1400/08/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روشهای تفسیری قرآن کریم / تبیین روشهای تفسیری / تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی
در روشهای تفسیری قرآن چند روش داریم که همه این روشها به اصطلاح بعضی از آقایان مؤلفین تحت عنوان روش قرآنبسندگی معروف است. البته این روش 3 معنا دارد.
معنای اول این است که در فهم همه معانی نیاز به غیر قرآن نداریم.
معنای دوم این است که نه در فهم همه مطالب و معانی از باب اینکه لارطب و لایابس، بلکه در فهم بعضی معانی قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم.
معنای سوم این است که استفاده حداکثری از قرآن کنیم. یعنی در فهم معانی قرآن تا جایی که میشود خودمان سعی و تلاش کنیم که با استفاده از آیات قرآن خود قرآن را تفسیر کنیم و مرادش را بفهمیم و بعد این ادعا ضمیمه میشود که اتفاقاً قرآن برای ما کفایت هم میکند، مگر در تفاصیل جزئیات احکام و بعضاً معارف که در این موارد نیاز به غیر قرآن پیدا میکنیم اما در فهم خود قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم و آن مقداری که آیات قرآن در مقام بیانش وارد شده، خود قرآن کافیست.
پس هر سه معنا به نحوی به قرآنبسندگی رجوع دارند و حاصل هر سه معنا این است که فهم خود قرآن و آنچه که قرآن در مقام بیانش بوده، نیاز به غیر قرآن ندارند. این قرآن در فهم تمام معانیِ خودش کافیست و در فهم معانی قرآن استفاده حداکثری میکنیم و خودش هم وافی به این غرض هست، إلا بعضی از مقولهها مثل تفاصیل احکام.
علی القاعده معانی دوم و سوم هم بازگشت به معنای اول دارد چون معنای دوم هم نمیتواند بگوید که میتوانیم تفاصیل احکام را از خود قرآن استفاده کنیم. البته میگویند روایات مخصصه و مقیده داریم، ولی تا جایی که بشود باید به خود قرآن رجوع کنیم و رجوع به غیر قرآن نمیکنیم و معمولاً با توجه به جمیع قرائن قرآنی میتوانیم معنا را برداشت کنیم و نیازی به بیان روائی یا تأئید روائی نداریم. در این نظریه، قرائن عقلیه و روائیه مدخلیت دارند، اما برای فهم آیات نیاز به روایات نداریم و اگر بخواهیم به روایات مراجعه کنیم، برای استفاده بهعنوان قرینه بر آیات و یا به عنوان فهم دلالت باطنی آیات است.
مرحوم علامه طباطبایی در المیزان در این زمینه فرمایشاتی دارند.
وظهور التصوف مقارنا لانتشار البحث الفلسفي وتمايل الناس ألى نيل المعارف الدينية من طريق المجاهدة والرياضة النفسانية دون البحث اللفظي والعقلي من جهة أخرى ثالثة.
بقاء جمع من الناس وهم أهل الحديث على التعبد المحض بالظواهر الدينية من غير بحث إلا عن اللفظ بجهاتها الادبية من جهة أخرى رابعة.
ان اختلف الباحثون في التفسير في مسالكهم بعد ما عمل فيهم الانشعاب في لمذاهب ما عمل ، ولم يبقى بينهم جامع في الرأي والنظر إلا لفظ لا إله إلا الله ومحمد رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلمواختلفوا في معنى الاسماء والصفات والافعال والسماوات وما فيها الارض وما عليها والقضاء والقدر والجبر والتفويض والثواب والعقاب وفي الموت وفي البرزخ والبعث والجنة والنار ، وبالجملة في جميع ما تمسه الحقائق والمعارف الدينية ولو بعض المس ، فتفرقوا في طريق البحث عن معاني الايات ، وكل يتحفظ على متن ما اتخذه من المذهب والطريقة.[1]
فرمایش اول این است که ایشان در کتاب المیزان جلد اول میفرمایند محدثین تا توانستند در این زمینه سیر و تلاش کردند و خدای متعال حجت عقل را در کتاب خود ابطال نکرده است. چطور معقول است که حجیت عقل در کتاب قرآن باطل باشد در حالیکه حجیت خود قرآن به وسیله عقل ثابت میشود؟ خدای متعال حجیت قرآن را در اقوال صحابه و تابعین که اختلاف دارند، قرار نداده و دعوت نکرده که با قرآن به سراغ سفسطه بروید و تسلیم متناقضات و متنافیات اقوال شوید.
