62/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 28 الی 29
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
انابهٴ به خداي سبحان عبارت است از ايمان به خدا و اطمينان دل به ياد خدا است اگر كسي ايمان به خدا و اطمينان به خدا را تحصيل كرد از هدايت پاداشي خدا برخوردار است يعني خداي سبحان او را به مقصد ميرساند هدايت به معناي ايصال به مطلوب به عنوان پاداش. بحث در طمأنينه قلب به ياد حقّ بود كه چگونه دل به ياد حقّ ميآرمد. آيا طمأنينه در برابر ترس از خداست آنچه كه در اوايل سورهٴ انفال آمده ﴿الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم﴾[1] تا با آن آيه سورهٴ انفال معارض باشد و به يكي از راههايي كه در تبيان و مجمع آمده يا در الميزان آمده يا در القرآن و العقل آمده بين اين دو طايفه از آيات جمع بشود يا طمأنينه در برابر ترس نيست نه تنها معارض با ترس نيست بلكه احياناً ترس آور است. طمأنينه در برابر اضطراب و هيجان است كه انسان در مسائل علمي و اعتقادي مردد و متحير باشد در مسائل عملي هم در تصميمگيري متحير آن اضطراب فكري كه به صورت شك و ترديد ظهور ميكند و اين اضطراب عملي كه به صورت تحيّر در ميآيد اينها مقابل با طمأنينه است. انسان مطمئن در معارف دين شك و ترديد ندارد. انسان مطمئن در انجام وظايف الاهي مردد نيست. ترديد است كه با طمأنينه نميسازد اضطراب و تحيّر است كه با طمأنينه سازگار نيست. و در هيچ آيهاي هم خداي سبحان ذكرالله را باعث اضطراب قرار نداد تا آن آيه با اين آيه محل بحث سورهٴ رعد معارض باشد. اصلاً تعارض بين طمأنينه و اضطراب است نه بين طمأنينه و ترس از جهنّم يا ترس از محروم شدن از جنةُ اللقاء و مانند آن. و چون اصل بعدي به عنوان يك قانون حصر كننده فرمود: طمأنينه جز در سايه ذكر خدا ممكن نيست ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾ معلوم ميشود دل را چيزي آرام نميكند مگر ياد همان كسي كه قلب را آفريد و چيزي هم دل را مضطرب نميكند مگر همان موجودي كه در برابر هدايت انسان مصمّم به اضلال شد و هو ابليس. شيطان است كه ميكوشد قلب را از طمأنينه و آرامش بيندازد و ياد خداست كه قلب را مطمئن و آرام ميكند. لذا قرآن دستور داد فرمود هر وقت شيطان ميخواهد فشاري وارد كند كه شما را بلرزاند به ياد حقّ متذكّر باشيد كه ذكرالله شما را از خطر نزغ و وسوسهٴ شيطان نجات ميدهد. كار شيطنت اضطراب آوردن و هيجان و آشوب كردن است و لاغير خواه بين خود انسان و انسان اضطراب ايجاد كند كه انسان را متحيّر كند در مسائل علمي به صورت شك و ترديد در مسائل عملي به عنوان تحيّر و سرگرداني يا بين امّت و جامعه اضطراب ايجاد كند كه جامعه را از نظم و آرامش بياندازد. انسان اگر در برابر دشمن قرار گرفت چه عاملي باعث اضطراب او ميشود و چه عاملي باعث طمأنينه ثَبات او ميشود اينها را قرآن بيان كرده است. فرموده اگر در برابر دشمن قرار گرفتيد اگر خواستيد ثابت قدم باشيد به ياد خدا باشيد كه ﴿ذكر الله﴾ شما را ثابت ميكند و از اضطراب نجات ميدهد اگر هم يك وقتي احساس آشوب و هيجان كرديد به ياد خدا بيفتيد. هم در مقام دفع هم در مقام رفع هم ميفرمايد ذكرالله داشته باشيد تا گرفتار آشوب نشويد هم ميفرمايد اگر آشوبي به سراغ شما آمده است با ذكر خدا آن آشوب را رفع كنيد. هم متذكّر باشيد كه آشوب دفع بشود گرفتار اضطراب نشويد هم متذكّر بشويد كه آشوب پيدا شده را رفع كنيد. در ميدان جنگ انسان مضطرب است چه كند تنها چيزي كه انسان را از اضطراب در جبهه نجات ميدهد ذكر الله هست در جهاد اكبر كه شيطان حمله كرد انسان مضطرب است تنها عاملي كه انسان را از اين اضطراب در جبهه اكبر نجات ميدهد ﴿ذكر الله﴾ هست. اينها را يك پس از ديگري در آيات اعراف، انفال، سورهٴ اسراء، سورهٴ حم فصلّت و مانند آن ملاحظه ميفرماييد.
