درس خارج فقه آیت الله جوادی

96/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح/نکاح منقطع

مرحوم محقق (رضوان الله تعالی علیه) مباحث کتاب «نکاح» را در چهار بخش مطرح فرمودند: نکاح دائم و نکاح منقطع و نکاح عبید و اماء و احکام نکاح؛ نظیر مَهر و نفقه و مانند آن. قسم اول که نکاح دائم بود با فروع زیر مجموعه آن گذشت. قسم دوم نکاح منقطع است را مطرح فرمودند که مشروع است و در اسلام تثبیت شده است؛ گرچه برخی مخالفت کردند. بحث در این مقام هم در دو جهت بود: جهت اُولیٰ ادله‌ای که اهل بیت (علیهم‌السّلام) ارائه کردند و شیعه بر آن است که نکاح منقطع مشروع است. جهت ثانیه نقد توهّمات اهل سنت است که فکر می‌کردند نکاح منقطع باطل است.

در جهت اُولیٰ آیه نورانی: ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ﴾[1] اشاره شد که باید به آن برگردیم؛ برای اینکه آنها این آیه را منسوخ پنداشتند، و روایات فراوانی است و اجماع اهل بیت (علیهم‌السّلام) و پیروان اینها هست که البته این اجماع به منزله شهرت فتوایی است و تایید مطلب است. تقریباً بیش از سی روایت را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) در جلد 21 وسائل باب اول از «ابواب متعه» که باب «اباحتها» است مطرح فرمودند که تقریباً ده روایت از این روایت سی‌گانه مطرح شد.

چون کثرت روایات، اشتمال این روایات بر صحاح و موثق و معتبر، بی‌نیاز می‌کند از اینکه ما سند تک‌تک اینها را بخوانیم و به آن اشاره کنیم. اصل این روایات را مرور کنیم تا به جهت ثانیه که توهّم حرمت است برسیم که ادله آنها که قائل‌اند به اینکه نکاح منقطع مشروع نیست چیست؟ که بیش از توهّم چیزی دیگر نیست و این سَری از بحث‌های کلامی درمی‌آورد که اجماعی که از سقیفه تشکیل می‌شود نه اجماع عمومی علما، این اجماع را ناسخ روایت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌پندارند؛ آن‌وقت با کدام اصل می‌تواند این را توجیه کرد؟! حالا ـ ان‌شاءالله ـ جهت ثانیه به آن می‌رسیم.

وسائل در همین باب اول، روایت یازدهم این است که وجود مبارک امام رضا (سلام‌الله‌علیه) فرمودند: «الْمُتْعَةُ لَا تَحِلُّ اِلَّا لِمَنْ عَرَفَهَا وَ هِیَ حَرَامٌ عَلَی مَنْ جَهِلَهَا»؛[2] البته هر حکمی همین‌طور است، کسی که حدودش را نداند و فرق بین نکاح منقطع و دائم را نداند البته این برای او حلال نیست.

در روایت دوازدهم فرمود: «وَ اَحَلَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم الْمُتْعَةَ وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا حَتَّی قُبِضَ».[3] این جمله «وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا حَتَّی قُبِضَ» ناظر به نفی توهّمات آنهاست که گفتند روایات دیگری از حضرت رسیده است که نسخ کرده است. شما معمولاً می‌بینید در روایات ائمه می‌فرمایند که این جایز است یا آن جایز نیست، همین! پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این را فرمود؛ اما دیگر نمی‌فرمایند که تا زنده بود این را نهی نکرد یا نفی نکرد، چنین تعبیری در روایات نیست. چه حلال است چه حرام است، چه پاک است چه نجس است، چه صحیح است چه باطل است، می‌فرمایند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این‌چنین فرمود؛ اما بفرماید پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این مطلب را فرمود و تا رحلت کرده است چیزی بر خلاف این نگفته است. این راجع به ردّ حرف آنهاست.

بعد فرمود: «وَ قَرَاَ ابْنُ عَبَّاسٍ ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی﴾». اینکه می‌گویند «قرا»، این در حقیقت به تفسیر برمی‌گردد؛ نه اینکه این‌طور نازل شده است. «ابن عباس» که شاگرد حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) بود و مفسّر قرآن بود و این را از وجود مبارک حضرت یاد گرفت؛ این جمله را از حضرت هم یاد گرفت که ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ﴾ ناظر به متعه است، لذا ﴿اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی﴾ در آن منظور هست؛ نه اینکه آیه ـ معاذالله ـ ﴿اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی﴾ بود و بعد برداشته شد. فرمود: ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی﴾، وقتی می‌گویند قرائت می‌کردند؛ یعنی این‌طور تفسیر می‌کردند. «﴿فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً﴾[4] [5] وسائل الشیعة، ج21، ص8.

مستحضرید که مَهر را صداق، نحله، فرض می‌نامند. «فرض» یکی از عناوینی است که بر مَهریه می‌آید. گاهی می‌گویند ﴿مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ﴾،[6] این «فریضه» نظیر صلات مغرب و عشاء و مانند آن نیست؛ این فریضة یعنی مَهریه. شما وقتی قرارداد کردید می‌شود فریضه. این فریضه‌ای که در باب نکاح آمده است؛ یعنی مَهر. از مَهر گاهی به صداق که علامت صدق زن و شوهر در مسئله خانوادگی است؛ هم مَهر یاد کردند و هم فرض و فریضه؛ در قرآن هم «فرض»[7] [8] [9] [10] و هم «فریضة» آمده است. اینجا دارد: ﴿فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً﴾ که مهریه اینهاست؛ منتها در نکاح دائم تعبیر به «اجر» کم هست، در نکاح منقطع این تعبیر رایج است.

