درس خارج اصول استاد سید‌محمدرضا حسینی‌آملی

99/06/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرائط اصول عملیه / حسن احتیاط مطلقاً/

امروز به مناسبت شروع سال تحصیلی جدید مناسب دیدم یکی از روایاتی که در باب فضیلت علم و اجتهاد و عالم و مجتهد در حقیقت وارد شده است را عرض بکنم، تا ان شاء الله هم شروع بحثمان به فرمایشات معصومین علیهم السلام باشد و هم این که از خدا توفیقی بخواهیم جد و جهد بیشتری در راه تحصیل علم بدهد.

 

در کتاب بحار ج 1 ص 91 و 92 حدیثی را مرحوم مجلسی نقل می کند از رسول الله ص و مفصل هم هست، که در ذیل آیه شریفه انما یتذکر اولوا الالباب که در سوره رعد آیه 19 این حدیث آمده است که ما قسم الله للعباد شیئاً افضل من العقل.

در روایات گاهی عنوان عقل اطلاق شده است بر خود علم. حالا یا این که یکی از معانی و مفاهیم عقل علم است، یا این که یکی از صفات عاقل و عقل این است که علم داشته باشد. علامت یا اثر یا صفت عقل در حقیقت علم است.

در این حدیث دارد که حضرت می فرمایند: نوم العاقل افضل من سهر الجاهل. در روایت دیگر داریم که نوم العالم افضل من سهر الجاهل. که در حقیقت شرح همین بیان است.

خب، چون ارزاق مقسوم هست از جانب حق، یکی از این رزق ها همین عقل است که خداوند تبارک و تعالی به هر کسی عقل عنایت فرمود یا هر مقداری که عقل عنایت فرمود به همان مقدار است که این شخص از صفات انسانیت برخوردار است.

افطار العاقل افضل من صوم الجاهل.

تا می رسند به جایی که می فرمایند: و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتی یستکمل فیه العقل. این قدر عقل اهمیت دارد که تا استکمال عقل نشود، آنها مبعوث نمی شوند.

و عقل رسول یا نبی، افضل از عقول تمام امتش است. پس اعقل الناس انبیاء هستند در حقیقت، و اعقل از کل رسول اکرم ص هست که لذا گاهی تعبیر می شود به عقل کل. عقل ایشان آن قدر سعه دارد و آن قدر در مرتبه بالا است و احاطه دارد که محیط است و احاطه دارد بر عقول سائرین، قهراً اعلم از کل هم هستند ایشان.

این جمله محل استشهاد بنده است: و ما یضمر النبی فی نفسه افضل من اجتهاد المجتهدین.

یک وقت عنوان اجتهاد در تلاش برای عبادت و اعمال عبادی به کار برده می شود اختصاصی به مجتهد اصطلاحی و غیر ندارد، جد و جهد در عبادت. هر انسان مومنی جد و جهد و تلاش برای عبادت دارد و هر مقدار هم جد و جهد بیشتری داشته باشد قهراً قرب بیشتری هم پیدا می کند.

ولی در این جا به قرینه این که در فضائل عقل است و عقل هم به معنای علم است، این اجتهاد همین اجتهاد اصطلاحی است. و هم چنین بعد این فراز و فَقَره هم وارد شده است که و ما ادی العبد فرائض الله تبارک و تعالی حتی عقل منه. این هم خودش قرینه است که مراد از این اجتهاد اجتهاد اصطلاحی است که انسان استخراج احکام کند و تفریع فروع بر اصول کند.

واضح است که پیامبر اکرم ص در قلب مبارکشان چیزی را قصد نفرموده اند افضل از اجتهاد مجتهدین، که اجتهاد این قدر اهمیت دارد.

 

در روایت دیگری دارد که یک ساعت مذاکره علم افضل از 1200 شهید است. این روایت را دیدم، دنبال بودم و در همین ایام تعطیلی مدرکش را دیدم. آخر همین روایت که فضیلت مذاکره علم را بیان می کند دارد که چون به علم حلال و حرام شناخته می شود. خب معلوم است که کدام علم است، یعنی علمی که تشخیص حلال از حرام می شود.

