1400/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی قاعده لاضرر / تنبيهات قاعده / تنبيه پنجم / نفی ضرر واقعی / دلالت ادله ی وجوب تیمم بر حرمت اضرار به نفس
آیا اضرار به نفس حرام است یا خیر؟ و اگر حرام است، آیا مطلق اضرار به نفس حرام است یا خیر؟ بعضیها میگویند اگر در حد نفس، جان و یا عضو که معتدّنبه باشد، حرام است و بعضیها میگویند اگر منجر به تهلکه شود، حرام است. اما بعضیها گفتهاند اضرار به نفس به نحو مطلق حرام است، ولو، به یک معنا این بحث، یک بحث فعلی است ولی چون آقایان در قاعده لاضرر که در علم اصول متعرض میشوند، متعرض این تنبیه شدهاند. طوایفی از روایات در این زمینه هست. طایفه اول روایات قاعده لاضرر است که یک احتمال این است که منظور اضرار به غیر باشد. لاضرار یعنی اضرار به غیر و اصلاً متعرض اضرار به نفس نشده و در عین حال به گونهای نیست که از آن بشود اطلاق ضرر زدن به نفس را استفاده کرد. طایفه دوم روایات مربوط به مسئله روزه است، در اینجا وجوب صیام برداشته میشود و از باب هدیه خدای متعال است و امثالهم. به علاوه اگر در فرض ضرر داشتن، حرام هم باشد، باز به جهت ضرر داشتن آن نیست، بلکه به خاطر ردّ کرامت و هدیه الهی در این زمینه است، که در این مورد به بعضی از روایات استناد شده است.
طایفه سوم روایاتی که میگوید وقتی ترس از ضرر داریم، باید تیمم کنیم. در مورد این روایات هم نمیتوان گفت که از آنها استفاده میشود که مطلق اضرار به نفس حرام است، یعنی دلیل خاص وجود دارد، اما در مورد وضویی که سبب ضررهای محدود، اندک و جزئی شود، دلیلی بر حرمت نداریم. مثل تیمم و افطار و اگر روایت خاص داشتیم، از آن استفاده میکنیم. اما در بحث تیمم از کدام قسمت آن میخواهیم استفاده کنیم که علت اینکه اگر حتی ضرر اندکی هم باشد، این علت میشود برای وجوب تیمم و از ضرر اندک زدن به خود حرام است. در اینجا اثبات حرمت در ضررهای اندک نمیشود، چون دلیل خاص در بحث تیمم میگوید روایاتی که در این زمینه هست، از آنها استفاده اطلاق ضرر و در نتیجه حرمت استفاده از آب و وجوب تیمم نمیشود. طایفه چهارم روایات مرتبط با بحث طعام و شراب است. آیتالله خویی این متعرض این روایات شدهاند. بعضیها خواستند از این روایات استفاده کنند که ایشان به عنوان یک کبرای کلی به شخص فهماندند که هر چیزی که برای بدن مضر باشد، خدای متعال از آن نهی کرده و میشود حرام. مثل میته و مردار که به خاطر همین خصوصیت حرام شده، چون این ضررها را برای انسان دارد. نتیجتاً هر چه حرام شده، دائرمدار ضرر است. آیتالله خویی میفرماید این ضرر علت حکم به حرمت نیست که هر جا ضرر بود، حتماً حرمتی هم باشد، بلکه حکمت است، یعنی ممکن است ضرر باشد اما حرمت نباشد.
