1401/03/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روشهای تفسیری قرآن کریم/ تبیین روشهای تفسیری / نقد نظر علامه طباطبایی پیرامون تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن
نقد فرمایش و روش تفسیری مرحوم علامه طباطبایی
چند سخن و بیان از عبارات ایشان- چه از تفسیر المیزان و چه از حاشیه بر کتاب کفایه- بیان شد و به نظر پاسخهای لازم داده شد.
﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾[1] ، شما مردم را از ظلمات به سوی نور هدایت میکنید. یعنی اخراج از ظلمات به سوی نور کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس، از این آیه استفاده میکنیم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باید این کار را انجام بدهند.
﴿أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[2] . پس مطلوب ما حاصل میشود چون آیه میفرماید شما (پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) باید این کار را انجام دهید. ظاهر آیه معلوم میشود که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خصوصیتی دارند، در حالیکه اگر آنچه که فرمایش شماست، باشد، خصوصیتی در مورد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کار نیست.
لتخرج یعنی چگونه اخراج کنیم؟ یعنی آیا فقط آیات را بخوانیم و هیچ توضیحی برایشان ندهیم؟ اگر هر کدام فهمی مخالف فهم دیگر داشتند، چه باید کرد؟ آیات را بخوانند یک نفر بگوید من از آیه فهمیدم که خدای متعال با چشم بصر دیده میشود و دیگری بگوید من از آیه فهمیدم که خدای متعال با چشم بصر دیده نمیشود و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط آیات را بخوانند و بگویند هر چه که از آیات فهمیدید. آیا هر دو درست است؟ یعنی کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بوده که فقط آیات را بخوانند و تفسیر و فهمش را به عهده مخاطب واگذار کنند؟ واضح است که اینگونه نیست.
سؤال: آیا اگر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ناحیه آیات قرآنی فرمایشی فرمودند، فرمایش ایشان حجت است؟ بله. آیا اگر من- مفسر- با ردّ آیات به یکدیگر به نتیجهای غیر از فرمایش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم، آنچه که من به آن رسیدم، در حالیکه در تعارض با روایت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد- فرض این است که روایت معتبر است- حجت است؟ در اینجا من میتوانم ادعا کنم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میتوانند بیان کنند اما من هم به واقع میتوانم به آن برسم. در اینجا وقتی در مقام تعارض قرار میگیرد، کدام مقدم است؟
- اگر بگوییم قول من بر قول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدم است، امر واضحی است.
- اگر بگوییم قول هیچ کدام مقدم نیست، بدتر است.
- اگر بگوییم قول پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدم است، بازگشت کرد به گفته ما.
ایشان میفرمایند پاسخ اخباری که روایات را بر قرآن عرضه کنید، قبلاً بیان کردهایم. اگر شما بگویید در روایت صحیح آمده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند فإن قلت : قد صح عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أنه قال في آخر خطبة خطبها : إني تارك فيكم الثقلين : الثقل الاكبر والثقل الاصغر ، فأما الأكبر فكتاب ربي ، وأما الأصغر فعترتي أهل بيتي فاحفظوني فيهما فلن تضلوا ما تمسكتم بهما رواه الفريقان بطرق متواترة عن جم غفير من أصحاب رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم عنه أنهى علماء الحديث عدتهم إلى خمس وثلاثين صحابياً ؛ وفي بعض الطرق : لن يفترقا حتى يردا على الحوض ، والحديث دال على حجية قول أهل البيت عليهمالسلام في القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم في تفسيره والاقتصار على ذلك وإلا لزم التفرقة بينهم وبينه.
قلت : ما ذكرناه في معنى اتباع بيان النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم آنفاً جار هيهنا بعينه [3] ایشان به خودشان اشکال میکنند و میفرمایند اگر کسی با توجه به حدیث ثقلین بگوید، پس ما باید به سراغ روایات اهل بیت (علیهم السلام) برویم و قول اهل بیت (علیهم السلام) در مورد قرآن حجت است، میگوییم در مورد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه پاسخی دادیم تا چه برسد به اهل بیت (علیهم السلام)؟ این هم همان است. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حداکثر راهی برای تبیین قرآن هستند- فقط در احکام فرعی فقهی- اما در سایر موارد اینطور نیست.
