99/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روششناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روشهای تفسیری / روش تفسیر قرآن به رأی
در آغاز بحث روشهای تفسیری قرآن کریم اشاره کوتاهی به بیان بعضی از فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها) داریم. البته حقیقت مطلب بدون ذرهای مجامله و تعارف این است که انسان عادی به هیچ عنوان نمیتواند آنطور که باید، پی به کُنه مقام با عظمت و نورانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) ببرد. حقیقت معصوم را فقط باید خود معصوم بشناسد و اوست که باید حق را معرفی کند. ما هم اگر مطلبی میگوییم (به مقدار عقل، درک و ظرفیت وجودیمان در فهم کمالات آنها)، برگرفته از کلام نورانی خودشان است.
در روایات داریم که امام صادق (علیه السلام) میفرماید چه بگویم در مورد شخصیتی که به فرموده امام باقر (علیه السلام) اطاعت او حتی بر انبیاء و ملائکه هم لازم است. یعنی اگر در عالم معنا اراده میکرد، اطاعت بر او لازم بود.
در سوره قدر قرآن کریم میفرماید ای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اگر ما به شما نمیگفتیم، شما چگونه میتوانستید اهمیت، عظمت و حقیقت شب قدر را ادراک کنید؟ چون ما گفتیم، شما توانستید. امام جواد (علیه السلام) میفرماید با مخالفین ما (اهل تسنن) با سوره قدر محاجّه کنید. طبیعی است که ما مدارک مسلم ارائه میدهیم که در این زمان بر وجود امام زمان نازل میشود. اگر خدای متعال هم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را آگاه نمیکرد، او نمیتوانست اما اینکه خدای متعال در تصریح به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این آیه امتیازی برای شب قدر قائل شده، برای بیان عظمت و اهمیت شب قدر است. در روایات متناظر داریم که اگر کسی بتواند به حق معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برسد، پس او در واقع شب قدر را ادراک کرده است.
در تفاسیر آمده که مراد از شمس وجود اقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، مراد از قمر وجود مقدس حضرت علی (علیه السلام)، مراد از نهار وجود مقدس امام حسن و امام حسین است. اما مراد از و اللیل اذا یغشیها وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها)ست. در تاریخ بشریت و مخصوصاً تاریخ بعد از اسلام در اینکه آنطور که باید، نگذاشتند مقامات معصومین بروز و ظهور کند و معرفی شود، ظلم شده است. روایت دیگری داریم که میفرماید علت اینکه به حضرت زهرا (سلام الله علیها)، فاطمه گفته شده است، این است که فطم آن لحظهای را میگویند که فرزند شیرخوار را از شیر مادر میگیرند و کلاً منقطع میشود و بین او و شیر مادر فصل و فاصله میافتد، یعنی انقطاع کامل و مطلق.
اصلاً خلق نمیتوانند به کنه معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برسند، ولو در معنا و تفسیر این اسم شریف بیانات دیگری هم آمده است. یا اینکه ایشان آنچه را که زنها در شرایط عادی به آن حالات مبتلا بودند، مثل حالات جسمانی و ایام خاصی از ماه و یا بعد از تولد فرزند، آن حالات را نداشت و وجود ایشان خیر محض و مطلق بود و اگر اینطور نبود، حضرت علی (علیه السلام) برای ایشان کفوی نبود. خلق توان معرفت و شناخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ندارند و باید گفت برای اینکه جلوی معرفی مقامات معصومین را بگیرند، ظلم زیادی کردند. در لحظه استقرار انبیاء و اولیاء در بهشت همه به محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها) مشرف میشوند برای عرض ادب و زیارت آن وجود اقدس و نورانی.
روایت معروفی داریم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید شجنه که شاخهها و رگ و ریشه در هم تنیده شیء است و در تمام وجودش ریشه دوانده، حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای من اینگونه است. طبیعی است که هر چه سبب ناراحتی او شود، سبب ناراحتی من و هر چه سبب خوشحالی او شود، سبب خوشحالی من است و کار به جایی میرسد که رضای حضرت زهرا (سلام الله علیها)، رضای خدای متعال و غضب حضرت زهرا (سلام الله علیها)، غضب خدای متعال است.
درست است که ما نمیتوانیم به کنه مقام ایشان برسیم، اما موظف هستیم آنچنان که میتوانیم برای سعادت دنیا و آخرت و برای بعد معرفتی و عملی خودمان از زندگی نورانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) الگوگیری کنیم.
