62/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 27 الی 29
﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾(27)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
فرمود كه هدايت پاداشي يعني ايصال به مطلوب و تهيهٴ وسايل رسيدن به مقصد مال كساني است كه به طرف خدا انابه دارند خدا كساني كه به طرف او انابه دارند هدايت ميكند ﴿و يهدي اليه من اناب﴾ ﴿من اناب﴾ را تبيين ميكند كه كيانند ﴿من اناب﴾ عبارت از گروهياند كه مؤمن باشند و دلهاي آنها به ياد خدا بيارمد آنگاه به عنوان يك اصل كلي فرمود ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ كه اين تعبير مفيد حصر است از اينكه فرمود ﴿الا﴾ با حرف تنبيه و جار و مجرور را هم مقدم ذكر فرمود كه ﴿بذكر الله تطمئن القلوب﴾ معلوم ميشود كه طمأنينه دل جزء به ذكر حق ميسور نيست معناي طمأنينه دل كه لازمهٴ ايمان است نجات از غلط و اضطراب و پرهيز است و لغزش و امثال ذلك است آنگاه اگر ياد خدا باعث آرميدن دل است چگونه در سورهٴ انفال سورهٴ حج سورهٴ مؤمنون كه ديروز بحث شد ميفرمايد: مؤمنين اگر به ياد خدا متذكّر بشوند دلهاي اينها ميتپد در سورهٴ انفال آمده كه ﴿انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم﴾[1] وقتي خدا به ياد اينها بيايد دلهاي اينها ميتپد يا در سورهٴ مؤمنون آنطور تعبير فرمود ﴿و الذين يوتون ما آتوا و قلوبهم و جلة انهم الي ربهم راجعون﴾[2] دلهاي اينها در حالي كه مؤفّق به امتثال احكام الهياند ميتپد به اين فكر كه به ياد قيامت ميافتند دلهاي اينها ميلرزد اگر ﴿ذكر الله﴾ باعث طمأنينه دل است و اين كمال است چگونه در سورهٴ مؤمنون در سورهٴ حج در سورهٴ انفال ميفرمايد: مؤمنين كسانياند كه وقتي به ياد حق متذكر ميشوند دلهاي اينها ميتپد آيا جمع بين اين دو طايفه از آيات به اين است كه آن طايفهاي كه ميگويد مؤمن اگر به ياد خدا متذكّر بشود دل او ميتپد منظور ذكر جهنم و ياد عذاب خداست؟ و مراد از اين طايفه از آيات كه ميگويند. مومنين به ياد حق ميآرمند يعني وقتي نعمت و بهشت را متذكر شدند ميآرمند كه خشيّت و اضطراب در اثر تذكر جهنم و عقاب است و طمأنينه و آرامش در اثر تذكر بهشت و ثواب يا نه اين مطلب گرچه حق است و اما اين آيه ناظر به آن نيست آن روايات تأييد ميكنند آيات هم تأييد ميكند كه ياد جهنم اثرش آن و ياد بهشت اثرش اين اما سخن از بهشت و جهنم نيست سخن از ﴿ذكر الله﴾ است اگر منظور اين ﴿ذكر الله﴾ قرآن باشد آن آياتي كه ناظر به عذاب است اگر مطرح شد انسان را مضطرب ميكند و آن آياتي كه دال بر رحمت است وقتي مطرح شد انسان را مطمئن ميسازد اما اين به عنوان يك اصل كلي بيان ميكند ميفرمايد ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿ذكر الله﴾ عامل طمأنينه است و لا غير يعني چيزي دل را آرام نميكند مگر ياد حق مگر انسان به ياد جهنم ميافتد به ياد حق نيست مگر به ياد غذاب خدا نيست اگر ما اين ﴿الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم﴾ را به ﴿ذكر الله﴾ به همين ظاهرش حفظ بكنيم و اين اصل كلي را كه ميفرمود ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ محفوظ بداريم شايد آن آياتي كه ميفرمايد اينها وقتي به ياد خدا افتادند قلبشان ميتپد با اين آيهاي كه ميفرمايد اگر به ياد خدا متذكر شدند دل اينها ميآرمد جمع ديگري داشته باشد يك جمعي را سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه) دارند كه لابد ملاحظه فرموديد: ميفرمايند مؤمن در طليعهٴ امر قلبش ميتپد در پايان امر قلبش ميآرمد اول وقتي به ياد حق شد انس كاملي پيدا نكرد در اوايل راه است قلبش ميتپد وقتي كاملاً مأنوس شد و ايمان او ديگر «خوفا من النار» نشد ديگر براي عذاب و پرهيز از عذاب نشد بلكه انساً و «حباً لله» شد آنگاه قلبش ميآرمد طمأنينه دارد و آن آياتي كه ميفرمايد ياد حق قلب را متزلزل ميكند مال اوايل امر است اين آيه كه ميفرمايد ياد حق قلب را ميآرمد و مطمئن ميكند مال اواخر امر است شاهد اين جمع را هم آيه سورهٴ زمر قرار دادند كه ديروز مقداري بحث شد در سورهٴ زمر آيه 23 اينچنين آمده ﴿الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني﴾[3] كه اين فرازها از بحث ما خارج است امّا يك توضيح كوتاهي ديروز مطرح شد آنگاه فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم﴾[4] آنها كه از خدا ميترسند پوست بدن اينها به قشعريره قشعريره در برابر طمأنينه است لفظش و وزنش وزن طمأنينه است معنايش مقابل طمأنينه است اقشعر در برابر اطمئن است انسان مطمئن ميآرمد انساني كه گرفتار قشعريره است ميتپد فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم﴾[5] آنها كه از خداي سبحان ميهراسند بدن اينها ميتپد و ميلرزد مشابهش را در حالات اولياء(عليهم السلام) در هنگام عبادت ملاحظه فرموديد كه هنگام وضو گرفتن چه حالي به اينها دست ميداد هنگام تكبيره الاحرام چگونه صورت اينها زرد ميشد در حال نماز خواندن چگونه دو پهلوي اينها ميتپيد يك انسان وحشت زده كه هيچ آرامشي ندارد دل او ميتپد به حركت درميآيد دربارهٴ امام مجتبي(سلام الله عليه) رسيده است كه هنگام نماز «ترتعد فرائصه»[6] فريصه اين پهلو ها را ميگويند پهلوهاي حضرت ميتپيد و چهره زرد ميشد و عرض ميكردند چرا اين حال به شما دست داد؟ فرمود ميخواهم امانت را ادا كنم نميدانم آيا درست دارم ادا ميكنم يا نه اين حال قشعريره است در برابر آن طمأنينه كه ﴿تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم﴾[7] اما كم كم اين قشعريره اين لرزش و تپش به آرامش تبديل ميشود ﴿ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله﴾[8] كم كم اين لرزش برطرف ميشود كم كم اگر اشك ميريزند اشك شوق ميريزند نه اشك خوف كم كم در سجده آنقدر طولاني سر از خاك برنميدارند كه ميگويند ما از اين ذكر لذت ميبريم سخن از لذت است و طمأنينه نه سخن از ترس و قشعريره
سؤال ...
