99/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی / تنبیهات تکمیلی اقل و اکثر / خاتمه فی شرایط جریان اصول مؤمّنه / حکم انجام عمل قبل از فحص
میگویند کسی که فحص را انجام نمیدهد و قبل از فحص عمل را انجام میدهد عمل او محکوم به بطلان ظاهرا هست. زیرا از دیدگاه عقل این عمل او در مقام امتثال اجتزاء ندارد. چرا باز از دیدگاه عقل حکم به اجتزاء و اکتفا عمل او نمیشود؟ میفرمایند بخاطر اینکه احراز نمیشود مطابقت عمل این آقا با واقع و عقل تا وقتی احراز نکند مطابقت عمل را با واقع، لذا حکم به اجتزاء نمیکند.
مثلا من نمیدانم در نماز ده جزء واجب است یا یازده جزء. فلان کار در نماز واجب است یا نه؟ فحص نکردم انجام ندادم برائت را جاری کردم نسبت به آن جزء مشکوک. برائت را جاری کردم نسبت به آن شرط مشکوک قبل از فحص. خوب حالا عمل را انجام دادم احراز کردم که این مأتی به مطابق با مامور به واقعی است؟ احراز نکردم. عذری هم که اضافه بکنم ندارم. پس از دیدگاه عقل چرا حکم به اکتفا به این عمل شود و در مقام امتثال این عمل مجزی است؟ وجهی ندارد. عقل میگوید تا من احراز نکنم که این عمل شما با واقع مطابق هست با مکلف به در مقوله واجبات عرض میکنم مطابق هست لذا من حکم به بطلان میکنم. این حرف اول.
حرف دوم این است که مرحوم صاحب عروه یک تعبیری دارند میفرمایند إن عمل العامی یعنی بی اطلاع بلاتقلید باطل . یعنی مجتهد نیست که بتواند خودش استنباط کند در تعبیر مانحن فیه عمل عامی یعنی کسی که به اصطلاح مجتهد نیست. اگر نه تقلید کند و نه احتیاط کند عمل این شخص باطل است. اینها آمدن گفتند نه خیر. بعضی از محشین عروه آمدند حاشیه زدند بر این فرمایش سید. فرمودند اینجا باید تفصیل داد . چه کسی گفته عمل عامی بلاتقلید و لاحتیاط باطل. خیر بلکه عمل عامی ان کان مطابقا للواقع فصحیح و ان کان غیر مطابق او مخالفا للواقع فباطل. نباید از یک کنار بگوییم عمل عامی بدون اجتهاد و تقلید باطل است. به تعبیر من شاید تصادفی مطابق واقع شد چرا عملش باطل باشد. آقایان تفصیل دادند لذا گفتند به این اطلاق کلام سید ما اخذ نمیکنیم. این حرف سوم.
حرف چهارم این است که مراد از بطلان نه به معنای عدم مطابقت مأتی به با مامور به نیست که بعد شما بگویید معلوم نیست شاید مطابق باشد شاید نباشد بلکه مراد سید از بطلان یعنی عدم احراز مطابقت مأتی به با مامور به است. این را که حرفی نداریم. و این که سید میگوید باطل است منظورش این است که چون از دیدگاه عقل احراز مطابقت عمل با واقع نشده عقل حکم به بطلان میکند. حکم میکند به عدم اجتزاء در مقام امتثال و هذا معناه البطلان. شما مفصلین و محشین بر عروه که این تفصیل را دادید شما آن بطلان را که سید گفته است بر عدم مطابقت در نظر میگیرید. سید یک مرحله قبل تر را به تعبیر من میگوید. سید میفرماید اگر اینگونه عمل کرد آیا میتواند احراز کند مطابقت با واقع را؟ نه. چون عقل نتوانسته حکم به اجتزاء در مقام امتثال کند.
سوال و جواب: بعدا اگر انکشف انه مطابق للواقع و لم یکن تعبدیا فله وجه. فللاجتزاء به وجه. الان فعلا فرض این است که هنوز احراز مطابقت نشده است و عذری هم که در کار نیست. انصافا حرف خوبی است.
اما اگر واقع منکشف شد اینجا تعبدی توصلی حرفهایی که زدیم. لذا آن فرمایشی که سید فرموده اصلا دخلی ندارد به آن مقامیکه تفصیل مفصلین ناظر به اوست. تفصیل مفصلین میگویند ان کان مطابق للواقع فکذا و ان لم یکن فکذا. این مطابقت معنایش این است که بفهمیم این مربوط به زمانی است که بعد از انکشاف است. و حال اینکه سید در ابتدای کار عند اتیان عمل بلا اجتهاد و لاتقلید قبل از احراز مطابقت یا عدم آن به خاطر حکم عقل، این چنین فرموده است.
