1400/03/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روششناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روشهای تفسیری / نقد روش تفسیری ضرب القرآن بعضه ببعض
سومین روش تفسیری قرآن این است که در تفسیر تمام آیات قرآن میتوانیم از خود آیات قرآن استفاده کنیم و برای فهم آنها نیاز به غیر قرآن نداریم. در نقطه مقابل این روش ادلهای داریم برای عدم کفایت قرآن در تفسیر قرآن برای ما و غیر معصومین. این ادله فراوان است و در مجموع تواتر معنوی دارند.
یکی از عناوین دیگر در این مقوله روایاتی است که میفرماید قرآن نیاز به قیّم دارد و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلیفههایی را در مقوله تفسیر قرآن دارد. روایتی داریم در کتاب کافی جلد اول و مرحوم شیخ صدوق هم این روایت را در کتاب علل الشرایع میآورد.
منصور بن حازم به امام صادق عرض کرد که من با عدهای از افراد گفتگویی کردم و از آنها سؤال کردم که قبول دارید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حجت خدا بر خلق است؟ گفتند بله. و حجت بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کیست؟ گفتند قرآن. مُرجعه که یک فرقه کلامی خاص با افکار خاص بودند، یکی از حرفهایشان این بود که در ایمان و کفر افراد نمیتوان اظهار نظر کرد و باید به قیامت تأخیر انداخت. حروری (گروه خوارج) که در منطقهای در حرورا بین بغداد و کوفه اجتماع کردند و زندیق یعنی بی دینها که ایمان ندارند، مخاصمه دارند و هر کدام میخواهند بر دیگری غلبه کنند. بعد منصور بن حازم میگوید قیّم چه کسانی هستند؟ عبدالله بن مسعود و غیره و آیا قیم بر همه هستند؟ خیر. طبعاً اطاعت از حضرت علی (علیه السلام) مفروض است و حجت بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر کل مردم است. اوست که هر چه در مورد قرآن بگوید، حق است. منصور بن حازم میگوید من به این صورت کیفیت مناظره و مذاکره خود را خدمت امام صادق (علیه السلام) عرضه کردم، ایشان برایم دعا کردند و من سر مبارک ایشان را بوسیدم. این روایت به راحتی این مقوله را در تقریر و تأئید حضرت بیان میکند.
روایت بعدی در کتاب عیون اخبار الرضا، امالی مرحوم شیخ صدوق و ارشاد القلوب دیلمی است و به اینجا میرسد که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقلی از جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و خدای متعال دارد. کتاب من مبین میخواهد و مبین کتاب من همه امتیازاتش در یک نقطه جمع میشود. روایت دیگر در خطبه غدیر است که در احتجاج مرحوم طبرسی آورده است و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید خلیفه من بر تفسیر کتاب قرآن حضرت علی (علیه السلام) است.
عنوان دیگر در روایات این است که اهل بیت ناطق قرآن و بلکه قرآنِ ناطق، اینها هستند. اگر قرآن خودش ناطق بود ولو برای علمایی که به مراحل عالی از علم و دانش رسیدهاند، قرآن، صامت انگاشته نمیشد و میگفتند قرآن برای بعضیها ناطق است و برای بعضی دیگر صامت است و آن بعضی که قرآن برای آنها واضح و ناطق است، فقط اهل بیت نیستند و عده دیگری هم میتوانند باشند. در حالیکه اینگونه نیست. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید حضرت علی برای شما از کتاب الله هم افضل است. دلیل ایشان این است که حضرت علی باید ترجمه و توضیح کتاب را برایتان انجام دهد.
روایت دیگر از ابی بصیر است که امام صادق میفرماید اینطور نیست که کتاب، ناطق باشد، بلکه ناطق است اما به وسیله کتاب. یعنی اینها هستند که با استفاده از کتاب باید معانی را برای مردم بیان کنند. در قضیه تحکیم و حکمیت میفرماید قرآنها را بر سر نیزه کرده بودند و عدهای گفتند یا علی اینها با قرآن جلو آمدند، پس جنگ تعطیل است. حضرت علی میفرماید تعبیر کننده و تفسیر کننده از کتاب فقط من هستم. کسی که بخواهد قرآن را تعبیر کند و توضیح بدهد، غیر از من کسی نیست. در کتاب کافی حضرت میفرماید اینها تراجمه وحی الله و تراجمه کتاب و ترجمان قرآن هستند.
