درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

62/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 27 الی 29

 

﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾(27)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)

 

چون يكي از مسائل مهمهٴ اين سوره مسئلهٴ نبوت و وحي هست و بعد از اثبات ضرورت وحي و رسالت شبهات منكرين وحي و رسالت تا حدودي اشاره شد و جواب داده شد بهانهٴ منكرين وحي را هم در چند جاي اين سوره بيان مي‌فرمايد منكرين وحي مي‌گفتند قرآن كريم معجزه نيست از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معجزه طلب مي‌كردند مي‌گفتند چرا معجزه‌اي نمي‌آوري كه اين در سه مقام خلاصه شد مقام اول اين بود كه بالالتزام معجزه بودن قرآن را انكار مي‌كردند مي‌گفنتد چرا معجزه نمي‌آوري يا بر تو معجزه نازل نمي‌شود؟ يعني آنچه كه آوردي اعجاز نيست مقام ثاني بالصراحه اعجاز قرآن را نفي مي‌كردند مي‌گفتند اين افترا است اين شعر است اين شعر است و مانند آن و خلاصه ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾[1] ما اگر بخواهيم مثل اين مي‌توانيم بياوريم مقام سوم اين بود كه اگر هم معجزه برتو نازل بشود ما نمي‌پذيريم بايد بر خود ما نازل بشود ما دريافت كنيم آن‌طوري كه تو مدعي دريافت هستي اين اموري بود كه مربوط به صدر آيه بود چون اين آيه به دو قسمت تقسيم شد ذيل آيه هم كه تقريباً مقام ثاني بحث بود.

 

سؤال ...

جواب: اينها مي‌گفتند اگر تو پيامبري مانند انبياء پيشين بايد معجزه بياوري ﴿فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الآوَّلُونَ﴾[2] همان‌طوري كه انبياء پيشين مانند عصا يا ضرب عصا در دريا و مانند آن كه از موسي كليم(عليه السلام) رسيده است شما هم معجزات اين‌چنين بياوريد ﴿فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الآوَّلُونَ﴾[3] مقام ثاني بحث ذيل آيه بود كه مي‌فرمايد: معجزه علت تامّه ايمان آوردن نيست نشانه‌اش آنكه بسياري از معجزات بر انبياء قبلي نازل شده است ولي عده‌اي از امتها پذيرفتند و عدهٴ زيادي هم نپذيرفتند ﴿و ما تغني الآيات و النذر عن قوم لا يؤمنون﴾[4] اگر انسان به هوي سر سپرد هرگز آيات الهي براي او كافي نيست بسياري از معجزات است كه براي انبياء و اممشان نازل مي‌شود ولي آنها كه ﴿استحبوا الحياة الدنيا علي الآخره﴾[5] آنها نمي‌پذيرند و شواهدي هم در اين زمينه گذشت منتها در اين ذيل كه فرمود ﴿قل ان الله يضل من يشاء و يهدي اليه من اناب﴾ در اين ذيل هم كه مقام ثاني اين آيه بود چند امر محل بحث است امر اول اينكه در بعضي از آيات خداي سبحان اضلال و هدايت را به خداي سبحان نسبت مي‌دهد مي‌فرمايد هر كه را خدا بخواهد هدايت مي‌كند هركه را بخواهد گمراه مي‌كند اين طايفهٴ اولي كه بالقول الاطلاق هدايت و اضلال را به خدا نسبت مي‌دهد طايفهٴ ثانيه از آيات طايفه ايست كه همين اسناد را به خداي سبحان مي‌دهد ولي در ذيل اين اسناد مي‌فرمايد خدا حكيم است يعني اين‌طور نيست كه به گزاف و بي حساب كسي را هدايت كند يا كسي را گمراه كند امر سوم دربارهٴ آياتي كه مشخص مي‌كند موضع حكمت را كه كجا خدا گمراه مي‌كند و كجا خدا هدايت مي‌كند اين امور سه گانه بعد از فراغ از يك اصل كلي است و آن اينكه هدايت دو قسم است يك قسم هدايت ابتدايي كه آن فراگير است تمام انسانها را در تمام شرايط و در تمام حالات خدا هدايت مي‌كند يعني ارائهٴ طريق يعني دعوت به دين هيچ انساني نيست كه از اين هدايت مستثنيٰ باشد و خداي سبحان به هدايت ابتدايي و تشريعي او را هدايت نكرده باشد فرمود ﴿وَ مٰا ارسلناك إلاّ كافه للناس﴾[6] براي همهٴ مردم من تو را اعزام كردم و انبياء را براي هدايت همهٴ مردم فرستادند هر جايي كه شعاع رسالت هست آنجا دعوت ابتدايي رفته هيچ فردي نيست كه خداي سبحان او را به هدايت بدوي هدايت نكرده باشد ﴿انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا﴾[7] ﴿وَ هديناه النجدين﴾[8] تمام افراد را خداي سبحان به هدايت بدوي كه دعوت الي الحق است يعني ارائهٴ طريق هدايت كرده است و هدايت ابتدايي فراگير است و عام هم كلي است و هم دايي يعني اين قضيه‌اي كه خداي سبحان هادي است هم موجبهٴ كليه است كه از نظر افراد عموميت دارد هم موجبه كليه است كه از نظر ازمان عموميت دارد امر كلي دايمي است كه خداي سبحان دايماً بشر را هدايت مي‌كند يعني دعوت مي‌كند ﴿الي دار السلام﴾[9] اين‌طور نيست كه خداي سبحان بعضي را دعوت كند يعضي را دعوت نكند يا در يك زماني دعوت بكند در يك زماني دعوت نكند و اين همان معناي دايمي بودن تكليف است كه هر انساني در هر زماني مكلف است به احكام دين تكليف بدون هدايت اله ممكن نيست بدون ارائهٴ طريق ميسّر نيست پس بعد از فراغ از اين اضل كه هدايت ابتدايي خداي سبحان هم كلي است و هم دايمي يعني همهٴ افراد را در همهٴ شرايط و ازمنه دعوت به دين داشتن مي‌كند اين كلي است و بعد از فراغ از اصل ديگري كه هدايت ابتدايي مقابل ندارد يعني اضلال ابتدايي در مقابل هدايت ابتدايي وجود ندارد كه خداي سبحان بدواً كسي را گمراه كند اين جزء صفات سلبيهٴ خداي سبحان است كه خداي سبحان هرگز بدواً كسي را گمراه كند يعني دعوت به فساد بكند اين‌چنين نيست بيراهه نشان بدهد اين‌چنين نيست پس بعد از فراغ از اين دو اصل يكي اينكه هدايت ابتدايي همگاني است كلي است و دايمي و اصل دوم اينكه هدايت ابتدايي مقابل ندارد يعني خدا بالقول المطلق هادي است مضل نيست در هدايت ابتدايي بعد از فراغ از اين دو اصل آن‌گاه به امور سه گانه‌اي كه مربوط به مقام ثاني بحث است مي‌رسيم اينكه فرمود بعضي را هدايت مي‌كند بعضي را گمراه مي‌كند اين مال اضلال كيفري است و هدايت پاداشي يعني افراد را كه هدايت كرده است به معناي ارائهٴ طريق و هدايت ابتدايي تمام شد مردم از اين به بعد دو قسمتند يك عده راه خير را طي مي‌كنند و يك عده راه فساد و شر را آنها كه راه خير را طي مي‌كنند خداي سبحان آنها را هدايت پاداشي مي‌دهد يعني ايصال به مطلوب مي‌كند توفيق مي‌دهد وسايل خير را فراهم مي‌كند اينها كه عمداً به سوي اختيار خود راه تباهي را طي كرده‌اند خداي سبحان اينها را گمراه مي‌كند گمراه مي‌كند يعني آن توفيق را آن نورانيت را به اينها نمي‌دهد اينها را به حال خودشان رها مي‌كند انساني كه به حال خود رها شد در اين سير طولاني و پر خطر خوب مي‌افتد چون نمي‌داند چگونه قدم بردارد وسايل و علل خير را بايد از خداي سبحان دريافت كند اين است كه از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده كه «الهي وَ إلاه آبائي لاتكلني الي نفسي طرفة عين ابدا»[10] يك لحظه‌اي ما را به حال خودمان وانگذار اگر آن يك لحظه‌اي فيض الهي به آدم نرسد انسان رها خواهد شد در اين راه پر خطر كه عقبه كئود است.