لذا نباید این درس ها را سطحی گرفت، نباید فکر کنیم یک کار بالاتر از این هم می شود انجام داد. این مذاکره علم برای خدا و درس و بحث برای خدا و توجه به مسائل علمی برای خدا و یاد گرفتن این ها برای خدا، این چیز کوچکی نیست. و یک عمل عبادی در حقیقت محسوب می شود. از لحظه ای که شخص می آید در مجلسی که مذاکره علم می خواهد بشود و مباحثه علمی در آنجا بگذار می شود، به عنوان یک عبادت محسوب می شود. بنابرین باید جدیت بشود که هم در حضور در این مباحث، چون مذاکره بدون حضور معنا ندارد، لذا این فضیلتی هم هست به یک اعتبار می شود بگوییم باید در فضای حقیقی باشد نه فضای مجازی. در فضای حقیقی قهراً مذاکره علم معنا پیدا می کند. حالا ما مجازاً هم مذاکره را به آن توسعه بدهیم اشکالی ندارد ولیکن آنی که تبادر دارد حضور طرفین هست در محفل و مجلس و بحث کردن.

لذا می فرمایند: و ما ادی العبد، اصلاً حق عبادت پروردگار عالم به تعقل و به عقل و علم است. تا شخص علم نداشته باشد چگونه می خواهد از حق پروردگار عالم به همان مقداری که از او خواسته شده است، از عهده او در بیاید. یقیناً بدون عقل و علم نمی شد.

و لا بلغ جمیع العابدین فی فضل عبادتهم ما بلغ العاقل و العقلاء.

خب، آن جمیع عابدین که عاقل اند! معنای عرفی عقل. پس معلوم می شود این عاقل در این جا یعنی مجتهد و عالم. تمام عبادت کنندگان در فضل عبادتشان به اندازه ای که عاقل یعنی عالم می رسد، آنها نمی رسند. واضح است که تمام عبادات عالم قابل مقایسه با غیر نیست.

بعد حضرت می فرمایند: و العقلاء هم اولوا الالباب. البته بعضی در کسب امور دنیوی معیار عاقل و غیر عاقل بودن را قرار می دهند. آن غلط است.

بنابرین میزان و معیار، عقل علم است یا این که خودش اساساً علم است یا این که از صفات عقل و آثار برکات عقل علم است. لذا هر کسی علم او بیشتر باشد قهراً عقل او بیش خواهد بود.

اولوا الالباب که در آیه شریفه آمده است، دارای لبّ و حقیقت اند، صاحبان علم اند.

استشهاد می فرمایند به قرآن کریم، البته فرمایش خودشان حجت است، ولی می فرمایند قال الله تعالی: انما یتذکر اولوا الالباب.

خداوند ان شاء الله به همه ما توفیق این که بتوانیم این رزق الهی، نصیب همه ما بشود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام.

البته روایات زیاد است، ولی برای این که شخص از این روایات بهره ببرد همانطوری که بعضی از کتاب ها یا در رأسش قرآن تکرار و قرائتش بسیار عالی است، روایات هم همین طور است.

انسان نگوید این روایت را می خواندم، یک بار دیگر هم انسان بخواند.

استادی داشتیم می فرمودند: روایات بحار را از اول تا آخر 2 دور خوانده ام. بر اهل علم لازم است مقید باشند که هر روز یک ساعت و نیم ساعتی روایات وارده از معصومین علیهم السلام را هر روز چند روایت مطالعه بکنند.

این از رزقی است که اینجا بیان شده است.

 

یک بحثی در باب اجتهاد و تقلید هم هست در فقه، که عمل کسی که تارک اجتهاد و تقلید هر 2 باشد و بنا را بر احتیاط بگذارد، آیا عملش صحیح است یا خیر؟

خب صوری این مسئله دارد

گاهی از اوقات احتیاط موجب تکرار عمل نمی شود. گاهی از اوقات احتیاط موجب تکرار است. مثلاً سر چهار فرسخ اگر شخص نه اجتهاد کرد و نه تقلید، نمی داند وظیفه اش چیست، می گوید احتیاط می کنم و قهراً 2 نماز می خواند. 2 نماز ظهر یکی قصر و یکی تمام. 2 نماز عصر، یکی قصر و یکی تمام.

گاهی اوقات است خیر موجب تکرار نیست. مثلاً نمی داند شیء ای جزئیت دارد در صلاة یا ندارد. می داند مخلّ نیست. احتیاط می کند بدون این که اجتهاد بکند یا تقلید، می گوید من آن را می آورم، چون می دانم اتیان او مخلّ نیست. در نتیجه مثلاً ذکر تسبیحات، نمی داند 3 بار باید گفته بشود یا 1 بار هم کفایت می کند. می گوید کسی که قائل به کفایت مره است، اتیان به ثلاث مرات را مخل به صلاة نمی داند. می گوید احتیاط می کند و 3 بار می آورم. واضح است که این جا عمل تکرار نشده است. در همان نماز تسبیحات اربع را 3 بار می گوید.

