99/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روششناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روشهای تفسیری / روش تفسیر قرآن به قرآن
یکی از مقدماتی که در بحث روشهای تفسیری قرآن تأثیرگذار است، بحث تفسیر به رأی است. بعضیها روش تفسیر به رأی را جزء روشهای تفسیری بیان کردهاند و بعضیها میگویند چون این روش، یک روش تفسیری 100% باطل و غلطی است، حتی آن را جزء روش تفسیری هم محسوب نمیکنیم. با توجه به اینکه روش تفسیر به رأی یکی از روشهای تفسیری انگاشته میشود، لذا این روش را با بحث مقدماتی مخلوط نمیکنیم و در سر جای خودش به عنوان یکی از روشها به آن اشاره و نقد و بررسی میکنیم.
با توجه به این نکات وارد بحث انواع روشهای تفسیری میشویم. قبل از ورود به این بحث، ابتدا باید ببینیم چرا انواع و اقسام روشهای تفسیری پدید آمد و این روشها از کجا نشأت گرفت و خاستگاه و منشأ پیدایش آنها چه بود؟ در پاسخ به این سؤالات باید به چند نکته اشاره کنیم.
منشأ پیدایش روشهای تفسیری
نکته اول این است که خصوصیت قرآن کریم به گونهای است که دارای آیات متعدد از ابعاد متفاوت و زوایای مختلف است، مثل آیات توحیدی که در این آیات، صفات کمال و جمال و جلال الهی را بررسی و اشاره میکند. امام باقر میفرماید اگر من کسانی را پیدا میکردم که میتوانستند معانی آیات را بفهمند و قدرت درک داشته باشند، همه علوم را برایشان بیان میکردم. بعضی از آیات در فاز و بعد مسائل معرفتی توحیدی، بعضی از آیات معرفی انبیاء گذشته، بعضی از آیات معرفی خصوصیاتی در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، حضرت علی و اهل بیت (علیهم السلام)، بعضی از آیات در مورد مسائل معاد، مسائل قبر و قیامت و بعضی از آیات در مورد آیات الاحکام و مباحث اخلاقی است.
نکته دوم این است که از جهتی بعضی مفسرین دیدند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عنوان مبین قرآن معرفی شده است و از این زاویه بعضیها نگاه کردند و به سراغ تفسیر روائی رفتند.
نکته سوم این است که اعتقادات و باورهای عقیدتی و فکری مفسرین زمینهساز انواع روشهای تفسیری است. یکی از این روشها مذاهبی است که هر کدام دارند. طبیعی است که مثلاً کسی که پیرو مذهب تسنن است، با کسی که سرسپرده آستانه حضرت علی (علیه السلام) است، نوع نگاه تفسیری آنها با هم تفاوت دارد. پس مذاهب تفسیری در روشها تأثیرگذار هستند.
مثلاً یکی تابع مکتب اشعری است و نوع نگاهش به تفسیر متفاوت است و دیگری تابع مکتب معتزلی و آن یکی پیرو اهل بیت (علیهم السلام) است، گرایشها تأثیرگذار هستند. مثلاً نوع نگاه شخصی به تفسیر نگاه ادبی و نوع نگاه دیگری نگاه علمی است. طبعاً منابعی هم که برای تفسیر آیات به سراغ آن منابع میروند با هم متفاوت است.
به تعبیر دیگر این اعتقادات و باورها در روش تطبیق آیات بر معانی تأثیرگذار است.
ان اختلف الباحثون في التفسير في مسالكهم بعد ما عمل فيهم الانشعاب في لمذاهب ما عمل ، ولم يبقى بينهم جامع في الرأي والنظر إلا لفظ لا إله إلا الله ومحمد رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلمواختلفوا في معنى الاسماء والصفات والافعال والسماوات وما فيها الارض وما عليها والقضاء والقدر والجبر والتفويض والثواب والعقاب وفي الموت وفي البرزخ والبعث والجنة والنار ، وبالجملة في جميع ما تمسه الحقائق والمعارف الدينية ولو بعض المس ، فتفرقوا في طريق البحث عن معاني الايات ، وكل يتحفظ على متن ما اتخذه من المذهب والطريقة.[1]
علامه طباطبایی میفرماید برخی مذاهب، نحلهها و مکاتب سعی میکنند قرآن را به گونهای تفسیر کنند که مثبِت باورهای آنها باشد. همه ما باید از این مطلب پرهیز کنیم. یعنی اگر برای خودمان یک باور ذهنی پیشساخته محض فارغ از بیانات اهل بیت (علیه السلام) داشته باشیم، سعی میکنیم هر طور شده آیات قرآن را در آن فاز ببریم.