جواب: اينها در اول اداي تكليف اينطور است در هر نمازي در پايان أمرند اما حالاتشان يكنواخت نيست در حالي كه مشغول غذا خوردند يا خوابيدنند با حالتي كه دارند نماز ميخوانند يكسان نيست در حالي كه دارند نماز ميخوانند دارند مناجات ميكند «المصلي يناجي ربه»[9] كه مرحوم صدوق در من لايحضرش نقل كرده انسان وقتي ميخواهد با خدايش مناجات كند و خود را دهن را شست كه با دهن شسته نام خدا را ببرد دست و پا را شست و مسح كشيد كه با اعضاء پاك به سوي خدا بايستد در اين حال دارد امانت الهي را تأديه ميكند در اين حال اوّلين برخورد است لذا قلب ميتپد و گرفتار قشعريره ميشود بعد وقتي چند جمله چند تسبيح چند تكبير و تحميد گذشت كم كم آرام ميشود ميآرمد اين حال است وقتي مومنين را در اين آيه 23 زمر ميستايد ميفرمايد ﴿تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم﴾[10] اين در طليعهٴ امر ﴿ثم﴾ بعد از اين ﴿تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله﴾[11] لين و نرم ميشود و ميآرمد ﴿الي ذكر الله ذلك هدي الله يهدي به من يشاء من يضلل الله فما له من هاد﴾[12] اين معنا را ايشان شاهد جمع قرار ميدهند كه آن طايفه از آياتي كه در سورهٴ انفال و مانند آن آمده مال اوايل امر است و اين آيه سورهٴ رعد مال اواخر امر يعني بنده وقتي به ساحت مولي ميرسد اول ميتپد بعد وقتي مأنوس شد ميآرمد و اين آيه سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادند
سؤال ...
جواب: يعني در دنيا آرام نيست
سؤال ...
جواب: اينكه فرمود تطمئن
سؤال ...
جواب: يعني الان كه در دنيا هست هرگز طمأنينه ندارد اين يك قدري خلاف ظاهر است آن وقت ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ يعني ﴿تطمئن القلوب﴾ بعد الموت اين هم يك قدري مشكل است آن وقت اصل كلي را به اين لسان بيان بفرمايد يك قدري مشكل است و اين آيه سورهٴ زمر شاهد خوبي است و فينفسه ميتواند اين بحث تفسيري را تأمين كند اما راه را منحصر نميكند كه جمع بين اين دو طايفه از آيات تنها راه اين باشد اين يك راه خوبي است البته
سؤال ...
جواب: البته آن عالم كه راحتند ولي ميفرمايد ﴿ثم تلين جلودهم﴾[13] از آن قشعريره ميايستد ﴿تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله ذلك هدي الله يهدي به من يشاء﴾[14] معلوم ميشود دربارهٴ دنياست كه در دنيا اينها كه اهل خشيتند اوايل گرفتار قشعريره اند بعداً از لين بودن و مطمئن بودن بهره ميبرند اين جمع از نظر تفسيري جمع خوبي است راه بازتري است نسبت به آنچه كه در تبيان و مجمع و امثال ذلك آمده.
سؤال ...
