درس خارج فقه آیت الله جوادی

93/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:احکام ربا/ مباحث اخلاقی/_

از ذات اقدس الهي حق‌شناسي مي‌كنيم كه شما علما و فضلا را مهمانان مأدبه قرآن و عترت قرار داد که چراغ راه امت اسلامي شُديد و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه همه مشايخ ما، علماي ما، اساتيد ما، مؤلفان و محققان علوم الهي را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرمايد! امام راحل را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد! شهداي انقلاب و جنگ مخصوصاً آيت الله مطهري(رضوان الله تعالي عليهم) را با شهداي صدر اسلام محشور بفرمايد! و بيانات شما بزرگواران و اين بزرگوار مورد عنايت ذات اقدس الهي قرار بگيرد و خدا از قصور و تقصير برخي از مخاطبان اين جمله‌ها صرفنظر بفرمايد! و اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) هشداري براي گوينده باشد.

حضرت در آن نامه معروف خويش فرمود: شيطان هميشه در رَصد است كه كمين كند؛ ولي آن وقتي كه از كسي تعريف مي‌كنند، آن زمانِ حمله او و خط آتش اوست. فرمود: «عند الامتراء»[1] او دارد حمله مي‌كند بايد مواظب بود.

اين فرمايشاتي كه قبل از درس بيان شد، كلياتش درست است که علماي ما، مشايخ و اساتيد ما مشمول اين بيانات شريف ايشان بودند. تطبيق ايشان بر مشايخ و بزرگان ما هم درست بود; اما تطبيق ايشان بر خود گوينده محل تأمل است كه جاي نقد دارد و اميدواريم اين نقد سازنده ما را ايشان بپذيرند. از خداي سبحان هم مسئلت مي‌كنيم كه اين ايام را كه به عنوان روز معلم است از ما بپذيرد كه از خود حضرتش به عنوان حمل نامتناهي حق‌شناسي كنيم كه بهترين معلم، خداست؛ فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ﴾.[2]

آنچه كه من در خلال فرمايشات ايشان گوش مي‌دادم، ديدم حداكثر چيزی كه ما بتوانيم فرمايشات ايشان را تطبيق كنيم اين است كه به ما گفتند مؤمن موظّف است آئينه مؤمن ديگر باشد و اين «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن»،[3] گرچه به حسب ظاهر جمله خبريه است، اما مي‌تواند به داعيه انشا القاء شده باشد; يعني مؤمن موظّف است آئينه ديگران باشد. اين بزرگوار، ديگران را در آئينه وجود مخاطب خود مي‌ديدند; يعني همه آنچه را كه مرقوم فرمودند، مربوط به ديگران بود; منتها در اين آئينه مي‌ديدند. ما موظّفيم كه آئينه ديگران باشيم؛ يعني بزرگواري ديگران، حقوق ديگران، عظمت ديگران و علم ديگران را به مردم نشان بدهيم و بگوييم که اينها اين معارف، علوم و حقايق را آوردند.

اگر كسي آئينه شد كه «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن»; يعني اين جمله خبريه به صورت انشا تلقي شد; يعني مؤمن موظّف است خوبي ديگران را نشان بدهد، پاداشي كه خداي سبحان مرحمت مي‌كند - كه اميدواريم همه شما بزرگواران از اين پاداش بهره كافي را ببريد و برده باشيد و گوينده هم محروم نماند - اين است كه حضرت فرمود؛ يعني هر دو بيان از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) نقل شده است كه «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»،[4] گاهي خدا مي‌فرمايد من بصر مؤمن مي‌شوم و بصر محبوبان خودم مي‌شوم: «كُنتُ بَصَرُهُ الّذي يُبصِرُ بِه»[5] و گاهي مي‌فرمايد شما با نور الهي ببينيد! اگر انسان با نور الهي ديد، شبيه «قرب فرائض» درمي‌آيد; يعني بيننده شماييد، اما با نور الهي مي‌بينيد: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه». شايد اين هم دنباله همان «قرب نوافل» باشد.

نور الهي در باصره و بصيرت مؤمن ظهور مي‌كند و مؤمن با آن نور مي‌بيند؛ اگر با آن نور ديد همه جا را مي‌بيند، چون او ﴿نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾[6] است؛ درون و بيرون را مي‌بيند، براي اينكه آن نور، نور دروني است و بيرون را هم روشن مي‌كند؛ نور بيرون به درون نمي‌رسد اما نور درون بيرون را هم روشن مي‌كند.

