89/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/ شرايط خيار رويت
در خريد و فروش عين خارجي يك نظر اين است كه بايد مشاهده بشود و بدون مشاهده خريد و فروش صحيح نيست يعني مبيع اگر كلي نبود شخص بود حتماً با مشاهده خريد و فروش بشود زيرا اگر اين عين مشاهده نشد اوصاف او ذكر نشود يك محذور دارد اوصاف او ذكر بشود محذور ديگر دارد. جامع هر دو محذور هم غرري بودن اوست و چون معامله غرري باطل است پس خريد و فروش عين شخصي بدون مشاهده باطل است زيرا در هر دو حال در هر دو صورت مستلزم غرر است.
بيان ذلك اين است كه اگر عين خارجي را بدون ذكر اوصاف بفروشند نه فروشنده ميداند چه ميفروشد نه خريدار ميداند چه ميخرد اين ميشود خطر اين ميشود، غرر و باطل است و اگر اوصافي براي مبيع ذكر بكنند خصوصيات مورد نظر مشتري را ذكر بكنند مشتري نميداند چنين كالايي، چنين عيني در خارج وجود دارد يا وجود ندارد اگر نبيند علم به وجود ندارد وقتي كه علم به وجود نداشت با جهل به مبيع خطرش و غررش بيش از اينكه اصل را بداند و وصف را نداند. بنابراين خريد و فروش عين خارجي بدون ذكر اوصاف ميشود غرر با ذكر اوصاف ميشود غرر مهمتر زيرا اصل وجودش براي مشتري معلوم نيست. بنابراين چارهاي نيست مگر اينكه يا به صورت كلي بفروشد يا اگر شخصي است بايد مشاهده كند اين نقد را در بحث ديروز به يك وجهي پاسخ داده شد.
مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) يك راه حلي ارائه كردند كه بعض الاعيان ظاهراً مرحوم حاج محمد حسين(رضوان الله عليه) بر آن راه حل نقدي دارند مرحوم شيخ فرمودند كه ما ميپذيريم كه بايد اوصاف ذكر بشود تا خطري در كار نباشد لكن ذكر اوصاف از باب تقييد نيست از باب اشتراط است يعني اوصافي را كه بايع ذكر ميكند معنايش اين نيست كه اين مبيع خارجي اينها اوصاف را دارد تا مشتري بگويد من جهل به وجودش دارم، معنايش آن است كه بايع متعهد است كه چنين اوصافي را تحويل مشتري بدهد منتها چون اوصاف وجود استقلالي ندارند آنها را در ضمن ذكر موصوف كه مبيع باشد مطرح ميكنند. بنابراين بايع متعهد است كه اين اوصاف را در سايه اين مبيع تحويل مشتري بدهد در همه موارد همين طور است، در همه موارد اشتراط شما كه علم نداريد كه او به عهدش وفا ميكند كه پس تقييد نيست اشتراط است و محذوري هم ندارد اين جواب اول مرحوم شيخ گرچه دو مطلب ديگر را هم باز عدهاي از فقها و منهم مرحوم شيخ(رضوان الله عليهم) بيان ميكنند.