مثلاً ممکن است آن مبنای پیشساخته حکم عقل فطری باشد و یا مستفاد از ادله فرمایشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت است و حجت در این زمینه دارند که این مسئله فرق میکند. اما اگر بر اساس یک پیشفرض ذهنی محض بخواهیم قرآن را بر آن معانی حمل کنیم، شایسته نیست.
یکی از نکاتی که در پیدایش روشها و حتی گرایشهای تفسیری تأثیرگذار است، بحث تفسیر به رأی است. مثلاً فردی به خاطر نظریات شخصی خودش و یا حمایت از مذهب و مکتب خود، تفسیر به رأی میکند. افکار و علوم غیر مسلمانان به محدوده اسلام در قرن دوم راه پیدا کرد و حاوی علوم عقلی، تجربی و امثالهم بود و گرایشهای فلسفی و غیر فلسفی در آیات پدید آمد.
انواع و اقسام روشهای تفسیری
روش تفسیر قرآن به قرآن
یعنی ما در بیان آیات قرآن و فهم مراد از این آیات اعم از مجموعه کلمات آیات که یک جمله را تشکیل میدهند، یا جملات متعدد و یا حتی یک کلمه واحد از آیات قرآن به آیه دیگری در فهم این آیه مراجعه کنیم. اصطلاحاً روش تفسیر قرآن به قرآن یکی از 2 قسم روش نقلی است. چون روش تفسیر قرآن گاهی روش نقلی و گاهی روش غیر نقلی است.
تبیین معنای اصطلاحات پیرامون بحث
روش
روش یعنی بهرهگیری از یک منبع خاص در تفسیر قرآن برای فهم معانی و مقصود آیه و به دست آوردن نتیجه خاص. منبع خاص گاهی ممکن است یک منبع، دو منبع و یا بیشتر باشد.
معنای تفسیر
تفسیر یعنی پردهبرداری و کشف ستر از اجمال کلمات و جملات قرآنی و فهم معانی و مقصود آنها و به تعبیر اصولی فهم مراد استعمالی و جدی آیات قرآن.
روش تفسیری
روش تفسیری یعنی تکیه کردن و بهرهگیری از منبع خاص برای فهم معانی کلمات و جملات قرآن.
قبل از ورود به روش تفسیری قرآن به قرآن، باید اشاره کنیم که خود این روش 2 قسم است. در روش نقلی، تارتاً تفسیر آیه به آیه و اخری تفسیر آیه به روایت است.
اقسام تفسیر آیه به آیه
قسم اول که بعضی از نویسندگان میگویند قرآنبسندگی. یعنی قائل شویم که فقط قرآن در تمام امور برای ما کفایت میکند و هیچ نیازی به غیر قرآن نداریم. کسانی که روش تفسیر قرآن به قرآن را میگویند، 2 نوع نگاه متفاوت دارند. نگاه اول را نگاه افراطی مینامیم یعنی نباید و به هیچ وجه نیازی به مراجعه به غیر قرآن در هیچ شأنی نداریم، نه فقط تفسیر خود آیات، بلکه در مجموعه دین.
قسم دوم که در بیان بعضی از مسائل نیاز به غیر قرآن داریم. مثلاً تفصیل مباحث معارفی و جزئیات احکام. اما فهم خود همه آیات قرآن بی نیاز از مراجعه به غیر قرآن است. ماده اجتماع هر 2 قسم این است که ما در فهم آیات قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم.
قسم اول همان است که بعضیها گفتند کتاب خدا برای ما بس است (حسبنا کتاب الله) و نیاز به هیچ چیز دیگری نداریم و کار را به جایی رساندند که بعداً از تدوین و نشر حدیث منع کردند.
پس اولین قسم از اولین روش این است که ما در هیچ عرصهای نیاز به غیر قرآن نداریم (حسبنا کتاب الله).
