93/01/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:احکام ربا/حقیقت ربا/تاثیر ربا_/
مسئله ربا در اثر اهميتي كه دارد، فروع فراواني درباره آن پيدا شد؛ تعبيرهاي تندي كه قرآن كريم و همچنين اهلبيت(عليهم السلام) در روايات درباره ربا دارند اين است كه فقها تلاش و كوشش كردند كه تركش اين ربا تا كجاست؟ از آن جهت كه «حرب من الله»[1] و ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾[2] است و يك درهم آن، مثل كذا در كنار كعبه است[3] ؛ اين تهديدهاي تند، فقها(رضوان الله عليهم) را وادار كرده كه بحث كنند شعاع ربا تا كجاست؟ قرض مسلّم است كه محل ربا قرار ميگيرد، بيع مسلّم است كه محل ربا قرار ميگيرد؛ اولين تلاش و كوشش فقها اين بود كه آيا نهی مخصوص بيع است در مقابل صلح و مبادلات ديگر يا مطلق معاوضه است؟
غالب اين بزرگان به اين نتيجه رسيدند كه منظور مطلق معاوضه است، خصوص بيع نيست؛ شواهد داخلي و خارجي تأييد كرد كه اين ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾[4] ؛ نظير ﴿فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ﴾[5] و ﴿لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾[6] و مانند آن است، پس هر معاوضهاي مشمول اين نهي است.
بعضي از امور است كه تبادل ملكي هست؛ ولي معلوم نيست معاوضه باشد يا نه. در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه در انتقال مال گرچه آدم به حسب ظاهر خيال ميكند مال منتقل شد؛ ولي در حقيقت مالك جابجا شد نه مال، مثل ارث که روشن است ارث معاوضه و انتقال مال نيست، مال از كسي به كسي منتقل نميشود، گرچه ما در تعبيرات عرفي ميگوييم از مورّث به وارث رسيده است؛ ولي در حقيقت، مسئله ارث آن است كه وارث به جاي مورّث نشسته است، مال سر جاي خودش هست؛. نقل، ناقلي ميخواهد، چه كسي نقل داد؟ حالا يا با عوض يا بي عوض؛ نقل بي عوض، مثل هبه و نقل با عوض، مثل بيع و امثال ذلك است؛ اين مالي كه قبل از موت در دست اين شخص بود چه كسي آن را به بچهها منتقل كرد؟ ناقلي در كار نبود؛ اما شارع مقدس گفته كه اين فرزند به جاي پدر نشسته است، شخصي به جاي مالك نشسته است، نه اينكه مال از كسي به شخص جديدی منتقل شده باشد، آن رأساً از حريم معاوضه بيرون است.
مسئله هبه معوّضه، ابراء، وفا، غرامت، قسمت و اقاله جاي طرح است، اين پنج شش مسئله، فقها را درگير كرد و در همه اينها يك تبادلی مشهود هست؛ ولي برخي از اينها معاوضه است که انسان ميتواند بگويد با ربا درگير است؛ بعضيها تعويض هستند، تعويض که كاري با معاوضه ندارد. اگر آن گوهر فارق بين تعويض و معاوضه روشن بشود معلوم ميشود که تركش ربا تا كجاست؛ لذا اين بزرگان در تك تك اين مسائل و فروع بحث كردند.
در جريان هبه معوّضه گفتند که بله، به حسب ظاهر در هبه معوّضه، مالي در مقابل مال قرار ميگيرد؛ ولي روح هبه معوّضه از باب معاوضه بيرون است، چون فعل در مقابل فعل است، نه مال در مقابل مال؛ اگر مال در مقابل مال باشد که با بيع فرق ندارد و ديگر هبه نيست؛ هبه معوضه اين است كه تو بده من ميدهم؛ يعني اين بخشودن در مقابل آن بخشودن است، نه اين مال در مقابل آن مال؛ لذا حكم هبه معوّضه كاملاً از حكم بيع جداست، ربا در معاوضه راه پيدا ميكند، اينجا كه معاوضهاي در كار نيست، دو تا كار در مقابل هم است.
پرسش:؟پاسخ: صلح هم همين است؛ صلح، مال در مقابل مال بوده و معاوضه است؛ لذا حكم بيع را دارد; اما در هبه معوّضه فعل در مقابل فعل است نه مال در مقابل مال؛ اين راجع به هبه بود.
در جريان ابراء يك وقت است که كسي ابراي متقابل دارد، يك وقت است كه ابراي متقابل ندارد؛ ابراي متقابل در مسئله بيع راه پيدا ميكند و ابراي غير متقابل در مسئله قرض راه پيدا ميكند، چون در هر دو جا با ربا درگيرند؛ ابراي متقابل آن است كه كسي به ديگري در يك جرياني كه با او معامله كرده بدهكار است و از او در اين معاملهاي كه با او داشت طلبكار است; چايي را خريد و فروش كردند که از او طلبكار است، برنجی خريد و فروش كردند که به او بدهكار است؛ اين خريد و فروشهايي كه با هم دارند و اين ابراهايي كه با هم دارند – حالا اگر جنس مكيل و موزون باشد، با وحدت جنس است - او ميگويد كه شما آن ده كيلو چای يا گندمي كه از من طلب داريد آن را ابراء بكن، من هم اين دوازده كيلو برنجي كه از شما دارم را ابراء ميكنم؛ ابراء به حسب ظاهر فعل در مقابل فعل است، مال در مقابل مال نيست؛ معنايش اين نيست كه من اين دوازده كيلو را ميدهم در برابر آن ده كيلو که يك معامله جديدي باشد، اين نيست; ميگويد شما در ذمه من ده كيلو گندم طلب داريد، من هم در ذمه شما دوازده كيلو برنج طلب دارم يا من هم ده كيلو جو طلب دارم، بنابر اينكه جو و گندم در ربا يكي است؛. در يك معاملهاي من دوازده كيلو از شما طلب داشتم، شما هم در معامله ديگری ده كيلو از من طلب داريد، من هم ابراء ميكنم شما هم ابراء بكن، اين در ذمه است. يك وقت است که ميگويد آن دوازه كيلو را با اين ده كيلو تبديل ميكنم، اين معلوم است رباست، براي اينكه ميكل و موزون هستند، تماثل در جنس هستند با اضافه; اما ميگويد من آنچه در ذمه شماست را ابراء ميكنم، شما هم آنچه در ذمه من طلب داريد را ابراء كنيد؛ ابراء فعل است نه مال، فعل در مقابل فعل است.
پرسش: ؟پاسخ: بله! اين ميشود ربا; اما يك وقت است كه مال را با مال معاوضه نميكند؛ بلکه ميگويد من اسقاط ميكنم شما هم اسقاط بكن، نه اينكه شما تبديل بكن; آنچه را در ذمه شماست ابراء كردم؛ يعنی سخن از سقوط آنچه در ذمه شماست میباشد، اسقاط ملكيت است نه جذب ملكيت؛ در معاوضه جذب است، يك مالي را ميدهد و يك مال ديگری جذب ميكند; ولي در ابراء فقط اسقاط است; يعني آنچه كه من در ذمه شما دارم را اسقاط ميكنم، اين اسقاط من در مقابل اسقاط شما باشد، شما هم آنچه در ذمه من داريد را اسقاط بكنيد؛ اين فعل در مقابل فعل است، اسقاط در مقابل اسقاط است، نه مال در مقابل مال.
حالا اگر روح قضيه به تبادل مالي برميگردد، زمينه احتياط را فراهم كرده است كه ما اين كار را نكنيم و راه حل را هم به ما نشان دادند كه چه كار بكنيم، آن را هم عرض ميكنيم; ولي روح اين معاوضه نيست، روح اين اسقاط است، كاري در مقابل كار است، نه مال در مقابل مال؛ آثار فقهي اينها فرق ميكند،. ابراء با بيع و شراء خيلي فرق ميكند، هبه با بيع و شراء خيلي فرق ميكند، در هبه معوّضه فعل در مقابل فعل است، در ابراء معوّض فعل در مقابل فعل است، نه مال در مقابل مال. پس مسئله هبه معوّضه و مسئله ابراء معوّض مشخص است.
