درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی متعلق باء

کلام در جار و مجرور اسم شریف بسم الله الرحمن الرحیم است و مطالبی در مورد متعلقش بیان شد، که می‌تواند اسم یا فعل و مقدم بر بسم الله یا مؤخر از بسم الله باشد و باء هم به چند معنا بیان شد و در این زمینه مطالبی از تفسیر مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی بیان کردیم.

وربما يؤيد حسن تقديم المحذوف قوله تعالى[1] : ﴿إقرأ باسم ربك﴾[2] ، متعلق و محذوف می‌توانند مقدم باشند و وجه حسن است. اینکه گفتیم مؤخر باشد، به خاطر کرامت و گرامی داشتن اسم الله بوده، که چیزی مقدم بر آن نباشد. البته خدای متعال گاهی به جای بسم الله، از بسم ربک استفاده کرده و در آنجا هم اقرأ را مقدم نموده.

ولك دعوى: أن هذه الكلمة الشريفة، خارجة عن قانون لزوم الحاجة إلى المتعلق، بل سيقت للتبرك بها في ابتداء الأفعال والأقوال ولحسن الطالع ولجلب نظر الملائكة المقدسين إلى العمل الذي ابتدئ به وتكلم به،[3] فارغ از اینکه حتماً بخواهیم یک متعلق را قبل یا بعد از بسم الله در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم کلمه بسم الله از این قانون، استثناست. بلکه برای تبرک جستن بر ابتدای افعال و جلب نظر ملائکه و خوب شروع کردن نسبت به عملی که می‌خواهیم آغاز کنیم. در واقع بسم الله الرحمن الرحیم سبب تبرک و اقبال ملائکه به انجام کاری که در شروعش گفتیم بسم الله الرحمن الرحیم، می‌شود. گویی وقتی انسان می‌خواهد کاری را شروع کند، به یاد خدای متعال آغاز کرده و می‌گوید الله، اما به جای الله، گفته بسم الله.

كون المحذوف - في الحقيقة - الفعل أو مادة من المواد الاشتقاقية مع حرف الصلة، سواء كان الباء أو غيره من سائر الحروف، فيقول مثلا مع ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾: أفعل وأصنع كذا، محذوف را متعلق نگرفته و بعد از گفتن بسم الله، کاری را که می‌خواهند انجام دهند، در نظر می‌گیرند. مثلاً بسم الله الرحمن الرحیم افعل کذا، که در اینجا، افعل را متعلق بسم الله نمی‌گیرند. البته همیشه بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز عملیست، لذا می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیم افعل یا ابدأ یا اقرأ یا اذبح و امثالهم. اما این کلمات را متعلق بسم الله نمی‌گیریم، یعنی نمی‌گوییم بسم الله متعلق به این کلمات است، بلکه آن در جایگاه خودش قرار دارد.

به قول ایشان انگار مثلاً می‌گوییم مع بسم الله الرحمن الرحیم. فتكون الباء منسلخة عن المعنى الأصلي، باء، دیگر باء جاره معناداری که انسان به اعتبار معنایش بخواهد آن را متعلق به یک متعلقی بگیرد، نیست. و بعبارة أخرى: الابتداء بهذه الكلمة الشريفة كالابتداء بكلمة " الله " من غير إدخال شئ عليه، فهو سيق لمجرد التذكر والتيمن والتبرك الذي قد وردت الآيات الكثيرة الآمرة بذكره تعالى ولذلك ترى أنها تقرأ مع كل سورة[4] وقتی می‌خواهد کاری انجام دهد، به جای بسم الله، اسم شریفه الله را به اعتبار جلب حضور قلب بیشتر و جلب ملائکه و حضور و توجه آنها و ایجاد مبارکی در انجام کار بیاورد. بسیاری از آیات قرآن کریم، انسان را به ذکر خدای متعال امر کرده‌اند.

