62/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 28 الی 29
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
فرمود هدايت پاداشي نصيب كسي ميشود كه به طرف حقّ انابه داشته باشد و كساني كه به طرف حقّ انابه دارند مؤمن به خدايند و دل آنها به ياد خدا ميآرامد آنگاه يك اصل كلّي را بيان فرمودند كه ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ آنگاه به مناسبت طمأنينه دل كه اين طمأنينه از ذكر حقّ ناشي ميشود و لا غير آيات سورهٴ انفال مطرح شد كه اگر ذكر حقّ باعث طمأنينه است چگونه مؤمنين وقتي به ياد حقّ متذكّر شدند قلبشان ميتپد ﴿انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم﴾[1] به عرض رسيد كه اين آيه طمأنينه را در ذكر خدا منحصر ميكند يعني بدون ياد حق دل مطمئن نميشود نه ذكر حق را در طمأنينه منحصر كند كه ذكر الله طمأنينه ميآورد و لا غير. خشيت و خوف واضطراب نميآورد اين چنين نيست. طمأنينه بدون ذكر حقّ حاصل نميشود نه ذكر حقّ هرگز انسان را نميگرياند مضطرب نميكند و مانند آن و نه انسان مطمئن هرگز اشك نميريزد و نمينالد و از خوف جهنّم يا خوف محروم شدن از لقاي حقّ نمينالند اين چنين نيست. اگر آيد طمأنينه را در ذكر حقّ منحصر كرد. و لا عكس فرمود بدون ياد حقّ طمأنينه پيدا نميشود آنگاه آيه سورهٴ انفال معارض نيست براي اينكه ميفرمايد مؤمنين وقتي به ياد حقّ ميافتند قلبشان ميتپد. اگر ذكرالله الاّ و لابد اثر منحصرش طمأنينه بود نبايد مؤمن كه به ياد حقّ هست برگه قلبش بتپد و بلرزد اما اگر عكس بود يعني طمأنينه منحصر در ذكر الله بود نه ذكرالله منحصراً طمأنينه ميآورد يعني جز طمأنينه كار ديگر نكرد آنگاه آيه سورهٴ انفال معارض نيست اين بحث گذشت. بحثي كه به دنبال آن مطرح شد اين است كه اصلاً طمأنينه در برابر خوف و هراس دل است تا ما بياييم اين سه راهي كه يك راه را مرحوم شيخ در تبيان و طبرسي امين الاسلام(رضوان الله عليهما) در مجمع بيان كردهاند راه ديگر را مرحوم آقا سيّد نورالدين(رضوان الله عليه) در تفسير القرآن و العقل بيان كرده و راه سوم را سيدنا الاستاد(رضوانالله عليه) بيان كرده با اين راهها اين تعارض علاج ميشود يا اصلاً طمأنينه در برابر ترس نيست. طمأنينه در برابر خوف از جهنّم و اشك ريختن و مانند آن نيست. ممكن است كسي قلبش مطمئن باشد و داراي نفس مطمئنّه باشد باز از خوف هجران حقّ بنالد. آخرين مرحله هم بنالد. در عين حال كه داراي نفس مطمئنّه هست بگويد: «ابكي لظلمة قبري أبكي لضيق لحدي»[2] اين طور نيست كه صاحبان نفوس مطمئنّه ننالند يا اين نالش اينها در طليعهٴ امرباشد. آن عاليترين مرحلهٴ طمأنينه را هم كه پيدا كردند باز صحبت از «ابكي لظلمة قبري»[3] است. نه تنها يادمان ميدهند اينچنين هم هستند. نه تنها به ما ميگويند دعا بخوانيد بلكه ميخوانند به ما ميگويند تأسّي كنيد. اصلاً طمأنينه در برابر خوف نيست تا ما بياييم، بگوييم اگر به ياد آيات عذاب افتادند به ياد جهنّم افتادند مينالند و اگر به ياد بهشت افتادند ميآرمند. اين چنين نيست. يا در طليعهٴ امر مينالند و در پايان امر مأنوس ميشوند و آرام ميشوند. اينچنين نيست طمأنينه در برابر اضطراب است. صاحبان نفوس مطمئنّه آرام هستند هم در مسائل علمي هم در مسائل عملي در مسائل اعتقادي شك شبهه اشكال وهم هرگز نميتواند در جزم علمي اينها راه پيدا كنند كه اينها را مضطرب كند شاك و متوهّم كند. حوادث سنگين در عقل عملي اينها و تصميمگيري اينها راه ندارد كه عزم اينها را سست كند. اينها در مسائل علمي و فكري اعتقادي اهل جزم هستند و لاغير در مسائل عملي اهل عزم اند و لاغير. هيچ اشكالي نميتواند اينها را در مسائل فكري مضطرب كند و هيچ حادثهاي هم نميتواند اينها را در مسائل عملي مضطرب نگران كند كه چه كنيم. طمأنينه در برابر خوف نيست در برابر اضطراب است
سؤال ...