سؤال ...
جواب: معناي اتلاف هم اين است كه في الجمله ثابت است نه بالجمله، ذكرالله درجات دارد طمأنينه هم درجات دارد، هر درجهاي از ذكر خدا باعث همان درجه از طمأنينه است. اگر ذكر الله خيلي قوي بود باعث طمأنينه قويتر ميشود و اگر ضعيف بود باعث طمأنينه ضعيفتر ميشود. اگر چنانچه طمأنينه به ذكر خدا مرتبط است و ذكر الله درجاتي دارد و طمأنينه هم درجاتي دارد، يعني هر درجهاي از طمأنينه به استناد درجهاي معيّن از ذكر الله خواهد بود.
سؤال ...
جواب: انساني كه بين خوف و رجا زندگي ميكند وقتي آيات عذاب را شنيد ميلرزد و اشك ميريزد و آيات رحمت را متوجّه شد خوشحال هست. بين خوف و رجا به سر ميبرد.
سؤال ...
جواب: در هر دو حال مطمئن است يعني
سؤال ...
جواب: نبايد خوف و رجا مطلق باشد چون اگر مطلق باشد غرور آور است يا يأسآور است.
سؤال ...
جواب: اگر خوف مطلق باشد كه يأسآور است و اگر رجاي مطلق باشد كه غرورآور است بنابراين بين خوف و رجا باشد. انساني كه به ياد خدا متضرّع و اشك ميريزد و ناله ميكند اين در هيچ كاري مردد نيست يعني خدا را به خوبي شناخت، دستورات خدا را به خوبي انجام ميدهد و از پايان كارش چون خبري ندارد از خداي سبحان با تضرّع و ناله مسئلت ميكند كه به خير بشود. يا از خداي سبحان با ناله مسئلت ميكند كه گناهان انجام شدهاش را ببخشد. اينها با طمأنينه مخالف نيست تنها چيزي كه با طمأنينه مخالف است اضطراب است و تحيّر. حالا در سورهٴ اعراف آيه 200 اينچنين آمده ميفرمايد ﴿خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين ٭ و امّا ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم﴾[2] اگر در انجام عفو وامر به معروف كردن و اعراض از جاهلين شياطن يك نزغي زد نزغ آن است كه با يك چوبي يا با يك آهني پهلوي يك حيواني را فرو ببرند اينكه يك كسي كه چند تا حيوان در دست او است با يك ابزار آهني يا چوبي يك سيخي به اين حيوان ميزند اين را ميگويند نزغ. و اگر با اين آهن به پاي حيوان يك چيزي فرو برد اين مستبد ميشود. فرمود شيطان با شما يك همچنين كاري ميكند يك فشاري ميآورد حالا يا در طرف نشاط يا در طرف. غضب اين فشاري كه از آرامش انسان را مياندازد اين نزغ است. انسان يا در اثر داشتن وسايل رفاهي از آن خطر هيجان پيدا ميكند يا در اثر يك سلسله فشارها گرفتار آن خطر ميشود، فرمود اگر يك وقتي شيطان بخواهد يك همچنين فشاري به شما بدهد شما را بقتتاً مضطرب كند ﴿فاستعذ بالله﴾[3] نگذار آرامشات را از دست بدهد كار او آن است كه اين تظم و طمأنينه را از شما بگيرد. ﴿و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله﴾[4] چرا چون ﴿انّه سميع عليم﴾[5] همي ميشنود دعاي شما را هم ميداند كه چگونه اين مشكل شما را حلّ كند. اين نزغ كه عامل اضطراب است با ذكر الله كه عامل طمأنينه است درمان ميشود.
سؤال ...
