62/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره رعد/آیه 27 الی 29
﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾(27)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(28)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
در اين سورة مباركهٴ رعد راجع به اصول سهگانهٴ دين توحيد و نبوت و معاد دربارهٴ نبوّتش و وحي رسالتش مطالب فراواني دارد كه يك مقدار گذشت يك مقدار انشاء الله خواهد آمد يكي از آن مطالبي كه مربوط به وحي و نبوت بود اين بودكه كفّار به انبيا ميكفتند شما معجزه بياوريد و همچنين به خاتم انبياء﴿عليهم السلام) هم پيشنهاد ميدادند كه معجزه بياوريد اين آيه اوّل كه ﴿و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آيه من ربه قل ان الله يضل من يشاء و يهدي اليه من اناب﴾ در دو مقام بحث ميكرد مقام اوّل راجع به پيشنهاد اعجاز بود كه آنها پيشنهاد معجزه مطرح ميكردند مقام ثاني جوابي بود كه خداي سبحان داد در مقام اوّل حرف كفّار را كه قرآن بيان ميكند ميفرمايد اينها در سه مرحله، سه مقطع حرفهاي گوناگون دارند حالا يا در سير تاريخي در سه مقطع سه جور حرف ميزنند يا سه گروهاند كه حرفهاي گوناگون دارند در يك مقطع بالالتزام معجزه بودن قرآن را منكرند به پيامبر ميگويند براي ما معجزه بياور گويا اين قرآن معجزه نيست يابه انبيا خودشان كه معجزه ميآوردند ميگفتند چرا معجزه نميآوريد مثل اينكه آنچه تاكنون انبيا آوردهاند معجزه نبودكه دنبال معجزهٴ ديگر ميگردند اين مقام اوّل كه به دلالت التزام معجزه بودن قرآن كريم را انكار ميكردند مقام دوّم كه از اين صريح تر بود بالصراحه اعجاز قرآن را انكار ميكردند ميگفتند اين يك سلسله افسانه هايي بيش نيست ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾[1] آنطور كه در سورهٴ انفال آمده يعني ما هم اگر بخواهيم مثل قرآن سخن ميگوييم حرف ميزنيم اين اساطير اوّلين است ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولين﴾[2] مقام سوّم از اين بالاتر بود ميگفتند نه تنها معجزه بياوري كافي نيست بايد آن معجزه را خود ما دريابيم و درك كنيم بر ما نازل بشود همانطوري كه بر تو وحي نازل ميشود بر ما هم وحي نازل بشود تا بپذيريم و الاّ وحي بر تو نازل بشود تو ما را به الله دعوت كني نميپذيريم گفنتد ﴿حتّي نوتيٰ مثل ما أوتي رسل الله﴾[3] كه در سورهٴ انعام گذشت يا در سورهٴ مدّثر آمده كه ﴿بل يريد كل امريءٍ منهم ان يؤتيٰ صحفا منشره﴾[4] مقام ثاني بحث اين است كه انبيا با معجزات لازم مبعوث شدهاند ولي اينها زمينهٴ ايمان را فراهم ميكند نه اينكه علّت تامّهٴ ايمان آوردن معجزه باشد لذا بسياري از كفّار با مشاهدهٴ معجزات مكرر مع ذلك بر كفرشان اصرار ميورزيدند اين دو مقام از بحث ضمن آياتي كه قبلاً طرح شد و يا آياتي كه بعداً ملاحظه ميفرماييد از يكديگر جد است يكي زمينهٴ ديگري است در مقام اوّل اينها آن معجزهٴ الاهي را انكار ميكنند يا بالالتزام يا بالصراحه يا ميگويند تا خودمان نيابيم باور نميكنيم در مقام ثاني خداي سبحان ميفرمايد معجزه عامل ايمان نيست معجزه زمينه را فراهم ميكند اگر شما استعداد پذيرش و ايمان را از دست داده باشيد هرگز معجزات فراوان هم آن اثر را ندارد