ابراء بلاعوض راه ديگري دارد و مسئله ديگری است و آن مسئله اين است كه اگر در ذمه كسي ده كيلو گندم بود كه بنا بود اول ماه بپردازد، اين ميشود مسئله سوم؛ بدهكار حاضر است كه الآن; يعني يك ماه قبل از سررسيد، به جاي ده كيلو، هشت كيلو بدهد كه اين هشت كيلو به جاي آن ده كيلو بنشيند؛ اگر از اين قبيل باشد اين شائبه ربا در آن هست; ولي اگر طلبکار بگويد اين ده كيلويی كه من از شما طلب دارم، همين ده كيلو را بايد بدهيد؛ منتها شما هشت كيلو را كه داديد، دو كيلو بدهكاريد، اين دو كيلو را من ابراء كردم. پس اين كار تلفيقي از دو عمل است: يكي وفا و اداي دَين از طرف بدهكار، يكي ابراء بقيّه از طرف طلبكار؛ هرگز روح اين به معامله برنميگردد; بلکه يا وفاي محض است يا ابراي صِرف يا تلفيقي از ابراء و وفا؛. آنجا كه وفاي محض باشد، مثل اينكه كسي ده كيلو گندم طلب داشت و اين بدهكار دوازده كيلو به او داد که اين دوازده كيلو به جاي آن ده كيلو نبوده و معاوضه نيست؛ بلکه اين اداي دَين است يا احساني است که بدهكار نسبت به طلبكار كرده؛ اين معاوضه نيست، بلکه وفاي به دَين و اداي دَين است.
يك وقت است كه ابراي محض است; نظير آن مثالهايي است كه قبلاً گفته شد؛ يك وقت تلفيقي از وفا و ابراست; منتها اگر كسي ده كيلو گندم بدهكار است كه اول ماه بايد بپردازد، قبل از سررسيد هشت كيلو گندم را به طلبكار ميدهد، آن طلبكار آن دو كيلوي مانده را ابرا ميكند، نه اينكه يك معاوضهاي باشد بين اين هشت كيلو كه بدهكار ميدهد و ده كيلويي كه طلبكار طلب ميكند؛، اگر بين هشت كيلو و ده كيلو معاوضه باشد، بله رباست; اما معاوضه نيست، اين شخص اين هشت كيلو را در برابر آن هشت كيلو ميدهد و دو كيلوي مانده را طلبكار ابرا ميكند; يا از اين بالاتر، هشت كيلو را در برابر آن ده كيلو به عنوان وفا و ادا ميدهد، نه به عنوان معاوضه؛، اينطور نيست كه بگويد شما كه ده كيلو از من طلب داريد آن ده كيلو را با اين هشت كيلو عوض كنيد كه يك معامله جديدي باشد، اين معامله جديد نيست؛ ده كيلويی كه شما طلب داريد، من هشت كيلو را به عنوان وفاي آن ده كيلو به شما ميدهم، او هم ميگويد قبول كردم که اين وفاي دَين است نه معاوضه.
بنابراين هبه معوّضه، ابراء معوّض و وفا معاوضه نيست; الآن كسي كه هشت كيلو را به جاي ده كيلو ميدهد، معنايش اين نيست كه من اين هشت كيلو را بدل آن ده كيلو قرار دادم و شما آن ده كيلو را بدل اين هشت كيلو قرار بدهيد كه به صورت معاوضه باشد، اين طور نيست.
پرسش: ؟پاسخ: نه، چون مبادله مال به فعل است مبادله مال به مال نيست، چون بيع نيست، مبادله و معاوضه نيست؛ ما حداكثر توانستيم از نصوص[7] ياد شده در بحث قبل، از بحث بيع به بحث مبادله و استبدال مال به مال تعدّي بكنيم ولو نامي نداشته باشد؛ الآن برخي از معاملات است كه نامي ندارد; ولي مال در مقابل مال است، اين مشمول رباست و حكم بيع هم جاري نيست كه مثلاً خيار مجلس داشته باشند، چون خيار مجلس، خياری تعبدي است و مخصوص بيع است، خيار حيوان، خياری تعبدي است و مخصوص بيع است؛ در معاوضه جديد در عين حال كه صحيح است و مشمول ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[8] است، نه خيار مجلس راه دارد و نه خيار حيوان; مسئله غبن و امثال غبن كه دليل عام دارد شامل حال آنها خواهد شد.
