90/07/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خیارات
در جريان خيار عيب در مسئله اوليٰ چند مطلب را مرحوم شيخ مطرح كردند.
در اينكه اگر كالايي فروخته شده و معيب درآمد خريدار خيار دارد به نام خيار عيب اين مورد اتفاق فقهاست.
اما در دليل اين خيار بحث است اولاً و در تفاوت جوهري خيار عيب با خيار شرط و ساير خيارات بحث ديگري است زيرا در ساير خيارات ذو الخيار مخير بين فسخ و امضاست ولي در خيار عيب مخير بين فسخ و امضاي بيارش و امضاي با ارش است مسئله ارشگيري در خيار عيب مطرح است اين بايد يك فرق جوهري با خيارات ديگر داشته باشد براي اينكه خيارات ديگر دو ضلعياند و اين سه ضلعي.
براي اثبات آن مطلب اول كه اصلاً خيار عيب هست دو تا راه بيان شده يكي اطلاق عقد و ديگري اطلاق معقود عليه آن راهي را كه مرحوم شيخ و بسياري از فقها مطرح كردند اطلاق عقد است راهي كه ديگران طي كردند بي نقد نيست. بيان ذلك اين است كه عقد گاهي مطلق است و گاهي مشروط اينكه ميگويند شرط در ضمن عقد يعني اين عقد ديگر مطلق نيست اگر شرطي در ضمن عقد بود اين عقد ميشود مشروط و مقيد ميگويند فروختم يا خريدم به شرط اينكه اينچنين باشد اين شرط در ضمن عقد، عقد را از اطلاق مياندازد يك وقت است عقد مطلق است ميگويد خريدم اين ميوه را او ميگويد فروختم اين ميوه را يا اين فرش را فروختم يا آن ظرف را فروختم و مانند آن.
راهي را كه مرحوم شيخ و امثال شيخ طي كردند اين است كه اطلاق عقد اقتضا ميكند كه معقود عليه سالم باشد اطلاق عقد راهي كه ديگران طي كردند اين است كه اطلاق معقود عليه منصرف به فرد صحيح است وقتي ميوه را فروخت گفت من ميوه را فروختم اين ميوه منصرف ميشود به ميوه سالم.
وقتي گفت ظرف را فروختم اين ظرف منصرف ميشود به فرد سالم. وقتي گفت فرش را فروختم اين فرش منصرف ميشود به فرد سالم از عيب.
چون منصرف ميشود به سالم اگر معيب را تحويل داد خريدار خيار دارد خب دليل خيار عيب آيا اطلاق عقد است يا اطلاق معقود عليه؟ چون در ضمن عقد شرطي نشده است اين مقتضاي اين اطلاق سلامت مبيع است يا نه چون مبيع را مقيد نكردند اين مبيع منصرف ميشود به فرد سالم؟ مرحوم شيخ و همفكرانشان فرمودند اطلاق عقد چون شرطي در ضمن عقد نشده يك وقت است تصريح ميشود به تعميم.
يك وقت است كه تصريح ميشود به معيب ميگويد كه اين ميوههاي آن جعبه زده است يك مقداري پوسيده است آنها قيمتاش اين مقدار است خب اين تصريح به عيب است. يك وقتي ميگويد من ميوههاي اين جعبه را فروختم چه سالم چه معيب اين تعميم به سلامت و عيب است يك وقت است نه عقد مطلق است.
اطلاق عقد اقتضا ميكند كه اين مبيع سالم باشد.
مستحضريد كه منظور از معيب آن فاسدي كه بايد بريزند در سطل نيست وگرنه آن ماليّت ندارد آن معامله باطل است آن كشف از بطلان شده اگر ميوهاي آنچنان فاسد بود كه سطلي بود آن معامله باطل است كشف از بطلان معامله ميكند نه اينكه معامله صحيح است و خياري است اما اگر نه يك گوشهاش زده بود كه قيمت دارد ارزش دارد منتها كمتر بحث در خيار عيب در اينگونه از موارد است يك فرشي است يك گوشهاش آسيب ديد يك ظرفي است يك گوشهاش آسيب ديد و ماليّت دارد قيمت دارد خريدار دارد و مانند آن.