كه شما ايمان بياوريد حالا در دنبالهٴ آن بحثها هم راجع به مقام اوّل هم راجع به مقام ثاني در راجع به مقام اوّل كه معجزات زمينه را فراهم ميكند نه اينكه علّت تامّه باشد براي پذيرش و ايمان در سورهٴ انعام كه بسياري از اين مباحث در همان سورهٴ انعام مطرح هست ميفرمايد تو اگر آسمان بروي و زمين بروي براي اينها معجزه بياوري اينها باور نميكنند آيه 35 سورهٴ انعام ميفرمايد ﴿و ان كان كبر عليك اعراضهم﴾[5] اگر بر توي پيامبر سخت است كه اينها اعراض ميكنند رو برميگردانند و ايمان نميآورند اين نه براي آن است كه معجزه كم داري يا با معجزه اعزام نشدي ﴿و ان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت ان تبتغي نفقا في الأرض او سلّما في السماء﴾[6] اگر آن توان را داشته باشي بروي دل زمين از زمين يك معجزهاي بياوري يا نردبان بگذاري آسمانها بروي از آسمان يك معجزهاي را بياوري ﴿او سلَّما في السماء﴾[7] سُلّم و نردبان نصب كني به آسمان بروي از آسمان ﴿فتاتيهم بآيةٍ﴾[8] معجزه بياوري اينها ديگر ايمان نميآورند ﴿و لوشاء الله لجمعهم علي الهدي﴾[9] اگر خدا بخواهد اينها را بر ايمان مجبور كند ميتواند ولي ايمان اجباري كه فايدهاي ندارد در كريمهٴ بعد فرمود ﴿انما يستجيب الذين يسمعون﴾[10] آنهايي كه حرفت را ميشنوند اجابت ميكنند آنهايي كه آن حيات انساني را از دست دادهاند مردند اينها در قيامت بايد زنده بشوند ﴿و الموتيٰ يبعثهم الله ثم اليه يرجعون﴾[11] آنهايي كه مردهاند و آن روح انساني در اينها نيست اينها فايدهاي ندارد هر معجزهاي هم كه بياوري اينها تسليم نميشوند پس اعجاز در اينها اثري ندارد
سؤال ...
جواب: بله فطرت فطرت توحيد است و اما اگر كسي آن ﴿و قد خاب من دسّاها﴾[12] آن فطرت توحيدي را با دسيسه دفن كرده ديگر نميبيند آن وقت به اجبار اگر خداي سبحان بخواهد اينها را ايمان بياورند ﴿و لوشاء ربك لآمن من في الارض كلهم﴾[13] همه ميتوانند ايمان بياورند با ايمان يا دفن نكرد انبياء ... فطرته ميشورد ﴿يُيسرُ لهم﴾ ... آن را شكوفا ميكنند اما اگر دفن كرده خشكانده ديگر نقشي ندارد اين آب حيات در زمينهٴ شوره زار نقشي ندارد در سورهٴ اعراف حرف آنها اين است آيه 132 سورهٴ اعراف ميگويند ﴿و قالوا مهما تأتنا به من آيةٍ لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين﴾[14] تو هر روز به عنوان يك معجزه سحري بر ما تحميل بكني ما ايمان نميآوريم اينها صريحاً مسئلهٴ آيه و معجزه را سحر ميدانستند ميگفتند ﴿مهما تأتنا به من آيةٍ لتسحرنا بها﴾[15] كه ما را مسحور كني با اين معجزات ﴿فما نحن لك بمومنين﴾[16] اين سخن فرعونيها در برابر موساي كليم(سلام الله عليه) در برابر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم آنطوري كه در اوايل سورهٴ قمر آمده اوائل سورهٴ قمر اينچنين است كه ﴿اقترب الساعةُ و انشق القمر ٭ و ان يروا آيةً يعرضوا و يقولوا سحر مستمر﴾[17] هر وقت يك معجزهاي را ببينند ميگويند سحر تازه است ﴿و كذبوا و اتّبعوا اهواءهم و كل أمر مستقر ٭ و لقد جاءهم من الانباء ما فيه مزدجر ٭ حكمةٌ بالغه فما تغن النذر﴾[18] فرمود هر لحظه كه معجزهٴ جديدي نازل ميشود يا برايشان پيدا ميشود ميگويند اينها سحر است و اين سحر مستمر است اينها كه تابع