درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 28 الی 29

 

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)

 

ظاهر اين كريمه آن شد كه طميأنينهٴ قلب بدون ذكر خدا ممكن نيست چون اين جمله مفيد حصر است يعني قلب بدون ذكر خدا مطمئن نخواهد شد. هر جا ذكر خدا نبود طمأنينه نيست. هر جا طمأنينه هست طمأنينهٴ راستين اين به ذكر خدا هست. روي تناسب حكم و موضوع كه با ذكر خدا قلب مي‌آرمد، استفاده شد كه قسمت مهم ذكر قلبي است نه ذكر زباني ذكر زباني از آن جهت كه انسان مي‌فهمد چه مي‌گويد مي‌شود ذكر قلبي و از آن راه طمأنينه پيدا مي‌شود، زيرا قلب با كار زبان ارام نمي‌شود. اگر انسان چيزي را كه نمي‌داند بگويد، زبانش بجنبد و قلبش نيابد، اين قلب مطمئن نخواهد شد. اينكه در قرآن مي‌فرمود: ﴿و أقم الصلاة لذكري﴾[1] و از طرفي فرمود: ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سكاري﴾[2] چرا ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سكاري﴾[3] بفهميد چه داريد مي‌گوييد. پس اگر در سورهٴ طٰه فرمود ﴿اقم الصَّلاة لذكري﴾ عمده ذكر قلب است و گرنه انسان مست، انساني كه گرفتار سُكر شده او ذكر زباني دارد امّا اين كريمه مي‌فرمايد ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سكاريٰ﴾[4] مگر اينكه اين سُكر برطرف بشود تا بفهميد كه چه مي‌گوييد ﴿حتي تعلموا ما تقولون﴾[5] پس قسمت مهم ذكر دل است و ذكر زبان زمينه‌اي است براي ذكر قلب و بر اساس اين حصر كه با حرف تنبيه و تقديم جارو مجرور مفيد حصر شد ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ معنايش اين است كه هر جا ذكر الله نيست طمأنينه نيست و طمأنينه هم ملاحظه فرموده‌ايد در مقابل خوف و ﴿و جلت قلوبهم﴾[6] و امال ذلك نيست. طمأنينه در برابر اضطراب است. كسي كه به ياد حقّ متذكّر است قلبش آرام است و كسي غافل است و به ياد حقّ نيست قلبش مضطرب است نمي‌داند چه کند. اگر ذکر خدا عامل طمانينه است، پس نسيان خدا عامل اضطراب است. کسی که خدا را فراموش كرد مضطرب است نمی‌داند چه کند. اين نمی‌داند چه کند را ما در تعبيرات فارسی می‌گوييم «خودش را گم کرد» نمی‌داند چه کند. اين خودش را گم کرد يا خودش رافراموش کرد را با تعبير ديگر در سورهٴ حشر تلاوت می‌فرماييد و در سورهٴ حشر فرمود (آيه 19) ﴿و لا تکونوا کالذين نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾[7] اينهايي که ﴿نسوا﴾ خدا را يعنی متذکّر الله نيستند. وقتی متذکّر الله نشدند خدای سبحان اينها را از ياد خودشان می‌برد. وقتی از ياد خودشان برد به ياد خودشان نيستند. وقتی به ياد خودشان نبودند آن مرکز ادراک و تصميم گيری از درست اينها می‌رود لذا مضطرب‌اند. ممکن نيست کسی خود را فراموش بکند و مطمئن باشد چون طمانينه آرامش دل است. وقتی کسی دل در اختيار او نيست چگونه آرام بشود لذا اگر در سورهٴ رعد فرمود ياد خدا طمانينه می‌آورد، در سورهٴ حشر فرمود فراموشی خدا فراموشی نفس می‌آوردکه زمينهٴ اضطراب است. ممکن است انسان خود را فراموش بکند ولی جمع بکند؟ ممکن است کسی خود راگم بکند ولی آرام باشد؟ اين ممکن نيست. پس اگر نسيان خدا شد يقيناً انسان مضطرب است كه نمی‌داند چه کند. اين چه در زمان نشاط وسرور و رفاه باشد نمی‌داند چه کند، بيراهه مي‌رود چه در زمان ترس و عداوت وجنگ باشد نمي‌داند چه کند مي‌لرزد لذا اينهايي که خدا را فراموش کردند اگر در حال رفاه هستند ﴿بطراً و رئاءَ﴾[8] زندگی مي‌کنند مي‌شوند مطرط و مطمئن و اگر در زمان جنگ هم باشد قلبشان مرعوب مي‌شود نه بترسند. خوف يک امر مشترکی است اما رعب در قلب مؤمن جا ندارد در قلب کافر جا می‌گيرد. رعب آن است که تمام قلب را بگيرد و قلب را ناآرام کند

