1401/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روشهای تفسیری قرآن کریم / گرایش های تفسیری / تفسیر سوره توحید
در جلسات قبل به مناسبت وارد سوره مبارکه توحید شدیم و وارد نقل روایاتی شدیم. در جلد سوم بحار الأنوار باب ۱۳ احادیثی در این زمینه آوردند. ۴۷ روایت با عنوان نفی الجسم و الصورة و التشبیه و الحلول و الاتحاد و انه لایدرک بالحواس و الاوهام و العقول و الافهام.
روایت باب را بخوانیم تا دیدگاهی کلی از روایات باب به دست بیاوریم.
کلام به روایت یازدهم رسید از رجال کشی
«۱۱»-کش، رجال الکشی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ بَهْمَنَ قَالَ: قَالَ لِی یُونُسُ اکْتُبْ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فَاسْأَلْهُ عَنْ آدَمَ هَلْ فِیهِ مِنْ جَوْهَرِیَّةِ اللَّهِ شَیْ ءٌ قَالَ فَکَتَبْتُ إِلَیْهِ فَأَجَابَ هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ مَسْأَلَةُ رَجُلٍ عَلَی غَیْرِ السُّنَّةِ فَقُلْتُ لِیُونُسَ فَقَالَ لَا یَسْمَعُ ذَا أَصْحَابُنَا فَیَبْرَءُونَ مِنْکَ قَالَ قُلْتُ لِیُونُسَ یَتَبَرَّءُونَ مِنِّی أَوْ مِنْکَ.[1]
ما قبلاً عرض کردیم تکاثر روایات در این معنا ما را از بررسی سندی بی نیاز میکند در عین حال دوستان اسناد را کار کنند که ما از تحقیق دوستان استفاده کنیم.
یونس بن بهمن را غالی و خطابی و کوفی وضاع مینامند، غالی که میگویند انسان نگران میشود نکند از جهت روایات ایشان به او نسبت غلو داده اند یا واقعا ضعیف بوده ؟ و ما بحثی داشتیم برخی از موارد مشکوک نمیشود صد در صد به تضعیفات اعتنا کرد بعلاوه اینکه بزنطی از ایشان نقل کرده است و توثیق عام دارد.
جوهریه؛ یعنی اصل وجود خداوند متعال.
احتمال نسبت به روایت: یونس بن بهمن از یونس بن عبد الرحمن نقل میکند و این روایت جوهریت خدا را در آدم به شدت نفی میکند و سوال را سوال غیر سنت میدانند و برای خدا گویا جسمیت قائل شده است.
«۱۲»- کش، رجال الکشی طَاهِرُ بْنُ عِیسَی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الشُّجَاعِیِّ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَشَّارٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ یُونُسَ بْنِ بَهْمَنَ قَالَ قَالَ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام سَأَلْتُهُ عَنْ آدَمَ هَلْ کَانَ فِیهِ مِنْ جَوْهَرِیَّةِ الرَّبِّ شَیْ ءٌ فَکَتَبَ إِلَیَّ جَوَابَ کِتَابِی لَیْسَ صَاحِبُ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ عَلَی شَیْ ءٍ مِنَ السُّنَّةِ، زِنْدِیقٌ.[2]
احتمال روایت فوق از این روایت استفاده میشود و نویسنده نامه یونس بن بهمن بوده که یونس بن عبد الرحمن اینطور به او گفته است.
ابو الحسن هم برای امام کاظم علیه السلام به کار میرود و هم برای امام رضا علیه السلام اگر برای حضرت رضا علیه السلام استفاده شود اسم مبارک حضرت نیز خواهد آمد.
در این روایت مثل روایت قبل از سنت اسلام نمیدانند؛ چون برای خداوند متعال جسمیت و جوهریت قائل شده بعلاوه اینکه قصد دارد بگوید حضرت آدم نیز با خدا سنخیتی دارد.
علامه مجلسی: کلام در مورد یونس همانند هشام بن حکم و سالم است، یعنی اینکه اعتقاد به این مطلب نداشتند که کافر باشند بلکه حضرت علی فرض سوال جواب دادند، و شهرستانی هم گفته یونس گمان میکرده ملائکه عرشی را حمل میکنند که آن عرش رب را حمل میکند و این یونس از مشبهه شیعه نامیده ولی ما این را قبول نداریم و شبیه کلام هشام میدانیم که ممکن است این نقل را نسبت داده اند به این دو هشام و یونس بن عبد الرحمن و حال آنکه از این قول تبری جستند و سید مرتضی در الشافی موید همین نظریه است.
«۱۳»-لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أُصَلِّی خَلْفَ مَنْ یَقُولُ بِالْجِسْمِ وَ مَنْ یَقُولُ بِقَوْلِ یُونُسَ یَعْنِی ابْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فَکَتَبَ علیه السلام لَا تُصَلُّوا خَلْفَهُمْ وَ لَا تُعْطُوهُمْ مِنَ الزَّکَاةِ وَ ابْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ.[3]
سند، سند صحیحی است به ابی جعفر دوم نامه نوشتند که امام جواد علیه السلام هستند و سوال را پرسیدند که در روایت وارد شده است ( جواز اقتداء به مجسمه ) و حضرت نفرمودند پشت سر یونس نماز نخوانید بلکه گفته اند پشت سر افراد قائل به جسمانیت نماز نخوانید و حکم کافر به آن ها دادند.