هوا و هوساند معجزات الاهي را سحر ميپندارند و اين معجزات ميتوانست اينها را از فساد باز بدارد به اندازهٴ كافي بود ﴿و لقد جاءهم من الانباء ما فيه مزدجر﴾[19] كه ميتوانست اينها را زجرشان كند يعني بازشان بدارد اما ﴿حكمة بالغة﴾[20] ولي ﴿فما تغن النذر﴾[21] از طرف خداي حكيم اين آيات و بينات به عنوان حكمت بالغه ابلاغ ميشود اما نذر انذارها، تحديدها تخليفها اعلام خطرها و همهٴ اينها نسبت به آدمي كه گرفتار هوس است فايدهاي ندارند ﴿فما تغن النذر﴾[22] اين تحديدها و ترسها فايدهاي ندارند هر چه هم معجزه ببينند فايدهاي ندارند بنابراين اينها صريحاً در برابر هر آيت و معجزهاي سخن قبلي را تكرار ميكنند ميگويند يك سحر مستمرّي است در ساير قسمتها هم صريحاً به پيامبر عرض ميكردند كه اين سحر است اين مضمون در قرآن كريم فراوان است كه يا بالالتزام اعجاز را انكار ميكردند ميگفتند معجزه بياور يا بالصراحه ميگفتند اين شعر است اين افتراست اين كهانت است اين سحر است يا امثال ذلك يا ميگفتند ما تا خودمان نپذيريم ايمان نميآوريم و اين جرياني كه از نهج نقل شده ملاحظه ميفرماييد اين جريان را كه حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبهٴ قاصعة نهج البلاغه نقل ميكند شارحان نهج البلاغه ميگويند اين مشهور و مستفيض است اين بيان يعني از يك طريق و دو طريق نقل نشده به طرق عديده آن جرياني كه حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج البلاغه در خطبه قاصعه نقل فرمود ميگويند به طرق عديده اين جريان نقل شده اين را هم محدثين و راويان در كتاب روايت و حديث نقل كردهاند هم متكلّمين در باب اعجاز در كتابهاي كلامي ذكر كردهاند و آن در خطبهٴ قاصعه اين است اين خطبهٴ قاصعه مفصلترين خطبهٴ نهج البلاغه است و روي چاپ صبحي صالح صفحهٴ 301 اين جملهها قرار دارد يعني پايان خطبهٴ قاصعه اين است چون اين فراز تقريباً آخرين فراز خطبهٴ قاصعه است حضرت ميفرمايد «و لقد كنت معه(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لما اتاه الملاء من قريش فقالوا له يا محمد انك قد ادعيت عظيما لم يدعه آباءك ولا احد من بيتك» يك داعيهٴ عظيمي داري اين ادعا را هيچ يك از پدران تو نكردند و هيچ يك از اعضاي خانوادهٴ شما يك همچنين ادعايي ندارد زيرا تو ادعاي نبوت داري «و نحن نسألك أمراً ان انت اجبتنا اليه و اريتناه علمنا انك نبي و رسول و ان لم تفعل علمنا انك ساحرٌ كذاب فقال(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ما سألون»[23] پيشنهادتان چيست؟ «قالوا تدعو لنا هذه الشجرة حتي تنقلع بعروقها و تقف بين يديك»[24] دستور بده اين درخت باريشه ها از جا كنده بشود بيايد جلوي تو «فقال(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ان الله علي كل شيء قدير فان فعل الله لكم ذلك أتومنون و تشهدون بالحق»[25] نفرمود من بر هرچيز قادرم خصوصيّت عبادت اين است كه تمام قدرت را انسان به خداي سبحان مستند كند اين اثر توحيد افعالي است «أتومنون و تشهدون بالحق قالوا نعم قال فاني سأريكم ما تطلبون»[26] من اين كار را باذن الله ميكنم امّا از نظر قدرت باذن الله ميكنيم ولي «و إنّي لأعلم انكم لا تفيئون الي خير و ان فيكم من يطرح في القليب و من يحزب