درس خارج فقه آیت الله جوادی

89/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/ شرايط خيار تأخير

خيار تأخير كه امر تعبدي بود مشروط به چهار شرط بود كه مورد قبول اصحاب قرار گرفت:

شرط اول اين بود كه مبيع شخص يا به منزله شخص باشد مثل كلي في المعين. دوم اينكه بايع مبيع را قبض نداده باشد. سوم اينكه تمام ثمن را مشتري تحويل نداده باشد حالا يا بخشي از ثمن را اقباض كرده يا اصلاً چيزي از ثمن را به مشتري نداده باشد. شرط چهارم هم اين بود كه شرط تأخير نكرده باشد. در چنين فضايي معروف بين اصحاب(رضوان الله عليهم) اين است كه بايع تا سه روز خيار ندارد معامله لازم است بعد از سه روز اگر مشتري نيامده بايع فقط خيار دارد مشتري خيار ندارد اين به نام خيار تأخير است اين در عرف سابقه ندارد و جزء تأسيسات شرعي است.

مقام ثاني بحث در تبيين شرايط مشكوك بود بعضي از امور است كه قطعي الاشتراط است مثل همين چهار شرط بعضي از امور است كه مشكوك است و آن اين است كه خيار تأخير در جايي ثابت است كه خيار ديگر نباشد حالا چهار قول در اين شرط مشكوك وجود دارد اقوال اربعه عبارت از اين است كه اين شرط پنجم كه شرط مشكوك است. يكي از اين اقوال چهارگانه اين است كه هيچ خياري براي بايع و مشتري نباشد يا براي احدهما يا براي كلاهما اصلاً خياري نباشد قول دوم آن است كه خيار شرط نباشد اگر خيارهاي ديگر بود با خيار تأخير منافات ندارد ولي اگر خيار شرط بود با خيار تأخير منافات دارد. اگر خيار شرط بود با خيار تأخير منافات دارد خواه اين خيار شرط براي بايع باشد خواه براي مشتري. قول سوم تفصيل بين بايع و مشتري است كه اگر بايع خيار داشت ديگر جا براي خيار تأخير نيست و اگر مشتري خيار داشت جا براي خيار تأخير بايع هست اين قول سوم. قول چهارم كه معروف بين اصحاب(رضوان الله عليهم) هست عدم اشتراط است خب اين اقوال اربعه درباره مقام ثاني وجوهي را مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) ذكر كردند كه بهترين توجيهي كه براي اين شرط ذكر شده بود فرمايش مرحوم علامه در تذكره بود كه اين بيان شد. اشكال مرحوم شيخ نسبت به تذكره مرحوم علامه آن هم بيان شد. اشكال مرحوم آقاي نائيني نسبت به فرمايش مرحوم شيخ بيان شد. اشكال مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليهم اجمعين) نسبت به استادشان بيان شد در بين اين امور چهارگانه حرف علامه تقويت شد حرف مرحوم آقاي نائيني تقويت شد حرف مرحوم شيخ تضعيف شد حرف مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليهم) تضعيف شد اينها گذشت.

اما آنچه كه در اين نوبت مطرح است اين است كه شيخنا الاستاد(رضوان الله عليه) يك بياني در اين وجهي كه مرحوم شيخ ذكر كردند دارند اين را تلفيقي از عقلي و نقلي مي‌دانند البته شيخ اين را ذكر كرده اما اين تقرير و تبيين براي شيخنا الاستاد(رضوان الله عليه) است و آن اين است كه:

اگر براي بايع خياري بود أيّ خيارٍ كان او خيار تأخير ندارد و اگر بايع خيار نداشت أيّ خيارٍ كان خيار تأخير دارد كه فرقي بين خيار شرط و غير خيار شرط نبود در توجيه اين قول كه بارزترين قول از اقوال مؤافق با شرط است اين‌چنين گفته شد آنچه گفته شد اين است كه ظاهر اين چند رواياتي كه خوانده شد تقابل بين قبل از ثلاثه و بعد از ثلاثه است يعني اگر فروشنده كالايي را فروخت با آن شرايط چهارگانه و سه روز قبض و اقباض نشد روز چهارم فروشنده خيار دارد. اين تقابل نشان مي‌دهد كه حكم قبل از ثلاثه با حكم بعد از ثلاثه فرق دارد اگر حكم بعد از ثلاثه را منفي گرفتيم حكم قبل از ثلاثه مطلق است و اگر حكم بعد از ثلاثه را مثبت گرفتيم حكم قبل از ثلاثه منفي است ولي در اطلاق و تقييد همتاي هم‌اند. اگر ما حكم بعد از ثلاثه را مطلق دانستيم حكم قبل از ثلاثه هم بايد مطلق باشد اگر حكم بعد از ثلاثه را مقيد دانستيم حكم قبل از ثلاثه بايد مقيد باشد به مقتضي التقابل اين يك اصل كلي است. براساس اين اصل كلي كه از ظاهر روايت تقابل قبل از ثلاثه و بعد از ثلاثه فهميده مي‌شود و اينكه اينها چون مقابل هم‌اند اگر بعد از ثلاثه مطلق بود قبل از ثلاثه هم مطلق است بعد از ثلاثه مقيد بود قبل از ثلاثه هم مقيد است ما به اين نتيجه مي‌رسيم كه بعد از ثلاثه الا و لابد مطلق است مقيد نيست به كمك يك قرينه دليله عقلي مي‌فهميم كه اين بعد از ثلاثه مطلق است و لا غير اگر بعد از ثلاثه مطلق بود قبل از ثلاثه هم مطلق است و لا غير.

بيان ذلك اين است كه ما يك مقدمه عقلي داريم كه اين دست بردار نيست ما هم تابع آن هستيم آن مقدمه عقلي را در كنار اين مقدمه نقلي قرار داديم. مقدمه نقلي براي ما روشن شد كه ظاهر اين چند روايت اين است كه حكم قبل از ثلاثه با حكم بعد از ثلاثه مقابل هم‌اند. مقابل هم‌اند يعني چه؟ يعني قبل از ثلاثه خيار نيست بعد از ثلاثه خيار هست. اين معناي روشن اين نصوص است حالا ما مي‌رويم مجدداً به سراغ اين روايات مي‌رويم اين روايات كه مي‌گويد قبل از ثلاثه خيار نيست بعد از ثلاثه خيار هست آيا خيار تأخير را ثابت مي‌كند يا الخيار المطلق را ثابت مي‌كند؟ اگر مقيد ثابت كرد قبل از ثلاثه لزوم مقيد هست يا نفي خيار مقيد هست اگر مطلق ثابت كرد قبل از ثلاثه لزوم مطلق هست و نفي خيار مطلق خب اين روايات مي‌فرمايد كه تا سه روز خيار نيست بعد از سه روز خيار هست. سبب اين خيار هم تأخير است ديگر. اين معلوم است كه چون موضوع سبب حكم است بالأخره زمينه حكم است فضاي حكم اين است كه فروشنده كالايي را فروخت و مشتري نيامد تحويل بگيرد و پول را هم تحويل بدهد. تأخير مشتري سبب شد كه بايع خيار داشته باشد خب پس تأخير سبب خيار شد آيا تأخير سبب خيار تأخير است يا سبب الخيار چون امر از اين دو بيرون نيست. اگر بگوييد تأخير سبب الخيار المقيد بالتسبيب بالتأخير است معنايش اين است كه اين تأخير سبب و علت است براي خودش و براي حكم خودش چرا؟ براي اينكه شما تأخير را در ناحيه مسبّب أخذ كرديد گفتيد تأخير سبب خيار مقيد بالتأخير است پس اين تأخير را در ناحيه معلول آورديد در ناحيه مسبّب آورديد وقتي مسبّب را مي‌خواهيد باز كنيد مي‌بينيد يك جزئش خيار يك جزئش تأخير است گفتيد تأخير سبب خيار تأخير است پس تأخير را در ناحيه مسبّب آورديد وقتي در ناحيه مسبّب آورديد معنايش اين است كه اين تأخير سبب است براي خودش و براي حكمش و اين مستحيل است ديگر پس ناچاريد كه تأخير را كلاً حذف كنيد اسم تأخير را نياوريد بگوييد تأخير سبب الخيار است نه سبب خيار مقيد بالتأخير پس سخني از تأخير نيست وقتي سخن از تأخير نبود سبب مي‌شود تأخير مسبّب مي‌شود الخيار.