روایت چهاردهم که به وجود مبارک صادق (سلام‌الله‌علیه) عرض کردند که چرا در زنا چهار شاهد لازم است و در قتل دو شاهد؟ فرمود به اینکه «اِنَّ اللَّهَ اَحَلَّ لَکُمُ الْمُتْعَةَ» و شخص هیچ جهتی ندارد، هیچ بهانه‌ای ندارد که آلوده شود. «اِنَّ اللَّهَ اَحَلَّ لَکُمُ الْمُتْعَةَ وَ عَلِمَ اَنَّهَا سَتُنْکَرُ»؛ فرمود یک عده‌ای بدعت می‌گذارند و جلوی متعه را می‌گیرند. «فَجَعَلَ الْاَرْبَعَةَ الشُّهُودِ احْتِیَاطاً لَکُمْ»؛ با اینکه شما متعه کردید، مبادا کسی خیال کند که آلوده شدید. «وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَاَتَی عَلَیْکُمْ وَ قَلَّمَا تَجْتَمِعُ (اَرْبَعَةٌ اَرْبَعَةٌ) عَلَی شَهَادَةٍ بِاَمْرٍ وَاحِدٍ».[11] خیلی‌ها می‌خواهند این متعه‌ای را که شما کردید بگویند زناست؛ چون جلوی متعه را که گرفتند. خدای سبحان متعه را حلال کرد، یک؛ می‌دانست که یک عده‌ای بدعت می‌گذارند و جلوی متعه را می‌گیرند، دو؛ شما اگر متعه کردید، شما را به اتهام زنا حدّ می‌زنند، سه؛ برای اینکه خونتان محفوظ باشد گفتند چهار‌تا شاهد برای زنا باشد، چهار؛ این را برای حفظ خون شما کردند. تا کجا را ائمه بررسی کردند! می‌بینید که این روایت‌ها تا کجا از عنایت‌های الهی خبر می‌دهد! «وَ قِیلَ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلام لِمَ جَعَلَ» ذات اقدس الهی «فِی الزِّنَا اَرْبَعَةً مِنَ الشُّهُودِ وَ فِی الْقَتْلِ شَاهِدَیْنِ قَالَ عَلَیهِ السَّلام اِنَّ اللَّهَ اَحَلَّ لَکُمُ الْمُتْعَةَ وَ عَلِمَ اَنَّهَا سَتُنْکَرُ»؛ می‌گویند این حرام است و اگر شما این کار را کردید می‌گویند زنا کردند. «فَجَعَلَ الْاَرْبَعَةَ الشُّهُودِ احْتِیَاطاً لَکُمْ»؛ یعنی خون شما محفوظ باشد. مستحضرید معنای احتیاط این است که آدم یک دیواری بکشد و در پشت این دیوار بماند تا محفوظ بماند. آدم محتاط کسی است که دور دین خود را دیوار می‌کشد. حائط یعنی دیوار.

بیان نورانی حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) به «کمیل» این است که یا «یَا کُمَیْلُ اَخُوکَ‌ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِک»،[12] نفرمود: «دِینُکَ اَخُوک»؛ نفرمود دین تو برادر توست! فرمود: «اَخُوکَ‌ دِینُکَ». این خبر را که بر مبتدا مقدم داشت «لارادة الحصر» است؛ یعنی تو یک برادر داری و آن دین است. اگر فرموده بود «دینُکَ اخوکَ»، این مبتدا سرجایش بود و آن خبر هم سرجایش بود و مفید حصر نبود؛ اما وقتی خبر را بر مبتدا مقدم داشت «لِنُکتَةٍ» است. فرمود تو یک برادر داری و آن دین توست؛ حالا که یک برادر بیشتر نداری، دور دین خود دیوار بکش! «خُذِ الحَائِط»، «حائط»؛ یعنی دیوار. آدم یک باغی داشته باشد، تلاش و کوشش کند تا میوه بیاورد، دور آن دیوار نباشد هر کسی می‌چیند و می‌برد. دور دین خود را دیوار بکش تا هر کسی هر خواسته‌ای نداشته باشد، هر کسی هر چیزی را به تو نسبت ندهد. «وَ تَاْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِک‌»؛[13] آن‌وقت «اَخُوکَ‌ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِک». اینجا فرمود شما را در وسط گذاشت دور شما دیوار کشید که کسی به شما آسیب نرساند، این احتیاط الهی است؛ خدا احتیاط کرد یعنی چه؟ یعنی شما را حفظ کرد. «فَجَعَلَ الْاَرْبَعَةَ الشُّهُودِ احْتِیَاطاً لَکُمْ»، نه اینکه خدا احتیاط کرده در برابر اصل برائت؛ ـ معاذالله ـ شک دارد و احتیاط کرده، این که نیست. دور جامعه شیعه را دیوار کشیده تا شما را محفوظ کند. «وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَاَتَی عَلَیْکُمْ»؛ اگر این دستور نبود شما که حداکثر دو‌تا شاهد داشته باشید به اینکه متعه است، آنها اکتفا نمی‌کنند و آنها باید اقامه کنند که شما آلوده شدید باید چهار‌تا شاهد بیاورند، چهارتا شاهد هم که به این آسانی‌ها حاصل نمی‌شود. «وَ قَلَّمَا تَجْتَمِعُ (اَرْبَعَةٌ اَرْبَعَةٌ) عَلَی شَهَادَةٍ بِاَمْرٍ وَاحِدٍ».[14] در علل[15] هم همین مضمون آمده است.