جواب: بله، اضطراب خوف ميآورد. آن لازم اعم است نه خوف بر اثر اضطراب باشد لاغير. اگر لازم مساوي بودند با محذور تعارض را داشتند امّا اگر لازم اعم بودند تعارضي در كار نيست. هر اضطرابي خوف ميآورد امّا هر خوفي محصول اضطراب نيست. ما مطمئن هستيم كه جريان چه خبر است گاهي حالت اشك است گاهي حالت نشاط. آن خوف و رجا يك مسأله است اين طمأنينه و اضطراب مسأله ديگر است. انسان مطمئنِّ در مسائل علمي هيچ اشكالي نميتواند او را متحيّر كند. انسان مطمئنّ در مسائل عملي هيچ حادثهاي نميتواند در عزم او سستي ايجاد كند. او در مسائل اعتقادي اهل جزم و يقين است در مسائل عملي اهل عزم و تصميم.
سؤال ...
جواب: بله اين خوف است آن رجاست اين ترس است او انس است هر دو با طمأنينه ميسازند چون طمأنينه در برابر ترس نيست طمأنينه در برابر اضطراب است اگر يك چيزي را ما روي اين فلز گذاشتيم چون جاي آن آرام نيست اين ميلرزد مطمئن نيست اما اگر جاي سنگين گذاشتيم ميگوييم مطمئن است. اصولاً اين زمين گود آبگير را ميگويند ارض مطمئن. اين زمين صافي كه آب ريختيم ميرود نميگويند مطمئن. ارض مطمئنة ارضي است كه آب در آن جاي ميگيرد.
سؤال ...
جواب: ﴿ان تذكروا﴾ ديگر
سؤال ...
جواب: بله در ارتباط با خدا گاهي انس است گاهي خوف گاهي رجا است گاهي خوف. هر دو منالله است و الي الله. هم خوف من الله هست ﴿و أمّا من خاف مقام ربه﴾[4] هم انس الي الله هست. اين طور نيست كه خوف و رجا با طمأنينه و اضطراب يكي باشند. خوف و رجا هميشه مقابل هم هستند طمأنينه در برابر اضطراب است. انسان مطمئن گاهي خائف است گاهي راجي. بين خوف و رجا است. لذا خوف و رجا به بزرگان و اولياي الاهي نسبت داده شده اِمّا اضطراب نه غم با نشاط در برابر هم هستند. انسان يا غمگين است يا مسرور اما در هر دو حال مطمئن است. اگر نعمتي به او رسيد ميگويد ﴿الحمد لله رب العالمين﴾[5] مطمئن است. اگر عارضهٴ سختي براي او پيش آمد ميگويد ﴿الحمدلله رب العالمين﴾[6] ﴿انالله و انا اليه راجعون﴾[7] در هر دو حال آرام است مضطرب نيست كه در مسائل علمي شبههاي براي او پيش بيايد در مسائل عملي يك ترديد و وهمي كه آيا من بكنم يا نكنم. شما وقتي سيرهٴ انبياء(عليهم السلام) را از قرآن ميبينيد ميبينيد غم به اينها نسبت ميدهند ترس به اينها نسبت ميدهند اما اضطراب به آنها نسبت نميدهند كه اينها حالا ندانند چه كنند. در مسائل فكري ـ معاذ الله ـ شك كنند در راهي كه وظيفهٴ آنها پيمودن آن راه است مردد باشند كه آيا بكنند يا نكنند؟ يك انسان جازم عازم را ميگويند مطمئن. اين گاهي هم مينالد گاهي هم با نشاط است خوف و رجا در قبال هم هستند غم و تفريط كرب و نشاط مانند آن در قبال هم هست اينها حالات گوناگوني است براي نفس كه نفس مطمئنّه هم اينها را دارند چه اينكه نفس غير مطمئنّه هم اينها را دارا است. فتحصَّل كه طمأنينهٴ نفس در برابر اضطراب نفس است نه در برابر خوف. آنگاه قرآن كريم وقتي شواهد طمأنينه را ذكر ميكند اختصاصي به مسألهٴ عمل ندارد در مسائل علمي هم همينطور است. جريان حشر اكبري كه ابراهيم(سلام الله عليه) از خداي سبحان نمونهاش را مسئلت كرد براي تحصيل طمأنينه است ﴿رب ارني كيف تحي الموتيٰ﴾[8] براي تحصيل طمأنينه است در سورهٴ مباركهٴ بقره آيه 259 به بعد (260) اين است كه ﴿و اذ قال ابراهيم رب أرني كيف تحي الموتيٰ﴾[9] اين اولاً سه نمونه كه در سورهٴ مباركهٴ بقره آمده در جريان معاد در كنار هم آمده يك نمونه آن است كه جريان معاد را و احياي مرده را خدا در حضور يك انساني مجسّم ميكند تا او ببيند و مطمئن بشود. جريان دوّم اين است كه مسألهٴ معاد را و احياي موتيٰ را دربارهٴ خود او پياده ميكند يعني او را ميميراند و هم او را زنده ميكند تا بفهمد مرده زنده ميشود. جريان سوّم اين است كه احياي مرده را به دست او انجام ميدهد. ميگويد تو به اذن من بكش تو به اذن زنده كن ببيني چگونه مردهها را ما زنده ميكنيم. جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) از اين قسم سوّم است كه آن نمونهٴ حشر اكبر است كه تو چگونه مردهها را زنده ميكني نه مرده چگونه زنده ميشود آن هم جمع محلّيٰ به الف و لام آورده است عليٰ اي حال حضرت ابراهيم فوق آن بود كه نداند مردهچگونه زنده ميشود عرض كرد تو چگونه زنده ميكني؟ تا به دست او هم انجام بشود وقتي خداي سبحان فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾[10] نفرمود (ألم تؤمن) فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾[11] يعني تو كه ايمان داري كه براي چي سؤال ميكني؟ عرض كرد ميخواهم مطمئن بشوم. به آن مقام عاليه نفس مطمئنّه برسم ﴿ليطمئن قلبي﴾[12] كه هيچ شبههاي اشكالي ترديدي وسوسهٴ فكري و علمي در من راه پيدا نكند.
سؤال ...
جواب: چرا اگر مطمئن است بذكرالله مطمئن است ديگر. اين هم ذكرالله است اين هم باعث طمأنينه. اين طمأنينه علمي را از معلمش كه ﴿هو الله﴾[13] است گرفت ديگر اينطور نيست كه
سؤال ...
جواب: اگر بود به وسيله تعليم الاهي است اصلش و درجاتش به تعليم الاهي است. اصل طمأنينه به ذكرالله هست درجات طمأنينه هم به درجات ذكرالله و علوم الاهي است اينطور نيست كه انسان از پيش خود نفس مطمئنّه داشته باشد. كه اصلش و درجاتش و حدوث و بقايش به ذكر الله هست كه ديروز مطرح شد. عرض كرد ميخواهم مطمئن بشوم معلوم ميشود طمأنينه در برابر ترس نيست چون در مسائل علمي ترس نيست ترس مال مسائل عملي است. آيا بكنم يا نكنم؟ اين حادثه پيش ميآيد يا پيش نميآيد. امّا آيا زمين اينچنين ميگردد يا آنچنان ميگردد اين كه ترس ندارد. كه سير شمس اين چنين است يا آنچنان. اين كه ترس ندارد كه خوف و رجا مال اموري است كه به عمل انسان مرتبط است. نه در مسائل علمي. آيا اين خاك اگر بخواهد معدن طلا بشود راهش اين است يا آن؟ اين خوف و رجا ندارد. كه خوف و رجا با آن ملكاتي است كه به عمل برميگردد. ولي در مسائل علمي محض سخن از خوف و رجا نيست
سؤال ...
