سخني را كه مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) داشتند در فهم كتاب شيخ بين بزرگان اختلاف نظر هست مرحوم آقاي سيد محمد كاظم(رضوان الله عليه) عبارت شيخ انصاري را به يك صورت معنا ميكند. بعضي از بزرگان ديگر مثل مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليهم) عبارت را طرز ديگر معنا ميكنند. مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند كه نظر مرحوم آقاي سيد محمد كاظم اين است كه اگر كسي كالاي معيبي را خريد و فروشنده در هنگام بيع از همه عيوب تبرّي كرد و خود را تبرئه نمود و خريدار هم قبول كرد و پذيرفت اين تعهد باعث سقوط أرش و سقوط حق الرد است بلا ريب اما جميع آثار خيار را هم مرتفع ميكند يا نه؟ يكي از آثار خيار اين است كه «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» اين شخص چون خيار خود را ساقط كرده است، بنابراين اگر تلف شد بايع ضامن نيست چرا؟ براي اينكه اين زمن خيار نيست. مرحوم آقاي سيد محمد كاظم ميفرمايد كه نظر مرحوم شيخ از اين عبارت اين است كه آيا اين تبرّي كه بخشي از آثار خيار را ساقط ميكند يعني حق الأرش را حق الرد را ساقط ميكند، آيا جميع آثار خيار را هم ساقط ميكند كه يكي از آنها اين است كه اگر در ظرف خيار تلف شد بايع ضامن است يا نه منظور شيخ اين است گرچه عبارت شايد نرساند آن وقت وارد مسئله ميشويم. مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد كه خير منظور مرحوم شيخ اين است كه اگر خيار عيب به وسيله تبرّي ساقط شد و يك خيار ديگري نظير خيار مجلس، خيار حيوان، خيار شرط وجود دارد و اين كالاي معيب به وسيله عيب تلف شد آيا مشمول قاعده «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار» هست يا نيست؟ مقصود شيخ اين است عبارت شيخ اين است و در اين زمينه بحث كرد. خب مستحضريد كه در رسيدن به فهم يك متن قوي بين دو بزرگوار اين همه اختلاف هست و به هر تقدير بايد حكم اين دو تا مسئله روشن بشود.
و الذي ينبغي أن يقال اين بود كه تاكنون بحث شد و اين هست كه به خواست خدا ادامه پيدا ميكند و ان اين است كه اين كالايي كه معيب بود يا با عيب تلف ميشود يا با علل و عوامل ديگر تلف ميشود. اگر اين كالا با عيب تلف شد آيا حوزه تبرّي وسعت دارد كه شامل جميع آثار خيار بشود يا نه فقط درباره سقوط حق الأرش و حق الرد است اگر گفتيد حوزه تبرّي وسعت دارد جميع آثار خيار را شامل ميشود هم حق الرد هم حق الأرش هم تلف در زمان خيار مال بايع باشد اينجا اگر اين كالا تلف شد بايع ضامن نيست ولي اگر حوزه تبرّي وسيع نبود فقط ناظر به خصوص سقوط حق الأرش و حق الرد بود و تلف در زمان خيار را شامل نشد و آن قاعده هم اطلاق داشت كه ظرف تبرّي و عدم تبرّي هر دو را بگيرد بايع ضامن است و اگر آن قاعده اطلاق نداشت ظرف تبرّي را نگرفت برابر اصل اولي خود مشتري ضامن است براي اينكه مشتري مالك شد ولو ملكاش متزلزل است ولي طلق است بين طلق و لازم فرق است اينچنين نيست كه اين ملك طلق نباشد نظير وقف و امثال ذلك. ملك طلق مشتري است و هر ملكي كه تلفشد خسارتاش به عهده مالك است و اگر آن قاعده اطلاق داشت كما هو الظاهر شامل حال تبرّي هم ميشود و بايع ضامن است.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين سعه و ضيقاش به قصد متبرّي است ما يك لفظ خاصي در نص نيست اين لفظ خاصي نداريم يك قرار خاصي است بين بايع و مشتري گاهي اين تبرّي به صورت فعل و قرائن و اشارات فعلي انجام ميگيرد مثل.
پرسش: ...
پاسخ: يا با لفظ بيان ميكند
پرسش: ...
پاسخ: آن بله اگر چنين تصريحي كرد آن وقت ميشود موردي ما يك قاعده كلي چون فعل افراد است ديگر فعل فروشنده به فعل خريدار است اينها موردي و گاهي ممكن است كه توسعه بدهند گاهي ممكن است تذييق لذا هر دو قسمش بحث شد اگر به وسيله لفظ خريدار و فروشنده مطرح است مربوط به حوزه تعهد و عهدگيري و عهد سپاري است اين سعه و ضيقاش به قرارداد خود آنها است خب.