روایت پانزدهم که در عیون الاخبار است: «بِاِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام فِی کِتَابِهِ اِلَی الْمَاْمُون»؛ حضرت نامه‌هایی برای مامون می‌نوشت، او هم سؤالاتی می‌کرد. «مَحْضُ الْاِسْلَامِ شَهَادَةُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ» است؛ چون او گفت اسلام و اینها را معرفی کنید. «اِلَی اَنْ قَالَ عَلَیه السَّلاموَ تَحْلِیلُ الْمُتْعَتَیْن»؛ عناصر محوری اسلام توحید است و نبوت و ولایت و اینها تا می‌رسد به اینکه متعتین جزء دین هستند. «الْمُتْعَتَیْنِ اللَّذَیْنِ اَنْزَلَهُمَا اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ سَنَّهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم مُتْعَةِ النِّسَاءِ وَ مُتْعَةِ الْحَجِّ»[16] حج تمتّع و نکاح منقطع؛ هم در قرآن آمده است و هم وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این را به عنوان سنّت دینی ترویج کرده است.

مرحوم صدوق در مقنع دارد که «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم اَحَلَّ الْمُتْعَةَ وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا حَتَّی قُبِضَ».[17] مستحضرید این کتاب فقهی است، کتاب روایی نیست؛ ولی قدما غالباً به مضمون روایت فتوا می‌دادند، یک؛ و دو مرسله دارند، دو؛ به این مرسله اعتماد کردند، سه. یک وقتی دارد که «رُوِی عن الصادق» این را می‌گویند مرسله صدوق؛ نظیر مراسیل دیگر است؛ اما یک وقتی می‌گوید، «قال الصادق علیه السلام»، به این مرسله خیلی اعتنا دارند. یک وقت است می‌گویند «رُوِی عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)»، این جزء مراسیل است؛ یک وقتی می‌گویند «قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)»، این مرسله با آن مرسله‌ها خیلی فرق دارند.

اینجا هم از آن قبیل است؛ شیخ صدوق در مقنع: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم اَحَلَّ الْمُتْعَةَ وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا حَتَّی قُبِضَ»؛ اصلاً صریح، بدون اینکه واسطه باشد، «رُوِی» و مانند آن باشد پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این کار را کرد؛ معلوم می‌شود که برای او مسجّل شد که این‌طور نسبت می‌دهد، این از سنخ مرسله نیست.

روایت هفدهم که «عبدالله بن جعفر» در «قُرْبِ الْاِسْنَادِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» نقل کرد این است که «قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَ» این آیه را استدلال فرمود: «﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً﴾»؛ این به عنوان صداق آنهاست. «﴿وَ لٰا جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا تَرٰاضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ[18] »؛[19] شما یک مقداری صداق معین کردید، بسیار خوب! حالا بعد خواستید کم کنید یا اضافه کنید، این حق شماست و عیب ندارد؛ ولی اصل آن هر چه قرار دادید باید بپردازید. فرمود: «بعد الفریضه»؛ یعنی بعد از اینکه صداق معین کردید، حالا با توافق طرفین خواستید کم کنید یا زیاد کنید، این عیب ندارد؛ اینها توافق طرفین است.

روایت هیجدهم «عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اِدْرِیسَ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ اَسْلَمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ رَجُلٍ»ـ حالا این‌گونه از مراسیل را می‌شود گفت ضرر ندارد؛ برای اینکه این سی روایتی که در آن صحیحه و چندین روایت معتبر هست، این را ترمیم می‌کند ـ «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿مٰا یَفْتَحِ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلٰا مُمْسِکَ لَهٰا﴾[20] » این یعنی چه؟ مستحضرید این یک اصل کلی است که در اول سوره مبارکه «فاطر» آمده است؛ فرمود ما هرگز برای شما عذاب نمی‌فرستیم! هرگز! خدای سبحان هرگز کسی را گمراه نمی‌کند، هرگز دردی برای کسی نمی‌فرستد، هیچ! به نحو سالبه کلیه است. ـ این آیه، از غرر آیات است! ـ فرمود از طرف ما هر چه هست رحمت است، چندین بار رحمت می‌فرستیم؛ اگر دیدیم کسی لایق نبود، این رحمت جمع می‌کنیم و نمی‌فرستیم، او را به حال خودش رها می‌کنیم می‌افتد. ﴿مٰا یَفْتَحِ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلٰا مُمْسِکَ لَهٰا﴾؛ دری را که خدا از رحمت باز کند کسی نمی‌تواند ببندد. ما درِ عذاب را باز نمی‌کنیم، ما درِ رحمت را می‌بندیم و شما را به حال خودتان رها می‌کنیم. ﴿وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾؛[21] این‌طور نیست که یک چیزی باشد به عنوان ضلالت که خدا به آدم بدهد، خدا که کسی را گمراه نمی‌کند. آن لطف و فیض و رحمت را از آدم بگیرد آدم می‌افتد؛ مثل کودک که اگر کسی دست او را نگیرد می‌افتد. فرمود شما چیزی ندارید ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛[22] اگر دیدیم لائق نیستید این در را باز نمی‌کنیم؛ چیزی به عنوان افتادن دامنگیر شما نمی‌کنیم، ولی شما می‌افتید. ﴿وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾، نه اینکه خدا یک چیزی به عنوان ضلالت بفرستد؛ نه رحمت را نمی‌فرستد.

این جزء غرر آیات ماست در اول سوره مبارکه «فاطر: » ﴿مٰا یَفْتَحِ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلٰا مُمْسِکَ﴾ برای او، ﴿وَ مَا یُمْسِکْ﴾، نه «و ما یرسل العذاب»؛ آن‌وقت ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾[23] [24] [25] معنای خودش را روشن می‌کند، نه اینکه چیزی ـ معاذالله ـ به عنوان ضلالت و گمراهی است خدا بفرستد.

