درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 28 الی 29

 

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)

 

بحث در اين بود كه اين ذكر اللهي كه عامل طمأنينه است ذكر قلبي است ذكر زباني زمينهٴ اين ياد قلبي است و آن ياد قلبي عامل طمأنينه است و براي اين شواهدي از خود آيه و آيات ديگر مطرح شد هم شاهد داخلي اقامه شد و هم شاهد خارجي شاهد داخلي تناسب حكم و موضوع بود و شاهد خارجي آيات و روايات ديگر يكي از شواهدي كه امروز مطرح است اين است كه خداي سبحان ما را به اين امر آگاه فرمود كه دلها به ياد خدا آرام مي‌شود و جز به ياد خدا به چيز ديگري آرام نخواهد شد بر اساس آن حصر اين ذكرالله را قرآن به شدت وصف كرد فرمود خدا را شديداً متذكّر باشيد و چون شدّت وصف نفساني است زيرا ذكر زباني به شدّت موصوف نيست يا اگر هست منهي است معلوم مي‌شود منظور از اين ذكر ذكر قلب است در سورهٴ مباركهٴ بقره وقتي جريان مناسك منا را ياد مي‌كند آيه 200 از سورهٴ بقره فرمود ﴿اذا قضيتم مناسككم فاذكروا الله كذكركم اباءكم او اشد ذكراً﴾[1] در جاهليّت بعد از انجام مناسك عرفات و مشعر و منا در آن ليالي منا به افتخارات جاهلي سرگرم مي‌شدند قرآن فرمود شما وقتي مناسك را انجام داديد در فراغتهاي شب منا به ياد خدا باشيد آن‌طوري كه به ياد پدرانيد يا شديدتر ﴿فاذكروا الله كذكركم اباءكم او اشد ذكرا﴾[2] كه امر به ذكر مانند اينكه به ياد نياكان بودند آن‌چنان يا شديدتر از او منظور از اين شدّت اين نيست كه با صداي بلند بگوييد ياالله غلظت در صدا و رفع صوت مراد نيست كه ﴿اَوْ أشد ذكراً﴾[3] يعني صدا را خيلي بلند كنيد براي اينكه اين صدا بلند كردن در ذكر يا مطلوب نيست يا منهي و مبغوض است در پايان سورهٴ اعراف فرمود ﴿واذكر ربك في نفسك تضرّعاً و خيفةً و دون الجهر من القول بالغدو و الآصال﴾[4] ياد خدا را در دل و نام خدا را آهسته در لب صبح و شام داشته باشيد آن ياد كه در دل است با تضرّع است و آن نام كه بر لب است آهسته است پس ذكر لفظي را قرآن بعد از ذكر قلبي قرار مي‌دهد آن هم آهسته و در بعضي از آيات همين سورهٴ اعراف كه دارد تجاوز نكنيد ﴿ان الله لايحب المعتدين﴾[5] بعضي از مفسّران گفته‌اند آنها كه در ذكر خيلي بلند نام خدا را در لب دارند اعتدا كرده‌اند از مرز وظيفه تعدّي كرده‌اند بنابراين ذكر بلند يا مبغوض است يا لااقل محبوب نيست و اينكه در سورهٴ بقره فرمود ﴿كذكركم اباءكم او اشد ذكراً﴾[6] يعني اَخلصوا ذكراً خالص‌تر باحال‌تر و بهتر به ياد حقّ باشيد نه يعني ارفعوا صوتاً.

 

سؤال ...

