1400/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خلاصه مباحث سال گذشته / روشهای تفسیری قرآن کریم / تبیین روشهای تفسیری / تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن
در مقدمات مباحث گفتیم که بحث ما تفسیر آیات اعتقادی و معارفی قرآن کریم است. اما قبل از ورود در بحث تفسیر آیات اعتقادی و معارفی یک بحث لازم و اساسی را اشاره میکنیم و آن هم بحث روشهای تفسیری قرآن کریم تأثیرگذار است. قبل از بیان روشهای تفسیری قرآن کریم باید مقدماتی را در نظر بگیریم و با توجه به آن مقدمات وارد بیان، نقل و نقد روشهای تفسیری قرآن شویم و روش تفسیری مختار را با بیان ادله انتخاب کنیم و بعد در خدمت آیات قرآن برویم و از آنها استفاده کنیم.
فهرست مباحث سال گذشته:
1- اسلام دین پیامبر اکرم و دین خاتم است. خاتمیت و خاتِمیت.
2- اسلام دین جامع است.
3- به حدیث متواتر ثقلین توجه دادیم که پیامبر اکرم میفرماید اگر به قرآن و عترت تمسک کنید، هرگز گمراه نمیشوید.
4- قرآن که استوارترین و درستترین کتاب است. البته در تفسیر کافی داریم که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند آیات قرآن بینّه هستند، اما آیا برای همه بینّه هستند؟
5- دانش و علم تفسیر قرآن موضوع دارد و موضوع آن، قرآن است. غرض دارد و غرض آن، فهم مفاهیم و مقاصد آیات است. روش دارد یعنی چگونگی فهم معانی و مقاصد آیات قرآن را بیان میکند.
6- واژهشناسی، کلمه، روش، تفسیر، گرایش و امثالهم و فرق روشهای تفسیری با گرایشهای تفسیری و بیان اقسام گرایشهای تفسیری.
7- تاریخچه تفسیر.
8- قدیمیترین کتب در بحث روش تفسیری و گرایش تفسیری.
9- چرا روشها و گرایشهای مختلف پدید آمد؟ منشأ ایجاد روشها و گرایشهای تفسیری چه بود؟
10- توجه به چند نکته متوالی:
أ- قرآن دارای محکم و متشابه است.
ب- ادلهای داریم که بدون علم نهی از تفسیر قرآن میکنند.
ج- سخن در نیازمندی به بیان معصومین در فهم قرآن.
د- بحث حسبنا کتاب الله ریشهیابی و تحلیل شد و توضیح داده شد.
ه- ما بحثی در قرآن داریم به نام تأویل قرآن.
و- سابقه روشهای تفسیری.
ز- اقسام روشها.
ح- اقسام گرایشها
روایات تفسیری انواعی دارند. بعضی از روایات تفسیری، تفسیر لغات و شرح کلمات مجمل و مبهم هستند. بعضی از روایات تطبیق آیه بر مورد خاص را بیان میکنند. مصداقیابی میکنند مثلاً گاهی مصداق اتم و مصداق خاص است. بعضی از روایات جزئیات را در آیات الاحکام بیان میکنند. خود اینها اقسامی دارد که عبارتند از:
1- تخصیص آیه به وسیله روایت
2- تقیید آیه
3- توضیح متعلق تکلیف
4- بیان موضوع احکام
5- بیان آیات ناسخ و منسوخ
6- بیان شأن نزول
7- بیان تأویل آیات در بعضی از احادیث
8- آموزش روش صحیح تفسیر قرآن در بعضی از روایات
9- بیان معارف بلند قرآنی و تبیین آیات اعتقادی در بسیاری از روایات
10- بیان ثواب قرائت سوره یا آیه در بعضی از روایات
یک نگاه جامع به روایات مشخص میکند که روایات چه مقولههایی را در ارتباط با آیات پوشش دادهاند. حدود 11 مقوله را با عناوین جامعی اشاره کردیم که روایات نسبت به آیات قرآن متعرض این مقولات شدهاند. به تعبیر دیگر شاید از آن مقداری که برای فهم ما لازم است و ما میتوانیم به آنها برسیم، چیزی را فروگذار نکردهاند. چون خیلی چیزها هست که قدرت فهم آن را نداریم.
