99/10/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی / تنبیهات تکمیلی اقل و اکثر / خاتمه فی شرایط جریان اصول مؤمّنه / جریان برائت بدون فحص
بحث این است اگر مکلفی فحص نکرد و بدون فحص برائت را نسبت به وجوب در شبهه وجوبیه یا حرمت را در شبهه تحریمیه جاری کرد و در شبهه وجوبیه اتیان نکرد و در شبهه تحریمیه عملا تارک نبود بلکه مرتکب شد، تکلیف این شخص چه میشود؟
میفرمایند ما تارة از حیث عقاب و عدم عقاب و استحقاق و عدم استحقاق عقاب بحث میکنیم و اخری از حیث صحت و عدم صحت عمل. دو زاویه و دو حیثیت است. اما حیث اول بحث ترتب و عدم ترتب به عقاب هست، خوب تبعا باز تارة کشف میشود آنچه که اتخاذ کرده موافق با واقع است یا مخالف واقع. اگر موافق واقع درآمد یعنی در شبهه وجوبیه بدون فحص برائت را جاری کرد و بعدا هم معلوم شد که در عالم واقع واجب نبوده است و ترک هم کرده است. یا در شبهه تحریمیه ثابت شد که حرام بوده و این فرد مرتکب شده بود یا جریان برائت موافق واقع در میآید یعنی حرام نبوده و یا مخالف واقع در میآید در شبهه وجوبیه، برائت را جاری کرده در حالی که بعدا ثابت شد واجب بوده است. در شبهه تحریمیه برائت را جاری کرد در حالیکه بعدا ثابت شد که در عالم واقع حرام بوده است. اینجا از حیث حکم عقاب چه حکمی دارد؟
یک بحث زیبایی منعقد میکنند میفرمایند که این استحقاق و عدم استحقاق عقاب باید سنجیده بشود. در منتقی ایشان میفرمایند موضوع عقاب ولی ما تعبیر میکنیم موضوع استحقاق عقاب منظور ایشان همین است. موضوع استحقاق عقاب یکی از این سه شی است. یک آیا ما موضوع استحقاق عقاب رامخالفت واقع میدانیم؟ این یک احتمال.
دوم آیا ترک تعلمی میدانیم که مؤدی به مخالفت واقع شده است؟ چون تعلم نکرده است و در نتیجه مخالفت واقع شده و استحقاق عقاب هم بر ترک تعلم است؟
سوم اینکه اصلا استحقاق عقاب بر ترک تعلم است ولو ترک تعلم مؤدی به مخالفت با واقع هم نشده باشد؟
پس دو ترک تعلم با یک قید است. قید مؤدی به مخالفت الواقع است. سومی نه، موضوع استحقاق عقاب نفس ترک تعلم است. چه مؤدی به مخالفت واقع بشود این ترک تعلم و چه نشود. این سه موضوع بحث است.
میفرمایند دلیل وجوب فحص چیست؟ اگر دلیل وجوب فحص جریان قاعده قبح عقاب بلا بیان بعد الفحص و عدم جریان این قاعده قبل از فحص است لذا گفتید فحص واجب است. گفتیم فحص واجب است در شبهات حکمیه. به چه دلیل گفتیم واجب است؟ مبنایی بحث میکنیم. شاید ما نظر کسانی را قائل شده باشیم که میگویند علت اینکه فحص واجب است چون قبل از فحص قاعده قبح عقاب بلابیان جاری نمیشود و به عبارتی دیگر بلکه قاعده وجوب دفع ضرر محتمل و در نتیجه اشتغال جاری میشود اگر سر وجوب فحص این باشد.
ایشان میفرماید پس در واقع در اینجا استحقاق عقاب بر مخالفت با واقع است. چون قاعده اشتغال اصلا تنجیز میآورد و واقع محتمل را در حق ما منجز میکند. اشتغال چرا؟ میگوید اشتغال یقینی یستدعی فراق یقینی را.