الاحزاب»[27] فرمود از نظر قدرت باذن الله اين كار را ميكنم ولي ميدانم در شما اثر نميكند شما بعضيتان بالأخره به چاه ميافتيد بعضيتان هم احزاب را گروهها را عليه اسلام ميشورانيد در اينها عتبه و شيبه بود كه در جنگ بدر كشته شدند و به هلاكت رسيدند و به آن قليب افتادند قليب همان چاهي بود كه در جنگ بدر كندند و ابوسفيان و عمرو بن عبدوَد هم كساني بودند كه جنگ احزاب را به راه انداختند حضرت فرمود شماها دو دسته ايد بالأخره يك عده در جنگ بدر كشته ميشويد اينها اعجاز علمي حضرت است كه چندين سال بعد اتفاق افتاده اين جريان در مكّه است فرمود «و ان فيكم من يطرح في القليب»[28] در بين شما كساني هستند كه در چاه قليب انداخته ميشوند و كساني هم هستند كه جنگ احزاب را به پاميكنند عتبه و شيبه امثال اينها ابوجهل و اينها در جنگ بدر به هلاكت رسيدند اينها را در يك چاهي انداختند به نام قليب حضرت بر بالاي سرشان رو لبهٴ چاه ايستاد فرمود «هل وجدتم ما وعدكم ربكم حقاً»[29] خدا به من وعده داد من به وعده هاي خدا رسيدم شما ديدد به تحديدهاي الاهي رسيديد يا نه؟ اينها كساني بودند كه «يطرح في القليب» ابوسفيان و عمرو بن عبدود و ديگر سران شرك اينها كساني بودند كه جنگ احزاب را در مدينه به پا كردند حضرت فرمود اين معجزه را من ميآورم ولي به حال شما نافع نيست يك عدّه گرفتار جنگ بدر خواهيد شد عدّه اي هم آتش افروزان جنگ احزاب اين هم اعجاز علمي است آن هم اعجاز عملي اين روي توحيد افعالي ميتواند مظهر قادر باشد آن روي توحيد اوصافي مظهر عليم باشد هم علم غيب است هم معجزه فرمود «و إني لأعلم انكم لا تفيئون الي خير»[30] به خير برنميگرديد «و ان فيكم من يطرح في القليب و من يحزب الاحزاب»[31] كه جنگ احزاب را به پا ميكنند آنگاه ثم قال(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «يا أيتها الشجره ان كنت تؤمنين بالله و اليوم الاخر و تعلمين أنّي رسول الله فانقلعي بعروقك حتي تقفي بين يدي باذن الله»[32] همهٴ اين كارها را باذن الله متكي ميكنند كه از جايت با ريشه كنده بشو بيا جلو امير المؤمنين ميفرمايد «فوالذي بعثه بالحق»[33] قسم به ... كسي كه رسول را به حق مبعوث كرد «لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوئي شديد و قصف كقصف اجنحه الطير»[34] قسم به ذات كسي كه حضرت را به حق مبعوث كرد اين درخت باريشهها كنده شد و با شتاب آمد به حضور حضرت پيشگاه حضرت مثل يك پرنده اي كه پر ميكشد اين شاخه ها را پركشان پركشان جمع كرد و آورد «حتي وقفت بين يدي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرفوفةً و القت بغصنها الاعلي علي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ببعض أغصانها علي منكبي»[35] آن شاخهٴ بلند را روي دوش حضرت گذاشت بعضي از شاخه ها را روي دوش من گذاشت ديگر در دوش آنها چيزي نگذاشت اين درخت آن غصن اعلي را بر حضرت و بعضي از اقسام شاخه ها را رو دوش من گذاشت «و كنت عن يمينه(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» من طرف راست حضرت ايستاده بودم «فلما نظر القوم إليٰ ذلك»[36] وقتي اين سران شرك اين صحنه را ديدند «قالوا علوا و استكبارا»[37] گفتند «رها فليأتك نصفها و يبقي نصفها»[38] حالا كه اين