پرسش: تأخير ضرري سبب خيار است؟

پاسخ: نه حالا آنكه بله آنكه در فضاي بحث بود حالا اين سه روز تأخير سه روزه.

پرسش: تأخير ضرري است؟

پاسخ: بسيار خب حالا تأخير ضرري تأخير ضرري سبب است براي خيار تأخير ضرري؟ الكلام الكلام ما چه سبب را تأخير بدانيم چه تأخير ضرري چاره‌اي نداريم مگر اينكه مسبّب را مطلق بدانيم خب تأخير خواه تأخير مقيّد به كونه ضرريا يا غير مقيد. التأخير سبب لالخيار نه سببٌ لالخيار المقيد بالتأخير كه اين تأخير در ناحيه مسبّب هم اخذ بشود كه معنايش آن است كه تأخير سبب تأخير است براي اينكه اگر مسبّبتان مركب بود يا مقيد بود جزء داشت يا قيد داشت و اين قيد عين همان سبب بود معنايش اين است كه تأخير سبب تأخير باشد اين مستحيل است.

پرسش: استاد در معاملات اين دقتهاي عقلي اصلاً وجود ندارد؟

پاسخ: بله اما بالأخره شما مكاسب را كه خوانديد كه اينها فرمايش شيخ است ديگر مي‌گويد اخذ حكم اولاً اينجا جاي حرف نبود يك، حالا كه جاي حرف است لااقل سطح مكاسب يعني سطح مكاسب را بايد در دستتان باشد. مرحوم شيخ مي‌فرمايد كه اينكه مي‌گويند حكم و موضوع را نمي‌شود در ناحيه حكم اخذ كرد اين مستحيل است استحاله است همين حرف است ديگر همين حرف است يعني همين حرف است. منتها وقتي كه خارج شد باز مي‌شود اينكه مرحوم شيخ مي‌فرمايد اخذ سبب در ناحيه حكم مستحيل است همين حرف است ديگر. سابقاً اصلاً درس خارج رسم نبود مگر كسي خارج مي‌خوانده الآن متأسفانه چون سطح مكاسب سطح شرح لمعه شده ترجمه درس خارج رواج پيدا كرده وگرنه درس خارج معنا ندارد.