خب مرحوم شيخ ميفرمايند كه اطلاق عقد اقتضا ميكند كه اين مبيع سالم باشد چرا؟ براي اصالت السلامه اين اصالت السلامه يك اصل عقلايي است و مورد ابتلاي عملي مردم هم هست حالا يا به معناي اين است كه اصل در اشياء اين است كه سالم باشد اصل در اشياء اين است كه به خلقت اولي باشند.
غالب اشياء اين است كه سالم باشند به هر نحوي كه باشد اين اصل به معناي غلبه وجودي يا اصل در خلقت و مانند آن است و اين هم وجود خارجي دارد اين اصل چون غالباً اين طورند و هم تكيهگاه بناي مردمي است لذا نيازي به تصريح نيست و اگر گفتند به شرط سلامت اين شرط، اين تصريح مؤيد آن اطلاق است شرط جديد نيست، چون شرط جديد نيست اگر شرط سلامت از عيب كردند اين خيار عيب را به خيار شرط منتقل نميكند چون اين شرط مطلب جديدي را نياورده.
اين شرط همان اصل ارتكازي را تبيين كرده نه مطلب جديدي آورده باشد لذا اگر تصريح هم كرده باشند بگويند ما اين كالا را ميخريم به شرط سلامت اين نظير به شرط شيريني نيست كه شرط كمال باشد.
اگر گفتند به شرط سلامت باز هم خيار شرط نيست اگر فاسد درآمد خيار عيب دارد.
چون اين شرط حرف جديدي نياورد همان اصل عقلايي را تأكيد كرده است پس اطلاق عقد اقتضا دارد كه اين كالا صحيح باشد و بناي طرفين هم در معاملات بر همين اصل سلامت است و اگر سالم نشد اين شخص خيار دارد اگر ما بوديم و نص خاص نبود بازگشت همين به خيار شرط بود ولي چون نص خاص است مسئله ارش را تأمين ميكند كه در مسائل بعدي مطرح ميشود اين خلاصه فرمايش مرحوم شيخ.
اما عدهاي آمدند گفتند كه سند خيار عيب انصراف مبيع است نه اطلاق بيع.
انصراف معقود عليه است، نه انصراف عقد.
عقد مطلق است بله و تأثيري هم ندارد اما وقتي شما گفتيد اين ميوه را فروختم يا اين فرش را فروختم يا اين ظرف را فروختم اين ميوه منصرف ميشود به ميوه سالم و اگر شما معيب تحويل داديد خريدار خيار دارد پس منشأ خيار عيب انصراف معقود عليه است نه اطلاق عقد.
اين معقود عليه كه مبيع است منصرف ميشود به فرد سالم.
مرحوم شيخ ميفرمايد كه اين راه نيست اولاً سه تا اشكال بر اين شده كه اين سه تا اشكال براساس مبناي ما قابل حل است ولي براساس مبناي آنها قابل دفاع نيست.