جواب: سيّدنا الاستاد مرحوم علاّمه در الميزان دارد و اما شايد راه ديگري باشد و آن اين است كه قرآن كريم انسان را در برابر جهان يك طرز ميبيند در برابر الله طرز ديگر ميبيند در برابر جهان ميگويد مؤمن قلبش به ياد حق در برابر جهان آرام است هيچ حادثهاي از حوادث جهان او را نميلرزاند چرا؟ چون قلبش به مركز قدرت بسته است آرام است هيچ أمري باعث لرزش و اضطراب او نيست زيرا اين قلب به مركز قدرت و رحمت بسته است يك حسابي براي انسان و جهان قائل است يك حسابي براي انسان و خدا حسابي كه براي انسان و جهان قائل است ميفرمايد انسان اگر مؤمن نبود هم در مسايل علمي گرفتار تپش انديشه است هم در مسايل عملي گرفتار اضطراب در تصميم اگر بخواهد بينديشد همواره در شك و ترديد است اگر بخواهد مصمم بشود همواره گرفتار نفي و اثبات است اين خاصيت غير مؤمن است غير مؤمن يا ﴿بل هم في شك يلعبون﴾[15] همواره در شك گرفتارند يا ﴿فهم في ريبهم يترددون﴾[16] مرددند يا تعبير ديگر به اينكه اين ترديد از دل اينها گرفته مينشود ﴿الا ان تقطع قلوبهم﴾[17] تا دلهاي اينها قطعه، قطعه بشود و الا دل مادامي كه هست گرفتار بين نفي و اثبات است چون يك مكتب حقّي قلب اينها را تغذيه نكرد در مسايل علمي در مسايل تصميم گيري هم كه هر روز گرفتار يك خيانت و مانند آنند زيرا تكيه گاهي ندارند ﴿لن تجد من دونه ملتحدا﴾[18] ﴿ملتحد﴾ يعني سنگر لحد آن گوشهٴ آرام را ميگويند التحد يعني يك سنگر خوبي گرفت و پناهگاه خوبي گرفت غير از خدا ملتحدي نيست ﴿و لن تجد من دونه ملتحدا﴾[19] اگر انسان به يك گوشهٴ امني به يك سنگري ميآرمد اين كارش را ميگويند التحاد و پناهگاهش را ميگويند ملتحد اگر انسان پناهگاهي جزءِ خدا ندارد اگر از خدا بريد و صرف نظر كرد همواره در اضطراب و تپش است ولي اگر به خدا مرتبط شد هيچ عاملي از عوامل جهان او را نميلرزانند آنگاه شواهدي را قرآن بيان ميكند اين مقام اول بحث است كه انسان را وقتي خدا با جهان ميسنجد ميگويد اگر مؤمن نباشد كه همواره در تپش و اضطراب است اگر مؤمن باشد همواره در أمن است جريانهايي كه قرآن كريم در اين مقام اول بحث ذكر ميكند فراوان است ميفرمايد اصحاب كهف در برابر آن خطر قيام كردند و اگر چنانچه خدا دل اينها را نميبست و به خود مرتبط نميكرد اينها گرفتار تپش و اضطراب بودند اما چرا در برابر آن طاغي قيام كردند؟ براي اينكه قلبشان به قدرت حق مربوط بود در سورهٴ كهف آيه 12 به بعد اين است ميفرمايد ﴿نحن نقص عليك نباهم بالحق جريان﴾[20] اصحاب كهف را ﴿انهم فتية آمنوا بربهم﴾[21] اينها به هدايت ابتدايي ترتيب اثر دادند و ايمان آوردند ﴿و زدناهم هديً﴾[22] ما هم اينها را هدايت پاداشي داديم آنگاه ﴿و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض﴾[23] آن وقتي كه قيام كردند در برابر آن طاغوت و به توحيد مردم را دعوت كردند يا توحيد خودشان را اعلام كردند ما قلبشان را بستيم، بستيم كه تكان نخورد اين دل ديگر تكان نميخورد هر چه بر اينها بگذرد و بر اينها تحميل بشود نميتپند ﴿و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض لن ندعوا من دونه إلٰهاً لقد قلنا اذاً شططا﴾[24] آن وقتي كه قيام كردند و گفتند توحيد ما دلشان را محكم گرفتيم چون دلشان را محكم گرفتيم اينها قيام كردند آنگاه