 

سؤال ...

جواب: آنروز عرض شد که خوف با اطمينان می‌سازد اضطراب است که با اطمينان نمی‌سازد. خوف فرق بين خوف و خشيّت گذشت. خوف ترتيب اثر عملی است خدا به رسولش(صلی الله عليه و آله و سلّم)

مي‌فرمايد ﴿امّا تخافن من قوم خيانةً فانبذ اليهم﴾[9] اگر مي‌ترسي اين كفّار به آتش بست احترام نگذارند دسيسه كنند اين پيمان را پيش اينها پرت كن. خوف ترتيب ار عمليّه يك انسان عاقل مطمئنّ به ياد حقّ از مار و عقرب مي‌ترسد مار و عقرب مي‌ترسد يعني چه؟ يعني خودش را كنار مي‌كشد.

 

سؤال ...

جواب: آن وعده است به عدم خوف از جهنّم. اين وعده است كه آن روز هم يكي از آقايان فرمودند اين وعدهٴ الاهي است جمله، جملهٴ خبريه‌اي است كه القيت بداعي الانشاء. اين جملهٴ وعد است جملهٴ وعد جملهٴ انشايي است. يعني مؤمن را وعده مي‌دهد امّا مؤمن موظّف است بين خوف و رجا زندگي كند از اين طرف وظيفه است كه بين خوف و رجا زندگي كند از آن طرف وعده است كه اگر ايمان داشتي جهنّم نمي‌روي اين خائف است كه آيا تا آخرين لحظه ايمانش مي‌ماند يا گرفتار يك حواد مي‌شود كه ـ معاذ الله ـ از دست مي‌دهد. فتحصّل كه اگر ذكر الله عامل طمأنينه شد نسيان خدا عامل اضطراب است. عامل اضطراب بودن را در سورهٴ حشر به اين لسان تعبير فرمود كه ﴿نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾[10] خداي سحان اينها را از ياد خودشان برد. اگر كسي خودش را فراموش بكند گم بكند يقيناً مضطرب است. در حال نشاط اگر امكانات مالي داشته باشد خودش را گم مي‌كند ﴿بطراً ورئاءَ الناس﴾[11] زندگي مي‌كند كما مرَّ. در زمان جنگ هم گرفتار رعب مي‌شود كه خداي سبحان در چند جا فرمود ﴿سالقي﴾[12] ﴿سنلقي﴾[13] گاهي متكلم وحده گاهي متكلم مع الغير ﴿في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[14] ﴿رُعب﴾ آن طوري كه راغب معنا كرده انقطاع دل است در ار اينكه ترس همه جا را گرفته، دست و پايش را آدم گم مي‌كند اين غير از خوف است اينكه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «اني نصرت برعب منصورم برعب»[15] يعني رعب من را خداي سبحان در قلب ديگران مي‌اندازد القا مي‌كند قلب مي‌شود مضطرب. خوف با طمأنينهٴ قلب سازگار است انسان مطمئن مي‌ترسد دشمن حمله كند موضوع مي‌گيرد ولي انسان مرعوب دست و بايش را گم مي‌كند نمي‌داند چه كند لذا رعب را به عنوان عذاب دروني خدا در قلب كفّار و مشركين القا مي‌كند و نوع مواردي كه سخن از القا رعب است، سخن از شرك و كفر است. مي‌فرمايد ﴿سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[16] ﴿سنلقي في قلوب الذين كفروا الرعب بما أشركوا بالله﴾[17] كه سخن از ترك خدا است و آن ترك خدا باعث مي‌شود اينها در حال جنگ و مانند آن گرفتار رعب بشوند كه خودشان را گم بكنند، در حال نشاط و سرور و سرمايه هم ﴿بطراً و رئاءَ الناس﴾[18] هستند كه يد خودشان را گم مي‌كردند. اگر مرفّه نمي‌دانند چه كنند اگر گرفتار جنگ شدند هم نمي‌دانند چه كنند. اما ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ كه شد مؤمن در سرّاء و ضرّاء آرام است.