هر دو حديث از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است: يكي «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن»، يكي هم «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»؛ اگر او به نورِ «الله» مي‌بيند نورِ «الله» درون را هم نشان مي‌دهد، پس او مي‌تواند با نور الهي درون اشياء را هم ببيند، اين را به ما دستور دادند كه اين‌چنين باشيد.

اين بيان هم از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است: «أَعْدَى عَدُوِّكَ‌ نَفْسُكَ‌ الَّتِي‌ بَيْنَ‌ جَنْبَيْكَ»،[7] اول بايد درون خودمان را ببينيم، درونمان را که ديديم دشمن را مي‌شناسيم، هيچ كس با ما دشمن نيست مگر درون ما! يا ما دشمن بيگانه نداريم يا اگر داريم به اندازه دشمن درون ما نيست، فرمود: «أَعْدَى عَدُوِّكَ‌ نَفْسُكَ‌ الَّتِي‌ بَيْنَ‌ جَنْبَيْكَ». اين غرور و خودخواهي و خودپسندي و جاه طلبي و داعيه الوهيت و اين تفرعُن كه ﴿أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلى﴾[8] در نهاد بسياري از ما هست.

فرمود: بدترين دشمن آدم، همين نفسي است كه در درون جان اوست. ما كه مي‌توانيم كسي را امير قرار بدهيم كه او «امّار بالحسن» باشد، گرفتار كسي مي‌شويم كه او «امّار بالسوء» است و بالأخره ما موظّفيم که اميرشناسي كنيم و به امارت او رأي بدهيم؛ اگر عقل را امير كرديم، اين مي‌شود «امّار بالحسن، امّار بالكمال، امّار بالعلم، امّار بالشرف، امّار بالطهاره، امّار بالقداسه» و مانند آن؛ ولي اگر نفس امير شد «امّار بالسوء، امّار بالشّر، امّار بالقبح و امّار بالعصيان» همين است. آنچنان امر او اثرپذير است كه با صيغه مبالغه از او ياد شده است كه ﴿إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.[9]

اگر ما نور الهي داشته باشيم، درون را مي‌بينيم و از تمام دسيسه‌هاي درونمان باخبر مي‌شويم كه او دارد چه كار مي‌كند؟ چطور مي‌خواهد ما را فريب بدهد؟! ابليس ابزار كارش را همين غرور و خودخواهي قرار مي‌دهد؛ ما كه مي‌خوابيم او در خواب نيست، ما كه به كارهاي ديگر مشغوليم، او به كارهاي ديگر مشغول نيست، او در تمام 24 ساعت به اين فكر است كه ما از چه خوشمان مي‌آيد! تمام رذائل را در پشت اين زَروَرَق پنهان كند و اين زَروَرق را بر روي همه آن زباله‌ها بكشد و به خورد ما بدهد و بگويد اين كار اين خير را دارد! وقتي آدم وارد شد و در آن گودال زباله فرو رفت، اگر بخواهد دربيايد نمي‌تواند. كار ابليس به وسيله همين نفس اماره و نفس مسوّله است، بعد وقتي ما را اسير گرفت «امير بالسوء» مي‌شود.

اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه بخشي از آن فرمايشات حضرت را اين بزرگوار براي ما قرائت كردند، فرمود: «كَم مِن عَقلٍ اسيرٍ تحتَ هَوي اَمير»[10] ؛ ما چه در خواب، چه در بيداري، در شب يا در روز باشيم، اين سنگرگيري و ميدان مين و اين جنگ هست، اين ‌طور نيست كه حالا ابليس خواب باشد و بر فرض هم بعضي از آنها بخواهند بخوابند، عدّه ديگر را به مأموريت مي‌گمارند كه سنگرباني كنند، اين ‌طور است و دفعتاً آدم را مي‌گيرند. اينكه فرمود آن وقتي كه دارند از شما تعريف مي‌كنند آن وقت حمله است؛ اين در بيانات نوراني حضرت در آن عهدنامه مالك اين است كه شيطان هميشه در صَدد است كه حمله كند; اما خطّ آتش و زمان آتش‌ او آن زماني است كه «عند الامتراء» است و دارند از شما تعريف مي‌كنند که هميشه بايد مواظب باشند! اگر خداي ناكرده تحويل گرفت، معلوم مي‌شود تير خورد و اگر بگويد خدايا! اين خيرات را به همه بده ما را هم محروم نكن! مي‌تواند خودش را حفظ كند؛ يعني خدا او را حفظ كند.