جواب: اين ذكر زبانشان از آن ذكر قلبي نشأت گرفت امّا خداي سبحان فرمود شما به ياد خدا باشيد مثل آنچه كه به ياد نياكانتانيد آنها به ياد نياكان بودند و بر ديگران فخر مي‌كردند شما به ياد خدا باشيد و در برابر ديگران متواضع ﴿او اشد ذكرا﴾[7] آنگاه اين ذكرالله را در آيه بعد توضيح مي‌دهد. كه شدّت نه به معناي رفع صوت است بلكه به معناي حضور قلب و خلوص نيّت است زيرا آن رفع صوت يا مبغوض است يا لااقل مأمور به نيست در همين آيه 200 و 201 سورهٴ بقره كه ذكر خدا را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد ديگران اگر به ذكر دنيايند شما به ذكر خدا باشيد آن‌طوري كه ديگران به ذكر دنيايند يا شديدتر آنگاه مردم را دو قسمت مي‌كنند مي‌فرمايد ﴿فمن الناس﴾[8] با فاي تفريع درهمان آيه اين كه فرمود ﴿فاذكروا الله كذكركم اباءكم او اشد ذكرا﴾[9] فرمود ﴿فمن الناس﴾[10] برخي از مردم ﴿من يقول ربنا آتنا في الدنيا﴾[11] ﴿يقولوا﴾ نه يعني يذكروا و يتلفظوا يعني منطقشان اين است حرفشان اين است اينكه مي‌گوييم فلان گروه حرفشان اين است نه اينكه حتماً اين را در لب دارند روششان اين است سيره‌شان اين است بعضي‌ها فقط مي‌گويند خدايا به ما دنيا بده ﴿فمن الناس من يقول ربنا آتنا في الدنيا﴾[12] چي بده مطرح نيست دنيا بده چه حلال چه حرام لذا مقيّد به حسنه نيست نمي‌گويند ﴿آتنا في الدنيا حسنةً﴾[13] آتنا في الدنيا حالا حلال شد بشود حسنه حرام شد بشود سيّئه اينها دنيا مي‌خواهند اين منطق بعضي‌هاست ﴿فمن الناس من يقولوا ربنا آتنا في الدنيا﴾[14] اين گروه كساني‌اند كه ﴿و ماله في الآخرة من خلاق﴾ ﴿خلاق﴾[15] يعني نصيب بهره‌اي در آخرت ندارند امّا گروه دوّم ﴿و منهم من يقول﴾[16] كساني‌اند كه حرفشان اين است يعني سيره‌شان اين است ﴿ربنا آتنا في الدنيا﴾[17] اما ﴿حسنه﴾[18] و نه تنها در دنيا به ما حلال بده كه دنياي ما از راه حلال آباد باشد و آبرومند باشيم بلكه ﴿وفي الاخرة﴾ هم ﴿حسنه﴾[19] اين منطق عدّهٴ ديگر است اينها به ذكرالله‌اند اينها سرگرم ذكرالله‌اند ﴿و منهم من يقول في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة و غنا عذاب النار ٭ اولٰئك لهم نصيب ممّا كسبوا و الله سريع الحساب﴾[20] اينها بهره‌هاي خوب مي‌برند اينها ذكرالله هست يعني منطق افرادي كه دنيا مي‌خواهند به ذكر آبايند منطق افرادي كه دنياي حلال و آخرت حلال صحيح و سالم مي‌طلبند ذكرالله است معلوم مي‌شود اين شدّت هم آن ذكر قلبي و توجّه دروني و خواستن است و اين شدّت ذكر يعني ذكر قلب كه طمأنينه مي‌آورد چند عمل را قرآن كريم بر او مترتّب كرده اوّل آن است كه انسان متذكّر هوشيار است و همواره آماده تا اين وسوسه‌ها را طرد كند آن را در اواخر سورهٴ اعراف فرمود آيه 201 سورهٴ اعرف.

 

سؤال ...