 

سؤال ...

جواب: بله خشيت با اطمينان سازش دارد بله يعني آن روز هم عرض شد به اينكه انسان يقين دارد كه انساني كه مطمئن است تشنه است و يقين دارد كه يك اب زلالي هم هست و يقين دارد كه بين او و اين آب زلال اين راه پرخطر هست، راه همين است و لاغير، او هم تشنه است و لاغير، چشمهٴ زلال هم در دامنهٴ آن كوه است و لا غير جاي ديگر نيست منتها افتان و خيزان اين راه را طي مي‌كند مي‌ترسد كه آيا موفّق مي‌شود نمي‌شود؟ راه همين است و لا غير، از اين راه برنمي‌گردد. لذا مؤمن در حالت سرّائش و در حالت ضرائش در هر دو حال يكسان است. چرا؟ چون هم در سرّا به ذكر الله هست هم در ضرّا به ذكر الله هست ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ پس اگر در همين سورهٴ حشر مي‌فرمايد به اينكه (در آيه دوم و سوم) همين سورهٴ حشر فرمود ﴿و قذف في قلوبهم الرعب﴾[19] خداي سبحان رعب را در دل اين يهوديان و مانند اينها القا كرد اينها مضطرباً رفتار كردند، خانه‌هاي خود را با دست خود خراب كردند، ﴿يخربون بيوتهم بأيديهم و أيدي المؤمنين﴾[20] مسألهٴ القاي رعب در سورهٴ انفال هم آمده است، در سورهٴ آل‌عمران هم آمده در سورهٴ انفال به اين صورت است آيه 12 سورهٴ انفال فرمود ﴿اذ يوحي ربك الي الملائكة اني معكم فبتو الذين آمنوا﴾[21] اينها را تبيت كنيد سخن از جنگ بدر است سخن از جنگ نابرابر بدر است يعني جنگي است كه دشمن چند برابر مسلّح است و دوست يك دهم آنها را شايد نداشته باشد پس جنگي است نابرابر. خدا مي‌فرمايد من به ملائكه گفتم اينها را تثبيت كن ثابت كن آنها را بلرزان. ما به ملائكه گفتيم كه ﴿فثبتوا الذين آمنوا﴾[22] اينها را تثبيت كن. از چه نظر تثبيت كن؟ يعني بدنهٴ‌شان يا جانشان را؟ به قرينهٴ تقابل كه فرمود ﴿سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[23] كه در دلهاي اينها ما را رعب القا مي‌كنيم مؤمنين را تثبيت كن يعني مومن قلبش آرام است. فرمود ما كفّار را مرعوب مي‌كنيم، قلبشان را ناآرام مي‌كنيم. شما مؤمنين را تثبيت كنيد يعني ثابت قدم كنيد. نه تنها باران مي‌آيد زمينه را محكم مي‌كند كه اسبهايشان فرو نرود، سُم اسبهايشان فرو نرود، آن يك گوشهٴ فايده است كه در آيه قبل آمده، از اينكه فرمود به ملائكه گفتيم ﴿فثبتوا الذين آمنوا﴾[24] از اين طرف ﴿سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[25] از آن طرف معلوم مي‌شود مؤمن مطمئن است و كافر مرعوب او ثثابت است