جواب: جنود شيطان هم به دستور شيطان اين كارها را دارند ديگر. همين معنا را در سورهٴ هم فصلت آيه 36 اينچنين ميفرمايد: بعد از اينكه فرمود بدي را با نيكي و بزرگواري دفع كنيد و اين حظّ عظيم است. آنگاه فرمود ﴿و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله﴾[6] اگر چنانچه يك فشاري داد كه شما را از آرامش بيندازد فوراً به خدا تكيه كنيد. ﴿و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله﴾[7] چرا؟ چون ﴿انه هو السميع العليم﴾[8] هم ميشنود استعاذهٴ شما را و هم ميداند كه چگونه اين مشكل شما را حلّ كند. در بينجمع هم در يك امّت اسلامي هم اگر امّت مطمئن است شيطان ميخواهد بين اين امّت مطمئنّه با نزغ، اضطراب وهيجان ايجاد كند به تك تك اينها دستور ميدهند كاري نكنيد كه شيطان بين شما آشوب و هيجان ايجاد كند، گفتارتان را طوري تنطيم كنيد كه شيطان آشوب نكند و دخالت نكند. اين را در سورهٴ اسراء فرمود: آيه 53 سورهٴ اسراء فرمود ﴿و قل لعبادي يقولوا التي هي احسن ان الشيطان ينزغ بينهم﴾[9] وقتي ميخواهند حرف بزنند آن طريقهٴ احسن و حسنا را انتخاب كنند. دو جور ميشود حرف زد آن طريقهٴ حسنا را انتخاب كنند كه مبادا آشوبي در جامعه بشود طرزي حرف بزنند كه كسي را نرنجانند زيرا تلاش شيطان اين است كه اين امّت يك دست را مضطرب كند. خب اينجا ما را از خطر نزغ شيطان آگاه كردند اما ذكر اللهي كه ما را از اين خطر برهاند چيست؟ همان ﴿التي هي احسن﴾[10] است آن ﴿التي هي احسن﴾[11] يعني آن سيرهاي كه خداي سبحان هدايت كرده ﴿ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم﴾[12] يا ﴿وَ من احسن قولاً ممّن دعا الي الله و عمل صالحاً﴾[13] يا ﴿الله نزّل احسن الحديث﴾[14] كه اين آيات قبلاً مطرح شد. اين ذكر خداست كلام خداست و ياد خداست كه به صورت طريقهٴ حسنا يا ﴿احسن الحديث﴾[15] تبيين شده. فرمود طوري حرف بزنيد كه اين جامعهٴ واحده و مطمئنّه را مضطرب و سرگردان نكنند. اين براي دفع است آن براي رفع. ياد خدا اين دو اثر را دارد كه اگر انسان متذكّر به ياد خدا بود گرفتار نزغ و هيجان نميشود و اگر غافل بود و گرفتار نزغ و هيجان شد با ذكر الله اين هيجان آمده را رفع كند چون ذكر الله براي متذكّر خاصّيت دفع دارد و براي غافل خاصيت رفع دارد. در هر دو حال آن هيجان و اضطراب را ذكر الله ميتواند برطرف كند.
سؤال ...
جواب: چرا ديگر چون اين اطمينان به ذكر خداست و اگر اينگونه افراد در جامعه پيدا شدند يك امّتي را ميتوانند هدايت كنند لذا تمام تلاش شيطان اين است كه آنها را آلوده كند. لذا آنها در خطر عظيم هستند و اگر خداي ناكرده آنها بلغظند در برابر نعم الاهي مسئوليتشان بيشتر است لذا خطرشان هم عظيم هم است. تمام تلاش ابالسه اين است كه آنها را بلرزانند. آنها هم به ذكر خدا متكياند دائماً تا نلرزند. اگر يك كسي مخلَص شد نه به اين معنا كه ديگر از چنگ شيطان رها شد. ماداميكه مخلَص و مطمئن است راحت است نه اينكه انسان همين كه طمأنينه تحصيل كرد ديگر راحت است. لذا به همينها و ديگران دستور ميدهد در سورهٴ مباركهٴ اعراف كه شما همواره به ياد خدا باشيد تا گرفتار آن نزغ نشويد. در پايان سورهٴ اعراف هست آيه 205 اين است ميفرمايد ﴿و اذكر ربك في نفسك﴾[16] همين ذكري كه عامل طمأنينه است چون طمأنينه را در ذكر خدا حصر كرد. اگر ذكرالله باشد يقيناً طمأنينه هست. ﴿و اذكر ربك في نفسك﴾[17] آن هم ﴿تضرعاً و خيفةً﴾[18] هم با ضراعت و ناله و لابه هم با ترس. اين همين ذكراللهي كه طمأنينه ميآورد تضرّع را بهدنبال دارد. آن كسي كه مطمئن است ميفهمد چه خبر است چه بايد بكند اشك ميريزد و ناله ميكند. آن كه متحيّر است كه باكش نيست. فرمود ﴿و اذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفةً﴾[19] اين مال ذكر قلبي امّا ذكر لساني ﴿و دون الجهر