روشهای تفسیری
وارد بحث مقدماتی شدیم که قرآن محکم و متشابه دارد و بحث بعدی نهی از تفسیر قرآن به رأی است و وارد روشهای تفسیری شدیم.
قرآنبسندگی مطلق
اولین روش تفسیری که متعرض آن شدیم قرآنبسندگی مطلق است. یعنی در هیچ مقولهای به ماسوی القرآن نیاز نداریم. قائلین به این روش شافعی، ذهبی، کسانی که افکار انحرافی پیدا کردند و غیره هستند. در کتاب تابشی از قرآن میگوید قرآن نیاز به غیر ندارد و برای همه قابل فهم است. روش قرآنبسندگی به 3 روش تقسیم میشود.
1- در تمام معارف و احکام دین، قرآن کافی است که این مورد رد است.
2- نه تنها در تمام احکام و معارف دین بلکه در تفسیر و فهم قرآن، خود قرآن کافی است. یعنی قرآن برای جزئیات احکام یا تفصیل بعضی از معارفی که به ظاهر در آن نیامده، کافی نیست ولی در فهمیدن خود قرآن (حتی در تفسیر آیات متشابه) نیازی به غیر قرآن نداریم.
3- در تفسیر قرآن تا سرحد امکان به آیات دیگر مراجعه میکنیم. یعنی روایات مخصصه و مقیده داریم اما تا جایی که بشود آیات را با تدبر در خودشان و کمک گرفتن از آیات دیگر تفسیر میکنیم و به شیء دیگر حتی روایات رجوع نمیکنیم و نیازی نیست. این هم شبیه روشهای قبل است ولو از نظر ظاهری مقداری متفاوت است اما از نظر عملی شبیه آنهاست.
کسانی که قائل به روش قرآن بسندگی هستند، دلایلی دارند.
از جمله دلایلشان ام الکتاب بودن قرآن است. حضرت علی میفرماید شما از قرآن استنطاق کنید، ولی قرآن برایتان نمیگوید و من هستم که باید برای شما از قرآن خبر بدهم. یا در خطبه 125 میفرماید قرآن بیان کنندهای لازم دارد. شأن و کیفیت نزول در فهم بسیار مؤثر است. ما نازل کردیم اما تبیینش کار اهل بیت است. مراد از تلاوت یعنی بیان. روایات متواتر معنوی این است که قرآن نیازمند قیّم و مبیّن است و قیم و مبین قرآن اهل بیت هستند. تصریح حضرات این بود که علم به متشابهات مختص ائمه است.
تفسیر به رأی
دومین روش تفسیری، تفسیر به رأی است. 19 بیان در اینکه معنای تفسیر به رأی چیست، وارد شده که از این 19 بیان به 6 بیان مهم اشاره کردیم که عبارتند از: بیان مرحوم آیت الله خویی در کتاب البیان، بیان شیخ انصاری، بیان مرحوم امام خمینی، بیان علامه طباطبایی و غیره. تفیسر به رأی از بیانهایی است که 100% مورد رد است.
قبل از ورود در سومین روش تفسیری، به یک مقدمه در مورد نهی از ضرب القرآن بعضه به بعض اشاره میکنیم. مرحوم شیخ صدوق، مرحوم فیض و علامه مجلسی در این مورد معانی مختلفی آوردهاند و شاید روشنترین معنا، معنایی است که از امام صادق (علیه السلام) در بحار نقل شده و ایشان میفرماید علت اینکه افتادن در ضرب قرآن بعضه به بعض منفی است، این است که لم یأخذوه عن اهله، طبعاً وقتی لم یأخذوه عن اهله باشد، فضلوا و اضلوا.
مطالب فوق دورنمای اجمالی و کلی از بحثهای سال گذشته بود.
تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن
در ادامه به روش استفاده حداکثری از قرآن اشاره میکنیم که این روش از روشهای تفسیر اجتهادی قرآن به قرآن و اصطلاحاً سومین روش در ذیل روشهای قرآن بسندگی است. یعنی تفاصیل معارف و جزئیات احکام برای ما ممکن است در خود قرآن به دست نیاید، اما در فهم خود قرآن نیاز به غیر نداریم. البته روایات مخصصه و مقیده داریم ولی تا جایی که بشود باید به خود قرآن رجوع کنیم و از خود قرآن استفاده کنیم و قرائن را ضمیمه کنیم و معنای آیه را برداشت کنیم و الزامی به رجوع به روایات نداریم.