اين مضطرب، او نمي‌داند چه بكند اين راهش مشخص است، اين در حال جنگ آن هم در حال صلح و حال آرامش. ﴿فثبتوا الذين آمنوا سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[26] من القا مي‌كنم ﴿فاضربوا فوق الاعناق و اضْربوا منهم كل بنانٍ ٭ ذلك بأنهم﴾[27] بنابراين اگر در آيه قبل همين سورهٴ انفال آمده كه خداي سبحان باران و امثال ذلك مي‌فرستد تبيت بدن و مانند آن نيست. در همين سورهٴ انفال آيه 9 به بعد اين است فرمود ﴿و ما جعله الله الا بشري و لتطمئن به قلوبكم و ما النّصر الا منْ عند الله إنّ الله عزيز حكيم﴾[28] يعني اين فرستادن فرشتگان براي تأمين طمأنينه شماست. ﴿اذ يغشيكم النّعاس أمنةً منه﴾[29] شما در اين جنگ نابرابر آن چنان احساس امنيّت مي‌كنيد كه اصلاً خوابتان مي‌برد. آنها مضطرب هستند ما ارامش را از آنها گرفتيم. اما اينجا نعاس و خواب و آرامش و آسايش ترشيه مي‌كند شما را شما را به پوشش قرار مي‌دهد. اوّلين جنگ شما هم هست، جنگي است نابرابر ناآزموده، هيچ‌گونه از امكانات و تداركات جنگي را نداريد، مع ذلك در كمال آرامش داريد مي‌خوابيد و آنها همهٴ امكانات را دارند، عدّه و عُدّهٴ آنها بيش از شماست امّا مضطرب هستند. اين مي‌شود ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿اذ يغشيكم النعاس أمنةً منه﴾[30] سبحانه و تعالي است كه هيچ به اين فكر نيستيد كه آخر با هيچ معادلات رياضي جنگ بدر قابل حلّ نبود. جمعيّت شما كمتر قدرت شما كمتر سلاح شما كمتر خوراكتان ضعيف‌تر و كمتر، امّا آنها آرام ندارند شما مي‌خوابيد ﴿اذ يغشيكم النعاس أمنةً منه و ينزل عليكم من السماء ماء﴾[31] كه اگر بعد از خواب نيازي به آب داشتيد باز آن نيازهايتان را برطرف كنيد ﴿ليطهركم ويذهب عنكم رجز الشيطان و ليربط علي قلوبكم و يثبت يه الاقدام﴾[32] كه زمينه سفت بشود هم آثار ظاهري هم آثار باطني. آنگاه به دنبالش فرمود ما به ملائكه گفتيم مؤمنين را تثبيت كن من كفّار را مي‌لرزانم. ﴿سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب﴾[33] پس شما مؤمنين را تثبيت كنيد ما كفّار را مي‌لرزانيم. نه خائفشان مي‌كنيم خوف مشترك بود مرعوبشان مي‌كنيم يك انسان مرعوب قلبش لبريز از ترس است اين راه تصميم‌گيري ندارند. انسان خائف چون قلبش لبريز از ترس نيست جا براي تصميم‌ و انديشه هست امّا يك انسان مرعوب اگر قلبش جاي خالي نداشته باشد براي تصميم وانديشه چگونه تصميم بگيرد؟ هرگز قدرت تصميم ندارد.