پرسش: ...
پاسخ: اين بحثش قبلاً گذشت كه تبرّي جزء مسقطات خيار نيست مانع ثبوت خيار است كه خود مرحوم شيخ تبرّي داشتند و مطرح كردند كه آيا در اينگونه از موارد خيار هست و ساقط ميشود يا مانع ثبوت خيار است و قبلاً گذشت كه تبرّي و همچنين علم خريدار به عيب كالا مانع تحقق خيار است نه اينكه خيار آمده ساقط ميشود اسقاط خيار گاهي با لفظ است گاهي با فعل است مثل تصرف و مانند آن. اما تبرّي يا علم خريدار به عيب كالا اين مانع تحقق خيار خواهد بود نه خيار آمده را ساقط ميكند خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله همين ديگر نبايد اين را جزء مسقطات بشماريم يعني در ظرف تبرّي خيار نيست نه اينكه خيار آمده ساقط ميشود خود تبرّي نميگذارد كه براي مشتري حق الخيار ثابت بشود.
پس و الذي ينبغي أن يقال اين بود كه اگر تبرّي توسعه داشت و قاعده كل من اتلف اطلاق نداشت اينجا تلف به عهده مشتري است. اگر تبرّي توسعه نداشت يا بر فرض توسعه قاعده مطلق بود حتي حال تبرّي را هم گرفت خسارت به عهده بايع است «كل مبيعٍ تلف قبل قبضه» منتها شبههاي كه مرحوم شيخ انصاري داشتند اين بود كه تبرّي نميتواند اين حق را ساقط كند براي اينكه اينجا شارع مقدس حكم جعل كرده است و آن حكم عبارت از انفساخ عقد است آناً ماي قبل التلف هذا تمام الكلام در اين بخش كه منظور از تبرّي راجع به خود خيار عيب باشد. ولي اگر يك خيار ديگري نظير خيار مجلس نظير خيار حيوان و مانند آن بود و خريدار و فروشنده درباره عيب كالا تبرّي كردند و پذيرفتند آيا همين كالا چه در ظرف خيار حيوان يا خيار مجلس تلف شد و فروشنده و خريدار درباره عيب تبرّي كردند آيا اين تبرّي اثر ميگذارد كه تلف في زمن الخيار را درباره خيار حيوان هم ساقط بكند يا نه؟ اين وجهي ندارد چرا؟ براي اينكه حوزه تبرّي كار خودش را انجام ميدهد بايع وقتي كه تبرئه كرد و مشتري تبرّي او را پذيرفت قلمرو اين تعهد در خصوص عيب است اگر اين عقد در اثر اينكه مبيع حيوان است يا علل و عوامل ديگري او را همراهي كرد يك خيار ديگري دارد و اين كالا در ظرف خيار حيوان يا خيار مجلس و مانند آن تلف شد بايع و مشتري حوزه تبرّي شان مربوط به خصوص عيب است اين وجهي ندارد كه ما بگوييم اينها كه از عيب تبرّي كردند اين كالا در زمان خيار حيوان به يك حادثهاي از حوادث تلف شد بايع ضامن نباشد تبرّي چه تأثيري دارد در رفع ضمان بايع يك حادثهاي پيش آمد اين گوسفند در ظرف اين سه روز مرد نه روي عيب و اين تبرّي هرچه هم توسعه داشته باشد جلوي آن قاعده را هرگز نخواهد گرفت.
بنابراين «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» اگر اين مبيع در زمان خيار حيوان به علتي از علل از بين برود بايع ضامن است زيرا اين قاعده محكّم است و حوزه تبرّي بر فرض اطلاق و بر فرض تصريح مربوط به قلمرو عيب است اين كالا هم كه به وسيله عيب از بين نرفته به وسيله حوادث ديگر از بين رفته آن قاعده بنابراين محكّم است خب حالا پس بنابراين ممكن است كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) يكي از اين دو مطلب را در نظر داشته باشد كه بين مرحوم آقاي سيد محمد كاظم و ديگران اختلاف نظر هست ولي حكم هر دو مسئله روشن شد.