درخت آمد جلويت ايستاد دستور بده دو نيم بشود نيمي بيايد به شما بچسبد به نزديك شما بيايد نيمي هم سر جايش باشد «فأمرها بذلك فاقبل اليه نصفها كأعجب اقبال و اشده دويّاً»[39] حضرت كه دستور داد اين درخت دو نيم شد نيمي اين درختي كه حالا آمد در پيشاپيش حضرت نيمي از اين درخت آمد به نزديك حضرت به حضرت متصل شد نيمي هم در جاي خودش ماند «فكادت تلتف برسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[40] اين نيم كه آمد مثل اينكه ميخواهد حضرت را در آغوش بگيرد «فقالوا به كفرا و عتوا»[41] گفتند «فمر هذا النصف فليرجع الي نصفه كما كان»[42] دستور بده اين نيمي كه برگشت به همان نيم اول ملحق بشود و درخت به حالت اولياش برگردد «فامره (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرجع»[43] حضرت فرمود آنها عتوا و استكبارا پيشنهاد ميدادند اما من چه گفتم «فقلت انا لااله الا الله اني اول مومن بك يا رسول الله و اول من اقر بان الشجرة فعلت ما فعلت بامر الله تعالي تصديقاً بنبوّتك و إجلالا لكلمتك»[44] من گفتم اول كسي كه به تو ايمان مياورد منم و اين درخت به اذن الله براي تصديق رسالت تو از جا كنده شد و آمد اين حرف من بود اما «فقال القوم كلهم بل ساحر كذاب عجيب السحر خفيف فيه»[45] ـ معاذ الله ـ يك ساحر ماهري «و هل يصدقك في أمرك الا مثل هذا»[46] آن وقت يك اهانتي هم و تحقيري هم به من كردند گفتند اين سحر تو را جز پسر عمويت كسي ديگر قبول نميكند «و هل يصدقك في امرك الا مثل هذا يعنونني»[47] حضرت فرمود منظورشان من بودم ولي من يك آدم معمولي نيستم «و اني لمن قوم لا تاخذهم في الله لومة لائم»[48] هر ملامتي هم بكنند ما دربارهٴ خدا آن ملامتها را ميپذيريم «سيماهم سيما الصديقين»[49] من از قوم و گروهي هستم كه سيماي آنها سيماي صديقين است «سيما»[50] يعني علامت از سمه و موسوم و امثال ذلك است نه سيما يعني صورت «سيما»[51] يعني علامت موسوم يعني نشاندار چون نشانه در چهره است سيماهم في وجوههم احيانا «سيما» به معني چهره تلقّي ميشود فرود من از قوميام كه نشانةآنها نشانهٴ صدّيقين است «سيماهم سيما الصديقين و كلامهم كلام الابرار عُمار اللّيل و منار النهار»[52] شب را آباد نگه ميدارند و روز را روشن ميكنند چراغ جامعه در روز اينهايند «متمسكون بحبل القرآن يحيون سنن الله و سنن رسوله لا يستكبرون و لا يعلون»[53] هرگز برتري نميطلبند «و لا يغلون و لا يفسدون قلوبهم في الجنان و اجسادهم في العمل»[54] بدن در كار است و دل در بهشت هم اكنون دل در بهشت است اين بيان را ابن ابي الحديد كه نقل ميكند ابن ابي الحديد اين را در جلد سيزدهم هست صفحهٴ 214 و 213 جلد 13 صفحهٴ 214 ابن ابي الحديد ميگويد كه «و اما امر الشجرة» كه اين جريان درخت «التي دعاها رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فالحديث الوارد فيها كثير مستفيض» كه «قد ذكره المحدثون في كتبهم و ذكره المتكلمون في معجزات الرسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» پس اين يك خبر واحد نيست اين يك چيزي نيست كه فقط روات نقل كرده باشند و اهل كلام به او استدلال نكرده باشند هم جنبهٴ كلامي دارد هم جنبهٴ روائي دارد و امثال ذلك مشابه اين تعبير را ابن ميثم در شرح نهج