من القول﴾[20] خيلي لازم نيست صدا را بلند كني در ياد حقّ. در آداب ذكر به خواست خدا خواهد آمد كه طرز ذكر چگونه است. ﴿و دون الجهر من القول﴾[21] اگر هم خواستيد با زبان ذكر حقّ داشته باشيد خيلي جهر و آشكار نباشد دون الجهر باشد يعني اخفات باشد. چون اخفات دون الجهر است. خب اين ذكر و اين به ياد حقّ بودن در دل و نام حقّ را بر لب داشتن در چه وقت از شبانه روز است ﴿بالغدو و الاصال﴾[22] غدو يعني بامداد آصال جمع اصيل است يعني شامگاه. صبح وشام. اينكه ميفرمايد صبح و شام به ياد خدا باش يعني دائماً به ياد خدا باش نه يعني صبح به ياد خدا باش، چندين ساعت وسط غافل باش بعد پايان روز به ياد خدا باش براي اينكه صبح و شام كنايه از دوام و استمرار است اولاً ﴿و لا تكن من الغافلين﴾[23] هم تأييد ميكند ثانياً فرمود صبح و شام به ياد حقّ باش و غفلت نكن چون هر لحظهاي كه انسان غافل باشد آن دشمن بيدار است. اين چنين نيست كه شيطان يا مأموران شيطان يك لحظهاي غافل باشند و بخوابند. بياني حضرت امير(سلام الله عليه) براي مردمان مصر دارند وقتي مالك اشتر را اعزام كرد يك عهدنامهاي به مالك داد يك دستورالعملي هم براي مردم مصر نوشت كه مردم مصر بدانند با داشتن يك رهبر لايق مثل مالك كافي نيست در پيروزي. خود اينها هم موظفاند در همهٴ مراحل حضور داشته باشند. در آن نامه مرقوم فرمود «من نام لم ينم عنه»[24] يعني كسي كه بخوابد دشمن او نميخوابد. اين طور نيست كه اگر شما بخوابيد بيگانه هم بخوابد اين چنين نيست. بيگانه منتظر است ببيند شما كي ميخوابيد. خصيصهٴ سرقت و سارقين اين است. «من نام لم ينم عنه»[25] اين اصل كلّي است، هم در جنگ داخلي هم در جنگ خارجي هم در جهاد اكبر هم در جهاد اصغر لذا در اين كريمه فرمود صبح و شام به ياد خدا باش ﴿و لاتكن من الغافلين﴾[26] نه اينكه صبح اگر به ياد خدا بودي كافي است غروب هم به ياد خدا بودي كافي است وسطها هر چه كردي كردي.
سؤال ...
جواب: امّا گفتهاند دعاها مستجاب هست موقعيّت دارد امّا در بسياري از قسمتها هنگام زوال ظهر را مطرح كردهاند و در روايات ﴿حافظوا علي الصلوات و الصلاة الوسطيٰ﴾[27] هم به صلاة ظهر تطبيق شده است. و گفتند هنگام زوال ظهر است كه دعاها مستجاب است و گفتند جنگ در اسلام يا مستحب است از ظهر به بعد شروع بشود يا مكروه است از صبح تا ظهر شروع بشود. گفتند جنگ را از ظهر به بعد شروع كنيد. اين دو تعبير را مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) در جهاد دارد جواهر دارد كه صبح تا ظهر جنگ كردن مكروه هست يا شروع كردن جنگ از ظهر به بعد مستحب است. ايشان دارند كه لذا سيدالشهدا(سلام الله عليه) شخصاً در جريان شخص خودش از ظهر به بعد وارد ميدان شده. براي چند نكته يكي از نكات اين است كه عند زوال نهار رحمت خداوند بيش از اوقات ديگر است، ممكن است قلب كفّار و منافقين روشن بشود و توبه كنند ممكن است به صلح ختم بشود، ممكن است برگردند و خونريزي نشود، چند تا نكته است يكي از آن اين است اين كه ميگويند ﴿حافظوا علي الصلوات و الصلاة الوسطي﴾[28] صلاة ظهر است اين است. اين طور نيست كه طَرَفي النهار باشد و وسط روز نباشد. همهٴ حالات است البتّه صبح و شام يك خصيصهاي دارد. صبح را كه آدم مواظب بود سعي ميكند تمام روز را تأمين كند. طليعهٴ شب را كه مواظب بود سعي ميكند كه تمام شب را جبران كند. اين براي اينكه دالان ورودي اين دو مقطع مهمّ است. انسان وقتي كه وارد روز ميشود بذكر الله وارد بشود وقتي هم وارد شب ميشود بذكر الله وارد شب بشود اين طليعهٴ شب بذكر الله بودن هم براي ترميم غفلتهاي روز است هم براي تغذيهٴ حضور شب. اين اهميّت دارد و گرنه عند الزوال النهار اين همه دستورات آمده كه ﴿فحافظوا علي الصلوات و الصلاة الوسطي﴾[29] در بسياري از كلمات به صلاة ظهر تطبيق شده.