شيخنا الاستاد مرحوم آقاي آيت الله غروي آملي را خدا غريق رحمت كند ما خدمتشان قوانين مي‌خوانديم اين در شرح حال خودشان نوشته كه من بخشي از رسائل را در تهران خواندم آن روز تهران علما هميشه داشت تهران آن روز مرحوم آقا شيخ عبد النبي بود اينها از شاگردان مرحوم شيخ بودند. بخشي از رسائل را در تهران خواندم بخشي هم مانده بود وارد نجف شدن آنجا خواندم. وقتي رسائلم تمام شد آن وقت مرحوم آخوند خارج اصول تدريس مي‌كردند ديگر چون كفايه هنوز نوشته نشده بود اينها قبل از كفايه‌اي نبود تا از رسائل كفايه‌اي بخوانند كه بعد از اينكه رسائل خواندند رفتند پاي درس مرحوم آخوند خراساني. يك طلبه رسائل خوان مي‌رود پاي درس مرحوم آخوند خراساني كه آن مسائل عميق را بگويد مرحوم آيت الله حائري مازندراني(رضوان الله عليه) زمان پهلوي پليد از بابل تبعيد شده بود تشريف بودند سمنان ساليان متمادي در سمنان تشريف داشتند كه به علامه سمناني شهرت پيدا كردند اين از علماي بابل بود اين بزرگوار تقريباً 54 سال يا 55 سال قبل آمده بودند تشريف آوردند قم همان سال اول اوايل ورود ما به قم بود بنا شد كه خب مراجع به ديدنشان آمدند بنا شد كه ايشان در بازديدي كه نسبت به مراجع مي‌كنند بعضي از همين طلبه‌هاي مازندراني ايشان را همراهي بكنند وقتي ايشان خواستند تشريف ببرند بازديد مرحوم آيت الله العظماي نجفي مرعشي(رضوان الله تعالي عليه) نوبت شد كه من با ايشان باشم من در خدمت علامه حائري بودم در خدمتشان رفتيم خدمت مرحوم آقاي نجفي مرعشي(رضوان الله عليه) خب آقاي نجفي چون ايشان را مي‌شناختند از شاگردان ممتاز آخوند بودند بزرگتر از آقاي نجفي بودند ملاتر از خيلي از مراجع بودند به ايشان خيلي احترام كردند در آن جلسه من ديدم كه مرحوم آقاي حائري مازندراني و مرحوم آقاي نجفي(رضوان الله عليهما) فرمود كه مرحوم آخوند خراساني وقتي خواست جلد دوم كفايه را بنويسيد تقريرات درس ايشان كه من نوشته بودم از من خواستند روي تقريرات من جلد دوم كفايه را نوشتند. اين وضع طلبه‌هاي آن روز بود خب آن طلبه كه رسائل خوانده و كفايه نوشته نشده بود هنوز رفته پاي درس مرحوم آخوند خراساني شده آيت الله غروي مگر مكاسب را به اين زودي مي‌شود فهميد؟ مگر مكاسب گفتن كار آساني است؟ الآن اينها همه حرف شيخ است هيچ كدام حرف خارج نيست منتها تقرير است ديگر تقرير تبيين مي‌خواهد ديگر، ترجمه كه نيست تقرير است آن بزرگواري كه مي‌گويد كه هيچ خياري نبايد باشد براساس همين حرف عقلي زده ديگر درست است كه عقل مستقل نيست در اين‌گونه از مسائل اما اين جزء لوازم عقلي است اين روايتي را كه شارع فرموده اگر كسي تأخير كرد خيار دارد عقل مي‌گويد اين چه خيار دارد؟ عقل مي‌گويد تأخير سبب الخيار المقيد بالتأخير است كه اين مي‌شود دور يا صاحب الخيار است؟ اگر بگوييد تأخير سبب خيار مقيد بالتأخير است معنايش اين است كه تأخير سبب است براي خيار و براي خودش و اين مستحيل است پس اين قيد را بايد برداريد اين جزء را بايد برداريد بگوييد مسبّب الخيار المطلق است تأخير سبب الخيار است اين تمام شد. برويم دوباره به آن مقدمه‌اي كه قبلاً گفته شد و آن اين است كه قبل از ثلاثه با بعد از ثلاثه مقابل هم‌اند طبق اين نصوص خاصه اگر قبل از ثلاثه نفي مطلق بود بعد از ثلاثه اثبات مطلق است. اگر بعد از ثلاثه اثبات مطلق بود قبل از ثلاثه هم نفي مطلق است اين قاعده‌اش است ديگر به مقتضاي تقابل. پس به مقتضاي تقابل اگر بعد از ثلاثه مطلق شد قبل از ثلاثه بايد مطلق باشد و به مقتضاي اين قرينه عقلي ثابت شد كه بعد از ثلاثه مطلق است نمي‌تواند مقيد باشد وقتي اين دو مقدمه را كنار هم قرار بدهيم ترجمه روايت اين مي‌شود تأخير سبب اللزوم المطلق است. تأخير سبب الخيار المطلق است نفي اللزوم است بالقول الاطلاق تأخير سبب الخيار است نه خيار تأخير پس آنچه را كه اين روايت ثابت مي‌كند اين است كه تأخير سبب الخيار است بالقول المطلق به مقتضاي تقابل قبل از ثلاثه بايد هيچ خياري نباشد چرا؟ چون مقابل الخيار المطلق نفي الخيار المطلق است بعد از ثلاثه كه خيار خاص ثابت نمي‌شود الخيار ثابت مي‌شود قبل از ثلاثه هيچ خياري نبايد باشد پس اگر قبل از ثلاثه يك قسم خياري از اقسام خيار براي بايع يا براي مشتري يا براي كلاهما بود خيار تأخير نيست اين خلاصه حرف خلاصه همين دو خط مكاسب. دوباره يعني دوباره شما ببينيد به مكاسب مراجعه كنيد همين درمي‌آيد كه اخذ سبب در ناحيه مسبّب مستحيل است همين است ديگر خب اين خلاصه حرف ايشان است. مرحوم شيخ هم ديگر خب همچنين فعالانه برخورد بكند با اين تحليل عقلي نبود اما آن راهي كه شيخنا الاستاد چون بالأخره اينها دست پرورده مرحوم آقاي نائيني بودند، مرحوم آقاي نائيني در آن قسمتها دقيقتر از ديگران بود.