این نظریه میگوید در فهم قرآن گاهی نیاز به قرائن عقلی هم داریم یعنی مدخلیت دارند، حتی گاهی روائی. اما برای فهم آیات نیازی به روایات نیست و فقط برای آگاهی از قرائن و یا فهم دلالات باطنی آیات نیاز به روایات پیدا میکنیم. لذا در ابتدای کار به سراغ روایات نمیرویم و به خود آیات مراجعه میکنیم و اگر توانستیم اصلاً به روایات کاری نداریم و اگر روایات را هم آوردیم، حداکثر به عنوان قرائن و یا برای فهم دلالات باطنی آیات میآوریم، وإلا ظهور آیات که برای ما حجت هم هست، خیلی از وقتها نیاز به روایات ندارد. حاصل این روش این است که تا سرحد امکان به خود قرآن مراجعه کنیم.
آیا علامه طباطبایی قائل به این روش است که در این مورد تفسیر مهمی نوشته و یا قائل به روش قبلی است؟
ولازم ذلك ( كما أومأنا إليه في أوائل الكلام ) أن يكون القرآن الذي يعرف فسه ( بأنه هدى للعالمين ونور مبين وتبيان لكل شئ ) مهديا إليه بغيره ومستنيرا بغيره ومبينا بغيره ، فما هذا الغير ! وما شأنه ! وبماذا يهدي إليه ! وما هو المرجع والملجا إذا اختلف فيه ! وقد اختلف واشتد الخلاف.
وكيف كان فهذا الاختلاف لم يولده اختلاف النظر في مفهوم ( مفهوم اللفظ المفرد أو الجملة بحسب اللغة والعرف العربي ) الكلمات أو الآيات ، فإنما هو كلام عربي مبين لا يتوقف في فهمه عربي ولا غيره ممن هو عارف باللغة واساليب الكلام العربي.[1]
ایشان در المیزان میفرماید قرآنی که خودش هادی است، آیا برای غیر مهدی الیه قرار بگیرد و نورانیتش را نیازمند به غیر باشد؟ آن غیری که قرآن در فهمش نیازمند به آن باشد، چیست؟ اگر در آن غیر اختلاف شد، تکلیف چیست؟
قرآن که کلام عربی مبین است و نباید در فهمش نیاز به غیر پیدا کنیم و حتی یک آیه هم نداریم که ذهن در فهم معنایش گیر کند. حتی آیات معدوده از متشابهات که آیات منسوخ و غیره است، از جهت مفهومی در غایت وضوح است. البته مراد، مفهوم ظاهری نیست و ما در فهم آیات به دنبال مفهوم استعمالی نیستیم بلکه به دنبال مراد جدی از آیات هستیم (منظور تأویل و باطن نیست چون آن، درجات دیگری از معرفت است).
ذكر جماعة : أن كون الآيات المحكمة ام الكتاب كونها أصلاً في الكتاب عليه تبتني قواعد الدين واركانها فيؤمن بها ويعمل بها ، وليس الدين إلا مجموعاً ، من الاعتقاد والعمل ، وأما الآيات المتشابهة فهي لتزلزل مرادها وتشابه مدلولها لا يعمل بها بل إنما يؤمن بها إيماناً.