ما هم به ایشان میگوییم همان پاسخی را که در مورد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما دادیم در مورد اهل بیت (علیهم السلام) هم میگوییم.
در این صورت آیا واقعاً معنایش این نیست که ما نیاز به دو ثقل نداریم؟ یک ثقل برای ما کافیست؟ البته در تفاصیل احکام نیاز به دو ثقل داریم و انگار اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند إن تمسکتم بهما، در اینجا کلمات هما و تمسک به این دو فقط در روایات مربوط به فقه و تخصیص بلا وجه است.
البته در واقع از جهتی در بعضی از روایات داریم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ثقل اکبر است یعنی در بعضی از روایات برعکس بیان شده است.
ایشان میفرمایند والحديث غير مسوق لإبطال حجية ظاهر القرآن وقصر الحجية على ظاهر بيان أهل البيت عليهمالسلام كيف وهو صلىاللهعليهوآلهوسلم يقول : لن يفترقا ، فيجعل الحجية لهما معاً فللقرآن الدلالة على معانيه والكشف عن المعارف الإلهية ولأهل البيت الدلالة على الطريق وهداية الناس إلى أغراضه ومقاصده.[4] ، این حدیث نگفته ظاهر قرآن حجت نیست و حجت فقط فرمایشات اهل بیت (علیهم السلام) است. ما میگوییم ما هم نمیگوییم که ظاهر قرآن اصلاً حجت نیست و فقط بیانات اهل بیت (علیهم السلام) حجت است؛ بلکه اتفاقاً ظاهر قرآن حجت است. اما اگر من در ظاهر استظهاری به چیزی رسیدم که امام (علیه السلام) چیز دیگری فرموده بودند، آیا در اینجا کلام امام (علیه السلام) حجت است یا نیست؟ دعوا بر سر مطلبی- معنای حدیث ثقلین این است که ظاهر قرآن حجت نیست- که شما میگویید نیست. ما میگوییم قائل هستیم که ظاهر قرآن حجت است تا زمانی که خلافش از فرمایشات اهل بیت (علیهم السلام) صادر نشده باشد. بعضی چیزها هم هست که ظاهری ندارد و متشابهات است و حسابش محفوظ است.
ایشان در تعبیر دیگری میفرمایند کیف و هو صلی الله علیه و آله یقول لن یفترقا فیجعل الحجیت لهما معاً فللقرآن الدلالت علی معانی و الکشف عن المعارف الالهیه و لاهل البیت الدلالت علی الطریق و هدایت الناس إلی اقراضه و مقاصده، قرآن معانی و معارف الهیه را دارد و اهل بیت (علیهم السلام) فقط راه را ارائه میکنند و اقراض و مقاصد را اشاره میکنند اما قرآن کاملاً مکشوف و واضح است.
همانطور که قبلاً گفتیم ایشان میفرمایند کار اهل بیت (علیهم السلام) ارشاد به طریق است، یعنی امام (علیه السلام) مردم را به آیاتی که به وسیله آنها آیات متشابه روشن میشود، هدایت میکنند و ما گفتیم انصافاً از ظاهر حدیث ثقلین معنایی که شما میگویید، برداشت نمیشود- که توضیحش را قبلاً دادیم-.
ایشان میفرمایند على أن نظير ما ورد عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم في دعوة الناس إلى الأخذ بالقرآن والتدبر فيه وعرض ما نقل عنه عليه وارد عن أهل البيت عليهمالسلام. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم میفرمودند در قرآن تدبر کنید. ما میگوییم در اینجا اشکال نکردیم و از قرآن میشود آیاتی را که معنایش ظاهر است، استظهار کرد نه متشابهاتش را. البته ما فکر میکنیم بسیاری از آیات ظاهر است در حالیکه از این ظاهر چیز دیگری اراده شده است. لذا طریقی که انسان به سلامت طی میکند، این است که ابتدا ببیند از اهل بیت (علیهم السلام) و نور در توضیح آیات قرآن- که البته آنها هم نور هستند- چه استفاده میکنیم و اگر استظهار قرآن چیزی نبود، میگوییم برای ما هم حجت است.