راه حل، راه حل اين است كه فرموديد به مقتضاي اين نصوص بين قبل از ثلاثه و بعد از ثلاثه تقابل است قبول كرديم. فرموديد خصوصيت سبب را نمي‌شود در ناحيه مسبّب اخذ كرد و الا دار الامر علي نفسه قبول كرديم فرموديد كه نمي‌شود گفت تأخير سبب خيار مقيد بالتأخير است قبول كرديم. اما امر منحصر بين دو چيز نيست كه اگر خيار مقيد مستحيل شد المطلق ثابت بشود اين نيست ما دوباره با همان ارتكازات عقلي شما برويم به سراغ عليت و معلوليت و يك قدري عرفي كنيم كه با بناي عقلا و عرف و فقه و اصول ما سازگار باشد ما از شما سؤال مي‌كنيم اين آتشي كه سبب سوزاندن اين چوب است اين آتش سبب الاحراق المطلق است كه اگر يك جايي يك احراق ديگر يك پنبه‌اي سوخت يك كاغذي سوخت اين آتش سبب آن هم هست؟ اينكه نيست كه اين آتش سبب الاحراق المطلق است اينكه نيست درست است كه سبب الاحراق المقيد بهذا النار نيست كه آتش علت آتش بشود اين نيست كه سبب و مسبّب يكي بشود ولي اين مقدمه را ما همه جا بايد بپذيريم كه درست است خيارات انواع متباينه نيستند كه بشود مشترك لفظي، اينها مشترك معنوي‌اند جامعي دارند اما بالأخره هر كدام يك خصوصيتي و خصيصه‌اي و يك امتيازي دارند خيار مجلس غير از خيار حيوان است اين دو غير از خيار تأخيرند اين سه غير از خيار شرط‌اند، اين چهار غير از خيار رؤيت و عيب و امثال ذلك‌اند هر خياري يك خصيصه وجودي دارد. هر سببي علت آن خيار خاص است كه به نحو عنوان مشير ما مي‌توانيم بگوييم اين عيب سبب آن خيار خاص است نه سبب خيار مقيد بالعيب مگر خيار عيب با خيار ديگر فرق ندارد؟ مگر شما در خيار عيب قائل به أرش نيستيد مگر شما در خيار مجلس قائل به أرش هستيد آنجا أرش نيست اينجا أرش است بين خيار عيب و خيار مجلس فرقهاست ولي شما مي‌گوييد العيب سببٌ للخيار المقيد بالعيب يا مي‌گوييد سبب يك خيار خاص است كه احكام مخصوص دارد و لا نعني بالخصوصيه همين عيب همين مطلب شما چرا امر را در بين دو شيء منحصر كرديد گفتيد يا مطلق است يا مقيد مي‌گوييم نه مطلق است نه مقيد. ولي خصيصه وجودي دارد كه به‌لحاظ آثار مشخص است هر سببي علت يك مسبّب ويژه است. در آتش سوزي اين ‌طور است در خنك كردن اين ‌طور است اگر شما يك ظرف آب پاي يك بوته گل ريختيد اين سبب شكوفايي هر گياه است يا سبب شكوفايي همين گياهي است كه آب خورده اين را نبايد بگوييد كه آب دادن پاي اين گياه خاص اين آب دادن سبب رشد گياه مسبّب از اين آب است كه اين را قيد در ناحيه مسبّب اخذ بكنيد كه بشود دور مگر آنجا هم چنين حرفي مي‌زنيد آنجا شما مي‌گوييد شما يك سطل آب كه ريختيد پاي گل اين سبب رشد النبات است بالقول المطلق ولو در شرق عالم؟ اين را كه نمي‌گوييد كه آنجا چه حرف مي‌زنيد در اينجا خيارات يك كثرتي دارد يك خصيصه‌اي دارد هر كدام يك امتيازي دارند. اينها انواع متباين نيستند كه بشود مشترك لفظي اينها افراد يك جامعه‌اي هستند مشترك معنوي هستند و هر كدام يك خصوصيتي دارند خيار تأخير سبب يك خيار خاص است حالا كه اينجا آمديم فنقول اين خيار تأخير سبب يك خياري است كه له احكام خاصة و مقتضاي تقابل بين قبل از ثلاثه و بعد از ثلاثه اگر بعد از ثلاثه يك خيار ويژه است قبل از ثلاثه هم بايد خيار ويژه نفي بشود و اين همين است كه گفتند شرط تأخير نباشد. اگر شرط تأخير باشد ديگر خيار نيست يا در همان ثلاثه شخص خيار تأخير داشته باشد ديگر خيار نيست بله بنابراين اگر سخن عقلي گفتيد تا آخر پايش بايستيد اين است كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) همين مطلب را به عنوان اخذ سبب در ناحيه مسبّب مستحيل است يا نه؟ به عنوان چيزي كه دو سطر گذراندند و رد شدند خب.