غرض اين است كه اين وعده‌ها را وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به ما داد. از اين مرحله بالاتر «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن» است که اين مؤمن از اوصاف برجسته ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است: ﴿الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ﴾[11] . اين اسم شريف را كه از برجسته‌ترين اسمای حسناي خدا در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است، آن را به بنده خاص خودش داد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾.

خدا مؤمن است يعني چه؟ آيا يعنی ايمان آورد؟! ما هم كه مؤمن هستيم آيا يعني ايمان آورديم؟ اينكه معناي مؤمن نيست! يعني آيا مؤمن مشترك لفظي است؟ اينكه نيست. اگر مشترك معنوي است، ما كه مي‌گوييم انسان مؤمن است آيا يعني ايمان آورد؟! اگر خدا مؤمن است آيا يعني ايمان آورد؟ اينكه نيست. پس نمي‌شود گفت مؤمن مشترك لفظي است و دو تا مفهوم دارد و نمي‌شود گفت مؤمن يعني ايمان آورنده؛ بلکه مؤمن يعني كسي كه وارد حيطه امن مي‌كند، نه مي‌شود؛ «آمِنَ» غير از مؤمن است، مؤمن يعني كسي كه موجود و شيئي را در قلعه اَمن، امنيت مي‌بخشد و ايمني عطا مي‌كند، مؤمن يعني امنيت‌بخش، خدا مؤمن است يعني اين.

ما كه مؤمن هستيم يعني بايد امنيت را تأمين بكنيم. خدا مؤمن است يعنی ايمني بخش است، امنيت بخش است، چون قلعه درست كرد و فرمود: «لا اله الا الله» حِصن من است، من هم دژبان آن هستم؛ اگر كسي وارد اين قلعه شد در امان است، چون من امنيت و ايمني او را تأمين مي‌كنم: «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ‌ مِنْ‌ عَذَابِي»،[12] مشابه اين درباره ولايت حضرت امير(سلام الله عليه) هم آمد.[13] پس خدا مؤمن است كه در سوره «حشر» فرموده است: مؤمن، مهيمن، عزيز، جبّار و متكبّر است; يعني امنيت‌بخش و ايمني‌بخش است؛ ما هم كه مؤمن هستيم يعني بايد امنيت‌بخش و ايمني‌بخش باشيم و خودمان را در امان قرار بدهيم و امنيت خودمان را تأمين كنيم. ما چگونه امنيت خود را تأمين مي‌كنيم؟ به وسيله ايمان آوردن به ذات اقدس الهي، اعتقاد صحيح، عمل صالح و اخلاق صالح، وگرنه مؤمن كه به معناي ايمان آورنده نيست! «آمَنَ» كه به معناي «اِعتَقَدَ» نيست! «آمَنَ» يعني در امنيت رفت. اگر ما در حصن الهي رفتيم مؤمن مي‌شويم، چطور مي‌رويم؟ آن «بالاعتقاد» است و «الاخلاق» است و «العمل صالح» است كه اين لازمه معناي ايمان است، نه معناي ايمان.

بنابراين «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن» گفتند همان طوري كه بنده‌ها نسبت به يكديگر آئينه هستند، بنده هم نسبت به خدا، خدا هم نسبت به بنده مؤمن است؛ البته همه اينها در فصل سوم است كه منطقه فعل خداست و آن دو منطقه كه منطقه ممنوعه است; يعني «مقام ذات اقدس الهي» و «اكتناه صفات ذات» كه دسترس احدي نيست، آنها منطقه‌هاي ممنوعه است؛ اين «وجه الله، فيض الله و نور السماوات و الارض» و ظهور الهي كه فعل خداست، محل بحث است.