بعد از روش اول تفسیر قرآن (روش قرآنبسندگی) روش دوم، روش تفسیر قرآن به رأی است.
روش تفسیر قرآن به رأی
در این روش مطلب اول این است که در واقع این روش، روش تفسیر قرآن شمرده نشده است. بعضی از آقایان و نویسندگان گفتهاند که اصلاً نامیدن تفسیر قرآن به رأی، به عنوان یک روش، مسامحی است. چون تفسیر قرآن به رأی یک تفسیر 100% غلط و باطل است. بنابراین اگر به آن، روش میگوییم، مسامحتاً است. اگر قرار باشد به روش تفسیر قرآن به رأی بگوییم مسامحتاً اسم روش به آن اطلاق میشود، همین حرف را باید در مورد سایر روشهای تفسیری قرآن غیر از آن روش حق و درست هم بگوییم. چون همه روشهای تفسیری قرآن که درست نیست و یقیناً یک روش از بین این روشها صحیح است. پس در نامیدن روشهای دیگر هم به اسم روش، باید بگوییم مسامحتاً است. مگر اینکه بگوییم با توجه به اینکه این روش در بین روشهای اصطلاحی آنقدر بطلانش واضح است که جایی در تردید در بطلانش نیست، از این جهت شاید بگوییم به این قسم از تفسیر مسامحتاً نام روش تفسیر قرآن اطلاق میشود اما به روشهای دیگر روش گفته میشود ولو اینکه روش صحیح نباشند.
مطلب دوم در مورد روش تفسیر به رأی این است که ما سنتی داریم به نام سنت جعل حدیث. که این سنت ارتباط بسیار تنگاتنگی با روش تفسیر به رأی دارد. البته نمیخواهیم بگوییم که روش تفسیر به رأی یعنی کاملاً روش جعل حدیث، چون شاید انسان تفسیر به رأی کند اما جعل حدیث نکند. یعنی حدیث دروغی نسازد که به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اسناد بدهد. اما در روش تفسیر به رأی زیاد از حدیث جعلی استفاده میشود. پس نسبت بین این دو تساوی نیست اما به تعبیری عموم و خصوص من وجه است یعنی تفسیر قرآن به رأی گاهی بر اساس حدیث جعلی ساختگی است و گاهی از حدیث استفاده نمیشود. باز گاهی در وادی تفسیر آیهای از آیات قرآن جعل حدیث میشود و گاهی در مقام تفسیر آیه قرآن نیست. پس نسبت بین این دو عموم و خصوص من وجه عنوان میشود. با توجه به اینکه در روش تفسیر قرآن به رأی ممکن است از احادیث جعلی فراوانی استفاده شود، فقط به عنوان مقدمه یک اشاره به بحث جعل حدیث میکنیم.
غرض کسانی که حدیث میساختند و جعل میکردند و در احادیث دروغ میآوردند، این بود که در وهله اول برای خلفای جائر مقامات دروغین بسازند و نیز به دروغ به گمان باطل خود به ساحت مقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و در رأس آنها به حضرت علی (علیه السلام) جسارت کنند.
کتابی حاصل دروس استاد آیت الله رضازاده است، به نام علل پیدایش مذاهب اربعه که ایشان بحث جعل سند را مطرح کردند که چه احادیث دروغینی در کتب دیگران است که ساحت قدسی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را حتی به گمان باطل خودشان میخواستند تنزل دهند و برای خلفای خودشان شخصیتسازی دروغین کنند.
سنت جعل حدیث از چه زمانی آمده است؟ بعضیها میگویند بحث جعل حدیث از زمان معاویه بوده است. اولینها معمولاً از همان اولینهایی ا ست که در مقابل حضرت علی و اهل بیت بودند. نحن معاشر الانبیاء لم نورّث درهماً و دیناراً، شاید اولین جعل حدیث همین بوده است. یعنی لازم نیست ما به سراغ زمان معاویه برویم، بلکه قبل از زمان معاویه بحث جعل حدیث شروع شده بود.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرماید ارث سلیمان و داوود در قضیه فدک چه میشود؟ که البته آن، ارث هم نبوده، بلکه هبه بوده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در زمان حیاتشان به دخترش حضرت زهرا (سلام الله علیها) هبه کرده بود. یعنی بسیاری از این زمینههای انحرافی از قبل بوده است. در بحث اجتهاد صحابه که یک سنت غلط پایهریزی شد، گاهی گفته میشود اجتهد فاخطئ و امثالهم که آنها مجوز هر خطایی قرار میدهند و میگویند از زمان فلانی بود. وقتی خالدبن ولید برای جمعآوری زکات رفت و مالک بن نبیره را کشت و همان شب با همسر او همبستر شد و سربازان گفتند ما در لشکری که او باشد، دیگر شرکت نمیکنیم، ابوبکر گفت اجتهد فاخطئ. کتابهایی در زمینه جعل حدیث هست که این بحث مفصل را مطرح کردهاند.