ایشان در این مورد در مصباحالاصول 4 قرینه آورده است. قرینه اول این است که اگر ضرر علت تحریم باشد، خود این روایت دلیل میشود که اکل میته حرام نباشد، چون در ادمان ضرر است، یعنی کسی که در خوردن میته مدمن باشد. پس دائم خوردن و عادت کردن بر خوردن میته این آثار را دارد (العلت تعمم و تخصص). پس اگر انسان میته بخورد، ولی از باب ادمان نباشد، نباید حرام باشد. چون علت است و لازمه علت بودن، تخصص بودن آن هم هست. لذا اگر غیر رمانی باشد که هامز باشد، میشود العلت تعمم، ولی اگر تخصص رمان باشد ولی هامز نباشد، در اینجا هم ادمان میته خوردن این آثار را دارد، پس اگر صرف میته خوردن باشد، این آثار را ندارد. پس نباید حرام باشد، در حالیکه قطعاً حرام است. پس مشخص میشود که این علت نیست. پس، از این استفاده نمیشود و ایشان میفرماید اگر ضرر علت تحریم باشد، پس حرمت دائرمدار ضرر است و لذا اگر ضرر جایی نباشد، حرمت هم نباید باشد و در خوردن کم این ضرر مترتب نمیشود. یعنی قرینه دوم بازگشت به قرینه اول دارد. قرینه سوم این است که ایشان میفرماید چه کسی گفته میته در همه موارد مضر به بدن است، مثل جایی که رو به قبله نباشد. قرینه چهارم این است که میفرماید ضرر در اکل جملهای از اشیاء آمده، در حالیکه یقیناً خوردن آن اشیاء حرام نیست. این قرینه خوب است و مشخص میشود که صرف وجود ضرر برای حرمت دلیل نمیشود. به علاوه نسبت به قرینه اولی که آیتالله خویی فرمود که ادمان خوردن میته ملاک است و در آن آمده که ضرر دارد، پس نفس خوردن میته به تنهایی و بدون ادمان ضرر ندارد، پس نباید حرام باشد، در حالیکه حرام است. اشکالی که به این قرینه شده، این است که درست است که در این روایت لایدمنها احد آورده، ولی روایت دیگری هست که میگوید لایدنو منها احد و لایأکل منها. یعنی اصلاً کسی نخورد و نزدیک نشود، پس یک بار خوردن را هم شامل میشود. ولی نکته این است که در 3 جا هم این عبارت آمده است. اول در کتاب اختصاص شیخ مفید، دوم در پاورقی وسائل که به جای لایدمنها احد، لایعلم ینل آمده و در منلایحضر و عللالشرایع هم این عبارت آمده است، پس با این عبارات یک بار خوردن را هم شامل میشود.
برای حرمت اضرار به نفس به نحو مطلق، استدلال به عقل شده است. استدلال اول این است که اضرار به نفس، ظلم به نحو مطلق است و ظلم قبیح است عقلاً و حرام است شرعاً. پس اضرار به نفس هم عقلاً و هم شرعاً حرام است (یعنی انسان نباید به خودش ضرر برساند). استدلال دوم این است که عقل حکم میکند که انسان باید کاری کند که به او ضرر وارد نشود. لذا تحمل ضرر به نفس عقلاً قبیح است و جلوی ضرر به نفس را باید بگیرد (یعنی اگر کسی میخواهد به انسان ضرر برساند، باید جلوی آن ضرر را بگیرد). فرق فارق بین این دو دلیل عقلی این است که در استدلال اول احداث ضرر از طرف خود انسان جایز نیست عقلاً و در استدلال دوم اگر ضرر متوجه انسان میشود، باید این ضرر را از خود دفع کند عقلاً. به تعبیر دیگر استدلال دوم میگوید تحمل ضرر قبیح است عقلاً، یعنی باید کار کند که ضرر وارد به انسان نشود. سؤال: ضرر زدن به نفس ظلم است، اما آیا اولاً هر ضرر زدنی به نفس ظلم است؟ و ثانیاً فرضاً ظلم هم باشد، آیا هر ظلمی عقلاً قبیح است یا خیر؟ در استدلال دوم که میگوید تحمل ضرر عقلاً قبیح است، آیا تحمل هر ضرری عقلاً قبیح است؟ یعنی تحمل ضررهای کم، عقلاً قبیح است؟ خیر. چون حتی گاهی ضررها زیاد است ولی در نقطه مقابل نفع عظیمی در آن وجود دارد، مثل جهاد. پس مشخص میشود که صرف ضرر به نفس نمیتواند عقلاً قبیح باشد، بلکه عقل از ابتدا دایرهاش را قید میزند. البته نه اینکه عقل یک حکم کلی میگوید و بعد آن را قید میزند، بلکه از ابتدا دایره موضوعش را محدود میکند. یعنی عقل نمیگوید ضرر زیادی است، اما آیا به خاطر رضای خدا و یا جهاد اشکال ندارد؟ در اینجا قید میزند، ولی برای ما ثابت نیست که عقل بگوید ضررهای اندک هم قبیح است. انصافاً اینکه بتوانیم بگوییم ضرر به نفس حتی در موارد اندک هم حرام است، قابل تأمل است. البته بعضی از موارد را اهل دقت ضرر به نفس نمیدانند، چون بسیار نادر است و ضرر به نفس محسوب نمیشود، وإلا اگر ضرر به نفس محسوب شود، حداقل احتیاطش واجب است. لذا آاقایان میگویند ضرر متنابه و منظور از ضرر متنابه یعنی از دیدگاه عرف و عقلا. به همین خاطر میگویند ضرر متنابه، چون عرف و عقلا آن را ضرر به نفس میدانند.