نقد بعض الاعيان اين است كه تقييد يعني ايجاد قيد كردن اين موجود مشخص خارجي، چون مبيع موجود مشخص خارجي است، يا واجد اين وصف است يا فاقد اين وصف اگر واجد اين وصف باشد تقييد يعني تحصيل حاصل اين محال است اگر فاقد وصف باشد يعني ايجاد شيء معدوم كه اين هم محال است از بايع چه كار برميآيد؟ از بايع اين كار ساخته نيست كه در عين خارجي دخل و تصرف كند حوزه اشتراط حوزه فعل است كه خواهيم گفت. پس تقييد محال است كه شما هم قبول كرديد كه تقييد مشكل دارد از تقييد به اشتراط منتقل شديد يعني از يك محالي به محال ديگر چرا؟ براي اينكه تقييد را كه قبول داريد محال است براي اينكه عين خارجي يا اين وصف را دارد يا ندارد اگر دارد كسي نميتواند اين وصف را به او بدهد اين ميشود تحصيل حاصل اگر ندارد كه ايجاد اين وصف براي شيء خارجي در اختيار كسي نيست اين ميوه يا شيرين است يا شيرين نيست اگر گفت من اين هندوانه را به شرط شيريني ميخرم شما هم وصف كرديد كه اين شيرين است اين يا شيريني دارد يا ندارد اگر شيريني دارد كه شما نميتوانيد او را شيرين كنيد چون تحصيل حاصل است اگر شيرين نباشد كه شيرين كردنش مقدور شما نيست پس تقييد محال است.
پرسش:؟پاسخ: بسيار خب آن را در مسئله اشتراط ميفرمايند كه بايد حوزه فعل خودش باشد حالا ميرويم به سراغ اشتراط خب پس تقييد محال است كه مرحوم شيخ فرمود اين تقييد نيست برويم به سراغ اشتراط.
اشتراط در حوزه فعل خود شخص است نه درباره اعيان خارجي يعني بايع ميتواند متعهد بشود، مشترط بشود كه من اين كار را ميكنم يعني در ضمن عقد بيع شرط خياطت بكند، شرط حياكت بكند، شرط كتابت بكند اينها كار افعال انسان است و ميتواند تحت شرط قرار بگيرد. اما من شرط ميكنم كه اين هندوانه شيرين باشد يعني چه؟ تقييد محال اشتراطش هم محال شما از يك محالي به محال ديگر پناهنده شديد به شرط چاقو يعني چه؟ يعني به شرطي كه شيرين باشد يعني چه خب يك وقت است عرف يك تعبيري ميكند يك وقتي فقيه تعبيري ميكند اشتراط در مورد اجاره درست است در مورد كار درست است در مورد رهن و امثال ذلك كه بخشي از اينها به امور به افعال مكلف برميگردد درست است اما من شرط ميكنم كه اين شيرين باشد اين يعني چه؟ اين يا هست يا نيست ديگر در هر دو حال محال است حوزه شرط حوزه فعل شخص است نه اوصاف اعيان خارجي. بنابراين تقييد محال اشتراط محال شما از يك محالي به محال ديگر پناهنده شديد.
پرسش: اين اشتراط براي اطمينان است؟
پاسخ: بسيار خب اما اشتراط بايد معقول باشد مثل اينكه شرط حياكت بكند شرط خياطت بكند بله براي اطمينان اطمينان هم هست اما شرط معقول است.
پرسش: اگر اين اشتراط مطابق با واقع بود؟
پاسخ: بله اصلاً اين كار تحت اختيار او نيست تا اينكه جدش متمشي بشود يك وقت است شرط ميكند كه من فلان كار را انجام ميدهم ما نميدانيم كه انجام ميدهد يا نه، اگر وثوق داشته باشيم مسئله حل است اما به شرط چاقو يعني به شرط اينكه شيرين باشد خب شما چه چيز را شرط ميكنيد بازگشت اين شرط به همان تقييد است انسان چيزي را شرط ميكند كه در اختيار او باشد اين ميوه يا شيرين است يا شيرين نيست شما شرط ميكنيد كه شيرين باشد يعني چه نعم در اثناي معامله در ضمن معامله شما شرط بكنيد كه فلان كار را انجام بدهيد بله حالا يا انجام ميدهيد يا انجام نميدهد به هر تقدير شرط معقول است اگر اين وثوق پيدا كرد كه غرر رفع ميشود و اگر وثوق پيدا نكرد كه غرر رفع نميشود ولي اصل شرط معقول است اما من شرط بكنم كه اين ميوه شيرين باشد.