وأنت بالتأمل فيما تقدم من الأقوال تعلم أن هذا لازم بعض الأقوال المتقدمة ، وهي التي ترى أن المتشابه إنما صار متشابهاً لاشتماله على تأويل يتعذر الوصول إليه وفهمه ، أو أن المتشابه يمكن حصول العلم به ورفع تشابهه في الجملة أو بالجملة بالرجوع إلى عقل أو لغة أو طريقة عقلائية يستراح إليها في رفع الشبهات اللفظية.[2]
در ادامه میفرمایند آنچه که منهی عنه است، این است که مفسر استقلالاً به خودش اکتفا کند و باید به غیر مراجعه کند. کسانی که میگویند استقلال معنا ندارد، بلکه باید به غیر مراجعه کرد، از آنها سؤال میکنیم که این غیر چیست؟
والمحصل : أن المنهي عنه إنما هو الاستقلال في تفسير القرآن واعتماد المفسر على نفسه من غير رجوع إلى غيره ، ولازمه وجوب الاستمداد من الغير بالرجوع إليه ، وهذا الغير لا محالة إما هو الكتاب أو السنة ، وكونه هي السنة ينافي القرآن ونفس السنة الآمرة بالرجوع إليه وعرض الأخبار عليه ، فلا يبقى للرجوع إليه والاستعداد منه في تفسير القرآن إلا نفس القرآن.[3]
آن غیری که در تفسیر قرآن باید به آن مراجعه کنیم، کتاب یا سنت است. اینکه آن غیری که در فهم و تفسیر قرآن به آن نیاز داریم، اگر سنت باشد، آیا با خود قرآن منافات دارد و یا خود قرآن دلالت بر این مطلب دارد؟ نه تنها منافات ندارد بلکه خود قرآن دلالت بر این مطلب دارد که باید برای فهم من (قرآن) به غیر من مراجعه کنید. اما غیر من تفسیر به رأی، افواه رجال، ضرب القرآن بعضه به بعض نیست، بلکه بنا بر افکار خود شماست که احاطه به همه علوم و معارف قرآن ندارید و آن غیر میتواند انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم باشد، یعنی بیّن هستند اما فی صدور الذین اوتوا العلم.
مگر معنای هدایت برای عالمین این است که همه این قرآن هدایت است و معنای هدایت این است که همه، معانی آن را میفهمند؟ و یا این بعضی از این کتاب هدایت را خود مردم میفهمند و بعضیهایش را پیامبر اکرم و یا اهل بیت باید بیان کنند؟ هدی للعالمین الزاماً معنایش این نیست که تمام این معناها را بفهمند. این کتاب، کتاب راهنمایی هست ولی بعضی از قسمتهای راهنمایی این کتاب را باید متخصص بیان کند.
ایشان میفرماید مگر خود سنت نگفته که همه اخبار را بر قرآن عرضه کنید و اگر مخالف قرآن بود، کنار بگذارید. پس مشخص میشود که ما در فهم آیات قرآن نیاز به روایات نداریم. چون دوباره خود روایات باید بر قرآن عرضه شوند. روایاتی که برای صحت و سقم باید بر قرآن عرضه شوند، باز برای فهم قرآن باید به روایات مراجعه کنیم.
آیا معنای این کلمات این نیست که ما اصلاً هیچ نیازی به غیر قرآن در فهم قرآن نداریم؟ نیاز نداریم بلکه کمی بالاتر یعنی نباید به غیر قرآن مراجعه کنیم. خود سنت به رجوع به قرآن و عرضه کردن اخبار بر قرآن آمر است، بنابراین برای رجوع به آن غیر و استعداد (یعنی عده و عُده فراهم کردن) و کمک جستن از غیر در تفسیر قرآن إلا نفس قرآن. اگر نگوییم صراحت، حداقل ظهور قوی در استفاده از حمل کلام ایشان بر این معنا دارد.
أقول : والروايات كما ترى يعد ضرب القرآن بعضه ببعض مقابلاً لتصديق بعض القرآن بعضاً وهو الخلط بين الآيات من حيث مقامات معانيها ، والإخلال بترتيب مقاصدها كأخذ المحكم متشابهاً والمتشابه محكماً ونحو ذلك.
فالتكلم في القرآن بالرأي ، والقول في القرآن بغير علم كما هو موضوع الروايات المنقولة سابقاً وضرب القرآن بعضه ببعضه كما هو مضمون الروايات المنقولة آنفاً يحوم الجميع حول معنى واحد وهو الاستمداد في تفسير القرآن بغيره.[4]
ایشان میفرماید ما روایاتی داریم که میگوید قرآن یصدق بعضه بعضی را و همچنین روایاتی داریم که نهی از ضرب قرآن بعضه به بعض کرده است. حتی در بعضی از تعابیر میفرماید فقد کفر. در اینجا 3 کار غلط وجود دارد:
1- تکلم در قرآن به رأی
2- قول در قرآن به غیر علم
3- ضرب قرآن بعضه به بعض
که هر 3 کار حول یک معنای واحد جمع میشوند. یعنی هر 3 کار از مصادیق استمداد در تفسیر قرآن به غیر میشوند. پس ما تفسیر قرآن را فقط باید به خود قرآن استمداد کنیم. اگر بخواهیم به سراغ غیر برویم، آن غیر روایات نیست. پس باید چیز دیگری باشد که آن چیز دیگر تفسیر به رأی و غیره است که اینها مردود است.