نکته ششم این است که مرحوم سید که حکم به بطلان میکند ظاهرا ایشان فرقی بین معاملات و عبادات نمیگذارند چون اولا اگر گفتیم قصد قربت از آن متمشی نمیشود در عبادات که باطل است بدون اجتهاد و تقلید. تازه بنده عرض میکنم بعدا هم انکشاف در آن معنا ندارد یقین میکند که عدم مطابقت مأتی به با مامور به. چون در عبادات نیازمند قصد قربت بوده است و عمل فاقد این مطلب بوده است. اما اگر گفتیم قصد قربت از این شخص متمشی میشود ایشان میفرماید که ما حکم به بطلان ظاهرا میکنیم به جهت عقل که احراز نکرده است.
اگر بعدا عمل مطابق درآمد یعنی کشف شد مطابقت با واقع. اگر عمل توصلی باشد عقل میگوید حکم به اکتفا میکنم اما اگر عمل تعبدی بود تارة اگر قصد قربت از او متمشی نمیشود مطلقا باطل است و اگر متمشی شده در آن موقع عمل صحیح است.
از این چنین شخصی آیا قصد قربت متمشی میشود یا نه؟ تابع حرفهایی است که هر کسی بر مبانی خود میگوید. بنده عرض کردم از دید من قصد قربت از این شخص متمشی نمیشود. من میخواهم کاری بکنم مثلا به من میگویند برو برای مولا بعضی از وسائل را بیاور، بعضی ها حرام و بعضی ها واجب است. یک انباری است من میتوانم برق را روشن کنم. عمدا روشن نمیکنم و میروم میگویم مهم نیست هرچه میخواهد بشود. این واقعا عبد ممتثل است؟ این هتک حرمت مولا میکند. پس نتیجه مطلب سید حکم میکند به بطلان ظاهرا و مرادش از حکم به بطلان ظاهرا همین است که عرض شد. لذا این تفصیلی که آقایان فرمودند دخلی به فرمایش سید ندارد.
سوال: اگر عقلی که سید میفرماید که حکم نمیکند به اجتزا چون احراز نکرده، آیا این عقل حرفش یکی است؟ نه. بعدا اگر انکشاف شد مطابقت با واقع خصوصا عمل عبادی نبود یقینا اجتزاء است. لذا به تعبیر بنده دو مقام است دو مرحله است اینها با هم دخلی ندارند. منطبق بر هم نیستند که مرکز تفصیل آقایان مرکز سخن سید باشد.
اگر آمد و انکشاف شد اینجا چهار صورت متصور است:
اول این است که از حیث دیگری مخالفت ماتی به با واقع کشف شود اما به فتوای آن کسی که من وظیفه داشتم از او در هنگام عمل تقلید کنم و الان که مخالفت کشف شده وظیفه دارم فتوای او را داشته باشم یعنی یک اعلمیبوده من آن زمان باید مقلدش میبودم الان هم کماکان آن اعلم بر حیات و بر اعلمیت باقی است. الان که کشف خطا شده باز هم باید علی القاعده مقلد همان اعلم باشم. این میشود صورت اول.
کسی که الان من مقلد او باید باشم به قول ایشان همان کسی است که آن موقع هم باید مقلدش میبودم. اینجا در این صورت یقینا عمل باطل است. چون موافق با فتوای کسی که هنگام عمل و الان باید با او رفتار کنم نیست. گاهی افراد دو نفر میشوند. خلاصه ممکن است دو تا مرجع باشند ولی موافق فتوای این دو مرجع نیست.
صورت دوم مطابقت با فتوای هر دو مجتهد کشف میشود. چرا هر دو مجتهد؟. چون آن موقع به فتوای آقای الف بکند الان که کشف خطا شده الان به فتوای آقای ب باید عمل بکند. الان مطابق فتوای هر دو فرد است. یا همان یک مجتهد است در کار. همین مجتهدی که الان باید تقلید کند همان کسی است که قبلا از او تقلید کرده. فرقی نمیکند یک مجتهد یا دو مجتهد. اینجا یقینا باز عمل صحیح است. چون با حجت فعلی عمل مطابق است. با حجت حین العمل هم مطابق بوده است. لذا هیچ وجهی برای عدم صحت نیست. بله کلام در عبادات و ما فرض بر این گذاشتیم که قصد قربت از آن متمشی میشده است و الا اگر بگوییم عمل عبادی است و قصد قربت از آن متمشی نمیشده عمل فاسد است و نوبت به این حرفها نمیرسد. این هم صورت دوم.