شما به جریان قاعده اشتغال اشکال میکنید. ما میگوییم وجوب دفع ضرر محتمل. گاهی قاعده اشتغال در اطراف علم اجمالی جاری میشود. آن موردش چیزی است که شما گفتید. اما گاهی وجوب دفع ضرر محتمل است و آن احتمال ضرر عقاب است. فعلا بگویید قبل از فحص را بحث میکنیم نه بعد از فحص. قبل از فحص احتمال ضرر است. احتیاط مقتضی این است که اگر تکلیف محتملی باشد باز هم شما قائل به اشتغال ذمه ات بشوی عملا. نه اینکه واقعا الان تکلیف دارم منظور از قاعده اشتغال این است. اسمش را بگذارید احتیاط ولو ایشان تعبیر به اشتغال کنند.
پس اگر این است استحقاق عقاب بر مخالفت با واقع دارد. اگر مخالفت واقع احراز شد پس شخص استحقاق عقاب هم دارد و اگر احراز نشد استحقاق عقابش ثابت نشده ولو اینکه در عالم واقع استحقاق عقاب آمده باشد. پس مخالفت با واقع با این مبنا جور در میآید اما اگر وجوب فحص به ملاک علم اجمالی باشد پس به ملاک علم اجمالی به اینکه یکسری تکالیفی داریم از این راه اگر وجوب فحص را قائل شدیم و بعد عملا شخص فحص نکرده و برائت جاری کرد. میفرمایند اگر از این راه وجوب فحص حاصل شود باز هم ملاک استحقاق عقاب میشود مخالفت با واقع. چون شما علم اجمالی دارید که تکالیفی در واقع بر ذمه شما آمده است. ضابطه و ملاک و سرّ و ریشه وجوب فحص قبل از اجرای برائت آن علم اجمالی شده است پس اگر این دو دلیل را جاری کنیم بحث منشأ استحقاق عقاب مخالفت با واقع است.
ایشان میفرمایند بنابر قول مختار اصلا حکم شارع به معذریت قبل از فحص جاری نمیشود چون برائت برای ما معذریت میآورد. این اصول اصول نافیه تکلیف است. اصول نافیه تکلیف برای مخالفت با واقع عذر ایجاد میکنند که اگر در عالم واقع هم تکلیفی بود من معذور باشم در مخالفت . ایشان میفرماید بنابر مبنای مختار ما، که ادله شرعیه برائت از اول مقید به فرض فحص اند. چون این ادله برائت معذراند و معذرها زمانی معذر هستند که بگوییم فحص شده باشد. یعنی از راه تقیید ادله برائت شرعیه به لزوم فحص. یکبار برائت عقلی را گفتیم جاری نمیشود. دفعه دوم گفتیم از باب علم اجمالی. دفعه سوم از راه اینکه ادله برائت شرعیه و حکم شارع به برائت نیست الا بعد از فحص. پس در واقع میخواهیم بگوییم ادله برائت شرعیه از اول مقید اند به بحث فحص و اگر فحص کردی و نرسیدی حالا میتوانید دلیل برائت شرعیه را جاری کنی. "رفع ما لا یعلمون و عدم العلم" در فرضی است که به مقدار متنابه که مقدور بوده فحص حاصل شده باشد. ایشان میگوید بنابر این مبنای مختار ما باشد که وجوب فحص. الان فهمیدید مبانی وجوب فحص را. باز هم مدار بر مخالفت با واقع است.
پس استحقاق عقاب برای کسی که ترک فحص کند، مخالفت با واقع است. یعنی اگر سر از مخالفت با واقع درآورد استحقاق عقاب هست اما اگر به صورت اتفاقی سر از مخالفت با واقع این اجرای برائت در نیاورد استحقاق عقاب نیست.