هيچ عاملي اينها را نهراساند از يك شهري به يك غاري پناه بردن بدون بسته شدن به محل أمن ميسور نيست اين جريان اصحاب كهف تا همه مشكلاتي كه بعد پيش آمد در سورهٴ قصص آيه 9 به بعد اينچنين آمده فرمود ما وقتي خواستيم موسي(سلام الله عليه) را بپرورانيم به مادرش دستور داديم اين بچه را به دريا بده و مادر طبق وحي الهي امتثال كرد اما ﴿و اصبح فؤاد ام موسي فارغا ان كادت لتبدي به لولا ان ربطنا علي قلبها لتكون من المؤمنين﴾[25] ما كه فرمان داديم گفتيم بچه را به دريا بسپار اين ممكن بود از اين راز پرده بردارد و قلبش تهي بشود اگر ما قلبش را نگرفته بوديم اگر قلبش را به خود و به ياد خود مرتبط نميكرديم وقتي قلب را به ياد خود مرتبط كرديم اين در كمال أمن بچه را دريا سپرد و به طور عادي مسئله را تحمل كرد گويا بچهاي را به يك دايه سپرد اگر ما قلبش را نميبستيم ميتپيد اما چون محكم گرفتيم نتپيد ﴿و اوحينا الي ام موسي﴾[26] كه ﴿ان ارضعيه فاذا خفت﴾[27] كه اوايل همين سورهٴ قصص است آيه 7 به بعد ﴿ان ارضعيه﴾[28] شير بده هر وقت احساس خطر كردي بينداز در دريا ﴿فإذا خفت عليه فألقيه في اليم﴾[29] حالا در بعضي از كريمه سخن از جعبه و امثال جعبه نيست كه در جعبه بگذارد حالا آن مسائل تفسيري و تاريخي علي حده است فرمود هر وقت احساس خطر كردي بينداز در دريا مادري كه با آن خطر باردار شود و با تحمل همهٴ آن خطرات بارش را به زمين بنهد و با تحمل همهٴ خطرات پنهاني اين كودك را شير بدهد همين كه احساس خطر كرد بيندازد در دريا و هيچ قلبش هم نتپد سر اينكه قلبش آرميد فرمود ما قلبش را به خودمان مرتبط كرديم ﴿و ربطنا﴾[30] اگر ما قلبش را نميبستيم ميتپيد ﴿و اصبح فؤاد ام موسي فارغا﴾[31] قالب داشت تهي ميكرد ﴿ان كادت﴾[32] نزديك بود ﴿لتبدي﴾[33] أبدا كند افشاء كند اين جريان را ﴿لولا ان ربطنا علي قلبها﴾[34] شد اگر دلش را نگرفته بوديم مرتبط نكرده بوديم به خودمان.
سؤال ...
جواب: ذيلش دارد كه ﴿لتكون من المؤمنين﴾[35] معلوم ميشود جريان عام است ديگر هر كسي كه خداي سبحان قلبش را به خود مرتبط كرد و قلب به ياد الله مرتبط شد ﴿لتكون من المؤمنين﴾[36] ميشود اگر كسي به ياد الله آرميد جهان در برابر او كاري انجام نميدهد همان خدا به دريا دستور ميدهد به كودك هم دستور ميدهد به دشمن هم دستور ميدهد كه دوست باش و مانند آن از اين طرف به مادر ميگويد بچه را بينداز به دريا از طرفي به دريا هم دستور ميدهد كه بچه را در يك جاي أمن ببر از يك طرف به دشمن هم دستو ميدهد كه بگير و پرستاري كن همهٴ دستورها را ميداد از يك طرفي هم به بچه هم ميگويد تو هيچ شيري را قبول نكن براي اينكه ما وعده داديم تو را به مادر برگردانيم همهٴ اين كار ها را ميكند اينطور نيست كه به بچه اجازه بدهد كه شيري را بمكد كه فرمود ﴿و حرمنا عليه المواضع من قبل﴾[37] اين تحريم تحريم تكويني است نه تشريعي فرمود ما نگذاشتيم اين هيچ پستاني را قبول كند.
سؤال ...