اشكال اول اين است كه انصراف اين كالا و اين مبيع به سالم را ما قبول نداريم نشانهاش اين است كه اگر كسي گفت من قسم ياد كردم چون حالا اين ميوه برايم خوب نيست قسم ياد كردم كه از اين ميوه نخورم خب حالا اين ميوه اگر فاسد بود آن قسمت فاسد را انداخت دور قسمت سالم را خورد آيا حنث قسم كرد يا نكرد در أيمان در نذورات چرا منصرف نميشود به فرد سالم؟ اگر طبيب به او گفته كه خربزه براي شما خوب نيست نخور اين هم براي اينكه تعهد شرعي داشته باشد نذر كرده كه خربزه نخورد چون برايش خوب نيست حالا خربزه زده و خربزه معيبي كه اگر ميخريد خيار عيب داشت حالا او را دارد ميخورد ميگويد من كه گفتم خربزه نخورم خربزه منصرف ميشود به فرد سالم يا ميگويد نه انصراف ندارد؟ چرا در أيمان چرا در نذورات منصرف به فرد سالم نيست معلوم ميشود كه اين طبيعت هر دو را شامل ميشود البته آنها دفاع كردند گفتند كه منظور ما از انصراف در مسائل حقوقي است نه در مسائل فقهي نه در مسائل احكام در مسائل حقوقي كه كاملاً مرزش از مرزهاي فقهي و احكامي جداست در مسائل حقوقي منصرف ميشود به فرد سالم ما همه جا نگفتيم.
به هر تقدير اين شبهه هست اشكال اول هست.
اشكال دوم اين است كه ممكن است اين حرف شما در مبيع كلي درست باشد اما الآن بحث ما در عين شخصي خارجي است اين خربزههايي كه در اين طبق هست اين ميوههايي كه در اين طبق هست اين ظرفهايي كه در قفسه هست اين را مشتري ديده دارد ميخرد اينها اعيان خارجيهاند اعيان خارجي كلي نيستند تا منصرف باشند به فرد سالم.
شما شخص خارجي را كه ميخريد شخص خارجي را كه ميفروشيد كه كلي نيست اگر صرف
و سلم باشد اگر كلي فروشي باشد كلي در ذمه باشد بله جا براي احتمال بر انصراف هست. اما عين خارجي را كه شما ميخريد عين خارجي را ميفروشيد اينكه منصرف به فرد كلي اين خودش فرد است اين يا واجد است يا فاقد ديگر منصرف بشود به فرد سالم يعني چه؟
اشكال سوم اين است كه بسيار خب اگر ما انصراف را پذيرفتيم و معقود عليه منصرف شد به فرد سالم آن فرد معيب اصلاً تحت عقد نيست و اگر معيب را تحويل داد يك بيگانه را تحويل داد و اين ميگويد بايد اين را پس بدهد بگويد من اين را كه خريدم اين نبود شما ميگوييد منصرف ميشود به فرد سالم ديگر پس معيب اصلاً فرد نيست اگر اطلاق معقود عليه اطلاق مبيع منصرف ميشود به فرد سالم، فرد معيب اصلاً فرد نيست اگر فروشنده يك معيبي را تحويل خريدار داد در حقيقت تسليم نكرد به عقد وفا نكرد مشتري ميگويد كه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ هنوز مانده شما كه وفا نكرديد اينكه دادي آن نيست مثل اينكه او سيب ميخواست اين گوجه فرنگي به او داد خب اين وفا به عقد نكرد. اين سه تا اشكال.
اين اشكالهاي سهگانه گرچه قابل حل است ولي مرحوم شيخ فرمود ما از اين راه وارد نشديم تا شما اين اشكالات سهگانه را مطرح بكنيد آنكه ما وارد شديم اين است كه بناي خريدار و فروشنده بر فروختن و خريدن فرد سالم است غرر هم به استناد اصالت السلامه دفع ميشود اگر اينها شرط ميكردند چگونه مشكل حل ميشد؟ اين شرط، شرط در ضمن عقد است و عقد را مقيد ميكند درست است كه وصف معقود عليه است ولي شرط در ضمن عقد است عقد را از اطلاق مياندازد.
اگر تصريح به شرط ميكردند هيچ كدام از اين اشكالات نبود كه الآن هم كه تصريح به شرط نكردند هيچ اشكالي نيست براي اينكه آن امر يك امر ارتكازي است آنجا هم كه تصريح
به شرط ميكنند تأكيد همان امر ارتكازي است.
يك وقت است يك شرط زائدي است مثلاً به شرط شيرين بودن يا به شرط خوش رنگ بودن اينها شرط كمال است اينها تأسيسي است تأكيدي نيست.