امروز گويا عزيزاني از حوزه پربركت مشهد الرضا(عليه آلاف التحية و الثناء) مهمان جمع ما هستند به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه و چند جمله هم درباره اين وحدت و جريان عظمت حوزه و دانشگاه با حضور اين مهمانان عزيزمان كه از حوزه و دانشگاه مشهد الرضا(عليه آلاف التحية و الثناء) حضور دارند عرض كنيم. دانشها متنوعاند چون موضوعات متنوعاند دانشمندان و عالمان متنوعاند براي اينكه افكار و برداشتها گوناگون است ولي در اين مثلث كه ما عالم داريم و علم داريم و معلوم داريم، حرف اول را معلوم ميزند نه علم و نه عالم. اگر ثابت شد معلومها هماهنگاند و مرتبط اند علوم بايد هماهنگ و مرتبط باشد عالمان بايد هماهنگ و مرتبط باشند چرا؟ چون سرمايه عالم به علم او است اين اصل اول هويت علم ارزش علم جلال و شكوه علم را معلوم تشكيل ميدهد اين اصل دوم. از ديرباز گفتند كه ارزش علم به ارزش معلوم است چرا تفسير بالاترين علم است؟ براي اينكه علم به كلام خدا است چرا حديث بعد از او بالاترين علم است؟ چون علم به كلام پيغمبر و امام است(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هرچه معلوم شريفتر بود علم شريفتر خواهد بود عظمت معلوم به عظمت علم است و عظمت عالم به عظمت علم است عظمت علم به عظمت معلوم است نه به عكس. بنابراين در اين مثلث معلوم اصل است علم تابع معلوم است و عالم شرف خود را با علم تأمين ميكند.
اصل بعدي آن است كه اگر عالمان دين و اگر علوم بخواهد به هم مرتبط باشد در گرو ارتباط معلومها است اگر معلومها به هم مرتبط اند علوم بايد با هم مرتبط باشند عالمان هم بايد به هم مرتبط باشند معلومها كلاً با هم مرتبط اند زيرا يك واقعيت اند كه از ذات اقدس الهي صادر شدند و همه هماهنگ ديگرياند هيچ تزاحمي در صحنه خلقت نيست ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾ نه تزاحم هست نه تفاوت هست. خطر جامعه خطر امت يا تزاحم هست يا تفاوت هست. موفقيت هر جامعه هم در سايه وحدت و هماهنگي است ما بين اين سه امر بايد فرق بگذاريم بعد ببينيم وظيفه حوزه و دانشگاه چيست بين تزاحم از يك سو، بين و تفاوت از سوي ديگر و تعامل از سوي سوم فرق است. تزاحم اين است كه هر كدام مزاحم ديگري است ميخواهد حرف خودش را بزند كار خودش را انجام بدهد اين تزاحم باعث ميشود كه هيچ كدام از دو طرف متزاحم به مقصد نرسد چيز بسيار بدي است. تفاوت قهركردنها است، بي مهري كردنها است مزاحم يكديگر نيستند ولي معاون يكديگر نيستند شما وقتي اين رشته تسبيح را ميبينيد كه بايد صد عدد باشد ولي چند دانهاش شكسته است اين را ميگويند تفاوت تفاوت يعني اين عدد كه بايد در جاي خودش باشد فوت شد و اين فوت شدن باعث ناهماهنگي اين سلسله ميشود و اين كامل نيست اگر كسي در سر پست خود نباشد اين فوت شده اين تفاوت باعث نارسايي نظام خواهد بود باعث نارسايي جامعه خواهد بود. ذات اقدس الهي فرمود در صحنه خلقت در صدر و ذيل جهان نه تنها تزاحمي وجود ندارد بلكه تفاوتي هم مشاهده نميشود ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾ يعني هيچ چيزي فوت نميشود همه چيز سرجاي خودش است ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾ حالا كه هيچ كدام مزاحم ديگري نيستند. حالا هيچ كدام قهر نميكنند همه در جاي خودشان هستند اينچنين نيست كه هر كسي كار خودش را بكند هر كسي دو تا كار دارد يكي اينكه كار خودش را ميكند يكي اينكه مشكل ديگري را هم برطرف ميكند اين ميشود تعاون. لذا كل صحنه يك واحدند اگر تسبيحگوياند همه مسبح حقاند اگر تحميدگويند همه محمِّد حقاند ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ منتها گاهي برخي از اين گوشهها را خداي سبحان به عدهاي نشان ميدهد گاهي اينچنين نيست گاهي به سلسله جبالي كه داوود(سلام الله عليه) در آنجا به سر ميبرد دستور ميدهد ﴿يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ﴾ اين سلسله جبال يك نماز جماعتي را به امامت رهبر انقلابشان كه داوود(سلام الله عليه) است خواندند قيام كرد رهبري كرد انقلاب كرد ﴿وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ و پيروز شد و حكومت تشكيل داد و سلسله كوهها هم در نماز جماعت به او اقتدا كرده اند ﴿ يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ﴾ انا سخرنا له چه درباره داوود چه درباره سليمان سخن از تسخير سلسله جبال است ولي در كل عالم برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ﴾ همه تسبيحگوي اويند همه تحميدگوي اويند اين كل نظام.