راه چهارم میفرمایند موهم ثبوت عقاب بر ترک تعلم در صورتی که فعلا مخالف واقع در نیاید( حالا باز مخالف واقع در بیاید بحث کنیم) بخاطر تجری است. در تجری اصطلاحی یقین به حرمت دارد ولی مخالفت میکند و بعد میفهمد حرام نیست یا یقین به وجوب دارد اما مخالفت میکند و بعدا هم معلوم میشود واجب نیست آن تجری اصطلاحی واقعی بود. اما اینجا احتمال وجوب میدهد احتمال حرمت میدهد باید فحص کند تجری کرده در اینکه لزوم فحص را رعایت نکرده نه اینکه تجری کرده بر نفس مخالفت با حکم چون حکم هنوز احراز نشده است. ایشان میفرمایند آنچه که موهم استحقاق عقاب در این بحث است یکی از دو وجه است. اولش تجری است. اقدام کرده بر "مایحتمل معه مخالفت الواقع و مخالفت المولا" و فرض هم این است که مومّن شرعی و عقلی در کار نبوده است. بحث تجری هم حقیر مفصل بحث کردم. در آخر ما به این نتیجه رسیدیم که تجری قبح فاعلی دارد همچنان که نوع آقایان میفرمایند. قبح فعلی مشهور شاید ندارد.
ما عرض کردیم به زعم حقیر قبح فعلی دارد نه اینکه مثلا این شخص دارد خمر میخورد از این راه نمیگویم چون دارد خمر میخورد تا بعد اشکال کنید که خمر نمیخورد. آن داشت آب انار میخورد آب انار که فعل قبیحی نیست. من عرض میکردم این در همان لحظه ای که آب میخورد با این نیت آب میخورد که خدایا من دارم مخالفت با امر تو میکنم. مخالفت نیست. نه هتک مولا است. من عرض کردم چون بر این آب خوردن عنوانی منطبق شده به اسم عنوان هتک المولا بله بنده قائل هستم آب خوردن به قصد حفظ جان میشود واجب. آب خوردن به قصد ایجاد طراوت نفس میشود مستحب. آب خوردن به خاطر خوشحال کردن پدر یا مادر در حال روزه مستحبی به دستور والدین که خوشحال شوند مستحب است. اما آب خوردن همین که مینوشد به عنوان اینکه مخالفت با خدا باشد ولو واقعش آب خوردن باشد اما به اعتبار هتک مولا، عرض ما به تبع بعض از بزرگان، تجری قبح فعلی هم دارد. این عمل عمل قبیحانه ای است. چون این عمل دهن کجی به ساحت مولا است. به اعتبار آن نیت یکبار یک کسی پایش را جمع نمیکند چون قدرت ندارد بر جمع کردن. یکبار کسی پایش را دراز میکند بخاطر اینکه به شدت درد گرفته امر دایر بین این است که چند دقیقه دراز کند سخنرانی را گوش دهد یا مجلس را ترک کند واضح است که اولی است این کار. یکبار برای توهین است ظاهر امر یکی است اما به اعتبار نیات همین پا دراز کردن فرق دارد. مثال دیگری برای ترک فعل بزنیم. یک دانه سیب در ظرف گذاشتند سه نفر اینجا تعارف میکنند. نفر اول بر نمیدارد دومی هم برنمیدارد سومیهم. اولی به میزبان بد و بیراه میگوید در دلش که چرا سیب آوردی. این میشود کفران نعمت. این عمل نخوردن این چگونه است. یکبار کسی نمیخورد چون میل ندارد. نفر سوم که سیب نمیخورد به نهایت مایل بوده بخورد میگوید اگر بردارم این دو تا رفیقم نمیتوانند بخورند اینها محروم میشوند . پس برنمیدارم ایثار میکنم. ظاهر عمل همه یک چیز است اما به اعتبار نیات این عملش در عرف عقل و عقلا فرق نمیکند؟