فرمود ما هدایت می‌کنیم از درون، از بیرون، عقل، نقل، روایات؛ اگر دیدیم لایق نیستند، این فیض را برمی‌داریم، همین! آن‌وقت شما می‌افتید. این «وَ لَا تَکِلْنِی» همین است. خیلی وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر این «وَ لَا تَکِلْنِی» تکیه می‌کرد. عرض کردند چرا این‌قدر تکرار می‌کنید؟! فرمود یک لحظه اگر ما را به حال خودمان رها بکند می‌افتیم. جزء کلمات ترجیع‌بندی حضرت بود: «وَ لَا تَکِلْنِی اِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَدا».[26] بعضی از دعاهاست که فصل خاص یا زمان مخصوص دارد؛ بعضی از کلمات است که حضرت زیاد می‌فرمود.

پس اینکه فرمود: ﴿یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾ ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾، معنای آن این نیست که یک چیزی به نام ضلالت است که به شخص می‌دهد؛ ما او را به حال خودش رها می‌کنیم تا خودش مختار باشد. وقتی دیدیم خیلی بیراهه رفت، آن‌وقت بگیر و ببند ما شروع می‌شود: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾، بله عذاب داریم و عذاب می‌کنیم؛ اما ما کسی را بدبخت کنیم، ما کسی را فقیر بکنیم، ما کسی را گمراه کنیم، اینها کار ما نیست. ما نعمت را می‌دهیم می‌دهیم می‌دهیم، وقتی لایق نبود دیگر نمی‌دهیم و او را به حال خودش رها می‌کنیم و می‌افتد؛ نه اینکه او را مجبور کنیم به افتادن، آن فیض خاص را از او می‌گیریم. او که حالا مدّعی است می‌گوید من این کار را می‌کنم، حالا او را به حال خودش رها کردیم.

پرسش: پس در نتیجه ضلالت می‌شود یک امر عدمی

پاسخ: نسبت به ذات اقدس الهی امر عدمی است؛ اما خود این، بیراهه رفتن است. بیراهه رفتن نسبت به آن راه مستقیم، بله امر عدمی است؛ اما خود این کار خلاف است. این نسبت به راه مستقیم، امر عدمی است. خدا کسی را گمراه نمی‌کند، خدا کسی را فقیر نمی‌کند، خدا کسی را ذلیل نمی‌کند؛ تمام راه‌های عزت را به او می‌دهد و اگر دید که او لایق نیست، این فیض را می‌بندد و او را به حال خودش رها می‌کند، می‌افتد. لذا فرمود: ﴿وَ مَا یُضِلُّ بِهِ اِلاّ الْفَاسِقِینَ﴾، این حصر است؛ فرمود ما هیچ کسی را گمراه نمی‌کنیم، مگر اینکه فاسق باشد؛ اضلال ما هم همین است که او را به حال خودش رها می‌کنیم. اینجا هم فرمود به حال خودش رها می‌کنیم. درباره کیفر همین‌طور است؛ ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ﴾. بعد فرمود: خیلی از موارد است که ما عفو کردیم؛ ﴿وَ یَعْفُ عَن کَثِیرٍ﴾. این «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیر»[27] [28] از این آیه گرفته شد؛ تازه در مقام کیفر است، غیر از مسئله اضلال.

«فهاهنا اُمور ثلاثه: » یکی اینکه مردم همه را هدایت می‌کند. یکی اینکه هدایت می‌کند هدایت می‌کند هدایت می‌کند؛ اما می‌بیند به هیچ وجه هدایت نمی‌شوند، اینها را به حال خودشان رها می‌کند. وقتی به حال خودشان رها کرد بیراهه می‌روند؛ آن‌وقت از آن به بعد جای انتقام الهی است، در آن مرحله هم ﴿وَ یَعْفُ عَن کَثِیرٍ﴾، بعد وقتی قابل عفو هم نبودند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾.[29]

اینجا فرمود: ﴿مٰا یَفْتَحِ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلٰا مُمْسِکَ لَهَا﴾، یکی از مصادیق رحمت الهی این است که نکاح منقطع را تشریع فرمود؛ اگر کسی آن امکانات را ندارد که نکاح دائم داشته باشد به نکاح منقطع عمل کند.

«قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیه السَّلام فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی». ملاحظه می‌فرمایید این تفسیر هست که خود اهل بیت (علیهم‌السّلام) داشتند، از وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) هم همین تفسیر می‌شود؛ آن‌وقت «ابن عباس» که شاگرد حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) است وقتی این آیه را می‌خواند، همراه با تفسیر، «اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی» را هم ذکر می‌کند؛ این‌طور نیست که ـ معاذالله ـ «اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی» جزء آیه باشد. «فَهَذِهِ الْآیَةُ دَلِیلٌ عَلَی الْمُتْعَةِ».[30]

روایت بیست که «عیاشی» در تفسیر خود نقل می‌کند از وجود مبارک «اَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» این است که «جابر بن عبدالله» از وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرد که «اِنَّهُمْ غَزَوْا مَعَهُ فَاَحَلَّ لَهُمُ الْمُتْعَةَ وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا»؛ «جابر» می‌گوید که در یک صحنه جنگی بود؛ حالا آن قصه‌ در بعضی از روایات می‌آید که آنها می‌گویند ما در اینجا بدون همسر نمی‌توانیم زندگی کنیم، حضرت متعه را تشریع فرمود و این جمله: «وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا» برای دفع توهّم و بدعت آن بیگانه‌هاست. «وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلام یَقُولُ لَوْ لَا مَا سَبَقَنِی بِهِ ابْنُ الْخَطَّابِ یَعْنِی عُمَرَ مَا زَنَی اِلَّا شَقِیٌّ»، چون راه نکاح حلال باز است. «وَ کَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ یَقْرَاُ ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ اِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی﴾»، این‌طور قرائت می‌کرد؛ یعنی در موقع قرائت تفسیر را در کنار آیه ذکر می‌کرد. «هَؤُلَاءِ یَکْفُرُونَ بِهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم اَحَلَّهَا وَ لَمْ یُحَرِّمْهَا»؛[31] آنها به متعه کفر می‌ورزند، در حالی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حلال کرد تا آخرین لحظه.

