1400/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روششناسی تفسیر قرآن کریم / انواع روشهای تفسیری / بررسی ادله قائلان به ضرب القرآن بعضه ببعض و نقد آن
در بررسی روشهای تفسیری قرآن کریم، سومین روش این است که فهم قرآن و تفسیر تمام قرآن از غیر خود قرآن بی نیاز است و برای فهم تمام قرآن به غیر قرآن کریم و حتی به روایات اهل بیت نیاز نداریم. طبعاً قائلان به این سخن به بعضی از آیات استدلال کرده بودند، اعم از آیاتی که قرآن و آیات محکماتش را أم الکتاب معرفی کردند و نیز آیاتی که امر به تدبر در قرآن کریم نموده بود. در ادامه به بعضی از روایات استناد میشود.
كِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَتَنْطِقُونَ بِهِ، وَتَسْمَعُونَ بِهِ، وَيَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْض، وَيَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض، وَلاَ يَخْتَلِفُ فِي اللهِ، وَلاَ يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ.[1]
در مقام نقد و پاسخ به این دلیل چند نکته جود دارد:
نکته اول این است که همچنان که خود عبارت میفرماید بعضی از قرآن به وسیله بعضی دیگر تفسیر میشود و نطق و بیان میکند یا بعضی از قرآن بر بعضی دیگر شاهد است. به نحو موجبه جزئیه میتوان از این عبارت استفاده این مطلب را کرد، اما به نحو موجبه کلیه که در تمام موارد اینگونه باشد، این استفاده را از این عبارت حضرت علی نمیتوانیم بکنیم.
نکته دوم اینکه بعضی از قرآن به وسیله بعضی دیگر نطق میکند و بعضی از قرآن بر بعضی دیگر شاهد است، سؤال این است که چه کسی میخواهد این نکته را از قرآن کریم استفاده کند؟ یعنی ببیند فلان آیه نطق و توضیح و سخن در مورد فلان آیه است یا مثلاً فلان آیه در مورد آیه دیگر شاهد است. آیا این برای همه میسور است یا فقط برای بعضی که علم به تمام کتاب برای آنها از ناحیه خدای متعال عنایت شده است؟ در اینجا روایت نورانی حضرت علی (علیه السلام) از این حیث در مقام بیان نیست و با روایات و ادله فراوان دیگر استفاده میکنیم که فهمیدن همه این معانی با هم بر علم همه کتاب متوقف است که آن هم در نزد معصومین است.
نکته سوم این است که این همه روایاتی که میفرمایند تمام معنای قرآن را فقط ما (اهل بیت) میدانیم، آنها چه میشود؟ چه نیازی به حدیث ثقلین است و چرا پیغمبر اکرم بفرمایند شما فقط به ثقلین مراجعه کنید؟ بلکه میتوانند بفرمایند من در بین شما قرآن را گذاشتم، إما اینکه عترت من میتوانند قرآن را بفهمند و إما اینکه هر کس دیگری هم خواست مراجعه کند و بفهمد، اشکالی ندارد. اما ضابطه را ثقلین میفرمایند که اگر به این دو مراجعه کردید، گمراه نمیشوید.
نکته چهارم این است که درست است که در اینجا حضرت علی میفرماید بعضی از قرآن به وسیله بعضی دیگر نطق میکند و بعضی از قرآن بر بعضی دیگر شاهد است، اما خود حضرت در نهجالبلاغه فرمایند شما از قرآن استنطاق کنید و از آن بخواهید، اما چون لن در این خطبه نفی ابد است، ابداً اینگونه نیست که خود قرآن برای شما نطق کند. من (حضرت علی) باید به شما از قرآن خبر بدهم و خبر میدهم. اگر خود قرآن برای ناطق بودن وافی و کافی بود، حضرت علی (علیه السلام) میفرمود مراجعه کنید و هر کدام فهمیدید، کافی است. در حالیکه سخن را خطاب به همه قرار دادند و میفرمایند و لن ینطق لکم.
نکته پنجم این است که خود اهل بیت هم همین شیوه استفاده از آیات قرآن را برای تفسیر و تبیین و توضیح آیات دیگر داشتند. اولاً آیا در تمام موارد یا در بعضی از موارد این کار را میکردند؟ در بعضی از موارد. دوماً در خیلی از موارد اهل بیت تفسیر آیات قرآن را مستند به معصوم قبل و همینطور تا به پیمغمبر اکرم مستند میکردند و اینطور نبوده که پیغمبر اکرم در همه موارد بفرمایند مراد از این آیه قرآن با توجه به فلان آیه دیگر، این است. بلکه ابتدا بدون استناد به آیه دیگر در اکثر موارد مراد و معنای اراده شده از یک آیه را بیان میکردند. سوماً اهل بیت اگر از آیهای برای فهم آیه دیگر استفاده میکردند، چون آنها به تمام معانی علوم آیات احاطه داشتند مثل ناسخ، منسوخ، عام، خاص، مجمل، مبین، کدام متشابه است، کدام محکم است، کدام متشابه را به کدام محکم ارجاع دهیم و ...، این ربطی به سایرین ندارد که بتوانند با تمام موارد اینگونه رفتار کنند.