غرض اين است كه اگر فعل در مقابل فعل باشد يا فعل در مقابل مال باشد، اينها جزء معاوضه نيست، تبديل مال به مال نيست؛ وقتي استبدالي كه در بحث قبل بر طبق روايات مطرح شد شامل حال آن نشود، مشمول ادله ربا هم نخواهد بود، رباي قرضي را هم كه نميگيرد. پس هبه معوّضه خارج شد، ابراي متقابل و وفاي محض يا وفاي تلفيقي هم خارج شد؛ ميماند مسئله چهارم که جريان قسمت است.
در جريان قسمت اگر چند نفر شريك بودند، محصولات خرمن را كوبيدند و حالا ميخواهند تقسيم كنند و بنا شد كه همه اينها هم ده كيلو ببرند يا ده خروار ببرند، در مثال فرق نميكند؛ شريك بودند و سهام آنها هم مشخص بود; حالا يكي در تقسيم، دوازده كيلو برده و يكي هشت كيلو يا يكي دوازده كيلو برده و يكي ده كيلو، آيا اين معامله است؟ آيا اين معاوضه است كه بگوييم اين قسمت هم معاوضه است و معاوضه ده كيلو با دوازده كيلو رباست؟ ده خروار و دوازده خروار رباست؟ يا نه، قسمت معاوضه نيست؟ كسي چيزي را به چيزي عوض و تبديل نكرد؛ بلکه اين سهامي است كه همه سهيم هستند; منتها راضی هستند كه يكي قدري بيشتر ببرد همين؛ اين معاوضه بين دو مال نيست و مشمول حديثي كه در بحث قبل خوانده شد استبدال مال به مال نيست.
در مسئله قسمت، اين شخص ده كيلو بيشتر ميبرد، معناي آن اين نيست كه يك معاوضهاي شد بين ده كيلو و دوازده كيلو تا بگوييم اين رباست؛ اگر معاوضه نيست و با توافق طرفين يكي ده كيلو ميبرد و يكي بيست كيلو، رضايت در اينجا لازم است، تجارت لازم نيست؛ در بعضي از موارد، هم تجارت لازم است هم رضايت لازم است؛ در مسئله ربا ممكن است رضايت باشد; ولي تجارت نيست؛، در مسئله قمار رضايت هست; ولي تجارت نيست؛ اگر رضايت بود و تجارت نبود اكل مال به باطل است; اكل مال به باطل فقط با اين دو عنصر محوري استثنا شده: ﴿إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾[9] ؛ اين قماربازها راضي هستند؛ اما رضايت كه مشكل را حل نميكند، رضايت او در محدوده قمار است وگرنه هبه كه نكرده است.
بنابراين در جريان قسمت، ربا راه پيدا نميكند، چون سنخ آن، سنخ معاوضه نيست؛. شما ميخواهيد بگوييد كه در درونِ درو مالي در مقابل مال قرار ميگيرد، آنكه از حيطه شمول لفظ بيرون است و اصلاً انصراف را براي همين جاها گذاشتند؛ اينکه ميگويند منصرف است منصرف است، شما اگر ميخواهيد با آن عمق ذهني و لُبّی فكر كنيد، لفظ همراه نيست، اگر بخواهيد از لفظ استفاده كنيد لفظ هم يك حدودي دارد; اينكه ميگويند از آنجا منصرف است از آنجا منصرف است; يعني کسی كه لفظ را وضع كرده و آن را استعمال نموده و به ما اين الفاظ را فرموده و ما هم اين الفاظ را شنيديم، يك حدودي دارد؛ اگر گفتند ربا در معاوضات است; يعني مال در مقابل مال باشد، در مسئله قسمت كه مال در مقابل مال نيست، اين دو نفر يا كمتر و بيشتر كه در مزرعهاي يا تجارتی شريك هستند، «عند الافراض» يك نفر به تراضي و توافق ساير شركا بيشتر گرفته; معناي آن اين نيست كه معامله كردند، بلکه معنايش اين است كه از حق خودشان گذشتند؛ اين اقباض از حق كه معامله نيست، صرفنظر كردن يا احسان كردن نسبت به ديگري كه معامله جديد نيست؛ بله، روحش اين است كه ده كيلو مال يك طرف، دوازده كيلو مال يك طرف; اما لفظ مبادله، معاوضه، استبدال، بيع و صلح اين را شامل نميشود و وقتي شامل نشد ربا هم اينجا راه پيدا نميكند.