ابن ابی الحدید معتضلی سنی در شرح نهج البلاغه جلد 11 صفحه 45 میگوید معاویه از راویانی که در فضیلت عثمان و سایر صحابه و عیبجویی از حضرت علی حدیث جعل میکردند، حمایت میکرد. البته معاویه بحث جعل حدیث و امر به جعل را به اوج خود رساند. مثلاً سمره بن جندب شخصی که در حدیث لاضرر و در علم اصول جریان مفصلی دارد، 400 هزار درهم از معاویه گرفت که جعل حدیث کند.
در روایت دیگری که در ارتباط با اخنس بن شریق است که گفت سوره بقره آیه 204 در حق حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است و یا سوره بقره آیه 207 که مرتبط به لیله المبیت است و در شأن حضرت علی آمده است و جان خود را سپر بقاء و حیات نورانی جان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار داد تا ایشان از مکه به مدینه هجرت کند، ولی اخنس بن شریق گفت این آیه در شأن ابن ملجم نازل شده است. یکی از زمینههای تفسیر به رأی این است که انسان قرآن را به رأی، میل و به سلیقه خودش و بر اساس روایات ساختگی و جعلی تفسیر کند.
مطلب سوم این است که رأی در لغت به معنای نظر نمودن به هر چیزی است. یعنی انسان در هر چیزی نظر کند که این نظر گاهی با چشم سر، گاهی با چشم قلب، گاهی با قوه خیال و امثالهم است. در اصطلاح گاهی گفتهاند مراد از رأی عقیدهای است که غلبه گمان و ظن حاصل میشود و سلیقه شخصی است. راغب اصفهانی در مفردات اینگونه معنا میکند و به قول آیت الله مکارم شیرازی در کتاب تفسیر به رأی صفحه 22 میفرماید واژه رأی در معنای درک عقلانی به کار نرفته است.
مطلب چهارم این است که در بحث تفسیر به رأی روایات فراوانی وجود دارد. از وجود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا بقیه اهل بیت (علیه السلام). تعابیر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در بحث تفسیر به رأی تعابیر بسیار زیبا و جالب توجهی در چند قالب مختلف است. در جاهای مختلفی به این تعابیر اشاره کردهاند.
از جمله در مقدمه کتاب تفسیر برهان که در جلد اول بحث 6 بحث زیبایی دارد که حدود 18 روایت در اینجا اشاره شده است. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان جلد 3 این بحث را متعرض شده است. ایشان در جلد 3 در صفحه 75 بحثٌ آخر روائی، تعدادی از این روایات را در این کتاب اشاره میکند.
مرحوم آیت الله خویی هم در کتاب البیان که فصل نوینی در نگاه بزرگان و شاگردان ایشان و علما در این نوع از توجه به قرآن و بحثهای قرآنی گشودند، متعرض این بحث شده است.
( بحث آخر روائي )
في الصافي عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم : من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار.
أقول : وهذا المعنى رواه الفريقان ، وفي معناه أحاديث اخر رووه عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم وأئمة أهل البيت عليهمالسلام.
وفي منية المريد عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم قال : من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار.
وفيه عنه صلىاللهعليهوآلهوسلم قال : من قال في القرآن بغير علم جاء يوم القيامة ملجماً بلجام من نار.
وفيه عنه صلىاللهعليهوآلهوسلم قال : من تكلم في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ.
أقول : ورواه أبو داود و الترمذي والنسائي.
وفيه عنه صلىاللهعليهوآلهوسلم قال : أكثر ما أخاف على امتي من بعدي رجل يناول القرآن يضعه على غير مواضعه.
وفي تفسير العياشي عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليهالسلام قال : من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر وإن أخطأ فهو أبعد من السماء.