نیت بدون عمل خارجی که معنا ندارد. عمل خارجی به همراه نیت مدنظر است. برنداشتن به اعتبار کذا هر دو با هم هستند. تجری یعنی خدایا دارم شراب میخورم میخواهم مخالفت کنم. نیت بر عمل منطبق شده است. عرض میکنم مثال میزنم در حال روزه اگر شما آب بخورید حرام است؟ شب اگر آب بخورید حرام است؟ هر دو یک چیز است. یکبار میگویید حرام است یکبار میگویید حرام نیست. به اعتبار خصوصیاتی که برایشان عارض است پس عرض بنده این است که به اعتبار عروض آن عناوین بالاخره میگویید این آب خوردن من الان حرام است. پس چه چیزی حرام است و حرام نیست؟ فعل من است. فعل من گاهی حرام میشود به اعتبار عروض عناوینی. یک عنوان "انه مامور به" است. یک بار عنوان "انه منهی عنه" است بخاطر روزه است. اینجا هم عرض بنده این است که ظاهرش آب خوردن است اما همین آب خوردن به نیت مخالفت با مولا باشد میشود قبح فعلی. ما سر جایش عرض کردیم تجری به زعم بنده قبح فعلی نیز دارد به اعتبار اینکه هتک مولا دارم میکنم. فقط فرقش با معصیت در این است که خداوند گفته استحقاق عقاب میآید و من شاید ببخشم شاید نبخشم. اسباب بخشش رایکی اش توبه است. یکی اش شمول شفاعت در حق توست. اما در تجری خدا تفولا خودش فرموده و خبر داده که من تجری راعقاب نمیکنم.
راه دومش خود اخبار گفتند تعلم واجب است و از این اخبار بعضی استفاده کرده اند وجوب نفسی تعلم را. پس این آقایی که فحص نکرده ولو مخالف واقع هم در نیامده باز هم به نظر ما استحقاق عقاب میآید. سر استحقاق عقاب، ترک تعلم واجب است. از این راه اگر بیاییم استحقاق عقاب درست میشود. ولی سوال.
آیا واقعا از ادله تعلمیکه بعضی روایات خواندیم آیا وجوب نفسی تعلم به دست میآید یا نه؟ میفرماید محتملات در اخبار وجوب تعلم متعدد است. پنج احتمال است. بحث زیبایی است. به یک مناسبتی گفتیم.
احتمال اول این است که وجوب تعلم بشود وجوب غیری مقدمی. یادگیری بخاطر اینکه احکامیهست که باید عمل کند پس وجوب تعلم میشود وجوب غیری یا بگو وجوب مقدمی.
احتمال دوم وجوبش ارشادی است. عقل به ما میگوید هر حکمیکه داری و باید انجام بدهی، پس باید یاد بگیری. اگر اوامری هم شارع فرموده است اوامر شارع وجوب ارشادی است.
احتمال سوم وجوب طریقی باشد مثل امارات که طریقیت علل واقع دارند. یعنی اصلا در این وجوب هیچ ملاکی نیست ولی رازش این است که طریق به رسیدن واقع باشد. وجوب غیری اصطلاحا میگوییم ترشح میکند از او به این. ملاکش به ملاک اوست. در سومیچیزی در او نیست الا طریق به واقع بودن. طریقیت محضه اصطلاحا بود. مثل بحث امارات. یکی از وجوه امارات مثلا سببیت بود. یکی از وجوه امارات طریقیت محضه بود.
احتمال چهارم این است که وجوب نفسی استقلالی که این از همه اش مهم تر است در زمینه سازی برای استحقاق عقاب .
احتمال پنجم وجوب نفسی تهیئی. مثل واجب بودن اتیان نماز ظهر برای نماز عصر. اگر کسی بخواهد نماز عصر بخواند اصطلاحا میگویند نماز ظهر برای کسی که الان میخواهد نماز عصر بخواند وجوب نفسی تهیئی دارد. یعنی واقعا ملاک و مصلحت در خود نماز ظهر هست. من نماز عصر را میخواهم انجام بدهم بخاطر اینکه تهیئ و آماده سازی میکند برای تو تا نماز عصر را بخوانی. پس مصلحت در نماز ظهر است برای نماز عصر خواندن. پس نماز ظهر میشود دارای وجوب نفسی تهیئی.