سؤال ...
جواب: عيب ندارد پس او بادوام ذكر منافات ندارد. بحث در دوام ذكر است. در اين دو موقع بيشتر عيب ندارد ولي نميشود گفت كه مخصوص اين دو مورد است. با توجه به اينكه عند الزوال آن خصيصه را دارد ﴿واذكر ربك في نفسك﴾[30] اين ذكر دل است ﴿تضرّعاً و خيفةً و دون الجهر من القول﴾[31] آن ذكر لب. كي اين ذكرها باشد؟ ﴿بالغدو و الآصال﴾[32] صبح و شام نه يعني فقط طرفي النهار باشد كافي است. اين صبح و شام به ياد حقّ بودن ميگويند هر صبح و شام اين كار است يعني هميشه ﴿و لا تكن من الغافلين﴾[33] هم تأييد ميكند. آن آيه سورهٴ نور هم اين چنين است كه ﴿رجال لاتلهيهم تجارةٌ و لابيع عن ذكرالله و إقام الصّلٰوة و ايتاء الزكٰوة﴾[34] در آنجا هم سخن از غدو و عشيي است سخن از بامدادان و شامگاه است. وقتي جريان نور انيّت خداي سبحان را مطرح ميفرمايد ﴿الله نور السمٰوات و الارض﴾[35] آيه 37 سورهٴ نور بعد از اينكه آن نور انيّت عمومي خداي سبحان را ذكر فرمود كه ﴿الله نور السمٰوات و الارض﴾[36] در ذيلش فرمود خداي سبحان يك نور اختصاصي هم دارد. آن نور همگاني و عمومي كه فراگير است ﴿الله نور السمٰوات و الارض﴾[37] آن نور هستي است و فيض همگاني است و رحمت مطلقه است كه به همه رسيده امّا در ذيل فرمود ﴿يهدي الله لنوره من يشاء﴾[38] اين نور نور خاص است و إلاّ آن نور عام كه فراگير است و همه جايي است .آن نور مال بعضي دون بعض نيست آن ﴿نور السمٰوات و الارض﴾[39] است. يك نور اختصاصي هم هست كه در همه جا نيست. آن نور اختصاصي در جاهاي معيّن است. آن نور عمومي ﴿نور السماوات و الارض﴾[40] فراگير است و جهاني امّا آن نور اختصاصي كه فرمود ﴿يهدي الله لنوره من يشاء﴾[41] آن نور اختصاصي همه جا نيست در جاهاي معيّن است كجاها است ﴿في بيوت اذن الله ان ترفع﴾[42] آن ديگر ﴿نور السموات و الارض نيست﴾[43] آن نور المساجد است، نور الحوزههاي علميه است نور البيوتات و المشاهد المشرّفهٴ معصومين(عليهم السلام) است و امثال ذلك. اين نور خاص ﴿في بيوت﴾ نه همه جا آن نور عام كه در هر جايي از جهان پرتو نور حقّ است و ظهور حقّ است آن فراگير است آن ﴿نور السمٰوات و الارض﴾[44] است اما اينكه فرمود ﴿يهدي الله لنوره من يشاء﴾[45] اين را حالا دارند آدرس ميدهند كه اين نور خصوصي همه جا نيست .اين در مسجد است چون ﴿في بيوت اذن الله أن ترفع﴾[46] در مشاهده مشرف هست در خانههاي معصومين(عليهم السلام) هست. در مراكز علمي هست در خانهاي كه حقّ در آن خانه احيا ميشود و از آنجا منتشر ميشود هست و مانند آن. اين نور اختصاصي همه جا نيست فقط ﴿في بيوت اذن الله ان ترفع﴾[47] است. كه ﴿و يذكر فيها اسمه يسبح له﴾[48] يعني براي خداي در اين بيوت پرنور كه نور اختصاصي است، ﴿بالغدو و الاصال﴾[49] ﴿يسبح﴾ كي ﴿رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكرالله﴾[50]
سؤال ...