پرسش: خب اگر شيرين نبود معامله به هم ميخورد؟
پاسخ: خب اين كار در اختيار شيريني و غير شيريني در اختيار كسي نيست تا شرط بكند پس بازگشتاش به تقييد است پس مقيّد را فروخته.
پرسش:؟پاسخ: او اطمينان دارد اين ميشود تقييد يعني وصف ميكند ميگويد كه اين ميوه شيرين است اين ميشود تقييد آن وقت مرحوم شيخ از تقييد خواست به اشتراط منتقل بشود.
مشكل تقييد اين بود كه چون عين مشهود نيست عين غايب است خريدار علم ندارد كه آن كالا با اين وصف هست، جهل به وجودش دارد اصل وجود را ممكن است به صورت كان تامه يقين دارد كه بله اين ميوه در مغازه او هست، اما شيرين بودنش را نميداند چون جهل به وجود دارد ميشود غرر. مرحوم شيخ خواستند از تقييد به اشتراط منتقل بشوند اين بزرگوار ميگويد هر دو محال است.
راه حل اين است كه ما درست است كه مبيع عين شخصي است ما اگر محور معامله غايب را بررسي كنيم اولاً و حوزه تعهد طرفين را ارزيابي كنيم ثانياً هيچ كدام از بيانات اين بعض الاعيان(رضوان الله عليه) وارد نيست ثالثاً. بيان ذلك اين است كه وقتي عين، عين خارجي بود و مشهود بود اشاره ميكنند اشاره خارجيه كه همين اين كالا را من به شما فروختم. ولي فرض در اين است كه عين خارجي است ولي غايب است غايب است الآن اينها با صور ذهنيه دارند گفتگو ميكنند نه با عين خارجي. ميگويد يك اتومبيلي در مغازه هست فلان ساعت هم تحويل شما ميدهيم همان اتومبيل خارجي را من به شما دارم ميفروشم خب الآن حوزه گفتگو اين صور ذهنيه است اين صور ذهنيه اطلاق پذير است، تقييد پذير است اين صور ذهنيه را ميشود به انحاي گوناگون درآورد و به انحاي گوناگون تحت انشا قرار داد منتها اين صورت ذهنيه گاهي مطابق با واقع درميآيد معامله ميشود صحيح و لازم گاهي مخالف با صورت خارجيه درميآيد ميشود صحيح و خياري گاهي مباين او درميآيد ميشود باطل سه صورت دارد اگر بينونت بود آن اتومبيل فروخت و اين موتور در اتاقش بود خب بله اين معامله بين الغي است و باطل است. اگر اتومبيل فروخت به رنگ فلان بعد رنگ ديگر درآمد معامله صحيح است و خياري. اگر اتومبيل فروخت با فلان رنگ و فلان رنگ درآمد صحيح است و لازم. الآن وقتي عين خارجي شد گفتگو در فضاي ذهن است در فضاي صورت است اين صورت اطلاق پذير است تقييد پذير است و مانند آن، محال نيست شما آمديد دليل عقلي اقامه كرديد كه اين كار محال است بله اين عين خارجي را اگر دست روي آن گذاشتند اين يا وصف را دارد يا ندارد ديگر نميشود گفت كه من مقيد ميكنم به اين وصف يا مقيد ميكنم به وصف ديگر خب. پس حوزه در عين خارجي وقتي غايب باشد فضاي ذهن است فضاي ذهن هم سه حال دارد يا كاملاً مطابق است يا كاملاً مخالف است يا از بعضي جهات موافق از بعضي جهات مخالف، اگر كاملاً صورت ذهني كه حاكي خارج است مطابق بود معامله صحيح است و لازم، اگر كاملاً صد درصد مخالف بود معامله باطل اگر در بخشي از صفات مطابق بود در بخش ديگر نبود صحيح است و خياري اين راه دارد.