ولذلك ترى أنها تقرأ مع كل سورة، ومن تلك السور ما صدرت بالأوامر مثل سورة المزمل وغيرها، از جمله این سوره‌ها، سوره‌هایی است که ابتدایش امر دارد مثل سوره مزمل ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ﴾[5] و غیر مزمل. در ادامه می‌گویند اوامری هم که در آنجا آمده، به اعتبار تبرک و تیمن به این ذکر شریف است.

بل لا يتناسب مع كثير من السور، كالدهر والمائدة والأعلى والحج وغيرها، مما يناسبها في عدم المناسبة بين الابتداء بالبسملة الشريفة مع أحد العناوين المزبورة. اللهم إلا أن يقال: بأن البسملة في كل سورة متعلقة بتلك السورة[6] ، بسم الله در هر سوره‌ای متعلق به آن سوره است. این جمله، برداشت ایشان را تأئید می‌کند، مگر اینکه بگوییم بسم الله الرحمن الرحیم‌ها برای سوره‌های قرآن کریم است. اگر بسم الله الرحمن الرحیم را جزء سوره نگیریم، در این صورت کلام از بعد از بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌شود و بسم الله به عنوان تیمن و تبرک کار ذکر می‌گردد.

فلا يجب انتظام المعنى المقدر في جميع السور، كما توهمه بعض المفسرين، وقتی بسم الله جزء سوره شد، دیگر نیازی نیست حتماً بین ماقبل و مابعد آن ارتباطی باشد. يمكن أن يقال: إن المحذوف هو مادة الاسم، وهو المناسب لدلالة المذكور عليه، ماده اسم را محذوف بگیریم یعنی اَسِمُ بسم الله بگیریم. ولما عرفت عن " المعاني " و " العيون " عن الرضا (عليه السلام) عن (بسم الله): " يعني أسم على نفسي بسمة من سمات الله[7] روایتش در کتاب التوحید مرحوم شیخ صدوق از امام رضا (علیه السلام) منقول است، که از ایشان درباره معنای بسم الله سؤال کردند. أسم على نفسي بسمة من سمات الله عز و جل وهي العبودية قال الراوی سمه یعنی چه؟ قال العلامه؛ که حضرت (علیه السلام) در اینجا متعلق بسم الله را اسم علی نفسی (از ماده اسم) گرفته‌اند. اسم علی نفسی بسم الله، به علامت الهی بر خودم علامت می‌گذارم.

وغير خفي: أن الباء من الحروف، وجميع الحروف قابلة - على مسلك - لأن تلاحظ بالعناوين الاسمية، ولذلك عبروا عنها في مقام تفسيرها: بأن الباء للاستعانة والإلصاق و " من " للابتداء و " إلى " للانتهاء[8] درست است که باء از حروف است، اما طبق یک مبنا، همه حروف قابلیت دارند که از آنها با عناوین اسمی تعبیر کنیم. وقتی می‌گوییم باء برای استعانت است، استعانت، اسمی، اما باء، حرف است، ولی طبق یک مبنا مشکلی ندارد.

فعلى هذا، ما اشتهر من أن الباء متعلق بمحذوف، وهي الاستعانة، غلط، لعدم إمكان تعلق الباء الحرفي الموضوع للاستعانة بالمعنى الاسمي، وهو الاستعانة، بنابراین آنچه مشهور شده به اینکه باء متعلق به محذوف (استعانت) بوده، به خاطر عدم امکان متعلق بودن بای حرفی، که برای استعانت وضع شده، به یک معنای اسمی (استعانت) غلط است. اگر بگوییم استعین بسم الله، بسم الله متعلق به استیعن محذوف است، این هم غلط است، چون معنای باء در اینجا استعانت بوده و دوباره معنایش این است که استعانت متعلق به استعانت باشد. در واقع یک معنای حرفی استعانت به معنای اسمی استعانت تعلق بگیرد، که ایشان می‌فرمایند غلط است.