 

سؤال ...

جواب: نه فيض خداي سبحان همواره نازل مي‌شود در آن آيات قبلي كه مربوط به سورهٴ اسراء بود آن هم گذشت كه فرمود ما همه وسايل را در اختيار قرار مي‌دهيم منتها آن شخصي كه بيراهه رفته است با اينكه ما مهلت توبه و انابه به او داده‌ايم از اين مهلت هم استفاده نكرد ديگر نسبت به اينها آن فيض خاص را روا نمي‌داريم فيض عام بله در فيض عام در سورهٴ اسراء كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿كلا نمد هولاء و هولاء﴾[11] هم كفار را ما مدد مي‌فرستيم كمك مي‌كنيم هم مومنين را منتها مؤمنين از اين امدادهاي الهي بهرهٴ خوب مي‌برند كفار از اين تمكنات و امدادهاي الهي بهرهٴ سوء مي‌برند همهٴ اين فيضها كه مي‌آيد مشترك است اين‌طور نيست كه آفتاب بر مؤمن بتابد بر كافر نتابد اين‌طور نيست كه زمين براي مؤمن حاصل‌خيز باشد براي كافر نباشد همهٴ اين نعم را علي السواء به مؤمن و كافر مي‌دهيد منتها او بهرهٴ خوب مي‌برد و ابن بهرهٴ بد يا بهرهٴ خوب نمي‌برد پس بعد از فراغ از آن دو اصل در مقام ثاني بحث اموري كه اشاره شد يكي پس از ديگري مطرح مي‌شود امر اول اين بود كه اضلال و هدايت را قرآن كريم به خداي سبحان استناد مي‌دهد بالقول المطلق كه خدا گمراه مي‌كند خدا هدايت مي‌كند بدون اينكه اين دو وصف را مضيّل كند بفرمايد خدا حكيم است خدا عزيز است خدا خبير است نه بالقول المطلق مي‌فرمايد ﴿يضل من يشاء و يهدي من يشاء﴾[12] اين البته در آيات فراواني است در سورهٴ انعام آيه 39 اين‌چنين آمده مي‌فرمايد ﴿و الذين كذبوا باياتنا صم و بكم في الظلمات من يشاء الله يضلله و من يشاء يجعله علي صراط مستقيم﴾[13] هر كه را خدا بخواهد گمراه مي‌كند و هر كه را خدا بخواهد هدايت مي‌كند به صراط مستقيم بدون اينكه بفرمايد ﴿و هو الحكيم﴾[14] تا اينكه اين ﴿وهو العزيز الحكيم﴾[15] بيان كننده اين نكته باشد كه مشيت خدا روي حكمت است نه گزاف بالقول المطلق فرمود هر كه را خدا بخواهد گمراه مي‌كند و هر كه را خدا بخواهد هدايت مي‌كند يعني اضلال كيفري و هدايت پاداشي چون آن هدايت مطلق كه ﴿للعالمين نذيراً﴾[16] ﴿هدي للعالمين﴾[17] ﴿هدي للناس﴾[18] آن هدايت‌ها كه مقابل ندارد و فراگير بود ﴿هدي للناس﴾[19] يا ﴿للعالمين نذيراً﴾[20] اين هدايت كه مقابل دارد و مقابل او اضلال است مي‌شود هدايت پاداشي يعني ايصال به مطلوب فرمود خدا هر كه را بخواهد گمراه مي‌كند و هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند آياتي كه جزء اين طايفه است در قرآن كريم كم نيست كه بدون ذيل مي‌فرمايد هركه را خدا بخواهد هدايت مي‌كند هر كه را خدا بخواهد گمراه مي‌كند چون ممكن است در خلال آيات امر دوم و سوم از اين نمونه هم بيان بشود اما از طايفهٴ ثانيه آياتي كه دلالت مي‌كنند به اينكه گرچه اضلال و هدايت به مشيت خداست اما خدا حكيمانه اضلال و هدايت مي‌كند نه گزاف و قتره آنرا در سورهٴ ابراهيم آيه 4 اين‌چنين فرمود ﴿و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم﴾[21] آن‌گاه فرمود ﴿فيضل الله من يشاء و يهدي من يشاء﴾[22] خداي سبحان هركه را بخواهد گمراه مي‌كند و هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند ولي اين با آيه سورهٴ انعام فرق دارد اين يك ذيلي دارد كه اين مشيئت را مشيئت حكيمانه مي‌داند مي‌فرمايد ﴿وهو العزيز الحكيم﴾[23] يعني اين‌طور نيست كه حسابي در هدايت و اضلالش نباشد بي‌حساب كسي را گمراه كند بي‌حساب كسي را هدايت كند كارش حكيمانه است يك‌، و اگر جايي خداي سبحان حكمت دانست و آن مورد را اضلال يا هدايت كرد احدي جلوي او را نمي‌گيرد دو، چون او عزيز است عزيز يعني تسليم نشدني نفوذ ناپذير اين زمين‌هاي سفت و سخت را مي‌گويند ارض عزاز زميني كه كلنگ در آن فرو نمي‌رود نيش كلنگ فرو نمي‌رود نفوذ پذير نيست اين زمين سخت را مي‌گويند ارض عزاز مي‌گويند يك زمين عزيزي است يعني نفوذ ناپذير است انسان نفوذ ناپذير را مي‌گويند عزيز لازمهٴ صلابت و نفوذ ناپذيري غلبه است لذا عزيز غالب است نه عزت به معناي غلبه باشد عزت همان صلابت و نفوذ ناپذيري است و هر صلب و نفوذ ناپذيري هم غالب است لذا مؤمن غالب است مؤمن نفوذ پذير نيست ﴿و لله العزه و لرسوله و للمومنين﴾[24] پس خداي سبحان حكيم است كه كارها را روي حكمت مي‌كند و نفوذ ناپذير است اين‌طور نيست كه اگر جايي حكمت تشخيص داد براي هدايت يا اضلال كسي بتواند يا عاملي بتواند بر او حاكم باشد و در مشيئت او نفوذ پيدا كند ﴿و هو العزيز الحكيم﴾[25] اين مضمون هم در موارد ديگر هست محصول اين طايفه از آيات آن است كه هدايت خدا و اضلال خدا كه هر دو پاداشي يا كيفري است روي حكمت و حساب است گزاف و قتره نيست كه يك كسي را هدايت كند يا يك كسي را اضلال كند اين طايفهٴ ثاني، طايفه ثالثه و آياتي است كه موارد خاصش را نشان مي‌دهد كه چه كسي را هدايت مي‌كند چه كسي را گمراه مي‌كند معلوم مي‌شود حكمت خداي سبحان در توضيح هدايت و اضلال چگونه است در اين طايفهٴ ثالثه از آيات اولاً فرمود خداي سبحان هرگز كسي را بدون اتمام حجت گمراه نمي‌كند در سورهٴ توبه آيه 115 اين‌چنين است فرمود ﴿و ما كان الله ليضل قوماً بعد اذ هداهم﴾[26] اين سنت خدا نيست كه كسي را هدايت كند به معناي ارائهٴ طريق بعد راه را ببندد بعد به او توفيق ندهد اين‌چنين نيست اين ﴿ماكان﴾[27] كان منفي نشانه سنت خداست فرمود سنت خدا اين نيست كه كسي را راهنمايي بكند بعد راهش را ببندد به او توفيق ندهد توفيق را از او سلب كند ﴿و ما كان الله ليضل قوما بعد اذ هداهم حتي يبين لهم مايتقون﴾[28] كاملا بين الرشد كند مسئله را و خلافش را بين ﴿الغي﴾[29] بكند اگر از آن به بعد كسي با روشن شدن غيّ از رشد ﴿قد تبين الرشد من الغي﴾[30] بيراهه رفت آن‌گاه است كه خدا اضلال مي‌كند و گمراه مي‌كند و موردش هم خدا مي‌داند اين‌طور نيست كه يك جا اشتباه كند يك جا نداند و مانند آن ﴿ان الله بكل شيء عليم﴾[31] پس هرگز كسي را بدون هدايت نمي‌گذارد و بعد از هدايت هم هرگز كسي را گمراه نمي‌كند مگر اينكه تمام مسائل را براي او بين الرشد كند آن‌گاه او با روشن شدن همهٴ احكام بيراهه برود به سوء اختيار از آن به بعد خدا توفيق را مي‌گيرد

 

سؤال ...

جواب: بله اضلال به اين معني كه خداي سبحان يك امر وجودي به يك كسي بدهد بنام ضلالت اين طور نيست كه اين را گمراه كرده باشد آن فيض خاصي كه به مؤمنين مي‌دهد آن رحمت خاصه را به كفار و منافقين نمي‌دهد لذا در سورهٴ فاطر است ظاهراً يا سبأ كه مي‌فرمايد ﴿مايفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسك لها﴾[32] هر كسي را كه خدا در رحمت را به روي او باز كرد كسي نمي‌تواند ببندد ﴿و ما يمسك فلا مرسل له﴾[33] نسبت به هر كسي كه امساك كرد و فيض خاص را نداد و رحمت خاصه را نداد كسي نمي‌تواند در را باز كند آن فيض عام مال همه است اين رحمت خاصه مخصوص مؤمنين است كه فرمود ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[34] اين رحمت خاصه را به كفار و منافق نمي‌دهد داشتن دوست خوب هم‌ بحث خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، همسآيه خوب و امكانات خوب همه اينها كه نعم الهي و معنوي است اينها را به هر كسي نمي‌دهد اما اين نعم ظاهريه را چرا به همه مي‌دهد از اين نعم ظاهري مؤمن بهرهٴ خوب مي‌برد كافر بهرهٴ سوء مي‌برد اين رحمت خاصه را يك كسي مي‌بينيد عمري تلاش مي‌كند تا يك رفيق خوب پيدا كند نسيبش نمي‌شود براي اينكه اين به سوء اختيار خود اين لياقت را از دست داد اين رحمت خاصه را خدا به مؤمنين مي‌دهد

 

سؤال ...