جواب: نه چون آن نور عام را كه فرمود همگاني است .آنگاه در ذيلش يك نور خاصي است آدرس هم داده كه اين نور خاص همه جا نيست. جاهايي كه مردانش اينچنين هستند اين نور خاص هست. ﴿في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له بالغدوّ و الآصال﴾[51] كي ﴿يسبح﴾[52] ﴿رجال﴾[53] صبح و شام به ياد حقّ هستند نه اينكه صبح به ياد حقّ هستند شام را به ياد حقّ هستند بقيهٴ روز را غافلاند و بقيهٴ شب را هم غافلاند. اينكه نور اختصاصي نشد. اين كنايه از دوام است. و همان طوري كه در سورهٴ اعراف فرمود ﴿بالغدو و الآصال ولا تكن من الغافلين﴾[54] كه قسمت سلبي قضيه را هم بيان كرد اينجا هم قسمت سلبي قضيه را بيان فرمود فرمود چيزي اينها را سرگرم نميكند. معلوم ميشود ذكرشان دائم است ديگر نه تنها خود ﴿بالغدو و الاصال﴾[55] نشانهٴ دوام ذكر است بلكه ذكر آن قسمت سلبي قضيه هم مؤيّد است فرمود چيزي اينها را سرگرم نميكند ﴿لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكرالله و إقام الصلوٰة و ايتاء الزكوٰة يخافون يوماً تتقلب فيه القلوب و الابصار﴾[56] هيچ چيزي اينها را غافل نميكند نه تجارت و نه بيع. تجارت پيشه است. اينهايي كه مغازه دارند اينها تاجرند يعني پيشهٴشان تجارت است. بيع يعني آن حين داد و ستد. وقتي سخن از خدا شد در همان حيني كه مشغول خريد و فروش است در آن حين هم خدا را فراموش نميكند كه يك قدري گران بدهد يا يك قدري كم بدهد يا يك قدري احتكار كند و مانند آن نه خود اين پيشه مانع از اين ياد خدا است نه اشتغال فعلي به آن پيشه نه تجارت و نه بيع نه تنها اين كارآنها را از خدا باز نميدارد حين عمل هم از خدا غافل نيستند ممكن است يك كسي پيشهاش اين باشد و چون تاجر هست بهياد خدا است اما در حين عمل احياناً خدا را فراموش ميكند يا گران ميدهد يا كم ميدهد يا مانند آن فرمود نه تجارت كه اصل شغل اينها است مانع آن رادع است نه اشتغال فعلي به مقتضاي آن پيشه ﴿رجال﴾ كه ﴿لاتلهيهم تجارة و لا بيع﴾[57] پس اينها عامل سرگرم كننده ندارند. اگر صبح و شام به ياد خدايند و اگر هيچ چيز اينها را سرگرم نميكند يعني دائماً به ياد حقّ هستند همين اينها كه دائماً به ياد حقّ هستند از ترس خدا مينالند ﴿يخافون يوماً تتقلب فيه القلوب و الابصار﴾[58] از روزي ميترسند كه دلها و چشمها زير و رو ميشود چرا چون نميدانند آيا گناهان قبلي بخشوده شد يا نه آيا آينده همين حال دائم هست يا نه. اين خائف است در حالي كه ذكرالله دارد و در حالي كه در كارش مصمّم است. همهٴ كارها با تصميم و قاطعيّت انجام ميدهد امّا زار و زار مينالد. ناله كردن با طمأنينه مخالف نيست. مضطرب بودن در تصميمگيري شك و ترديد داشتن با طمأنينه سازگار نيست. لذا در سورهٴ انفال ميفرمايد وقتي در جنگهاي نابرابر با يك دشمن سنگيني روبرو شديد تنها يك چيز است كه شما را آرام ميكند و مطمئن نگه ميدارد و آن ذكرالله است. در سورهٴ انفال آيه 46 به بعد ميفرمايد: ﴿يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئةً فاثبتوا﴾[59] ﴿فئة﴾ يعني گروه. اگر يك گروهي در برابر شما ايستادند