1402/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر معارفی قرآن کریم / تفسیر سوره توحید / توحید در صفات / روایات نفی صفت جسمانیت
ادامه روایت 35 از باب 14 جلد 3 بحار شریف
ثم قال قال مصنف هذا الکتاب قوله ع إنه علی العرش إنه لیس بمعنی التمکن فیه و لکنه بمعنی التعالی علیه بالقدرة یقال فلان علی خیر و استعانه علی عمل کذا و کذا لیس بمعنی التمکن فیه و الاستقرار علیه و لکن ذلک بمعنی التمکن منه و القدرة علیه و قوله فی النزول لیس بمعنی الانتقال و قطع المسافة و لکنه علی معنی إنزال الأمر منه إلی سماء الدنیا لأن العرش هو المکان الذی ینتهی إلیه بأعمال العباد من السدرة المنتهی إلیه و قد یجعل الله عز و جل السماء الدنیا فی الثلث الأخیر من اللیل و فی لیالی الجمعة مسافة الأعمال فی ارتفاعها أقرب منها فی سائر الأوقات إلی العرش و قوله یری أولیاءه نفسه فإنه یعنی بإظهار بدائع فطرته فقد جرت العادة بأن یقال للسلطان إذا أظهر قوة و قدرة و خیلا و رجلا قد أظهر نفسه و علی ذلک دل الکلام و مجاز اللفظ.
أقول من قوله قال السائل إلی آخر کلامه لم یکن فی أکثر النسخ و لیس فی الإحتجاج أیضا.[1]
سپس مرحوم صدوق فرمودند: خدای متعال بر عرش است این نیست که جای در عرش دارد به قدرت خدا علو دارد و قدرتش بر عرش حاکم است، میگوییم فلانی احاطه بر خیر دارد و فلانی استعانت دارد بر عمل یعنی قدرت او حاکم است، استقرار بر عرش نیست بلکه این به معنای قدرت داشتن بر شیء و تمکن داشتن بر شیء است و عباراتی مثل نزول خدا به معنای قطع مسافت و انتقال از بالا به پایین نیست، بلکه به معنای نزول امر خداوند است و مراد نازل شدن خود خدا نیست عرش جایی است که اعمال عباد از سدرة به آنجا منتهی میشود و اعمال عباد در مقام عرش جمع بندی میشود. خدا قرار میدهد سماء دنیا را در یک سوم آخر شب و شب جمعه به مسافت اعمال و درک مسافت اعمال در ارتفاع آسمان اقرب است در آن مسافت در سایر اوقات به عرش و در یک سوم آخر شب و شبهای جمعه اعمال مسافتشان به عرش یا سدرة نزدیکتر است. و اینکه حضرت فرمودند خداوند خودش را به اولیائش نشان میدهد، یعنی خداوند قصد میکند که اظهار کند نکات بدیع فطرت که خدا برای انسان گذاشته است و عادت اینطور است وقتی سلطان قدرت و خیر و نظامش را اظهار میکند اصطلاحاً میگویند اظهر نفسه و خدا هم که یری اولیائه نفسه یعنی قدرت و امکاناتش را ارائه میکند به اولیائش.
کلام به همین معنا دلالت دارد و استعمال مجازی است که مراد از ارائه نفس قدرت و شوکت باشد و در واقع باید به مفعول اسناد داده میشد.
أقول من قوله قال السائل إلی آخر کلامه لم یکن فی أکثر النسخ و لیس فی الإحتجاج أیضا.
این متن در اکثر نسخ نیامده است.