اما شرط سلامت تأسيس نيست تأكيد است اصل بر اين است كه ميوه سالم باشد اينكه شرط نميكنند براي اينكه امر ارتكازي است و اگر شرط كردند حرف جديدي نياوردند همان امر ارتكازي تأييد شده است.
بنابراين بر خلاف مسئله خوش رنگ بودن يا شيرين بودن يا مثلاً پر آب بودن اينها بله اينها شرط كمال است و تأسيسي هم هست. بنابراين هم غرر به آن اصل رفع ميشود هم خيار عيب به اتكاي آن اصل ميآيد و ما اصلاً درباره اين امور سهگانه بحث نميكنيم چرا؟ براي اينكه ما درباره اطلاق عقد بحث كرديم نه اطلاق معقود عليه.
منتها چيزي كه بر مرحوم شيخ وارد است اين است كه بعضي از اين اشكالها مشترك است بعضي از اين اشكالها مشترك بين مبناي شما و مبناي ديگران است چرا؟ و آن اين است كه شمايي كه ميفرماييد اطلاق عقد اقتضا ميكند كه مبيع سالم باشد اين به منزله انصراف است ديگر.
پس اصلاً اگر آن فردي كه سالم نيست اطلاق عقد او را نگرفته وقتي اطلاق عقد فرد معيب را نگرفته فروشنده اگر فرد معيب را تحويل داد به عقد وفا نكرد همان اشكال سومي كه بر مبناي ديگران وارد است بر مبناي شما هم وارد است.
اشكال سوم آن مبنا اين بود كه اطلاق مبيع منصرف ميشود به فرد سالم اشكالش اين بود كه خب اگر منصرف ميشود به فرد سالم فرد معيب اصلاً فرد نيست و اگر فروشنده يك ميوه عيبناكي را تحويل خريدار داد وفا نكرد به عقد وفا نكرد چرا؟ چون اين كلي منصرف شد به فرد سالم پس فرد غير سالم مشمول اين كلي نيست وقتي مشمول اين كلي نشد اين شخص وفا نكرد اين اشكال بر شما هم وارد است.
اين اشكال سوم كه اشكال دقيقي است بر فرمايش شما هم وارد است مگر
شما نميگوييد اطلاق عقد مقتضي فرد سالم است خب اگر اطلاق مقتضي فرد سالم است به منزله انصراف است. فرد غير سالم اصلاً تحت پوشش عقد نيست يك وقتي ميتوانيد بگوييد اطلاق كه هر دو را بگيرد اينها لفظاً اطلاق است يعني خريدار و فروشنده يكي گفت «بعت» يكي گفت «اشتريت» اين عقد مطلق است شما گفتيد اطلاق عقد اقتضا ميكند كه فرد سالم باشد پس فرد معيب اصلاً تحت اطلاق عقد نيست عقد او را نگرفته.
پرسش: ...
پاسخ: اگر مبيع عين خارجي باشد اطلاق ندارد تا شما تقييد كنيد اين اشكال دومشان بود كلي در ذمه ممكن است يا كلي في المعين هم تا حدودي ممكن است اما عين خارجي و عين شخصي اطلاق ندارد تا شما تقييد كنيد يا بگوييد اطلاقش منصرف به فرد سالم است.
اين عين خارجي يا واجد است يا فاقد. يا اين وصف را دارد يا ندارد شما بگوييد «بعتك هذه العين» اين را فروختم آن وقت اين مطلق نيست تا شما بگوييد منصرف ميشود به فرد سالم.
پرسش: ...
پاسخ: آن يك شرط جديدي است نه اينكه اطلاق منصرف بشود به فرد سالم اين كلي نيست تا منصرف بشود اين دو تا فرد ندارد كه يكي را شامل بشود يكي را شامل نشود.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن كلي در ذمه است يك، احياناً كلي في المعين را هم شايد شامل بشود دو، اما عين خارجي كلي طبيعت نيست.