قرآن ما را ترغیب کرده که در آیات تدبر کنید و با این تدبر و خود قرآن هر اختلافی را که در اقوال و آراء دیده شود، برطرف کرده است. خدای متعال قرآن را تبیان لکل شیء قرار داده است. پس چرا چیزی که خودش نور است، باز بخواهد استناره کند از نور غیر خودش؟ چون چیزی که نور است، نورانیت دارد. هدی یعنی چیزی که لاریب فیه هدی للمتقین است، یعنی آیا خودش اهتداء پیدا کند به هدایت غیر خودش مثل روایات؟ چیزی که تبیان لکل شیء است، بیانیت و تبیانیتش به شیئی غیر خودش باشد. ایشان نسبت به محدثین این فرمایش را گفتهاند. این فرمایش ایشان اشکال به این است که کسی بگوید در فهم آیات قرآن نیازمند به روایات باشیم. ظاهر فرمایش ایشان این است که جامع کلی از این فرمایش ایشان استظهار میشود.
وهذا هو الذي دعى الناس أن لا يقتصروا على الفهم العادي والمصداق المأنوس به الذهن في فهم معاني الآيات كما كان غرض الاجتناب عالخطاء والحصول على النتائج المجهولة هو الذي دعى الانسان إلى ان يتمسك بذيل البحث العلمي ، وأجاز ذلك للبحث ان يداخل في فهم حقائق القرآن وتشخيص مقاصدة العالية ، وذلك على احد وجهين ، احدهما : ان نبحث بحثا علميا أو فلسفيا أو غير ذلك عن مسألة من المسائل التي تتعرض له الآية حتى نقف على الحق في المسألة ، ثم نأتي بالآية ونحملها عليه ، وهذه طريقة يرتضيها البحث النظري ، غير ان القرآن لا يرتضيها كما عرفت ، وثانيهما : ان نفسر القرآن بالقرآن ونستوضح معنى الاية من نظيرتها بالتدبر المندوب إليه في نفس القرآن ، ونشخص المصاديق ونتعرفها بالخواص التي تعطيها الايات ، كما قال تعالى: ﴿إنا نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكلشئ الآية﴾. وحاشا أن يكون القرآن تبيانا لكلشئ ولا يكون تبيانا لنفسه ، وقال تعالى : ﴿هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان الآية﴾. وقال تعالى: ﴿إنا أنزلنا اليكم نورا مبينا الآية﴾. وكيف يكون القرآن هدى وبينة وفرقانا ونورا مبينا للناس في جميع ما يحتاجون ولا يكفيهم في احتياجهم إليه وهو اشد الاحتياج ! وقال تعالى : ﴿والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا الآية﴾. واي جهاد اعظم من بذل الجهد في فهم كتابه ! واي سبيل اهدى إليه من القرآن !.
والايات في هذا المعنى كثيرة سنستفرغ الوسع فيها في بحث المحكم والمتشابه في اوائل سورة آل عمران.[2]
فرمایش دوم این است که ایشان میفرمایند راه اول این است که بحثهای علمی و فلسفی و ارتباطات آیات و امثالهم را بسنجیم تا خودمان به حق در مسئله واقف شویم و از آیه، مسئله را انتزاع میکنیم و بدون در نظر گرفتن اینکه خود آیه در مورد آن مسئله چه میگوید، بحثهای علمی و فلسفی و امثالهم میکنیم تا ببینیم نتیجهای که ما با فکر و تعقل خودمان داشتیم، چیست، سپس آنچه را که به نظر ما در آن مسئله حق است، حمل میکنیم.
راه دوم این است که نه اینکه ابتدا خودمان هر چیزی را که فهمیدیم، قرآن را بر آن حمل کنیم، بلکه قرآن را با قرآن تفسیر میکنیم و معنای این آیه را از نظایر دیگرش برداشت میکنیم. خود آن نظایر را چگونه برداشت کردیم و آیا یقین داریم برداشتمان از آن نظایر چگونه بوده است؟ مگر خود قرآن نگفته ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾؟ مصادیق را با این خصوصیاتی که از خود آیات توانستیم استفاده کنیم، معین میکنیم. آیا تبیانیت قرآن برای همه است و یا برای شخص خاص؟ کسی که این شیوه را بررسی میکند، انکار نمیکند که قرآن تبیان لکل شیء است، ولی تبیان برای چه کسی؟ وقتی میگوید هدایت برای مردم است، یعنی همه چیزش هدایت است. احتیاج به هدایت و نور که شدیدترین نیاز است. درست است که ظواهر قرآن حجت است، اما آیا معنای لنهدینّهم سبلنا یعنی کاری کنیم که خودش بتواند معنای تمام آیات قرآن را بدون نیاز به روایات بفهمد؟ الزاماً اینطور نیست. آیات به ما نشان میدهد که در این زمینه مطلب، کافی و وافی است. شیوه اهل بیت (علیهم السلام) در تعلیم و تفسیر قرآن، شیوه تفسیر قرآن به قرآن بوده است. پس:
اولاً آقایان محدثین خطا کردهاند که این همه سعی کردند روایات را پیدا کنند و حجیت عقل را کنار بگذارند چون اصلاً حجیت قرآن به عقل است و قرآن اقوال صحابه و تابعین را با اختلافاتی که دارند، ملاک قرار نمیدهد. کسی که قائل است که باید به روایات مراجعه کرد، میگوید باید به اقوال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) مراجعه کرد نه به اقوال صحابه و تابعین.