شافعی در کتاب الام جلد 4 تمام روایات را کنار میزند و میگوید بعضیها اینگونه هستند. ذهبی در تذکره الحفاظ جلد اول صفحه 9 میفرماید خوارج اینگونه بودند. از متأخرین کتابی است به نام التفسیر و المفسرون از محمدحسین ذهبی استاد دانشگاه مصر که در سال 1397 قمری کشته شد و تحقیقات ویژهای کرده و در جلد 2 کتابش صفحه 532 میفرماید از بین تسنن، شخصی است به نام محمد ابو زید دمنهوری که اصالتاً هندی است و کتابی نوشت به نام الهدایت و العرفان فی تفسیر قرآن بالقرآن. ایشان در این کتاب تصریح میکند که قرآن بسندگی داریم، سنت حجت نیست و تأویلات غیر منطقی و تفسیر به رأی در قرآن میکند. چون وقتی بگوید کسی نیازی به سنت ندارد، شروع به تفسیر به رأی و برداشتهای کاملاً ذوقی و سلیقهای میکند. این کتاب در حدود سال 1350 قمری در مصر منتشر شد که خلاصه تفسیر دیگری به نام تفسیر سید احمد خان است. ایشان در این کتاب کاملاً نیاز به غیر قرآن را در همه وادیها نفی میکند. الازهر مصر هم با او مخالفت کرد و وجود این کتاب را صلاح ندانست و دستور داد این کتاب جمعآوری شود.
محمدحسین ذهبی میگوید محمد ابو زید دمنهوری علاوه بر اینکه میگوید در تفسیر خود قرآن نیاز به سنت نداریم، در تشریع هم نیاز به سنت نداریم. البته برداشت آیت الله زنجانی در کتاب مبانی و روشهای تفسیر قرآن، این است که محمد ابو زید دمنهوری نمیگوید اصلاً نیاز به غیر قرآن نداریم، بلکه میگوید در تفسیر قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم. یعنی طبق برداشت ایشان محمد ابو زید دمنهوری از قائلان به قسم دوم از روش اول است. شاید با قرائنی که داریم، همان برداشت اول اولی باشد. ایشان در تفسیر آیات الاحکام هم اصلاً به روایات توجه نکرده و طبق نظر خودش جلو رفته و گاهی بر خلاف مسلمات فقهی مورد اتفاق همه، آیات را معنا کرده و حتی گاهی معجزات را از معنای اصلی آن منحرف کرده است. مثلاً اینکه خدای متعال آتش را بر حضرت ابراهیم سرد کرده، یعنی اینکه حضرت ابراهیم را با هجرت ایشان از آتش نجات داده است. شاید شخص دیگری که روش اول قسم اول را قائل باشد، شخصی است به نام سید ابوالفضل برقعهای که افکار انحرافی دارد و کتابش به نام تابشی از قرآن و در سال 1370 شمسی در تهران فوت کرد و انحراف در عقاید و افکارش نسبت به ولادت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است که ایشان نه تنها معتقد بود قرآن نیاز به غیر ندارد و قابل فهم برای همه است، بلکه عبارات و تعابیری هم که رنگ و بوی قسم اول از روش اول را داشت، از عبارتهایش استفاده میشود.
ادله قائلین به تفسیر قرآن به قرآن
این افراد برای خودشان دلایلی دارند. البته بعضی از دلایلشان بین هر دو قسم از روش اول مشترک است. یکی از دلایلشان سوره نحل آیه 89 است که میفرماید: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ﴾[2] ما کتاب را بر شما به عنوان تبیان و بیان هر شیئی فرستادیم و نازل کردیم و آنها میگویند پس خود قرآن برای بیان همه اشیاء عالم کافی است و یکی از اشیاء عالم خود قرآن است. پس قرآن برای تبیین و بیان خود قرآن کافی است و شیء، قرآن و غیر قرآن را شامل میشود. پس قرآن برای بیان و تبیین خود قرآن و غیر قرآن کافی است.