پرسش: ...
پاسخ: بله اينكه آكبند است و بسته است در جعبه كه نديدند كه يا اين ميوهاي كه هست عين خارجي است درونش را كه نديدند كه اين وقتي خربزه را شكافتند معلوم شده گوشهاش زده است عين خارجي كه به جميع اجزائها مشهود نيست اگر يك ظرفي باشد بله يك ظرف پشت و رويش مشخص است اما يك ميوه در بسته درونش مشخص نيست.
پرسش: ...
پاسخ: چرا اگر عين خارجي باشد خيار عيب هم هست ديگر اگر همين گفته اين خربزه بعد معلوم شده گوشهاش زده است اين هندوانه بعد يك گوشهاش زده بود خب خيار عيب دارد ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: نه اين اشاره ميكند به اين عين خارجي اين كلي در ذمه كه نيست آن مفهوم در ذهن است آن مفهوم ارتكازي كه قابل خريد و فروش نيست اين ميوه كه دستش است اين ميوه را دارد ميفروشد ميگويد هر كدام را خودت انتخاب كردي اين هم يك خب انتخاب كرده گفت اين را وزن كن بگويد همين را به شرط سلامت. يك وقت ميگويد به شرط شيريني اين يك وصف زائدي است خيار تخلف شرط است اما يك وقت نميگويند به شرط سلامت چون سلامت يك امر ارتكازي است و هر دو هم مبنياً علي السلامه ميخرند و اگر هم گفتند به شرط سلامت اين تأكيد همان امر ارتكازي است خب اشكالي كه بر ديگران وارد بود بر مرحوم شيخ هم وارد است و آن اين است كه اگر اطلاق عقد مقتضي است كه فرد سالم باشد آن وقت فرد ناسالم از پوشش اطلاق عقد بيرون ميآيد و اگر مبيع عيبناك بود و فروشنده تحويل داد در حقيقت به عقد وفا نكرد چون آنكه معقود عليه است فرد سالم است اين اشكال سومي كه بر ديگران وارد بود بر فرمايش مرحوم شيخ هم وارد است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اين مقتضي است اقتضا دارد كه فرد سالم باشد غير از اين خارج از حوزه اقتضاي عقد است عقد اقتضايش همين است.
اما والذي ينبغي أن يقال اين است كه هم اشكال نسبت به مبناي ديگران قابل دفع است هم براساس مبناي مرحوم شيخ و آن اين است كه انصراف گاهي به نحو وحدت مطلوب است گاهي به نحو تعدد مطلوب در اينگونه از موارد اقتضا، انصراف اينها يك امر ارتكازي و غريزه عقلاست اينها هيچكدام حقيقت شرعيه نيستند حقيقت متشرعه نيستند مخصوصاً در بخش حقوق و در بحث معاملات شارع مقدس غالباً عقلي را كه خداي سبحان به مردم داده است كه به استناد آن عقل دارند مسائل حقوقيشان را اداره ميكنند از باب «يثيروا لهم دفائن العقول» همان را شكوفا كرده، امضا كرده در بخش عبادات و احكام تعبديات فراواني هست اما در بخش معاملات و حقوق غالباً تأييد بناي عقلاست نه يعني شارع تابع عقلاست ـمعاذ الله ـ يك، نه يعني شارع همسان عقلاستـ معاذ الله ـ دو، شارع مقدس با يك دست چراغي در درون دلهاي مردم و افكار مردم روشن كرد يك، با دستي ديگر چراغي آورد به نام نقل دو، هر دو چراغ شريعتاند سه، هيچ كس حق ندارد بگويد اين بشري است و آن شرعي است و اين تعبير از ناسزاوارترين تعبيرات است كه ما بگوييم اين مطلب عقلي است يا شرعي.