جواب: براي اينكه اينها فقط دنيا مي‌خواهند چه حلال چه حرام منطقشان اين است خدا را قبول دارند امّا فقط از خدا دنيا مي‌خواهند يعني تلاش و كوششان اين است در همين سورهٴ اعراف آيه 201 اين‌چنين آمده ﴿ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون﴾[21] آنها كه متّقي‌اند اگر شيطان بخواهد دور كعبهٴ دلشان طواف كند كه اگر دَر كعبه باز شد وارد كعبه بشوند اين شيطاني كه طائف است و دارد طواف مي‌كند اينها مي‌فهمند كه اين مُحرم شيطان است كه به صورت مُحرم در آمده فوراً متذكّر مي‌شوند متذكّر مي‌شوند و مبصر مي‌شوند و اين را رفع مي‌كنند آن تذكّري كه مي‌فهمد اين طواف كننده شيطان است تذكّر قلبي است نه زباني ﴿ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان﴾[22] شيطان كجا مي‌خواهد طواف كند دور چي طواف مي‌كند دور اين قلب طواف مي‌كند كه اگر دَرِ اين كعبه باز شد فوراً برود تو آنجا كه رفت بيرون كردنش مشكل است بيرون كردن شيطاني كه در دل جا كرد سخت است تمام تلاشش اين است كه طواف بكند اگر دَر كعبه باز شد بره تو در دل نفوذ مي‌كند انسان مؤمن متذكر است كه اين وسوسه است كه به صورت احرام درآمده و دارد طواف مي‌كند فوراً طردش مي‌كند اين تذكّر است كه طواف شيطان را مي‌شناسد و دفعش مي‌كند اين ذكر قلب است اين است كه ﴿اشد ذكراً لله﴾ است اين ذكر است كه ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾ اين است كه هرگونه وسوسه را طرد مي‌كند ﴿تذكّروا فاذا هم مبصرون﴾[23] معلوم مي‌شود غير متذكّر نابيناست و متذكّر است كه بيناست و اگر اين شدّت ذكر نتيجه‌اش آن شد كه انسان نگذاشت در حرم دل شيطان راه پيدا كند اين قلب مي‌شود مركز لطف و عنايت خداي سبحان آنگاه همين گروه كه ﴿اشد ذكرا﴾[24] اند ﴿اشد حباً لله[25] اند هر كس بيشتر به ياد خدا بود بهتر به خدا دل مي‌بندد آن را در همين سورهٴ بقره بيان فرمود كه آيه 165 سورهٴ بقره ﴿و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله﴾[26] بت‌پرستان براي خدا اَنداد و شريكهايي قائلند و امثالي قائلند آنها را مثل خدا دوست دارند ولي (و الذين آمنوا اشد حبا لله﴾[27] اگر آنها بتها را دوست دارند مؤمنين خدا را شديدتر از آنها دوست دارند شديدتر از دوستي آنها دوست دارند خدا محبوب آنهاست نه تنها بهشت خدا نه تنها نعم الاهي بلكه خداي سبحان محبوب آنهاست اين ذكر شديد دل است كه هرگونه وسوسه را طرد مي‌كند قلب آرام مي‌شود آنگاه هست كه اين قلب جز به ياد حقّ به ياد چيزي نيست و بيش از هرچيزي به او دل مي‌بندد ﴿والذين آمنوا اشدُّ حبا لله﴾[28] اين محبّتشان نسبت به خدا بيش از محبّت ديگران نسبت به معبودهايشان است و اين ذكر الله نه تنها اثرش آن است كه انسان را از گناه باز مي‌دارد بلكه آثار فراواني دارد كه گناه نكردن يكي از آن اثار ضعيفهٴ ذكرالله است و نماز اگر در سورهٴ عنكبوت جريان نماز را به اين صورت ذكر مي‌كند كه ﴿و اقم الصلاة ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر﴾[29] آيه 45 سورهٴ عنكبوت ﴿اتل ما اوحي اليك من الكتاب و أقم الصلاة ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر﴾[30] آنگاه مي‌فرمايد ﴿و لذكرالله اكبر﴾[31] نماز كه خود يكي از مصاديق ذكر خداست اين چند تا كار مي‌كند يكي اينكه آدم را عادل مي‌كند نمي‌گذارد گناه و معصيت بكند ديگر اينكه انسان را به ياد خدا متذكّر مي‌كند كه به ياد خدا بودن بالاتر از عادل بودن است بالاتر از گناه نكردن است ﴿و لذكرالله اكبر﴾[32] از نهي از فحشا و منكر آن نهي از فحشا و منكر يعني انسان كار بد نكند ذكرالله آن است كه انسان غير خدا نطلبد ﴿و لذكرالله اكبر﴾[33] خود نماز يكي از مصاديق كاملهٴ ذكرالله هست ﴿اذا نودي للصلاة من يوم الجمعةِ فاسعوا الي ذكرالله﴾ كه خود صلاة جمعه مي‌شود ذكرالله. يكي از مصاديق ذكرالله است ديگر كه در آنجا نماز جمعه از مصاديق بارز ذكر الله تلقّي شده ﴿و اذا نودي للصلاة من يوم الجمعه فاسعوا الي ذكرالله﴾ اين ذكرالله بالاتر از نهي از فحشا و منكر است نهي از فحشا و منكر اين است كه انسان كار بد نكند و به جهنّم نرود به جهنّم نرفتن كه هدف عالي انسان نيست. خداي سبحان خيلي‌ها را در قيامت به جهنّم نمي‌برد اين بچّه‌ها را به جهنّم نمي‌بره مجانين را به جهنّم نمي‌بره اين مستضعفان اهل كفر را كه دسترسي به هيچ چيز نداشتند بعيد است آنها را به جهنّم ببرد همّت اين نباشد كه آدم در قيامت جهنّم نرود و نسوزد آن همه مقاماتي كه در بهشت است و جنة اللقاء است آنها را انسان دريابد نه تنها اينكه كار بد نكند جهنّم نرود لذا فرمود ﴿وَ اقم الصلاة ان الصلاة تنهيٰ عن الفحشاء و المنكر﴾[34] اما تنها خاصّيت نماز اين نيست كه آدم را از بدي بازداره ﴿ولذكرالله