1402/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر معارفی قرآن کریم / تفسیر سوره توحید / توحید در صفات / روایات نفی صفت جسمانیت
کلام ما در روایتهای جلد 3 بحار باب 14 بود، روایاتی که نفی صفات مخلوق از خدا میکرد و علت خواندن روایات این دو باب نیز قبل از تفسیر سوره مبارکه توحید خواستیم آشنایی اجمالی با روایات پیدا کنیم قبل از اینکه ذهن خود را به شبهات و انظار مشغول کنیم.
روایت 29
از توحید صدوق
29- ید، التوحید الْأُشْنَانِی عَنْ عَلِی بْنِ مَهْرَوَیهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ لَمَّا نَاجَی رَبَّهُ قَالَ یا رَبِّ أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَادِیک أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیک فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیهِ أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکرَنِی فَقَالَ مُوسَی یا رَبِّ إِنِّی أَکونُ فِی حَالٍ أُجِلُّک أَنْ أَذْکرَک فیها فَقَالَ یا مُوسَی اذْکرْنِی عَلَی کلِّ حَالٍ.[1]
این روایات هم عرض کردیم نیاز به بررسی سندی ندارد چون تواتر معنوی دارد و تعدادی هم صحیح السند هستند.
امیر مومنان از حضرت رسول نقل میکنند: وقتی حضرت موسی با پروردگار مناجات کردند، (مناجاتهای حضرت موسی نکاتی دارد و گاهی تجلی رب هم دارد که خدا فرمود ارائه من امکان ندارد که جعله دکا و خر موسی صعقا کوه مندک شد و حضرت موسی بیهوش شد و در برخی تعابیر این است که رب مراد تجلی ولایت حضرت امیر بوده است، برای مقایسه جایگاه پیامبر و حضرت موسی، موسی برای تجلی جبل بیهوش شد ولی حضرت رسول به مرحلهای تجلی میشوند که جبرئیل هم نمیتواند نزدیک شود ولی حضرت رسول درک و تحمل میکنند و قشنگتر از آن روایات معراجیه پیامبر اکرم الانوار السنیه در همین روایات نوشته شده است و بنده یک سالی ماه مبارک معراج را میگفتم و در دو بخش روایات اخلاقی و غیر اخلاقی معراج را میگفتم و در آسمان به احمد حضرت خطاب میشدند) آیا دوری تا نداء بدهم (نداء آوا برای فاصله است) یا نزدیکی که نجوا کنم با تو؟ و خداوند متعال وحی کرد که هر کس مرا یاد کند من همنشین او هستم حضرت موسی عرض کرد: خدایا من در حالی هستم که برتر میدانم تو را که در آن حال یاد کنم مثلاً در حال تخلی، خدا فرمود: در هر حالی مرا یاد کن (ذکر الله حسن علی کل حال)
علامه انا جلیس من ذکرنی را بیان نکردند نه اینکه خدا جلیس جسمانی باشد بلکه علم به احوالات شخص است، چطور همراه انسان احوال او را میداند.
روایت 30
توحید صدوق
30- ید، التوحید مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْفَارِسِی عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الرُّمْحِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْوَاسِطِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکرِیا الْمَکی قَالَ أَخْبَرَنِی مُنِیفٌ مَوْلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی سَیدِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: کانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع یصَلِّی فَمَرَّ بَینَ یدَیهِ رَجُلٌ فَنَهَاهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ لَهُ لِمَ نَهَیتَ الرَّجُلَ قَالَ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَظَرَ فِیمَا بَینَک وَ بَینَ الْمِحْرَابِ فَقَالَ وَیحَک إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْرَبُ إِلَی مِنْ أَنْ یحْظُرَ فِیمَا بَینِی وَ بَینَهُ أَحَدٌ.[2]
منیف: عبد امام صادق علیه السلام و یا مصاحب حضرت.
امام سجاد میفرمایند: عمو جانم امام حسن در حال نماز بودند و یک نفر از جلوی حضرت رد شد و برخی از کسانی که آنجا بودند این فرد را نهی کردند و زمانی که نمازشان تمام شد به آنها فرمودند چرا آن فرد را نهی کردید؟ گفتند: آن فرد مانع بین شما و محراب شما بود، فرمودند: وای بر تو خداوند متعال نزدیکتر از این است که بین من و او احدی مانع ایجاد کند که بین من و خدا مانعی ایجاد شود پس خدا صفات مخلوق را ندارد چون اگر جسمانی بود فرد حاجب میشد.