جواب: العان سخن از مردم نيست بين خود و بين خداي خودش هست حساب مردم تمام شد. فرمود ﴿افّ لكم و لماتعبدون من دون الله﴾[14] با ضرس قاطع فرمود اف بر عابد و معبود. شما و بتهايتان و تثبيت كرده مسألهٴ توحيد را. ﴿علي بيّنةٍ من ربه﴾[15] هم بود. اما الان ميخواهد مسألهٴ احياي موتيٰ را مشاهده كند. براي اينكه به مقام مطمئن برسد يعني هيچ شبههاي هيچ شكي در قلب اين وليّ كامل پيدا نشود. و طمأنينه در برابر اضطراب علمي است. يك انساني كه با گمان و وهم و اشكال مسأله را مطالعه ميكند مطمئن نيست. كسي كه با برهان مسأله را مطالعه ميكند مطمئن است. اگر كسي دليل با او است ﴿علي بينةٍ من ربه﴾[16] هست اين داراي نفس مطمئنّه است در آن مسأله. كسي كه دليل قاطع ندارد مضطرب است. طمأنينه در برابر اضطراب است. در مسائل عملي صاحب نفس مطمئنّه كسي است كه آنچه كه پيشميآيد امتحان ميداند و اگر امتحان است نه دليل تكريم است نه دليل تحقير آرام است در كمال آرامش از عهدهٴ اين امتحانات برميآيد. اين سورهٴ فجر را كه قبلاً ملاحظه فرموديد صاحبان نفوس مطمئنّه را در برابر كساني قرار ميدهند كه از حوادث بهره صحيح نميبرند اگر چنانچه به اينها رفاه و نعمت ظاهري برسد افراط ميكنند و اگر گرفتار فقر و مانند آن بشوند تفريط ميكنند حرفهاي گوناگون ميزنند ولي كسي كه داراي نفس مطمئنّه است چه ميكند در سورهٴ فجر ملاحظه ميفرماييد كه يكبار هم يك مقدار از آياتش گذشت. در سورهٴ فجر فرمود: ﴿فاما الانسان﴾[17] انسان عادي ﴿اذا ما ابتلاه ربه﴾[18] اگر خدا او را مبتلا كرده است به مال به ثروت ﴿فاكرمه و نعمه فيقول ربي اكرمن ٭ و اما اذا ما ابتلته فقدر عليه رزقه فيقول ربي أهانن﴾[19] فرمود انسان عادي يا مبتلا به مال و احترام و جاه و مقام است يا مبتلا به فقر و بياحترامي و مانند آن است هر دو ابتلا است. اينطور نيست اگر كسي پيش مردم در يك جامعه محترم بود اين تكريم الاهي باشد كه اين يك امتحاني است. گاهي هست و گاهي نيست. بعضي مبتلاي به موقعيّت اجتماعي هستند بعضي مبتلا به فراموشي هستند بعضيمبتلا به سلامت هستند بعضي مبتلا به مرَضاند. بعضي مبتلا به ثروت هستند بعضي مبتلا به فقراند. هر دو ابتلا است يعني امتحان الاهي اين انسان عادي خودش را ميبازد. اگر مبتلاي به ثروت و جاه و موقعيّت شد افراط ميكند و اگر مبتلاي به فقر و مانند آن شد تفريط ميكند. خب در برابر اين انسانهاي عادي كه حالات گوناگون كه حالات ابتلا به امتحان است نميتوانند خودشان را جمع كنند چه گروهي هستند. كساني هستند كه ﴿يا ايتها النفس المطمئنّة﴾[20] شامل اينها است. ﴿يا ايتهاالنفس المطمئنّة﴾[21] در مقابل ﴿فأمّا الانسان اذا ما ابتلتهُ ربه﴾ است. صاحب نفس مطمئنّه كسي است اگر مبتلا به مال بشود آرام است مبتلا به بيماري بشود آرام است. مبتلا به جواني و نشاط و سرور و شادابي بشود آرام است مبتلا به پيري و فقر و درد بشود آرام است. مبتلا به جاه و مقام بشود آرام است مبتلا به گوشهگيري و انزوا آرام است چون هر دو امتحان است. اينطور نيست كه عالم تمام شده باشد كه هر دو در امتحان هستند صاحب نفس مطمئنّه در هر دو امتحان پيروز از آب درميآيد ديگري است كه اگر به مقام نفس مطمئنّه نرسيد موقعيتي داشت افراط از موقعيت افتاد تفريط. در مسائل عملي صاحب نفس مطمئن آرام است و مصمّم در مسائل علمي هم قاطع است و جازم. شما نمونه هايي كه قرآن كريم ذكر فرمود چه جريان مادر موسيٰ چه جريان يوسف صديق(سلام الله عليه) چه ديگر جريانهايي كه ملاحظه ميفرماييد هيچ جا سخن از اضطراب نيست كه اينها متحيّر باشند چه كنند به غير خدا تكيه كنند بيراهه بروند دست به گناه بزنند اين نيست غمگينميشوند. انسان است عواطفي دارد خصوصيّتهاي روحي و اخلاقي دارد غمگين ميشود. اگر غمگين نشود كه خداي سبحان او را امتحان نميكند.