 

سؤال ...

جواب: نه ديگر از اين طرف ذكر است از آن طرف تثبيت هر لحظه كه ياد خدا باشد همان لحظه ياد خداي سبحان زمينهٴ تثبيت قلب را فراهم مي‌كند. هر درجه كه براي ذكر باشد به همان درجه طمأنينه است ملاحظه مي‌فرماييد در سورهٴ كهف خداي سبحان به رسول الله(صلي الله عليه و آله وسلّم) مي‌فرمايد كه.

 

سؤال ...

جواب: بله، البته ذكر الله همان ذكر قلب است ديگر. ذكر قلب طمأنينه مي‌آورد استقامت مي‌آورد.

 

سؤال ...

جواب: بله يعني تنها به گفتن اكتفا نكنند عمل هم داشته باشند ديگر. در سورهٴ كهف آيه 23 به بعد اين‌چنين است ﴿و لاتقولن لشايءٍ اني فاعل ذلك غدا ٭ الا ان يشاءالله واذكر ربك اذا نسيت و قل عسيٰ ان يهدين ربي لاقرب من هذا رشدا﴾[34] اين دستوري است از باب «اياك اعني و اسمعي»[35] كه به حضرت مي‌دهد تا امّت استفاده كنند. فرمود اگر خدا را فراموش كردي به ياد خدا باش تا هدايتت افزوده بشود معلوم مي‌شود هر درجه‌اي از ذكر كه هم سطح خود از ايمان و هدايت را در بر دارد زمينه است براي درجهٴ بعدي و ايمان و هدايت بالاتر ﴿و اذكر ربك اذا نَسيت﴾[36] اگر آن درجهٴ عاليه را از دست دادي متذكّر حقّ باش واين‌ چنين بگو ﴿و قل عسي ان يهدين ربي لاقرب من هذا رشدا﴾[37] يك رشد بهتر و بيشتري را خدا به شما مرحمت كند چون رشد را كه قرآن كريم يك وصف جامع قلبي دانست كه آنهايي كه خداي سبحان ﴿حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم و كرّه اليكم الكفر والفسوق والعصيان اولئك هم الراشدون﴾[38] اين‌گونه در سورهٴ حجرات است اگر كسي داراي آن دو صفت ثبوتي و اين سه صفت سلبي بود مي‌شود راشد ﴿ولكن الله﴾ خداي سبحان كه ﴿حبب اليكم الايمان و زينهُ في قلوبكم﴾ اين دو ﴿و كرة اليكم الكفر والفسوق و العصيان﴾[39] اين سه صفت سلبي با آن دو صفت ثبوتي اگر در قلبي اميد ﴿اولٰئك هم الراشدون﴾[40] پس رشد اين امور است در اين كريمه فرمود اميد اينكه رشد بهتري پيدا كني به ياد حقّ باش. بگو اميد اين است كه خداي سبحان راه بهتر و نزديك‌تري را به من ارائه بدهد. معلوم مي‌شود ذكر درجاتي دارد در قبال هر درجه طمأنينه‌ايست و هر درجه زمينهٴ رسيدن به درجات ديگر را فراهم مي‌كند. اگر در سورهٴ انفال فرمود ﴿لهم درجات﴾[41] در سورهٴ آل‌عمران مي‌فرمايد ﴿هم درجات﴾ اين ﴿هم درجات﴾[42] خيلي معنا دارد غير از ﴿لهم درجات﴾[43] سورهٴ انفال است. اين طور نيست كه در سورهٴ آل‌عمران يك لام حذف شده باشد حرف جر حذف شده باشد. نه خود مؤمن به جايي مي‌رسد كه مي‌شود درجهٴ ايمان، نه ﴿له درجه﴾ اين ﴿له درجه﴾[44] در سورهٴ انفال است. همان فرقي كه در كتاب‌ها بين حال و ملكه گذاشتند، اگر وصف قابل زوال باشد مي‌شود حال و اگر ملكهٴ راسخ باشد مي‌شود ملكه و دير زوال است يا قابل زوال نيست ايمان هم اين‌چنين است آن مستودع و مستقرّش فرق دارد. گاهي انسان درجاتي پيدا مي‌كند كه احياناً قايل زوال است گاهي آن‌چنان دين در او رسوخ كرده «من قرنه»[45] الي قدمه كه خود درجه‌اي از ايمان مي‌شود نه داراي درجه است. اين ﴿لهم درجات﴾[46] سورهٴ انفال مال يك مرحله است با ﴿هم درجات﴾[47] كه سورهٴ آل‌عمران است مال مرحلهٴ ديگر است.

 

سؤال ...

جواب: آنجا مرعوب نشدند اولاً عين آن اشخاص معلوم نيست و ثانياً آنها در جنگ أحد مرعوب نشدند. طمع جمع غنيمت اينها را وادار كرده سرپيچي از بيان حضرت اينها را محكوم كرده به يك شكست موقّت نه مرعوب شدند.

 

سؤال ...