روایت 31[3]
توحید صدوق
31- ید، التوحید الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِی عَنِ ابْنِ الْعَیاشِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ إِشْکیبَ عَنْ هَارُونَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَسَدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ الْبَاقِرُ ع یا جَابِرُ مَا أَعْظَمَ فِرْیةَ أَهْلِ الشَّامِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی حَیثُ صَعِدَ إِلَی السَّمَاءِ وَضَعَ قَدَمَهُ عَلَی صَخْرَةِ بَیتِ الْمَقْدِسِ وَ لَقَدْ وَضَعَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ قَدَمَهُ عَلَی حَجَرٍ فَأَمَرَنَا اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ نَتَّخِذَهُ مُصَلًّی یا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی لَا نَظِیرَ لَهُ وَ لَا شَبِیهَ تَعَالَی عَنْ صِفَةِ الْوَاصِفِینَ وَ جَلَّ عَنْ أَوْهَامِ الْمُتَوَهِّمِینَ وَ احْتَجَبَ عَنْ أَعْینِ النَّاظِرِینَ لَا یزُولُ مَعَ الزَّائِلِینَ وَ لَا یأْفِلُ مَعَ الْآفِلِینَ ﴿لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.﴾[4]
عمرو بن شمر از جابر زیاد نقل دارد.
امام باقر به جابر فرمودند، این جابر، جابر ابن یزید جعفی است چون جابر در زمان حضرت باقر کهولت سن داشته و روایت کم نقل کرده از جمله: خدمت امام باقر رسیدم و سلام پیامبر را به ایشان رساندم و الی آخر. فرمودند: چقدر افتراء اهل شام به خدا بزرگ است که میگویند خدا وقتی صعود به آسمان کرد قدمش را بر صخره بیت المقدس گذاشت، و عبدی از عباد خدا قدمش را بر صخرهای گذاشت و بخاطر این ما را امر کرد که صخره بیت المقدس را قبله قرار دهیم، یعنی در واقع پاسخ این گمان را میدهیم حال آنکه خدا پای خود را نگذاشت بلکه پیامبر پای خود را گذاشتند و مسیر معراج از بیت المقدس بوده است و مراد از عبد پیامبر است.[5] و امام قصد تکرار لفظ قرآن را داشتند، و خداوند حجر را مصلی قرار داد، و بخاطر قدم پیامبر بوده است، ای جابر خدا نظیر و شبیه ندارد حال آنکه اگر پای خود را میگذاشت مثل خلق میشد و خداوند از وصف بالاتر است و هر توصیفی، خدا از آن بالاتر است و خدا اجل از اوهام است و خداوند از چشمهای بینندگان محجوب است و با زائلین زائل نمیشود و زائل شدنی نیست و با افول کنندگان افول نمیکند (انی لااحب الآفلین) مثل خدا چیزی نیست که کاف کمثله کاف زائده است، و برخی کاف را مثل معنا کردند، مثل مثل خدا هم چیزی نیست چون مثل خدا هم نیست و از باب سالبه به انتفاء موضوع است.
روایت 32
توحید صدوق
32- ید، التوحید الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِی عَنِ الْبَرْمَکی عَنْ عَلِی بْنِ عَیاشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ یعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا أَقُولُ إِنَّهُ قَائِمٌ فَأُزِیلَهُ عَنْ مَکانِهِ وَ لَا أَحُدُّهُ بِمَکانٍ یکونُ فِیهِ وَ لَا أَحُدُّهُ أَنْ یتَحَرَّک فِی شَیءٍ مِنَ الْأَرْکانِ وَ الْجَوَارِحِ وَ لَا أَحُدُّهُ بِلَفْظِ شَقِّ فَمٍ وَ لَکنْ کمَا قَالَ تَبَارَک وَ تَعَالَی کنْ فَیکونُ بِمَشِیئَتِهِ مِنْ غَیرِ تَرَدُّدٍ فِی نَفَسٍ فَرْدٌ صَمَدٌ لَمْ یحْتَجْ إِلَی شَرِیک یکونُ لَهُ فِی مُلْکهِ وَ لَا یفْتَحُ لَهُ أَبْوَابَ عِلْمِهِ.[6]
از امام کاظم علیه السلام: من نمیگویم خدا ایستاده بود و او را از جایی منتقل کنم، و حد نمیزنم به مکانی که در او باشد، و اینطور تعریف نمیکنم که خدا تحرک دارد به نحوی از تحرک ارکان و جوارح، و خدا را با لفظ و حرکت دهان تعریف نمیکنم و لکن همانطور که خود را توصیف کرده میگویم که خدا کن فیکون دارد بدون اینکه در نفسش تردد کند و مراد از کن اراده است و ارادهاش محقق میشود لیس بین خدا و ارادهاش فاصلهای، فرد است واحد است و بی نیاز است (عدهای از فلسطین خدمت امام باقر آمدند و از صمد پرسیدند و حضرت فرمودند: اگر برای علمم که خدا آموخته حاملانی پیدا میکردم تمام توحید و ادیان و شرایع را از صمد میگفتم و کیف لی بذلک در حالی که جدم حاملانی برای علمش پیدا نکرد و کان یقول سلونی قبلان تفقدونی) و نیاز به شریکی که در ملکش برای خدا باشد و در سلطنت خدا شریک باشد نیست، و برای شریکش ابواب علم ذاتی خود را باز نمیکند. و یا لایفتح آن شریک ابواب علم خدا را تا خدا نیاز به شریک داشته باشد و هر دو نحو خوانده میشود.