جواب: بله جريان خاص كه تلاوتش براي ما نمانده هم خود جريان دليل بر اطلاق كلي است و هم اصل قرآن سراسر براي احياء آمده و الا رواياتي كه در طي بحثهاي پارسال داشتيم دلالت ميكرد تلاوتش براي ما نمانده كه اگر فرمود: ﴿تبت يد ابي لهب﴾[38] اين الان هست يا فقط تلاوتش براي ما مانده روايات زيادي است كه قرآن «يجري يا الشمس و القمر»[39] قرآن «إن القرآن حي لايموت»[40] و مانند آن كه از جمع روايات استفاده ميشود قرآن هر روز تازه است اينطور نيست كه جريان امم گذشته را به عنوان تاريخ براي ما نقل كرده باشد و الان تلاوتش براي ما مانده باشد يا يك كتاب تاريخي باشد آنطوري كه يك مورخ استنتاج ميكند نه هر روز فرمان ميدهد فرق قرآن كريم با كتاب تاريخ اين است كه كتاب تاريخ را انسان ميخواند تحليل ميكند خودش نتيجه ميگيرد اما اين دستور ميدهد كه اينطور باش نه اينكه يك قصهاي را بخواهد نقل كند لذا جريان موسيٰ كليم(سلام الله عليه) با اينكه در حدود 110يا 120 جا ذكر شده اما هيچ جا قصه و تاريخ موسيٰ كليم در قرآن نيست همهاش آن نكات حسّاس و درخشان و آموزنده است قصهاش در قرآن نيست قصهاش را بايد در كتاب تاريخ پيدا كرد سرگذشت و جريان و قصه و تاريخ اصلاً در قرآن نيست
سؤال ...
جواب: يعني الان براي ما تلاوت مانده ديگر اين قصهاش همان ديگر نخير ما هيچ امري نداريم فقط كه الان تلاوتش براي ما مانده باشد فقط ما از گذشته سخن بگوييم قرآن «حي لايموت ... و يجري الشمس و القمر»[41] در روايات آمده كه چرا قرآن هر روز تازه است فرمود چون براي عصر خاص نيامده همانطوري كه آفتاب و ماه هم براي مردم و مخصوص و سرزمين خاص نيست هر روز اين آفتاب دارد نور ميدهد و هر شب ماه دارد ميتابد «يجري الشمس و القمر»[42] در همين ذيل هم فرمود ﴿لتكون من المؤمنين﴾[43]
كه در هر امر خود آن امر را قرآن به عنوان يك دستور جامع مطرح ميكند گذشته از اينكه سير قرآني سير ﴿يجري الشمس و القمر﴾[44] است اينها در برابر خطر و غصب و مانند آن كه دل مربوط به الله دل مطمئن و آرامي است انسان در حال خطر سراسيمه است دست پاچه است كه چه كند ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ اين در حال خطر انسان در حال شهوت سراسيمه است دست پاچه است ديوانهوار است چه كند آنجا هم ميفرمايد اگر ياد خدا باشد انسان ميآرمد بدترين صحنهٴ شهوت را كه ترسيم ميكند حملهٴ آن زن است به يوسف(سلام الله عليه) او از آن طرف با اضطراب و تپش و كوشش ﴿و لقد همت به﴾[45] اما از اين طرف ﴿و هم بها لولا ان رأي برهان ربه﴾[46] فرمود اگر ما دلش را نبسته بوديم اين الله را نميديد اين هم دلش در شهوت ميتپيد اما چون برهان رب را ديد كاملاً آرام بود گفت «معاذ الله» آنجا در حال خطر قلب يك مادر را ميگيرد كه در برابر خطر نتپد فرمود ﴿لولا ان ربطنا علي قلبها﴾[47] قلبش ميتپيد ﴿و اصبح فؤاد ام موسي فارغا﴾[48] نزديك بود دلش خالي بشود اگر دلش را نگرفته بودي اين در حال خطر انجا هم در جريان يوسف(سلام الله عليه) ميفرمايد نزديك بود كه قصد كند اگر نميديد فعل كه واقع نشد نه از اين نه از او قصد از او واقع شد و از اين واقع نشد عصمت يوسف صديق(سلام الله عليه) در پرهيز از قصد گناه است او همّت كرد چون برهان رب را نديد ﴿و لقد همت به﴾[49] اما يوسف(سلام الله عليه) قصدگناه هم نكرد ﴿و هم بها لولا ان رأي برهان ربه﴾[50] چون برهان رب را ديد قصد هم نكرد او از نظر قصد گناه هم معصوم بود نه تنها فعل واقع نشد خيال گناه هم نشد چرا چون ﴿راي برهان ربه﴾[51] انسان كه نميتواند تصميم بگيرد در حال شهوت خودش را ميفروشد يا در حال غضب خودش را ميفروشد براي اينكه دل بسته نيست و در حال غضب و شهوت ﴿بذكر الله تطمئن القلوب﴾ هم خطرناكترين صحنه غضب و دفاع و خطر جريان مادر موسي و جريان اصحاب كهف است و هم سنگينترين صحنهٴ شهوت جريان يوسف(سلام الله عليه) در هر دو صحنه سخن از اطمينان به ياد حق است.