به جنگ آنها برخاستيد ثابت باشيد نلرزيد. خب چه چيزي عامل اين ثبات است و اين ثبات را تظمين ميكند ﴿اذا لقيتم فئة فاثبتوا وَ اذكروا اللهكثيرا) ذكرالله در بين همهٴ عبادات متّصف به كثرت است عبادات ديگر هر كدام يك وظايف خاصي دارند. نماز برايخودش يك وظيفهاي دارد ﴿أقم الصلوٰة لدلوك الشمس إليٰ غسق اللّيل و قرآن الفجر﴾[60] اين پنج تا نماز است ظهرين و مغربين و صلاة فجر كه از دلوك شمس تا غسق ليل چهار نماز يعني ظهرين و مغربين ﴿و قرآن الفجر﴾[61] كه صلاة صبح است. اين پنجتا نماز در پنج وقت معيّن روزه هم كه ﴿فمن شهد منكم الشهر فليصمه﴾[62] سالي يك ماه هست و حجّ هم كه عمر يك ماه هست و مانند آن. هيچكدام از اينها به كثرت موصوف نيستند و ما مأمور به تكثير آنها نشديم الا الذكر. در ذكر است كه مرتّباً ميفرمايد ﴿اذكرو الله ذكراً كثيراً﴾[63] حدّي ندارد. نظير صلاة نيست نظير صوم نيست نظير حج نيست نظير عبادات ديگر نيست كه يك نصاب مشخص داشته باشند. ميفرمايد ﴿فاثبتوا واذكروا الله كثيراً﴾[64] خيلي به ياد حقّ باشيد. در سورهٴ مباركهٴ جمعه هم مشابه همين است كه ﴿اذا نودي للصلوة من يوم الجمعة فاسْعوا الي ذكرالله و ذروا البيع﴾[65] تا اينكه ﴿فاذا قضيت الصلٰوة فانتشروا في الأرض ... و اذكروا الله ذكراً كثيرا﴾[66]
سؤال ...
جواب: چرا نماز به ياد خدا است اما ياد محدودي است. صوم ذكرالله هست امّا يك ياد محدودي است ﴿وابتغوا من فضل الله واذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون﴾[67]
سؤال ...
جواب: بله، اين ذكر يادي از گذشتگان است اين ذكرالله نيست. حالا بعد خواهد آمد به خواست خدا بنابراين چيزي به كثرت موصوف نشد. و ما مأمور به تكثير او نيستيم إلاّ الذكر الله. چون هر لحظه انسان غافل باشد اون حمله ميكند. براي اينكه در سورهٴ اعراف فرمود شيطان از راهي ميآيد كه شما نميبينيد ﴿انّه يراكم هو و قبيلُه من حيث لاترونهم﴾[68] از آن راه كه شما نميبينيد اون ميآيد و الاّ از آن راهيكه ببينيد كه حمله نميكند. كه آن راهي كه آدم نميبيند راه غفلت است از راهي كه انسان غافل باشد نميبيند. از راه غفلت ميآيد و لا غير. لذا فرمود شما زياد به ياد حقّ باشيد كه هرگز گرفتار اين خطر نباشيد. و در ميدان جنگ تنها چيزي كهانسان را تثبيت ميكند ذكرالله هَست. خدا دستور داد وعدهٴ خدا حقّ است اگر كشته شديم شهيد هستيم و اگر فاتح شديم مأجوريم. هيچ فرقي بين كشته شدن و كشتن نيست از نظر امتثال و اجر. هر دو را خدا دستور داد. اين عامل تثبيت است اينها انسان را در ميدان تثبيت ميكنند چه در جهاد اكبر و چه در جهاد اصغر. اگر انسان يك فئهاي ازشياطين را ديد از هر راهي بر قلبش هجوم آوردند اين در جهاد اكبر ﴿فاثبتوا واذكروا الله كثيرا﴾[69] در جنگهاي نابرابر دنيا هم بشرح ايضاً [همچنين] ﴿فاثبتوا واذكروا الله كثيراً﴾[70] اين عامل تثبيت يك گروه مجاهد است در برابر بيگانگان. آنگاه ميفرمايد ﴿واطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا﴾[71] اختلاف نكنيد چون اختلاف اتّحاد بر تضعيف است و هر اتّحادي پيروز است بيان ذلك