بشر چيزي از خود ندارد تا بگويد اين مطلب را من فهميدم آن مطلب را شارع آورده خير، اين فطرت را او روشن كرده اين
﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ را او روشن كرده اين سراج منير را او داده آن شريعت را هم آن دليل نقلي را هم كه سراج منير است آن را هم او داده و انسان در هر دو جا در كنار سفره خدا نشسته حق ندارد بگويد اين را ما خودمان فهميديم او را شريعت به ما ميدهد نهخير، شريعت يك چراغي در درون روشن كرده يك چراغي هم در بيرون در بخشهاي معاملات كه زندگي مردم با آن ميگردد با همان چراغ دروني دارد اداره ميكند.
شما ميبينيد در كشورهايي كه كثرت ملي در آن هست پنج شش گروه در آن ذبح ميكنند در اين ميدان فروش ميوه يا آن مغازههاي رسمي كه خريد و فروش عمومي مطرح است يك ملحد حضور دارد يك مشرك حضور دارد، يك يهودي حضور دارد، يك مسيحي حضور دارد يك زرتشتي حضور دارد، يك مسلمان اعم از شيعه و سني حضور دارد اين هفت گروه ميآيند چيز ميخرند اينها يك جور ميخرند و يك جور هم ميفروشند معلوم ميشود يك فطرت مشترك دارند اين را از نقل نگرفتند از چراغ عقل گرفتند اين بارها به عرضتان رسيد اگر كسي بگويد اين بشري است اين اسلامي حرف زده و قاروني فكر كرده قارون هم همين حرف را ميزند ميگفت ﴿ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾ من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم اين هم كه ميبينيد گاهي از دهان بعضيها درميآيد كه ما سي چهل سال دود چراغ خورديم خيال ميكنند كه خودشان فهميدند خيال ميكنند كه زحمت خودشان است هيچ يعني هيچ به نحو سالبه كليه بشر چيزي از خود ندارد.
اگر اوهام و خيالات و قياس و گمان و وهم بود بله مال خودش است اينكه حجت نيست اگر عقل بود و حجت بود وديعه شريعت است شارع مقدس با يك دستي چراغ عقل را فطرت را فتيلهاش را بالا كشيد روشن كرد مردم فهميدند چطور معامله كنند با دست ديگر كه نقل است همان را تأييد كرده خب آن والذي ينبغي ان يقال چه شد؟ والذي ينبغي ان يقال اين است كه ما چه از راه اطلاق
عقد سخن بگوييم چه از راه اطلاق معقود عليه سخن بگوييم اين گاهي به نحو وحدت مطلوب است گاهي به نحو تعدد مطلوب.
ميگوييد نه، به بازار مراجعه كنيد اگر اين كالا طوري بود كه وقتي اين ميوه را باز كردند بايد بريزند در سطل زباله اين درجه از سلامت اين به عنوان وحدت مطلوب است يعني اصلاً ميوهاي كه كلاً فاسد است اين مبيع نيست. اما اگر نه، يك گوشهاي از اين ميوه زده است اين به نحو تعدد مطلوب مطرح است نه به نحو وحدت مطلوب نظير بخشي از مستحبات.
بخشي از مستحبات است كه وحدت مطلوب است ديگر نميشود كم و زياد كرد بخشي از مستحبات و نوافل است كه به كثرت مطلوب است تعدد مطلوب است يعني اگر شما اين صد لعن را صد صلوات را آورديد صواب بيشتري ميبريد يك بار گفتيد صواب كمتري ميبريد نه اينكه صواب زيارت عاشورا را نميبريد اگر اينچنين شد ميشود تعدد مطلوب اگر نظير قسم اول شد ميشود وحدت مطلوب ما براي اينكه ببينيم اين اصالت السلامه كه مقتضي سالم بودن كالاست به نحو وحدت مطلوب است يا به نحو تعدد مطلوب به عرف مراجعه ميكنيم ميبينيم عرف وقتي ببيند اين ميوه فاسد است كلاً اين را ميريزد در سطل زباله و خداحافظي ميكند ميرود خريد و فروشي در كار نيست.