روایت 36
36- ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی وَ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِی الْیعْقُوبِی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی مَوْلَی آلِ سَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَی رَسُولَ اللَّهِ ص یهُودِی یقَالُ لَهُ سبحت [سُبَّخْتُ] فَقَالَ لَهُ یا مُحَمَّدُ جِئْتُ أَسْأَلُک عَنْ رَبِّک فَإِنْ أَجَبْتَنِی عَمَّا أَسْأَلُک عَنْهُ وَ إِلَّا رَجَعْتُ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ أَینَ رَبُّک فَقَالَ هُوَ فِی کلِّ مَکانٍوَ لَیسَ هُوَ فِی شَیءٍ مِنَ الْمَکانِ بِمَحْدُودٍ قَالَ فَکیفَ هُوَ فَقَالَ وَ کیفَ أَصِفُ رَبِّی بِالْکیفِ وَ الْکیفُ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ لَا یوصَفُ بِخَلْقِهِ قَالَ فَمَنْ یعْلَمُ أَنَّک نَبِی قَالَ فَمَا بَقِی حَوْلَهُ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ وَ لَا غَیرُ ذَلِک إِلَّا تَکلَّمَ بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ یا شَیخُ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّه فَقَالَ سبحت [سُبَّخْتُ] بِاللَّهِ مَا رَأَیتُ کالْیوْمِ أَبْینَ ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّک رَسُولُ اللَّهِ ص[2]
توحید صدوق از پدرشان از سعد بن عبدالله از محمد بن عیسی از ابن هاشم و الی آخر سند از امام صادق علیه السلام: یهودی نزد پیامبر آمد و به او سبخت گفته میشد (در خوانده شدن این اسم اختلاف نسخه وجود دارد برخی سبخت و شجت و شبخت هم آوردهاند) و از ملوک فارس بوده است و گفت یا محمد چند سؤال از پروردگارت دارم که اگر جواب بدی خوب است و ممکن است مسلمان شوم و الا برمیگردم و به شما کاری ندارم. حضرت فرمودند هر چه میخواهی بپرس (این تعابیر فقط زیبنده اهل بیت است) برسید پروردگارت کجاست؟ حضرت فرمودند: او در هر مکان است و در برخی احادیث آمده است او در هر مکانی بوسیله نشانههایش موجود است. و مراد در هر مکانی هست با نشانههایش وجود دارد. او چیزی از مکان ندارد که حدی بر او خورده شده. پرسید خدا چطوری است؟ فرمودند: چطور خدا را به کیفیت توصیف کنم حال آنکه کیفیت مخلوق است و هر مخلوقی باید به صورتی باشد و خدا توصیف به صفات خلق نمیشود. پرسید: کی میداند تو پیغمبری؟ و فاز سؤالات را عوض کرد و حضرت پاسخ دادند و هر سنگ و موجودی آنجا بود اقرار کردند که حضرت پیامبر هستند و شخص اقرار به شهادتین کرد و اقرار به رسالت حضرت کرد.[3]
روایت 37
37- ص، قصص الأنبیاء علیهم السلام الصَّدُوقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ رُمَیحٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْخُزَاعِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ مِثْلَهُ- یر، بصائر الدرجات إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی مِثْلَهُ.
مرحوم صدوق نقل میکند و سند به امیرالمؤمنین میرسد.
روایت 38
38- ید، التوحید ابْنُ الْمُتَوَکلِ عَنِ الْحِمْیرِی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَیءٍ أَوْ فِی شَیءٍ أَوْ عَلَی شَیءٍ.[4]
توحید صدوق تا به امام صادق علیه السلام میرسد: خدا من شیء نیست پس احتیاج خدا به آن میشود و خدا حادث و آن شیء قدیم میشود و فی شیء نیست چون محیط بر خدا میشود و بر خدا قدرت پیدا میکند و علی شیء باشد ثباتش محتاج به آن شیء است و منجبر به صفات مخلوق و حادث و محتاج میشود.
روایت 39
39- ید، التوحید مَاجِیلَوَیهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَیءٍ أَوْ فِی شَیءٍ فَقَدْ أَشْرَک ثُمَّ قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ مِنْ شَیءٍ فَقَدْ جَعَلَهُ مُحْدَثاً وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ فِی شَیءٍ فَقَدْ زَعَمَ أَنَّهُ مَحْصُورٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَلَی شَیءٍ فَقَدْ جَعَلَهُ مَحْمُولا
با در بحث خارج فقه مفصلاً محمد بن سنان را بحث کردیم و به زعم خود روش آموزشی بحث کردن درباره راوی بود.
حضرت فرمودند: کسی که بگوید خداوند از چیزی است یا در چیزی است مشرک شده است چون معلوم میشود آن شیء موجودی است که خدا به آن نیازمند است بلکه آن شیء اصل است سپس فرمودند اگر کسی گمان کند خداوند از چیزی است خدا را حادث فرض کرده و اگر خدا را فی شیء قرار دهد خدا محصور است و حاوی بر خدا و محیط به خداست و اگر بگوید خدا بر چیزی است خدا محمول و آن شیء حامل است و نیازمند حامل خود است.
روایت 40
40- ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ حُمَیدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَیءٍ أَوْ فِی شَیءٍ أَوْ عَلَی شَیءٍ فَقَدْ کفَرَ قُلْتُ فَسِّرْ لِی قَالَ أَعْنِی بِالْحَوَایةِ مِنَ الشَّیءِ لَهُ أَوْ بِإِمْسَاک لَهُ أَوْ مِنْ شَیءٍ سَبَقَهُ.[5]
توحید صدوق از حضرت صادق علیه السلام به مضمون قبل و تفاوت این است که فرد کافر شده.
حوایه: شیء حاوی چیزی از خدا باشد
امساک: چیزی که خدا را نگه دارد.
سبقه: از چیزی که سابق بر خدای متعال باشد.