سؤال ...
جواب: اين وعدهٴ الاهي است. ديگر نه از جهنّم ميترسد نه غمگين است يك چيزي را از دست بدهد. خدا وعده ميدهد كه ﴿و لاتخافي و لاتحزني)[22] فرشتگان در حال احتضار براين مؤمن نازل ميشوند ﴿الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا﴾[23] از اين طرف وعدهٴ خداست كه نترس بهشت مال تو است از اين طرف اين ميگويد «ابكي لظلمة قبري»[24] او وعده ميدهد به بهشت اين وظيفهاش ترسيدن و اشك ريختناست. اينكه ميفرمايد نترس وعدهٴ خداست اما اين بايد بترسد زيرا انسان تا زنده است بايد بين خوف و رجا باشد. و اگر بگويد كارم تمام است و يقين داشته باشد اهل بهشت است و هيچ نترسد گرفتار معاصي خواهد شد. اين تا زنده است موظف بگويد ﴿ابكي لظلمة قبري﴾[25] از آن طرف بشارت است وعده است كه ﴿لاتخف و لاتحزن﴾[26] (و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون﴾[27] و مانند آن
سؤال ...
جواب: به بله ديگر، آن روز عرض رسيد كه خشيّت غير از خوف است خشيّت جز از خدا نيست. خشيّت تأثّر قلبي انساناست در برابر يك مبدأ بياثر. اين را در سورهٴ احزاب حصر كرد فرمود ﴿الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله﴾[28] اما خوف ترتيب اثر عملي است. انسان از اين اتومبيلِ تندرو ميترسد ميآيد كنار. از مار و عقرب ميترسد از دسيسهٴ دشمنهاي كفر ميترسد. خدا به رسولش ميفرمايد ﴿و امّا تخافن من قوم خيانةً فانبذ اليهم علي سواء﴾[29] اگر ميترسي اينها پيمان شكني كنند اين آتش بست را احترام نكنند توهم عهد را رعايت نكن. خوف ترتيب اثر عملي است. انسان از مار و عقرب ميترسد ميآيد كنار. اين طور نيست كه اگر كسي ولي الله شد دم مار و عقرب برود كه يا اتومبيل تندرو كه ميآيد اين سر خيابان بايستد. كه فرمود من ميترسم اين اثر را شما اين دسيسه را يا اين كار را شما انجام بدهيد نه اينكه اگر كسي ولي الله شد از مار و عقرب نميترسد خوف از جهنّم ندارد يك خشيّت از غير خدا ندارد دو ترتيب اثر عملي در خوف كه ترتيب اثر عملي ميدهد سه. در اين نمونههاي مختلف شما ملاحظه ميفرماييد كه مشكلاتي را كه براي انبياء(عليهم السلام) ذكر ميكنند هيچ جا سخن از اضطراب نيست كه اينها متحيّر باشند چه كنند يا ـ معاذالله ـ راه خلاف را طي كنند يك انسان غير آرام دست به هركاري ميزند يك انسان غير آرام زبان به هر سخني ميگشايد. امّا وقتي انسان آرام شد چون آرامش بدون ذكر خدا ممكن نيست اين در سختترين حالات هم ميگويد خدا. اين طور نيست كه حالا اگر گرفتار شد بگويد غير خدا كه يك كودكي كه غير از مادرش را نميشناسد و لاغير اين اگر از مادر كتك بخورد باز هم خودش را به مادر ميچسباند از مادر به مادر است چون غير مادر نميشناسد. اين مسأله عاطفه است در سطح يك كودك نوزاد. اگر به ما گفتند از خدا به خدا پناه ببريد در آن آخرين استعاذهٴ حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده «و أعوذ بك منك»[30] از تو به تو يعني اگر تو ما را امتحان كردي هيچ راهي براي پيروزي از امتحان جز پناه بردن به تو نيست. نه خودمان اين قدرت را داريم كه به اتكا قدرت خدا از عهدهٴ امتحان بربياييم نه غيري در كار است. اين كودك هيچ كس را نميشناسد الا مادر. از او كتك ميخورد به دامن او ميچسبد. و گريه ميكند از او ميخواهد كه ازش بگذرد.
سؤال ...
جواب: ﴿من الحزن و فهو كظيم﴾[31] امّا حزنش را چه ميكرد؟ ﴿اشكوا بثي و حزني الي الله﴾[32]
سؤال ...