البلاغه كه مهمترين شرح نهج است جلد چهارم صفحهٴ 320 او هم همين تعبير را دارد كه به اضافه كلمهٴ مشهور هذا آن حديث مشهور مستفيض پس اين يك چيزي نيست كه فقط در نهج آمده باشد حتي يقال به اينكه نهج مرسل است حديثي است مشهور و مستفيض كه هم مورد اعتماد محدّثان است و هم مورد استدلال متكلّمان اين جريان نشان ميدهد اگر يك كسي قلبش بسته شد آيت مبصرهٴ حقّ را ببيند ايمان نميآورد قرآن كريم ميفرمايد همهٴ معجزات بيّنه است اما بعضي از معجزات خيلي روشن و صريح است از آن معجزات صريح و روشن تعبير ميكند ميفرمايد ﴿آياتنا مبصرة فلما جاءتهم آياتنا مبصرة﴾[55] آيات مبصر يعني روشن در سورهٴ نمل از همين آيات به عنوان آيات مبصره نام ميبرد كه روشن و آشكار است آيه 13 سورهٴ نمل وقتي جريان يد بيضاي حضرت موسي و ساير معجزات را نقل ميكند ميفرمايد ﴿فلما جاءتهم آياتنا مبصرةً﴾[56] يك آيات روشن و آشكار كه هيچ ترديدي در او نيست ﴿قالوا هذا سحر مبين﴾[57] در جريان ناقهٴ صالح تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿و آتينا ثمود الناقة مبصرة﴾[58] كه تعبير مبصره دارد در جريان ناقهٴ ثمود آيه 54 سورهٴ اسراء اين است كه ميفرمايد اينها هر روز پيشنهاد معجزهٴ جديد ميدهند ﴿و ما منعنا ان نرسل بالآيات الا ان كذب بها الأوّلون﴾[59] امتهاي پيشين آيات الاهي را صريحاً تكذيب ميكردند و توهين ميكردند و بي اثر بود آيات براي اتمام حجّت است اين كه ملعبه نيست فرمود ... اين ميشود ملعبم ﴿و ما منعنا ان نرسل بالآيات إلا ان كذب بها الأولون﴾[60] نمونه اش اين است كه ﴿و آتينا ثمود النّاقة مبصرة﴾[61] كه اين ﴿مبصرة﴾ وصف آيه محذوف است يعني ﴿آتينا ثمود﴾[62] را اين ناقه به عنوان يك آيه مبصر و روشن معجزهٴ روشن ناقهاي باتشكيلاتش از دل يك سنگ بيرون بيايد يك معجزهٴ روشني است
سؤال ...
جواب: سحر اگر ميآمد تحدّي كرده بودند لذا كارشناسان سحر متخصصان سحر زودتر از ديگران ايمان آوردند ديدند اصلاً يك رقم نيست قبل از اينكه ديگران اعتراض كنند كارشناسان سحر تسليم شدند فهميدند اينها ميدانستند اين سحر نيست جريان حضرت موسي(سلام الله عليه) يا ميگويند سحر است يا ميگويند شانس و اتفاق است يك مقدار شما جريان طبس را توجيه كنيد ميبينيد همين است آنكه مؤمن است ميبيند معجزهٴ الاهي است بدون ترديد آني كه اين مسايل برايش روشن نيست ميگويد اتفاق است شانس است ميگويند آمريكا شانس نياورده هيچ راهي شما براي حلّ كردن جريان طبس نداريد الاّ اعجاز الاهي خوب اگر صدر و ذيل اين جريان را شما بررسي كنيد ميبينيد معجزه است منتها معجزهٴ قرآن كريم است معجزه اسلام است كه با يك مشت خاك و شن مسئله حل بشود ميفرمايد ما به ثمود يك معجزهٴ روشن داديم ﴿و آتينا ثمود الناقةً مبصرةً﴾[63] يك معجزهٴ روشن يك معجزهٴ بيّن ﴿فظلموا بها﴾[64] منشأش هم همان طغيان و اينها بود كه ﴿كذبت ثمود بطغواها﴾[65] آن طغيان گري باعث تكذيب شد اين طغوا و طغيانگري قوم ثمود باعث تكذيب صالح شد(سلام الله عليه) ﴿اذ انبعث اشقيٰها ٭ فقال لهم﴾ حضرت فرمود﴿فقال لهم رسول الله﴾[66] يعني صالح(سلام الله عليه) فرمود ﴿ناقة الله و سقيٰها﴾[67] يعني احذروا ناقه الله اين معجزهٴ الاهي است اين شتري نيست كه با شترهاي ديگر يكسان باشد ﴿فقال لهم رسول الله ناقة الله﴾[68] يعني احذروا ناقة الله بعدوا انفسكم ناقه الله و سقيها اينها ﴿فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم﴾[69] اين معجزهٴ بيّن را ناديده گرفتن است سورهٴ اسراء اين است كه فرمود آيه 59 ﴿و آتينا ثمود الناقة مبصرة﴾ سورهٴ سبحان الذي اسرا 59 اين است كه ﴿وَ آتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا﴾[70] اين جريانش در نهج البلاغه هم آمده در آن قرآن كريم هم آمده منظور اين است كه معجزه براي اتمام حجّت است معذرتاً الي ربكم است اما اينچنين نيست كه اگر اعجاز بيايد انسان مجبور بشود به ايمان اينطور نيست اگر انبيا با معجزهٴ لازم آمدند چون هر پيامبري با معجزه ميآيد ﴿لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان﴾[71] هر پيامبري با معجزه مبعوث ميشود اگر پيامبر با معجزه مبعوث شد حجّت حقّ تمام شد از آن به بعد هر كس بخواهد پيشنهاد معجزه مطرح كند حساب شده است اگر مصلحت بود حكمهٴ بالغه ايجاب كرد ميآورد و الاّ نه در همين سورهٴ رعد كه ﴿و ما كان لِرسول ان يأتي بآية الا باذن الله﴾[72] معجزه حسابي دارد و علّت تامّه براي پذيرش و ايمان نيست اينها اين همه اعجاز را ميديدند بر كفرشان اصرار ميورزيدند اينجاست كه نوبت مقام ثاني بحث فرا ميرسد كه خداي سبحان آن توفيق پذيرش و هدايت پاداشي را به كسي كه هدايت ابتدايي را ناديده گرفت و در برابر او ايستاد و كفر ورزيد به او نميدهد يعني خداي سبحان به هدايت ابتدايي همه را هدايت ميكند به وسيلهٴ پيامبر به وسيلهٴ وحي با معجزه مردم راوشن ميكند
سؤال ...
جواب: اين چون به سوء اختيار است.
سؤال ...
جواب: الان چون به سوء اختيار است تكليف باقي است و الان هم راه بازگشت باز است اينطور نيست كه ممتنع باشد كه اين شخص الان با يك علل و عوامل تشويقي اگر بگويند فلان مملكت را به تو ميدهيم ايمان بياور حاضر است ايمان بياورد ديگر پس معلوم ميشود كه با يك علل مادي ايمان ميآورد.
سؤال ...
جواب: بله نه اينكه ممتنع است تكليف باقي است امّا از جريان اينها خبر ميدهد مثل اينكه رسول الله فرمود من معجزه ميآورم ولي شما يك عدّه جنگ جريان بدر را و يك عده جريان احزاب را در پيش داريد اين طور نيست كه نتوانند ايمان بياورند نميخواهند ايمان بياورند فرمود معجزهٴ بيّن را به پيشنهاد شما من اجرا ميكنم باذن الله ولي ميدانم سرگذشت شما يا در بدر روشن ميشود يا در احزاب اينها با اينكه معجزه را ديدند در كمال قدرت هم بود ... بعدها هم همينها به عنوان منافقانه ايمان آوردند يك عده كه جنگ احزاب را به پاكرده بودند و سالم در رفتند مثل ابو سفيان و اينها بعد از فتح مكه از كفر به نفاق غلطيدند يك اسلام ظاهري را آوردند كفر درونيشان را حفظ كردند.
سؤال ...
جواب: بله نسبت به آنها ... براي اينكه خودشان بايد ايمان بياورند شما براي كدام اكرم مشرك چگونه از من شفاعت ميكنيد ﴿استغفرت لهم او لم تستغفر لهم﴾[73] تو شفاعت بكني ﴿لن يغفر الله لهم﴾ براي اينكه اينها كفر دارند خدا مشرك را نميآمرزد شما شفاعتتان بايد در مورد مسلمين باشد براي مسلمين طلب مغفرت بكنيد بجا است اما براي كفّار طلب مغفرت بكنيد بي اثر است كافر فقط خودش بايد به حسن اختيار خودش مسلمان شود
سؤال ...