سؤال ...
جواب: بله ايشان دربارهٴ ارتباط انسان به خدا اين دو مرحله را فرمودهاند وقتي انسان با خداي خود در ارتباط شد متذكّر خدا شد در اوايل امر ميتپد در پايان امرميآرمد اين دو طايفه آيات را به اين دو حالت حمل كردهاند و آيه سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادهاند
سؤال ...
جواب: نه منظور اين است كه اما اين بحث در دو مقام كه جدا شد مقام اول اين است كه طمأنينه انسان در برابر جهان است انسان مؤمن در برابر جهان ميآرمد ميگويد ﴿لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا﴾[52] هرگز خودش را نميبازد امير المؤمنين(سلام الله عليه) ميفرمايد در جريان جنگ بدر كه اولين جنگ بود مسلمين جنگي نكرده بودند و از هر نظر هم نسبت به كفار ضعيفتر بودند ديگران خوب ميلرزيدند آن شب تا صبح را رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پاي درخت به مناجات مشغول بود اصلاً احساس خطر نميكرد گويا فردا ما جنگي نداريم امت جنگ نكرده امت پابرهنه امت گرسنه امت بيسلاح در برابر يك سلسله يغماگران مسلح سير ديگران احساس لرزش ميكردند فرمود اصلاً گويا فردا ما جنگي نداريم هيچ، هيچ تا صبح مشغول زمزمه و مناجات بود در كنار يك درخت ميفرمود صحنهٴ بدر اين ميشود ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾
سؤال ...
جواب: نه ديگر انسان وقتي جهان را جنود الله ديد خود را هم مانند جهان بندهٴ الله ديد به الله سر ميسپارد و دل ميدهد اگر الله در اثر آيات آفاقي و انفسي سر سپرد و دل داد آنگاه ميگويدجهان همه و همه جنود الهياند كوچكتر از آنند كه مرا از معبودم بازبدارند چكار ميكنند مثلاً؟ يعني هيچ عاملي از عوامل جهان نميتواند او را بتكاند خلاصه بلرزاند از هيچ چيزي نميترسد ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ در برابر جهان انسان در مقابل جهان احساس خطر نميكند اما انسان در برابر الله چه؟ خود را در برابر خدا ببيند چه؟ وقتي خود را رودر روي جهان ميبيند از هيچ چيزي نميترسد اين همان بياني است كه از امام چهام امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده كه «لو مات من بين المشرق و المغرب لما استوحشت، بعد ان يكون القرآن معي»[53] اگر همهٴ مردم بين شرق و غرب عالم بميرند و من تنها بمانم احساس وحشت نميكنم در صورتي كه قرآن با من باشد اين بميرم تنها مرگ ظاهري كه نيست قسمت مهم همان مرگ معنوي است كه كفر است فرمود اگر همهٴ مردم كافر بشوند من از هيچ كسي هراسي ندارم اين طمأنينه دل در برابر جهان براي آن است كه اين دل به مركز قدرت بسته است هيچ عاملي نميتواند انسان را بلرزاند و متزلزل كند و مؤيّدش هم آيه سورهٴ احزاب است كه اينها از خدا ميترسند و از غير خدا اصلاً هراسي ندارند
سؤال ...