در مقام پاسخ اول باید بگوییم درست است که قرآن تبیین و تبیان همه چیز است، اما آیا برای همه اشخاص است و یا برای بعضی از اشخاص؟ از این جهت آیه قرآن ساکت است. درست است که قرآن تبیان برای هر شیئی است، اما آیا برای هر شیئی در قبال هر کسی؟ مثلاً کارخانهای ماشینی میسازد و این ماشین دفترچهای دارد که تمام زوایا و خصوصیات آن را بیان میکند، ولی آیا همه تمام خصوصیات ماشین را میفهمند؟ نه تنها از این حیث نمیگوییم که قرآن برای همه در مقام بیان نیست، بلکه میفهماند و تصریح میکند که تبیان برای همه چیز برای همه نیست. چون میفرماید قرآن را نازل کردیم اما بر شما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که شما میتوانید تبیان هر شیئی را از این قرآن استفاده کنید و آنچه را که عقل مخاطبانت به آن برسد، به آنها بفهمانی. همان چیزی که در آیه دیگری میفرماید ما بر شما ذکر را نازل کردیم و شما تبیین کنید برای مردم آنچه که نازل کردیم. اگر فهم معانی و آیات قرآن نیاز به غیر نداشته باشد، چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تبیین کند؟ چون دیگر نیازی به تبیین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیست و هر کسی خودش مستقیماً به قرآن مراجعه میکند و میفهمد.
پاسخ دوم این است که اگر قرار است قرآن تبیان هر چیزی برای هر کسی باشد (به معنای قسم اول از روش اول)، چرا افراد در خیلی از وادیها معطل میمانند؟ و اگر اینقدر بیان و تبیان و اینقدر واضح و روشن است، چرا این همه اختلاف نظر دارند؟ چرا افراد این همه با یکدیگر در فهم معانی و برداشت از آیات اختلاف دارند؟ آیا واقعاً برداشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) از آیات با برداشت دیگران یکسان است؟
سؤال: این آیه چه میگوید؟ حداقل 3 معنا برای این آیه وجود دارد.
معنای اول یعنی اینکه ما قرآن را برای شما نازل کردیم که به وسیله شما (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله))، حضرت علی و اهل بیت (علیهم السلام) میتوانید به وسیله قرآن تبیین و بیان همه چیز را داشته باشید، آن همه مدارکی که علمشان به کتاب احاطه دارد مثل ما کان، ما یکون، ما هو کائن و غیره.
معنای دوم یعنی اینکه درست است که قرآن تبیان همه چیز است، اما یا خودش بیان کرده و یا به وسیله مبینش بیان میشود.
معنای سوم یعنی اینکه بیان همه چیز هست اما به نحو کلی، نه با تفاصیل و خصوصیات و جزئیات. که هر کدام از این 3 معنا باشد، در این جهت فرقی نمیکند. پس هم در ماسوای قرآن و هم در خود معنای قرآن نیازمند به غیر قرآن خواهیم بود.
1- شاید بگوییم برای اصل شناخت حق، قرآن کافی است، نه برای همه مطالب.
2- مگر خود قرآن ارجاع به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ندارد؟ بله. قرآن ملاک است و خود قرآن میفرماید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مراجعه کنید.
3- حقیقت و واقعیت خارجی میگوید قرآن کافی نیست. مثلاً قرآن میفرماید نماز بخوانید، نماز را چگونه بخوانیم؟
4- اگر قرار باشد خودشان به قرآن ارجاع بدهند و بشود بفهمیم، پس چرا ما به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مراجعه کنیم؟ اگر قرار باشد ملاک، قرآن باشد و به قرآن مراجعه کنیم و خودمان بتوانیم معانی قرآن را بفهمیم، دیگر نیاز به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیست. به علاوه با توجه به حدیث متواتر ثقلین چه کنیم؟ اگر قرار بود ما با مراجعه به قرآن خودمان بفهمیم و در هیچ امر و وادی نیاز به غیر قرآن نداشته باشیم، طبعاً نیازی به فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نبود که به کتاب و عترت تمسک کنیم.
پس قسم اول از روش تفسیری اول آنقدر روش مخدوش و غلط و باطلی است که در طول تاریخ جز عده بسیار معدود و کمی جرأت تصریح به طرفداری از این روش را نداشتند و مطالبشان هم کاملاً مردود است. البته ممکن است بعضی از ادله مورد استنادشان با ادله آقایانی که روش اول از قسم دوم را قائل هستند، مشترک باشد.