اما اگر نه ميوه سالم باشد يك گوشهاش زده باشد ميگويد كه اين گوشه زده است حالا يا پس ميدهد يا ارش ميگيرد سر جايش محفوظ است اين بناي عقلاست معلوم ميشود كه آن اصالت السلامهاي كه تكيهگاه اينگونه از مسائل حقوقي است به نحو تعدد مطلوب است نه به نحو وحدت مطلوب آن وقت هم اين اشكال سومي كه مرحوم شيخ نسبت به ديگران گفته برطرف ميشود يك، و هم خود اين اشكال بر فرمايش مرحوم شيخ وارد ميشود كه اصلاً تعرض نكرده دو، و اشكالي كه بر ديگران وارد شد و حل شد بر مرحوم شيخ وارد ميشود و حل ميشود سه، بر اساس تعدد مطلوب درست است كه اين
اصل اقتضا دارد كه سالم باشد ولي اقتضاي سلامت به نحو تعدد مطلوب است نشانهاش اين است كه شما همه خيار قائليد ديگر خيار قائليد يعني چه؟ يعني معامله صحيح است يك، و لازم نيست دو، جايز است و خياري است دو، خب اينكه ميگوييد معامله خياري است دو تا حرف زديد يكي اينكه اين معامله صحيح است يكي اينكه لازم نيست و خياري است يك حرف كه نيست.
اگر شما گفتيد كه اين نماز نماز احتياط دارد بايد شك سه و چهار عملش را انجام بدهيد دو تا حرف زديد يعني اين نماز صحيح است يك، نماز احتياط دارد دو.
اما اگر نماز دو ركعتي بود شك كرديد دفعاً ميگوييد باطل است نميگوييد نماز احتياط دارد كه اگر گفتيد نماز احتياط دارد دو تا حرف زديد يكي اينكه اصل صلات صحيح است يكي اينكه نماز احتياط دارد اينجا هم وقتي گفتيد خيار دارد دو تا حرف زديد يعني اصل معامله صحيح است و معامله خياري است وگرنه معامله باطل كه خياري نيست.
پس بنابراين اين اشكال سومي كه مرحوم شيخ وارد كردند يا ديگران گفتند و ايشان نقل كردند همان طور كه بر انصراف معقودٌ عليه وارد است و قابل دفع، بر اطلاق عقد هم وارد است و قابل دفع خب براساس تعدد مطلوب تعدد مطلوب هم مسئله حقوقي است.
ميماند روايتي كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) ذكر كردند آن روايت را مرحوم شيخ در مسئله اوليٰ ذكر ميكنند تفسيرش البته در مسائل بعدي است كه به عنوان اخبار مستفيضه خيار عيب ذكر ميكنند و آن اين است كه در اين روايت دارد كه گرچه اين روايت ضعيف است ولي مورد عمل است و در باب خيار عيب چندين روايت است كه اخبار مستفيضه تعبير كردند در اين روايت دارد كه اگر كسي كالايي بخرد «به عيبٌ او عوار» اين كلمه
عوار را مراجعه كنيد كه اصلاً ما كلمه عوار استعمال شده است يا عور و اينها استعمال شده يك عُوّاري استعمال شده بر وزن رمّان اما عوار با «الف» يعني «عين» و «واو» و «الف» استعمال شده اصلاً در لغت يا نه بعضي از لغويين كه نقل نكردند عور هست ميگويند فلان شخص اعور است يعني يك چشمش اين آفت را دارد بالأخره عيبٌ او عورٌ يا عيبٌ او عوارٌ آنكه اينها نقل ميكنند عوار است ملاحظه بفرماييد عوار هست يا نه؟ ولي اين روايت البته ضعيف است لكن اخبار خيار عيب مستفيضه است تنها يكي دو تا روايت نيست عمده اثبات أرش است كه انشاءالله بايد روشن بشود.