پرسش: ؟پاسخ: بله، يك وقت است كه هشت كيلو را به جاي ده كيلو معاوضه ميكنند، اين رباست; اما ميگويد نه، من اين هشت كيلو را عوض آن ده كيلو ميدهم، نه اينكه شما آن ده كيلو را به من بده، من اين هشت كيلو را به شما بدهم كه يك عقد جديدي طلب كند و يك معاوضهای بين هشت و ده باشد؛ بلکه ميگويد شما مگر ده كيلو نميخواهيد؟ من عوض آن ده كيلو هشت كيلو به شما ميدهم، او هم راضي است؛ تعويض يعني تعويض، معاوضه يعني معاوضه؛ يك وقت است كه انشا ميكنند آن ده كيلو در مقابل اين هشت كيلو باشد، اين هشت كيلو هم در مقابل آن ده كيلو، بله; اين رباست؛ يك وقت ميگويند آن ده كيلويي كه داريد ده كيلوست، من كاري با شما ندارم؛ بلکه من بايد وفا كنم، من بايد عوض بدهم، من اين هشت كيلو را عوض آن ده كيلو ميدهم و شما هم كه قبول كرديد.
پرسش: آيا میشود گفت که اين نزول اصطلاحی است يا نه؟
پاسخ: نزول در مقابل ربا كه جزئي از رباست نيست؛ ولي نزول لغوي هست; يعني كم كرد، در روايات هم داريم، جايز هم هست؛ اين تعويض است نه معاوضه و معامله؛ ميگويد من بايد ده كيلو بدهم؟ بله، ده كيلو ميدهد؛ ميگويد من آن صد درهمي كه از شما گرفتم را بايد بپردازم که اين صد مثقال طلا، صد مثقال نقره، اينها فرق ميكند که يك مختصر گرمي يا چند گرمي وزينتر و سنگينتر هستند؛ از حضرت سؤال ميكند او كه دارد به من ميدهد سنگينتر است بپذيرم يا نه؟ فرمود: بله، بپذير! فرمود: اين معامله نيست که شما قبلاً صد مثقال به او وام داديد يا صد مثقال درهم كذا به او وام داديد كه يك مقداري سبك است و ايشان در موقع تأديه، صد مثقال درهم كذايي ميدهد كه يك مقدار سنگين است، از حضرت سؤال ميكنند كه اين كار را بكنيم يا نكنيم؟ فرمود: جايز است، براي اينكه شما بين آن صدِ كم با اين صدِ زياد، معاوضه جديدي نميكنيد که هر دو وزني است تا بشود ربا؛ بلکه شما صد درهم طلب داريد و او تعويض ميكند؛ يعني به جاي آن صد، يك صدي كه كمي سنگينتر است را به شما ميدهد، اينكه ربا نيست. اين روايت صحيحه هم كه يكي از حلبي و يكي از هشام است را ـ به خواست خدا ـ ميخوانيم که فرمود عيب ندارد.
غرض اين است كه اگر شما بخواهيد معاوضه بكنيد، اگر يك عقد جديد و انشاي جديد است يا يك ايجاب و قبول است که ميشود معاوضه; اما اينجا سخن از انشا و ايجاب و قبول نيست، سخن از معاوضه نيست؛ بلکه عوض اين را بايد بدهي که سنگينتر يا سبكتر میدهي. اگر معاوضه باشد، ربا ميشود; اما اگر تعويض باشد نه معاوضه، روايت دارد كه اين كار عيب ندارد و ميتوانيد انجام دهيد.