جواب: بله ديگر و اينها عدم و ملكه‌اند ديگر اضلال در مقابل هدايت است و تقابلش عدم و ملكه است ديگر تقابل وجودي كه نيست اينها مثل بياض و سواد نيستند كه اينها مثل عميٰ و بصرند

 

سؤال ...

جواب: چرا ديگر چون عدم محض كه نيست خدا اين را مي‌دهد خدا اين را نمي‌دهد ﴿يضل﴾[35] يعني لا يعطي لا يهدي، لذا همين مضمون ﴿يضل الله الكافرين﴾[36] يا ﴿و يضل الله الظالمين﴾[37] در آيات ديگر به لسان سلب تعبير شده فرمود ﴿و الله لايهدي القوم الفاسقين﴾[38] ﴿لايهدي القوم الكافرين﴾[39] ﴿لايهدي القوم الظالمين﴾[40] اين ﴿لايهدي﴾[41] عدم و ملكه است اين‌طور نيست كه هدايت ابتدايي نمي‌كند هدايت ابتدايي شامل همه شده ﴿هدي للناس﴾[42] اگر مي‌فرمايد ﴿و يضل الله الظالمين﴾[43] همين را به صورت سلب بيان مي‌كند ﴿و الله لايهدي القوم الظالمين﴾[44] چون اين اضلال كيفري همان امساك رحمت خاصه است والا چيزي بنام اضلال كه نازل نمي‌شود ضلالت اصولا امر عدمي است بيراهه رفتن كه امر وجودي نيست يعني كمال را از دست دادن فيض را از دست دادن راه را عوضي رفتن خداي سبحان آن رحمت خاصه را به مؤمنين مي‌دهد اين رحمت خاصه را به كفار نمي‌دهد ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[45] نه آن رحمتي كه ﴿و رحمتي وسعت كل شيء﴾[46] آن رحمت عامه است كه شامل همه مي‌شود اين رحمت خاصه است كه ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[47] اين ﴿من يشاء﴾[48] را هم تبيين كرده كه آن ﴿من يشاء﴾[49] چه كسي است تا روشن بشود كه مشيت او بر اساس حكمت است

 

سؤال ...

جواب: آن ايذاء است تا صبر اين را تحمل كند نه همسايه‌اي كه او را به فساد بكشاند خيلي فرق است بين اين دو مطلب يك وقت رفيق بد همسايه بد او را به شب نشيني‌هاي تباه كننده مي‌كشاند يك وقت است يك همسايه بدي در كنار مؤمني مي‌نشيند او را آزار مي‌كند او اين ايذا را تحمل مي‌كند «طلبا لما عند الله»[50]

 

سؤال ...

جواب: چرا ديگر بي توفيقي است ديگر اين كه در همه ادعيه مي‌خوانيم خدايا من از جار سوء به تو پناه مي‌برم از سلطان سوء به تو پناه مي‌برم از قرين سوء به تو پناه مي‌برم اين ها براي اين است كه اينها بي توفيقي است ديگر

 

سؤال ...

جواب: آن براي ايذا است براي اينكه صبر كند نه اينكه اين را گمراه كند والا در اين همه ادعيه كه خداي من پناه مي‌برم به تو از جار سوء سلطان سوء قرين سوء امثال ذلك براي اين است ديگر يا من از تو رفيق خوب و استاد خوب و دوست خوب مي‌طلبم براي همين است ديگر ﴿و اجعلنا للمتقين اماما﴾[51] و امثال ذلك

 

سؤال ...

جواب: آن درجات دارد البته بنابراين اگر خداي سبحان فرمود هدايت و اضلال بدست خداست فرمود خداي حكيم زمام هدايت و اضلال را به عهده دارد و مواردش را هم يكي پس از ديگري بيان مي‌كند كه هرگز كسي را قبل از قيام حجت بالغه گمراه نخواهد كرد در سورهٴ ابراهيم آيه 27 اين‌چنين آمده ﴿يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة و يضل الله الظالمين و يفعل الله مايشاء﴾[52] فرمود آنها كه ايمان آوردند مقداري با تلاش و كوشش خود جلو آمدند ما ديگر نمي‌گذاريم آنها بلغزند آنها را از لغزشها حفظ مي‌كنيم خودشان خواستند تصميمي بگيرند حفظ مي‌كنيم ديگران خواستند اينها را بلغزانند حفظ مي‌كنيم اين «و كم من عثار وقيته»[53] خواهد شد كه مي‌گوييم خدايا خيلي از لغزشها بود كه تو مارا حفظ كردي و اگر كسي عمداً بيراهه رفت با استفاده نكردن از مهلت توبه و انابه ما اين را گمراه مي‌كنيم به اضلال كيفري آن‌گاه در ذيل آيه فرمود خدا هر كاري را كه بخواهد مي‌كند نشان داد كه اگر ما به يك كسي هدايت مي‌دهيم براي اينكه او با تلاش و كوشش خود چندين قدم آمد و اگر كسي را توفيق نمي‌دهيم براي اينكه او با سوء اختيار خودش چندين قدم بيراهه رفت ما همهٴ امكانات را در اختيارش گذاشتيم او بهره برداري نكرد ﴿يثبت الله﴾[54] چه گروهي را؟

 