ایشان در ادامه میفرمایند على أن هيهنا روايات عنهم عليهمالسلام تدل على ذلك بالمطابقة كما رواه في المحاسن بإسناده عن أبى لبيد البحراني عن أبي جعفر عليهالسلام في حديث قال : فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك. ويقرب منه ما فيه وفي الاحتجاج عنه عليهالسلام قال : إذا حدثتكم بشيء ـ فاسألوني عنه من كتاب الله الحديث.[5] (یعنی دلالت میکنیم بر اینکه ما در فهم قرآن از غیر قرآن بی نیاز هستیم. دلالتش هم دلالت مطابقی است. در احتجاج هم شبیه این روایت آمده است که به ظاهر به نفع ایشان است.
360 عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنْ خُثَيْمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو لَبِيدٍ الْبَحْرَانِيُّ المراء الهجرين قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) بِمَكَّةَ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُ فِيهَا ثُمَّ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا مَعْرُوفٌ قَالَ لَيْسَ هَكَذَا قُلْتُ وَ لَكِنْ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا عَلَيْهِ دَلِيلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ مِمَّا لَا يَعْلَمُهُ النَّاسُ قَالَ فَأَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا وَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ قَالَ نَعَمْ وَ لَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَقَالَ لَهُ فَمَا المص قَالَ أَبُو لَبِيدٍ فَأَجَابَهُ بِجَوَابٍ نَسِيتُهُ فَخَرَجَ الرَّجُلُ فَقَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (ع) هَذَا تَفْسِيرُهَا فِي ظَهْرِ الْقُرْآنِ أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِتَفْسِيرِهَا فِي بَطْنِ الْقُرْآنِ قُلْتُ وَ لِلْقُرْآنِ بَطْنٌ وَ ظَهْرٌ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ لِكِتَابِ اللَّهِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مُعَايَناً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ سُنَناً وَ أَمْثَالًا وَ فَصْلًا وَ وَصْلًا وَ أَحْرُفاً وَ تَصْرِيفاً فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ كِتَابَ اللَّهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ ثُمَّ قَالَ أَمْسِكْ الْأَلْفُ وَاحِدٌ وَ اللَّامُ ثَلَاثُونَ وَ الْمِيمُ أَرْبَعُونَ وَ الصَّادُ تِسْعُونَ فَقُلْتُ فَهَذِهِ مِائَةٌ وَ إِحْدَى وَ سِتُّونَ فَقَالَ يَا لَبِيدُ إِذَا دَخَلَتْ سَنَةُ إِحْدَى وَ سِتِّينَ وَ مِائَةٍ سَلَبَ اللَّهُ قَوْماً سُلْطَانَهُمْ.[6]
آیا چیزی از کتاب خدای متعال نیست إلا اینکه مردم به آن نیازمند هستند؟ قال نعم. و لا حرف واحد، حتی یک حرف از قرآن هم نیست که مردم به آن نیاز نداشته باشند.
آیا انصافاً از ابتدای روایت تا اینجا ایشان (مرحوم علامه طباطبایی) قسمت آخر روایت را نقل میکنند؟ آیا وقتی این روایت را من حیث المجموع بسنجیم، از آن اینگونه برداشت میکنیم که قرآن مبهم باقی نمیماند اما یک دال و یک توضیح دهنده- قرآن ناطق یعنی اهل بیت (علیهم السلام)- دارد.
مرحوم صاحب وسائل در وسائل تعبیر زیبایی دارند و میفرمایند أقول : المراد من آخره : أنه ليس بمبهم على كلّ أحد ، بل يعلمه الإِمام ، ومن علّمه إياه ، وإلاّ لناقض آخره أوَّله.[7]
قرآن بر هر کسی مبهم نیست. بل یعلمه الامام و من علمه ایاه، امام (علیه السلام) و هر کس که ایشان به او تعلیم داده باشند، میداند. و إلا ابتدا و انتهای روایت با هم قابل جمع نیست. چون انتهای روایت میگوید هر کس که فکر کند قرآن مبهم است فقد هلک و اهلک و ابتدای روایت میگوید قرآن فقط به ناطق و دلیل نیاز دارد- که او هم ما (اهل بیت (علیهم السلام)) هستیم- و اینها با هم قابل جمع نیست.