در باب صَرف، روايات آن را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه اين كار ميتواند انجام شود؛ ميگويد آيا ما ميتوانيم اينكه سبكتر است را بگيريم و سنگينتر را بدهيم؟ فرمود: بله، عيب ندارد در صورتي كه شرط نكرده باشند؛ وسائل، جلد هجدهم، صفحه190، باب 12 از ابواب صَرف، حديث اول: «مرحوم كليني عن عدة من أصحابنا عن أحمدبنمحمدبنعيسي عن يحييبنالحجاج عن خالدبنالحجاج قال: سألته عن الرجل» كه اين مضمره است، «كانت لي عليه مائة درهم عدداً»؛ من صد درهم به او دادم که اين عددي است، «قضانيها مائة وزنا»؛ بيع نبود كه هر دو بايد موزون يا مكيل باشد؛ بلکه قرض بود؛ من صد درهم عددي دادم، او صد مثقال وزني ميدهد، «قضانيها مائة وزناً»؛ اين سنگينتر است، «قال(عليه السلام) لا بأس ما لم يشترط»؛ يك وقتي شما شرط ميكنيد كه اين صد درهمِ عددي را كه من به شما قرض دادم، صد درهمِ وزني به ما بدهيد که اين اضافه و زيادي است و رباست؛ اما اگر شرط نكرديد بلکه خودش عوض آن صد درهم عددي، صد مثقال به شما داد، اينكه تعويض است و معاوضه نيست، «لا بأس»؛ «قال و قال جاء الربا من قِبل الشروط إنما يفسده الشروط»؛ شما كه شرط نكرديد، ربا از نوع شرط است و اين هم كه رباي در قرض است، در معامله نيست؛ «إنما يفسده الشروط»؛، بله، شرط اگر ميكرديد باعث بطلان بود.
حديث دوم اين باب كه از حلبي است و از آن به صحيحه ياد ميشود، همان است كه «مرحوم كليني عن عليبنإبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي» که اين همان صحيح حلبي است، «عن أبي عبد الله(عليه السلام) قال: سألته عن الرجل يستقرض الدراهم البيض عددا»؛ از حضرت سؤال كردند که كسي بدهكار است و صد درهم، درهم سفيد قرض گرفته، «يستقرض الدراهم البيض عددا ثم يعطي سودا وزناً»؛ اين كسي كه استقراض كرده، صد درهم سياه وزني ميدهد كه اين يك مقدار سنگينتر از آن است، «و قد عرف أنها أثقل مما أخذ»؛ او ميداند كه اين از آن سنگينتر و گرانتر هم هست; ولي «و تطيب نفسه أن يجعل له فضلها»؛ اين بدهكار با طيب نفسِ خود دارد اين كار را انجام ميدهد، «فقال: لا بأس به إذا لم يكن فيه شرط»؛ اگر شرطي نكرده باشد و خودش بخواهد داده باشد عيب ندارد، چون اين عوض است و معاوضه نيست، شرط هم كه نكرده، «و لو وهبها له كلها صَلُح»؛ حالا اين بحث ديگري است كه باعث جمع بين نصوص است.
غرض آن است كه تاكنون اين مسئله روشن شد كه تركش ربا مستقيماً هيچ كدام از هبه معوّضه، ابراء معوّض، وفاي محض، وفاي تلفيقي و مسئله قسمت را نميگيرد؛. اما مسئله اقاله چطور؟ در مسئله اقاله اگر كسي در اصل معامله ده كيلو گندم داد و دوازده كيلو گرفت أو بالعكس، اين ميشود ربا؛ حالا معاملهاي كردند ده كيلو به ده كيلو يا ده مثقال به ده مثقال؛ حالا اين جايي است كه ما مثال عادي روزانه و محل ابتلاي خودمان را ميزنيم، آنهايي كه يك درصد از سرمايهداری غرب هستند صد كيلو طلا و صد كيلو نقره و اينها را معامله ميكنند، فرق نميكند؛ حالا چه صد كيلوي گندمِ طبقه چهار و پنج يا صد كيلو طلايي كه آنها معامله ميكنند؛ صد كيلو گندم با صد كيلو گندم معامله شده و معامله صحيح شد، حالا اينها بعد از يك مدتي پشيمان شدند و ميخواهند اقاله كنند؛ در هنگام اقاله كردن، آن كسي که مثلاً پشيمان شده ميگويد ما معامله را به هم بزنيم و من اين صد كيلويي كه به شما دادم و شما هم صد كيلو داديد، موقع پس دادن صد كيلوي شما را ميدهم؛ ولی شما هشتاد كيلو به من پس بدهيد، چون من بودم که از شما خواستم اين معامله را اقاله كنيم، آيا اقاله معاوضه است؟ چون در بين اين پنج، شش عنوان ياد شده، اقاله نزديكترين عنوان به معاوضه است، چون اقاله تعويض نيست؛ آيا در موقع پس دادن اين كسي كه بگويد من اين صد كيلويي كه به شما دادم و آن صد كيلو را گرفتم و پيشنهاد اقاله از طرف من بود، صد كيلوي شما را من به شما ميپردازم و از شما هشتاد كيلو ميخواهم و هشتاد كيلو به من برگردانيد نه صد كيلو، آيا اين رباست يا ربا نيست؟
روح اين برميگردد كه «الاقالة ما هي؟» آيا اقاله معاوضه است يا اقاله «فسخ المعاوضه» است؟ اگر اقاله معاوضه جديد باشد بله، ربا بردار است; ولي اقاله معاوضه نيست، اقاله به هم زدن معاوضه است و به هم زدن معاوضه كه معاوضه نيست؛ اگر ميخواهيد بگوييد روح آن برميگردد به بعضي از منافع مالي، آن روح اينچنين قدرت ندارد كه دم دست اطلاق يا عموم باشد كه عموم يا اطلاق شامل حال آن بشود.