اكبر﴾[35] حالا عبد به ذكر خدا باشد بالاتر از نهي از فحشا و منكر است كه اين اضافهٴ مصدر به مفعول است يعني ذكرالله يعني ذكرالعبد مولاهُ اين اكبر از گناه نكردن و بالاتر از معصيّت نكردن است يا اضافهٴ مصدر به فاعل است يعني نماز گزار كه به ياد خداست خدا هم به ياد نماز گزار است چون ﴿فاذكروني اذكركم﴾[36] ولذكرالله كه مصدر به فاعل اضافه شده خدا اگر متذكّر مصلّي و بنده‌اش باشد اين اكبر است از اينكه مصلّي به ياد خدا باشد (ولذكرالله عبده اكبر من ذكر عبده مولاه) اگر در سورهٴ بقره فرمود ﴿فاذكروني اذكركم﴾[37] نه آن‌طوري كه هر اندازه كه شما به ياد من بوديد من هم همان اندازه به ياد شما هستم كه ذكر خدا نسبت به بنده كه متذكّر بنده باشد به همان اندازه است كه بنده به ياد مولا است يا فوق آن است پس و لذكرالله اكبر من ذكر عبد مولاه اصولاً خداي سبحان دعبش و سيرتش بر آن است و سنّتش برآن است كه ﴿من جاء بالحسنة فله خير منها﴾[38] يا ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾[39] يا گاهي يكي را به هفتصد برابر گاهي يكي را آن‌قدر پاداش مي‌دهد كه ﴿والله واسع عليم﴾[40] به حساب درنمي‌آيد تنها سخن از اين نيست كه ﴿من جاء بالحسنة فله خير منها﴾[41] كه يك وعدهٴ اجمالي به ازدياد پاداش است و تنها سخن از آن نيست كه ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾[42] كه وعده به ده برابر دادن است و تنها وعده به اين نيست كه ﴿مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبةٍ انبتت سبع سنابل في كل سنبلة مائة حبة﴾[43] يعني يكي مي‌شود هفتصد تا بعد ﴿والله يضاعف لمن يشاء﴾[44] يك مي‌شود 1400 تا تنها به اين نيست بلكه ﴿والله واسع عليم﴾[45] گاهي آن‌چنان به يك عبد صالح پاداش مي‌دهد كه همان است كه به غير حساب است يعني به حساب درنمي‌آيد يعني نه ـ معاذالله ـ كارش بي حساب است اگر كسي انفاق كرد در راه خدا نه تنها مال در راه خدا داد هر چه را كه خداي سبحان خير تشخيص داد و فرمود اين خير است و اين را در را ه خدا بديد هرچه كه در توان آدم است اگر اهل علم است علمش را لله انفاق كند اهل قلم و بيان است لله بدون توقّع سخن ﴿لاأسئلكم عليه اجراً﴾[46] باشد اگر اين‌چنين شد اين انفاق ﴿في سبيل الله﴾ است هر كس هر نعمتي را كه خداي سبحان به او داده است گاهي يك انفاق باعث مي‌شود كه خدا 1400 برابر پاداش مي‌دهد گاهي هم مي‌فرمايد ﴿والله واسع عليم﴾[47] ديگر سخن از حدّ و مرز نيست سخن از اين كه چند برابر پاداش مي‌دهد نيست واسع است اما مي‌داند به كي اعطا كند اين همان فيض بي‌حساب خداي سبحان است كه فرمود اين گروه مثل صابرين ﴿يوفّي الصابرون اجرهم بغير حساب﴾[48] بنابراين اگر چنانچه ذكرالله شد اكبرِ از همهٴ اين فضائل است و آن ذكر اللهي كه اين بركات را در بردارد همان ذكر قلبي است نه ذكر زباني و امّا رواياتي كه مسألهٴ ذكر را دستور مي‌دهد اعم از ذكر زبان و ذكر قلب يك مقدار از آن روايات خوانده شد بقيّه‌اش را ملاحظه مي‌فرماييد در ابواب‌الذكر كتاب شريف وسائل باب اوّل حديثي را از ابي حمزه ثمالي از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كند عن ابي‌جعفر محمّد الباقر(عليهم السلام) قال «لايزال المؤمن في صلاة ما كان في ذكرالله عزوجل»[49] همواره مؤمن در نماز است اگر به ياد خدا باشد اگر دائماً به ياد حقّ است او دائماً در نماز است «قائما كان او جالسا او مضطجعاً»[50] در هر يك از اين حالات وقتي به ياد حقّ بود او در نماز است آنگاه به آيه اواخر سورهٴ آل‌عمران استدلال فرمود (ان الله عزوجل يقولوا «الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم»[51] خداي سبحان اينها را به عنوان اولي الالباب معرفي كرد اگر كسي گفت خوشا آنان كه دائم در نمازند از اين روايتي مي‌گيرد كه امام پنجم مي‌فرمايد اگر كسي دائماً در ذكر باشد دائماً در نماز است نه اينكه مرتّب مشغول نماز خواندن باشد هر انسان متذكّري مادامي كه متذكّر است در نماز است فرمود «لايزال المؤمن في صلاة ماكان في ذكرالله»[52] و اين ذكر قسمت مهمّش ناظر به همان ذكر قلبي است براي اينكه در كنارش آمده ﴿و يتفكرون في خلق السمٰوات و الأرض ربنا ماخلفت هذا باطلاً﴾[53] يا ذكري است قلبي يا ذكر زباني است محصول آن ذكر قلبي زيرا در كنارش آمده ﴿و يتفكرون في خلق السمٰوات و الارض ربنا ماخلفت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار﴾[54] اينها آيات اواخر سورهٴ آل‌عمران بود كه در تشريح سيرهٴ اولوالالباب بيان شده معلوم مي‌شود كه اين ذكري كه در همه حالات ممدوح هست يا خصوص ذكر قلبي است يا اعم از او و ذكر لساني نه خصوص ذكر لساني كه غافل از ذكر قلبي باشد زيرا در كنار اين آيه سخن از تفكّر در توحيد است.