و اما اشتراط خب ما هم قبول داريم كه حوزه اشتراط بايد حوزه اختيار مشترط باشد ما هم قبول داريم اما شما درباره بحث تكوين اشكال داريد يا بحث خريد و فروش ما الآن در فضاي خريد و فروشيم در فضاي خريد و فروش اين شخص دارد تمليك ميكند تمليك را در قبال تمليك اين تمليك كار است فعل است اين فعل اطلاق دارد، اشتراط دارد، تقييد دارد به انحاي گوناگون درميآيد مگر صنعتگر خارج است. اينكه ميگويد من هندوانه ميفروشم به شرط شيريني يعني همان طور كه هندوانه را تمليك ميكنم حلاوت را هم تمليك ميكنم منتها هندوانه وجود استقلالي تمليكش وجود مستقل ميتواند باشد كه هندوانه تمليك ميكند حلاوت وجود ضمني دارد تمليك حلاوت در ضمن تمليك هندوانه است ميگويد من هندوانه را تمليك ميكنم حلاوت را تمليك ميكنم اين تعهدي است در ضمن تعهد اين هم سه حال دارد يا كاملاً مطابق است اين هندوانه شيرين درميآيد يا كاملاً مخالف است آن كدو است يا بادمجان است يا خيار است يا خربزه كه اصلاً معامله صحيح نيست چيز باطلي است يا هندوانه است و شيرين نيست معامله صحيح است و خياري خب شما اگر بيع را درست ارزيابي كنيد معلوم ميشود كه مرحوم شيخ سخن صائبي دارد درست گفته است. شما فرموديد اشتراط بايد در حوزه فعل انسان باشد بله اين حرفي است حق اينكه فرموديد اينجا جاي اشتراط نيست چون فعل نيست اين سخن صحيح نيست براي اينكه اين كه صنعتگري نميكند اين دارد يك امر خريد و فروش اعتباري دارد اين تمليك و تملك ميكند تمليك و تملك كه فعل اوست. اين حلاوت را دارد تمليك ميكند منتها چون تمليك حلاوت مستقلاً معنا ندارد به صورت شرط ذكر شده تمليك هندوانه تمليك اين ميوه به صورت مستقل تمليك حلاوت به صورت شرط در ضمن اين تمليك.بنابراين اگر ما خلط نكنيم بين اعتبار و تكوين و بدانيم كه مسئله بيع يك امر اعتباري است در فضاي تمليك است و در حوزه كار طرف است نه در حوزه خارج اينجا كاملاً محقق است ديگر خب.
پس بنابراين اين دو نقد وارد نيست. برگرديم به سخن ساير فقها كه مرحوم شيخ همانها را ارائه كرده است مرحوم شيخ اولين جوابي كه دادند فرمودند كه بازگشت تقييد به اشتراط است البته نيازي به اين كار نيست كه تقييد به اشتراط باشد اگر مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) اين تحليل را ميكرد در همان قدم اول سر جاي خودش ميايستاد ميفرمود تقييد عين خارجي نيست. يك وقت است يك صنعتگري يك سماور سازي دارد سماور ميفروشد آن سماور بخر ميگويد كه بايد اينچنين مينياتوري كني اينچنين قلم زني كني اين مربوط به عين خارجي است يك وقت است كه نه تمليك است تمليك امر اعتباري است آن قيد بردار است و امثال ذلك خب.
مرحوم شيخ:
جواب اوّل را دادند اين است كه باز اين تقييدي است و اشتراط است.
جواب دوّم كه دادند فرمودند كه ما بايد از غرر نجات پيدا كنيم. غرر با وثوق برطرف ميشود مشتري در اثر اطميناني كه به خريدار دارد وثوق پيدا ميكند يك وقت است يك كالاي مشكوكي است يك كالاي قاچاقي است و ميدانهاي كالاي مسروقه را خريد و فروش ميكنند ميخرند بله اينجا حق با شماست كسي به كسي مطمئن نيست اطمينان ندارد. اما يك وقت است نه يك كاسب محترمي است در مغازه است دارد عين خارجي و شخصي را ميفروشد و مشتري هم او را ميشناسد و مطمئن هم هست به حرف او اطمينان دارد چون به حرف او اطمينان دارد هيچ غرري در كار نيست اگر موجود هم نبود، نبود. اين بايد علم داشته باشد به وجود اين اوصاف علم عرفي نه علم دقت عقلي همان طمأنينه بايد طمأنينه داشته باشد و حاصل است پس غرري در كار نيست.