﴿يثبت الله الذين آمنوا﴾[55] اينها را هم در دنيا ثابت قدم مي‌كند هم در آخرت يك منطق ثابتي به اينها مي‌دهد ﴿بالقول الثابت﴾[56] تا آخرين لحظه اين قول را حفظ مي‌كنند در مسح وضوء مستحب است انسان بگويد «اللهم ثبت قدمي علي الصراط يوم تزل فيه الأقدام»[57] اين حالات را انسان هميشه داشته باشد اين تثبيت، تثبيت پاداشي است كه مخصوص مؤمنين است ﴿يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت﴾[58] هم در دنيا هم در آخرت اما ﴿و يضل الله الظالمين﴾[59] يعني اگر در موارد ديگر فرمود ﴿يضل من يشاء﴾[60] و فرمود هر كه را كسي خدا بخواهد حكيمانه اضلال مي‌كند اينجا فرمود: ظالمين را خدا مي‌خواهد اضلال كند و تفصيل هم قاطع شركت است گرچه لقب مفهوم ندارد وصف مفهوم ندارد اما تفصيل قاطع شركت است فرمود آنها را تثبيت مي‌كند اينها را اضلال مي‌كند ﴿و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء﴾[61] در سورهٴ نحل آيه 9 اين‌چنين آمده مي‌فرمايد ﴿و علي الله قصد السبيل و منها جائر ولو شاء لهداكم اجمعين﴾[62] آنچه كه بر خداي سبحان است كه خداي سبحان از عنايت و لطف جزء برنامه هاي رسمي خود اعلام كرده است ﴿كتب علي نفسه الرحمة﴾[63] اين است كه راه مستقيم را نشان دهد ﴿و علي الله قصد السبيل﴾[64] يعني السبيل القاصد راه ميانه، راه معتدل اين بر خداست چون سبيل دو قسم است يك قسم قاصد است راه قصد است صراط مستقيم است كه پايانش بهشت است يك قسمت سبيل جاير است راه منحرف است بيراهه است راه نيست لذا گوناگون است فرمود: سبيل دو قسم است يك سبيل قصد است يعني سبيل قاصد است راه مستقيم است كه اين ﴿و علي الله﴾[65] است بر خداست كه اين را بيان كند قسم دوم سبيل جاير است راه منحرف است اين ديگر به خدا مربوط نيست چون اين فساد به خدا انتساب ندارد ﴿كل ذلك كان سيئه عند ربك مكروها﴾[66] لذا سبيل قصد را صراط مستقيم را به خدا نسبت داد اما سبيل جور را به خدا ارتباط نداد فرمود ﴿و علي الله قصد السبيل﴾[67] يعني و علي الله بيان سبيل قصد كه اضافهٴ صفت به موصوف است قصد سبيل مثل عدل زيد است يعني زيد عادل قصد سبيل يعني سبيل قاصد قاصد يعني سبيل مستقيم پس ﴿و علي الله﴾[68] اين است كه راه مقتصد و ميانه را بيان كند در برابر راه ميانه بيراهه راه رفتن است ﴿و منها﴾[69] يعني و من السبيل جائر بعضي از راه‌ها بيراهه است اين ديگر به خدا مرتبط نيست خوب اين هدايت ابتدايي است ﴿و لو شاء لهداكم اجمعين﴾[70] اگر خدا مي‌خواست به اجبار همهٴ شما را در راه وادار مي‌كرد ولي خوب آن كمال در اين نيست كه انسان را به اجبار وادار راه كنند اگر خدا مي‌خواست مي‌توانست همهٴ شما را هدايت كند يعني به هدايت اجباري و الا هدايت بدوي كه ﴿هدي للناس﴾[71] فرمود همه‌گان را هدايت كرده است فتحصل كه هدايت ابتدايي از آن خداست و خداي سبحان اين را به عهده گرفته اما بيراهه رفتن كه اضلال ابتدايي باشد اين هيچ ارتباطي به خداي سبحان ندارد چون جزء صفات سلبيه است

 

سؤال ...

جواب: اينها به خواست خدا در ايمان مستقر و مستودع بايد بحث بشود در همين سورهٴ نحل آيه ديگري است كه مسئلهٴ هدايت و اضلال را بيان مي‌كند كه در سورهٴ نحل است ولي به امر اول برمي‌گردد در همين سورهٴ نحل آيه 93 اين است ﴿ولو شاء الله لجعلكم امة واحدة ولكن يضل من يشاء و يهدي من يشاء ولتسئلن عما كنتم تعملون﴾[72] خدا هر كسي را بخواهد گمراه مي‌كند و هر كسي را بخواهد هدايت مي‌كند اين به امر اول برمي‌گردد يعني تذييلي در او نيست كه اين كار روي حكمت است يا چه گروهي را هدايت مي‌كند چه گروهي را اضلال لكن در سورهٴ فاطر هم از آيات امر اول هست ملاحظه مي‌فرماييد سورهٴ فاطر آيه 8 اين هم از طايفه آياتي است كه به أمر اوّل برمي‌گردد فرمود ﴿افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا فان الله يضل من يشاء و يهدي من يشاء﴾[73] هر كسي را خطبه بخواهد هدايت مي‌كند و هر كسي را خدا بخواهد گمراه مي‌كند ﴿فلا تذهب نفسك عليهم حسرات﴾[74] ، تو اين‌قدر متحسّر نباش افسوس اينها را نخور براي اينكه تو تا آنجا كه ممكن بود زحمت كشيدي اينها بيراهه رفتند ﴿فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان الله عليم بما يصنعون﴾[75] خدا مي‌داند اينها چه مي‌كنند براي محاسبه هم اينها را فرامي‌خواند

 

سؤال ...

جواب: چون حكيمٌ ندارد جزء از پاداش اينها خبر مي‌دهد

 

سؤال ...

جواب: چون حكمت ندارد ﴿عليم بما يصنعون﴾[76] نه حكيمانه كار خودش را توضيح مي‌كند فرمود اينها هر چه بكنند تو غصه نخور ما در روز قيامت پاداش و كيفر اينها را مي‌دهيم مي‌دانيم چه كار مي‌كنند از ما فوت نمي‌شود اما ما حكيمانه يك كسي را اضلال مي‌كنيم يا حكيمانه يك كسي را هدايت مي‌كنيم اين آن لسان نيست البته كارشان را ما با خبريم

 

سؤال ...

جواب: بي‌تناسب نيست تناسب را مي‌فهماند اما مضيّل به اصل كلي نيست.

 

سؤال ...

جواب: آنها را خداي سبحان هدايت ابتدايي كرده تا اندازه‌اي كه شعاع وحي رفته، رفته و به اندازه‌اي هم كه آن ﴿فالهمها فجورها و تقولها﴾[77] با هدايت دروني خداي سبحان اينها را هدايت كرده است

 

سؤال ...

جواب: در همين سورهٴ فاطر؟ نه اين در برابر عمل اينهاست شما هر كاري كه بكنيد در روز قيامت مسئوليد البته بله عمل نقش دارد اما اين لسان كه من هدايتم روي حكمت است يا اضلالم روي حكمت است از اين كلمه استفاده مي‌شود

 

سؤال ...