ایشان میفرمایند آنچه که استظهار میکنیم همین احتمال اول است که وجوبش وجوب غیری مقدمیباشد. یعنی واقعا هدف همان احکامی است که خدا برای ما جعل کرده است. حلال و حرام واقعی الهی است خوب طبعا کسی که بخواهد به آنها برسد و امتثال کند طبع قضیه این است که اول یاد بگیرد. از ادله وجوب تعلم وجوب غیری مقدمی را میفهمیم. به تعبیر ایشان ظاهر خبر ثبوت عقاب است بر مخالفت با واقع. پس دو احتمال آخری از بین رفت. پس ما از ادله استفاده میکنیم که عقاب بر مخالفت واقع است آن هم به اعتبار و به سبب جهل.
ان قلت: اینکه شارع به اصطلاح چرا میگوید چرا این کار را نکردی، ظاهرش این است که چرا نرفتی یاد بگیری. هلا تعلمت. پس معلوم میشود یادگیری موضوعیت داشته است. ایشان میگوید درست است که ظاهرش ترک تعلم است اما نه به اعتبار اینکه تعلم خودش مدخلیت داشته باشد بلکه بخاطر اینکه تعلم مقدمه برای رسیدن به واقع بوده است. نه اینکه دارای موضوعیت بوده است. پس ما قول و احتمال اول را انتخاب میکنیم و مثل این است که مولا به بنده اش میگوید گوشت بخر. عبد نمیرود. اگر بگوید چرا نرفتی یعنی نفس بازار رفتن موضوعیت داشته؟ نه بازار رفتن مطلوب میشود اما مطلوب غیری به اعتبار اینکه تا نرود بازار نمیتواند گوشت بخرد. پس میشود وجوب دارد ولی غیری. چطور در اینجا واضح است که دخول در سوق هدف نیست و در واقع هدفش خریدن گوشت بوده است. اینجا هم هدف واقعی عمل بوده است. ولو اینکه میگوید "هلا دخلت السوق" هلاتعلمت حتی تعمل". پس ظهور دارد این ادله وجوب تعلم در احتمال اول. بنابراین واجب نفسی که نیست و میماند دو تا احتمال دیگر. "غیری مقدمی و ارشادی"
ارشادی هم که باشد همان میشود. چون عقل میگوید این واجب است خود شرع نمیگوید .شرع هم اگر بگوید حداکثر ارشادی است. البته بزرگان سر جایش بعضیها وجوب غیری مقدمی را قائل هستند. بعضی ها وجوب طریقی را قائلاند. ارشادی کمتر قائل دارد. اینکه تعلم خودش ملاک باشد خیلی احتمالش کم است.
ایشان میگوید برای چه تعلم مقدمه باشد در هر حالی؟ در دو مورد امکان دارد. مورد اول جهل به متعلقات احکام مستحدثه شرعیه مثل وضو و غسل و. طبعا اگر تعلم نکند اینها را یقینا به نحوه مطلوب نمیتواند اتیانشان کند. مستحدثات شرعیه احکامیدارند و نمیدانم پیامبر دارد انجام میدهد نمیدانم این کار واجب است یا مستحب یا ... . دوران امر بین وجوب و غیر حرمت. یکی از آن غیر حرمت میتواند استحباب باشد. نمیدانم واجب است یا مستحب. پس اینجا جای این حرف است.
مورد دوم میفرماید که علم اجمالی داریم که یکسری احکامیدر شریعت میدانیم واجب است اما متعلقاتش را نمیدانیم چیست. طبعا اگر تعلم را ترک کنیم سر از مخالفت با واقع در میآورد. ایشان مفصل بحث هایی میکند که به نظر ما این بحث ها خروج از هدف وضع بحث ماست. ما متعرض نمیشویم.