اين منطقه، هم مؤمن است براي ما و هم ما مؤمن هستيم براي او: «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن». او ما را نشان مي‌دهد درست است، چون آئينه شفاف است؛ اگر كسي خدا را شناخت، كلّ خلق را مي‌شناسد و كلّ عالَم را مي‌شناسد؛ اگر كسي «الله» را كه آئينه جهان‌نماست بشناسد، كلّ عالَم را مي‌شناسد؛ جهان‌بيني مردان موحّد به اين است كه «الله» را شناختند. اما اگر ما بخواهيم «الله» را بشناسيم چه كار بايد كنيم؟ بايد در درون خودمان آئينه‌اي باشد كه آئينه ما «الله» را نشان بدهد و خدا را نشان بدهد؛ اگر خدا را نشان داد آيه الهي مي‌شويم و «آيه» يعني علامت و شفاف و روشن باشيم، علامت باشيم كه او را نشان بدهيم؛ علامت هم علامت تكويني است. مستحضر هستيد كه علامت‌ها گاهي قراردادي است، مثل اينكه پرچم يك مملكت علامت است يا فلان فلزي كه بر دوش فلان ارتشي است علامت است، اينها علامت‌هاي قراردادي است كه براي هر سرزمين و زماني فرق مي‌كند. يك سلسله علامت‌هاي تكويني است و قراردادي نيست، مثل اينكه چمن علامت آب است، اما تا سبز است علامت است، وقتي پژمرده شد آب را نشان نمي‌دهد. يك چيزي كه علامت تكويني باشد و در جميع شئون و حالات «ذي العلامه» را نشان بدهد كه ما در عالم نداريم! اما درباره ذات اقدس الهي هر چيزي و در هر شرايط و زمان و زميني، آيت خداست: ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي اْلآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ﴾[14] همين است. مگر ما چيزي داريم كه در يك شرايطي آيه حق باشد و در شرايط ديگر آيه حق نباشد!؟ نداريم، نه در تكوين داريم و نه در قراردادها.

بنابراين علامت‌ها، يا مربوط به قرار داد است يا مربوط به تكوين است كه مقطعي است، اما نسبت به ذات اقدس الهي يك علامت مستمرّ دائمي است. ما مي‌توانيم آئينه حق باشيم چه اينكه حق آئينه ماست. اگر «الْمُؤْمِنُ‌ مِرْآةُ الْمُؤْمِن» است و يكي از اسماي برجسته خداي سبحان مؤمن است و جهان را به خوبي نشان مي‌دهد، ما هم مي‌توانيم خدا را به خوبي نشان بدهيم. اينكه گفتند به نور خدا مي‌بينيد و ديگران آيه حق و نشانه حق‌ هستند همين است. آيت بودن يعني چه؟ اگر كسي به نور خدا درباره افراد باايمان بنگرد، او آيه الهي مي‌شود; يعني خدا را به خوبي مي‌بيند. اگر «احسن‌الخالقين» را بخواهد ببينيد، «اَحسن‌المخلوقين» را مي‌بيند، «اَحسن‌الافعال» را مي‌بيند، «اَتقن‌الافعال» را مي‌بيند كه همه شما ـ ان‌شاء‌الله ـ به اين درجه والا رسيده‌ايد و مي‌رسيد.

من مجدداً از اين بزرگوار حق‌شناسي مي‌كنم، از همه شما كه قلم‌فرسايي فرموديد حق‌شناسي مي‌كنم، از تک‌تك شما عذرخواهي مي‌كنيم، اگر قصور و تقصير و فتوري در بيان و بَنان بود عذرخواهي مي‌كنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم که به بركت قرآن و عترت و به فيض پربركت ماه رجب كه در پيش داريم، همه شما را عالم ربّاني قرار بدهد كه حاملان قرآن، حاملان اَسرار اهل بيت باشيد! مردم به شما اقتدا كنند و از علوم شما، از اعمال شما و از اخلاق شما بهره كافي ببرند! راه سعادت را به رهنمودي شما طي كنند! از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم امام راحل و همه علما و مراجع ماضين را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرمايد! همه شهدا به ويژه شهيد آيت الله مطهري را با شهداي صدر اسلام محشور بفرمايد! اين نظام ما را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محافظت بفرمايد! رهبر ما را، مراجع ما را، حوزه و دانشگاه ما را، ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان از هر گزندي محافظت بفرمايد! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيست را به خود آنها برگرداند! اين نظام الهي را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محافظت بفرمايد! شما بزرگواران را جزء شاگردان نامي امام صادق و امام باقر كه در آستانه ميلاد آن حضرت هستيم قرار بدهد! روح و ريحانی بهره همه مشايخ ما و علامه طباطبايي و امام راحل نثار بفرمايد!


[1] بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج54، ص312.
[2] بقره/سوره2، آیه282.
[3] بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج71، ص268.
[4] الاصول من الکافی، الشيخ الکلينی، ج1، ص218، ط اسلامی.
[5] الاصول من الکافی، الشيخ الکلينی، ج2، ص352، ط اسلامی.
[6] نور/سوره24، آیه35.
[7] بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص36.
[8] نازعات/سوره79، آیه24.
[9] یوسف/سوره12، آیه53.
[10] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج19، ص31.
[11] حشر/سوره59، آیه23.
[12] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج49، ص127.
[13] تفسيرنورالثقلين، الشيخ الحويزی، ج5، ص549.
[14] فصلت/سوره41، آیه53.