پس احتیاط تارةً موجب تکرار عمل می شود یعنی باید عمل را 2 بار انجام بدهی گاهی اوقات 3 بار. و برخی از اوقات احتیاط موجب تکرار عمل نیست. تارةً در عبادات است و أخری در غیر عبادات. اینها را بحث کرده اند.

بعضی از آقایان همان جا مثل مرحوم آقا جمال گلپایگانی در حاشیه بر عروة می فرمایند اگر باب عبادات باشد، احتیاط جائز نیست که عمل را تکرار بکند. عمل را باید یک بار بیاورد، عن تقلید او اجتهاد. تکرار عمل در باب عبادات را ایشان جائز نمی دانند.

 

یکی از شبهه هایی که قائلان به عدم جواز احتیاط در باب احتیاط دارند که ظاهر کلامشان این است که در باب عبادات هم این معنا جاری است و صادق، گفته اند کسی که احتیاط می کند لعب با امر مولا می کند. مولا یک نماز ظهر از انسان خواسته است. کسی که 2 نماز ظهر می خواند، گویند در واقع دارد با امر مولا بازی می کند.

یا عبث است. یقیناً یک صلاة ظهر بر عهده او بود، آن دومی لغو محض است. چون عبادت صِرف صورت عمل نیست، باید امر داشته باشد که شخص به داعی امر مولا اتیان بکند. اگر شخص نماز اولی را که خواند مصداق مأمورٌ به بود و مکلف آن را اتیان کرد، دیگر امری نمی ماند. چون سقوط امر یا به عصیان است یا اطاعت. (البته در باب عصیان امر ساقط نیست، ولی در اوامر موقته، ظرفش پایان می پذیرد و امر زمانش تمام می شود. دیگر امری نیست بعد از وقت. لذا گفته اند قضاء باید به امر جدید باشد. آن امر دیگر از بین رفت. از بین رفتنش به واسطه معصیت است. تخلف کرد و معصیت کرد، امر مولا ساقط شد.)

ولی گاهی از اوقات سقوط امر به خاطر امتثال است. اینجا همین اگر عمل اول مصداق مأمورٌ به باشد معنایش این است که این آقا به وظیفه اش عمل کرده است و دیگر امری نیست. آن نماز دوم که می خواند امر ندارد و نمازی که امر ندارد قصد قربت نمی شود کرد. بنابرین نماز دوم او می شود عبث.

عبثیتش نه به لحاظ قصد این شخص مصلی است، به لحاظ امر نداشتن است که توضیح دادیم.

چون بعضی فکر می کنند، عبث است، یعنی داعی او بر این عمل، داعی نفسانی و شیطانی می شود، نه، داعی نفسانی و شیطانی نیست، زیرا این شخص به رجاء مطلوبیت مولا، به رجاء این که احتمال امر می دهد در این مقام، تکرار می کند. می گوید من که نمی دانم مطلوب مولا صلاة 2 رکعتی بوده است، نماز 4 رکعتی هم می خواند. و لو این که 90 درصد بگوید مطلوب مولا همان صلاة قصر بوده است. نماز تمام را به همان احتمال، و لو ضعیف اتیان می کند، پس داعی اش همان امر احتمالی مولا پیش خودش است.

پس داعی او نفس و شیطان نیست، همان امر محتمل و لو به احتمال ضعیف داعی او شده است بر انجام عمل. پس از این نظر عبثی نیست، بلکه از این نظر باید تحسین هم بشود که به احتمال اعتناء می کند و به احتمال وجود امر اعتناء دارد.

پس چرا می گویید عبث است؟ عبثیت به خاطر این است که اگر به حسب واقع امر متعلق به عمل اول شده بود و مرتبه اولی مصداق مأمورٌ به باشد واقعاً، دیگر به حسب واقع عمل دوم امری ندارد. این احتمالی که می دهد، یک احتمالی است غیر مطابق با واقع. بنابرین محرک احتمال وهمی ای بوده است که این آقا در ذهن خودش داشته است و واقعیتی این محتمل ندارد. از این جهت است عبث است.

لذا عرض کردم که بعضی از بزرگان ولو این که در باب عبادات تکرار عمل را صحیح نمی دانند، اما این استثناء را دارد و می گویند اگر کسی به رجاء مطلوبیت، تشریع نمی کند و نمی گوید حتماً امری است، می گوید اگر در واقع امر باشد از دست من نرفته باشد و تفویت آن امر نکرده باشم، عمل را می آورم به رجاء مطلوبین.