مرحوم مفید در رساله خود از وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) نقل می‌کند، می‌گوید که حضرت امیر و سایر ائمه (علیهم‌السّلام): «قَالُوا بِاِبَاحَةِ الْمُتْعَةِ»؛[32] اهل بیت (علیهم‌السّلام) همگی قائل به اباحه متعه بودند.

«قَالَ وَ رَوَی الْفَضْلُ الشَّیْبَانِیُّ بِاِسْنَادِهِ اِلَی الْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلام اَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَطَاءٍ الْمَکِّیَّ سَاَلَهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی ﴿وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِیُّ﴾[33] »؛ فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم تَزَوَّجَ بِالْحُرَّةِ مُتْعَةً فَاطَّلَعَ عَلَیْهِ بَعْضُ نِسَائِهِ فَاتَّهَمَتْهُ بِالْفَاحِشَةِ فَقَالَ اِنَّهُ لِی حَلَالٌ اِنَّهُ نِکَاحٌ بِاَجَلٍ فَاکْتُمِیهِ فَاَطْلَعَتْ عَلَیْهِ بَعْضَ نِسَائِه»؛[34] یا او، یا بعض نساء او را حلال کرد. بعضی از کارها را خود حضرت انجام می‌داد تا بدانند که این کار حلال است. درباره کاری که خود ائمه (علیهم‌السّلام) انجام می‌دادند همین‌طور بود.

«وَ بِاَسَانِیدَ کَثِیرَةٍ اِلَی اَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی لَیْلَی قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلام هَلْ نَسَخَ آیَةَ الْمُتْعَةِ شَیْ‌ءٌ؟»؛ آیا این آیه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ﴾ ناسخی دارد، چیزی این آیه را نسخ کرد؟ «قَالَ لَا وَ لَوْ لَا مَا نَهَی عَنْهَا عُمَرُ مَا زَنَی اِلَّا شَقِیٌّ».

پرسش: زمخشری در الکشاف می‌گوید که این از محکمات است و اصلاً نمی‌شود آن را نسخ کرد.

پاسخ: حالا آن را که آیا این آیه نسخ می‌شود یا نه؟ ـ به خواست خدا ـ در جهت ثانیه باید بحث کنیم. در جهت ثانیه این آیه سوره مبارکه «نساء» را که در مدینه نازل شد، با آیه سوره مبارکه «مؤمنون» و «معارج» که در مکه نازل شد می‌خواهند نسخ کنند. این آخر چه نسخی است که ناسخ آن چند سال قبل نازل شده است؟! چطور می‌خواهید نسخ کنید؟! این آیه‌ای که شما می‌گویید ناسخ است؛ هم در سوره مبارکه «مؤمنون» است، هم در سوره مبارکه «معارج» است، اینها هر دو مکی‌اند، سوره «نساء» مدنی است و این چند سال بعد نازل شده است؛ ناسخ قبل نازل می‌شود و منسوخ بعد!

روایت بیست و ششم این است که «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُود» می‌گوید که ما با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صحنه نبرد بودیم و همسران ما با ما نبودند. ما به حضرت عرض کردیم «اَ لَا نَسْتَحْصِنُ هُنَا بِاَجْرٍ فَاَمَرَنَا اَنْ نَنْکِحَ الْمَرْاَةَ بِالثَّوْب»؛[35] بعضی‌ها خودارضاعی را سؤال کردند، حضرت فرمود این حرام است و نکاح متعه داشته باشید؛ بعضی از خود نکاح متعه سؤال کردند، حضرت امضا فرمود.

روایت بیست و هفتم هم «جابر» می‌گوید که «خَرَجَ مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالَ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم قَدْ اَذِنَ لَکُمْ فَتَمَتَّعُوا یَعْنِی نِکَاحَ الْمُتْعَة»؛[36] نظیر حج تمتّع که در بین راه نازل شد، نکاح تمتّع هم از همین قبیل است؛ یعنی می‌تواند باشد.

روایت بیست و هشتم این است که «ابن عباس» می‌گوید: «کَانَتِ الْمُتْعَةُ تُفْعَلُ عَلَی عَهْدِ اِمَامِ الْمُتَّقِینَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم»؛[37] چون این مسئله امامت به آن معنای جامع برای انبیا هم هست. «ابن عباس» می‌گوید در زمان خود پیغمبر اصحاب این کار را می‌کردند؛ یعنی نکاح منقطع داشتند.

روایت بیست و نهم این باب این است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم اَیُّ رَجُلٍ تَمَتَّعَ بِامْرَاَةٍ مَا بَیْنَهُمَا ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ فَاِنْ اَحَبَّا اَنْ یَزْدَادَا ازْدَادَا وَ اِنْ اَحَبَّا اَنْ یَتَتَارَکَا تَتَارَکَا»؛[38] این مدت است و بخواهند کم کنند یا زیاد کنند به اذن خودشان با عقد مجدّد می‌توانند.