پس ما در تفسیر قرآن فقط باید به خود قرآن تمسک کنیم. همچنین میفرمایمد معنای تعلیم این نیست که چیزهایی هست که بدون تعلیم نمیشود فهمید. یعنی خود قرآن، خودش را روشن میکند و نیاز به تعلیم نداریم. تعلیم یعنی آسان کردن راه و تقریب مقصد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که معلم و مبین هستند، راه را آسانتر میکنند، اما اگر خودمان هم مراجعه کنیم، نیازی به این کار نداریم. ذهن متعلم به آسانی اینها را یاد بگیرد و متعلم در جهد و سعی و تلاش مرتب کردن و مشکلات تنظیم نشود و عمرش تلف نشود و یا در غلط بر معرفت نیفتد.
در غلط بر معرفت نیفتادن یک نکته است. از کجا معلوم که این چینش، چینش درستی است؟ و اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند فقط و فقط مائیم که همه علم قرآن را داریم، آیا واقعاً مراد این است؟
ایشان میفرماید آیات دیگر بر همین معنا حمل میشود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هم همان چیزی را بیان میکند که خود قرآن هم به نفسه دلالت میکند. پس آیا کار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فقط تسهیل راه است؟
ایشان میفرماید خود مردم بالاخره امکان حصول دارند. اگر قرآن مبین، فصلت آیاته و عربی است، علی القاعده باید همه بفهمند. معنای روایات متواترهای که میگوید به قرآن تمسک کنید، به قرآن اخذ کنید و روایات منقوله از من را بر قرآن عرضه کنید، این است که یعنی هر چه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفتهاند، ما میتوانستیم از کتاب استفاده کنیم پس در فهم این کتاب نیازی به بیان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیست.
پس فهم قرآن هیچ توقفی بر بیان نبی(صلی الله علیه و آله) ندارد چون صحت بیان نبی(صلی الله علیه و آله) نیازمند به عرضه به قرآن بود و این میشود دور.
طرق رسیدن کلام صحابه به ما هم محل کلام است و در بین خود صحابه هم در تفسیر قرآن اختلاف بوده و حتی در تفسیر یک نفر از صحابه در بعضی از عباراتش اختلافاتی بوده است.
فإن قلت : قد صح عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أنه قال في آخر خطبة خطبها : إني تارك فيكم الثقلين : الثقل الاكبر والثقل الاصغر ، فأما الأكبر فكتاب ربي ، وأما الأصغر فعترتي أهل بيتي فاحفظوني فيهما فلن تضلوا ما تمسكتم بهما رواه الفريقان بطرق متواترة عن جم غفير من أصحاب رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم عنه أنهى علماء الحديث عدتهم إلى خمس وثلاثين صحابياً ؛ وفي بعض الطرق : لن يفترقا حتى يردا على الحوض ، والحديث دال على حجية قول أهل البيت عليهمالسلام في القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم في تفسيره والاقتصار على ذلك وإلا لزم التفرقة بينهم وبينه.
قلت : ما ذكرناه في معنى اتباع بيان النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم آنفاً جار هيهنا بعينه ، والحديث غير مسوق لإبطال حجية ظاهر القرآن وقصر الحجية على ظاهر بيان أهل البيت عليهمالسلام كيف وهو صلىاللهعليهوآلهوسلم يقول : لن يفترقا ، فيجعل الحجية لهما معاً فللقرآن الدلالة على معانيه والكشف عن المعارف الإلهية ولأهل البيت الدلالة على الطريق وهداية الناس إلى أغراضه ومقاصده.[5]
علامه میفرماید حدیث نگفته که حجیت ظاهر قرآن باطل است (البته کسی هم این برداشت را نکرده است) و اینکه کسی نگفته در جایی که اهل بیت (علیهم السلام) بیان کرده باشند، ما فقط منحصراً باید بگوییم قرآن حجت است. ایشان در تفسیر و برداشت از حدیث ثقلین 2 برداشتی را میگویند که قائلین به لزوم مراجعه به روایات اهل بیت(علیهم السلام) آن 2 برداشت را اراده نکردهاند بلکه یک برداشت سومی را اراده کردهاند که روش مختار است.