آقا خویی میگویند حکم به صحت در این صورت "بل یستفاد الحکم بصحته فی هذا الصورت من الحکم باستفاد.." صورت بعدی که میآید چون صورت قبلی که ما قائل به بطلان شدیم.
صورت سوم این است که عمل با فتوای کسی که حین العمل باید به او رجوع میکرد مطابق است با فتوای کسی که الان عند انکشاف الواقع باید مقلد او باشد مخالف است. مثلا نماز راخوانده آن مرجع تقلید سابق میگفت قنوت واجب نیست و مرجع تقلید فعلی میگوید قنوت در نماز واجب است. و این هم قنوت نمیخوانده است. اما بلا اجتهاد و بلاتقلید. اینجا علی الظاهر عملش باطل است. چون الان مقتضی صحت عمل چیست؟ یکی از مقتضیات صحت، ادله خاصه ای است که مثلا اگر نماز باشد که میگویند اعاده و یا قضا لازم نیست. از جمله ادله حدیث لاتعاد است. که فرض این است که شامل جاهل میشود و الا اگر گفتیم از اول فقط ناسی را مدنظر دارد در اینجا دخلی ندارد. اما بناء بر اینکه حدیث شامل جاهل میشود که حق همین است بنابراین این شخص نمازی که خوانده جاهل قاصر لاتعاد. اما جاهل مقصر کالعامد است طبعا به وظیفه عبودیت عمل نکرده لذا نمازش باطل است.
محقق نائینی معتقد است از اول حدیث لاتعاد مربوط به ناسی است. اما اگر هیچ حجتی ندارد باید اعاده کند چرا باید اعاده کند؟ چون حجت ندارد وظیفه فعلی اش این است که ببیند اعاده کند یا نه.
حدیث لاتعاد را ثابت کردیم که شامل جاهل مقصر نمیشود. پس مقتضی صحت یا ادله خاصه ای است که میگویند اعاده لازم نیست که یکی از آن ادله خاصه حدیث لاتعاد است در مثل نماز که دیدیم حدیث لاتعاد توان این را که شامل اینجا بشود را نداشت. پس عملش باید باطل شود و یا مقتضی صحت ادله عامهای است که این ادله عامه میگویند امر ظاهری مقتضی اجزاء است. اگر یک جایی امر ظاهری وجود داشت آنجا مجزی است. فرق نمیکند آن امر ظاهری چه در نماز باشد و چه در غیر نماز باشد. از آن جمله ادله عامه این است که اجماع داریم اگر امر ظاهری امتثال شود اعاده و یا قضا لازم نیست. اینجا ولو انکشاف خلاف هم بشود باز اینجا میگوییم مانحن فیه داخل در اجماع نیست چون معقد اجماع این است که زمانی است که شما عملت مستند به امر ظاهری باشد اگر عملت مستند به امر ظاهری باشد و امر ظاهری هم در مسئله وجود داشته حین العمل چون مطابق با مجتهد آن زمان بوده اگر این گونه باشد درست است درحالیکه عملش مستند به امر ظاهری بوده است. اما در بحث ما شخص خبر نداشته که اصلا مستند بکند یا نکند. لذا معقد اجماع هم موردش جایی است که مستندا آن حکم ظاهری عمل را انجام بدهد نه در اینکه درعالم غیب یک امر ظاهری وجود داشته تصادفی این مطابق با او در آمده است. لذا این ادله عام مثل اجماع برای اثبات صحت عمل این شخص کارآیی ندارد.
صورت چهارم عمل با فتوای کسی که حین انکشاف واقع موافق است اما با عمل کسی که حین اتیان العمل باید به وظیفه تقلیدی از او رفتار میکرد مخالف است. مجتهد حین العمل میگوید این عمل باطل است مجتهد حین انکشاف الواقع میگوید این عمل تو مطابق با واقع است. الان وظیفه این است که باید اتیان کند یا نه؟ باید در هر لحظه ای که شک در وظیفه دارد باید برود سراغ حجت بالفعل. حجت بالفعل هم میگوید نه خیر شما عملت کامل است. من الان شک میکنم شش سال پیش نمازهایی که خواندم باید اتیان کنم یا نه. باید از چه کسی سوال کنم؟ از مرجع تقلیدم. مرجع تقلیدم الان همین مجتهد دوم است. میگوید مطابق با واقع است. اشکال نکنید قصد قربت متمشی نبوده. گفتم تمام فرض این است که قصد قربت از شخص متمشی میشده است.
اگر عملش مخالف با واقع فی نفس الامر بود و وقت عمل هم گذشته است. اگر قابل جبران نبود آیا عقاب میشود استحقاق عقاب دارد یا نه؟