روایت سی‌ام این باب «شُعْبَةَ بْنِ مُسْلِمٍ» می‌گوید من بر «اَسْمَاءَ بِنْتِ اَبِی بَکْرٍ» وارد شدم، «فَسَاَلْنَاهَا عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَتْ فَعَلْنَاهَا عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم»؛[39] یعنی اصحاب این کار را می‌کردند.

روایت سی و یکم «جابر» می‌گوید که «تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ اَبِی بَکْرٍ وَ قَالَ مَا زِلْنَا نَتَمَتَّعُ حَتَّی نَهَی عَنْهَا عُمَرُ»؛[40] تا بخشی از حکومت عمر این متعه رایج بود.

روایت سی و دو که مرحوم شیخ طوسی با اصل سند خودش نقل می‌کند از وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) این است که «حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَوْمَ خَیْبَرَ لُحُومَ الْحُمُرِ الْاَهْلِیَّة» با اینکه این مکروه است، «وَ نِکَاحَ الْمُتْعَةِ».[41] اینجاست که مرحوم صاحب وسائل دارد که شیخ و غیر شیخ این روایت را بر تقیّه حمل کردند؛ چون اباحه متعه از ضروریات مذهب امامیه است و آن 31 روایت دلیل قطعی جواز متعه است. این روایت معلوم می‌شود که بر اساس تقیّه صادر شده است. این عصاره بحث در جهت اُولیٰ است.

اما در جهت ثانیه که دلیل آنها بر حرمت متعه چیست؟ آنها با اینکه اهل بیت (علیهم‌السّلام) به آیه سوره مبارکه «نساء» استدلال کردند، در روایات هم به همین آیه از وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دیگر ائمه (علیهم‌السّلام) نقل شده است که متعه حلال است، اینها با این وجود به دو آیه از آیات قرآن استدلال کردند برای حرمت متعه. اصل آیه برای حلیت متعه در سوره مبارکه «نساء» است آیه 24 این است: ﴿وَ الُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ اِلاّ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ اُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُم﴾ که این اصل کلی قرآنی است؛ هر جا ما شک کردیم که یک زنی حلال است یا نه؟ جزء آن محرّمات سِت نبود، به این اصل تمسک می‌کنیم «الا ما خرج بالدلیل»، دیگر نیازی به «اصالة الحل» در خصوص این مسئله نیست. ﴿وَ اُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ اَن تَبْتَغُوا بِاَمْوَالِکُم مُحْصِنِینَ﴾ در حالی که محفوظ هستید، ﴿غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾ در حالی که اهل سفاح و زنا نیستید. در خیلی از موارد دارد که سفاح نباشد؛ یعنی زنا، «و لا اخدان».[42] [43] در جاهلیت همین وضعی که متاسفانه برای بعضی از دخترها و پسرها هست دوست یکدیگر بودند، اینها خیال می‌کردند یک دختر و پسر هم مثل دو‌تا پسر یا دو‌تا دختر می‌توانند دوست باشند. «اخدان»؛ یعنی همین دوست. پسر با پسر می‌تواند دوست باشد، دختر با دختر می‌تواند دوست باشد؛ اما حالا پسر با دختر دوست باشد یعنی چه؟! این می‌شود «اخدان»، این کار جاهلیت بود و در بخشی از قرآن کریم این‌گونه از دوست‌یابی را نهی کرده است، این می‌شود «اتخاذ اخدان». در اینجا فرمود «مسافح»، «سفح» با «سین»، «سَفاح» با «حاء» جیمی؛ یعنی زنا. ﴿مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً﴾ که این فریضه مثل فرض، مثل صداق، مثل نحله از عناوین مهریه است؛ منتها حالا چون در نکاح منقطع مَهر به منزله رکن است نظیر اجاره، اُجور را هم اینجا ذکر کردند؛ گرچه در بخشی از آیات بر اصل مَهر، اجر اطلاق شده است.

این آیه که روایات فراوانی هم هست همین‌که خوانده شد، به این آیه به وسیله ائمه (علیهم‌السّلام) استشهاد شده است دلیل جواز متعه است. آنها می‌گویند این آیه نسخ شده، به چه چیزی نسخ شده است؟ به سوره مبارکه «مؤمنون» آیه شش نسخ شده است. آن آیه این است که ﴿وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُون﴾، مگر بر دو چیز: ﴿اِلاّ عَلَی اَزْوَاجِهِمْ اَوْ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُهُمْ﴾؛ فقط مرد نسبت به همسر خود یا مِلک یمین، غیر از این حلال نیست و چون متعه همسر نیست، این ـ معاذالله ـ می‌شود زنا؛ متعه همسر است، زوجه است، منتها زوجه منقطع. چه کسی باید بگوید این زوجه است؟ آن کسی که «خُوطب به القرآن»[44] [45] او باید بگوید، آن‌که عِدل قرآن است باید بگوید. ﴿اِلاّ عَلَی اَزْوَاجِهِمْ﴾، او زوجش است. در عقد نکاح منقطع «زوّجتُ» هم می‌شود گفت، «انکحتُ» هم می‌شود گفت؛ منتها مدت را باید ذکر کند، این زن زوجه‌ او است.

می‌خواهند بگویند این آیه که چند سال قبل نازل شد، این ناسخ آیه سوره مبارکه «نساء» است که بعدها در مدینه نازل شد.