این به رجاء مطلوبیت را نوعاً قبول دارند و لو این که موجب تکرار عمل هم بشود.

پس لعب و عبث در اطاعت و امتثال، از این حیث که بگوییم این عمل به داعی نفسانی باشد که نیست.

 

لقائلٍ ان یقول که عبثیت در این مقام به این اعتبار باشد که عمل توأمان از 2 چیز صادر شده باشد. نفس این آقا هم نقش دارد، امر هم نقش دارد. هر یک به عنوان جزء العلة. تمام العله مرکب از 2 چیز است، یکی داعی امر و لو احتمالی، جزء دوم داعی نفسانی، نه به عنوان استقلا. این 2 با هم دست به دست هم داده اند و محرک این آقا شده اند.

به این معنا اگر از او سوال شود که چرا احتیاط می کنی؟ می گوید نخواستم تقلید کنم، خب نفسش است دیگر، باید تقلید کنی. و نخواستم هم اجتهاد بکنم، حوصله این که تحصیل علم بکنم و مجتهد بشوم هم ندارم. چرا می کند، می گوید احتیاط می کنم این برایش راحت تر است. اسم تقلید را هم دوست ندارد. (تقلید یک امر فطری است و رجوع جاهل به عالم است. در همه امور انسان در بسیاری از کارهایش تقلید دارد. در همه امر متعارف اجتماعی خودش تقلید می کند. می گویی چرا ماسک می زنی؟ می گوید همه می زنند. نه علتش را می داند و نه چیز دیگر. می گوید چون همه این کار را می کنند من هم این کار را می کنم. خب این تقلید هست.

این که می گوید من نه اجتهاد می کند و نه تقلید، در حقیقت پیروی نفس خودش را دارد می کند. اما در کنارش امر مولا را هم آورده است، پس 2 چیز محرک اوست نحو العمل. یکی احتمال امری که اینجا وجود دارد. دوم داعی نفسانی این که می گوید نه تقلید می خواهم بکنم و نه اجتهاد.

آیا این است؟ که چون این کار را می کند عبث و لعب می شود؟

 

ظاهراً این وجه هم صحیح نیست. برای خاطر این که فرض بحث این است که امر محتمل که احتمالش را می دهد مستقلاً کافی است برای داعویت. لازم نیست چیز دیگری ضمیمه بشود، علت تامه تشریعیه این مکلف برای عمل، همان احتمال امر است و بس. دیگر اضافه کردن داعی نفسانی که ترک اجتهاد و تقلید کرده است به او و ضمیمه کردن این به او، دیگر لزومی ندارد.

و الا اگر بنا باشد این ضمیمه بیاید با قطع نظر از عبث بودن، این عمل اصلاً باطل است. چون در داعی خودش شریک آورده است. و تشریک در داعی مبطل عمل است. و لو این که داعی عقلائی هم باشد، چون در باب عبادات داعی فقط باید جنبه مولویت داشته باشد، حتی دواعی عقلائی اگر ضمیمه بشود مبطل عمل می شود. مثل این که یکی بگوید من که نماز می خوانم برای این که یک نوع ورزش است! کما این که الآن بعضی ها از این نگاه به عبادات می خواهند نگاه بکنند. حتی ماه مبارک رمضان خیلی واضح است که بعضی می گویند: امساک موجب صحت بدن می شود، درست است که از فوائد صوم صحت بدن است و از برکات روزه صحت بدن انسان است، ولی اگر کسی به قصد صحت بدن روزه بگیرد قطعاً روزه او باطل است. باید داعی او بر امساک امر مولا باشد و لا غیر. چیز دیگری ضمیمه کردن اگر بیاید قطعاً مبطل است.

پس از این 2 جهت لعب و عبثی نیست که صاحب کفایه می فرمایند که توهم این شده است که احتیاط در مواردی که موجب تکرار عمل است لعب و عبث باشد نسبت به واقع و لعب باشد نسبت به امر مولا. امر مولا را درست نمی خواهد گوش بکند. امر مولا را بازیچه خودش قرار داده. امر مولا را یک عمل خواسته است و این امر مولا را برده روی 2 کار. می گوید 2 کار را به همان امر واحد انجام بدهد، با این که مولا یک امر بیشتر ندارد.

2 طریق دیگر هم هست.