دوماً کسی که میگوید باید به روایات مراجعه کرد، آیا تعقل را کنار گذاشته و یا اتفاقاً با توجه به خود آیات و روایاتی که تواتر دارند، من حیث المعنی الجامع بینها، میگوید اتفاقاً باید به معصوم (علیه السلام) مراجعه کرد و این، تعطیل عقل نیست؟ کسی نگفته که باید به قول صحابه و تابعین که معلوم نیست چگونه هستند، مراجعه کرد، بلکه باید به قول معصوم (علیه السلام) مراجعه کرد و صحابه و تابعین هم اگر قول معصوم (علیه السلام) را نقل میکنند، میتوانیم به قولشان مراجعه کنیم، چون قول آنها نیست بلکه از قول معصوم (علیه السلام) خبر داده است.
سوماً قرآن، نور و تبیان لکل شیء است و چیزی که نور، هدایت و تبیان لکل شیء است، چطور نیازمند به غیر باشد؟ اینکه قرآن نور است، معنای نورانیت یعنی یک بار این نور شما را به نور دیگری میرساند که به وسیله این دو نور، نور مطلق در همه جا حاکم میشود. یا به تعبیر دیگر خود این نور، در دلش نور دیگری دارد که بدون توجه به آن نور، نورانیت این نور نخواهد بود. قرآن کتاب هدایت است و میگوید اگر میخواهید مرا خوب بفهمید، در فهم من به فلانی هم مراجعه کنید، آیا معنایش این است که این کتاب، کتاب هدایت نیست؟ هست. کتاب هدایت بودن الزاماً معنایش این نیست که تمام عبارات مرا میفهمید. یعنی اگر روایات را ضابط، حَکم و معرف قرار داده و میگوید هر چیزی که بخواهید در این روایات گفتهام، آیا معنایش این است که خود قرآن هدایت نیست؟ در تبیان لکل شیء شاید بگوید من همه را بیان میکنم، اما اینگونه نیست که بتوانید معانی همه قیدها، رموز و خصوصیاتش را بفهمید، بلکه باید برای فهم همه آنها به دیگری مراجعه کنید.
پس معلوم میشود گروهی هستند که همه چیز را میدانند. البته شیوه ایشان را انکار بالمره نمیکنیم، ولی اگر کسانی هستند که میدانیم معصوم (علیه السلام) هستند و تمام علم را دارند، آیا عقل نمیگوید در فهم این قرآن ابتدا ببین اگر اهل بیت (علیه السلام) چیزی فرمودند، به آنها مراجعه کن نه به فهم قاصر و ناقص خودت که احاطهای نداری و چیزی نمیفهمی؟
شاید کسی بگوید فهم قرآن را تعطیل کردهاید. ابداً اینطور نیست. بلکه آیات و نشانههایی برای صاحبان خرد است و یکی از نشانههایش این است که عالم، خالق، مدبر، نظم و اجزاء غیر قابل شمارش (عادتاً و عرفاً) دارد و همه اینها نشان دهنده خالق و مدبری است. مثلاً این روزیهای ظاهری که از آسمان نازل میشود شاید معنای دیگری هم داشته باشد که نمیفهمیم. ما نمیگوییم که نمیشود مطلقاً چیزی از آیات فهمید، بلکه میفهمیم و مراجعه میکنیم و حجیت ظواهر قرآن را انکار نمیکنیم، اما آیا عقل میگوید خودت این آیه را به آیه دیگر بزن تا چیزی به دست بیاوری؟ از کجا معلوم برداشتی که من کردم، برداشت درستی باشد که بگویم چون معنای آن آیه واضح است، پس این آیات را هم با توجه به آن آیه معنا کنم. شاید برداشت من درست نباشد.
یعنی آیا استظهار از قرآن را تعطیل میکنید؟ خیر. اما آن آیهای که سنگ محک قرار میگیرد، اگر در آن زمینه من برداشتی دارم و معصوم (علیه السلام) هم برداشتی دارد، عقل میگوید برداشت کدام یک درست است؟ طبعاً برو به سراغ معصوم (علیه السلام) تا آن محک و ملاک را مشخص کنید. پس قرآن تبیان لکل شیء هست، اما اینکه از این مقدمات این نتیجه محل کلام گرفته میشود یا خیر، محل بحثنا هذاست.