در سوره مبارکه «معارج» هم همین تعبیر هست؛ در سوره مبارکه «معارج» آیه 28 و 29: ﴿وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ٭ اِلاّ عَلَی اَزْوَاجِهِمْ اَوْ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُهُمْ﴾، چون در مقام حصر است؛ انسان یا با همسرش یا با مِلک یمین، بله! این زن هم همسر اوست. آن‌که عِدل قرآن است او را همسر معرفی کرده است. خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که مَهبط وحی است این زن را همسر معرفی کرده است. اگر هم همسر نباشد که تخصصاً خارج است، آن می‌شود مخصص؛ عام و خاص است، ناسخ و منسوخ نیست. این ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ﴾ نکاح متعه را مخصص این آیه ﴿اِلاّ عَلَی اَزْوَاجِهِمْ﴾ می‌داند. این آیه حصری که کرد حصر آن این است که یا همسر، یا مِلک یمین؛ اگر همسر شامل هر دو شد «کما هو الحق» که شما حرفی برای گفتن ندارید و اگر شامل نشود، این عموم تخصیص خورده است یا این اطلاق تقیید خورده است به آیه سوره مبارکه «نساء» که بعد نازل شده است. اگر عام یا مطلق اول نازل شود و خاص یا مقید بعد نازل شود، محذوری ندارد؛ اما شما می‌گویید آیه سوره مبارکه «مؤمنون» یا «معارج» ناسخ آیه سوره «نساء» است؛ یعنی آن آیه‌ای که در مکه مدت‌ها قبل نازل شد، بیاید آیه سوره مبارکه مدنی را نسخ کند. پس این حرف آنها نسبت به آیه تام نیست.

آنها روایاتی هم که داشتند مستحضرید مخصوص خودشان است؛ اما روایت ما را هم سنی نقل کردند، هم شیعه نقل کردند و محور این روایات هم عِدل قرآن است که اهل بیت (علیهم‌السّلام) هستند.

می‌ماند مسئله اجماع؛ ما با داشتن آیه و روایت اجماعی اثر ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: چرا! به هر حال اهل بیت (علیهم‌السّلام) صادق که هستند، راوی هستند. بعضی‌ها روی تعصّبی که دارند از ائمه (علیهم‌السّلام) نه به عنوان «مروی عنه»، به عنوان راوی هم از آنها چیزی نقل نمی‌کنند؛ این صحیح بخاری همین‌طور است! این تعصّبی که دارد از وجود مبارک امام صادق (سلام‌الله‌علیه) به عنوان راوی در حدّ «جابر» نقل نمی‌کنند! اینکه دارد درباره صحیح بخاری که ایشان نقل نمی‌کند، بعضی‌ها گفتند این انکار او هیچ اثری ندارد، هیچ ضرری ندارد؛ ظُفر و ناخن وجود مبارک امام صادق (سلام‌الله‌علیه) «تعدل من مثل البخاری ماة»، آن قصیده‌ بلندی که گفتند؛ گفتند ناخن امام صادق (سلام‌الله‌علیه) صدتا بخاری می‌ارزد، حالا شما نقل نکن. اهل بیت (علیهم‌السّلام) با اینکه «مروی عنه»‌اند، عنوان راوی هم در صحیح بخاری چیزی از امام صادق (سلام‌الله‌علیه) نقل نمی‌کند. با اینکه فهمیدند اهل بیت (سلام‌الله‌علیه) «ادری ما فیه». اگر روایت باشد، روایت حرمت را هم آنها نقل کردند و هم ما؛ منتها ما در حدّ بیشتری. اگر اجماع و اتفاق باشد که اتفاق از این‌طرف است، آنها که خاندان پیغمبرند که نبودند در صحنه، شما چگونه ادعای اتفاق می‌کنید؟! در بین این سنّی‌ها بعضی‌ها تاحدودی اهل انصاف هستند.

این «ابن رشد» حکیم بود و قاضی بود، ایشان در بدایة المجتهد فقط حرف طرفین را نقل می‌کند. که یک روزی خواندیم ما اجمالاً این را اشاره می‌کنیم ـ در این طبع جدید جلد دوم، صفحه 482 نکاح متعه را به این صورت نقل می‌کند: «و اما نکاح المتعة فانه تواترت الاخبار عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بتحریمه الا انها اختلفت فی الوقت الذی وقع فیه التحریم»؛ در خود وقتی که کی تحریم شد هم اختلاف شده است. «ففی بعض الروایات» که حضرت آن را یوم خیبر تحریم کرده است، در بعضی روایات دارد که در فتح مکه، در بعضی روایات دارد که غزوه «تبوک»، در بعضی روایات دارد در «حجة الوداع»، در بعضی روایات دارد «عمرة القضاء»، در بعضی روایات دارد «عام اوطاس»، «و اکثر الصحابة‌ و جمیع فقهاء امصار» بر تحریم آن هستند. «و اشتهر عن ابن عباس تحلیلها و تبع ابن عباس علی القول بها اصحابه من اهلی مکة و اهل الیمن و رووا ان ابن عباس کان یحتج لذلک بقوله تعالی ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ﴾ و فی حرف عنه ﴿اِلَی اَجَلٍ مُسَمّی﴾ و روی عنه انه مسّ الی الزنا الا شقی و هذا الذی روی عن ابن عباس وفاه عنه ابن جریر و عمرو بن دینار و عن عطا قال سمعت جابر بن عبدالله یقول تمتعنا علی عهد رسول الله و ابی بکر و نصفاً من خلافة عمر ثمّ نهی عنها عمر الناس». این عصاره حرف یک عالم منصفی است که به هر حال تُندروی نکرده است و حرف طرفین را نقل کرده است. ضمناً اشاره کرده به اینکه اینها در جایی از تحریم اختلاف کردند، چطور می‌شود که شما اصلاً نمی‌دانید کی این را حلال کرده است؟! این پراکنده‌گویی شما نشانه این است که اساسی برای حرف شما نیست. از آن‌طرف هم حرف «ابن عباس» را نقل کرده، اصحاب مکی، اصحاب یمنی آن را نقل کرده، از اهل بیت نقل کرده و عده‌ای گفتند ما در زمان خود پیغمبر متعه را داشتیم. این نشان می‌دهد که یک مقداری منصف است.