 

سؤال ...

جواب: البتّه تفكر انسان را به ذكر مي‌رساند اين ذكر زباني حدّاقل ثواب را دارد اگر با آن تفكّر همراه نباشد. در باب پنجم از همين ابواب الذكر يكي از مناجاتهايي كه خداي سبحان با موساي كليم(سلام الله عليه) دارد اين است كه «موسي لاتنسني علي كل حال»[55] در هيچ حال مرا فراموش نكن «فان نسياني يميت القلب»[56] فراموش كردن من دل را مي‌ميراند دل مرده هرگز مطمئن نخواهد شد و آن ذكر قلبي زمينهٴ اين ذكر زباني را هم فراهم مي‌كند نشانه‌اش روايت 10 همين باب 5 است كه رجاءبن ابي ضحاك مي‌گويد من در خدمت امام رضا(سلام الله عليه) از مدينه تا مرو بودم «فوالله ما رأيت رجلاً كان اتقي لله عزوجل منه» هيچ كس را از او با تقواتر نديدم «و لا اكثر ذكرا له في جميع أوقاته منه»[57] من از امام رضا(عليه السلام) نه باتقوا تر ديدم نه ذاكرتر پس تنها ذكر زباني نبود همان سيرهٴ عملي متّقيانه بود در كنارش ذكر زبان(ولااكثر ذكرا له في جميع اوقاتي) و اين ذكر قلبي است كه طمأنينه مي‌آورد و هرچه كه انسان را بخواهد مضطرب كند با ذكر حقّ برطرف مي‌شود در باب 10 از امام ششم(سلام الله عليه) اين حديث شريف را نقل مي‌كند كه «ان الله عزوجل يقولُ من شغل بذكري عن مسألتي اعطيته أفضل ما أعطي من سألني»[58] هر كس از خداي سبحان چيزي مسئلت كرد خدا ميدهد ولي اگر كسي از خدا چيزي نخواست فقط به ياد خدا بود بهترين سهميّه‌اي كه خداي سبحان به ديگران مي‌دهد به او خواهد داد اگر كسي به ياد حقّ مشغول شد از سؤال حقّ به دعاي حقّ مشغول شد از مسئلت حقّ به ذكر حقّ مشغول شد از خواستن از حقّ شُغِلَ يعني مشغول شد مشغول به ذكر حقّ شد از خواستن اين كه اكثر ادعيّهٴ صحيفهٴ مباركهٴ سجاديه را ملاحظه مي‌فرماييد دعا و سنا است سخن از بده بده نيست براي آن‌ِكه مي‌دانند ادب دعا چي است انسان به جاي اينكه بگويد كه بده بده بگويد تو آني كه كذا تو آني كه كذا تو آني كه كذا او را بستايد كه به غير او تكيه نكند ﴿من شغل بذكري عن مسألتي اعطيته افضل ما أعطي من سألني﴾[59] هر كس از خداي سبحان چيزي بخواهد خدا به او مي‌دهد اما بهترين آنها را به كسي مي‌دهد كه به ذكر حقّ مشغول باشد و از او چيزي نخواهد مطلبي از امام ششم(سلام الله عليه) نقل شده كه مضمونش در اينجا هست روايت دوّم از امام صادق(عليه السلام) است كه مي‌فرمايد «ان العبد ليكون له الحاجة الي الله عزوجل»[60] بنده نيازي به خداي سبحان دارد چيزي مي‌خواهيد از خدا مسئلت كند چون قبل از چيز خواستن حمد و ثنا بايد انجام بگيرد بعد درود بر خاندان عصمت و طهارت پايانش هم همچنين اين هم در اينجا روايتي است به اين مضمون هم در نهج‌البلاغه در كلمات قصار آمده كه هر وقت دعايي كرديد صلوات بر محمد و آل‌محمد را فراموش نكنيد . زيرا آن درود آن تصليه مستجاب است دعاي شما هم كه در كنار اوست مستجاب است ادب دعا اين نيست كه انسان مستقيماً شروع بكند بگويد خدا يا اين بده يا آن بده اوّل حمد و ثنا بكند بعد از خداي سبحان چيز مسئلت كند «ان العبد يكون له الحاجة الي الله عزوجل فيبدأ بالثناء علي الله»[61] اوّل شروع به ثناي بر خدا مي‌كند «و الصلاة علي محمد و آل محمد(صلي الله عليه و اله و سلم) حتي ينسيٰ حاجته»[62] اصلاً يادش مي‌رود كه از خدا چي مي‌خواست ياد خدا آن‌چنان اين را مشغول كرد كه اصلاً به فكر مأويٰ و مسكن نبود . اگر بياني از امام ششم(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود لذّت ﴿يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصِّيام﴾[63] به قدري