تنازع اين است كه زيد ميكوشد قدرت عمر را نزع كند و بكّند عمر ميكوشد كه قدرت زيد رانزع كند و بكند. اينها اتفاق دارند بر نزع قدرت لذا پيروز ميشوند. هر اختلافي پيروز است آدم را ضعيف ميكند چرا چون هر اختلافي به يك اتّحاد برمي گردد هر دو طرف دارند ميكوشند كه اين قدرت پايين بيايد يك هدف مشترك دارند خب به مقصد ميرسند. اتّحاد با اين نظام سازگار است هرجا اتّحاد است پيروزي است. چون اتّحاد حقّ است در يكي از جنگها كه مسلمين شكست خوردند بعضي از مفسّرين ميگويند و ان قلت «الاسلام يعلو و لايعلي عليه»[72] اگر حقّ هميشه پيروز است چرا مسلمين در آن جبهه شكست خوردند. ميگويد حقّ هرگز شكست نميخورد در آنجا حقّ با كفّار بود و مسلمين حقّ نداشتند. زيرا مسلمين درگير داخلي بودند و اختلاف داشتند اختلاف باطل است. اتّحاد و وداد و صميميّت و يكسان بودن حقّ است و آن حقّ بر اين باطل غالب شد نه كفار بر مسلمين نه كفّر بر اسلام. آن اتّحاد بر اين اختلاف پيروز شد. يعني آن حقّ بر اين باطل پيروز شد نه اينكه كفّار پيروز شده باشند يا مسلمين شكست خورده باشند اسلام شكست خورده باشد. اختلاف بر خلاف دستور اسلامي است پس اينجا اسلام ظهور نكرد. اتّحاد برابر دستور خداست اين دستور خدا را آنها داشتند انجام ميدادند. اتّحاد حقّ است و اختلاف باطل آن حقّ بر اين باطل پيروز شده است در حقيقت. هر اختلافي به اتّحاد برميگردد.
سؤال ...
جواب: خود اتّحاد حقّ است متعلّقش كفر است
سؤال ...
جواب: لذا كفر پيروز نشد. كفر سرنگون شد در مراحل بعدي اما اين مسلمين اگر شكست خوردند يعني اختلافشان، اختلاف در حقيقت كوبيده شد نهمسلمين بما انهم مسلمون. اينها چون در اينجا اختلاف داشتند و اختلاف باطل است حقّ در اينجا ظهور نكرد حقّ در آنجا ظهور كرد در حقيقت آن حقّ بر اين باطل پيروز شد. اختلاف و تنازع يك اتّحادي است. بر نزع قدرت لذا فرمود ﴿و لا تنازعوا فتفشلوا﴾[73] اگر نزاع كرديد فشل يقيني است فشل يعني ضعف. زيرا طرفين اتّفاق داريد بر نزع قدرت. آنگاه ﴿وَ تذهب ريحكم وَ اصبروا ان الله مع الصابرين﴾[74] در اوائل بحث به عرض رسيد كه انسان مطمئن چه در حال غضب چه در حال نشاط از جا در نميرود آرام است. در حال غضبش ملاحظه فرموديد جنگ و امثال جنگ بود در حال رفاه و داشتن امكانات همين سورهٴ انفال آيه بعد ميفرمايد ﴿و لاتكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطراً و رئاء الناس﴾[75] آنها كه گرفتار يك سلسله امكانات مادّي هستند آنها هم از جا در ميروند. آنها را رفاه از جا درمي برد اينها را غضب از جا درميبرد. انسان متذكّر به ذكر حق چه در حال رفاه چه در حال دشواري در هر دو حال آرام است لذا ميفرمايد مانند آنها نباشيد كه بطراً خارج شدهاند رئاءاً خارج شدهاند با عيّاشي و نوش و كيف خارج شدهاند اينچنين نباشيد آنها هم مضطرب اند اينهايي هم كه در حال جنگ قدرت كنترل را از دست دادند اينها هم مضطرب اند. فتحصل ذكرالله هست كه در همهٴ موارد انسان راتثبيت ميكند. امّا حالا ذكر چيست و ادب ذكر چيست اين بايد بحث بعد ذكر بشود.«والحمدلله رب العالمين»