حالا سوال: آنهایی که میگویند وجوب تعلم وجوب طریقی است از چه باب میگویند؟. ایشان میگوید به اعتبار مناسبت عرفیهای که عرف به ملاحظه حکم موضوع میبیند. عرف حکم و موضوع را لحاظ میکند یک مناسبت عرفیهای بین این دو لحاظ میکند میبیند اگر شارع از ما تعلم راخواسته آنچه که ملحوظ است در وجوب تعلم، رسیدن به واقع است. چون من به واقع چطوری باید برسم؟ چند راه دارد. یکی الهام الهی. دوم راه تعلم است. پس لذا عرف بین حکم و موضوع که لحاظ میکند از باب مناسبت عرفیه بین حکم که وجوب است و تعلم که موضوع است. حالا موضوع را حکم واقعی بگذارید ولی حکم میشود وجوب. متعلق میشود تعلم. موضوع میشود احکام واقعیه. مناسبت بین حکم و موضوع که لحاظ میکند عرف میبیند راه رسیدن به آن احکام واقعیه تعلم است. پس برای تعلم، عرف وجوب قائل میشود از باب اینکه طریق است برای رسیدن به آن واقع. پس تعلم میشود واجب طریقی. اینجا هم شبیه وجوب تصدیق عادل است. یادتان میآید "صدّق العادل". میگفتند از ادله حجیت خبر واحد مثل آیه نبأ ما استفاده میکنیم که انگار شارع دارد به ما میگوید "صدّق العادل". یعنی خود تصدیق عادل دارای ملاک است. تصدیق او طریقی است برای اینکه برسی به حکم الله. برسی به اینکه امام معصوم چه فرمودند. پس وجوب خورده به صدق العادل اما به اعتبار اینکه طریق است. وجوب طریقی. اینجا البته بعضیها هم احتمال میدهند وجوب نفسی را. اما ایشان میگوید به عرف که بدهید میگویند ایجاب طریقی است اصطلاحا. "یکون الغرض منه الوصول الی الواقع و التحفظ علیه". وجوب مربوط به تعلم است اما غرضش حفظ واقع است. در وجوب غیری مقدمیاصلا در خود این غرض نیست. از اول غرض ذی المقدمه است. اما اینجا واقعا میگوییم خودش واجب است. ملاک وجوب به خودش تعلق گرفته اما به غرض تحفظ بر واقع.
در وجوب طریقی خودش ملاک بوده است ولی غرض از این رسیدن به واقع بوده است. در غیری میگوییم عقاب ندارد. نگاه کنید گاهی ملاک در خود این متعلق است گاهی خود این متعلق واجب است ولی به یک ملاک دیگر. به نظر ما ملاک دارد. بوسیله این میتوانی واقع را احراز کنی. تمکن یادتان میآید در بحث امارات. لازم نیست که حتما بدانیم موافق در میآید. راهی برای رسیدن به واقع محتمل. در شبهه وجوبیه معنایش این است که اول بدانی وجوبی هست. اگر بدانی که شبهه نداری. واقع محتمل است.
نتیجه بحث این شد که از اخبار تعلم وجوب تعلم استفاده نمیشود که ترتب عقاب بر ترک خود تعلم باشد. حداکثر استفاده میکنیم که ترتب عقاب بر مخالفت واقع است. انصافا ظهور ادله تعلم این نیست که خود تعلم به ما هو تعلم واجب باشد. لذا اگر فحص نکرد در شبهه وجوبیه و یا تحریمیه و برائت را جاری کرد از دو حال خارج نیست: یا سر از مخالفت با واقع در نمیآورد که بحثی نیست. فقط حداکثر میماند تجری که گفتیم. یا سر از مخالفت با واقع در میآورد اینجا معذور نیست بر مخالفت با واقع. چون باید فحص میکرده است. این حرف اول که یک بحث بسیار عالی بود و یک نکته میماند که خدمتتان عرض شود که محقق اردبیلی و صاحب مدارک که اینها میگویند وجوب تعلم وجوب نفسی است.