جواب: بله ديگر يك كار خدا اين است كه با يك دست فشار ميدهد با دست ديگر تائبين و نائمين را ميگيرد. اين «باسط اليدين»[33] است. با يك دست فشار ميدهد با يك دست توبه را ﴿و هو الذي يقبل التوبة عن عباده﴾[34] تا ببيند چهكاره است اينطور نيست كه همه اش فشار باشد يا همهاش توبه باشد. كار خداي سبحان اين است يك قسمت فشار ميدهد امتحان ميكند با يك دست ديگر قبول ميكند ﴿كلتا يدي اليمين﴾[35] اين اگر غمگين بود حرفش اين بود وقتي اعتراض ميكردند چرا ناله ميكني؟ فرمود: ﴿انما اشكوا بثي و حزني الي الله﴾[36] انسان اگر عاطفهٴ غم نداشته باشد كه كمالي براي او در جهاد اكبر نيست. جهاد اكبر اين است كه تمام اين غم و غصهها كه در درون او عليه او بسيج شدهاند همهٴ اينها را سركوب كند پيروز بشود ديگر اگر كسي عاطفه نداشته باشد غم هم نداشته باشد غصه هم نداشته باشد در مصيبت درد نبيند اين كه جهاد اكبر نشد كه اين انسان تحذير شده است. آنيكه حضرت در جريان درگذشت ابراهيم پسرش فرمود: وقتي گفتند شما چرا اشك ميريزيد فرمود من هم انسانم عاطفهدارم دلم ميسوزد امّا جز حقّ چيزي نميگويم: فرمودند مصيبت زده را هم از گريه كردن منع نكنيد بگذاريد گريه بكند آرام بشود حزن چيز خوبي است ﴿الي الله﴾[37] اين نشانهٴ عاطفه است. حضرت هم در جريان رثاي حضرت صديقهٴ كبري(سلام الله عليها) فرمود «اما حزني فسرمد»[38] چون او ميداند چه كسي را از دست داد محزون بودن غير از مضطرب بودن است. انسان مطمئن محزون است انسان مطمئن غمگين است انسان مطمئن خائف است. همانطوري كه در مسائل علمي ميداند چه ميگويد در مسائل عملي هم ميداند كه چه ميكند.
سؤال ...
جواب: بله بشّاشتر بود بله،
سؤال ...
جواب: حالا حالاتش را عرض كرديم كه فرق ميكند. صاحب نفس مطمئنّه گاهي غمگين است گاهي خوشحال حالات براي صاحب نفس مطمئنّه فرق ميكند نفس مطمئنّه مقسم اين حالات است نه قسيم. نه گريه كردن محزون شدن غمگين شدن با طمأنينه سازگار نباشد. اضطراب با طمأنينه سازگار نيست چه كنم چه كنم نه راه مشخص است. ديگر آيا اينهست يا نه؟ اعتقاد مشخص است ديگر. در مسائل اعتقادي سخن از آيا و امّا و شك و شبهه نيست اصلاً در مسائل علمي عملي چه كنم نيست اصلاً هم راه عملي مشخص است و هم راه علمي.
سؤال ...
جواب: در آنجا كه ذكر الله هست طمأنينه هست.
سؤال ...
جواب: بله ديگر اگر مؤمن در آن مرحله به ذكرالله نرسيد البتّه طمأنينه ندارد آنجا به الله و اسماء حسنا و صفات حقّ و فعل حقّ رسيد ميآرامد
سؤال ...
جواب: آنجا ذكر الله نيست آنجا الله را خوب نشناخت. ديگر هرجا سخن از ذكر الله شد الله با اوصاف و اسماي حسنا شناخته شد دل ميآرامد نه كه نه. طمأنينه منحصر در ذكر الله هست بدون ذكر الله پيدا نميشود. اگر كسي خدا را نشناخت
سؤال ...
جواب: نه طمأنينه در برابر اضطراب است.
سؤال ...
جواب: نه مؤمن كسي كه به ذكر خدا متذكّر است در همان مقداري كه متذكّر است نه در مسائل علمي ترديد دارد نه در مسائل عملي مردّد كه چه كند نه اهل شك است نه اهل دودلي و ترديد اينها همهاش جزء وساوس شيطان است.
سؤال ...