بنابراين معلومها چه معلوم سپهري چه معلوم زميني، چه معلوم ملكي چه معلوم ملكوتي همه اهل تسبيح و تنزيه و تحميد حقاند پس معلومها نه تنها تنازع ندارند نه تنها تفاوت ندارند بلكه تعاون دارند اين ميشود معلوم اگر معلوم اينطورند سلسله علوم هم بايد اين طور باشند و هستند. شما ميبينيد بعضي از علومند كه خدمتگزار علوم ديگرياند در اين خدمت قصور و تقصيري ندارند ميبينيد ادبيات علوم آلي است يعني آلت و ابزار علوم ديگر است در اين آلي بودن كوتاهي نميكند منطق يك علم آلي است براي فلسفه و كلام كوتاهي نميكند بعضيها خدمتگزارند مثل علوم ادبي منطق و مانند آن مثل اصول براي فقه اينها خدمتگزارند. بعضي رئيساند و مخدوماند آنها هم از خدمات علوم عالي طرفي ميبندند و اگر لازم باشد سايه افكني شان را حفظ ميكنند و مانند آن پس علوم بعضي خادم اند بعضي مخدوم بعضي مقدمهاند بعضي ذي المقدمه و مانند ميماند عالم اگر عالمان حوزه و دانشگاه مثل علومشان هماهنگ باشند چه اينكه علومشان مثل معلوماتشان هماهنگ است، نظام پربركت تا ظهور صاحب اصلياش از هر گزندي محفوظ ميماند ولي اگر خداي ناكرده عالمان حوزوي با عالمان دانشگاهي هماهنگ نبودند اينها چون معلوم را درست نشناختند علم صائب و صحيح هم ندارند وقتي علم صائب و صحيح نداشتند خودشان هم به زحمت ميافتند اين يك نكته.
نكته ديگر اينكه جريان وحدت حوزه و دانشگاه از زادروز دانشگاه تشكيل شده يعني رضاخان عليه من الرحمان ما يستحق وقتي دانشگاه را خواست تأسيس بكند از علماي حوزه مدد گرفت آن روز يعني قبل از هشتاد سال مثلاً علوم تجربي در دانشگاهها نبود فيزيك و شيمي و ساير علوم تجربي در دانشگاهها نبود علوم محوري دانشگاه تأسيس شده همين علوم انساني بود اگر هم طب بود طب قديم بود داروسازي گياهي و داروسازي كهن و قديم بود علماي حوزه را رضاخان از حوزه به دانشگاه برد و دانشگاه را سامان داد كم كم علوم تجربي به دانشگاهها راه پيدا كرده است. مرحوم آقاي فاضل توني اينچنين بود مرحوم آقاي عصار اينچنين بود مرحوم مشكات اينچنين بود مرحوم سنگلجي اينچنين بود بعدها با يك رتبه بعدي بديع الزمان فروزانفر اينچنين بود استاد ما مرحوم علامه شعراني اينچنين بود مرحوم آقاي الهي حكيم قمشهاي اينچنين بود در رتبه ثالثه نسل سوم شهيدمطهري اينچنين بود شهيد بهشتي اينچنين بود شهيد مفتح كه امروز سالروز شهادت اين بزرگوار است اينچنين بودند سه نسل پشت سر هم با حضور روحانيت كارآمد دانشگاه سامان ميپذيرفت البته در مقطع نسل دوم علوم تجربي هم راه پيدا كرد اساتيد ديگر هم حضور پيدا كردند ولي در مقطع نسل اول مرحوم آقاي فاضل توني كه در طليعه حضور پيدا كردند مرحوم عصار آن طليعه و اوليه كار علوم تجربي بسيار نادر بود در آن آغاز كه اصلاً نبود بعد هم بسيار نادر بود اين هماهنگي هميشه بود. بنابراين ما وقتي ميتوانيم از علممان طرفي ببينديم كه مثل معلومها باشيم معلومها با هم متعاوناند نه تفاوت دارند نه تنازع علوم هم با هم متعاوناند نه تفاوت دارند نه تنازع عالمان دين هم انشاءالله بايد اينچنين باشند.
من مجدداً مقدم مهمانان عزيزمان را گرامي ميداريم و اميدواريم اينها به سلامت به مشهد الرضا(عليه آلاف التحية و الثناء) برگردند و سلام همه مخصوصاً قميها را به بارگاه ملكوتي آن حضرت برسانند.
«والحمد لله رب العالمين»