بها ميدهد؟ چون اين كارش هم مثل تحمل خستگي و گرسنگي في سبيلالله است ﴿إلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾ محسنين را قرآن كريم به مؤمنيني كه به عمل صالح انس دارند تفسير ميكند اين براي افراد توي جبهه است و خط مقدم جبهه و سنگر نشينان و امثال ذلك. است اما افراد پشت جبهه و يا مطلق آيه بعد ﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً﴾ هيچ كمكي به جبهه نميكنند چه كم و چه زياد هركسي به وسع خودش، به مقدار ميسور خودش، چه كم چه زياد ﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً﴾ حالا خواه انفاق مالي باشد خواه انفاق علمي باشد در خدمتهاي جبهه هركسي مقدور اوست اگر توانست براي رزمندهها احكام اسلامي بگويد آيات قرآني بگويد روايات بگويد آنها را دلگرم كند سطح معرفت آنها را بالاتر ببرد استقامت به آنها بدهد تشويقشان بكند اين انفاق يك طلبه است در ميدان جنگ. اينچنين نيست كه الآن ما بنشينيم و بگوئيم «فيرجّح مداد العلماء علي دماء الشهداء»[19] الآن جاي «لضربة علي يوم خندق أفضل من عباده الثقلين»[20] ما اگر ندانيم كه آن حديث جايش كجاست و اين حديث جايش كجاست بايد متأثر باشيم الآن جاي اين است كه بگوئيم «لضربة علي يوم خندق أفضل من عباه الثقلين» نه كه آن ضربت خالص بود همهٴ كارهاي حضرت خالص بود كدام كارهايش خالص نبود؟ آن همه خطبي كه حضرت دارد مگر خالص نيست؟ آن همه عبادتهايش مگر خالص نيست آن همه ارشاد و نصيحت و قضا و داوريهايش مگر خالص نبود؟! اگر عمل را به اندازه معرفت پاداش بدهند عليبن ابيطالب در همهٴ اعمال عارف بمعني الكلمه بود زيرا سخن او اين است كه «ياغايه آمال العارفين»[21] اگر سخن، عمل را به اندازه علم پاداش بدهند «كفي و كف على في العدل سواء»[22] «أقضاكم علي» و مانند آن كسي كه به منزله جان پيامبر است همهٴ كارهايش خالص است اما يك وقت كار، كاري است كه اسلام را حفظ ميكند و اگر نبود آن ضربت و اگر خداي ناكرده در جنگ احزاب اينها پيروز ميشدند كه اسلامي نميماند كه اگر خداي ناكرده اين نيروهاي پدافندي نبود اگر اين بمبها ميآمد اگر قم و حوزه علميه و همهٴ كتابخانهها را پودر ميكرد چه چيز براي شيعه ميماند؟ اينچنين نيست كه ما الآن بنشينيم كتاب بنويسيم و دين را با اين داريم حفظ ميكنيم. اگر خداي ناكرده آن جبههها تأمين نباشد و اگر خداي ناكرده با آن بمبها همه كتابخانههاي حوزه علميه در ظرف يكي دو ساعت پودر بشود هيچ مدركي از مدارك شيعه نميماند اين است كه الآن جاي «لضربة علي يوم خندق أفضل من عباده الثقلين»[23] است هر كسي كه چه در تعطيلات ايام فاطميه، چه در فرصتهاي ... توفيقي پيدا كرد اين شق سعات را استقبال كرد زهي فيض او. اينچنين نيست انفاق تنها انفاق مالي باشد انفاق علمي را شامل نشود هر كسي در راه دين انفاق بكند خواه علم خواه مال، چه كم چه زياد، همه را خداي سبحان به عنوان عمل صالح مينويسد از آن طرف به منافقين ميگويد.
هر كاري بكنيد بياثر است ما نمينويسيم از اين طرف به مؤمنين ميگويد چه كم چه زياد هر كاري بكنيد ما مينويسيم ﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَيَقْطَعُونَ وَادِياً﴾[24] حالا از آنجا تا جبهه رفتن چطور؟ اين قطع وادي است آنجا ﴿وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ﴾ او اين تپهها را دارد فتح ميكند آن به عنوان عمل صالح است انسان اين بيابانها را دارد طي ميكند كه خود را به آنها برساند اين هم عمل صالح است چه اينكه آنها هم قطع وادي ميكنند و اين قطع وادي شامل حال آنها هم خواهد شد چون اين آيه دوم مطلق است اين هم شامل جبهه،هم شامل پشت جبهه ميشود ﴿إلاَّ كُتِبَ لَهُم﴾ خب خداي سبحان به عنوان عمل صالح مينويسد كه همان اندازه پاداش بدهد يا نه؟ ﴿لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[25] شما يك طبق داري كه يك طبق ميوه دارد در اين ميوهها همهشان يكسان نيستند پنچ، ششتا ميوهاش درشت است بقيهاش معمولي است اگر كسي خواست به اين طبقدار احسان كند همه را به قيمت آن ميوههاي درشت ميخرد خداي سبحان اگر بخواهد با مؤمنين رفتار كند همه اعمالشان را به قيمت آن چهارتا عمل خوب قبول ميكند اين معناي احسان الهي است ﴿لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اگر در بين ده عمل او يك عملش برجسته بود بقيه را هم به همان اندازه عمل برجسته پاداش ميدهد اين طور نيست كه آن يكي بالاتر، آن يكي پايينتر. تا انسان در چه راهي قدم بردارد اينكه ميفرمايد: ﴿لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ در سوره «نحل» ميفرمايد يا در اينجا ميفرمايد: ﴿لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني آن بهترين و برجستهترين عمل را الگو قرار ميدهد و براسا آن پاداش ميدهد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»