جواب: بله از باب تناسب حكم و موضوع بي‌دلالت نيست يعني اشعار دارد اما اين‌طور نيست كه به عنوان يك اصل كلي بشود از آن استفاده كرد كه اين كارها توضيح اين بر اساس حكمت است آن اين است كه ﴿افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا فان الله يضل من يشاء و يهدي من يشاء﴾[78]

 

سؤال ...

جواب: خوب بله بالأخره اين رحمت خاصه‌اي كه به ديگران مي‌رسد به او نمي‌رسد حساب شده است

 

سؤال ...

جواب: البته اين شخص قابليت دريافت فيض را از دست داده است.

 

سؤال ...

جواب: يعني خودش به سوء اختيار خود به جايي رسيد كه خدا ديگر آن رحمت خاصه را به او نمي‌دهد ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[79] خيلي‌ها هستند كه گرفتار دوست بدند در قيامت مي‌گويند ﴿يا ويلتيٰ ليتني لم اتخذ فلانا خليلا﴾[80]

 

سؤال ...

جواب: بله سوء اختيار كه بدست خودش است اما امساك فيض آن لطف خاص را به اين ندادن و به ديگري دادن مربوط به خداي سبحان است خداي سبحان وقتي مي‌بيند اين وحي و عقل را هر دو را پشت سر گذاشت رحمت خاصه را به اين نمي‌دهد در رحمت را به روي او باز نمي‌كند به روي ديگري باز مي‌كند ﴿ما يفتح الله للناس من رحمةً فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل﴾[81] اين يك اصل كلي است در همهٴ موارد شامل بحث ما هم مي‌شود در سورهٴ فاطر ملاحظه بفرماييد آيه 2 اين است و آن مضيل است به يك ذيلي كه حكمت را علت مي‌آورد مي‌فرمايد ﴿مايفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسك﴾[82] دري را كه خداي سبحان طبق رحمت به روي كسي باز مي‌كند كسي نمي‌تواند اين در را ببندد ﴿و ما يمسك﴾[83] دري را كه ببندد نه اينكه چيز ديگري بدهد اضلال دادني نيست كه خداي سبحان كسي را گمراه بكند همين كه رحمت خاصه را به كسي ندهد بي توفيق مي‌شود ﴿و ما يمسك﴾ اگر آن در رحمت را به روي كسي باز نكند ﴿فلا مرسل له من بعده﴾[84] غير از خداي سبحان كسي نيست كه اين در رحمت را باز كند و آنجا هم كه خدا در رحمت را باز مي‌كند روي حكمت است و آنجا كه در رحمت را باز نمي‌كند روي حكمت است چون ﴿و هو العزيز الحكيم﴾[85] بنابر اين اضلال اين‌چنين است انساني مي‌بينيد دو نفر مي‌آيند در حوزه درس مي‌خوانند يك كسي در يك مدت كوتاهي از بركات و خيرات فراواني برخوردار است استاد خوب، شاگرد خوب، هم بحث خوب، قرين خوب، هم حجرهٴ خوي تمام علل و عوامل رشد علمي براي او فراهم مي‌شود ديگري كه نيامده براي درس خواندن يا آمده براي اهداف ديگر مي‌بينيد چند سال معطّل است بالأخره چيزي هم نشده بلند مي‌شود مي‌رود اين‌طور نيست كه خداي سبحان گزاف و قتره حكمت را به كسي بدهد و در رحمت را به روي كسي باز نكند اگر فرمود ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[86] فرمود من مي‌دانم كه اين شخص چه كاره است اين‌چنين نيست كه حسابي «معاذ الله» در كارش نباشد همهٴ كارها كه ﴿و كل شيء عنده﴾[87] به مقدار است اين رحمت خاصه هم اين‌چنين است اگر فرمود براي يك عده در رحمت را باز مي‌كند براي يك عده در رحمت را باز نمي‌كند فرمود ﴿و هو العزيز الحكيم﴾[88] در همين آيه محل بحث‌مان هم فرمود اگر يك كسي انابه كرد برگشت ما هم در رحمت را برمي‌گردانيم اين‌طور نيست كه براي هميشه در رحمت را براي به رويش ببنديم هر لحظه‌اي كه او برگردد در رحمت ما باز مي‌شود

 

سؤال ...

جواب: چرا؟ نه اينطور نشد كه او را مجيور كرده باشند براي گناه راه توبه بسته باشد يعني مجبور شده براي گناه اين‌چنين نيست منتها برايش سخت است ديگري بخواهد اگر يك لغزش كرده توبه كند خيلي سريع الانابه است اما اين يكي ﴿كالحجارة أو اشد قسوة﴾[89] است خيلي سخت دل است اما آن يكي نه خيلي رقيق القلب است در يك حادثهٴ كوچكي مي‌بينيد فوراً متعظ مي‌شود با ديدن يك بيماري يا يك جنازه‌اي فورا متعظ مي‌شود گفتند جنازه‌ها را ببينيد بيمارها را ببينيد مرضا را زيارت بكنيد قبور را هم سري بزنيد كه اينها علل اتعاذ است يك كسي مي‌رود قبرستان يك فاتحه‌اي مي‌خواند برمي‌گردد عوض مي‌شود ديگري از كنار قبرستان رد مي‌شود و عوض نمي‌شود

 

سؤال ...

جواب: نه درك اجمالي كه براي هدايت ابتدايي كه اصل انابه را تأمين بكند را كه دارد اما سخت است برايش چرا سخت؟ براي اينكه پشت سر هم يكي پس از ديگري اين گناهان آمده آمده، آمده حالا برايش دشوار شده بخواهد از زير بار گناه بيايد سخت است برايش اين است كه در رحمت را خداي سبحان به روي كسي نبست مگر اينكه عمداً انسان به سوي اختيار خود ببندد

 

سؤال ...