جواب: نه در جريان جنگ أحد اين‌طور بود. آن سنجر را آن راه نفوذي را عدّه‌اي در حدود پنجاه نفر به دستور حضرت پاس مي‌دادند كه دشمن از آن پشت حمله نكند، حضرت فرمود اگر شما ديديد ما دشمن را تا دروازه‌هاي مكّه هم رانديم، شما جايتان را تغيير ندهيد. اگر ديديد آنها ما را تا مدينه تعقيب كردند شما جايتان را تغيير ندهيد شما اين سنگر را حفظ كنيد. اينها غفلت كردند در اثر اينكه به آن رشد كامل نرسيده بودند وقتي كه مسلمين پيروز شدند و مشغول جمع غنائم شدند، اينها گفتند كه ما هم برويم غنيمت جمع بكنيم. آمدند پايين مشغول جمع غنيمت شدند دشمن از آن پشت از اين دهنهٴ كوه سرريز كرده. اين اشتباهي كردند تخلّف كردند از دستور حضرت، به اين درد گرفتار شدند. و دو آيه در قرآن كريم است در سورهٴ اسرا است يك قسمتش كه يك اصل كلّي قرآني را تبيين مي‌كند و آن دو آيه اين است كه مي‌فرمايد ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾[48] ﴿و ان تعودوا نعد﴾[49] هر دو مطلب يك اصل كلّي را مي‌رساند. مادامي كه شما در راه‌ايد فيض ما مي‌رسد. مادامي كه برگشتيد فيض ماهم قطع مي‌شود. اين چنين است. اگر مؤمن به سوي اختيار خودش راه را عوض كرده فيض خدا هم قطع مي‌شود. اگر راه را ادامه داد فيض خدا هم ادامه دارد. ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾[50] ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾[51] اين دو بيان يك اصل كلّي قرآني را تبيين مي‌كند. بنابراين هر درجه‌اي از ايمان زمينهٴ درجات بعدي را فراهم مي‌كند. اينها شواهد قرآني است براي اينكه منظور از ذكر ذكر قلب است. اما در بحثهاي روايي همان‌طوري كه ملاحظه فرموديد يك مقدار از روايات ديروز خوانده شد، يك مقدار از روايات هم امروز ملاحظه مي‌فرماييد. آن روايات را ديروز از كتاب شريف كافي خوانديم، امّا امروز از اين وسائل چون جمع‌تر است، بعضي از رواياتي كه در كتب ديگر است در وسائل آمده ولي در كافي چون نيست اين ابواب الذكر وسائل را كه يك دو ملاحظه بفرماييد نوع اين مسائل را مي‌شود از روايات استفاده كرد. كتاب الصلاة ابواب الذكر. اين چهارم پنجم نوشته است از اين چاپهاي چيز در حقيقت گويا چهارم بايد باشد. بله پشتش نوشته جلد چهارم پنجم مثل اينكه جلد چهارم است ظاهراً كتاب الصلاة ابواب الذكر اين بعد از كتاب صلاة يعني احكام صلاة كه تمام شده، ابواب الدعاء است، بعد از ابواب الدعاء ابواب الذكر است بعدش هم ابواب التلاوة القرآن و الفضيلة القرآن كتاب دعا وكتاب ذكر و كتاب ‌القرآن را معمولاً بعد از مسائل الصلاة ذكر مي‌كنند. در وافي هم به همين ترتيب است. كتاب كشف الغطاء مرحوم كاشف الغطاء هم به همين ترتيب است. يك مقدار از روايات كه خوانده شد در همين وسائل هم آمده است. منظور از ذكر خدا اگر نماز را ﴿اقم الصلاة لذكري﴾[52] قرآن تعبير كرد ديروز به عرض رسيد كه آن نمازي كه انسان بداند چه مي‌گويد. در تأييد آن مطلب در باب كراهة ترك ذكر الله صفحهٴ 1179 اين جلد از عدّة‌الداعي ابن‌فهد نقل مي‌كند. ابن‌فهد از آن تعداد علمايي است كه در بين رعايا خيلي كم نظير هستند. همهٴ اينها انوار الاهي هستند ولي در بين رعايا يعني اهل‌بيت(عليهم السلام) را تعبير