اگر اقاله معاوضه جديدی بود، شما بايد يك انشايي يا شرايط خاصي براي آن قائل شويد؛ اما همين كه با فعل يا قول اين معامله به هم ميخورد معنايش اين است كه معامله گذشته را ما به هم زديم، نه معامله جديد كرديم.، بنابراين چون فسخ معامله است حكم ربا را ندارد؛ اگر فسخ معامله باشد مشمول احكام ربا نيست; لذا مسئله اقاله، مثل مسئله قسمت و امثال ذلك مصون از ربا است.
يكي از مسائلي كه مصون از رباست جريان غرامت است؛ اين غرامتها و خسارتهايي كه در برخوردها و تصادفهاي اتومبيل يا امثال ذلك هست، اينها كه مكيل و موزون نيست; اگر در تصادفي بنا شد كه اين شخص صد تومان به عنوان غرامت بپردازد، بعد با هم حاضر شدند كه هشتاد تومان بپردازد، اين هشتاد تومان كه در موقع غرامت به جاي آن صد تومان نشست; يعني صد تومان بدهكار بود و الآن هشتاد تومان ميدهد يا هشتاد تومان بدهكار بود و الآن صد تومان ميدهد كه بشود ربا؟! آيا غرامت پردازي معامله است، يا نه به منزله اداي دين است؟ چرا در غرامت ربا نيست؟ براي اينكه معاوضه نيست، به جاي اينكه اين صد تومان را بدهد، كسي كه اتومبيل او خسارت ديده راضي شده كه هشتاد تومان بدهد؛ با رضا که مسئله ربا حل نميشود، چون اين رضا را شارع مقدس القا كرد; لذا در مسئله ربا ولو تراضي طرفين باشد، چون بايد تجارت باشد و مانند آن، ربا محرّم ميشود; ولي در اينجا رضاي طرف شرط است، چون معامله نيست، پس بر اساس قاعده «علي اليد ما أخذت حتي تؤدي»[10] كه غرامت پردازي است، ربا نيست و اگر يد و امثال يد نباشد بلکه تصادف اتومبيل باشد، ربا راه پيدا نميكند، چون روح اينها معاوضه نيست، بلکه روح اينها به تعويض است. در همه اين مسائل وقتي شما بررسي ميكنيد، يا فعل در مقابل فعل است يا اصلاً از سنخ تعويض است نه معاوضه، يا فسخ معاوضه است نه معاوضه جديد، اقاله فسخ معاوضه قبلي است نه معامله جديد.
اما راه حل را كه نصوص نشان دادند بهترين راه اين است كه آنجا كه مثلاً ده كيلو بدهكار است و ميگويد كه من زودتر ميپردازم و به جاي اينكه ده كيلو را اول ماه آينده بپردازم الآن هشت كيلو ميدهم، بهترين راه اين است كه بگويد من ده كيلو به شما بدهكارم، هشت كيلو را در مقابل آن هشت كيلو ميپردازم، دو كيلو ميماند، اين دو كيلو را شما يا به من هبه كنيد يا ذمهام را ابراء كنيد؛ آن طلبكار از همان اول همين برنامه را طرح كند و بگويد آن هشت كيلويي كه شما ميدهيد، در مقابل هشت كيلويي كه بدهكار هستيد باشد، آن دو كيلو را من به شما هبه كردم، نه اينكه شما عوض آن ده كيلو، آن هشت كيلو را بدهيد تا فقيه بگويد اين از سنخ تعويض است نه معاوضه؛ بهترين راه همين ابراء و هبه و مانند آن است؛ لذا اين نصوصي كه دو طايفه است: يك طايفه ميگويد: «لا يصلح» مگر اينكه ابراء بكند و يك طايفه هم ميگويد: «لا بأس»، اينها به همين حمل شدهاند؛ اين رواياتي كه در باب صرف نقل شده همين طور است.