«۱۴»-لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام یَقُولُ إِلَهِی بَدَتْ قُدْرَتُکَ وَ لَمْ تَبْدُ هَیْئَتُهُ فَجَهِلُوکَ وَ بِهِ قَدَّرُوکَ وَ التَّقْدِیرُ عَلَی غَیْرِ مَا بِهِ وَصَفُوکَ وَ إِنِّی بَرِی ءٌ یَا إِلَهِی مِنَ الَّذِینَ بِالتَّشْبِیهِ طَلَبُوکَ لَیْسَ کَمِثْلِکَ شَیْ ءٌ إِلَهِی وَ لَنْ یُدْرِکُوکَ وَ ظَاهِرُ مَا بِهِمْ مِنْ نِعَمِکَ دَلِیلُهُمْ عَلَیْکَ لَوْ عَرَفُوکَ وَ فِی خَلْقِکَ یَا إِلَهِی مَنْدُوحَةٌ أَنْ یَتَنَاوَلُوکَ بَلْ سَوَّوْکَ بِخَلْقِکَ فَمِنْ ثَمَّ لَمْ یَعْرِفُوکَ وَ اتَّخَذُوا بَعْضَ آیَاتِکَ رَبّاً فَبِذَلِکَ وَصَفُوکَ تَعَالَیْتَ رَبِّی عَمَّا بِهِ الْمُشَبِّهُونَ نَعَتُوکَ.[4]
این روایت هم سندش خوب است
_ قدرت خدا را از آفرینش خدا میدانیم و میبینیم و قدرت خدا بینهایت است و عالم با تمام بزرگیاش متناهی است ولی حد قدرت را از این عالم نمیتوانیم بفهمیم. کیفیت قدرت خدا را نمیفهمیم چون قدرت صفت ذات است و کنه آن مشخص نیست خدا قادر است یعنی عاجز نیست اما کیفیت آن برای ما مشخص نیست خدا حی است یعنی میت نیست. تقدیر واقعی خدا غیر از آن چیزی است که توصیف میکنند. و حضرت از مشبهه اظهار برائت میکنند. ما در عنوان نفی الجسم و الصورة و التشبیه گفتیم و این روایت نفی تشبیه را بیان میکند و حلول و اتحاد خواهد آمد. مراد از درک خدا کنه صفات و کیفیت صفات خداوند متعال است. خداوندی هست که این همه نعمت به ما داده است و از راه نعمت ها شناخت منعم امکان پذیر است و اصل وجود و اوصاف شناخته میشود اما کیفیت آن مشخص نیست. و مشبهه خداوند را مثل اوصاف باقی موجودات وصف کردند.
بیان علامه: بوسیله جهل خداوند را تقدیر کردند حال آنکه مقادیر جسمانی با ربوبیت خداوند متعال در تناقض است. و احتمال دارد تقدیر مطلق توصیف است و توصیفی که دارند باید غیر آن چیزی است که دیگران دارند.
مندوحه: یعنی در تفکر در خلق تو و استدلال به او و تقدس تو از صفات مخلوقین راهی است از اینکه بخواهند در ذات تو تفکر کنند، کنایه از اینکه وقتی انسان در مخلوقات تفکر کند و از آن راه آسمان ها و زمین بر تقدس خداوند متعال استدلال کند، خود راهی است برای تفکر نکردن در ذات چون این کار و این نسبت ها باعث میشود چیزی به خداوند نسبت دهند که شأن او نیست. و یا اینکه تفکر در خلق خود باعث میشود صفات آنها را به تو نسبت ندهند مثلاً خلائق جسم هستند و خداوند اینطور نیست و خداوند نیازی ندارد چون بی نیاز از کل است. مشبهه آیات تو را رب دانستند و به همین صفات توصیف کردند.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا [۱] قَالَ: مَرَّ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام بِقَبْرٍ مِنْ قُبُورِ أَهْلِ بَیْتِهِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِلَهِی بَدَتْ قُدْرَتُکَ.[5]
[۱]: لعله هو أبو هاشم الجعفری، و الظاهر اتّحاد الخبر مع ما تقدم
روایت پانزدهم
«۱۵»-شا، الإرشاد جَاءَتِ الرِّوَایَةُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام کَانَ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ سَمِعَ قَوْماً یُشَبِّهُونَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَفَزِعَ لِذَلِکَ وَ ارْتَاعَ لَهُ وَ نَهَضَ حَتَّی أَتَی قَبْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَقَفَ عِنْدَهُ وَ دفع [رَفَعَ صَوْتَهُ یُنَاجِی رَبَّهُ فَقَالَ فِی مُنَاجَاتِهِ لَهُ إِلَهِی بَدَتْ قُدْرَتُکَ وَ لَمْ تَبْدُ هَیْئَتُهُ فَجَهِلُوکَ وَ قَدَّرُوکَ بِالتَّقْدِیرِ عَلَی غَیْرِ مَا بِهِ أَنْتَ شَبَّهُوکَ إِلَی آخِرِ مَا مَرَّ.[6]
یعنی حضرت با صدای بلند کنار قبر رسول خدا از مشبهه به تعبیر بنده تبری جستند.