جواب: اين آن روز بحث شد مرضي كه خداي سبحان اضافه مي‌كند اين‌طور نيست كه خدا مرض بدهد همين قرآن كريم را فرمود عامل شفاي مؤمنين است و همين قرآن كريم عامل مرض كفار است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا﴾[90] اين قرآن را به عنوان غذاي روح خداي سبحان للمؤمنين فرستاده مؤمن از او استفاده مي‌كند فربه مي‌شود كافر در برابر اين عكس العمل نشان مي‌دهد تيره تر مي‌شود لذا ماه مبارك رمضان كه ماه عبادت است بدترين ماه براي كفار و فساق همين ماه مبارك رمضان است براي اينكه شقاوت‌شان در اين ماه بيشتر مي‌شود معصيت‌شان در اين ماه بيشتر مي‌شود روز جمعه كه روز رحمت است براي كفار و منافقين بدترين روز در طي هفته همين روز جمعه است اين‌طور نيست كه خداي سبحان كسي را مرض بدهد آن روز به عرض رسيد خداي سبحان اين ميوه‌هاي شاداب را مي‌دهد اگر كسي جذب كرد اين گلابي را خورد فربه مي‌شود اگر زخم معده داشت در برابر اين گلابي حساسيّت نشان داد دادش در مي‌آيد اين گلابي براي كسي كه زخم معده دارد مرضش افزوده مي‌كند يا آن آب زلال براي كسي كه تازه از اتاق عمل او را آوردند دردش را افزوده مي‌كند پزشك معالج مي‌گويد براي اين مريض آب چشمه بد است هرچه زلال و گوارا هم باشد نه آب چشمه و آب زلال بد باشد او مريض است نمي‌تواند جذب بكند در برابرش عكس العمل نشان مي‌دهد همين قرآن مرض كفار را اضافه مي‌كند نه اينكه چيز ديگر مثل نور آفتاب براي كسي كه چشمش درد مي‌كند بد است در سورهٴ غافر اين مطلب آمده منتها در باب اضلال در سورهٴ غافر كه همان سورهٴ مؤمنون است آيه 34 اين‌چنين آمده فرمود: ﴿كذلك يضل الله من هو مسرف به مرتاب﴾[91] موضوع را قبلا حفظ كرد فرمود كسي كه اهل اصراف و تجاوز است در كارها و اهل ريب و شك است در عقايد خدا يك چنين آدمي را گمراه مي‌كند يعني فيض آن رحمت خاصه را به يك چنين آدمي نمي‌دهد كسي كه مصرف باشد كسي كه اهل ارتياب و شك و ترديد باشد خدا او را هدايت نمي‌كند گمراهش مي‌كند اين گمراه مي‌كند يعني هدايت نمي‌كند در حقيقت قضيه معدوله است نه قضيهٴ سالبه مثل زيد جاهل كه قضيه سالبه نيست گرچه به صورت ظاهر حرف سلب در اين قضيه ذكر نشده اين يك قضيه معدوله است جاهل يعني ليس بعالم اگر ما گفتيم الجدار ليس بعالم مي‌شود قضيهٴ سالبه اما اگر گفتيم زيد ليس بعالم زيد غير عالم مي‌شود قضيهٴ معدوله گرچه حرف سلب در اين قضيه نيست اما قضيه، قضيهٴ موجبهٴ معدولهٴ المحمول است زيد جاهل زيد امي زيد فاسق زيد فقير اينها قضاياي موجبه كه نيست اينا قضاياي موجبه معدولهٴ المحمول است موجبة محصله نيست اگر گفتند فلان شخص ضال است قضية موجبة معدولة المحمول است اگر گفته شد خدا اضلال مي‌كند موجبة معدولة المحمول است يعني هدايت نمي‌كند به دليل اينكه همين مضمون را يك‌جا مي‌فرمايد ﴿و يضلّ الله الظالمين﴾[92] جاي ديگر مي‌فرمايد ﴿لايهدي القوم الظالمين﴾[93] در همين سورهٴ غافر آيه 74 اين مضمون است فرمود ﴿كذلك يضل الله الكافرين﴾[94] اين‌چنين نيست كه هركسي را گمراه بكند كافر را به عنوان موضوع محفوظ گرفته فرمود كافرين را گمراه مي‌كند آنجا فرمود مصرف مرتاب را گمراه مي‌كند در آيات قبل فرمود ظالمين را گمراه مي‌كند در سورهٴ شوريٰ آيه دربارهٴ هدايت دارد 13 سورهٴ شوريٰ اين است مي‌فرمايد: ﴿كبر علي المشركين ما تدعوهم اليه الله يجتبي اليه من يشاء﴾[95] يعني هر كس را خدا بخواهد به طرف خود برچين مي‌كند مجتبي نظير مصطفي همان برچين شده است جبايه از گوشه و كنار انتخاب كردن و چيز خوب را جمع آوري كردن است درهم گرفتن را نمي‌گويند جبايه آن حساب شده را گرفتن مي‌گويند جابي كسي است كه بالأخره حساب شده مال را جمع ‌بكند جبايه چنين گرفتني است مجتبي يك چنين برچين شده ايست اگر در افراد يك انسانهاي شناخته شده‌اي را آدم برچين بكند مي‌گويند اين مجتبي است ﴿ملة ابيكم ابراهيم﴾[96] اين مجتبي است در اينجا فرمود ﴿الله يجتبي اليه من يشاء﴾[97] خوب هر كسي را؟ يا حساب شده است؟ فرمود حساب شده است ﴿و يهدي اليه من ينيب﴾[98] كسي كه اهل انابه باشد خداي سبحان به عنوان هدايت پاداشي او را هدايت مي‌كند نه هر كسي را نظير همين آيه محل بحث سورهٴ رعد كه فرمود ﴿و يهدي اليه من اناب﴾ در قسمت سلب قضيه فرمود اگر اضلال است مال كافرين است مال ظالمين است مال فاسقين است و مانند آن در قسمت اثبات قضيه فرمود اگر هدايت است مال منيبين است ﴿و يهدي اليه من اناب﴾ يا فرمود ﴿و من يومن بالله يهد قلبه﴾[99] اگر كسي به هدايت بدوي ايمان آورد خدا بعداً به عنوان پاداش قلبش را هدايت مي‌كند يا در سورهٴ مائده آيه 16 اين‌چنين فرمود ﴿يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام﴾[100] مگر نه اين است كه خدا بالقول المطلق همه را به ﴿دار السلام﴾[101] دعوت كرده است ﴿و الله يدعوا الي دار السلام﴾[102] خداي سبحان انسان را به