مي‌كنند به موالي يعني آنها مولاي ما هستند در بين رعيّت گفتند به عظمت مرحوم بحرالعلوم و ابن‌طاووس وابن‌فهد كمتر ديده مي‌شود. در عين حالي كه همهٴ اينها انوار الاهي هستند. ابن‌فهد در كتاب عدّة‌الداعي‌اش اين روايت را نقل مي‌كند عن النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «قال ابخل الناس رجل يمربمسلم لا يسلّم عليه»[53] بخيل‌ترين مردم كسي است كه از سلام كردن بخل مي‌ورزد. «و اكسل الناس عبد صحيح فارغ لايذكر الله بشفةٍ و لابلسان»[54] كسل‌ترين مردم پژمرده‌ترين مردم كساني هستند كه صحيح است و بيكار است و همين طور آرام‌اند هيچ چيزي بر لب ندارد. كسي است كه از نمازش مي‌دزدد «و اسرق الناس الذي يسرق من صلاته»[55] از نمازش مي‌دزدد. كسي كه از نمازش دزديد نمي‌داند چه مي‌خواند «تلف»[56] اين نماز پيچيده مي‌شود «كما يلف الثوب الخلق»[57] همان‌طوري كه لباس كهنه را مي‌پيچانند. لباس نو را تا مي‌كنند تميز ،لباس كهنه را مي‌پيچانند. «كما يلف الثوب الخلق فيضرب بها وجهه»[58] اين را پرت مي‌كنند به صورتش مي‌زنند. پس اگر گفته شد ﴿اقم الصلاة لذكري﴾[59] عمده همان ذكر قلب است اگر كسي نداند چه مي‌خواند و با خداي خودش چگونه راز و نياز مي‌كند، گرفتار اين مي‌شود. همان نمازي كه بايد شفاعت كند شكايت مي‌كند. «و أجفي الناس»[60] يعني با جفاترين مردم «رجل»[61] كسي است كه «ذكرت بين يديه»[62] حضرت مي‌فرمايد اسم من برده بشود «فلم يصل علي»[63] بر من صلوات نفرستد. «و اعجزالناس من عجز عن الدعاء»[64] اين به دنبالهٴ بحث ديروز بود كه اگر نماز ذكر خداست عمده ذكر قلبي است نه ذكر زباني. اگر ذكر زباني باشد و ذكر قلبي نباشد اين جور نماز را مي‌پيچند به سر آدم مي‌زنند. حديث دوّم در همين باب (عنهم عليهم السلام «ان في الجنه قيعانا»[65] در بهشت بيابان ‌هاي صافي است كه كشت نشده. قاع آن بيابان باز است كه «سرابٍ بقيع» قيع يعني بيابان باز. قيع قاع قيعان اين‌چنين است. «ان في الجنة قيعانا»[66] در بهشت زمينهاي كشت نشدهٴ فراواني است «فاذا اخذ الذاكر في الذكر» وقتي كسي به ياد حقّ متذكّر شد، آنگاه است كه «اخذت الملائكةُ في غرس الاشجار» فرشته‌ها شروع مي‌كنند به كشتن آن زمينهاي آماده. «فربما بعض الملائكه» گاهي بعضي از ملائكه دست از كشت برمي‌دارند. آنهايي كه خسته نمي‌شوند كه دست از كشت بردارند لذا جاي سؤال مي‌شود كه چرا شما دست از كشت بر مي‌داريد؟ «فيقال له لم وقفت»[67] چرا دست از كشت بر‌مي‌داريد؟ «فيقول ان صاحبي قد»[68] من خسته نشدم آن رفيقم كه بايد ذكر مي‌گفت و مصالح ساختماني مي‌داد، يا موادّ كشاورزي مي‌داد او فتور كرد و خستگي داشت من خسته نشدم. «ان صاحبي قد فتر يعني عن الذكر»[69] از ذكر فتور كرد، از ذكر خسته شد. آن حديث شريفي كه ديروز يك مقدارش خوانده شد به پايان وقت رسيديم در ذيلش اين بود كه امام صادق(سلام الله عليه) مي‌فرمايد در خدمت پدرم امام باقر(عليه السلام) كه بوديم او زبانش مرتّب به ذكر حقّ گويا بود. در ذيلش آمده «وكان يجمعنا»[70] همهٴ ما را جمع مي‌كرد «فيأمرنا بالذكر حتي تطلع الشمس»[71] ما را بين طلوعين خلاصه بيدار نگه مي‌داشت يا قرآن يا ذكر . «فيامرنا بالذكر حتي تطلع الشمس»[72]