بين آراء چهارگانه همان حرفي كه مشهور بين جمهور است آن درست است و آن اين است كه آن چهار شرط براي خيار تأخير درست است اين شرط پنجم دليل بر او نيست وقتي دليل نبود يا يقيناً دليل نيست يا شك داشتيم مرجع اصالت اللزوم است اگر يقين داشتيم كه ديگر جا براي شك نيست اگر شك كرديم هم مرجع اصالت اللزوم است. مطلب ديگر درباره اينكه يكي از آن امور چهارگانه يكي از امور مشكوك اين بود كه عاقدين متحد نباشند عاقدين نبايد متحد باشند كه اين بحث‌اش هم گذشت كه عاقد اگر چون گفتند خيار تأخير در جايي است كه صيغه ايجاب و قبول را يك نفر ايجاد نكرده باشد دو نفر ايجاد كرده باشند مي‌فرمايند اين شرط نيست چه يك نفر ايجاد كرده باشد چه دو نفر ايجاد كرده باشند اين مهم نيست براي اينكه اساس كار قبض و اقباض است قبض و اقباض به دست عاقد نيست من بيده عقدة العقد آن بايع و مشتري است ممكن است كه عاقد چون حالا بر فرض عربيت لازم باشد آن شخص عربي بلد است به او گفتند تو مجري صيغه عقد بيع باش اما نه مالك حقيقي مبيع كالا را تسليم كرد نه مالك حقيقي ثمن، ثمن را تسليم كرد پس بنابراين اتحاد متعاقدين در اينجا شرط نيست. يكي از آن امور ديگري كه شرط كردند گفتند كه به اين شرط كه مبيع حيوان نباشد مستحضريد كه خيار حيواني كه سه روز هست اختصاصي به حيوان به معناي دام نيست متأسفانه در گذشته عبد و امه را هم جزء همين حيوانات مي‌دانستند گرچه الآن هم كه علم ترقي كرده اينها اين‌چنين نيست كه گرچه صحبت از آزادي هست. اما اينها هم در حقيقت انسانهاي كامل را در رديف دام آوردند يعني وقتي انسان داراي روح مجرد نيست و همين پيكري است كه در تالار تشريح خلاصه مي‌شود وقتي كه مرد مي‌پوسد و خبري بعد از مرگ نيست ـ معاذ الله ـ انسان فقط حيوان ناطق است اينها علم شريف طب را كه در آسمان احترام بود پايين آوردند پايين آوردند پايين آوردند در حد بيتاري رساندند براي اينكه انسان را حيوان كردند لذا بيماريهاي مشترك بين دام و انسان هست ديگر يك گرگ را مگر بعد از مرگ محاكمه مي‌كنند؟ به عقيده اينها صدام و هيتلر و لنين و استالين را هم بعد از مرگ محاكمه نمي‌كنند يعني خبري نيست اين قرآن است كه مي‌فرمايد ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ﴾ ﴿سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ﴾ آدم خوب و بد يكي‌اند؟ هيچ خبري نيست؟ اينها مي‌گويند بله خبري نيست ـ معاذ الله ـ يعني صدام با گرگ هيچ فرقي ندارد. همان طور كه گرگ را بعد از مرگ محاكمه نمي‌كنند صدام را بعد از مرگ محاكمه نمي‌كنند پس انسان به نظر اينها چيست حيواني است كه فقط حرف مي‌زند وقتي انسان از آن اوج به اين حضيض تنزل كرد علم طب هم از آن اوج تنزل مي‌كند مي‌شود بيتاري الآن گرچه سخن از ترقي و تمدن و امثال ذلك است ولي روحش همان روح بردگي است ولي قبلاً متاسفانه با اينكه قائل به عظمت انسان بودند مع‌ذلك بحث عبيد و إما را هم از نظر خيارات نظير احكام خيار حيوان مي‌دانستند مي‌گفتند كه اگر كسي عبدي را خريد يا امه‌اي را خريد تا سه روز خيار دارد خب اين ديگر جاي تأسف بود روي درك اينها نمي‌گفتند شايد بعضي از بزرگان هم قائل به انصراف باشند.