جواب: چون در آنجا الله را نشناخت. الله را به عنوان اينكه او قاضي است او مقدّر است او دارد امتحان ميكند نشناخت. و الاّ اگر كسي الله را با جميع شئونش چه در خور يك موجود ممكن هست بشناسد آرام ميشود. اگر يك مؤمن متوسطي بود در خيلي از مسائل آگاهي ندارد البتّه به همان اندازه كه آگاهي ندارد مضطرب است. به همان اندازه كه آگاه است آرام است.
سؤال ...
جواب: ما مضطرب بوديم.
سؤال ...
جواب: بله ديگر
سؤال ...
جواب: در اينجا الله كه ﴿بكل شيءٍ عليم﴾[39] است ما را نشناختيم ديگر چگونه ممكن است ﴿الله بكل شيءٍ عليم﴾[40] باشد و خداي سبحان هم به ما بفرمايد ﴿ان تتقوا الله يجعللكم فرقانا﴾[41] فرق بين حقّ و باطل را خدا به شما ميدهد و به ما بفرمايد ﴿و من يتق الله يجعل له مخرجاً ٭ و يرزقه من حيث لايحتسب﴾[42] بعد انسان در اين تنگنا بماند؟ معلوم ميشود در آنجا تقوا و ذكر نيست ديگر ممكن نيست يك انسان با تقوا در يك محدودهٴ بستهاي بماند ﴿وَ من يتق الله يجعل له مخرجا﴾[43] اين طور نيست كه انسان سخن از مال باشد فقط در محدودهٴ مال باشد كهانسان باتقوا نميماند كه تا آنجا كه كمال انساني است انسان هم باتقوا نميماند اين وعدهٴ الاهي است در مسائل علمي اينچنين است در عملي اين چنين است. انسان باتقوا كه ﴿هو علي ذكر من ربه﴾[44] اين نميماند. نه مسائل علمي حل نشده دارد نه مسائل عملي حلّ نشده هر جا لنگ است براياينكه آنجا رابطهاش را با الله محكم نكرد و الآ ﴿ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[45] اگر فاروق آمده بين حقّ و باطل فرقگذاشت انسان هم در مسائل فكري عليٰ جزم ميشود و هم در مسائل عملي عليٰ عزم ميشود.
سؤال ...
جواب: بله اين را قبلاً مطرح فرمودند اين ذكر درجاتي دارد يك طمأنينه قهراً درجاتي دارد دو و اگر چنانچه ابراهيم(سلام الله عليه) به طمأنينه رسيد به ذكرالله رسيد اين طور نيست كه من عنده مطمئن بود. كه اگر انبياء(عليهم السلام) به اين كمالات رسيدند به تعليم الاهي رسيدند و همين راه تعليم است ديگر اگر ما ميگوييم حضرت مطمئن بود از چه راهي مطمئن بود؟ ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾ راه طمأنينهٴ انبيا همين راه وحي و الهام و مانند آن است كه از اين راه ميفهمند ديگر. اگر خداي سبحان از اين راه و مانند اين راهقلب اينها را مطمئن نميكرد كه دلشان ميتپيد كه ﴿وَ لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً﴾[46] فرمود اگر ما دلت را نگرفته بوديم تو هم رفته بودي. اگر انبيا آرام هستند چون خداي سبحان قلبشان را گرفت چگونه گرفت؟ چون اينها به ياد حقّ بودند خدا دلشان را گرفت. خدا وقتي قلب را بگيرد نميگذارد قلب بلرزد ديگر چون قلب به دست مقلب القلوب است. اگر بدست مقلب القلوب است و مقلب القلوب عليم محض است جاي شبهه براي اين دل نيست قدير محض است جاي عجر در اين دل نيست اين دل آرام است. امّا حوادث نفساني براي اين دل پيش ميآيد و اين از راه صحيح همهٴ آن حوادث را يكي پس از ديگري ردّ ميكند غمگين ميشود مينالد محزون ميشود و مانند آن امّا هيچ جا مردّد نيست كه چه كند؟ نه در اعتقادشترديدي است نه در عزمش وهمي يك انسان معتقد مصمّم است خاصيّت نفس مطمئنّه اين نمونهها را كه طمأنينه يعني آرامش دل كه انسان را در مسائل علمي و عملي پايدار و ثابت قدم ميكند در موارد مختلف آيات كه طمأنينه در آنجا مطرح هست ملاحظه ميفرماييد تا برسيم به مواردي كه عنوان طمأنينه را ندارد ولي مصداق طمأنينه است. در سورهٴ توبه ميفرمايد ما سكينه را بر رسولمان نازل كرديم. اين سكينه مرادف تقريباً با طمأنينه است. آرامش سكون. چه سكون علمي و چه سكون عملي. در سورهٴ توبه آيه 40 اين است ﴿الا تنصروه فقد نصره الله اذ أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سكينته عليه﴾[47] آن سكون و آرامش را كه فيض خداست خدا بر اين شخص نازل كرده است. ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾ يعني طمأنينه از خداي سبحان به عنوان يك رحمت خاصّه نازل ميشود بر قلب ذاكر طمأنينه فيض و رحمت خاصهٴ خداست خدا اگر بخواهد اين طمأنينه را به يك قلب بدهد نظير ساير رحمتهاي خاصه او را نازل ميكند قلب اين انسان ذاكر جايگاه نزول رحمتميشود. ﴿فانزل الله سكينته عليه﴾[48] بر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلّم) ﴿وايده بجنود لمتروها﴾[49] اين طمأنينه است. در سختترين حالات اين آرميد .اين كه انسان در سختترين حال ميآرمد عليبنابيطالب(سلام الله عليه) را ميگويد بجاي من باش كه اگر چهل شمشيردار آمدند تو تحمّل كني من هم شبانه هجرت ميكنم آرام است خطر در نهايت شدّت آرامش هم در نهايت كمال. به ديگري هم تشر ميزند كه محزون نباش ﴿لاتحزن﴾[50] چرا؟ ﴿ان الله معنا﴾[51] نه تنها خودشمحزون نيست ديگري را هم فرمان ميدهد كه محزون نباش اينكه ﴿فانزل الله سكينته عليه﴾[52] اين رحمت خاص است اين طمأنينه در اثر ذكر الله پيدا شده است. اين انسان متذكّر به ياد الله مشمول رحمت سكينه و طمأنينه خواهد بود. آن وقتي كه از مكّه بيرونش ميكنند سخن از سكينه است آن وقتي كه خداي سبحان او را به مكه برميگرداند باز سخن از سكينه و طمأنينه است. آن را در سورهٴ فتح بيان فرمود در سورهٴ فتح دو سه مورد سخن از انزال سكينه است. آيه چهارم سورهٴ فتح اين است ﴿هو الذي انزل السكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم﴾[53] اين طمأنينه را خداي سبحان نازل كرده است در قلوب مؤمن اگر در آيه محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله﴾ در سورهٴ فتح ميفرمايد چون مؤمن بودن براي ازدياد ايمان اينها خدا سكينه را نازل كرده. پس آرامش و طمأنينه يك فيض خاصّي است از طرف خداي سبحان كه خداي سبحان آن فيض خاص را بر قلبي نازل ميكند كه آن قلب مؤمن باشد و به ياد حقّ در همين سورهٴ فتح آيه 18 اينست ﴿فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم و أثابهم فتحاً قريبا﴾[54] چون از دل اينها با خبر بود اين دل را آرام كرد. آن مقلب القلوب از اين دل با خبر بود كه اين دل به ياد حقّ است اگر دل به ياد حق بود خدا اين دل را محل نزول سكينه و طمأنينه قرار ميدهد ميآرامد. اين دل با همهٴ محروميتهايي كه داشتند هرگز نميگفتند چه كنيم؟ چه كنم ندارد راه مشخص است ديگر. در همين سورهٴ فتح آيه 26 مورد سوّم است ﴿اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحمية حمية الجاهلية﴾[55] آنها دلهايشان گرفتار تعصب است از اين طرف ﴿فانزل الله سكينته علي رسوله وعلي المؤمنين و الزمهم كلمة التقويٰ و كانوا احق بها واهلها﴾[56] آنها چون اهل كلمهٴ تقوا بودند چون ﴿كانوا﴾ اهل كلمهٴ تقواخدا سكينه و طمأنينه را بر اينها نازل كرده ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ خداي سبحان بر رسولش و بر مؤمنينش سكينه را نازل كرده است. اين طور نيست كه طمأنينه و آرامش يك چيزي باشد انسان با پول بتواند تحصيل كند. آنهايي كه ﴿و رضوا بالحياة الدنيا و اطمأنوا بها﴾[57] در بحثهاي قبل گذشت كه اشتباهي رفتند بيراهه رفتند. خيال كردند همان سراب اينها را سير ميكند. سكينه و طمأنينه كه در زمين نيست. سكينه و طمأنينه را خداي سبحان بايد از جهان غيب نازل بفرمايد.
«والحمد لله رب العالمين »