جواب: بله ديگر يعني بسوي اختيار خودشان الان هم ميتوانند برگردند منتها سخت است برايشان دلباختهٴ اينند اصلاً حاضر نيستند تمكين بكنند حرف خودشان را حق ميدانند هر معجزهاي را هم كه بدانند يا به سحر حمل ميكنند يا مثل جريان روز ميگويند تصادف است اليوم هم آنهايي كه عقايد الحادي دارند حريان طبس و امثال طبس را ميگويند يك شانسي است يك اتفاقي است الان سخن از سحر و شعبده نيست سخن از شانس است در اين كريمه ميفرمايد اينها آيات روشن حق را ديدند و انكار كردند و همواره در سورهٴ انبياء آيه 2 به بعد سورهٴ انبياء اين است كه ﴿و أسروا النجوي الذين ظلموا﴾[74] ميگويند ﴿هل هذا الا بشر مثلكم أفتاتون السحر و انتم تبصرون﴾[75] چرا به دنبال سحر ميرويد ﴿بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر﴾[76] چون يكنواخت حرف نميزنند گاهي ميگويند سحر است گاهي ميگويند فريه است گاهي ميگويند شعر است گاهي ميگويند اسطوره است و مانند آن همهٴ اينها را به سحر حمل ميكنند با اينكه همهٴ اين آيات آيات مبصر و روشن است سرّش همان است كه در آيه اول و دوم سورهٴ انبياء آمده در همين سوره فرمود ﴿اقترب للناس حسابهم و هم في غفلةٍ معرضون﴾[77] غافلانه رو برميگردانند ﴿ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون ٭ لاهيه قلوبهم﴾[78] اينها گرفتار لهو و لعبند وقتي گرفتار لهو و لعبند اسرار الاهي در اين دلهاي آلوده به لهو و لعب اثر نميگذارد كه ﴿و هم يلعبون ٭ لاهيةً قلوبهم﴾[79] بنابراين همهٴ معجزات را ميگويند سحر اگر اينچنين شد خداي سبحان ميفرمايد به اينكه ما بعد از اتمام حجّت بعد ازاينكه مسئله براي او روشن شد او را به عذاب گرفتار ميكنيم ديگر توفيق هدايت نسيب او نميشود در سورهٴ جاثيه آيه 23 اين است كه اين به مقام ثاني بحث مرتبط است ميفرمايد ﴿افرايت من إتخذ إلهه هواه و أضلّه الله علي علم﴾[80] پس اينجور نيست كه خدا بدواً كسي را گمراه بكند بعد از اينكه مسئله براي او حلّ شد و فهميد و عالم شد حقّ را پشت سر گذاشت از آن به بعد گرفتار اضلال كيفري خواهد شد خدا او را به حال خودش رها ميكند توفيق را از او ميگيرد ﴿و اضله الله علي علم﴾[81] يعني بعد از اينكه مسئله برايش روشن شد فهميد معذالك تابع هوا شد خدا گمراهش ميكند اين طور نيست كه نعمت را خداي سبحان به هر كه عنايت كند اين مثل نعمتهاي مادّي نيست كه در روايات آمده به برّ و فاجر ميدهند نعم الاهي را به همه نميدهند اين نعم الاهي را اوايل در اختيار قرار ميدهند اگر از اين نعمت حسن استفاده كردند ميفرمايد ﴿ومن يؤمن بالله يهد قلبه﴾[82] ميشود هدايت پاداشي اگر كسي ايمان بياورد خدا قلبش را با ايصال به مطلوب با هدايت پاداشي تأييد ميكند يا ميفرمايد ﴿و ان تطيعوه تهتدوا﴾[83] اگر اطاعت كرديد پذيرفتيد از اين به بعد مهتدي خواهيد بود اين هدايت پاداشي است اهتداي پاداشي است ارائهٴ طريق به ايصال به مطلوب تبديل ميشود و مانند آن امّا دربارهٴ اينها ميفرمايد ما آيات الاهي را براي آنها تبيين كرديم روشن كرديم حق براي اينها روشن شد معذلك به دنبال هوايند ﴿افرايت من اتخذ الهه هواه﴾[84] آنگاه است كه ﴿و اضله الله علي علم﴾[85] پس اگر خداي سبحان آنطوري كه در مقام ثاني بحث مطرح است گمراه ميكند عدّهاي را آن عدّه را در اينگونه از آيات تبيين فرمود عدّهاي كه حقّ برايشان روشن شد بعد از روشن شدن حقّ حقّ را پشت سر گداشتند آنها را خداي سبحان به عنوان اضلال كيفري و نه اضلال ابتدايي گمراه ميكند. كه تفصيل مقام ثاني بحث به خواتيت خدا به جلسهٴ بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»