فرمایش سوم این است که ایشان میفرمایند اگر آیهای را دیدیم، ابتدا به روایات معتبر مراجعه کنیم که آن روایات استظهار آیه را چه چیزی معنا کردهاند. ولی فرضاً اگر روایتی داریم که از اساس با حکم عقل فطری مخالف است، یا روایتی داریم که با روایت متواتر مخالف است، و یا روایتی داریم که با مباینت صریح (البته نه به نحو جمع عرفی و اطلاق) یک آیه مخالف است، آنها را کنار میگذاریم. اما یک روایت داریم که من یک استضهاری از آیه دارم، اما روایت میگوید معنای ظاهری آیه چیز دیگری است که اینجا محل کلام ماست.
فرمایش چهارم این است که ایشان میفرمایند اهل بیت (علیهم السلام) هم همین شیوه را برای ما تعلیم کردهاند.
والبيان القرآني غير جار هذا المجرى على ما تقدم بيانه في الأبحاث السابقة بل هو كلام موصول بعضها ببعض في عين أنه مفصول ينطق بعضه ببعض ويشهد بعضه على بعض كما قاله علي عليهالسلام فلا يكفي ما يتحصل من آية واحدة بإعمال القواعد المقررة في العلوم المربوطة في انكشاف المعنى المراد منها دون أن يتعاهد جميع الآيات المناسبة لها ويجتهد في التدبر فيها كما يظهر من قوله تعالى : ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ النساء ـ ٨٢ ، وقد مر بيانه في الكلام على الايجاز وغيره.[3]
فرمایش پنجم این است که ایشان در جلد 3 صفحه 76 تا 87 فرمایشات مفصلی دارند. کتاب المنهج الصحیح فی تفسیر القرآن از عبدالنبی مهدی که در این کتاب صفحه 160 میفرمایند اگر در قرآن به رأی خودش تکلم کند، حتی اگر اصابه هم کند، باز هم این کار، خطاست.
ایشان میفرمایند مراد از تفسیر قرآن به رأی چیست؟ از روی اجتهاد خودش و قول از هوا و استحصان یعنی اعتقاد داشته باشد. حضرت چون میفرمایند من فسر القرآن برأیه، رأی خودش ملاک است نه رجوع به آیات دیگر. یعنی من فسر القرآن برأیه یعنی از رأی خودش حرف بزند و به آیات قرآن کاری نداشته باشد. لازمه این معنا این است که فقط باید به روایات مراجعه کرد. ولی کسی که نقد میکند، میگوید من فسر القرآن برأیه نمیگوید اصلاً به قرآن مراجعه نکنید، بلکه به رأی خودت عمل نکن و خود قرآن و مجموعه روایات به شما یاد میدهد که به روایات مراجعه کن و ظواهر قرآن هم در حق تو حجت است. پس نیازمند به مراجعه به روایات هستیم.
سؤال: اگر من یک استظهاری دارم که این آیه را با توجه به آیه دیگری معنا میکنم اما یک روایت معتبر میگوید مراد از این آیهای که برداشت میکنی، چیز دیگری است، در اینجا به حرف چه کسی گوش کنم؟ به حرف روایت و یا به حرف برداشت خودم؟ این را میگوید من فسر القرآن برأیه. یکی از معانی من فسر القرآن برأیه این است که از اساس قرآن را بر اساس رأی خودش حمل کند که رأی خودش که خطاست.
یک معنایش هم این است که بی نیاز باشد از روایات. اگر قرآن را با قرآن بفهمد، تفسیر قرآن برأیه نیست. آن آیهای را که ضابطه و محک است و میخواهد بفهمد، آیا با رأی خودم هست یا نیست؟ شاید کسی بگوید یعنی از اساس برداشت را کنار میگذارید؟ خیر. اینکه آیه را به آیه دیگری بزنم، آیا ضرب القرآن بعضه به بعض نمیشود؟ و معنای ضرب القرآن بعضه به بعض چه میشود؟
ایشان میفرمایند مبینیت قرآن؛ در لسان عربی مبیّن یعنی چه؟ در این صورت خود قرآن هم نباید متشابهات داشته باشد. یعنی اگر منظور این است که همه قرآن را همه میفهمند، حتی نباید متشابهات داشته باشد و آیا واقعا ً مراد این است که همه قرآن را همه میفهمند؟ یا لتبین للناس، یعنی مبین هست اما بعد از تبیین و بیان شما (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام)) همه میفهمند. یکی از پیامهای خود قرآن این است که تدبر میکنیم و خود آیه میگوید لتبین للناس یعنی شما باید برای ما تبیین کنید. روایات فراوانی هست که میگویند برای اینکه بفهمید هر خبری درست است یا نیست، به قرآن عرضه کن، اگر موافق بود، آن را اخذ کن. اگر با قرآن مخالف بود، آن را کنار بگذار.