جواب: براي اينكه چون نتواند خودش را كنترل كند ديگر اين خطر است ديگر.
سؤال ...
جواب: بله ديگر چون نتواند خودش را كنترل كند لذا در روايات دارد كه اگر دو نفر اجنبي و اجنبيه در يكجا باشد ثالثشان شيطان است در روايات از اين جهت مزمّت شده فرمود نظير همان جريان ﴿فاوجس في نفسه خيفةً موسي﴾[54] كه موسي كليم كه از خودش نميترسيد همان تحليلي كه از امير المؤمنين(عليه السلام) نقل شده وقتي ساحران آن عصاها و طنابها را در ميدان مسابقه به عنوان سحر نشان دادند ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[55] در اين حال موسي كليم ترسيد ﴿فاوجس في نفسه خيفةً موسي﴾[56] امير المؤمنين(عليه السلام) آنطوري كه درخطبهٴ نهج قبلاً بعرض رسيد اين را تحليل ميكند ميفرمايد ترس موسي كليم از اژدهاو مار و امثال ذلك نبود ترسش از جهل و ضعف تشخيص مردم بود كه اگر منهم اين عصا را القاء كنم به صورت يك مار در بيايد آنها هم در برابر اين مارها نتوانند بين معجزهٴ من با سحر ساحرين فرق بگذارند آنگاه چه كنم از ضعف مردم و جهل مردم خداي سبحان هم فرمود ما نميگذاريم معجزه در برابر سحر سر افكنده شود ﴿و الق ما في يمينك تلقف ما صنعوا انما صنعوا كيد ساحرٍ﴾[57] و در ذيل اين جريان فرمود ﴿انك انت الاعلي﴾[58] تو پيروز ميشوي بالأخره ما مسئله را عوام فهمش ميكنيم طوري ميكنيم كه آنها هم بفهمند و كرد ترس از خودشان نبود در همهٴ موارد كه سخن غير خدا مطرح است اينها آرامند در سورهٴ احزاب آيه 39 اين است كه ميفرمايد ﴿الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله﴾[59] جز از خدا از هيچ چيزي نميترسند پس نسبت به غير خدا قلبشان ممطمئن است هيچ چيز نميتواند اينها را مرغوب كند ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ لذا هيچ حادثهاي براي انبياء پيش نيامد كه اينها در برابر آن حادثه حريم بگيرند و اظهار ترس كنند سخن همه اين است ﴿لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا﴾[60] وقتي هم ساحران موسي كليم ساحراني كه به مبارزه با موسي كليم در آمدند به حضرتش ايمان آوردند و گفتند حق با توست در برابر تهديد فرعون كه گفته بود ﴿فلأقطعن ... و لاصلبنكم في جذوع النخل﴾[61] دست راست و پاي چپتان را قطع ميكنم به دار ميآويز گفتند انمتان هم همچنين ميكنم در كمال شهامت ﴿فاقض ما انت قاض﴾ ﴿انما تقضي هذه الحياة الدنيا﴾[62] هر چه ميخواهي بكني بكن تو قدرتت در همين چند روز است تو مادامي بر ما مسلّطي كه ما زندهايم يك جسمي از ما ميگيري و بس ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضي هذه الحياة الدنيا﴾[63] اگر كسي به ياد حق متذكر شد چيزي او را متزلزل نميكند از خدا ميترسند ولا غير پس نسبت به غير خدا در هر حادثهاي خواه مسايل علمي باشد در امن خواه مسايل عملي باشد چه مربوط به غضب در امنند چه مربوط به شهوت در امنند اين مقام اول بحث كه ارتباط انسان با جهان را مطرح ميكند اما مقام ثاني بعداً ميآيد.
«و الحمد لله رب العالمين»