جواب سوّم كه مرحوم شيخ ميدهند و ساير فقها هم پذيرفته بودند اين است كه ما دو تا حوزه غرر داريم يكي حوزهاي كه ما قبول كرديم و قبول داريم فقها هم قبول دارند يك حوزهاي هم كه دليلي بر او نيست آن حوزهاي كه ما قبول داريم ساير فقها هم قبول دارند شما هم فرموديد اين است كه در متن قرارداد مشتري بفهمد كه پول را در برابر چه دارد ميدهد بايع هم بفهمد كه كالا را در برابر چه دارد ميدهد. در اين حوزه اگر مشتري نداند كه پول را براي چه ميدهد و بايع هم نداند براي چه دارد ميدهد ميشود غرر و باطل. اما اگر حوزه قراردادشان تفاهمشان آن نوشتهشان كاملاً صد درصد مشخص است اما نميدانند كه اين موجود است يا نه؟ خب ندانند چه كسي گفته كه جهل به وجود مبيع ضرر دارد؟ چه كسي گفته يكي از شرايط صحت بيع آن است كه طرفين علم داشته باشند به وجود مبيع در خارج؟ اين اولين بار است كه ما از شما ميشنويم بله آدم بايد بداند دارد چه ميخرد اگر بود اين معامله صحيح است و لازم نبود خيار تعذّر تسليم دارد اين خيار تعذّر تسليم براي همين است ديگر. بنابراين چه كسي گفته كه بايد علم داشته باشد به وجود مبيع در خارج مرحوم شيخ ميفرمايد كه لذا اجماع ما يك، و اجماع علماي سنت دو، به استثناي بعضي از علماي سنت سه، بر اين است كه اين معامله با جهل به وجود مبيع صحيح است پس معلوم ميشود حرف تازهاي شما داريد ميزنيد لازم نيست مشتري بداند كه اين كالا موجود است فقط مشتري بايد بداند كه پول را براي چه دارد ميدهد اگر كالا موجود بود كه پول را تحويل بدهد نبود كه پول دستش است.
پرسش: بيع سفهي است؟
پاسخ: نه سفه در جايي است كه انسان بيش از آن اندازهاي كه ميخرد اقدام كند پول بدهد غرر در جايي است كه نداند دارد چه كار ميكند.
غرض آن است كه ما يك معامله سفهي داريم يك، يك معامله سفيه داريم دو، يك مسئله غرر سه.
معامله سفهي آن است كه اين كالا با اين ثمن نميخواند اين معامله سفهي است.
معامله سفيه اين است كه اين شخص عقل درستي ندارد ولي ممكن است معامله درستي هم كرده باشند اين كالا آن جا قيمتاش نوشته است كه اين كالا به اين مبلغ است اين سفيه آمده همين مبلغ را گذاشته اين كالا را دارد ميبرد اين معامله سفيه است نه سفيهانه. معامله سفيهانه در شرايط عاقد ذكر ميشود كه آيا اين سفيه معاملهاش صحيح است يا باطل معامله سفهي اين است كه نه اين شخص عاقل است خردمند است اما اين كارش كار عاقلانه نيست كه براي يك كالايي كه دو تومان ميارزد ده تومان صرف بكند اين بايد در مسئله سفه مشخص بشود كه آيا معامله سفهي باطل است يا معامله سفيه باطل است ولو عاقلانه باشد همه عاقلان ميآيند برابر اين قيمتي كه روي اين كالا نوشته شده برابر اين پول ميگذارند و جنس ميبرند اين هم آمده پول گذاشته جنس برده معامله سفيه است نه معامله سفيهانه. اين بايد آنجا مشخص بشود.