 

سؤال ...

جواب: بله، ذكر زباني هم هست البتّه آن لسان و شفه و همه حالاتي كه داشت ذكر زباني. حالا روايتي كه از معاني‌الاخبار مي‌آيد كه حضرت مي‌فرمايد ذكر الله فضيلت دارد، بعد مي‌فرمايد «أمّا انّي لا أقول سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اكبر وان كان هذا من ذاك»[73] مي‌فرمايد ذكر الله فضيلت دارد و اينكه مي‌گويم ذكرالله فضيلت دارد نه يعني كسي «سبحان الله و الحمد لله» بگويد گرچه اين هم از ذكر الله است. آن ذكر اللهي كه مهمّ است اينست كه «اذا عرضت لك معصية فاذكره»[74] يعني خداي سبحان را متذكّر باشيد .... اگر يك گناهي مطرح شد انسان به ياد خدا باشد و چشمش را ببندد، گوشش را ببندد حالا آن هم مي‌آيد به خواست خدا.

«والحمدلله رب العالمين»

 


[1] طه/سوره20، آیه14.
[2] طه/سوره20، آیه14.
[3] نساء/سوره4، آیه43.
[4] نساء/سوره4، آیه43.
[5] نساء/سوره4، آیه43.
[6] انفال/سوره8، آیه2.
[7] حشر/سوره59، آیه19.
[8] انفال/سوره8، آیه47.
[9] انفال/سوره8، آیه58.
[10] حشر/سوره59، آیه19.
[11] انفال/سوره8، آیه47.
[12] انفال/سوره8، آیه12.
[13] آل عمران/سوره3، آیه151.
[14] انفال/سوره8، آیه12.
[15] ـ.
[16] انفال/سوره8، آیه12.
[17] آل عمران/سوره3، آیه151.
[18] انفال/سوره8، آیه47.
[19] حشر/سوره59، آیه2.
[20] حشر/سوره59، آیه2.
[21] انفال/سوره8، آیه12.
[22] انفال/سوره8، آیه12.
[23] انفال/سوره8، آیه12.
[24] انفال/سوره8، آیه12.
[25] انفال/سوره8، آیه12.
[26] انفال/سوره8، آیه12.
[27] انفال/سوره8، آیه12 ـ 13.
[28] انفال/سوره8، آیه10.
[29] انفال/سوره8، آیه11.
[30] انفال/سوره8، آیه11.
[31] انفال/سوره8، آیه11.
[32] انفال/سوره8، آیه11.
[33] انفال/سوره8، آیه12.
[34] کهف/سوره18، آیه23 ـ 24.
[35] ـ بحار الانوار، ج17، ص47.
[36] کهف/سوره18، آیه24.
[37] کهف/سوره18، آیه24.
[38] حجرات/سوره49، آیه7.
[39] حجرات/سوره49، آیه7.
[40] حجرات/سوره49، آیه7.
[41] انفال/سوره8، آیه4.
[42] آل عمران/سوره3، آیه163.
[43] انفال/سوره8، آیه4.
[44] ـ.
[45] ـ كافي، ج2، ص57.
[46] انفال/سوره8، آیه4.
[47] آل عمران/سوره3، آیه163.
[48] اسراء/سوره17، آیه8.
[49] انفال/سوره8، آیه19.
[50] اسراء/سوره17، آیه8.
[51] انفال/سوره8، آیه19.
[52] طه/سوره20، آیه14.
[53] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[54] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[55] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[56] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[57] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[58] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[59] طه/سوره20، آیه14.
[60] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[61] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[62] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[63] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[64] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص151.
[65] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص152.
[66] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص152.
[67] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص152.
[68] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص152.
[69] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص152.
[70] ـ كافي، ج2، ص499.
[71] ـ كافي، ج2، ص499.
[72] ـ كافي، ج2، ص499.
[73] ـ معاني الاخبار، ص193.
[74] ـ.