به علاوه خود اهل بیت از ادله عقلیه تارتاً برای تبیین معنای مراد یک آیه استفاده میکردند و به ادله عقلیه اشاره میکردند. آیه قرآن میفرماید به سوی پروردگادر خود نظر میافکنند. که اینها را بحث صفات خبریه میگویند یعنی صفاتی که در آیات بیان شده و ظاهر معنای بدویه این صفات این است که خدای متعال جسمانیت دارد. اهل بیت با استفاده از براهین عقلیه واضحه میفرمودند مراد از این آیه فلان معنای ظاهری برداشت بدوی نیست بلکه مراد چیز دیگر است، مثلاً کنایه از قدرت است.
خود علم به شأن نزول در معنای آیه خیلی مهم است. علم به خصوصیات الفاظ در زمان صدور خیلی از اوقات در فهم معنا مهم است. گاهی آیات اجمال دارند و تفسیرش را از کجا باید بفهمیم؟ مقیدات، مخصصات و خیلی از اوقات در روایات آمده است. آیا میشود بگوییم ما در فهم آیات مطلقاً نیاز به روایات نداریم؟
مثلاً آیه میفرماید اگر کسی از دنیا برود، وارث مذکر او 2 برابر وارث مؤنث او ارث میبرد. اگر وارث مذکر قاتل مورّث باشد، آیا قاتل ارث میبرد؟ از کجای قرآن میتوانیم استفاده کنیم؟ اگر روایات نباشد، این خصوصیات، مقیدات و مخصصات نه در وادی احکام و آیات الاحکام و نه حتی در وادی معارف فهمیده نمیشود. خصوصیات معارف چگونه فهمیده میشود؟ به علاوه اگر گاهی آن مفاهیم اولیه ذاتیه عبارات فهمیده شود، حمل شایع و معنا و مصداق آن مفاهیم چگونه فهمیده شود؟ ما از خدا و رسول خدا و اولوالامر اطاعت میکنیم. سؤال: اولوالامر چه کسانی هستند؟ آیا هر کسی به قهر و غلبه قدرتی در دست گرفت و مسلط بر امور شد، او ولی امر ماست و باید الزاماً از او اطاعت کنیم و کار به اینجا برسد که بگوییم باید از او اطاعت کنی ولو به پشتت تازیانه بزند و گردنت را هم بزند؟ یا بگوییم حتی اگر فاسق فاجر چون قدرت را در دست گرفته، باید اطاعت کنید؟ این معنای اولوالامر است؟ یا نه باید مثل جابر بگوییم مصداق اولوالامر را پیغمبر اکرم معین کنند. باز مصداقش را باید روایات برای ما بیان کنند و امثالهم و نیز ادله فراوان دیگری که در این زمینه داریم.
با این روش سوم میخواهند بگویند تفسیر و فهم تمام آیات قرآن با خود آیات قرآن میسر است و نیاز به غیر آیات نداریم، ادله این قول مخدوش شد.
در نقطه مقابل ادلهای بر بطلان این قول داریم. یکی از این ادله که ما در فهم همه قرآن نمیتوانیم از خود قرآن استفاده کنیم و برای ما کافی نیست، بعضی از آیات قرآن است. قرآن میفرماید خدای متعال بر مؤمنین منت گذاشته که یک رسولی از بین خودشان برای آنها مبعوث کرده است. این رسول چه میکند؟ آیات الهی را برای آنها تلاوت میکند. مراد از این آیات، آیات تکوینی الهی نیست. در بحث بیان آیات تکوینی هیچ گاه از کلمه تلی یتلو استفاده نشده است. این کلمه اگر با آیات استعمال شود، مراد آیات قرآن کریم است. چه کسی میخواهد آیات را برای آنها تلاوت کند؟ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله). و یزکیهم یعنی طبعاً آنها را تزکیه میکند، پس این کتاب نیازمند به معلم است وإلا اگر نیازمند به معلم نبود یا لااقل برای جمعی نیاز به تعلیم نداشت، قرآن میفرمود پیغمبر اکرم معلم است، اما کسانی که نیاز ندارند، خودشان درس بگیرند و مطالعه کنند.
﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[2]
آیه میفرماید ما ذکر (قرآن) را به سوی شما نازل کردیم. شما برای مردم آنچه را که برای آنها در طول سالهای رسالت شما نازل شده است، تبیین کنید.
کتاب المنهج الصحیح فی تفسیر القران در این مقوله خصوصاً روایات متعددی را جمع کرده که قابل توجه و استفاده است و از صفحه 49 به بعد شروع میکند به بیان نکات بسیار جالب.
1- قرآن بی نیاز از بیان نیست. خدا این را به رسولش تبیین کرده است (سوره قیامه آیات 19 و 20) بیانش بر عهده ماست یعنی بیانش توسط خدای متعال به پیغمبر اکرم و توسط ایشان به دیگران است. خدای متعال و یا پیغمبر اکرم هستند که باید بیان کنند، یعنی هر کدام باشند، فرقی نمیکند. اگر خدا باید برای پیغمبر اکرم آن را تبیین کند، پس مشخص میشود که فهم همه معانی قرآن برای پیغمبر اکرم نیاز به بیان الهی دارد و اگر پیغمبر اکرم باید بیان کند، پس نیازمند به بیان پیغمبر اکرم هستیم.
آنقدر روایات در این مقوله که آیات نیاز به بیان دارند و مبین آنها پیغمبر اکرم و اهل بیت هستند، فراوان است، که اصلاً ما بی نیاز از بررسی سندی هستیم و به واقع روایات در این مقوله تواتر معنوی دارند. لذا اصلاً نیاز به بررسی سندها نداریم.
مثل روایتی در کتاب کافی جلد اول، وسائل هم در مجلد 28 از آن نقل میکنند. خدای متعال چیزی را که امت تا روز قیامت به آن نیازمند باشند، رها نکرده است. اما این را برای رسولش تبیین کرده است. برای هر چیزی حد و چهارچوبی قرار داده و برای او دلیلی که دلالت بر آن داشته باشد. اما برای پیغمبر اکرم تبیین شده است. اگر قرار بود برای فهم آیات صرف تلقی و گرفتن و اخذ این آیات و مراجعه به آنها کافی باشد، تبیین لرسوله چه معنایی داشت؟ یعنی پیغمبر اکرم نیاز دارند که پای سفره تبیین و تعلیم الهی بنشینند، اما بقیه نیاز ندارند و میتوانند مستقیماً مراجعه کنند و همه قرآن را بفهمند؟ شاید کسی بگوید انزله فی کتاب و بینه با خود انزال قرآن تبیین است. خیر. عطف دو جمله در احترازیت معنا ظهور دارد و اصل در معنا و کلام احترازی باشد، یعنی یک معنای جدید را بیان میکند و هر معنایی را که نیاز داشته باشد، انزال فرموده و بعد از انزال برای پیغمبر اکرم تبیین هم کرده است. پس قرآن حتی برای پیغمبر اکرم نیازمند تبیین است تا چه برسد به غیر.
﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ ۙ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[3]
آیه میفرماید ما کتاب را بر شما (پیغمبر اکرم) نازل نکردیم مگر برای اینکه شما چیزهایی را که در آن اختلاف دارند، تبیین کنید. شاید کسی بگوید در مواردی که اختلاف داشتند و مواردی که اختلاف نداشتند، خیر. آیا در فهم معانی قرآن بین مفسرین اختلاف نیست؟ همان کسانی که شاید داعیه این را داشته باشند که ما در فهم آیات میتوانیم به خود آیات مراجعه کنیم. در اینجا باز حَکم و شاخص کیست و چیست؟ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و فرمایشات و تبیین ایشان. پس آن محک اصلی فرمایش و تبیین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
﴿هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[4]
آیه میفرماید آیات بینات را بر عبدش نازل کرده تا شما را از ظلمتها به سوی نور اخراج کند. آیا همه این آیات و بینات را دارند؟ خیر.
﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ۚ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ ۚ قُلْ لَا أَشْهَدُ ۚ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[5]
آیه میفرماید این قرآن به من (پیغمبر اکرم) وحی شده تا من به وسیله آن شما را و هر کسی که به او برسد، انذار کنم. در روایات متعدد وارد شده که مراد از من بلغ، پیغمبر اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) هستند که آنها مردم را به وسیله قرآن انذار کنند. پس معنایش این است که هدفی که از آوردن قرآن است، این است که پیغمبر اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) به وسیله قرآن انذار کنند. یعنی منذرش باید پیغمبر اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) باشد و نه خود قرآن به تنهایی.