يكي از آن امور شرايط مشكوك اين است كه شرط كردند كه اين مبيع حيوان نباشد چون اگر مبيع حيوان باشد تا سه روز كه خيار حيوان دارد ضرر خودش را دفع مي‌كند ديگر خريدار تا سه روز كه خيار دارد و خريدار مي‌تواند پس بدهد پس اگر تا سه روز خيار دارد پس اگر ثمن را نياورد به خاطر خيارش است كه نياورد نه براي اينكه حق مسلم مالك را تأخير انداخت خيار داشت حق داشت نياورد و خيار تأخير براي جايي است كه خريدار بي جهت تأخير انداخته باشد و چون اينجا با جهت تأخير انداخت لذا بايع خيار ندارد برخيها اين حرف را زدند بعضي هم به همين روايت ابن يقطين تمسك كردند گفتند كه اگر جاريه باشد خيار تأخير بعد از يك ماه است نه بعد از سه روز و اين روايتي بود كه در آن روزي كه مي‌خوانديم بنا شد كه اين را جداگانه مطرح كنيم وسائل جلد 18 صفحه 23 روايت شش مسئله همين فروش جاريه است مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) «بإسناده عن محمّد‌بن‌أحمد‌بن‌يحيي عن أبي إسحاق عن ابن أبي عمير عن محمّد‌بن‌أبي حمزة عن عليّ‌بن‌يقطين قال سألت أبا الحسن(عليه السلام)» اين ابي اسحاق خيلي تقييد نشده روشن نشده ولي اين محمد‌بن‌ابي حمزه چون روايت را طريقي كه به مرحوم صدوق به علي‌بن‌يقطين دارد اين را معتبر دانستند نگفتند اين ضعيف است طريق صدوق به علي‌بن‌يقطين طريق معتبر است «قال سألت أبا الحسن(عليه السلام) عن رجل اشتري جاريةً و قال أجيئك بالثّمن» كسي كنيزي را خريد گفت كه من پول را مي‌آورم وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) فرمود: «إن جاء فيما بينه و بين شهر و إلّا فلا بيع له» تا يك ماه فرصت هست اگر در ظرف اين يك ماه اين ثمن جاريه را آورد خب بايع خيار ندارد و اگر تا يك ماه ثمن جاريه را نياورد بايع خيار دارد «فلا بيع له» يعني او خيار ندارد طبق تعبيراتي كه قبلاً مشابه اين چهار روايت به همين مضمون گذشت بايع خيار دارد. خب پس اگر مبيع جاريه بود تا يك ماه فرصت هست مرحوم صدوق اين را از حسن‌بن‌عليّ‌بن‌رباط عن زرارة عن أبي عبد اللّه(عليه السلام) هم نقل كرد يعني دو تا طريق هست.