عالمي فرا مي‌خواند كه سلم محض است اما در اينجا فرمود من افراد خاص را به ﴿دار السلام﴾[103] دعوت مي‌كنم ﴿يهدي﴾[104] به اين قرآن كريم آيه قبلش اين است كه ﴿يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفوا عن كثير قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين﴾[105] آن‌گاه فرمود ﴿يهدي به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام﴾[106] از اين طرف فرمود اين قرآن ﴿هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان﴾[107] اين قرآن هدايت مردمي است براي همهٴ بشر در همهٴ اعصار پس قرآن ﴿هدي للناس﴾ است اين هدايت ابتدايي ولي هدايت پاداشي را در اين آيه فرمود، فرمود: ﴿يهدي﴾[108] خدا بوسيلهٴ اين قرآن گروه مخصوص را نه همه را ﴿يهدي﴾ به اين قرآن ﴿يهدي من اتبع رضوانه سبل السلام﴾[109] با اينكه خدا ﴿يدعو الي دار السلام﴾[110] همه را دعوت كرده با اينكه خداي سبحان قرآن را ﴿هدي للناس﴾[111] معرفي كرده اما فرمود اين هدايت پاداشي و هدايت خاصه مال كسي است كه تابع رضوان الهي باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انفال/سوره8، آیه31.
[2] انبیاء/سوره21، آیه5.
[3] انبیاء/سوره21، آیه5.
[4] یونس/سوره10، آیه101.
[5] نحل/سوره16، آیه107.
[6] سبأ/سوره34، آیه28.
[7] انسان/سوره76، آیه3.
[8] بلد/سوره90، آیه10.
[9] یونس/سوره10، آیه25.
[10] ـ كافي، ج7، ص2.
[11] اسراء/سوره17، آیه20.
[12] نحل/سوره16، آیه93.
[13] انعام/سوره6، آیه39.
[14] انعام/سوره6، آیه18.
[15] ابراهیم/سوره14، آیه4.
[16] فرقان/سوره25، آیه1.
[17] آل عمران/سوره3، آیه96.
[18] بقره/سوره2، آیه85.
[19] بقره/سوره2، آیه185.
[20] فرقان/سوره25، آیه1.
[21] ابراهیم/سوره14، آیه4.
[22] ابراهیم/سوره14، آیه4.
[23] ابراهیم/سوره14، آیه4.
[24] منافقون/سوره63، آیه8.
[25] ابراهیم/سوره14، آیه4.
[26] توبه/سوره9، آیه115.
[27] توبه/سوره9، آیه115.
[28] توبه/سوره9، آیه115.
[29] بقره/سوره2، آیه256.
[30] بقره/سوره2، آیه256.
[31] توبه/سوره9، آیه115.
[32] فاطر/سوره35، آیه2.
[33] فاطر/سوره35، آیه2.
[34] بقره/سوره2، آیه105.
[35] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[36] غافر/سوره40، آیه74.
[37] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[38] مائده/سوره5، آیه108.
[39] بقره/سوره2، آیه264.
[40] بقره/سوره2، آیه258.
[41] بقره/سوره2، آیه258.
[42] بقره/سوره2، آیه185.
[43] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[44] بقره/سوره2، آیه258.
[45] بقره/سوره2، آیه105.
[46] اعراف/سوره7، آیه156.
[47] بقره/سوره2، آیه105.
[48] بقره/سوره2، آیه105.
[49] بقره/سوره2، آیه105.
[50] ـ نهج البلاغة، حكمت 406.
[51] فرقان/سوره25، آیه74.
[52] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[53] ـ البلد الامين، ص188.
[54] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[55] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[56] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[57] ـ كافي، ج3، ص71.
[58] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[59] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[60] نحل/سوره16، آیه93.
[61] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[62] نحل/سوره16، آیه9.
[63] انعام/سوره6، آیه12.
[64] نحل/سوره16، آیه9.
[65] نحل/سوره16، آیه9.
[66] اسراء/سوره17، آیه38.
[67] نحل/سوره16، آیه9.
[68] نحل/سوره16، آیه9.
[69] نحل/سوره16، آیه9.
[70] نحل/سوره16، آیه9.
[71] بقره/سوره2، آیه185.
[72] نحل/سوره16، آیه93.
[73] فاطر/سوره35، آیه8.
[74] فاطر/سوره35، آیه8.
[75] فاطر/سوره35، آیه8.
[76] فاطر/سوره35، آیه8.
[77] شمس/سوره91، آیه8.
[78] فاطر/سوره35، آیه8.
[79] بقره/سوره2، آیه105.
[80] فرقان/سوره25، آیه28.
[81] فاطر/سوره35، آیه2.
[82] فاطر/سوره35، آیه2.
[83] فاطر/سوره35، آیه2.
[84] فاطر/سوره35، آیه2.
[85] فاطر/سوره35، آیه2.
[86] بقره/سوره2، آیه105.
[87] الرعد/سوره13، آیه8.
[88] فاطر/سوره35، آیه2.
[89] بقره/سوره2، آیه74.
[90] اسراء/سوره17، آیه82.
[91] غافر/سوره40، آیه34.
[92] ابراهیم/سوره14، آیه27.
[93] بقره/سوره2، آیه258.
[94] غافر/سوره40، آیه74.
[95] شوری/سوره42، آیه13.
[96] حج/سوره22، آیه78.
[97] شوری/سوره42، آیه4.
[98] شوری/سوره42، آیه13.
[99] تغابن/سوره64، آیه11.
[100] مائده/سوره5، آیه16.
[101] یونس/سوره10، آیه25.
[102] یونس/سوره10، آیه25.
[103] یونس/سوره10، آیه25.
[104] یونس/سوره10، آیه25.
[105] مائده/سوره5، آیه15.
[106] مائده/سوره5، آیه16.
[107] بقره/سوره2، آیه185.
[108] مائده/سوره5، آیه16.
[109] مائده/سوره5، آیه16.
[110] یونس/سوره10، آیه25.
[111] بقره/سوره2، آیه185.