وفيه عن يعقوب بن يزيد عن ياسر عن الرضا عليهالسلام قال : الرأي في كتاب الله كفر.[1]
مثلاً پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند، جایگاهش را از آتش آماده کرده است و یا به تعبیر دیگر پر و آماده کرده است. این را مرحوم علامه طباطبایی هم در المیزان میآورد. تعبیر دیگر که آن را ترمذی در جلد 5 صفحه 99 نقل میکند، میفرماید این حدیث، حدیث حسن است. در تعبیر دیگر به جای به رأی، بغیر علمٍ آورده است. یعنی اگر بدون علم باشد و علم برایش حاصل نشود و تفسیر کند. یا سنن ترمذی در کتاب تفسیر القرآن جلد 4 آورده و مدارک امامی هم فراوان است. حتی اگر اتفاقی هم تفسیر به رأی کند و به واقع برسد، باز هم خطا کرده است. این نشان میدهد که اصل این شیوه، شیوه نادرستی است. ولو به فرض تصادفاً به واقع هم اصابه کند. اهل بیت از قیاس نهی شدید کردهاند که شاید بشود تعبیر کرد که از ضروریات مکتب امامیه بطلان عمل به قیاس است. در اینجا هم اگر انسان تصادفاً به واقع برسد (که معمولاً نمیرسد) باز هم آن شیوه در فهم احکام دین منهی است.
در تفسیر قرآن هم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همین را میفرماید. نفس تفسیر قرآن به رأی افتراء و کذب علی الله است و حرام قطعی و معصیت کبیره است، خواه به واقع برسد یا نرسد. نفس این کار مورد نهی صریح است و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نهی کرده است.
مثلاً شخصی ادعا میکرد که در قرآن تناقض وجود دارد. در کتاب التوحید مرحوم شیخ صدوق باب 36 صفحه 264 حضرت علی (علیه السلام) میفرماید فقط علما هستند که خشیت خدا در قلبشان است که در تفاسیر داریم که مراد از علما، اهل بیت (علیهم السلام) هستند.
فقال عليهالسلام : وأما قوله : ( هل تعلم له سميا ) فإن تأويله هل تعلم أحدا اسمه الله غير الله تبارك وتعالى ، فإياك أن تفسر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء ، فإنه رب تنزيل يشبه كلام البشر وهو كلام الله ، وتأويله لا يشبه كلام ـ البشر ، كما ليس شيء من خلقه يشبهه ، كذلك لا يشبه فعله تبارك وتعالى شيئا من أفعال البشر ، ولا يشبه شيء من كلامه كلام البشر ، فكلام الله تبارك وتعالى صفته وكلام البشر أفعالهم ، فلا تشبه كلام الله بكلام البشر فتهلك وتضل ، قال : فرجت عني فرج الله عنك ، وحللت عني عقدة فعظم الله أجرك يا أمير المؤمنين. [2]
در اینجا هم منظور از علما، دانایان هستند که بعداً باید بگوییم طبعاً اهل بیت تنها مصداق و یا مصداق اتم آن هستند و حضرت میفرماید تنزیل و آیهای است که نازل شده و ما به حسب ظاهر فکر میکنیم مثل کلام بشر است، اما در واقع کلام الله است و تأویل کلام خدای متعال شباهتی به کلام بشر ندارد.
امام رضا (علیه السلام) میفرمایند اگر کسی این کار (تفسیر به رأی) را انجام دهد، به من (خدای متعال) ایمان نیاورده و اگر کسی به هر شکل و وجهی مرا به خلق تشبیه کند، ابداً به من معرفت ندارد و هر کس در دین من قیاس را به کار ببرد، او به دین و بر دین من نیست. این روایت از وجود امام رضا (علیه السلام) نقل شده و سندش درست است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي وَ مَا عَرَفَنِي مَنْ شَبَّهَنِي بِخَلْقِي وَ مَا عَلَى دِينِي مَنِ اسْتَعْمَلَ الْقِيَاسَ فِي دَيْنِي.[3]
سؤال: این روایات که با تعابیر مختلف نهی از تفسیر قرآن به رأی کردهاند، از نظر سند چگونه هستند؟ در بین اسناد این احادیث سند صحیح وجود دارد، هم بنا بر روال و هم بنا بر مسلک صحیح حدیثی در نزد امامیه و هم از نظر تسنن و بنا بر مبانی حجیت حدیث در نزد خود آنها. همچنان که بعضی از بزرگان مثل مرحوم آیت الله خویی در البیان و مرحوم شیخ انصاری در فرائد میفرمایند این احادیث تواتر دارند. تواتر 3 قسم است. تواتر لفظی، تواتر معنوی، تواتر اجمالی. مرحوم آخوند گاهی بیشتر به تواتر اجمالی اشاره میکنند که به نظر میرسد احادیث در نهی از تفسیر قرآن به رأی، تواتر معنوی دارند.