همانطور که قبلاً گفتیم اگر مکلف جاهل به ضرر بود، مشکلی ندارد و طهارت مائیه اشکال ندارد. اما اگر عالم به ضرر بود، یعنی به اینکه طهارت مائیه زمینهساز ضرر برای شخص است، علم دارد. در اینجا مثلاً شخص میداند که اگر وضو بگیرد، تب شدیدی میکند، یا شخص میداند که اگر روزه بگیرد، برای کلیههایش مشکل پیدا میشود. مرحوم سید در عروه قائل به فساد این طهارت مائیه شده و میفرماید اگر علم به ضرر دارد، فاسد است و میفرماید 2 علم داریم. اول علم به ضرر که اگر علم به ضرر داشت، وضویش فاسد و باطل است، دوم علم به حرج که اگر علم به حرج داشت، اشکال ندارد. مرحوم محقق نائینی در هر دو فرض یعنی علم به ضرر و علم به حرج، میفرماید این وضو درست نیست. پس در مسئله 3 قول داریم:
1. صحت طهارت مائیه با علم به ضرر و حرج،
2. فساد در هر دو فرض و بطلان (که قول مرحوم محقق نائینی است)،
3. تفصیل بین علم به ضرر، که فساد و علم به حرج، که صحت است.
آیتالله خویی میفرماید اغوا قول اول است که هم در علم به ضرر و هم در علم به حرج صحیح است. البته علم به ضرر و علم به حرج نه در روزه و سایر موارد، بلکه فقط در خصوص طهارت مائیه که وضو و غسل باشد، صحیح است. ایشان میفرماید در غیر وضو و غسل اگر علم به ضرر و حرج داشته باشد، یقیناً اعمال عبادیش باطل است. جهت در وضو و غسل این است که غسل فی حد ذاته مستحب و وضو هم مستحب است.
سؤال: همانطور که وضو نور است، آیا غسل هم واقعاً نور است یا خیر؟ و آیا غسل فقط در زمانهای خاص نور است؟ ما آن را مقید میکنیم و میگوییم غسل نورانیت و استحباب دارد، اما غسل در زمانهای خاص، ولی وضو در هر لحظه مسحتب است. ایشان میفرماید دلیل لاضرر بر ادله احکام الزامیه حاکم است، اما بر ادله احکام غیر الزامیه یعنی حکم استحباب و اباهه و امثالهم حکومتی ندارد، چون دلیل لاضرر میگوید ضرری که از ناحیه شارع باشد، این دلیل، آن را بر میدارد (بنا بر تفسیر معروف). اما در موارد اباهه و استحباب ضرر مستند به شارع نیست، بلکه ضرر مستند به اراده و اختیار مکلف است، چون شارع، مکلف را وادار نکرده و خودش با اراده و اختیار خودش اقدام کرده است. ایشان میفرماید دلیل لاضرر احکام غیر الزامیه را بر نمیدارد. به علاوه دلیل لاضرر امتنانی است، یعنی امتنان جایی است که اصل الزام را بردارد اما وقتی غیر الزام را بردارد، دیگر امتنان و حتی مباح هم نیست. پس نتیجه این است که احکام غیر الزامیه به قوت باقی است، ولو متعلقاتش ضرری باشد. ادله لاضرر وجوب وضوی ضرری را بر میدارد، اما استحبابش به قوت خود باقی است. بنابراین اگر شخص وضوی ضرری بگیرد اما به داعی استحباب نفسانی خود، این طهارت حدثی برایش حاصل است و وقتی طهارت حدثی برایش حاصل بود و نماز خواند، نمازش هم صحیح است.