بل الحرفی من کل یتعلق بالاسمی الآخر، اگر یک معنای حرفی باشد، متعلقش باید اسم دیگری باشد. بل الحرفي من كل يتعلق بالاسمي الآخر، فقولهم: إن الباء للابتداء في الأصل فالمحذوف هي مادة الابتداء، أو للإلصاق والاستعانة في الأصل فالمحذوف كذا، غلط ظاهر، مثلاً اگر در ابتدأ بسم الله، بخواهیم باء را بای ابتدا بگیریم، باز متعلق به ابتدأ می‌شود، که درست نیست. اگر در استعین بسم الله، باء را بای استعانت بگیریم، درست نیست. ضرورة عدم إمكان تصحيح قولهم: " أستعين ببسم الله " على أن تكون الباء للاستعانة، بل الباء إذا كان المقدر مادة الاستعانة لمعنى آخر، اگر متعلق، استعین باشد، باء در اینجا برای معنای دیگری بوده و باء را نباید بای استعانت بگیریم. من الصلة والإلصاق، وهكذا إذا قيل: " ابتدأت ببسم الله [9]

وأيضا إن مقصود المفسرين من تعلق " بسم الله " بمادة من المواد - سواء كانت القراءة أو الاستعانة - ليس أن المقروء والمستعان به هي الكلمة المبتدأ بها والجملة الناقصة التصورية، بل هي مقدمة لما هو المقروء الحقيقي المقصود بالأصالة في القراءة، وهي جملة: ﴿الحمد لله رب العالمين﴾، فما ترى في بعض التفاسير الحديثة، من الغلط الواضح. چیزی که مقروء و مستعان به (بسم الله) است، نباید کلمه مبتدأ بها باشد، یعنی این کلمه باید مقصود مفسرین از تعلق بسم الله به مثلاً استعین، قرائت و امثالهم باشد و ظاهراً مبتدأ بها، مقروء و مستعان به، نباید بسم الله باشد، این بسم الله، مقدمه‌ای است برای آنچه مقروء حقیقی است، که بعدی (الحمدلله رب العالمین) است.

وما قيل: إن المحذوف يتعين في مادة الابتداء، لامتناع الاستعانة في حقه تعالى، في نهاية السقوط.[10] محذوف فقط باید ماده ابتدأ یا ابدأ، یعنی ماده ابتدا باشد. بعضی‌ها هم گفته‌اند استعین و امثالهم نمی‌توانند متعلق باشند. اقرأ، اعمل، استعین و اذبح، متعلق نیستند، ولو در موارد مختلف بسم الله استعمال شوند، اما فقط یک متعلق داشته و آن، ابتدأ است. فی نهایت السقوط، استعانت در حق خدای متعال محال است (فرمایش مرحوم آیت الله خویی در البیان) چون گویی خدای متعال (العیاذ بالله) مثلاً می‌گوید استعین بسم الله، من کمک می‌جویم با اسم الله، که برای خدای متعال معنا ندارد و نمی‌توانیم به عنوان متعلق استعانت بگیریم، بلکه باید ابتدأ بگیریم.

للزوم استعانته بالمخلوق في قوله تعالى: ﴿إياك نعبد وإياك نستعين﴾، بل يلزم عبادته للمخلوق في الجملة الأولى، لأنهما جملتان من القرآن، والقرآن نازل من الله تعالى، فما هو الجواب هنا، هو الجواب هناك، اگر بخواهیم اینگونه توضیح دهیم، باید ایاک نعبد و ایاک نستعین را هم، کلام خدای متعال بدانیم و استعانتش هم برای او باشد، که از مخلوق استعانت می‌جوید. در ایاک نعبد و ایاک نستعین، هر پاسخی دادید، ما هم در ما نحن فیه همان پاسخ را می‌دهیم.