مسئله غرر آن است كه يا مبيع مجهول است يا ثمن مجهول است يا هر دو مجهولاند اين اقدام خطري است غرر كاري به سفه و امثال ذلك ندارد در اينجا هيچ غرري نيست براي اينكه بايع ميداند، مشتري ميداند، مبيع معلوم است، ثمن معلوم هست منتها به وجودش علم ندارد خب اگر بود كه صحيح است و لازم نبود كه خيار تعذر تسليم دارد. اين فرمايش را كه مرحوم شيخ ميكند ادعاي اجماع ميكند ميگويد آنچه كه لازم است اين است كه در حوزه قرارداد طرفين بفهمند چه ميخرند چه ميفروشند اما حالا اين مبيع در خارج وجود دارد يا در خارج وجود ندارد؟ ما دليل نداريم كه حتماً بايد علم داشته باشيم به وجودش پس در جواب اول مرحوم شيخ اين بود كه تقييد به اشتراط برميگردد جواب دومش آن بود كه ما وثوق داشته باشيم كافي است نشانه كفايت وثوق اين است كه مگر نه آن است كه در مكيل و موزون بايد كيل شده باشد كيلش مشخص و وزنش مشخص باشد در بسياري از اين كالاها كه كسي كيل نميكند اين فروشنده همه اينها را آماده كرده است ميگويد آن چهار كيلوست، آن پنج كيلوست، آن شش كيلوست گزارش ميدهد خريدار هم اطمينان پيدا ميكند به گزارش فروشنده خب مگر شرط صحت خريد و فروش مكيل و موزون علم به كيل و وزن نيست، همين كه بايع گفته وزنش اين است اينها باور ميكنند وثوق كافي است بعد اگر كم درآمد خب خيار دارند.
بنابراين همان طور كه در گزارش كيل و وزن خبر فروشنده باعث وثوق خريدار است اينجا هم در ذكر اوصاف بشرح ايضاً اين جواب دوم. جواب سوم مرحوم شيخ اين بود كه ذكر اوصاف بايد بشود علم به وجود لازم نيست و اين هم اجماعي است خب.
مطلب ديگر درباره خريد و فروش عين شخصي آن است كه اين اعيان خارجيه كه خريد و فروش ميشوند به صورت نقد خريد و فروش ميشوند اگر كمبودي داشتند اين كمبود يعني فاقد آن وصف بودن شما خيار مطرح كرديد با أرش ميخواهيد مطرح كنيد يا بي أرش اين چه خياري است؟ حتماً بايد بين رد و امساك مجاني مخير باشد يا نه رد و امساك مع الأرش؟ ميفرمايند كه در خيار رؤيه نظير خيار غبن همين دو ضلع است مثل خيار مجلس مثل خيار حيوان فقط بين رد و امساك است هيچ راهي ما براي اينكه أرش بگيرد نداريم چه اينكه لاضرر هم اگر سند اين خيار باشد او هم مجوز أرش گيري نيست چرا؟ براي اينكه لاضرر لزوم را كه منشأ ضرر است برميدارد يا موضوعي كه منشأ ضرر است حكمش را برميدارد چيزي را از خودش اضافه نميكند به نام أرش كه شما پس أرش بگيريد لسان لاضرر اثبات حكم نيست بلكه نفي حكم ضرري است خب.