پرسش: ؟پاسخ: بله، صلح از عقود است؛ صلح، يك امر خاصي است که ايجابي دارد، قبولي دارد، يك صيغه مخصوص دارد; اما ابراء، هبه و اينها اين طور نيست، ابراء حالا يا فعلي يا قولي به اسقاط برميگردد، در صلح معاوضه است و چيزي در مقابل چيزي قرار ميگيرد.
براي اينكه آن دقايقي كه در مسئله بيع مطرح است، آن دقايق مطرح نباشد؛ حالا نميدانند كه چقدر است! ميگويند آن را با اين مصالحه كرديم، چون در عقد صلح چيزهايي بخشوده است كه در معامله بخشوده نيست؛، در بيع حتماً از هر جهت بايد معلوم باشد، در صلح اگر يك مقداري؛ مثلاً وزن آن معلوم نبود يا كيل آن مشخص نبود مغتفر است. خدا غريق رحمت كند برادرِ مرحوم آقا شيخ عباس قمي(رضوان الله تعالي عليه) را که نانوايي داشتند، از اين بزرگوار كه نان ميگرفتيم، چون نان را بايد وزن ميكردند و معمولاً مثل الآن که وزن نميكنند، آن وقت متشرّعين سعي ميكردند كه نان را وزن بكنند و اگر مشتري عجله داشت و ميخواست نان را وزن نكند، اين شخص كه پاي همين ترازو بود صريحاً مرحوم برادرشان ميگفت كه با هم مصالحه ميكرديم; اين مقدار در بيع بخشوده نيست; ولي در وزن بخشوده است؛ اينها اين طور بودند، اين متشرّعين اين كار را ميكردند و اگر شهري منشأ بركت است همين است; ولي اين معنا را ما بايد باور بكنيم كه باور داريم.
اقتصاد مقاومتي با ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ حل نميشود؛ خدا وقتي «ماحِق» است ملت را «مَحيق» ميكند؛ «مَحيق» فعيل به معناي مفعول است، ممحوق است، مَحق ميشود، چطور شما ميخواهيد حل كنيد؟ با نظام بانكداري ربوي اين ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ بر معاملات حاكم است; آن وقت اگر امر به معروف نشد يا نهي از منكر نشد، بزرگان مدام دعا ميكنند که «تدعون فلا يستجاب لكم»[11] ، آخر اين روايات را ما پذيرفتيم و حرف ائمه را با جان و دل قبول كرديم که فرمود اگر دعا مستجاب نميشود، اگر امر به معروف و نهي از منكر بشود و آمر به معروف را شهيد كنند و جامعه تكان نخورد، دعاها مستجاب نميشود؛ اين را كس ديگری كه نگفته؛ بلکه همان کسی كه گفته ﴿ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[12] ، همان او فرموده من دعاي شما را مستجاب نميكنم، ديگري كه نگفته است.
غرض اين است كه راه حل دارد، اگر سرمايهها در توليد بيفتد، اشتغالزايی بشود، بيكاري برطرف بشود، سنّ ازدواج بالا نيايد; اينكه گفته شد يك درهم به منزله كذاست، براي اين است كه خيلي از فسادها در اثر تأخير سنّ ازدواج است، بيكاري كه برطرف بشود، اينها اساس دارد. اين «يمحق يمحق» تازيانه قرآني است، شلّاق است، اين هيچ ممكن نيست كمر يك ملتي با اين تازيانهها راست بشود تا بتواند مقاومت كند.
حضرت فرمود راه حل دارد، راه حل اين است كه آن هشت درهم را در مقابل آن ده درهم بدهد، آن دو درهم بقيه ميماند، آن دو را شما هبه بكن يا ابراء بكن، بهترين راه اين است؛ نگو من تعويض دارم نه معاوضه، براي اينكه راحتِ راحت باشي، تعويضي نكن كه بوي معاوضه ميدهد، تعويض را بگذار که بدون ربا باشد، آن بقيه را يا صلح يا هبه يا ابراء بكنيد.