شيرين است كه خستگي روزه را از ما مي‌گيرد ما هرگز از روضه گرفتن در هواي گرم تابستان احساس خستگي نمي‌كنيم زيرا لذّت اين ندا به قدري عالي است كه آن خستگي را جيران مي‌كند نشانهٴ اين ذكر است اگر فرمود بنده طوري دعا مي‌كند كه در همين حمد و ثنا يادش مي‌رود كه چي مي‌خواست با اينكه محتاج است اين ذكر القلب است ديگر ذكر زبان كه هم‌چنين حالي نمي‌آورد كه طوري انسان شيفتهٴ دعا بشود كه يادش برود از خدا چي مي‌خواست امّا ﴿و ما كان ربك نسيا﴾[64] خدا كه فراموش نمي‌كند كه خدا مي‌داند اين چي مي‌خواهد و برآورده مي‌كند. «حتي ينسي حاجته فيقضيها الله له من غير ان يسأله اياها»[65] بدون اينكه آن مطلب را از خدا سؤال بكند خدا حاجتش را برآورده مي‌كند اين اثر ذكرالله است ﴿فاذكروني اذكركم﴾[66] است اگر انسان اين‌چنين به ياد حقّ بود خدا آن‌چنان به ياد حقّ است كه حاجتهاي انسان را مي‌داند و بدون اينكه انسان از او طلب بكند برآورده مي‌كند اين همان راه ﴿علمه بحالي كاف عن مغالي﴾[67] است ديگر اين راه كسي است كه مي‌گويد «علمه بحالي كاف عن مغالي»[68] اگر انسان يك همچنين حالي داشت گاهي يك همچنين حال پيش مي‌آيد خدا كه براي او همواره آن حال ثابت است آن وصف ثابت است اگر يك همچنين حالي براي انسان بود معلوم مي‌شود اين راه را اگر ادامه بدهد هميشه اين‌چنين است اگر در دعا طوري باشد كه غير خدا را فراموش بكند خدا همهٴ نيازهاي او را هم برطرف مي‌كند «فيقضيها الله له من غير ان يسأله»[69] كه اين همان ذكر قلبي خواهد بود البتّه براي اينكه ذكر لسان اين خصيصه را ندارد و در عظمت ذكر قلب هم اين حديث شريف در باب 11 است كه عفنْ حريزٍ عن زراره عن احدهما(عليهما السلام) كه «قال لايكتب الملك»[70] يك بار هم اين حديث خوانده شد «لا يكتب الملك الا ما سمع و قال الله عزوجل واذكر ربك في نفسك تضرّعا و خيفةً فلا يعلم ثواب ذلك الذكر في نفس الرجل غير الله لعظمته»[71] ثواب آن ياد دل را جز خدا احدي نمي‌داند در همين باب يازدهم از ابن فحد(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه در كتاب شريف عدة‌الداعي از رسول الله(صلي الله عليه و الله و سلم) نقل كرد كه «انه كان في غزاةً»[72] در بين اين جنگنده‌ها و رزمنده‌ها حضرت حضور داشت و در غزوه‌ها جنگ مي‌كنند غاضيان يعني جنگنده‌ها جنگجويان «فاشرفوا علي واد فجعل الناس يهللون و يكبرون و يرفعون اصواتهم»[73] با صداي بلند لااله الله الله مي‌گويند و امثال ذلك يك وقت در برابر دشمن است به نام شعار حضرت آنجا ترقيب فرمود فرمود شما هم شعار بلند بديد بگويند «الله مولانا و لاموليٰ لكم»[74] آنها اگر مي‌گويند «اَعْل هبل» «اعل هبل»يعني زنده باد آن بت شما هم در برابر آنها شعار بديد بگوييد «الله اعلي و اجل»[75] آن شعار در برابر كفر يك شعار بلند تكبيري است آن يك حساب است كه حضرت فرمود اين‌چنين نباشد كه آنها شعار بدهند بگويند اعل هول يعني زنده باد آن بت هول و بالاباشد و شما اصلاً ذكر نگوييد و يا آهسته بگوييد شما هم در برابرشان بگوييد «الله اعلي و اجل»[76] اما اگر آن شعار است كه بلند شد و ممدوح بنده خواست به ياد مولايش باشد شايسته نيست با صداي بلند بگويد «لااله الا الله» فرمود «فقال ايها الناس اربعوا علي انفسكم اما انكم لا تدعون اصم ولاغائبا»[77] شما يك مبدأي كه شنوا نباشد كه دعا نمي‌كنيد يا دور را كه نمي‌خوانيد «و انما تدعون سميعاً قريباً معكم»[78] كسي كه حرفهاي شما را مي‌شنود و با شماست بنابراين نيازي به رفع صوت در اذكار الاهي نيست.