روایات دیگری در این زمینه داریم که قرآن برای همه تبیان است. ولی تبیانیت قرآن برای همه است یا به واسطه قیم و معلم است که واسطه و معلمش اهل بیت هستند. مثلاً قرآن میفرماید ما کتاب را به بندگانی که آنها را انتخاب کردیم و برگزیدگان ما هستند، به ارث دادیم. در کتاب کافی و بصائر امام کاظم (علیه السلام) میفرمایند مائیم که خدا آن چیزی را که در آن تبیان هر چیزی است به ما عنایت کرده است. اگر به غیر از ما هم عنایت کرده بود، اینجا جایی برای این بیان نیست. این بیان، بیان ظهور در حصر و مقام مفاخره الهیه دارد. حضرت میفرمایند مائیم که این خصوصیت به ما داده شده و این قرآن و کتابی که در آن تبیان برای همه است، به ما ارث داده شده است.
روایت دیگری در کتاب کافی داریم که حضرت علی(علیه السلام) میفرمایند از ناحیه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعلیم داده شدم و در جلوی چشمم تمام این معانی را میبینم. روایاتی به این مضمون داریم که ائمه با قرآن و قرآن با ائمه است و از هم جدا نمیشوند، ولو بعضیها گفتند کتاب خدا برای ما کافی است. اینکه میگویند از هم جدا نمیشوند، یعنی اگر میخواهید باید به سراغ هر دو بروید.
روایاتی داریم که میفرماید علم همه قرآن، ظاهر و باطنش و غیره در نزد اهل بیت است و علم به متشابهات، اختصاصی ائمه است. ما از کجا میدانیم که فلان آیه محکم است یا متشابه؟ حضرت میفرمایند گاهی محکم را جای متشابه و گاهی متشابه را جای محکم میانگارند. شاید ما فکر کنیم یک متشابه، محکم است در حالیکه متشابه است و یا فکر کنیم یک متشابه به فلان محکم برمیگردد در حالیکه به آن برنمیگردد و ارتباطی به آن ندارد، بلکه ارتباط به یک محکم دیگر دارد. گاهی دو متشابه را دو محکم فرض میکنیم و مبین هم قرار میدهیم در حالیکه معنایی که ما برداشت کردیم، درست نیست و باید به یک محکمی که دلیل و آیه سومی است، مراجعه کنیم.
در این زمینه روایات فراوان که مراد، ما اهل بیت هستیم، داریم و اشارات فراوانی در روایات داریم که مراد از الذین اوتوا العلم، مائیم. علم به ناسخ و منسوخ فقط در نزد کسانی است که کتاب بر آنها نازل شده است. مگر ما در فهم آیات قرآن نباید بفهمیم که ناسخ و منسوخ کدام هستند؟ حضرت علی(علیه السلام) میفرمایند مردم از اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برایشان بیان کند، بی نیاز نیستند، ایشان باید آیات را تفسیر کنند و معلم امت هستند.
از همه اینها استفاده میشود که کسی که علم به همه اینها دارد، حضرت علی(علیه السلام) است.
روش تفسیری چهارم، روشی است شبیه روش تفسیری اول و سوم. روش اول و سوم و چهارم یک ماده اجتماع دارند. در اصطلاح بعضی از نویسندگان معاصر به این روشها روش قرآنبسندگی اطلاق شد، یعنی اکتفا به قرآن و اینکه بگوییم خود قرآن برای ما کافی است.
روش قرآن بسندگی 3 تفسیر و بیان دارد:
1- روش تفسیری اول که اولین بیان از روش قرآنبسندگی است اینکه ما در فهم تمام معانی نیاز به غیر قرآن نداریم.
2- روش تفسیری سوم که دومین بیان از روش قرآنبسندگی است اینکه ما در فهم خود قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم.
3- روش تفسیری چهارم که سومین بیان از روش قرآنبسندگی است اینکه ما باید از قرآن در تفسیر خود قرآن استفاده حداکثری کنیم. یعنی تا جایی که میشود اصلاً به غیر قرآن مراجعه نکنیم. روش چهارم تقریباً شبیه روش سوم است.
چون قائلان این روش ولو اگر قائل به روش چهارم باشند، مدعی هستند، که خود قرآن برای ما کفایت میکند (در مقام عمل). شاید تفاوت زیادی بین روش 3 و 4 در مقام عمل نباشد ولی در مقام گفتار با هم تفاوت دارند.
سؤال: قائلان به روش چهارم چه کسانی هستند؟ از بین بزرگان یکی از اعلامی که قائل به این روش هستند، مرحوم علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان است. بین بعضی از آقایان و شاید بسیاری از آقایان اختلاف است که آیا ایشان از بین این روشهای 4گانهای که اشاره کردیم، قائل به روش سوم هستند و یا روش چهارم؟ شاید بگوییم بعضی از عبارات ایشان در اینکه قائل به روش سوم هستند، ظهور و بلکه صراحت دارد، ولو بعضی از مؤلفین معاصرین و شاید از شاگردان ایشان خواستند روش تفسیری ایشان را از روش سوم جدا کرده و قائل شوند که ایشان روش چهارم را اختیار کرده است.