فإنه تعالى لا ينشئ في هذه الحوادث والكلمات المعاني التي ينشئها الآخرون حين قراءة الكتاب.[11] کار خدای متعال مثل کاری که بقیه انجام می‌دهند، نیست، که بخواهد بگوید استعین بسم الله، من استعانت می‌جویم به اسم الله. وهنا قول سابع وهو: كون الباء للقسم من الرب والمربوب، وبه يجمع بين المتشتتات، فهو قسم من ربنا أنزله عند رأس كل سورة يقسم لعباده: إن هذا الذي وصفت لكم يا عبادي في هذه السورة حق، وإني أفي لكم بجميع ما ضمنت في هذه السورة من وعدي ولطفي وبري. وأيضا يكون قسما من العبد على صدق لهجته، وتوافق الجملة اللفظية مع الذهنية وهما مع القلبية والروحية، وكان في ما اثر عن الرضا (عليه السلام) إشارة إلى أن قارئ پ (بسم الله) والقائل به، ينبغي أن يجتهد حتى يجد عين هذا القول أنموذجا من صفات الله في وجوده.[12]

قول هفتمی هم هست که می‌گوید باء برای قسم بوده، ولی قَسَمش طرفینی است، یعنی هم از ناحیه رب (خدای متعال) و هم از ناحیه مربوب (عبد) است. در جمله اقرأ بسم ربک الذی خلق، باء را بای قسم می‌گیریم مثل بسم الله الرحمن الرحیم، یعنی اقسم بسم الله، که این قسم، هم از ناحیه خدای متعال و هم از ناحیه خلق است. چون بسم الله، قسمی است از خدای متعال که ابتدای هر سوره قسم یاد کرده که چیزهایی که در آنها هست، حق بوده و من به همه آنچه ضمانت کردم و وعده دادم، وفا می‌کنم (قسم از ناحیه خدای متعال) و در صدق لهجه (قسم از ناحیه عبد) می‌گوید من (عبد) راست می‌گویم، که این کارها را انجام می‌دهم.

جمله لفظیه عبد با جمله ذهنیه‌اش موافق است، یعنی می‌گوید به آنچه که می‌گویم، پایبند هستم و آن جمله لفظی و ذهنی با قلب و روحش موافق می‌گردد. یعنی چیزی که به لفظ درآورده، همان چیزیست که در ذهنش هست و آنچه که به لفظ و ذهن آورده، همان چیزیست که قلب و روحش هم بر آن گواهی می‌دهد. در روایت امام رضا (علیه السلام) اشاره به این است که سزاوار است که گوینده بسم الله تلاش کند تا این قول را نمونه‌ای از صفات خدای متعال در وجودش ببیند.

وفي قوله (عليه السلام): " وهي العبادة " إشارة إلى أن العبد حين هذا القول، ينبغي أن يخرج من أنانيته التي هي خروج من العبادة والعبودية، ويخرج من مالكيته واختياره، ويدخل تحت أمر ربه، ويجد ذلك من نفسه حتى تكون منه هذه الكلمة صادقة،[13] در این جمله، سمه‌ای که اسم علی نفسی بوده، سمه عبادت است و علامتی از علامات الهی (عبادت) بر خود می‌گذارم. یعنی علامت عبادت و عبودیت را بر خود می‌گذارم.

ولا يكون هو كاذبا بينه وبين الله، سواء أريد بكلمة (بسم الله) إنشاء الاتصاف بسمة من سمات الله أو الإخبار به، در نفس خودش این عبودیت را بیاورد تا این کلمه از سوی او کلمه صادقی باشد و بین خود و خدای متعال کاذب نباشد (چه جمله انشائی، چه جمله اخباری).


[1] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص95.
[2] علق/سوره96، آیه1.
[3] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص95.
[4] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص96.
[5] مزمل/سوره73، آیه1 و 2.
[6] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص96.
[7] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص96 عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق، ج2، ص236.
[8] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص96.
[9] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص96.
[10] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص97.
[11] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص97.
[12] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص98.
[13] تفسير القرآن الكريم، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص98.