 

سؤال ...

جواب: نه اگر ذكر قلبي باشد با ذكر زبان البتّه افضل است امّا آن ذكري كه به او قلب مي‌آرمد لو دار الامر بين اينكه ذكر قلب است يا ذكر زبان ذكر قلب است زيرا با ذكر زبان منهاي ذكر قلب مشمول به ﴿فويل للمصلين ٭ الذين هم عن صلاتهم ساهون﴾[79] خواهد بود اگر قلب متذكّر نباشد زبان ذاكر باشد مي‌شود سهو اين ذكر ذكري نيست كه قلب را مطمئن كند اگر البتّه ذكر قلبي بود با ذكر زباني خوب يقيناً افضل است ديگر.

 

سؤال ...

جواب: بله ديگر گفتند همه چيزتان را از خداي سبحان بخواهيد امّا حالات فرق مي‌كند يك وقت انسان در يك حالتي است كه مي‌گويد «علمه بحالي كاف عن مقالي»[80] اين جزء برجسته‌ترين حالتهاي انسان است يك وقت در حالت عادي است البتّه همه چيز را بايد از خدا بخواهد در دعاها آمده براي فلان حاجت فلان دعا را بخوانيد براي فلان مشكل فلان دعا را بخوانيد به همه را همين هم دستور دادند اين مال اوساط از حالات دعا كننده‌هاست آن اوحديّ از اهل دعا آنها مي‌گويند از خدا غير خدا را خواستن صحيح نيست ما او را مدح ثنا مي‌كنيم به ياد او هستيم او هم به ياد ماست و مشكلات را برطرف مي‌كند. در اين مسألهٴ ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾ بسياري از وسوسه‌ها وسوسه‌هاي علمي و فكري كه جهان چي بود انسان بعد چي مي‌شود مبدأ جهان چيست پايان جهان چيست هدف آفرينش چيست اين وسوسه‌ها كه احياناً آدم را بي‌تاب و مضطرب مي‌كند ذكر خدا آن ذكر قلبي است كه انسان را از اين خطر هم حفظ ميكند. اين در با ب 16 از ابواب ذكر است كه جميله بن دراج از امام ششم(عليه السلام) نقل مي‌كند «قال قلت له انه يقع في قلبي امر عظيم»[81] گاهي در دلم يك چيزهايي پيدا مي‌شود كه گفتنش هم بد است نمي‌توانم بگويم چون در بعضي از روايات دارد كه شيطان مي‌آيد مي‌گويد ترا كي خلق كرد مي‌گويد خدا مي‌گويد خدا را كي خلق كرد اين وسوسه در تو پيدا مي‌شود تا تو بنشيني بگويي او هستي محض است هستي محض اصلاً سؤال برنمي‌دارد كه او را كي خلق كرد زيرا هستي كه عين ذات هست جا براي اين سؤال نمي‌گذارد كه كسي او را خلق كرده باشد اين لحظات لحظات اضطراب و بيتابي است فرمود شما اگر اين‌گونه از مسائل پيش آمد به جميل بن دُرّاج فرمود كه «قل لااله الا الله»[82] خب پيداست اين يك «لااله الا الله»[83] است ذكر زباني نشأت گرفته از آن ذكر قلبي است براي اينكه آن مي‌خواهد قلب را آرام كند كه از وسوسه نجات پيدا كند قال جميل كه از شاگردان به نام امام ششم بود بسياري از روايات هم از همين جميل است . «قال جميل فكلما وقع في قلبي شيءٌ هر وقت در دلم يك وسوسهاي چيزي پيدا شد قلت لااله الا الله» اين را كه گفتم «فيذهب عني» از من مي‌رود معلوم مي‌شود اين را نه تنها با زبان مي‌گويد بلكه با دل هم مي‌گويد تا آن وسوسه كه باعث اضطراب اضطراب دل است از بين برود اين مؤيّد همان است كه ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾

«والحمدلله رب العالمين»

 


[1] بقره/سوره2، آیه200.
[2] بقره/سوره2، آیه200.
[3] بقره/سوره2، آیه200.
[4] اعراف/سوره7، آیه205.
[5] بقره/سوره2، آیه190.
[6] بقره/سوره2، آیه200.
[7] بقره/سوره2، آیه200.
[8] بقره/سوره2، آیه200.
[9] بقره/سوره2، آیه200.
[10] بقره/سوره2، آیه200.
[11] بقره/سوره2، آیه200.
[12] بقره/سوره2، آیه200.
[13] بقره/سوره2، آیه201.
[14] بقره/سوره2، آیه200.
[15] بقره/سوره2، آیه200.
[16] بقره/سوره2، آیه201.
[17] بقره/سوره2، آیه201.
[18] بقره/سوره2، آیه201.
[19] بقره/سوره2، آیه201.
[20] بقره/سوره2، آیه201 ـ 202.
[21] اعراف/سوره7، آیه201.
[22] اعراف/سوره7، آیه201.
[23] اعراف/سوره7، آیه201.
[24] بقره/سوره2، آیه200.
[25] بقره/سوره2، آیه165.
[26] بقره/سوره2، آیه165.
[27] بقره/سوره2، آیه165.
[28] بقره/سوره2، آیه165.
[29] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[30] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[31] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[32] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[33] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[34] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[35] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[36] بقره/سوره2، آیه152.
[37] بقره/سوره2، آیه152.
[38] نمل/سوره27، آیه89.
[39] انعام/سوره6، آیه160.
[40] بقره/سوره2، آیه261.
[41] نمل/سوره27، آیه89.
[42] انعام/سوره6، آیه160.
[43] بقره/سوره2، آیه261.
[44] بقره/سوره2، آیه261.
[45] بقره/سوره2، آیه261.
[46] انعام/سوره6، آیه90.
[47] بقره/سوره2، آیه261.
[48] زمر/سوره39، آیه10.
[49] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص150.
[50] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص150.
[51] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص150.
[52] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص150.
[53] آل عمران/سوره3، آیه191.
[54] آل عمران/سوره3، آیه191.
[55] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص156.
[56] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص156.
[57] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص157.
[58] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[59] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[60] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[61] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[62] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص163.
[63] بقره/سوره2، آیه183.
[64] مریم/سوره19، آیه64.
[65] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[66] بقره/سوره2، آیه152.
[67] ـ.
[68] ـ.
[69] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[70] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص163.
[71] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص162.
[72] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص164.
[73] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص164.
[74] ـ بحار الانوار، ج20، ص44.
[75] ـ بحار الانوار، ج20، ص45.
[76] ـ بحار الانوار، ج20، ص44.
[77] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص164.
[78] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص164.
[79] ماعون/سوره107، آیه4 ـ 5.
[80] ـ.
[81] ـ وسائل الشيعة، ج7، ص167.
[82] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص167.
[83] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص167.