مرحوم صاحب وسائل مي‌فرمايد «هذا محمولٌ علي الاستحباب بالنّسبة إلي البائع لأنّ المعتبر ثلاثة أيّام أو مخصوصٌ بالجارية ذكرهما الشّيخ لما مضي و يأتي» اين وجوه تبرئي كه مرحوم شيخ طوسي در استبصار ذكر كرده مرحوم صاحب وسائل هم همين وجوه تبرئي را اينجا ذكر كرده و آن اين است كه در جمع بين اين روايت ششم با روايتهاي ياد شده چند امر مطرح است يكي اينكه اينجا كه حضرت فرمود بعد از تا يك ماه معيار هست يعني گرچه خيار بايع بعد از سه روز شروع مي‌شود ولي اين 27 روز را او مستحب است صبر بكند و فسخ نكند اين يكي از وجوهي كه جمعاً جمع تبرئي است البته بين روايت ششم و روايت ديگر است يا اينكه نه چون اين خاص جاريه است آن مطلق مبيع است تصرف در ماده است نه تصرف در هيأت آن روايات مطلق است مربوط به مطلق مبيع است اين درباره خصوص جاريه است اين عام و خاص‌اند تخصيص مي‌خورند يا تصرف در ماده است يا تصرف در هيئت.

وجه ديگر كه مرحوم شيخ و امثال شيخ(رضوان الله عليهم) فرمودند اين است كه در اينجا ندارد كه مبيع بايع مبيع را نداد يكي از شرايط چهارگانه خيار تأخير اين بود كه مبيع را بايع اقباض نكرده باشد شايد اينجا اقباض كرده. اگر مبيع را اقباض كرده ديگر سخن از خيار تأخير نيست منتها او ثمن را نداد حالا در چنين فضايي فرمود تا يك ماه و در پايان نظر اين بزرگواران اين است كه همين اعاظمي كه اين روايت را نقل كردند از اين روايت اعراض كردند البته به مرحوم صدوق اسناد داده شده كه ايشان به اين روايت عمل كرده ولي غالب فقها(رضوان الله عليهم) و هم محدثاني كه اين روايت را نقل كردند به روايت عمل نكردند بنابراين اين روايت يا تصرف در ماده مي‌شود يا تصرف در هيأت مي‌شود يا محرز عنه است حق همان است كه معروف بود منتها اين شرط پنجم كه اضافه شد تحريرات مرحوم علامه در تذكره تام بود نقد مرحوم آقاي نائيني تام بود فرمايش مرحوم شيخ ناتمام بود فرمايش مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله عليهم اجمعين) ناتمام بود.