أرش گيري يعني تفاوت گيري يك پيمان جديدي است مصحح أرش گيري چيست اينها يك معاملهاي كردند بين ثمن و مثمن يا همين را ميپذيرند يا همين را رفع ميكنند، ديگر يك مال جديدي را فروشنده بخواهد بدهد اين مال جديد با كدام قرار داد است؟ در مسئله غبن با اينكه آنجا ضرر مالي است جا براي أرش نبود آنجا هم خيار بود بين قبول و ردّ در خيارات ديگر هم همين طور است در بارزترين موردش كه خيار غبن است گفتند كه جا براي أرش نيست چه رسد به اينجا. نعم، اگر آن وصف مفقود وصف صحت بود اين به عيب برميگردد و خيار عيب دارد و در خيار عيب بله سخن از أرش مطرح است و نص خاص هم دارد. ولي اگر آن وصف مذبور وصف صحت نبود وصفي بود كه اين آقا با اين خصوصيت ميپسنديد اين علاقهمند بود كه رنگ اتومبيلش اين باشد يا رنگ فرشش اين باشد ديگري اتومبيل را با رنگ ديگر ميپذيرد فرش را با رنگ ديگر ميپذيرد فرشي كه فاقد اين رنگ است فرش صحيح است فرش معيب نيست چه اينكه ديگري آن رنگ را هم ممكن است بهتر بپذيرد.
بنابراين اين خيار رؤيهاي كه دارد در اثر تخلف وصف يا تخلف شرط و مانند آن اين بازگشتاش به أرش نيست اين يا كلاً قبول يا كلاً نكول ديگر سخن از أرش نيست أرش گيري يك معامله جديد است.
مسئله كم فروشي اين أرش نيست اين جبران همان مطلب است در سخن از اين شخص كم فروخت بعد ميرود بقيه را تحويل ميگيرد اين تتمه اين دارد عقدش را استيفا ميكند ميگويد ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ عقد را وفا كن شما كه ده كيلو فروختي چرا نه كيلو دادي آن يك كيلو را هم بده اين خيار نيست اين هنوز مقام وفاي به عقد است ميگويد چرا وفا نكردي حالا وفا بكن. در مسئله أرش سخن از وفا نيست سخن از خيار مثلث است يعني بين امساك مجاني امساك مع الأرش و ردّ اين مثلث است. در خيار غبن، خيار مجلس، خيار حيوان، خيار شرط همه اينها مثنّي است نه مثلث يا رد يا قبول بنابراين جا براي أرش نيست ولو تفاوت قيمت دارد ولي به صحت برنميگردد ممكن است اتومبيل با اين قيمت با اين وصف گرانتر باشد اين حق با اوست ولي او نميتواند ما به التفاوت بگيرد براي اينكه اين به صحت برنميگردد اين ما به التفاوت را براي چه دارد ميگيرد؟ يك وقت است يك معامله جديد ميكنند و آن معامله جديد اين است كه خيار حق است نه حكم اين يك، حق قابل نقل و انتقال است، قابل استقاط است، قابل فروش است اين دو، مشتري كه حق فسخ دارد به بايع ميگويد من اين حقم را به شما فروختم به شما منتقل كردم يا حق خودم را اسقاط كردم در قبالش يك چيزي ميگيرم اين يك معامله جديد است اين را نميگويند أرش.
أرش يك ضابطهاي دارد اين است كه صحيح را قيمت ميكنند معيب را قيمت ميكنند نسبت صحيح و معيب را ميسنجند يادداشت ميكنند يك، همين نسبت را از ثمن كم ميكنند دو، يعني دو درصد ثمن يا سه درصد ثمن را نه آن قيمت را آن نسبت را نسبت را يعني نسبت را خب گاهي ممكن است مستوعب كل ثمن باشد اين نسبت را كم ميكنند اين يك حسابي دارد منصوص است در كتاب فقه جاي خاص خودش را دارد اما در اينجا شما بياييد در خيار رؤيه أرش ثابت بكنيد هيچ دليلي نداريد و أرش يك معامله جديد است مگر اينكه شما يك كسي صاحب حق يعني كسي كه خيار رؤيه دارد اين حق خودش را معامله بكند.