اما و صد اما! حرف عبدالوهاب شعرانی در المیزان الکبری که آن روز خواندیم همین یک عبارت یک سطر است که اسف‌انگیز است. جلد دوم صفحه 99 «و اجمع علی ان نکاح المتعه باطل لا خلاف بینهم فی ذلک و صفته ان یتزوج امراة الی مدة فیقول تزوجتکِ الی شهر او سنة و نحو ذلک» این اجماع است بر حرمت. «و ما ورد فی اباحته»، روایتی که آنها می‌گویند روایت اهل بیت که نیست، روایت پیغمبر است. روایتی که از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره اباحه نقل شده است «منسوخ باجماع العلماء قدیما و حدیثا»، این یعنی چه؟! این چه اجماعی است که حرف پیغمبر را بخواهد نسخ کند؟! آن هم اجماع سقفی! شما اجماع کل دارید؟! اتفاق کل دارید؟! این است که مرحوم شیخ انصاری فرمود اجماعی که «هو الاصل له و هم الاصل له»؛[46] چند نفر در سقیفه جمع شدند و ادعای اجماع کردند، آیات و روایات را گذاشتند کنار؛ چند نفر هم دور هم جمع می‌شوند، قول پیغمبر را نسخ می‌کنند! اجماع نسخ می‌کند یعنی چه؟! اجماع احترام و حجیت آن به این است که سندی را بخواهد کشف کند. آن‌وقت به اینجا می‌رسند که می‌گویند یک حرف پیغمبر زد و یک حرفی هم ما می‌زنیم، عصاره‌ این همین درمی‌آید! اجماع نسخ کند روایت پیغمبر را یعنی چه؟! اینها این‌طور هستند!

یک سؤالی درباره حرمت نکاح زانی مانده است که بعضی از آقایان نظر شریفشان این است که زانی نمی‌تواند نکاح با غیر زانیه داشته باشد؛ چون آیه دارد: ﴿وَ حُرِّمَ ذلِکَ﴾[47] این در بحث مبسوطاً گذشت که اگر این حرام باشد پس آن شرط اسلام را ما باید برداریم؛ یک مرد زانی یا زن زانی «الا و لابد» باید با بت‌پرست ازدواج کند! آیه را باید این‌طور بگوییم؛ چون اگر به آیه بخواهیم عمل کنیم دارد که ﴿الزَّانی‌ لا یَنْکِحُ اِلاَّ زانِیَةً اَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها اِلاَّ زانٍ اَوْ مُشْرِکٌ﴾، پس شرط اسلام را باید برداریم و به این کسی ملتزم نمی‌شود.

 


[1] نساء/سوره4، آیه24.
[2] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص8، أبواب المتعة، باب1، ح11، ط آل البيت.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص8، أبواب المتعة، باب1، ح12، ط آل البيت.
[4] نساء/سوره4، آیه24.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص8، أبواب المتعة، باب1، ح13، ط آل البيت.
[6] نساء/سوره4، آیه24.
[7] بقره/سوره2، آیه197.
[8] قصص/سوره28، آیه85.
[9] احزاب/سوره33، آیه38.
[10] تحریم/سوره66، آیه2.
[11] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص8، أبواب المتعة، باب1، ح14، ط آل البيت.
[12] الامالی، الشیخ المفید، ص283.
[13] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج27، ص173، أبواب صفات القاضي، وما يجوز ان يقضي به، باب12، ح65، ط آل البيت.
[14] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص8، أبواب المتعة، باب1، ح13، ط آل البيت.
[15] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج2، ص509.
[16] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص9، أبواب المتعة، باب1، ح15، ط آل البيت.
[17] المقنع، الشیخ الصدوق، ج1، ص337.
[18] نساء/سوره4، آیه24.
[19] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص9، أبواب المتعة، باب1، ح17، ط آل البيت.
[20] فاطر/سوره35، آیه2.
[21] فاطر/سوره35، آیه2.
[22] نحل/سوره16، آیه53.
[23] الرعد/سوره13، آیه27.
[24] نحل/سوره16، آیه93.
[25] فاطر/سوره35، آیه8.
[26] الکافی- ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص524.
[27] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص132.
[28] . من لا یحضر الفقیه، ج1، ص132.
[29] حاقه/سوره69، آیه30.
[30] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص9-10، أبواب المتعة، باب1، ح19، ط آل البيت.
[31] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص10، أبواب المتعة، باب1، ح20، ط آل البيت.
[32] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص10، أبواب المتعة، باب1، ح21، ط آل البيت.
[33] تحریم/سوره66، آیه3.
[34] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص10، أبواب المتعة، باب1، ح22، ط آل البيت.
[35] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص11، أبواب المتعة، باب1، ح26، ط آل البيت.
[36] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص11، أبواب المتعة، باب1، ح27، ط آل البيت.
[37] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص11، أبواب المتعة، باب1، ح28، ط آل البيت.
[38] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص11، أبواب المتعة، باب1، ح29، ط آل البيت.
[39] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص12، أبواب المتعة، باب1، ح30، ط آل البيت.
[40] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص12، أبواب المتعة، باب1، ح31، ط آل البيت.
[41] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج21، ص12، أبواب المتعة، باب1، ح32، ط آل البيت.
[42] نساء/سوره4، آیه25.
[43] مائده/سوره5، آیه5.
[44] الکافی- ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص311-312.
[45] «... وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ اِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ».
[46] فرائد الأصول، الشیخ مرتضى الأنصاری، ج1، ص184.
[47] نور/سوره24، آیه3.